متن سخنرانی - آرمانشهر - قسمت چهارم - شب چهارم محرم97
یا انیس
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: آرمانشهر – قسمت چهارم
تاریخ:97/06/22
عناوین اصلی سخنرانی:
» ارزش انسان در گذر زمان
» تعریف انسان در نظام سرمایهداری، سوسیالیستی و الهی
» تکلیف انسان در آرمانشهر چیست؟
» مشکل مردم کشور ما فقر نیست، تبعیض است
» برای احیای عدالت چه باید کرد؟
» موبایل، استعمار الکترونیک
» امروزه ذات رسانه برپایه فریب است
» کیفیت نظارت بر جامعه در آرمانشهر
» آنچه آرمانشهر در خصوص آزادی برای انسانها قائل است
در بحث جلسه قبل راجعبه چهار رکن اصلی آرمانشهر که شامل: دنیا، آخرت، انسان، غیر انسان و همچنین راجعبه نقشهراه آرمانشهر در دنیا و آخرت توضیحات کلی ارائه شد. در بحث امشب به طور جزئیتر به کلمه «انسان» خواهیم پرداخت.
» ارزش انسان در گذر زمان
اولا انسان در جهان امروز؛ یعنی در سال1397 شمسی و 2018میلادی جزء مغفولترین و مظلومترین موارد است و در حقیقت به یک تراژدی انسان و انسانیت تبدیل شده است. هر چقدر تمدن، ابزار و تکنولوژی پیشرفت میکند و جهان به سمت الکترونیکی و تکنیکیشدن پیش میرود، ما ارزش انسان را کمتر میبینیم. هر چقدر قدرت مکانیکی انسان به ابزار آلات منتقل میشود، ارزش خود انسان کاملا در حال کمشدن است. در مکتبهای اقتصادی و اجرائی جهان حداقل دو و حداکثر سه الی چهار مکتب است که راجعبه مردم و انسانها تصمیم میگیرند. این مکتبها شامل: سرمایهداری، سوسیالی، کمونیستی است که امروزه به صورت رسمی وجود ندارد؛ اما در نقشه راه خیلی از همین مکاتب از آراء مارکس استفاده شده است و دیگری که بسیار کم پیدا میشود مکتب الهی است.
» تعریف انسان در نظام سرمایهداری، سوسیالیستی و الهی
در مکتب سرمایهداری، انسان فقط تعریف میشود؛ مثلا طبق تعریف ارسطو انسان حیوان ناطق است، جلوتر میآییم متفکر دیگری میگوید انسان حیوان عاقل است، دیگری میگوید تعریف انسان فلان است. در تعریف الهی میگوییم انسان تنها موجود خلاق است؛ یعنی برای رسیدن به خدا و نزدیکشدن به او همه ابزارها حتی خلاقیت را دارد. وقتی که به این موضوع نگاه میکنیم متوجه میشویم که تنها نقطه افتراق انسان با بقیه موجودات همین خلاقیت است که خود دشمن انسان شده است. در مکتب سرمایهداری انسانها به موجودات مصرف کننده تبدیل میشوند. قشر برتری از جمله پولدارها و سرمایهداران کره زمین وجود دارند که به صورت حقیقی یا مجازی خوراک، پوشاک، مسکن و هر آنچه شما نیاز دارید را تولید میکنند. به قول شهید بهشتی در اوایل انقلاب که فرمودند: انسانها را قانع میکنند که با تولیدات بهروز آنها، نیازهای تو هم بهروز میشود! در مردم احساس نیاز ایجاد میکنند. فردی که تا دیروز با یک شلوار به این طرف و آن طرف میرفت بسیار هم از آن راضی بود، با آوردن شلواری دیگر این احساس را در او ایجاد میکنند که با شلوار دیروز دیگر نمیتوان بیرون رفت! در نهایت هدف این است که جنسشان به فروش برسد و پولش در جیب آنها برود. سرمایهداران از پول برای ارضای قدرتطلبی خودشان استفاده میکنند؛ تنها قسمتی از انسان که اصلا سیری نمیپذیرد، قدرتطلبی است. فرض کنید انسانی ثانیه به ثانیه قدرتش بالا برود، اگر صدها هزار میلیارد سال هم عمر کند حتی ثانیهای از قدرت خسته و دلزده نمیشود! در صورتی که غذا، پوشاک، آبوهوا، لذتها و... انسان را دلزده میکند؛ فقط قدرت است که دل انسان را نمیزند؛ البته انسان معمولی و بیخدا.
سیستم سرمایهداری از پول تو برای ارضای غریزه قدرتطلبی خود استفاده میکند؛ بنابراین انسان خوب از نظر سرمایهداری فردی است که عقل خود را تعطیل کند و مصرفکردن را هدف خود قرار دهد. آرامآرام شما به انسانی مصرفگرا تبدیل میشوید؛ در نتیجه کار به جایی میرسد که قیمت شلوار پاره از شلوار سالم بیشتر میشود و تو میخری! چرا؟! چون قبلا تو را قانع کرده که ما هر چه تولید کنیم حتما به نفع توست! شش جای این شلوار پاره است، در حالی که اگر یک پارگی در شلوار شما باشد، دست روی آن میگذارید که پنهان شود و بقیه آن را نبینند. شلوار جین سالم صد هزار تومان و شلوار پاره دویست هزار تومان است! چون سرمایهداران گفتهاند این برای تو بهتر است؛ در نتیجه قیمت آن بالاتر است. این نوع نگاه مکتب سرمایهداری به ما بدبختهاست و وقتی از تراژدی انسان سخن میگوییم منظور همین موارد است.
