امروز 26 شهریور 1403 - 11 ربيع أول 1446
خواندنی ها

خدا در دعای ابوحمزه (1) - رمضان 1403

10 شهریور 1403 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: خدا در دعای ابوحمزه

یا انیس

متن سخنرانی

سیدمحمد انجوی‌نژاد

موضوع: خدا در دعای ابوحمزه – قسمت اول

تاریخ: 1402/12/25

عناوین اصلی سخنرانی:

» توبه رحمتی و توبه زحمتی

» گاهی با مدیریت ذهنی تحمل برخی دردها راحت می‌­شود

» خدا با چه کسانی مکر می‌کند؟

» همه بهشتیان به فضل خدا وارد بهشت می­‌شوند

 

 

 

در این مدتی که ان‌شااللّه در خدمتتان هستیم تا آخر ماه رمضان اگر عمری باشد نگاهی بیاندازیم به دعای ابوحمزه؛ آن فرازهایی که بیشتر به رفتار خدا و عملکرد ما برمی‌گردد. آن فرازها را اگر با یکدیگر دقت کنیم امام خیلی انفجاری و ناگهانی دعا را شروع می‌کند در حالی که تقریبا هیچ دعائی، قطعا هیچ دعائی، از دعاهای مشهور، انقدر بی‌مقدمه وارد اصل متن نمی‌شود. اصلا قاعده بلاغت این است که اگر شما می‌خواهید با خدا حرفی بزنید اوایلش یک سری مدح، ثنا، معرفی و بسم اللّه دارد و غیره. اینجا حتی در نسخه‌ای که در مفاتیح است و از نسخه اصلی گرفته شده است بسم اللّه هم ندارد؛ یعنی در همان قدم اول می‌گوید «اِللهی لا تُوَدِبنی بِعُقوبَتِک»! آن حالت روحی و روانی که بر دعا حاکم است همین اول کار نشان داده می‌شود؛ یعنی امام با این مدل ورود در پیشگاه خدا، این دعا را دعای مستأصلین معرفی می‌کند؛ یعنی کسانی که انقدر کارشان گیر است که دیگر حتی فرصت بسم اللّه و سلام علیک با خدا را هم ندارند. از راه رسیده، حالت دردمندی بسیار. من احساسم این است که مثلا اگر این دعا را حفظ باشیم و برای ما ملکه باشد و در عالم تجرد هم به درد ما بخورد؛ من فکر می‌کنم آن لحظه‌ای که وارد قبر می‌شویم اولین جملات ما بعد از تاریکی همین چیزها باید باشد. گویا دعا برای کسی است که الان در قبر گذاشته شده است، یک لحظه کلا تاریک شده و سنگ لحد را هم چیده‌اند و در یک زمانی که این زمان از نظر ما یک ثانیه است اما از نظر زمان تجرد خیلی طولانی است، فرد کل پرونده‌اش را در همین مسیری که دارند لحد را می‌چینند دیده است. بسیاری از چیزهایی که یادش هم رفته بود کاملا یادش آمد؛ یعنی مثل کسی که فرض می‌کنیم که الان سر جلسه امتحان است و یادش رفته بود که امتحان از ده تا کتاب است، دو تا کتاب آماده کرده بود. سوال اولی را که گذاشتند یکدفعه یادش آمده که این سوال مربوط به کتاب چهارمی است که من اصلا یادم رفته بود؛ این حالتی است که وجود دارد.

 

