متن سخنرانی - آرامش- قسمت نهم - شب نهم محرم99
یا انیس
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: آرامش – قسمت نهم
محرم 1399
تاریخ: 99/06/07
عناوین اصلی سخنرانی:
» داشتن برنامه مدون برای زندگی یک ضرورت است
» در سنین جوانی هر فرد باید چند نقشه راه برای زندگی خود ترسیم کند!
» نداشتن مدیریت ذهنی بر سبک زندگی منجر به اضطراب میشود!
» برنامههای زندگیتان را اولویت بندی کنید
» راه رسیدن به قلههای پیشرفت چیست؟
» محدوده ارتباطات خود را وسیع کنید
» آرامش اجتماعی تحت تاثیر سیاستهای جهانی و ملی
» عدالت از منظر اسلام
» راه رسیدن به عدالت در رفتارهای فردی
» تبعیض در جامعه منجر به اتلاف تلاش مردم میشود
» کمکهای مومنانه ارتباطی با لزوم رعایت عدالت اجتماعی ندارد
» عدالتخواه یا عدالتخوار؟
» سه چیز منجر به ذبح عدالت در جامعه میشود
» عدالت اجتماعی یعنی مردم به اندازه تواناییهایشان، امکانات دریافت کنند
» به عمل کار برآید، به سخندانی نیست
» داشتن برنامه مدون برای زندگی یک ضرورت است
از دیگر راههای رسیدن به آرامش بحث مدیریت زندگی است. یکی از چیزهایی که ما را ناآرام میکند، نداشتن برنامه مدون و یک مسیر مشخص و نکشیدن یک نقشه راه برای زندگی میباشد. داشتن یک واحد درسی در مدارس و مخصوصا مقطع متوسطه دوم به نام برنامهریزی برای زندگی جزء ایدهآلهاست. نه یک برنامهریزی معمولی بلکه منظور یک برنامه آکادمیک و تخصصی است که توسط مشاوران برنامه ریزی، تحقیق و تدبر شده باشد تا شخص بداند برنامه ریزی برای زندگی به چه معناست؟ چقدر باید کار کند؟ چقدر استراحت کند؟ و کلا سبک زندگی در آن ارائه شود. زمانیکه سبک زندگی تعریف نمیشود و شعار ما این باشد که از این ستون به آن ستون فرج است، برویم ببینیم چه میشود؛ این سبک زندگی موجب ناآرامی و اضطراب میشود. برنامه ریزی و داشتن یک نقشه راه برای آینده ولو آنکه به هدف مورد نظرت نرسی لازم است. اگر خداوند لطف کند ممکن است در وضعیتی بسیار بالاتر از آنچه در حال حاضر هستید قرار بگیرید و اگر شانس با شما همراه نباشد بالاخره مسیری را سپری کردهاید و قسمتهایی از آن را با پیروزی پشت سر گذاشتهاید.
نقشهای که از آن صحبت میکنیم یک نقشه رؤیایی نیست بلکه نقشهای است که شخص با کمک مشاور برنامهریزی کرده و سبک زندگیاش را با آن تطبیق داده است و قاعدتا باید به بسیاری از اهدافی که برای خود مشخص کرده است، برسد. در این برنامهریزی اغتشاش ذهنی و آشفتگی روحی شما برطرف میشود.
» در سنین جوانی هر فرد باید چند نقشه راه برای زندگی خود ترسیم کند!