نگاه سوسیالیستی چگونه است؟ بر این باور است که انسان مهره دولت و نظام است. در جلسات قبل اشارهای به دو رمان معروف جورج اورول بنام «قلعه حیوانات» و «۱۹۸۴» شد که رمان دوم او به صورت فیلم درآورده شد و جورج اورول بعد از نوشتن آن رمان فوت کرد و ندید که رمان او مشهور شد. در این رمان نشان میدهد که حکومتهای کمونیستی و سوسیالیستی انسانها را فقط یک مهره میدانند. سرمایهداری از تو مصرف میخواست اما سوسیالیستی خود تو را بهعنوان نیروی کار میخواهد. چرا؟! برای قدرت حاکم اصلی آن حکومت کمونیستی! نگاه به انسان بهصورت ابزار مطلق است. در نظام سرمایهداری از تو میخواهند که عقلت را فراموش کن تا جنس مرا هر چه که باشد بخری؛ در حکومت سوسیالیستی و کمونیستی از تو میخواهد عقلت را فراموش کن تا امر من را اطاعت کنی! تلفیق این دو نیز وجود دارد؛ مثلا در زمان سابق هیتلر، سرمایهداری و مارکسیست را با هم تلفیق کرد و فاشیست را به وجود آورد. او هم عقل مردم را گرفت، هم اطاعت مردم را جلب کرد. در زمان فعلی برخی از حکومتهای غربی رسما از آموزههای مارکس استفاده میکنند؛ مانند سیستمی که در نروژ، سوئیس، فنلاند و دانمارک حاکم است کاملا سوسیالدموکرات است و در حقیقت تلفیقی از این دو میباشد. در واقع شما در این حکومت ابزار دولت هستید.
بنده عرض کردم حق مالکیت خصوصی در اسلام محترم است؛ اگر شخصی در آنجا هزار دلار کار کند، هفتصد دلار متعلق به شخص است و سیصد دلار را باید به دولت بدهد. اگر شخص دههزار دلار کار کند هفت هزار دلار به او و سه هزار دلار به دولت تعلق میگیرد؟ نه؛ هفتصد دلار به شخص و نههزار و سیصد دلار به دولت تعلق میگیرد. یعنی فرد فقط میتواند برای مملکتش کار کند؛ نه برای خودش! هر چه بیشتر کار کند مالیاتش بیشتر است و آنقدر زیاد است که کار کردن نمیصرفد. در این نوع از حکومتها قدرت حرف اول را میزند. در نوع اول: دولت با مصرفکردن مردم به پول میرسید و در نوع دوم از طریق خود مردم به پول و قدرت دست مییابد.
جورج اورول در رمان ۱۹۸۴ میگوید: انسان فقط و فقط یک برده حلقه به گوشِ بدون اراده است که حتی حق فکر کردن ندارد و دیگری به جای او فکر میکند. این جمله را در رمان مزرعه حیوانات نیز از قول سگ نگهبان ناپلئون میبینید که میگوید: «نیازی نیست شما فکر کنید، ناپلئون به جای شما فکر میکند.» این هم نوع دوم بلایی است که سر انسان میآید. اگر بخواهیم جهان را تقسیم کنیم هفتادهشتاد درصد جهان در اختیار این تفکر است. در چین شخص در یک قوطی کبریت کنار یک کارخانه متولد میشود، همانجا در قوطی بغلی همسری پیدا میکند، ازدواج میکند و در همان قوطی کبریت نوهدار میشود و فوت میکند. چون این شخص مهره است. با این تفکر اگر قدرتمندی توانست نوعی ازتکنولوژی را ایجاد کند که به قدرت فیزیکی و بدنی این فرد احتیاج نباشد، دیگر برایش صرف نمیکند که روی او سرمایهگذاری کند چون ربات دارد. در حال حاضر چند فیلم سینمایی وجود دارد که نشان میدهد رباتها روزی جای انسانها را خواهند گرفت و انسانها بدبخت میشوند. در بعضی از این فیلمها نشان میدهد که رباتها قدرتمند میشوند، هوش مصنوعی پیدا میکنند و جای انسان را میگیرند در نتیجه انسانها نابود میشوند. در آخر فیلم نشان میدهد که وقتی انسان علیه رباتها قیام کرد و در جنگ با رباتها پیروز شد و میخواهد دست بیعت به رباتها بدهد؛ خودش یک ربات پیشرفته است! انسانی روی کره زمین وجود ندارد! و تازه میفهمیم از اول فیلم طرفدار انسانی بودهایم که خودش یک ربات پیشرفته است. آیا در رابطه با آینده کره زمین و وضعیت انسان در آن، احساس تراژدیک به انسان دست نمیدهد؟! اتفاق بدی برای ما در حال رخ دادن است! الحمدالله ما هنوز در این قسمت از کره زمین آدم هستیم و احساس دوستداشتن، ایثار، یتیم نوازی و... در ما وجود دارد؛ این موارد در جهان در حال فراموششدن است.
در بازارِ کار ایران خودمان این سیستم تقریبا در حال حاکمشدن است. چاکرم و نوکرمها برای منافع مادی شده است! اگر چهارتا جلسه امام حسین(ع)، جهاد، کربلا، جنگ، شهادت و... نبود، آدم راجعبه اینکه انسانها مطلقا به رباتهای صد در صد خودخواهی تبدیل شدهاند و با الگوریتمی خاص در ذهنشان برنامهریزی دارند که فقط به دنبال سود مادی خود باشند؛ قانع میشد که اینگونه شده است. باز هم چند آدم حسابی پیدا میشود و با خود میگوییم هنوز انسانیت نمرده است؛ ولی حقیقت این است که اگر انسانیت نمرده باشد، نفسهای آخرش است!
آرمانشهری که در ذهن ماست بسیار اومانیستیتر از شعارهای اومانیستهاست. آیا واقعا این شعارها انسان محور است؟! شما که یکی از ارکان دموکراسیتان اومانیست است؛ کجاست؟ بله میگویند:
- آدمها باید آزاد باشند و فلان!
+آزاد باشند که چه؟
-آزاد باشند بزنند و برقصند.
+کجا بروند و برقصند؟ در تالاری که تو به آنها اجاره میدهی؟! از صوتی استفاده کنند که تو برای آنها تعبیه میکنی؟! چه چیزی بخورند؟ مشروبی که تو برای آنها تهیه میکنی؟! آخرش این است آزادی که تو آن را معرفی میکنی، برایت سود دارد!
