متن سخنرانی - شرح مناجات شعبانیه - قسمت اول - مشهد مقدس
یا مُقَلِّب القلوب
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: شرح مناجات شعبانیه
قسمت اول - مشهد مقدس
تاریخ: 1401/01/01
عناوین اصلی سخنرانی:
» در خلوتت با خدا نجوا کن
» فراری به مقصد بینهایت
» چگونه میتوان به ظلمت گناهان پی برد؟
» اگر در مشکلات و کارها تنها گزینهات خدا باشد، قطعاً دست خالی برنمیگردی
» حاجات معنوی ما نزد خدا و ائمه اطهار(علیهم السلام) قطعا برآورده است
» قدر و منزلت کسی که تمام شبانه روزش صرف کارهای دنیا میشود
» در قیامت اگر خدا برایت چیزی بخواهد، هیچکس نمیتواند تغییرش دهد
» خدا با چه کسانی لج میکند؟
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا ناجَیتُک، فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ، وَوَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُسْتَكِيناً لَكَ، مُتَضَرِّعاً إِلَيْكَ، راجِياً لِما لَدَيْكَ ثَوابِى، وَتَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى، وَتَخْبُرُ حاجَتِى، وَتَعْرِفُ ضَمِيرِى، وَلَا يَخْفىٰ عَلَيْكَ أَمْرُ مُنْقَلَبِى وَمَثْواىَ، وَما أُرِيدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِى، وَأَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتِى، وَأَرْجُوهُ لِعاقِبَتِى، وَقَدْ جَرَتْ مَقادِيرُكَ عَلَىَّ يَا سَيِّدِى فِيما يَكُونُ مِنِّى إِلىٰ آخِرِ عُمْرِى مِنْ سَرِيرَتِى وَعَلانِيَتِى وَبِيَدِكَ لَابِيَدِ غَيْرِكَ زِيادَتِى وَنَقْصِى وَنَفْعِى وَضَرِّى»
انشاءالله این سه شب مناجات شعبانیه را با همدیگر هم میخوانیم هم مروری میکنیم.
» در خلوتت با خدا نجوا کن
این فرازی که خدمتتان قرائت شد؛ خدایا دعای مرا بشنو وقتی تو را صدا میزنم و بشنو ندای مرا وقتی که تو را ندا میکنم.
فرق بین دعا و ندا این است که فرق، فرق فاصلهای است؛ یعنی وقتی که میگوییم دعا یا ندا بحث سر این است که از راه دور باشد یا از راه نزدیک. همانطور که وقتی موسی(ع) سؤال کرد خدایا اگر بخواهم تو را صدا بزنم، تو دوری که فریاد بزنم یا نزدیکی که آرام صحبت کنم؟ جوابی که خداوند تبارکوتعالی داد این بود که موضوع این است که مرا بخوانی، من دور و نزدیک ندارم، وقتی که از قلبت مرا صدا میزنی همان عمل قلبت برای من حجت است. آدمها بعضیوقتها دوست دارند که دوست خودشان را با آرامی صدا بزنند و این آرام صدازدن و نجوا برای دوست هم لذتبخش است، بعضیوقتها هم دوست دارند که با فریاد صدا بزنند آن هم لذتبخش است. تأکیدی که بعضی جاها راجعبه این میشود که با خدا میخواهید صحبت کنید، آرام، درگوشی و نجوایی باشد برداشت من این است که وقتی آدمها در خلوت و آرام با خدا حرف میزنند احتمال ریا کمتر است. برداشت دیگری نمیشود بکنی که بگویی نه برای خدا فریاد نزنید با اینکه طرف اینقدر دلش گرفته است که دوست دارد داد بزند و ملجأ، مأوا و پناهگاهی غیر از خدا نیست که ما برویم سرش داد بزنیم؛ ولی وقتی تأکید میکند که آرام و در نجوا، من احساسم این است که مقصودش مناجات در خلوت است نه اینکه حالا در جمعی نشسته است مهم باشد آرام صدا بزند یا بلند، وقتی در جمع نشستهای داری نماز میخوانی یا دعا میکنی همه میبینند دیگر.
میگوید وقتی با خدا مخفیانه صحبت کنید احتمال فسادش توسط ریا خیلی کمتر میشود. بنابراین این فرقی که در مناجات هست دارد هر دو را میگوید؛ یعنی امام دارد میگوید من بعضیوقتها آرام صدا میزنم بشنو، بعضیوقتها هم بلند صدا میزنم باز هم بشنو. نکته بعدی این است که برای چه میگوییم بشنو مگر نمیگوییم «سمع الله لمن حمده» هر کسی که خدا را حمد میکند خدا میشنود. چه تأکیدی داریم که بگوییم صدای مرا بشنو؟ این تاکید از این باب است که بله خدا کلا میشنود؛ اما اگر شما قصد اینکه با خدا حرف بزنی را نداشته باشی که خدا نمیشنود، تو با خدا نیستی، قرار نیست مثلاً حرفی که شما با یک ماهی میزنی را هم خدا بگوید با من است. اینجا که داری اعلام میکنی؛ یعنی من الآن اعلام میکنم که دارم با تو حرف میزنم. بشنو صدای مرا!