» توبه رحمتی و توبه زحمتی

یکی از مشکل‌ترین ورودهای ما به عالم بقا و جاودانگی همین لحظه ورود و لحظه اول قبر است. بعد گویا انگار این دعا اصلا آنجاست، یکدفعه «اللهی لا تُوَدِبنی بِعُقوبَتِک» اصلا ادب کردن که چیز بدی نیست. شما نمی‌توانی به یک حکیم بگوئی مرا ادب نکن «لا تُوَدِبنی» نگفته است مرا نزن، گفته مرا ادب نکن. ادب کردن چیز بدی نیست. این نوعِ «ادب­ کردن» است که از خداوند خواسته که به این صورت نباشد؛ ادبی که با عقوبت همراه نباشد. من چند سال قبل بحثی را خدمتتان عرض کردم تحت عنوان توبه رحمتی و توبه زحمتی. توبه رحمتی؛ یعنی مثل امشب انسان می‌آید می‌نشیند و از مسیر خیلی خیلی ساده، دریای کرم الهی است خداوند یک نگاه می‌کند همه چیز حل می‌شود. شب جمعه اول ماه مبارک هم هست، خیلی راحت. این یک مدل است. قاعده این است که انسان‌ها با توبه رحمتی بخشیده می‌شوند و اگر کسی می‌رسد به آن نقطه توبه زحمتی، کسی است که قدر توبه رحمتی را نمی‌داند. توبه زحمتی چیست؟ عقوبت است «لا تُوَدِبنی بِعُقوبَتِک». که این عقوبت ممکن است در دنیا به مال، جان، آبرو و اعتبار باشد و در برزخ هم خب بالاخره همان عذاب‌هایی که عالم مجردی دارد. اگر خدا به عنوان یک رحیم مطلق من را ببیند که از باب رحمت توبه می‌کنم، قاعده این است که باب زحمت را باز نمی‌کند و اگر یک جایی من به زحمت می‌افتم برای توبه کردن، برای خودم می‌گویم، آدمِ معمولی، معلوم است که سقف تحملی که خداوند برای من گذاشته است را رد کرده‌ام. چرا گفتم منِ معمولیِ مؤمن؟ چون 124 هزار تا پیغمبر، 14 تا معصوم، همه زندگی‌شان پر از رنج و بلا بوده است و اصلا داستانش فرق می‌کند. برای ما آدم‌های معمولی عادی خداوند زحمت ایجاد نمی‌کند چون جنبه ما را می‌داند.

اینجایی که می‌گوید «اِللهی لا تُوَدِبنی بِعُقوبَتِک» یعنی خدایا مرا از مسیر رحمت به صراط مستقیم بیاور. توئی که باید انتخاب کنی و جزء اولین دعاهایی است که ما در ماه رمضان می‌خواهیم با خدا صحبت کنیم می‌گوید اینطور صحبت کنید. وقتی قاطی بحث رحمت می‌شویم پررو می‌شویم. قسمت‌های بعدیِ دعا که بحث استغناء است این را می‌گوید که اگر خدا خیلی خوب با ما کنار بیاید وهم برمان می‌دارد. یک کسی ما را تهدید کرده که اگر بیائی توی کوچه فلان می‌کنم. ده بار رفتی نشده است. یواش یواش شما اصلا زیر سوال می‌بری که اصلا این آدم که دارد مرا تهدید می‌کند وجود دارد یا نه؟ خیلی از کسانی که خدا دنیا را برایشان ساده گرفته است به جای اینکه آدم‌تر بشوند کلا احساس کرده‌ا‌ند مثل اینکه خدایی نیست. من فلان خطا را می‌کنم، آن جمله‌ای که آن گنهکار حرفه‌ای به موسی علیه السّلام گفت، گفت: «من صبح تا شب دارم گناه می‌کنم، اگر خدای تو هست چرا نمی‌زند؟» یعنی طرف رحمت می‌بیند دلالت بر این می‌کند که اصلا خدا وجود ندارد. می‌گوید «چرا خدا نمی‌زند اگر دارد می‌بیند؟ برو به او بگو فلانی سلام رساند و گفت اگر هستی بزن».