سیستمی که ما معرفی میکنیم بسیار انسانمحورتر از اینهاست؛ ارزشی که دین و معنویت برای انسان قائل است بسیار بالاست. در کشورهای غربی و ایران خودمان وقتی فردی میانسال میشود رسما خداحافظی میکند و خودش به آسایشگاه سالمندان میرود چون دیگر به درد نمیخورد؛ قرار بود انسان محوری باشد! آسایشگاه سالمندان برای چه؟! جالب است که انسان محوری را با خانه سالمندان و آزاد کردن هاراگیری تعریف کردهاند؛ هاراگیری به معنای آزادسازی قانون خودکشی است؛ طبق این قانون بیمارانی که در بیمارستانها قرار است برای دولت خرج داشته باشند را میتوان کشت. به آنها آزادی قانونی میدهند! وقتی این شخص خوب نمیشود چرا از پول مردم برای او خرج کنیم؟! در بیمارستان با قانون این شخص را میکشند! دکتر میگوید: این شخص سه ماه دیگر زنده میماند چرا باید برای او خرج کنیم؟! با یک آمپول کارش را تمام میکنند! در حال حاضر در ۱۹ کشور جهان این قانون وجود دارد! در برخی از کشورها نیز علیه این قانون اعتراض به پا شده است.
این موضوع یعنی انسان در حال از دستدادن ارزش خود است. در آرمانشهر انسان، محور است. اگر میبینید که یهودیان نسبت به یک یهود اینقدر حساسند به این دلیل است که در تورات، انجیل و قرآن ما نیز وجود دارد؛ اما ما غیرت آنها را نداریم. اگر یک یهودی در هر جای کره زمین فقیر باشد قطعا به او رسیدگی خواهند کرد؛ البته به این موضوع که تعدادشان کم و پولشان زیاد است هم ربط دارد ولی این آموزه دینی است که خودِ انسان بسیار مهم است.
خیلی اوقات انسان را فدای مصلحتهای کره زمین میکنیم؛ در ادبیات نظامی آنها نیز وجود دارد که جنگ جهانی اول جمعیت انسانهای کره زمین را تعدیل کرد، در جنگ جهانی دوم هم دیدند انسانها در حال زیادشدن و منابع در حال کمشدن است باز هم آنها را تعدیل کردند. جنگ جهانی سوم دیر شده است، ما نیاز به یک کشتار صد صدوپنجاه دویست میلیونی داریم! و این مسئله را جزء قوانین طبیعت میدانند؛ جمعیت انسانها هم باید مثل جمعیت گرگها، موشها و... کنترل شود و نباید از کنترل ما خارج شود! اگر کنترل شد که هیچ؛ اگر نشد باید آنها را کشت! در شروع انقلاب اقتصادی چین، چندین میلیون چینی را در دریا غرق کردند! گفتند بروید تفریح و شنا کنید و اسم آن را جنگ تریاک و مبارزه با اعتیاد و... گذاشتند! آن زمان مصرف تریاک در چین مانند قلیان در کشور ما عرف بود. این موضوع بهانه بود تا چندین میلیون را در دریا بیندازند. شخصی در هواپیما خیلی سر و صدا میکرد، هر چه به او تذکر میدادند بیفایده بود. به مهماندار گفتند که او را ساکت کنید بعد از چند دقیقه دیگر صدایش نیامد. گفتند چه شد؟ مهماندار گفت: در را باز کردم تا برود و در حیاط بازی کند! داستان چین نیز به همین صورت است. جایگاه انسانیت را ببینید. ما با چنین تفکرهایی روبرو هستیم.
» تکلیف انسان در آرمانشهر چیست؟
در آرمانشهر راجعبه این تراژدی چه باید کرد؟! بنده در رابطه با کرامت، حقوق، تکالیف و... توضیح دادم که مثلا تکلیف انسان در آرمانشهر چیست؟ آیا تکالیف الهی را خودشان باید انجام دهند و یا بر عهده دولت است؟ حقوق آنها چیست؟ اگر جنگ بین حق و تکلیف پیش آمد؛ یعنی فرد حق دارد طبق آیه قرآن گناه کند و از طرفی تکلیف دارد که گناه نکند؛ حال اگر جنگ بین حق و تکلیف پیش آمد وظیفه دولت آرمانی، مهدوی، علوی و همین دولتی که ما به دنبال آن هستیم چیست؟ آیا میگوید: چون فرد حق گناهکردن دارد ما اجازه نمیدهیم؟ یعنی خدا به تو حق گناهکردن داده است اما من اجازه نمیدهم! اینگونه نیست؛ گفتیم در صورتی که گناه به اجتماع لطمهای وارد کند دولت اجازه دارد ورود پیدا کند اما اگر صدمهای به اجتماع نزند، اجازه ورود نخواهد داشت.
امر به معروف و نهی ازمنکر به گونهای نیست که تذکر لسانی به برخورد عملی و فیزیکی منجر شود، چنین چیزی اصلا در فقه تأیید نمیشود مگر اینکه گناه اجتماعی باشد؛ اما اگر گناه شخصی باشد و فرد در خانه خودش مرتکب گناه شود میتوانی به نحو درستی او را نهی کنی و برای او توضیح دهی؛ اما در صورتی که بخواهی برخورد کنی باید فقه در نظر گرفته شود. آیا میشود چنین برخوردی انجام داد یا نه؟ بنده میگویم نمیشود. در جلسه قبل هم طبق احادیثی که هجدهنوزده ساعت روی آن کار شده است، خدمتتان عرض کردم که آیا در رابطه با گناهان شخصی چنین برخوردی صحیح است؟ جواب این سؤال منفی بود و دلایلی را که آوردند نیز نقض کردیم. بنده حق دارم نماز نخوانم، خداوند این حق را به من داده است. از طرفی تکلیف دارم نماز بخوانم. آیا میشود در اداره به جرم نماز نخواندن مرا اخراج کنند؟! نه نمیشود. وقتی خدا به این فرد حق داده است، شما نمیتوانید به علت انجام ندادن تکلیفش حق کار کردن در آرمانشهر را از او بگیری.