» فراری به مقصد بینهایت
«وَأَقْبِلْ عَلَىَّ إِذا ناجَيْتُكَ»
«وَأَقْبِلْ» را زیاد ترجمه کردهاند. شاید ترجمه خیلی خودمانیتر، مفهمومتر و فارسیترش این است که من را در آغوش امن خودت بگیر. وقتی من احساس پیدا میکنم که یکی باید من را نجات دهد آغوش امنت را برایم باز کن. چرا؟ «فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ» برای اینکه من به سوی تو فرار کردم. حالا ما تا اینجا را خدمتتان عرض کردیم. راجعبه این فرار کردم کمی بیشتر توضیح میدهم. عرضم به حضورتان که فرار کردم یعنی چه؟ یک معنای فارسی فرارکردن داریم که آدمهایی که فرار میکنند خصوصیاتی دارند. ما نمیتوانیم بگوییم کسی با برنامه فرار میکند و طبیعی و عادی فرار میکند. مثلاً بگوییم من الآن میخواهم بهسمت خدا فرار کنم. از کی؟ مثلاً انشاءالله به حرم بروم ساعت دو نصف شب به فرارکردن شروع میکنم. نه، قبل از فرار اتفاقاتی میافتد که آدمها خیلی بیبرنامه و با یک ادبیات بدن خاصی فرار میکنند. کسی که فرار میکند چطوری است؟ اولاً با نهایت سرعت دارد فرار میکند. ثانیاً آن کسی که تعقیبش میکند را کاملاً دارد میپاید که او به من برسد، نرسد، داستانش چه میشود. سوماً مقصد خاصی هم ندارد؛ یعنی میرود به اولین دری که برسد وارد میشود. به اولین دری که به رویش باز بشود وارد میشود.
شما فرض کنید فرار کردید، یک قاتل پشت سرت است، به خیابان امامرضا(ع) میرسی، یک ماشین در را باز میکند میگوید بپر بالا، سریع میپری بالا. در واقعیت ندیده باشی در فیلمها زیاد دیدهای. حالا این فراری که میفرمایند از این نوع فرار است؛ یعنی من به نقطهای برسم که باید فرار کنم نه اینکه برای فرار برنامهریزی داشته باشم. اینجا میفرمایند «وَوَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُسْتَكِيناً لَكَ، مُتَضَرِّعاً إِلَيْكَ» فرار از چه و از کی؟ ما از زمانی که به بلوغ میرسیم، همهمان با مفهوم گناه و توبه آشنا میشویم، حتی قبل از بلوغ؛ یعنی قبل از بلوغ هم والدین و معلمهای ما به ما گفتند فلان چیز کار زشتی است، گناه است اگر انجام دادی توبه کن. توبه این مدلی توبهای است که همه داشتهایم، روتین! خدایا ببخشید! استغفرالله! انشاءالله خدا هم بخشیده است. تمام شد رفت!
آیا اینجا این فرار بهمعنای توبه است؟ اصلاً اینطور نیست. آن بکگراند و پشتزمینهای که ما داریم از آن فرار میکنیم باید چه نکاتی در آن باشد؟
۱_ من باید علم به این داشته باشم که اگر فرار نکنم در خطر میافتم. هنوز امثال من به این نقطه نرسیدهایم که گناه خطرناک است. هنوز به این نقطه نرسیدهایم که عالم ظلمانی جای خوبی برای زندگی نیست. جای امنی نیست من بخواهم در این شهر ظلمت زندگی کنم. آیه شریفه قرآن در سوره نور آیه ۴۰ «اَو كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ» بعضیها شاید سابقه رفتن در عمق دریا را داشته باشند، بعضیها هم شاید فیلمش را دیده باشند. آن زیر هیچ نوری نیست و آدم آن زیر بهشدت احساس کاملاً بیپناهی دارد؛ یعنی نمیداند از زیر، بالا، چپ و راست چه اتفاقی ممکن است بیفتد. شما دارید در محیطی حرکت میکنید که در این محیط هیچ چیز معلوم نیست و آرزوی غواصی که آن زیر است این است که زودتر از این ظلمات به جایی برسد، نوری ببیند بفهمد کجا دارد میرود، اصلاً بفهمد کجا هست.
اگر آدمها به نقطهای نرسند که ظلمت دنیا را درک کرده باشند؛ مثلاً میگوید من میخواهم از غضب، شهرت، حب دنیا و شهوت فرار کنم. خب این فرار یعنی چه، وقتی تو هنوز به ظلمت آن قسمت از دنیا نرسیدهای اسمش فرار نیست، اسمش توبه است. توبه میکنی انشاءالله نشکنی؛ ولی معمولش این است که توبههای اینجوری شکسته میشود. فرار به این معناست که اولاً من ظلمت این قسمت را درک کرده باشم! نه اینکه بگویم خوب بود، برای من هم مشکلی نداشت؛ ولی خب دیگر خدا خوشش نمیآید «بسماللهالرحمنالرحیم» از فردا انجام نمیدهم. این میشود یک توبه معمولی! «فقد هربت الیک» یعنی من ظلمت هوای نفس و دنیا را گرفتم و الآن دارم از آن میترسم. خدا انشاءالله همه بزرگان عالم و واصل ما مخصوصاً حضرت آیتالله فاطمینیا را حفظ کند از نظر من ایشان همینطوری در بستر هم حفظ شود برکت است. در همین حسینیه الزهرا(س)، سال ۷۰،۷۱ آن زمان ما هر روز میآمدیم، ایامی که اینجا بودند، این جملات این مدلی ایشان را اصلاً یادم نمیرود، میگفتند که بندهخدایی با شصت سال سن با من صحبت میکرد، آدم عالمِ عارفِ واصلِ زاهد که همه چیزش جور است بعد گفت که بله به هر حال جوانها اینطوریاند ما هم یادش بخیر جوانیهایمان از این کثافتکاریها میکردیم. ایشان میگفت من در چشمهایش نفرت از این کثافتکاریهایی که میگفت یادش بخیر را ندیدم. این آدم فقط خودش را جمع کرده، کنترل کرده، فرار نکرده.