البته از یک سن وسالی که بگذرد زندگی در مسیری میافتد که دیگر نمیتوانی برای آینده برنامهریزی کنی و باید همان برنامه قبل را ادامه دهی. چون اغلب مخاطبان جلسه نوجوانان وجوانان هستند، این گروه سنی حدود پانصد الی ششصد راه پیش رو برای انتخاب دارند و نباید خودشان را در یک مسیر اشتباه متوقف کنند، باید راههای مختلف در نظر گرفته شود. به عنوان مثال در برنامهریزی برای هر کاری نقشه «الف» و «ب» وجود دارد؛ هرکس نقشه «الف» که مورد علاقهاش است را انتخاب میکند و به موازات آن، نقشه «ب» نیز نوشته میشود؛ در حین مسیر اگر مشاهده کند که نقشه «الف» نتیجهای نمیدهد و نمیتواند از این مسیر برود، در ادامه از نقشه «ب» استنفاده میکند. در سنین پایینتر هرکس ممکن است صد نقشه راه در مقابل خود داشته باشد که همه این راهها با «اگر» مشروط میشوند. اگر شرایط اینطور باشد فلان کار را انجام خواهم داد و اگر شرایط نباشد به شیوه دیگری عمل خواهیم کرد. اما زمانیکه وارد کوران زندگی میشوید هرچه سن شما بالاتر میرود و بیشتر وارد زندگی میشوید، تعداد انتخابهایتان کمتر میشود؛ حتی به جایی میرسید که تنها یک انتخاب دارید، یعنی دیگر انتخابی باقی نمیماند، یک مسیر وجود دارد که باید تا انتها آن را ادامه دهید. اما زمانیکه شما در سنینی هستید که میتوانید دهها مسیر برای خود در نظر بگیرید، نباید فقط یک نقشه پیش روی خود بگذارید؛ چند نقشه برای خود در نظر بگیرید که اگر نقشه اول عملی نشد، نقشه دوم را به دست بگیرید؛ این مدل برنامهریزی برای شما آرامش به همراه خواهد داشت.
معلمان عزیزی که در جلسه حضور دارند برنامهریزی برای زندگی را به دانشآموزان خود آموزش بدهند. یکی از مشکلاتی که امروزه آرامش جامعه جهانی را بهم زده است این است که فرزندان ما از سنین کودکی تنها یک نقشه راه دارند و باید همان را تا آخر عمر ادامه دهند؛ درحالیکه در بسیاری از مواقع نمیتوانند این راه را بروند! باید به کودکانمان آموزش بدهیم که چگونه نقشه دوم و سوم و... را برای خود منظور کنند. عالم انقدر بسیط و وسیع است که انسان هیچوقت در مدیریت زندگی دچار مشکل نخواهد شد و در حاشیه مسیری که انتخاب کردهاید، سبک زندگیتان را هم با آن تنظیم میکنید. مثلا اگر میخواهید باستانشناس شوید، باید برای آینده در نظر بگیرید که من باید در شهری زندگی کنم که آن شهر آثار باستانی داشته باشد؛ بنابراین این انتخاب در شرایط زندگی و ازدواج و ابزار و وسایلی که انتخاب میکنید و... مؤثر خواهد بود. پس چند نقشه در مقابل خود قرار دهید و آنها را پیش ببرید.
» نداشتن مدیریت ذهنی بر سبک زندگی منجر به اضطراب میشود!
از دلایل اصلی اضطراب در زندگی اغلب ما نداشتن مدیریت ذهنی بر سبک زندگیمان است. مثلا در امر ازدواج انقدر روی یک گزینه قفل میکند که اگر این مورد نشود، کار به خودکشی میرسد درحالیکه اگر قفل ذهنت را باز کنی، متوجه میشوی که همه آدمها جذابیتهای خودشان را دارند؛ تو اینگونه فکر میکنی که این یک نفر از دماغ فیل افتاده است، نه! اغلب آدمها از دماغ فیل افتادهاند.
درخصوص سایر انتخابها هم به همین صورت است؛ از جمله: شغل، خانه، زندگی و... . هر چیزی در این دنیا محاسن خود را دارد. جوان امروز چون روی یک نفر و یک مسیر قفل میکند؛ دچار ناآرامی، اضطراب، یأس، ناامیدی و حتی خودکشی میشود. اما اگر ما بتوانیم نقشه دوم و سوم و... را برای خود در نظر بگیریم، متوجه میشویم که راهها برای ما کاملا باز است.
» برنامههای زندگیتان را اولویت بندی کنید
در قدم بعد از کشیدن نقشه، تعیین اولویتهاست. مثلا شما سی کار دارید که باید انجام دهید و از شماره یک به ترتیب شروع میکنید؛ از این سی مورد، پنج کار بسیار مهم بوده است که آنها را در ردیف بیستوپنجم قرار داده بودید و در نهایت یا زمان لازم را برای انجام آن کارها ندارید و یا دیگر قادر به انجام آنها نیستید؛ بنابراین باید کارها را اولویتبندی کنید. مثلا فرض میکنیم در سنین نوجوانی اولویت یک نفر درس یا هنر یا صنعت، ورزش و... است؛ بیشترین زمان در زندگی و بیشترین سرمایه جسمی و فکری خود را باید برای اولویتهای اصلی خود بگذارید و نه برای حواشی! گاهی انقدر به حاشیه فکر میکنیم که از متن غافل میشویم!