در اولیل انقلاب امام(ره) فرمودند: شنیدهام در ادارات از احکام شرعی و... میپرسند. این چه سوالاتی است که میپرسید. در مسائل شخصی تجسس لازم نیست. وقتی شخصی میخواهد امر به معروف و نهی از منکر کند حق ندارد تجسس کند که بعدا بخواهد امر کند. اگر با چشم خود دیدی، میتوانی تذکر بدهی؛ آن هم در این حد که چرا این کار انجام نمیدهی؟ به این دلایل انجام بده یا به این دلایل انجام نده. انسانها حق دارند خدا را عبادت نکنند؛ خداوند این حق را داده است. چه اتفاقی بین انسانی که عبادت نمیکند و خداوند در روز قیامت میافتد جزء وظایف آرمانشهر نیست. ما از کجا بدانیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟! خداوند خواهد بخشید و یا نخواهد بخشید، وقت میدهد یا نمیدهد، میزند یا نمیزند و... . گاهی اوقات از حق یک انسان میزنیم چون تکلیف خود را انجام نداده است. چه کسی به ما چنین اجازهای داده است؟! سلام میکند باید جواب سلامش را داد، این حق اوست. در خیابان شهید آقایی زندگی میکند و اصلا دین ندارد؛ ما نمیتوانیم به دلیل اینکه شخصی دین ندارد به او بگوییم جلوی خانه تو را آسفالت نمیکنیم، آب تو گرانتر است یا برق تو را قطع خواهیم کرد! شما که قبول دارید نمیتوانیم چنین کارهایی انجام بدهیم؛ پس این موضوع را به بقیه کارها هم تسری بدهیم. این فرد حق دارد و خداوند چنین حقی را به او داده است پس نمیتوان جلوی حق را گرفت. مشکل چیست؟ مشکل اینجاست که برخی گمان میکنند چون حق دارد پس کار او درست است؛ خیر، او فقط حق دارد؛ حق به معنای اختیار است نه به معنای حقیقت. کار زشت این شخص به معنای حقیقت نیست بلکه به معنای اختیاری است که خداوند به او داده است. خلطی که گاهی اوقات در مجامع روشنفکری میشود این است که حق که به معنای اختیار است را به حقیقت تبدیل میکنند و میگویند: کمااینکه این شخص نماز نمیخواند این یک راه پولورالیسم است و او که نماز میخواند نیز یک راه دیگر میباشد که هر دو حق است! در صورتی که ما حق را به معنای اختیار میدانیم و جلوی اختیار را نمیتوانیم بگیریم.
اتفاقات بدی در دهه شصت راجعبه تجسس در تکالیف مردم افتاد که اتفاقا به دست همان کسانی بود که در حال حاضر مدعیان لیبرالیسم هستند و این موضوع تبدیل به جوک و مضحکه شده بود؛ به عنوان مثال: جلوی هر دختر و پسری را که با هم در خیابانها میدیدند میگرفتند و جداگانه از آنها سوال می پرسیدند آقا رنگ یخچال شما چه رنگی است؟! و آن طرف همین سوال را از خانم میپرسیدند! دلیل این کارها بیاطلاعی و آنارشیسم اول انقلاب بود که در اول همه انقلابها به همین صورت است. فقط بسیار خندهدار است کسانی که این کارها را انجام میدادند در حال حاضر مدعی لیبرالیسم و آزادی هستند! وگرنه این مسائل در همه انقلابها عادی است.
» مشکل مردم کشور ما فقر نیست، تبعیض است
نکته بعدی برای انسانها عدالت است؛ یعنی انسانها در آرمانشهر احساس کنند که عدالت واقع شده است. مسئله بزرگی که در حال حاضر برای مملکت ما مشکل ایجاد میکند فقر نیست، تبعیض است. بعضی از صحبتهای امام(ره) به عنوان معمار اصلی آرمانشهر که انقلاب اسلامی را پایهگذاری کرد را برای این شبها گلچین میکردم که برای شما بخوانم، کمی وحشت کردم! بررسی کردم ببینم آیا واقعا امام(ره) این صحبتها را کرده است؟ فرمایشاتی که اصلا شنیده نشده و به نفع است که شنیده نشود!
شما از اینکه نمیتوانید به کشور اروپایی بروید سلفی بگیرید و چلو کباب بخورید خیلی ناراحت نمیشوید؛ بلکه از این ناراحت میشوید که آدمی مثل تو میتواند این کارها را انجام دهد و شاید از این هم ناراحت نشوید؛ اما وقتی میبینید که آدمی در بدنه دولتی میتواند این کارها را بکند خشمگین میشوید. دیروز از یکی از افراد تیمی که با خانواده برای سمینار به سفر خارج رفته بودند، پرسیده شد چرا در این اوضاع اقتصادی مملکت، شما با پول بیتالمال به این سفر رفتید؟! جواب دادند: «لا یرد الاحسان الا الحمار» در اسلام کسی هدیه را رد نمیکند جز الاغ؛ ما را دعوت کردند زشت بود نرویم! بنده همین تیم را بعد از دهه محرم به سرپلذهاب و مقر زلزلهزدگان دعوت میکنم که با خانواده تشریف بیاورند چون در اسلام تاکید شده که با خانواده تشریف بیاورید؛ جهاد مرد عیال اوست! تقصیر مردم است چون طوری رفتار میکنند که فکر میکنند مردم احمق هستند. نماینده مجلس ما به جام جهانی روسیه میرود تا وضعیت حضور زنان را از نزدیک در ورزشگاه بررسی کند و از آن برای استادیوم آزادی الگو بگیرد؛ به همراه خانواده هشت روز به این سفر میروند چون خانواده در اسلام بسیار مهم است! این کارها را نکنید، مردم میفهمند. تبعیض خیلی بیشتر از فقر مردم را اذیت میکند.