فرار وقتی است که از آن ظلمت و تاریکی که از آن فرار کردی و پشت کردی وحشتزده باشی. و این به قول استادِ آقای فاطمینیا، مرحوم آقای بهاءالدینی که از ایشان به ارث برده است فقط تغییر مبدأ میل است. فقط همین است؛ یعنی اصطلاح تغییر مبدأ میل را غیر از آیتالله بهاءالدینی در تاریخ اسلام هیچ کس نگفته است. فقط ایشان گفته است. اختراع خودش است. ایشان فرموده بودند که رحمت امامرضا(ع) حسی است و اثرات نگاه امامرضا(ع) مهمترینش تغییر مبدأ میل است. تغییر مبدأ میل؛ یعنی من از این گناه تا الآن خوشم میآمده کنترل میکردم، خودم را جمع کردم، امامرضا(ع) یک نگاه میکند فکر به این گناه هم متنفرم میکند یا از این ثواب بدم میآمده الآن در آن غرق در لذت میشوم. عموم مردم دیگر با معارف این مدلی کاملاً بیگانهاند، دنبال یک مدل توبه میگردند که هر کاری که دوست داشتند بکنند، این را هم انجام بدهند حل بشود، دوباره صبح بشود روز از نو روزی از نو؛ ولی تغییر مبدأ میل؛ یعنی آن چیزی که آقای بهجت و آقای بهاالدینی فرموده بودند که امامرضا(ع) در تغییر مبدأ میل خیلی خوب اثر میکند؛ یعنی انسان یک دفعه به جایی میرسد که نسبت به این عقبه تاریکی که از آن یاد کردیم کاملاً متنفر میشود.
حافظ زیبا میگوید:
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
این خیلی مهم است، آدمها به این نقطه برسند، شش سمت دنیا را ببینند بعد هر طرف که رفتند وحشت و ناآرامی است، آدم احساس میکند در دنیا بیپناه میشود.
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
اگر انسان به اینجا برسد!
این فراری که امام اینجا میفرمایند از این نگاه و این منظر و این نقطه است که ما به جایی برسیم که به ظلمتش پی برده باشیم.
» چگونه میتوان به ظلمت گناهان پی برد؟
دو مدل میشود به ظلمت پی برد:
مدل اول مدل تجربی است. مدل تجربی یعنی اینکه عدهای میروند تا تهش هم میروند بعد میگویند که واقعاً خرابتر شد هم اوضاعم بدتر شد، هم آرامشم به هم ریخت، همه چیز، اصلاً من دیگر از این متنفر شدم. خب این مدل تجربی خیلی زحمت دارد و از طرفی هم ممکن است که شیطان بعد از مدتی این تجربه را به عادت تبدیل کند مثل معتادی که میداند بد است وحشت هم دارد، هر بار هم که کشیدنش تمام میشود دوباره همان بدی بر میگردد؛ اما دوباره سراغش میرود. این مدل این مشکل را دارد که در آن کار سخت است و ممکن است عادت کنیم.
اما مدل دوم همین تغییر مبدأ میل است. که یکی از حاجات جدی ما خدمت علیابنموسیالرضا(ع) و خداوند تبارکوتعالی این باشد که دنیا قطعاً به تساوی از نفسانیات و الاهیات تقسیم شده است، تو هستی که میتوانی میل قلبی من را از حیوانیات بهسمت الاهیات ببری؛ یعنی من به آن قسمتهای نورانی دنیا میل داشته باشم.
» اگردر مشکلات و کارها تنها گزینهات خدا باشد، قطعاً دست خالی برنمیگردی
قسمت بعدی فرار:
«وَوَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُسْتَكِيناً لَكَ، مُتَضَرِّعاً إِلَيْكَ»
آدمی که فرار کرده است وقتی سمت خداوند تبارکوتعالی میآید بهشدت محتاج خدا است. بعضی از ما خدا را امتحانی صدا میزنیم. صدا میزنیم ببینیم چه میشود. چرا امتحانی؟ برای اینکه گزینههای دیگر هم داریم، من تکگزینهای نیستم، بله الآن خداینکرده میخواهی تصادف کنی، ماشین لب دره است، تو بین مرگ و زندگی یک ثانیه فاصله داری، اینجا آن صدایی که نسبت به خدا میزنی قطعاً دیگر امتحانی نیست. این صدا درست است؛ اما در زندگی معمولی و عادی چند بار من غیرامتحانی؛ یعنی از این منظر که هیچ گزینه دیگری ندارم الا همین، [خدا را صدا میزنم]؟ حالا این قضیه درست است یا نیست بالأخره علما، اهل منبر و مراجع از نادرشاه افشار نقل کردهاند که وقتی آمد و دید کوری جلوی حرم نشسته است و دارد گدایی میکند که من کورم و... به او گفت: تو چند سال است که اینحایی؟ گفت مثلاً پنج سال، ده سال است. ده سال است اینجایی و هنوز کوری و از آقا نگرفتهای! میروم و بر میگردم، اگر شفایت را نگرفته بودی میکشمت!