شما تا سال 1405 برنامهریزی کردهاید، حال باید ببینید اولویت 1 و 2 و 3 و... برای شما کدام است؟ مثلا شما در سنین نوجوانی تا هجده سالگی اولویت خود را درس میگذارید که بسیار خوب است؛ اما زمانی که تا سی سالگی اولویت شما درس باشد، پس شما کِی میخواهید زندگی کنید؟! اولویت شما بعد از نوزده، بیست، بیستودو سالگی تشکیل زندگی است. غرق در درس شدن خوب است اما در سن مربوط به خودش. درمقابل فردی در سن چهارده و پانزده سالگی که باید اولویتش درس باشد، دارد به تشکیل زندگی و انتخاب فرد مناسب برای ازدواج فکر میکند! اولویتهای غلط باعث میشود که ما به نتیجه نرسیم و این اتفاق باعث ناآرامی ما میشود. اولویتها را مشخص کنید و طبق آنها به زندگی بپردازید.
» راه رسیدن به قلههای پیشرفت چیست؟
بنده این موضوع را در مدارس رهپویان عرض کردم که اگر شما در قله علم باشی یا در قله زیبایی یا در قله مکنت و تمول و پول و ثروت و یا در قله اعتبار، محبوبیت و مشهوریت _چهار قلهای که مردم برای رسیدن به آنها تلاش میکنند_ باشید؛ اگر مهارت ارتباطی را بلد نباشید، به هیچ پیشرفت و جایگاهی نخواهید رسید! و اگر در این چهار قله نباشید اما مهارت ارتباطات را بدانید به هر چهار قله خواهید رسید! چه بسیار کسانی که فریب هوششان، قیافه، نسب، اعتبار و محبوبیت و مشهوریت خود را خوردند اما به دنبال یادگیری نحوه ارتباط برقرار کردن با دیگران نبودهاند!
ما به دو علت با دیگران ارتباط بر قرار نمیکنیم:
1. افرادی که آموزش ندیدهاند و نمیدانند با افراد مختلف باید چگونه متفاوت ارتباط برقرار کند. باید آنها را راهنمایی کرد که در این رابطه آموزش لازم و کافی را ببینند. راه حل آن شرکت در کلاسهایی است که برای این منظور وجود دارد؛ چند سال پیش بنده در بحثی قریب به نود جلسه ارتباط اجتماعی در اسلام را با انواع و اقسام گزینهها مطرح کردم.
2. افرادی که خودشان دوست دارند ارتباطاتشان کم باشد و نمیتوان آنها را به سمت این آموزشها برد. چنین افرادی فکر میکنند که منزوی نیستند درحالیکه منزوی هستند و تنها در یک مسیر قفل شدهاند و در همان مسیر در حال رفت و برگشت هستند. باید چنین اشخاصی را قانع کرد که جهان انسانهای متفاوتی دارد که در ارتباط با آنها علاوه بر سود رساندن، سود هم خواهی گرفت. منتها باید این نکته را در نظر داشته باشید که در ارتباط با افراد مختلف، رنگ خوب را بگیرید و رنگ بد را نگیرند؛ همچنین رنگ خوب را بدهید و رنگ بد را ندهید.
مهارتهای ارتباطی شامل: چگونه سخن گفتن، چگونه نگاه کردن، در چه مواقعی خشمگین شدن، چه موقع لبخند زدن و... میباشد که در اسلام به صورت کامل بیان شده است و روانشناسی آموزش میدهیم که نیز به اسلام کمک کرده است. ما در مدارسمان ارتباطات را به صورت کاملا جدی درس میدهیم؛ بچهها را روی سن میآوریم و آموزش میدهیم که مثلا این مدل نگاه کردن چه معنایی دارد، این مدل نشستن چه معنایی دارد، چه زمانی طرف مقابل به حرف شما گوش میدهد و مهارتهای ارتباطی را با توجه به شناخت روحیه، تاثیر خانواده در روحیه افراد، راههای نفوذ در افراد و راههای نفوذ گرفتن افراد و بسیاری از مسائل دیگر را به دانشآموزان آموزش میدهیم.