مردم ما از برداشتن یک نرده در جلوی جایگاهها بسیار خوشحال میشوند و جشن میگیرند! ما تا این حد بدبخت شدهایم. یک نفر در میان مردم بنشیند، همه از او عکس میگیرند؛ چقدر بدبخت شدیم! یک مسئول اتوبوس سوار میشود عکس میگیرند، با اتوبوس و مترو رفت، بیل زدند، مردمی شدند! چقدر ما کم توقع شدهایم! باید برای مردم مشخص شود خانهاش چند متر است؟! بچهاش در کجا تحصیل میکند؟! چقدر حقوق میگیرد؟! صبحانه، ناهار و شامش چیست؟! کار به جایی رسیده است که سادهزیستی در سال ۱۳۹۷ برای مسئولین جمهوریاسلامی در مترو نشستن و در صف نانوایی ایستادن تعریف شده است! جای تشکر دارد که در صف نان ایستاده است؛ حال این نان را در کدام خانه میبرد؟ نان را با چه چیزی میخورد؟ شاید کله پاچه را از جای دیگری گرفته است! مردم کم توقع شدهاید؛ ما از زمانهای برای شما صحبت میکنیم که شهید میرزاییها، شهید برونسیها، شهید کاوهها بودند که کمتر از همه نیروها میخوردند، بدتر از همه میخوابیدند، کثیفترین و کهنهترین لباسها را میپوشیدند! نمیتوانستند تحمل کنند که در جایی از لشکر و مردم کوچکترین مشکلی وجود دارد! ما از امیرالمؤمنین سخن میگوییم که نان خود را در بغچهای گره میزد تا فرزندانش روی آن کره نزنند کمی نرم شود! و فرمودند: من حیا میکنم در مملکتی که یک عده گرسنه هستند نان چرب بخورم. حال کارمان به جایی رسیده که اگر مسئولی وسط جمعیت نشسته باشد همه خبرنگارها عکس میگیرند! بنشیند، مگر شقالقمر کرده است؟! با مردم است چون احوالپرسی کرده؛ این فیلمها را رها کنید. ارزش انسان خیلی زیاد است. سطح ادبیات ما بسیار پایین آمده است! میگویند خیلی متواضع بود؛ چه کاری انجام داده که متواضع بود؟! وقتی هیچ چیز شفاف نیست این اتفاقها میافتد.
» برای احیای عدالت چه باید کرد؟
1- اولین گام برای عدالت، رفع تبعیض است.
پیامبری که ما از او سخن میگوییم و در شب شهادتش هایهای گریه میکنیم؛ انسانی بود که وقتی مردم وارد جمعیت میشدند باید میگشتند تا او را پیدا کنند، کدامشان پیغمبر است؟ کجا نشسته است؟! میدانید معنای این چیست؟ یعنی ظاهر و سطح زندگی پیامبر(ص) مانند مردم بود. پوست دستش به دلیل کار نکردن برق نمیزد، لباسهایش برند نبود، کفش و ساعتش متفاوت نبود، قیافهاش هم مانند بقیه بود. الگو گرفتن از رسول خدا(ص) پس کجاست؟
2- آموزش؛ که در نظریات افلاطون نیز وجود داشت.
باید در مردم احساس نیاز به آموزش وجود داشته باشد که برای گذراندن همه شئونات زندگی خود نسبت به آموزش احساس نیاز کنند. آموزش به چه معناست؟ منظور آن آموزشی نیست که در دبیرستانها و دانشگاههای ما داده میشود چون خودمان میدانیم که اگر به دبیرستان و دانشگاه رفتیم علت آن علمآموزی نبود! باید نسبت به فراگیری دانش و علمآموزی عشق وجود داشته باشد و این موضوع اصلا به مدرک ربطی ندارد. ما آدمهای بسیاری را میشناسیم که دارای چندین مدرک هستند اما نه شخصیت دارند و نه شعور! در آرمانشهر، آموزش یعنی من برای گذران زندگی از جمله زندگی زناشویی، تربیت فرزند و... با خواست خود تحت تعالیم اهل فن قرار بگیرم؛ در آرمانشهر باید احساس نیاز در مردم ایجاد شود که به دنبال علم بدوند؛ نه اینکه به زور امتحان، مدرک و فلان باشد. افراد مطالبی را به صورت بسیار سطحی و الکی یاد میگیرند در حالی که میدانیم این یادگیریها اجباری است و هیچ خروجی مفید و کاربردی ندارد. در خروجی دانشگاههای ما هیچ اتفاقی نمیافتد؛ به عنوان مثال: اگر تمام دانشگاههای اقتصاد کشور را تعطیل کنند، نه به نفع اقتصاد ایران است و نه به ضرر آن؛ چون اصلا هیچ ربطی به هم ندارند و کار دست این افراد نیست. اگر دانشگاه تربیتبدنی را تعطیل کنند هیچکدام از باشگاهها نه اعتصاب خواهند کرد و نه اصلا اخبارش را میشنوند؛ ورزش در اختیار باشگاههاست. نقش آموزش عالی و دانشگاهها در پیشرفت جامعه باید بررسی شود. مثلا نمیتوان گفت دانشگاه علوم پزشکی نقشی در پیشرفت پزشکی ندارد چون بیمارستان دارد و در حال کار کردن است؛ اما در رابطه با بقیه علوم اینگونه نیست و هیچ نقشی در جامعه ندارند. سر کلاس درسشان را میدهند اما از آن طرف کار دیگری انجام میدهند! آموزش باید در آرمانشهر نهادینه شود.
3- رسانه!
از بزرگان و آدمهای مجرب از طرق مختلف این نصایح را در رابطه با رسانه و مخصوصا موبایل شنیدهایم که دلیل بدبخت و بیچارهشدن انسانهاست. برای شما از مضرات آن میگویند که این موبایل شما را تنوع طلب میکند، وقت شما را تلف میکند، باعث ایجاد ارتباطات بی سر و ته میشود، اخبار دروغ و شایعات را همراه با تواتر در ذهن شما غالب میکند، سبک زندگی شما را عوض میکند و چهلپنجاه مضرات جدی دیگر در رابطه با نحوه استفاده ما از موبایل میگویند؛ اما کسی به آن گوش نمیدهد. خودش هم میداند که همه این موارد درست است!