او را تکگزینهای کرد. آدمی که پنج سال، ده سال کنار حرم نشسته است و حتماً یکی از مهمترین دعاهایش این بوده که خدایا من را شفا بده، ده سال دعا و حتی خسته هم شده، گفته است اینقدر دعا کردیم مثل اینکه آنها اصلاً نمیشنوند. هیچ چیز به هیچ چیز! برای چه ما اینقدر دعا کردیم؟! همین آدم چون تکگزینهای نبوده، گفته حالا این را که انشاءالله خدا به ما میدهد؛ ولی نداد بالأخره گدایی میکنیم، زن و بچه هم جور میکنیم، خانهای هم جور میکنیم، بالأخره میگذرانیم دیگر، یک دفعه نادرشاه او را تکگزینهای کرد که آقا تو فقط یک گزینه داری باید بگیری. «مُسْتَكِيناً لَكَ، مُتَضَرِّعاً إِلَيْكَ» سمت علیابنموسیالرضا(ع) برگشت گفت آقا این آدم اصلاً شوخی ندارد، شما میدانید، ما میدانیم، همه هم میدانند. پنج دقیقه وقت دارم بسمالله! نشست، دیگر نه گریه کرد، نه دعا کرد فقط تکگزینهای شد. وقتی تکگزینهای شد میگویند نادرشاه که برگشت شفا گرفت. فرض میکنیم این داستان اشتباه باشد، من و تو، خودمان در زندگیمان تجربه این را داریم که اگر با یک گزینه سراغ معشوق و محبوب بروی قطعاً دست پر بر میگردی. معمولاً در کارهای سبک زندگیمان پلن b،c،d داریم، یکگزینهای سراغش نمیرویم.
یک گزینه! معمولاً دست پر بر میگردیم. پس اینجا شرطش را میگوید آدمی که فرار میکند ۱- مستکین است ۲- متضرع است. متضرع یعنی واقعاً روحش هم الآن در اضطرار قرار دارد و از کریم خیلی بعید است یک مضطر را [ رد کند] «اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاه وَ یَکشِفُ السُّوءَ» خداوند میگوید مشکل دعاها این است که مضطر نیستند، من هم یکی از گزینههایشان هستم. به خدا میگوییم، به اکبر هم میگوییم، به فاطمه و حسین هم میگوییم، انشاءالله یکیش [جور میشود] (فاطمه و حسین منظورم آدمهای شخصی است) به اینها هم میگوییم. یکگزینهای نیستیم و معمولش این است که ما در زندگیمان، حداقل خود من، خدا یکی از گزینههاست که بعضیوقتها انتخاب میکنیم و این معنای فرار نیست، این معنای این است که خدا هم در حاشیه بقیه وسایل یک وسیله است. مولوی در مثنوی قشنگ میگوید که اگر خدا را سبب ببینی از تو هیچ دردی دوا نمیشود. خدا سبب نیست، خدا مسببالاسباب است. اگر شما خدا را سبب ببینی و هشتصدهزار سال در خانه این سبب باشی، در خانه سبب دیگر هم دو دقیقه باشی این جواب نمیدهد؛ اما خدا را مسببالاسباب ببینی در خانه هشتصدهزارتا اسباب بروی چون او مسبب اصلی است جواب میدهد و این شرطش این است که ما کمی راجعبه قدرت خدا و اثرات خدا در خلقت بیشتر فکر کنیم.
» حاجات معنوی ما نزد خدا و ائمه اطهار(علیهم السلام) قطعا برآورده است
بعد که «مُتَضَرِّعاً إِلَيْكَ» شد «راجِياً لِما لَدَيْكَ ثَوابِى، وَتَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى، وَتَخْبُرُ حاجَتِى» میگوید اگر اینطوری شد میتوانید کاملاً امیدوار باشید. پرانتز باز میکنم که امیدواریهای ما نسبت به مقام قدسی حضرت رضا(ع) و خداوند تبارکوتعالی دو مدل است:
۱- امید به نگاه به سبک زندگی و مادیات ما که این درصدش مشخص نیست به شرایط افراد مختلف بستگی دارد مثلاً مثال میزنند میگویند فلان آدم هر چه خواسته است از امامرضا(ع) گرفته است، یک آدم معمولی هم بوده، یک آدم معمولی یک سبک زندگی دارد با سبک زندگی من و تو متفاوت است. اصلاً کلا مردم در پیش خداوند تبارکوتعالی تقسیمبندی میشوند. بعضی از مردم در راه ماندهاند، اصلاً باید به آنها کمک کرد، من هم کمک میکنم، تو هم کمک میکنی، معلوم است امامرضا(ع) هم کمک میکند؛ اما به بعضی از مردم اگر کمک کنی خرابشان کردی، در مباحث دنیایی دارم میگویم؛ یعنی او را از قدرت، استقامت، پشتکار، اراده، علم و هنر دور کردی. اصلاً بنا نیست به او کمک شود. دقیقاً مثل بچه افلیج میماند و بچه سالم! پدر و مادر دست و پای بچه سالم را نمیگیرند و او را راه ببرند، بگویند همه کارهایت را ما میکنیم. بعضی از مردم در بعضی از امور مستضعفاند، در بعضی از امور هم از تو قویترند. در آن اموری که من مستضعفم و تو مستضعفی قطعاً امام و خدا کمک میکند؛ در مادیات و زندگی!