راههای ارتباطی بسیار زیاد و متنوع است چون انسانها متنوع هستند. بله، هیچکدام از ما علامه ارتباطات نمیشویم! من پس از شصت، هفتاد سال زندگی نهایتا میتوانم بگویم با ده گروه قادر به برقراری ارتباط هستم؛ درحالیکه مثلا در کره زمین شاید یک میلیارد گروه وجود داشته باشد اما همین ده گروه نیز نزدیک به هزار نفر تا یک میلیون نفر میشود. در نتیجه ارتباطات باعث میشود انسانها بتوانند در زندگیشان احساس آرامش کنند.
» محدوده ارتباطات خود را وسیع کنید
بنده در بحث دیشب عرض کردم که تک منبع نباشید یعنی معرفت را از یک منبع کسب نکنید؛ راجع به ارتباطات نیز تک منبعی بودن، ظلم به خود است. انسان نمیتواند همه دردها و مشکلات و کارهای خود را با یک نفر حل کند، این ارتباط برای هر دو طرف کسل کننده میشود و در طی آن حوصله جواب دادن به یکدیگر را دیگر نخواهید داشت. انسان باید منابع خود را در ارتباطات کاری، معرفتی، خانوادگی، عاطفی، مذهبی، فکری و... زیاد کند. آدمهایی در جامعه موفقتر هستند که روابط عمومی آنها قوی باشد، نه افرادی که خودشان قوی هستند!
» آرامش اجتماعی تحت تاثیر سیاستهای جهانی و ملی
بعضی از برادران و خواهران به بنده عرض کردند در رابطه با این وضع مملکت هیچ صحبتی نمیکنید؟! عرض کردم زیاد گفتهشده است و میخواستم در این ده شب محرم مردم کمی آرامش داشته باشند؛ اما یکی از گزینههای آرامش مردم مربوط به اوضاع مملکت میشود. خداوند تبارک و تعالی ما را در زمینی به این کوچکی که اصلا در عالم خلقت دیده نمیشود، به اندازه کافی روزی برای همه ما مقدر کرده است. از جمله مواردی که باعث از بین رفتن آرامش میشود سیاستهای جهانی و سیاستهای ملی است. راه حل اینکه مردم در کره زمین یا در همین ایران آرامش اجتماعی که در نهایت منجر به آرامش شخصی میشود، داشته باشند یک کلمه بیشتر نمیباشد و آن «عدالت» است.
» عدالت از منظر اسلام
عدالت از منظر اسلام با عدالت در تعاریف مارکسیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم و یا دیگر تعاریف یک تفاوت بسیار جدی دارد و آن این است که عدالت از منظراسلام به معنای «قرار دادن هر چیز در جای خودش به علاوه برادری» است. «إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» کلمه «إِخْوَةٌ» به معنای برادری و «عدل» به معنای قسط است؛ به این معنا که برای هر کس کاملا مقدور باشد که به اندازه لیاقت خود در جامعه برداشت کند. اما در تعریف مارکسیسم عدالت به معنای «برابری توزیع عادلانه ثروت» یعنی ثروت باید به طور یکسان به همه داده شود. زمانیکه شما سفرهای را پهن میکنید، یک نفر ممکن است صدوبیست کیلوگرم باشد و دیگری چهل کیلوگرم، چرا به هر دو این افراد باید یکسان داده شود؟! اما در اسلام صحبت از «قسط» است، یعنی هر چیز باید به اندازه خودش باشد.
در کشور ما معایب و محاسن زیادی وجود دارد؛ مانند همه کشورها! از برخی کشورها وضعیت بهتری داریم و از برخی دیگر عقبتریم؛ در بعضی زمینهها رتبههای بالایی داریم و در بعضی زمینههای دیگر رتبههای پایین داریم؛ عدالت حکم میکند که ما ایران را اینگونه تعریف کنیم.