 

» گاهی با مدیریت ذهنی تحمل برخی دردها راحت می­شود

«لا تُوَدِبنی بِعُقوبَتِک» در قسمت عقوبت بالاخره یک سری آدم‌هایی هستند که دردهایی در دنیا برایشان اتفاق می‌افتد. خب؟ حالا بعضی  از این دردها و رنج‌ها را اصلا هم مقصر نیستند. مثلا تو داری راست راست راهت را می‌روی، یک نفر غیبتت را می‌کند، اذیتت می‌کند، یک مشکلی برایت ایجاد می‌کند تو اصلا مقصر نیستی. حالا من تجربه خودم را عرض می‌کنم. یک سری دردها در عالم هست؛ آدم‌هایی که با مناجات مأنوس‌اند «لا تُوَدِبنی بِعُقوبُتِک» و … این دردها را برای خودشان خیلی راحت به صورت ذهنی حل می‌کنند. یک نفر توهینی به او کرده ناراحت شده است. خیلی راحت از نظر ذهنی می‌گوید که خب بالاخره ما هم توهین به خدا زیاد کرده‌ایم؛ خداوند لطف کرده است عقوبت را در این حد پایین آورده است، در همین حد. خیلی از ما وقتی که بعضی از دردمندان واقعی عالم را می‌بینیم غبطه می‌خوریم که چرا من جای او نیستم. غبطه اشکالی ندارد. شکر هم باید بکنیم. قرار نیست خداوند تبارک و تعالی همه را با این مدل دردها امتحان کند. بعضی وقت‌ها دردهای کوچک برایش می‌آید؛ همین درد کوچک را نمی‌تواند تحمل کند بعد می‌گوید کاش من غزه بودم، کاش جانباز بودم، کاش فلان بودم؛ در حالی که آن درد خیلی کوچک بود. یک صوتی به گوشش رسیده که مثلا یک نفر توهین کرده یا غیبتش را کرده است، یک نفر مثلا جمله‌ای گفته که ظلم بوده است؛ همه دردهای ما در این دوره و زمانه همین چیزهاست دیگر؛ فلانی چه گفت، فلانی چه نگفت. چقدر راحت آدم می‌تواند با این قسمت از ابوحمزه از نظر ذهنی خودش را مدیریت کند که این درد عقوبت است برای جرم‌های بزرگ و خداوند محبت کرده است «لا تُوَدِبنی بِعُقوبَتِک» این عقوبت دوم محبت خداست. خداوند محبت کرده یک مشکلی برای من ایجاد کرده است؛ این مشکل ذهنی است. یعنی نه دستم درد می‌کند نه پایم درد می‌کند، فقط کمی روی روانم فشار آمده است! مثلا فشار روی روان دقیقا چیست؟ مردم این مدلی معمولاً در مورد عقوبت این چنینی یا می‌گویند کفاره است و یا درجه است. در هر دو صورت از این مدل دردها لذت می‌برند.

 

» خدا با چه کسانی مکر می‌کند؟

«و لا تَمکُر بی فی حیلَتِک» خب حالا اینجا یکی از برداشت‌های بد این است که آیا خداوند تبارک و تعالی مکر می‌کند با ما؟ در حالی که آیه قرآنی که این قسمت از دعا از آیه قرآن گرفته شده و شرح آن است می‌گوید «مَکَروا» اول، بعد «مَکَرَالله». خدا با چه کسانی مکر می‌کند؟ اصلا مکر یعنی چه؟ مکر چند قسمت دارد؛ یک قسمتش خیلی بد است که من اصلا بعید نمی‌دانم صدام آن لحظه آخری که می‌خواستند اعدامش کنند و با ادبیات عربی غلیظ و از ته قلب گفت: «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلا اللّه» با افتخار رفت بالا، طناب افتاد دور گردنش، اصلا بعید نمی‌دانم که واقعا اعتقادش همین بوده است که من الان می‌خواهم به بهشت بروم. این مکر است دیگر و بعضی مکرها خیلی پیچیده است که گیر ما نمی‌آید. بسیاری از ظالمین عالم سرفراز از دنیا رفتند، باروح آرام! در وصیت‌نامه‌شان از وصیت‌نامه امام هم مطمئن‌تر بودند که همه چیز حل است. آن مکرهایی که الحمدلله به پست امثال ما نمی‌خورد. مکرهای بعدی که می‌آید، خداوند می‌گوید من با چه کسی مکر می‌کنم؟ با کسی که خودش اهل مکر است. آن مکری که ما خیلی به آن مبتلا هستیم خودفریبی است. خودفریبی همان آیات قرآن است که خیلی لطیف است؛ که وقتی یک کاری می‌کنند «یَحسَبونَ» فکر می‌کنند، گمان می‌کنند که کار خوبی است. این گمان مکر است، خودم خودم را می‌پیچانم گمان می‌کنم کار خوبی است. خدا از آدم صادق و صاف خوشش می‌آید، چه گنهکار باشد چه نباشد؛ صاف باشد. ما اگر با مکر برویم سمت خدا، خدا خوشش نمی‌آید. صاف باشید؛ صاف و صادق. همان جمله‌ای که همه علما و بزرگان، تقریبا هر عالم واصلی یک بار این خاطره را نقل کرده است؛ من امروز دوباره رفتم در داستان‌های علما یک سرچ دیگر کردم، قریب به 150، 160 نفر از علمای بزرگ تاریخ تشیع این خاطره را نقل کرده‌اند.