اما در معنویات قطعاً کمک میکند. قطعاً کمک میکند! کمااینکه مثلاً بعضیها مثال میزنند میخواهند این سخن را نقض کنند میگویند نه ما از امامرضا(ع) فقط معنویت خواسته بودیم. خواستهات را یک بازخوانی بکن ببین واقعاً معنویت است یا یک مادیات بوده که تو یک قالب معنوی به آن پوشاندی که بگویی معنویات است. مادیات بوده است دیگر. خودِ خود معنویت اصلاً، فرض میکنم طلبهای به من گفت یا من خودم به طلبهای گفتم مثال میزنیم که ما از امامرضا(ع) خواستیم که به ما قدرتی بدهد که بیانمان در قلوب مردم نافذ باشد، خیلیخب، این کاملاً معنوی است. کاملاً معنوی است؟ چرا میگویی کاملاً معنوی است؟ این خیلی میتواند مادی باشد؛ یعنی بیانت در قلوب مردم نافذ باشد بعدش چه؟ چرا نافذ باشد؟ برای رسیدن به خدا و رساندن مردم به خدا یا برای مادیات خودت، برای شهرت و دنیای خودت. مثلاً امامرضا(ع) پولی بدهد برای فقرا و ایتام سفره اطعام بیندازیم، دقیقاً من دوسهتا مثال در ذهنم دارم که بندهخدا صدهزار تومان در ماه برای ایتام کمک میکرد همیشه هم میگفت خدا به ما امکاناتی بدهد که .... آقا چرا نمیدهد؟ مگر نمیبیند من صدهزار تومان دارم، دارم به ایتام میدهم، ده میلیون در ماه بدهد. ده میلیون هم به او دادند، دارد هم میدهد؛ اما این ده میلیون دقیقاً پل شده است برای محبوبیت و رسیدن به قلههای دنیا، کاش نمیدادی، همان صد تومان را میدادی.
خیلی از حاجات معنوی که من و تو خدمت علیابنموسیالرضا(ع) میگوییم اسمش معنوی است، رسماً مادی است یک قالب معنوی روی آن پوشاندی و اصلاً دنیای امروز، دنیایی شده است که معنویت پلی برای رسیدن به قلههای دنیا شده است. امامرضا(ع) و خدا که گول نمیخورند. اینجا میگوید که تو دقیقاً میدانی«تعلم ما فی نفسی» امید دارم در حالیکه میدانم تو میدانی نفس من چیست. در معنویات قطعاً کمک میکند. قطعاً! به شرطی که معنوی باشد. حالا من کمی این را ریزتر میشوم. آقا اصلاً من این معنویت را برای اینکه پلی برای رسیدن به دنیا باشد، نمیخواهم گور بابای دنیای امروز که همه، معنویات را پلی برای رسیدن به دنیا قرار دادهاند. من اصلاً این معنویت را برای خودم میخواهم اصلاً به هیچکس هم نمیگویم، پول هم نمیخواهم خیرات کنم، تو به من قدرتی بده _ آن مبدأ میل اول را که خدمتتان گفتم فراموش کنید این مثال مال آن نیست_ تو به من یک قدرت کنترل نفسانی بده، چرا آن مبدأ میل نیست برای اینکه آن مبدأ میل واقعاً درست است به آدمش هم میدهند به هر کسی نمیدهند. الآن به اینجا میرسیم، به من قدرتی بده یک کنترل نفسانی داشته باشم گناه نکنم. این هم میتواند مادی باشد؟ میگوییم بله باز هم کمی جلوتر میرویم آیا انسان نمیتواند در اثر گناهنکردن به کبری دچار شود که دنیای پایینتر از خودش را آدم حساب نکند؟ نمیتواند باعث بشود این فرد یک نگاه از بالا به مردم داشته باشد؟ نمیتواند باعث بشود این فرد نگاه تحقیرآمیز به گنهکار داشته باشد؟ نمیتواند باعث بشود این فرد از این به بعد دائم در دلش قضاوت کند؟
دم در حرم نشسته است، الآن هم نماز شبش تمام شده است، مردم دارند با دو میآیند به نماز صبحشان برسند، او هم نشسته است در دلش دارد میگوید ما که نماز شبمان را هم خواندیم، الآن در جایگاه نماز هم استقرار داریم، ذکرهایمان را هم گفتهایم این تازه دارد میدود به رکعت اول نماز برسد! الحمدلله! این الحمدلله کفر مطلق است. کفر مطلق است! اگر منشأ ذکر کبر باشد رسماً کفر است. این هم مادی است تو چرا فکر میکنی این معنوی است؛ یعنی ما واقعاً چیز معنوی بخواهیم. واقعاً چیز معنوی! من معمولش این است حداقل در دهدوازده سال اخیر حرفی را که خودم شخصاً به آن نرسیده باشم روی منبر نمیگویم. قبل از دوازده سال چرا، داستان زیاد میگفتیم، فلان عالم فلان کار را کرد و... یکی هم نبود بهم بگوید برای مردم نقل میکنی اگر این کار شدنی بود اول خودت بکن بعد برای مردم نقل کن، خب نمیتوانیم آقا؛ ولی این را که دارم میگویم من خودم بارها تجربه کردهام، یک خواسته واقعاً معنوی را فوری دادهاند بعد هم که فوری داد من فهمیدم که این هیچ ضرری برای دنیا و معنویت من نداشت، خیلی خوب بود، فوری دادند. خواستههای مادی هم که سر جایش است.