» راه رسیدن به عدالت در رفتارهای فردی
اسلام در تعریف عدالت، برادری را نیز به برابری ضمیمه میکند. از منظر امام صادق(ع) برادری به معنای این است که «آنچه برای خود میپسندی، برای دیگری هم بپسندی» این جمله باید فرهنگ جامعه شود. آیا فرهنگ جامعه شیعی و حزبالهی و امام حسینی ما به این شکل است؟! دائم شعار میدهیم چرا عدالت در جامعه برقرار نمیشود؟ تو خودت عدالت را در رفتارت برقرار کردهای؟! انشاالله روی خودمان کار کنیم و خدا کمک کند که چنین شخصیتی بشویم. آقا اگر فلان حرف را به شما بزنم ناراحت نمیشوید؟ اگر میدانی که من نارحت میشوم، مگر مریضی که آن حرف را بیان میکنی؟! بحث امر به معروف و نهی از منکر داستان دیگریست اما راجع به سایر صحبتها هر چه را برای خودت میپسندی، برای دیگران هم بپسند. این تعریف برادری در مبحث عدالت بود.
» تبعیض در جامعه منجر به اتلاف تلاش مردم میشود
قسط یعنی در جامعه اسلامی نباید تبعیض وجود داشته باشد و خیال مردم از این بابت آسوده باشد که اگر به اندازه توانشان کار کنند، مُزدشان را خواهند گرفت. چرا امروز جوانان ما دلزده و خشمگین هستند؟! چون درس میخوانند، زحمت میکشند و میخواهند به یک قله علمی برسند، اما میبینند که آن قله علمی را به راحتی در اختیار یک آقازاده قرار دادند! به این جوان فشار وارد میشود؛ این تبعیض است و عدالت یعنی تبعیض و جود نداشته باشد.
کانون رهپویان وصال در یکی دو سال اخیر چند ده میلیارد در سیستان، سر پل ذهاب، خوزستان و همچنین مناطق محروم شیراز کار کرده است و تمام این هزینهها توسط مردم پرداخت شده است. خیریهها و کارهای خیر در همه جای جهان وجود دارد. حتی نروژ که در عدالت اجتماعی بالاترین رتبه را دارد، در یونسکو شعبه دارد و در کشور خودشان هم خیریه وجود دارد. اگر کار خیر را از مردم بگیریم، ظلم به مردم است چون سود حاصل از خیرات به خود شخص بر میگردد؛ اما این مورد هیچ ربطی به عدالت ندارد، عدالت یک پروژه جداست! عدالت یعنی تبعیض باید در جامعه برداشته شود. شهروند بالاشهر تهران و شهروند روستای خوزستان و سیستانوبلوچستان هر دو باید احساس کنند که حقوق شهروندی در ایران برایشان یکسان رعایت میشود. انجام نشدن این یکسانسازی به علت ساختار غلطی است که مانع آن شده است. باید با ساختارهای غلطی همچون رانت و آقازاده پروری مبازره کرد!
» کمکهای مومنانه ارتباطی با لزوم رعایت عدالت اجتماعی ندارد
اگر قرار بود ما عدالت را اینگونه معنا کنیم که بچههای کانون رهپویان وصال پول بدهند و ما در مناطق محروم کمک کنیم، دیگر نیازی به انقلاب کردن نبود! در زمان قبل از انقلاب نیز خیریهها برقرار بودند! ما وظیفه اسلامی و انسانیمان را انجام میدهیم؛ اما وظیفه مجلس، قوه مجریه و قوه قضاییه این است که ساختارها را به گونهای تنظیم کنند که عدالت برقرار شود. مثلا لوله کشی یکی از روستاهای سیستان حدود نود و پنج میلیون هزینه داشت که به واسطه کمکهای مالی مردم این کار را انجام دادیم اما لوله کشی وظیفه دولت است، نه مردم! آن ساختار غلط اجازه نمیدهد کار درست پیش برود! ما مجبوریم این کارها را انجام دهیم و هر زمان که لازم باشد باز هم انجام میدهیم؛ اما چه کسی میخواهد این ساختار را درست کند که در ده سال آینده، لوله کشی به گردن کانون رهپویان وصال نیفتد؟!
» عدالتخواه یا عدالتخوار؟
هر روز صبح که از خواب بیدار میشویم یک نفر بازداشت شده است؛ یک نفر به ناحق پُستی گرفته است، دیگری مدرک جعلی داشته است یا یک نفر خلافی کرده است که نادیده گرفته شده است! درمقابل فردی را میبینیم که خلاف جزئی و مختصری انجام داده اما نادیده گرفته نشده و حتی در تلویزیون با او مصاحبه میکنند! ولی آن افرادی که خلافهای بزرگتر انجام دادهاند، در امنیت هستند! عدالت خواران در امنیت هستند و عدالت خواهان تحت فشار هستند که چرا به دنبال عدالت هستید؟! به قول رهبر جای واژهها در حال عوض شدن است! به عدالت خواهان، عدالتخوار میگویند درحالیکه خودشان ساختار را به گونهای چیدهاند که عدالت در حال خورده شدن است!