شخصی در دریا بود، قایقش سوراخ شد به خدا گفت: بدبخت شدم و .... خطاب به او رسید بنده من یک تخته روی سوارخ بگذار و با دو میخ روی آن بکوب. همان کار را انجام داد، شکاف بزرگی ایجاد شد قایق شکست و او به دورن دریا افتاد. فریاد زد: بدبخت شدم! خداوند به او خطاب کرد: بنده من هنوز بدبخت نشدی این چوب را بگیر و به سمت چپ پا بزن تا به یک جزیره برسی. وقتی به جزیره رسید متوجه شد که جزیره آدمخوارهاست؛ فریاد زد خدایا بدبخت شدم! خطاب به او رسید: بنده من چرا اینقدر زود ناامید میشوی و ناشکری میکنی؟! آرام بنشین و دستت را درون آب ببر، سنگ را بردار و پشت سر خود بگیر و به محض اینکه آدمخوارها جلو آمدند سنگ را به سرشان بکوب. سنگ را در سر یکی از آنها زد و او را کشت، بعد معلوم شد که او رئیس قبیله آدمخوارها بوده است. چند هزار آدمخوار استخوان به دست دور تا دور او جمع شدند. به او خطاب رسید بنده من اینبار واقعا بدبخت شدی! موبایل هم همین داستان است.
» موبایل، استعمار الکترونیک
چه زمانی میخواهید بفهمید که موبایل شما را بدبخت کرده است؟! اسم این رسانه نیست بلکه استعمار الکترونیک است. موبایل به افراد اجازه فکرکردن نمیدهد و برای شما اطلاعات کاذبی ایجاد میکند که فکر میکنید عالم هستید و در تمام مسائل نظر میدهید، کتاب نمیخوانید و به جای آن کانال چک میکنید، راجعبه زندگی خودتان اشتباه تصمیم میگیرید چون کتاب نمیخوانید، کلاس نمیروید و آموزش نمیبینید.
- از او سؤال میشود چگونه زندگی خود را اداره میکنی؟
+ از کانال «ترفندهای زندگی»
-چگونه فرزندت را تربیت میکنی؟
+ از کانال «تربیت کودک»
-چگونه با همسر خود برخورد میکنی؟
+ از کانال «اسرار زناشویی»
چه کسانی این کانالها را ایجاد کردهاند؟ آدمی پشت این کانالها نشسته که در اینترنت مطلب را جستوجو کرده و پست میزند. چرا فکر میکنید با اطلاعات اینترنتی عالم میشوید؟! هیچ خوشبختی در این اطلاعات بیپایه، بیریشه و غیر عمیق وجود ندارد که تحت عنوان اطلاعات و علم به خورد ما میدهند! برای کسب علم باید درس و کتاب خواند، باید کلاس رفت، باید فکر کرد؛ در صورتی که رسانه فرصت فکر کردن را به تو نمیدهد. در آرمانشهر چنین رسانهای تعطیل میشود. اکنون با وعده ضد این موضوع که اجازه نمیدهیم تعطیل شود از شما رأی گرفتند، همه هورا کشیدند و خوشحالی کردند! اما در آرمانشهر آن را تعطیل میکنند و اجازه نمیدهند که افراد جامعه فریب بخورند؛ رسانه را عمیق میکنند و اجازه نمیدهند که هر فردی در خانهاش بنشیند و برای شما سایت و کانال ایجاد کند و هر اطلاعاتی را مطابق میل خود با ظاهری رنگ و لعابدار به اشخاص بدهد. حتی درهمان آمریکا هم اگر کسی بخواهد اطلاعاتی در رابطه با تربیت فرزند، زندگی مشترک و... به مردم بدهد، گوش او را میگیرند که تو چه کاره هستی؟ از کدام موسسهای؟ مدرک تو چیست؟ چقدر تجربه داری؟ اصلا صلاحیت داری که برای مردم من پست بزنی و آموزش بدهی؟
» امروزه ذات رسانه برپایه فریب است
در آرمانشهر رسانهها به مردم کمک میکنند تا موفقیت واقعی را در زندگیشان بهدست آورند. در رسانه امروز بین پیامها تبلیغ مانتو و لباس میکنند و تازه شما میفهمید که پستهای تربیت کودک برای این بوده که کار آن مانتو فروشی بگیرد و شخص هم پول تبلیغش را بگیرد، متوجه نمیشوید که برای سود و منفعت خودشان است؟ آن وقت شما ارکان زندگی خود را به دست رسانههای این مدلی دادهاید؟ در حقیقت ذات رسانه در این زمانه بر پایه فریب است. چند وقت پیش شبکه چهار پروفسوری را در برنامهای دعوت کرد که این شخص علم زیادی داشت و سنش حدود هفتادهشتاد سال بود و به قول خودش اولین بار و آخرین باری بود که به تلویزیون میآمد. این فرد، خدای رسانه بود. بنده به ایشان از نظر اعتقادی نگاه نمیکنم؛ بلکه از لحاظ فنی نگاه میکنم. وقتی در حال صحبت کردن بود مجری در حال آب شدن بود. کارشناس میگفت: میدانید چرا به تلویزیون نمیآیم؟ چون ذات رسانه در دنیای امروز در همه جای جهان نه فقط ایران فریب است. اگر در جایی رسانه در حال روشنگری است؛ در واقع بر خلاف ذات خود عمل میکند؛ به عنوان مثال اگر هزار رسانه وجود داشته باشد نهصدتای آن در حال فریب دادن هستند و در این میان صد تای آن هم راست میگوید. وقتی یک سیستم سرمایهداری در حال اداره کردن رسانه است قطعا به دنبال زندگی موفق خودش است؛ نه تو! در آرمانشهر رسانه بسیار کنترل میشود و نام آن سانسور نیست؛ بلکه از فریب دادن جلوگیری میشود.