» قدر و منزلت کسی که تمام شبانه روزش صرف کارهای دنیا میشود
حالا معنویت دومی که در ارتباط با علیابنموسیالرضا(ع) است باز به همان « فقد هربت الیک» بر میگردیم؛ متن آیه قرآن چه دارد میگوید؟ الآن برایتان خواندم سوره نور آیه ۴۰ «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ» کل دنیا کلا واسه خودش ظلمت است و بزرگترین گناه آدمی این است که چشمش، جسمش و روحش به این ظلمت خو بگیرد، توهم پیدا کند همین جا اول، وسط و آخر کار است. لذا امیرالمؤمنین(ع) راجعبه این مدل آدم جملهای گفته است: کسی که همّش شهوات دنیا باشد؛ یعنی اول تا آخر و وسط را بگوید همین دنیا است؛ که علائمش این است دائم دارد دنبال بیشتر میگردد، اگر بهش نرسد ناراحت میشود. راجعبه عاقبت و آخرتش اصلاً فکر نمیکند، راجعبه جاودانگی آن دنیا هیچگونه شوقی ندارد؛ یعنی اصلاً نمیگوید حالا مثلاً سی سال، چهل سال، پنجاه سال، شصتهفتاد سال گذشت من به جاودانگی نزدیک شدم خیلی خوب است که دارم میگذرانم، هیچ شوقی ندارد، میگوید کسی که همّش این است، قدرش «ما خرج فی بطنه» اندازهاش اندازه همان چیزی است که در دستشویی از او خارج میشود، ببین امیرالمؤمنین(ع) چقدر مجبور شده که اینطوری بگوید؛ یعنی چقدر این آدم وضعش خراب است.
ما به این قسمت بر میگردیم که اگر این دنیا یک دنیای پرظلمت است و من متأسفانه الکی الکی الکی خو گرفتهام و به آن عادت کردهام دیگر اصلاً احساس نمیکنم ظلمت است. ظلمت که نیست، خیلی هم خوب است، عالی است، صبح اینجا رفتیم خیلی خوش گذشت، ظهر فلان چیز را خوردیم، بعد از ظهر اینطوری، شب آنطوری، زودتر هم بخوابیم صبح فلان جا [برویم] یا مثلاً دیر بخوابیم، صبح پا میشویم فلان جا برویم؛ یعنی برنامهریزیام طوری است که تمام همّم اینجاست. هیچ در شبانهروز فکر نمیکنم که واقعاً این سی، چهل، پنجاه، شصت، هفتاد سال خیلی دارد زود میگذرد. خیلی دارد زود میگذرد! اصلاً این را فکر نمیکند، کسی که این مدلی است من اصلاً با او کاری ندارم؛ اما اگر آن مدلی هستی، قسمت قیامتش را از نظر معنوی هر چه بگویی میگویم چشم. دوباره بگویم! خدا و امامرضا(ع) میگویند قسمت قیامت از نظر معنوی هر چه بگویی میگویم چشم! جزء حاجات صددرصدی یادداشت میکنند، حاجت برآورده شد. بعداً گناه میکند آن حاجت اهباط و تکفیر میشود و برطرف میشود! بله اما دوباره آن حاجت را میخواهد دیگر! هر چه بگویی میگویم چشم! و این نکتهای است که جدی نمیگیریم. چرا؟ چون این سیچهل سال واقعاً ما را فریفته کرده است میگوییم دیگر همین است، اصل این است، بله همه میگویند دنیا چرک کف دست است، اصل قیامت است، چهار وجب تا قبر، چهار انگشت تا فلان، اینها همه شعار است. اصلش این است که ما اصلاً جدی نمیگیریم.