شفاهی، در شب قدر، در یک جلسه بزرگ، که «فلان شیخ بر استر می‌رفت فلان گنهکار افسار او را گرفت، پایین کشید. شیخ گفت چه کار می‌کنی گنهکار؟ گفت ای شیخ من آنچه که می‌نمایم هستم، آیا تو آنچه که می‌نمایی هستی؟!» هر کدام از عرفا شاید هفته‌ای یک بار این جمله را با خودشان تکرار می‌کنند که چه؟ که مکر نکرده باشند. آقا جانماز آب نکش! این خیلی مهم است، خیلی مهم است. من در همین تجربه اندک خودم جانماز آب‌کش ندیده‌ام که توزرد از آب در نیاید. جانماز آب نکش! ندیدم کسی که فریاد سر گنهکاری بزند و خودش را منزه بداند و خودش به آن گناه مبتلا نبوده باشد! نه که بشود. هر کس بیشتر گیر می‌دهد خودش بیشتر گیر دارد. جانماز آب نکش. «آنچه که می‌نمایی هستی؟» به خودت بگو جلوی آینه «آنچه که می‌نمایی هستی؟» با خدا مکر نکنیم. خدا گنهکار صاف دوست دارد. ماه رمضان است، کدامتان همین الان می‌توانید برای همین یک جمله من یک قسمت از دعا را مثال بزنید؟ که همه بلدید، تازه هم از این دعا بیرون آمده: «فَقَد جَعَلتُ الاِقرارَ بالذَنبِ اِلیکَ وَسیلَتی» صاف بیا بگو غلط کردم؛ حل است. نیا بگو به این دلیل، به این دلیل، به این دلیل. آدم دیده‌ام که می‌گوید من این کارهایی که کرده‌ام شب اول قبر جوابش را دارم. می‌گویم اینطور نکن! شاخ و شانه نکش برای خدا. مکر با اهالی مکر «مَکَروا مَکَراللّه» تمام. جانماز آب نکش. همه انبیاء وقتی آمدند جلوی خدا، در قدم اول مُحاجّه با خدا لنگ انداختند «أنا عَبدکَ الضّعیفُ الذَلیلُ الحَقیرُ المسکینُ المُستکینُ المستجیرُ»؛ اگر در ادبیات عرب؛ چون آقا در بلاغت لغت انتخاب می‌کنند؛ اگر در قسمت بلیغ ادبیات عرب، غیر از این کلمات یک کلمه دیگر پیدا کردی که دلالت بر پستی دارد حتما بیا بگو، چون نیست. در ادبیات فُصحه بلیغ عرب این‌ها «أنا عَبدکَ الضّعیفُ الذَلیلُ الحَقیرُ المسکینُ المُستکینُ المستجیرُ» هر چه بوده امیرالمؤمنین(علیه السّلام) آورده است. تعارف هم که ندارد. در مقابل خداوند تبارک و تعالی وقتی که ما اهل مکر می‌شویم خدا هم با مکر برخورد می‌کند. صاف باشید، صاف.