» سه چیز منجر به ذبح عدالت در جامعه میشود
عدالت منجر به آرامش میشود. اگر چیزی به من نرسد و ببینم که به دیگران هم نرسیده است، آرام هستم چون میبینم که همه با هم محروم هستیم؛ خدا را شکر میکنیم و دعا میکنیم که خدا روزیمان را زیاد کند. فاصله طبقاتی میان قشر مرفه و ضعیف تقریبا از سال هشتم و نهم پس از انقلاب شروع شد. مثلا در ماجرای شیوع بیماری کرونا همه در حال ضرر کردن هستند اما اشخاصی هم دیده میشوند که میلیاردی در حال جابهجا کردن ماسک و الکل و... هستند. هیچ سیستمی وجود ندارد که در بحرانی مانند کرونا اجازه ندهد این افراد به این نحو فربه شوند! قرآن کریم نقش اقتصاد را در عدالت چه میداند؟ از منظر قرآن سه گزینه وجود دارد که اگر در مملکتی وجود داشته باشد، عدالت در آن ذبح خواهد شد:
1- ربا! یعنی پول بگذاری و پول بهره بگیری.
2- گنج! یعنی هیچ کس حق ندارد در مملکت اسلامی یک شبه تریلیاردر شود!
باید دولت ساختاری داشته باشد که مانع این افراد شود و از آنها مالیات بگیرد. هفتاد الی هشتاد درصد باید مالیات پرداخت شود. از نظر قرآن کریم گنجی وجود ندارد، گنجها متعلق به زمین است. هر بلایی در ممکلت اتفاق میافتد، ثروتمندان ثروتمندتر میشوند و فقرا فقیرتر! چه ساختاری اجازه نمیدهد قانونی که در مجلس تصویب شد مبنی بر اینکه افراد توضیح دهند که این ثروت را از کجا آوردهاند، اجرا نشود؟ مثلا چهل سال از انقلاب میگذرد و طرف میگوید من چند هزار میلیارد ثروت دارم، گنج پیدا کردهای؟ جوانی که صحبتهای او را میشنود با خود فکر میکند که من باید چه شغلی داشته باشم که در سال آینده یک میلیارد پسانداز داشته باشم؟ و آن شخص مگر چه شغلی داشته است؟! غنائم را بین خودتان تقسیم کردهاید؟!
قانون از کجا آوردهای، مشخص میکند که هر کس گنج خود را از کجا به دست آورده است. درکشورهای پیشرفته مثلا یک شهروند معمولی که ماهی پنج هزار دلار حقوق دریافت میکند، ناگهان یک ماشین به ارزش صدوپنجاه هزار دلار خریداری میکند! بلافاصله دولت او را بازخواست میکند که این پول را از کجا آوردهای؟! چطور ماهی پنج هزار دلار را پسانداز کردهای که تبدیل به صدوپنجاه هزار دلار شده است؟ قانون اسلام باید اجرا شود! مواسات و کمکهای مؤمنانهای که حضرت آقا فرمودند، هیچ ربطی به عدالت خواهی ندارد و در جای خود محفوط است.
3- «دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء» سومین مشکلی که در باب عدالت اجتماعی و قسط، آرامش جامعه را بهم میزند این است که ثروتها بین اغنیا دست به دست میشود.
حتی اگر قرار است خیریهای بنا نهاده شود و من مسئولیت آن را داشته باشم، باید مشخص باشد که چرا بنیاد مستضعفان این مسئولیت را به من داده است؟! آیا آن شخص از اقوام و خویشان یا دوست و آشناست؟! برای فروش یک تراکتور مزایده و مناقصه میگذارند و درمقابل برای اموال بیتالمال میگویند: «انشالله آدم خوبیاست»! چرا بسیاری از مسئولین داد نمیزنند و شکایتی نمیکنند؟ چون همه از چنین مزایایی بهرهمند شدهاند و به محض اینکه داد بزنند، میگویند خودت چگونه فلان ثروت را به دست آوردهای؟!