در این دهه محرم رسم شده است برخی از دوستان روحانی قبل از منبر چند دقیقهای راجعبه طب سنتی صحبت میکنند. در آرمانشهر از این روحانی در رابطه با مدرک، تأییدیه و تجربه او سؤال خواهند کرد، اگر عقلای علم پزشکی تأیید کنند آن وقت اجازه گفتن این مطالب صادر میشود. از او میپرسند که مدرک شما چیست که راجعبه مهندسی و پزشکی نظر میدهی؟ اگر در آرمانشهرِ دینی با یک استاد فیزیک که در رابطه با الهیات نظر میدهد برخورد شود، آیا بر خلاف آزادی بیان است یا مقابله با یک فریبکار؟! اگر جلوی یک متخصص دینی را بگیرند که چرا درباره شیمی آلی نظر میدهد، محدود کردن آزادی بیان است یا اینکه میخواهند یک رسانه مطلب خلافی را به گوش مردم نرساند؟ سیستم رسانه در آرمانشهر به شدت سختگیر است؛ چون دولتمردان به روح و زندگی مردم بیشتر از جسم آنها حساساند. روح انسان در آرمانشهر بسیار حائز اهمیت است، حال ممکن است برخی تفتیش عقاید کنند که کاری با آنها نداریم؛ هر کار خوبی توسط یک مجری بد، بد اجرا خواهد شد اما نباید به این بهانه مبنا را خراب کنیم. یک مجری بد بهترین دستورالعمل را خراب خواهد کرد. بله، باید جلوی انحرافات اخلاقی مردم را گرفت. بعد سلیقههای شخصی خود را اعمال میکند؛ این موضوع چه ربطی به قانون دارد؟ قانون درست است. رسانه حق تخریب ندارد. بنده دیشب درباره رابطه ایران و عراق خدمتتان عرض کردم که رسانه دولتی ما در این ایام هر روز یک تیتر علیه ملت عراق میزند!
«ایران» از جمله روزنامههای بسیار بامزه است. آرشیو روزنامه «ایران» را نگاه کنید؛ در روز آخر ریاست جمهوری آقای احمدینژاد که در حقیقت روز اول ریاست جمهوری روحانی بود، همان کارمندان با همان سردبیر روز قبل یک مقاله زدند و روز بعد مقالهها صدوهشتاد درجه متفاوت بود. «ایران» از آن نوع روزنامههای معرکه است که «من عاشق بادمجان نیستم عاشق حاکم هستم». این روزنامه هر روز علیه ملت عراق تیتر میزند، این موضوع چه سودی برای ما دارد؟ آیا نباید جلوی این روزنامه گرفته شود؟ اول مردم را قانع کن که تفرقه انداختن بین دو ملت همسایه که با یکدیگر روابط اقتصادی و اجتماعی دارند چه سودی خواهد داشت؟
» کیفیت نظارت بر جامعه در آرمانشهر
بنابراین رسانه در آرمانشهر به شدت تحت نظارت است؛ آنهم نظارت درستی که زیر نظر افراد صالح انجام میشود. بنده اصلا قائل به نظارت افراد جاهل، مغرض و تنگنظر نیستم بلکه قائل به نظارت نخبگانی، بااشراف، تخصصی و همراه با علم وتعهد هستم. نظارت باید وجود داشته باشد، مردم فریب میخورند؛ نمیتوان به دانشآموز گفت سطح علمی خود را بالا ببر تا فریب نخوری! شاید ده سال طول بکشد تا سطح علمی او بالا برود، در این ده سال فریب بخورد؟! باید در برابر کسی که فریب میدهد ایستاد. نمیتوان به بچه کوچک بگویید فریب زیبایی آتش بخاری را نخور، عقل اینگونه حکم میکند که بچه را از آن دور نگه دارید. ما در جامعهای زندگی نمیکنیم که همه پروفسور و متخصص باشند. متخصصان شیمی ما در علم فیزیک فریب میخورند، متخصصان فیزیک در شیمی فریب میخورند، متخصصان پزشکی در دین و اسلام فریب میخورند و... به این دلیل که اطلاعات ما جامع نیست. پس رسانه در آرمانشهر نقش بسیار مهمی دارد.
4- آزادی!
نکته بعدی در آرمانشهر و محوریت انسان بحث آزادی است. چهار جلسه راجع به آزادی و نقش امنیت صحبت کردیم و ارتباط بین آزادی، رفاه و امنیت را بررسی نمودیم که چون در جلسات هفتگی ارائه شد بحث جزئی تر بود، الان مبحث را بهطور کلیتر میگویم.
» آنچه آرمانشهر در خصوص آزادی برای انسانها قائل است
در آرمانشهر قائل به سه نوع آزادی برای انسان هستیم:
1.آزادی «از»
۲. آزادی «در»
۳. آزادی «برای»
باید در آرمانشهر به گونهای برنامهریزی کنیم که انسانها آزاد بشوند «از»:
۱. از چیزی که برای دنیای آنها ضرر دارد؛ یعنی باید این حق را به انسان بدهیم.
۲. از چیزی که برای سعادت و احساس انسانیتکردن آنها ضرر دارد.
۳. از بندهای خارجی آزاد بشوند؛ یعنی کسی حق نداشته باشد در محله یا شهری به فرد دیگری سلطه استعماری و یا استثماری داشته باشد.
خداوند تبارک و تعالی انسانها را آزاد خلق کرده است تا برای خودشان هر تصمیمی که میخواهند بگیرند؛ حتی آنها را در کشتن خود آزاد گذاشته است. برای هر چیزی آزاد خلق شدهاید. پس آرمانشهر نباید در آزادی حقیقی جلوگیری کند؛ پس آزادی «از»؛ یعنی انسان نباید در بند باشد. هیچ کس به خاطر عقیدهاش نباید تحت فشار قرار بگیرد. یک زمانی شما ثابت میکنید که عقیدهای باعث جرم در جامعه میشود؛ به عنوان مثال اعتقاد به اینکه فقرا اجازه دارند به اندازه نیازشان از اموال ثروتمندان بردارند. رابینهود همین عقیده را داشت. این عقیده باعث جرم میشود و اگر گروهی مانند رابینهود در جامعه تشکیل شود و از فردا همه مستمندان هر چه که میخواهند را از محله ثروتمندان جمع کنند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
اما مثلا بنده عقیده دارم در توحید این اشکالات وجود دارد، کسی نمیتواند به او بگوید تو حق نداری چنین عقیدهای داشته باشی! اگر خودش مایل بود میتوان با او بحث کرد اگر هم نخواست بحثی نیست. فردی عقیده دارد مکتب عامه اهل سنت بهتر از شیعه است؛ نباید بهخاطر عقیدهاش در بند و تحت فشار باشد.آزادی از بند چیزهایی که خدا حلال کرده است.