اوایلش که آدم بالغ می‌شود مثلا با خودش فکر می‌کند که من نمازم را چکار کنم که خدا خوشش بیاید؟ کلی فیلم بازی می‌کند! یک جوری می‌ایستد که آن‌طوری نیست. یک جوری ادای حروف می‌کند که اعتقاد قلبی ندارد. این بچه است فکر می‌کند می‌تواند سر خدا را کلاه بگذارد. اواخر می‌گوید من هر کاری هم بکنم که نماز، نماز نمی‌شود؛ نماز خدا باید بخواهد که نماز بشود. می‌زنیم به کمرمان. آقا چکار می‌کنی؟ دارم نمازم را به کمرم می‌زنم. این مدل با خدا مکر نکنیم. من می‌دانم ارزش نمازم چقدر است، ارزش عباداتم را می‌دانم چقدر است؛ خیلی خوب است، اشکالی ندارد برای هم پیامک بدهید طاعات و عباداتتان قبول. اما خدایی خنده‌مان نمی‌گیرد از این جملات؟ کدام طاعات؟ کدام عبادات؟ امام سجاد(علیه السّلام) سید الساجدین است؛ من یک مناجاتی از امام سجاد(علیه السّلام) امروز بعدازظهر پیدا کرده‌ام؛ یعنی این مناجات اصلا هیچ جا نبود؛ خیلی وحشتناک بود! یعنی به نظر می‌رسید که ترسیده‌اند در صحیفه بگذارند! سندیتش را هم بررسی کرده‌ام. خیلی وحشتناک بود! حالا ماه رمضان بگذرد، یک مقدار نور بیشتر بیاید می‌خوانم برایتان. خیلی وحشتناک بود! بعد به سیدالساجدین می‌گویند طاعات و عبادات، می‌فرمایند کدام طاعات و عبادات؟! مرد حسابی تو اگر علی(علیه السّلام) را می‌دیدی چه می‌گفتی؟ که طبق قول حضرت زهرا(سلام اللّه علیها) بعضی اوقات روزی سه بار غش می‌کرد! خب، الان ما در عمرمان، 90 سال عمرمان است یک بار غش نکرده‌ایم! اصلا غشمان نمی‌آید آقا. انقدر ما نسبت به خودمان باور داریم که فکر می‌کنیم همه چیز حل است و این مکر است.

 

» همه بهشتیان به فضل خدا وارد بهشت می‌­شوند

یک جایی خداوند تبارک و تعالی آمد سررشته مکر را در روایت قدسی معرفی کرد. سررشته مکر! گفتم مکر در بین ما بچه مؤمن‌ها یعنی خودفریبی. آن‌جایی که خداوند تبارک و تعالی در روایت قدسی روایت داد که «در روز قیامت همه به فضل من وارد بهشت می‌شوند» هیچ کس لیاقت بهشت را ندارد. فضل یعنی زیادی، فضولات. اشرف مخلوقات، پیامبر اکرم(صلی اللّه علیه و آله) یک جمله ای فرمودند، خداوند فهمید همین جا باید در نطفه مکر خفه بشود؛ فرمودند: «حتی من؟» یک لحظه خدا گفت این بنی‌آدم، اشرف مخلوقات و پیغمبر است گویا باید از او هم یک گوشی بپیچانیم؛ گفت: «حتی تو». یعنی پیغمبر(صلی اللّه علیه و آله) این احتمال را می‌داد که همه به فضل، خودشان چون اشرف مخلوقات هستند به عدل وارد بهشت می‌شوند. گفت: «حتی تو». حتی توئی که به پیغمبر(صلی اللّه علیه و آله و سلم) گفت که ما ماستمان را کیسه کنیم. دور برندار برادر! ما یک عمر فلان… یک عمر چه برادر؟ یک عمر هیچ، یک عمر هیچ. من فلانم من بسانم. «ولا تَمکر بی فی حیلَتِک» من را در این بازی تنها نگذار، من می‌بُرّم. چرا؟ «مِن أینَ لی الخَیر؟» مگر من خوبی‌ها را از کجا آورده‌ام؟ بله می‌نویسیم که «اِنّ النَفس لَأماره بِالسوء اِلّا ما رَحِمَ ربّی» یا «قُل مِن فَضل رَبّی» همه چیز از فضل خداست برای شعر و نامه خیلی قشنگ‌اند. اما چقدر اعتقاد دارم؟ «مِن أینَ لیَ الخَیر؟» مگر یک خوبی کردم از کجا آوردم؟ پسرم، دخترم، کجا می‌روی؟ می‌روم شاهچراغ، التماس دعا. در این دوره زمانه قربان بچه‌ام بشوم، بچه‌های مردم کجا هستند بچه من کجا می‌رود؟ باد نکن بچه‌ات را! «مِن أینَ لی الخَیر؟» خدا صدایش زده است. خدا نمی‌خواست نمی‌آمد. «مِن أینَ لی الخَیر» می‌گوید دلیل اینکه من در دام مکر نمی‌افتم این است که من خیری نمی‌بینم که خودم انجام داده باشم «مِن أینَ لی الخَیر».