» در قیامت اگر خدا برایت چیزی بخواهد، هیچکس نمیتواند تغییرش دهد
ببینید دقیقاً سیر این دعا همین است که دارم خدمتتان میگویم، همه را میدانی «وَأَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتِى» هر چه که من طلب دارم و دعا دارم را میشناسی و میدانی، میآید تا اینجا «إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی». بله الآن هزارتا اتفاق میتواند بیفتد، ببین من الآن میتوانم شاد بشوم؛ یکی از شما میتواند بیرون من را شاد کند، ایجاد شادی دنیایی ساده است، میتواند هم ناراحت کند. و من برای اینکه از این در بیرون بروم هزارتا گزینه برای خودم دارم که آقا رفتم اگر ناراحتم این کار یا آن کار را میکنم شاد میشوم دیگر، شادی دنیایی زودگذر است؛ ولی راحت هم میشود بهدست بیاوری. میگوید زمانی میآید که اگر [خدایا] تو تحریم کنی تمام است. هیچ چیز! بله الآن دستور تو در طول خلقت اجرا میشود؛ ولی اختیار هم دادهای، هر کسی میتواند هر کاری دوست دارد بکند. اما وقتی به روز قیامت میرسیم از بالا یک فرمان میآید هیچکس نمیتواند مخالفت کند.
«إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی» آنجا اگر من با تو بسته باشم حل است.
من همین پریروز در مسیر رادیو معارف گوش میدادم بندهخدایی داشت راجعبه حقالناس صحبت میکرد بعد توضیح میداد که آقا بله اینقدر حقالناس مهم است که خداوند تبارکوتعالی گفته است که شهید هم حقالناسش سر جایش است و بالأخره حقالناس شهید بخشیده نمیشود حقالله بخشیده میشود. خب این جملات خیلی باید تکمیلکننده داشته باشد؛ یعنی باید ادامه داشته باشد. حقالله مال خود خدا است و شهید بشوی میبخشد، حقالناس مال مردم است وقتی شهید بشوی خدا جبران میکند. خب این را هم بگو برادر! نه اینکه بگویی حالا ما شهید شویم باید برویم جواب حسن و حسین و تقی و نقی را بدهیم! نه برادر تو شهید شو هیچکس کاری به تو ندارد. خدا جبران میکند، گفته آنهایی که حقالناس دارید و از شهیدی طلب دارید، نگویید او را بخشید انگارنهانگار ما آدم بودیم، نه او را بخشیدم، برای تو جبران میکنم و راضیت میکنم. اصلاً دیگر کسی به تو کاری ندارد. آنجا در روز قیامت سیستم این مدلی است؛ یعنی با خدا بسته باشی هیچکس نمیتواند هیچ کاری کند. تمامِ تمام است. الآن میتوانی با خدا ببندی؛ اما کلی شیاطین و مردم اذیتت کنند، تحریمت کنند، بایکوتت کنند، اعصابت را به هم بریزند؛ اما در قیامت این است.
«وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی» و اما اگر آنجا برسد به جایی که تو بخواهی اذیت کنی «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ» هیچکس نمیتواند هیچ کاری بکند. در روایت داریم که پیغمبر مملکت به خداوند تبارکوتعالی گفت [فلان کار را بکن] خداوند گفت تو اصلاً فضولی نکن. خدا به پیغمبرش گفت. اصلاً فضولی نکن! در قرآن داریم به لوط گفت دخالت نکن. گفت اصلاً دخالت نکن! گفت بچهام است. بچه میدانی یعنی چه؟ خدا خیلی صریح گفت اصلاً دخالت نکن. به ابراهیم گفت «و مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ». اصلاً دخالت نکن. بچه ابراهیم است و... اصلاً حالیم نمیشود. بعد مثلاً عدهای مثل ما سید هستند میگویند سیدها که وضعشان خوب است. این را از کجایت درآوردی؟! اصلاً حالیم نمیشود! هیچ چیز حالیم نمیشود! میگوید اگر من در جایی که بخواهم نسبت به بندهای کاری بکنم که ذلیلش کنم دیگر در قیامت هیچ راهی ندارد. ابداً راهی ندارد و آنجاست که ما رسماً گیر میکنیم. این را امامسجادی دارد میگوید که خودشان باب توسل را باز کردهاند گفتهاند در سهچهار جا، ده جا به فریادتان میرسیم؛ اما میگوید مواظب باشید اگر خدا اراده کند ذلیل شوید، [دیگر هیچ راهی ندارد].
» خدا با چه کسانی لج میکند؟
دو نکته راجعبه اراده و ذلت عرض کنم و بحث تمام شود.
عرضم به حضورتان که آیا ممکن است خداوند تبارکوتعالی با بندهای لج کند؟ یعنی ما در چند آیه قرآن داریم که خدا رسماً دارد میگوید که من با شما لج کردم. آیا ممکن است که خداوند تبارکوتعالی با بندهای لج کند؟ اصلاً ممکن است آن بنده الآن در این جمع باشد و آمده باشد زائر علیابنموسیالرضا(ع) شده باشد یا باید برویم در آمریکا و در فاسقان و مشرکین بگردیم؟ بله خدا ممکن است با بندهای لج کند منتهی یک لج داریم لج کلی است که طرف کلاً محروم میشود، یک لج داریم نه مثلاً در بعضی چیزها میگوید این یکی را گیر میدهم. بندهای که گناه میکند، میگوید گناه نیست. این خیلی مهم است. یک بنده ممکن است هزارتا گناه کند اما شرمنده باشد سرش پایین باشد خدا او را در فاز رحمت میبرد. یک بنده ممکن است یک گناه کند کوچک هم باشد؛ اما چون شرمنده نیست در فاز رحمت نمیرود، در فاز دیگری میرود. خدا میگوید من گفتهام این بنده میگوید بیخود گفتهای!