اگر کسی قصد دارد برای مستضعفین خیریه بزند باید اولا مشخص شود که چرا اموال بیتالمال در اختیار این شخص قرار گرفته است؟! و ثانیا باید بازرسی، حسابرسی و شفافیت وجود داشته باشد و بررسی شود که مثلا در مدت هشت سالی که مسئولیت داشته است، صلاحیت این پست را داشته است یا خیر؟! گزارش عملکرد او کجاست؟! یک جریان «دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء» در جامعه ما دارد اتفاق میافتد و اموال کشور میان فامیلها و دوستان و آشنایان دست به دست میشود!
مثلا برای هر کاری اگر دوست و آشنا داشته باشی کارت راه میافتد. تریبون در صدا و سیما میخواهی؟ بفرما این تریبون در اختیار شما! آیا بررسی کردید که صلاحیت این تریبون را دارد؟ چرا تریبون را در اختیار او قرار دادید؟ چون رفیق فلان تهیه کننده است! این شیوه کاری همان شیوه «دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء» است.
» عدالت اجتماعی یعنی مردم به اندازه تواناییهایشان، امکانات دریافت کنند
عدالت اجتماعی در جایی است که حقیقتا افراد به اندازه تواناییشان بتوانند امکانات دریافت کنند. کسی که بیعرضه هست، حق ندارد داد بزند که چرا به من ندادید! اما کسی که باعرضه هست، پیر میشود و میمیرد اما نظام اسلامی از عرضه او استفاده نمیکند! دلیل این اتفاقات تشویش اجتماعی است. در حال حاضر ما زیر فشار افکار عمومی هستیم که کاملا به حق مطالبه میکنند. در دو سال گذشته رهبر اشاره کردند که ما در بحث عدالت خیلی عقب هستیم! نه تنها به جایی که خواست ما بوده است نرسیدهایم بلکه بسیار عقب هستیم! اوایل انقلاب به شدت انتظار میرفت که عدالت در جامعه بر پا شود؛ شهید بهشتی دو سال پس از انقلاب در این رابطه داد میزند که این چه وضع مدیریت کردن است؟ چون توقع جامعه بسیار بالا بود و حال چنین وضعیتی وجود ندارد.
کشور ما در برخی زمینهها پیشرفت نسبی داشته و در برخی زمینههای دیگر رسما پسرفت داشته است! یعنی روز به روز و سال به سال ناعادلانهتر! بر سر چه کسی باید داد زد؟! راستیها میگویند چرا بر سر چپیها داد نمیزنید؟ چپیها میگویند چرا بر سر راستیها داد نمیزنید؟ چون همه با هم بر سر یک سفره خوردهاند!
» به عمل کار برآید، به سخندانی نیست
مردم باید عدالت را ببینند، نمیشود آن را ادعا کرد. مردم خیالتان راحت باشد، توزیعهای ما عادلانه است! آقا سیستم توزیع شما ناعادلانه است! مردم خیالتان راحت باشد، ما شفاف هستیم!! شفافیت یعنی عدد، آمار و ارقام، کارشناس، بازرسی و نظارت و حراست؛ این شفافیت کجاست؟! خوشحالم که طی دوسه سال اخیر جوانهایی راه افتادهاند و دائم پیگیر خطاهای مسئولین هستند و این پیگیریها بالاخره باعث برخورد با مصادیق ظلم میشود. این پیگیریها باعث میشود که دولتمردان ما را به فکر میاندازد که یک ساختار شفاف برای مبارزه با ظلم بنا کنند. مثل مناقصه و مزایدهای که شهرداری میخواهد مثلا یکی از ابزارهایش را به فروش برساند؛ آگهی میزنند و افراد جمع میشوند و مشخص میشود که این مزایده باید به چه کسی برسد.
بنابراین اگر امروز عدالت اجتماعی نداریم، مشکل از ساختارهای ماست و این مشکلات ساختاری هیچ ارتباطی با کمکهای مؤمنانه ندارد. کمکهای مؤمنانه یک بحث انسانی و اسلامی و ملی است و در مدتی که کانون تعطیل بوده است، بیش از گذشته به این امور پرداخته شده است. بر اساس چه منطقی از مردم میخواهیم نسبت به دزدی مسئولین بیخیال شوند؟