اوایل تاسیس کانون در سفر مشهد، یک پسر بچه کوچک ده ساله همراهمان بود که برای نماز صبح بیدار نمیشد و من سعی میکردم با زبان خوش و قربانصدقه او را بیدار کنم، فکر میکردم اگر این بچه ده ساله نماز صبح بخواند خدا خیلی خوشحال میشود! یکی از رفقا به من گفت: خدا به او گفته است نمیخواهد نماز بخوانی، تو به او میگویی بخوان! در جایی که خدا قانون گذاشته است که انسان آزاد است، من نباید طوری قانون تنظیم کنم که فرد بهخاطر عقیدهاش در فشار قرار بگیرد. ما در اداره هیچ فشاری نداریم فقط ظهرها چک میکنیم که چه کسی برای نماز جماعت میآید! اسم این فشار است. این شعور وجود ندارد که اگر انگیزه مسئول و یا کارمندی برای به نمازجمعه رفتن، چکشدن باشد؛ نماز او باطل است! این قدر شعور وجود ندارد که اگر برای نماز باطل به او امتیاز مثبت بدهی، این امتیاز مثبت نسیت؛ بلکه ترویج نفاق است! بنده نیمه شبی در یکی از کوچههای شیراز بهنام «گلکوه» پیاده به خانه یکی از رفقا میرفتم، در راه معتادی نشسته بود، وقتی من را دید فکر کرد یک خانم است. بلند شد و به طرف من آمد در حالی که میگفت: ای جااا هنوز به «ن» نرسیده بود که متوجه شد یک روحانی است، حرفش را تغییر داد و گفت: یاحسین! به نظر شما این یاحسین درست است؟ ما به این فشار میگوییم. ما اجازه نداریم منافقپرور و مروج نفاق در جامعه باشیم. هر کدام از آداب دینی در آرمانشهر باید آزادانه، مختار و با میل قلبی انجام شود؛ در غیر این صورت هیچ فضیلتی ندارد. اول انقلاب معاون مدرسه ما در بین صفهای نماز جماعت راه میرفت تا اگر کسی نمازش درست نباشد با خط کشی که در دست داشت او را امر به معروف و نهی از منکر کند! با فحش به بچهها میگفت: پدرسگ نمازت را درست بخوان! بعضی از بچهها میخندیدند و او دوباره شروع به فحشدادن میکرد! کلا صف نماز را بهم میریخت. کاملا خوب کار میکرد! این شخص جزء منافقین خلق بود و اعدام شد.
دوم آزادی«در»؛ آزادی در اینکه من چه علمی داشته باشم؟ چه لباسی بپوشم که مخل قوانین اجتماعی نباشد؟ مثلا نمیشود مردی یک مینیژوب بپوشد و وسط چهارراه پارک قوری بایستد؛ یا مثلا یک نفر در این جلسه با مایو از کنارمان رد شود! این آزادی نیست چون قوانین اجتماعی یک شئوناتی دارد که باید رعایت شود. چه بخورم؟ کجا رفتوآمد کنم؟ چه موقع بروم؟ چه موقع بیایم؟ دولت باید امنیت این نوع از آزادی را فراهم کند. به عنوان مثال حضور زنان در استادیومها که بنده در جلسه قبل گفتم اجازه بدهید بروند؛ در حال حاضر این موضوع ملعبه سیاسیون شده است و هر چند وقت یکبار بابت این ملعبهها از مردم فهیم و همیشه در صحنه رأی میگیرند! آزادی حضور زنان در استادیوم در اسلام وجود دارد، زنان میخواهند تفریح سالمی داشته باشند. تو امنیتش را فراهم نکردهای و با این موضوع دائم در حال رأی جمعکردن هستی! دولت باید امنیت آزادی «در» را فراهم کند. آقا زنان در جامعه ما آزاد هستند که در ساعت دو الی سه نصف شب به فلان خیابان بروند، آیا اسلام با این مخالفتی دارد؟ بله آزادند اما تو که شعارش را میدهی، امنیتش را نیز فراهم کردهای؟! ما اجازه نداریم ایراداتی را که از مسئولین میگیریم، از فردی که شهروندی عادی است بگیریم. این فرد شهروند عادی است و این سبک زندگی اوست.
در شب عاشورا مجلسرفتن واجب است یا مستحب؟ آیا در کل تاریخ کسی پیدا شده که بگوید واجب است؟! امامحسین(ع) هم چنین اعتقادی ندارد! در جمهوری اسلامی فردی میخواهد شب عاشورا در خانهاش بنشیند و بهصورت حلال یک فیلم سینمایی نگاه کند؛ شبکه یک: روضه، شبکه دو، سه و .... همه در حال پخش روضه هستند! وقتی همه شبکهها در حال پخش روضه هستند؛ آن فرد شبکههای ماهوارهای را تماشا میکند. آیا دولت باید اینگونه کار کند؟ برای چه کسی پخش میکنید؟ به افراد این آزادی را بدهید که اگر میخواهد در خانهاش روضه گوش کند، شبکه دو را تماشا کند. چرا بقیه برنامهها را قطع میکنید؟ تا همین دو سال پیش پخش مستقیم فوتبال را در زمان اذان قطع و اذان پخش میکردند! اینقدر داد زدیم تا درستش کردند! نوجوان دبیرستانی در حال تماشای فوتبال است یکدفعه بازی را قطع میکردند: سبحانالله والحمدالله.... باور کنید آن شخصی که این کار را انجام میداد مانند معاون مدرسه ما بود که نماز را مغرضانه برگزار میکرد و قصد داشت که این نسل را از دین، اسلام و اذان زده کند. این کارها را نکنید؛ اگر کسی بخواهد اذان گوش کند از شبکه چهار استفاده میکند. بدبختی همیشه هم موقع اذان یک گلی رد و بدل میشد. خدا هم همکاری میکرد!