بعضی از برادران و خواهران ما یک کلمه را خیلی دستکم میگیرند که در ادبیات فقهی و کتابهای اخلاقی ما این کلمه خیلی بار معنایی دارد تحتعنوان «تَجَرّی»! تَجَرّی یعنی من گناه را علنی انجام میدهم وقتی علنی انجام میدهم یعنی پرچمی را روی سر گناه گذاشتهام که مخالفت با خداوند تبارکوتعالی وسط جامعه برای من مهم نیست این میشود تجری. تجری یعنی چه؟ یعنی خداینکرده شما مثلاً به گناه شربخمر مبتلا هستی؛ اما یواشکی یک جای مخفی پیدا میکنی حتی از فروشنده خجالت میکشی صورتت را میپوشانی بعد میروی جایی را یواشکی پیدا میکنی بعد میخوری بعد کلی خودت را میشویی بیرون میآیی. چند بار در عمرت؟ هزار بار. گناهی است که هزار بار تکرار شده است؛ اما شما یک بار وسط خیابان با افتخار یک پیاله خمر جلوی همه میخوری این میشود یک گناه اسمش تجری میشود. وقتی تجری شد خدا میگوید با بندهای که تجری میکند من لج میکنم. تجری کردی لج میکنم! برای اینکه تو دیگر گناه نکردی تو مخالفت با خدا را اعلام کردی. در مملکت ما هم همینطوری است مثلاً شما فرض کن همین الآن شما برو در اتاقت بنشین بالا تا پایین مملکت را فحش زشت بده کسی کاری به تو ندارد. بیایی کف خیابان یک دانهاش را بدهی میگویند تو داری عظمت مسئولین را در مملکت میشکنی. حالا شما فرض کن عظمت خدا بشکند. گفته است این کار را نکن تو میگویی میکنم ولی خب گناهکارم، شرمندهام، غلط کردم، ببخشید، در باب رحمت میرود. تو میگویی میکنم بگویی، گفته باشی، من ابایی ندارم بقیه هم ببینند بعد جالب است که یک مردانگی هم به آن سنجاق میکنند، این جمله را خیلی دقت کنید! یک مردانگی هم به آن سنجاق میکنند. میگوید «ما اینطوری هستیم داداش! درون و بیرونمان رو است، مردم دارند میبینند.» دستت را ببند! بیار پایین! تو عرضهاش را نداری که در جمع مخالفت با خدا نکنی اسمش را مردانگی گذاشتهای. دوست دارم ظاهر و باطنم یکی باشد! دقیقاً دوست دارم ظاهر و باطنم یکی باشد معنای تجری است و رسماً وسوسه شیطان است.
من برگردم یک روایت بهش ضمیمه کنم. بنده آدم بدی هستم، فوت میکنم، خداوند تبارکوتعالی به تشییعکنندگان نگاه میکند به ملائکه میگوید چه دارند میگویند؟ میگویند همه میگویند آدم خوبی بود. خدا میگوید این آدم بدی بود؛ ولی اینقدر شعور و معرفت داشت که نگذاشت بدیش را بقیه بفهمند. به همه گفت من آدم خوبی هستم چون با خدا هستم و... . پروندهاش را باز نکنید. من برای تجری خیلی حساسم. تجری! گناه، گناه است! کف خیابان حق نداری این کار را بکنی، دو نفر بشوید حق نداری! متن روایت: آنچه بین تو و خدا میگذرد و نسبت به معنویت جامعه خلل ایجاد نمیکند، برای عصیان و مخالفت با خدا الگو نمیشود، بچههای کوچکتر از تو یاد نمیگیرند، خواهر و برادر کوچکترت، بچه همسایه از تو یاد نمیگیرند، شاگردهایت از تو معلم یاد نمیگیرند و همه فکر میکنند که تو آدم خوبی هستی و هر وقت تو را میبینند فکر میکنند که جلویش رعایت کنیم با خدا مخالفت نکنیم، میگوید آنچه بین تو و خداست، خدا هیچ کاری به آن ندارد.
بچهها کمی زیادی شجاع شدیم! نمیشود که متن دین را کنار بگذاریم. تازه این متن عقلی است؛ یعنی متنی است که لازم نیست پشتش روایت و آیه باشد، عقل این را میگیرد که شکستن ابهت حاکم خیلی گناه بزرگتری است از یک گناه شخصی و امروز کف خیابانهای ما اصلاً احساس نمیکنند دارد اتفاق بدی میافتد. پسر و دخترهای ما اصلاً در فضای مجازی احساس نمیکنند که دارند تجری میکنند. اینها تجری است، اسمش گناه نیست که، اسمش تجری است و هیچ جای هیچ دینی تجری را نمیبخشد. خدا انشاءالله از همه ما به احسن وجه قبول کند. این حرفها مال همین جلسه خودمان و مشهد است دیگر، کمی جلسه عمومیتر و بزرگتر میشود مجبوریم مقداری فضا را عمومیتر کنیم کسی از همین چیزی که هست بدتر نشود؛ ولی در جمعهای خصوصی ما این بحثها را خواهیم داشت. خودمان بدانیم بعداً روز قیامت نگویید پای منبر فلانی رفتیم، مشهد هم بودیم، برای اینکه ما ناراحت نشویم اصل قضیه را به ما نگفت.