«و لا یوجِدُ مِن عِندِک» هر چه بوده مال تو بوده است، هر چه بوده! با این جملات ختم می‌کنم. اسمش را الان یادم رفت، 13 ساله که بود زمان جنگ کلاه آهنی؟ رضا پناهی. با این بچه 13 ساله صحبت می‌کنند می‌گویند: «برادر شما 13 سالت است، خط مقدم، با این قدت فلان و این‌ها» هیچ چیزی نمی‌گوید، اصلا سرش را بالا نمی‌آورد به دوربین نگاه کند. می‌گوید: «ما کاری نکردیم، هر چه بوده خدا بوده است». بعد من 100 تومان صدقه می‌دهم فکر می‌کنم الان ملائکه به من بدهکار شده‌اند. می‌گوید ما کاری نکرده‌ایم؛ هر چه بوده، خدا بوده است. ما هیچ چیز از خودمان نداریم. تمام توانم از خداست؛ جسمم از خداست؛ حرکت دستم از خداست. در دعای عرفه می‌خوانیم که وقتی امام حسین(علیه السّلام) می‌خواهد خودش را در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی معرفی کند می‌گوید: مژه‌ها، حرکت دست، همین صوت، همین بیان، این رگ‌های حنجره، همه را، رویش ریز می‌شود؛ تمام زندگی‌اش، که به خدا بگوید فکر نکنی من توهم برداشته‌ام چیزی دارم، هیچ چیز؛ همه چیز دست توست. اگر ما در این دام نیفتیم و خودمان باشیم، آقا خودت باش! چه اشکالی دارد اگر در ماشین یا هر جایی هستی این جمله را بنویسی «آنچه می‌نمایی هستی؟» همین تکانمان می‌دهد و می‌فهمیم که اوضاع اینطور هم نیست. «در خارجی هزار به یک جو نمی‌خرند» کدوم هزار؟ هزاری که تو بگویی هزار است. چقدر بعضی از این جملات سلیقه‌ای، نه آیه است و نه روایت اما خیلی قشنگ است. این برداشت یک ولی خداست از این همه دعا و آیه.

مرحوم دولابی می‌فرمودند وقتی می‌خواهی دستت را درِ خانه خدا بگیری کف دستت را قشنگ پاک کن که اگر گَرد هم کف دستت باشد توهم برت ندارد که چیزی دستت است. شب‌های اول ماه رمضان فکر نکن الان داری بار جمع می‌کنی برای شب‌های قدر؛ بعد بیایی دو زانو بنشینی طلبکار باشی، باختی. هیچ چیز. آمادگی برای شب قدر! آمادگی چه برادر؟ همین کلمه دارد فریبت می‌دهد. سرت را بیانداز پایین، ذکرت را بگو، نمازت را بخوان، قرآنت را بخوان، برو بمیر. «مُوتُوا قَبلَ أن تَمُوتُوا»، برای چه می‌خندی؟ آیه است. برو بمیر. بگو هیچ چیز نیستم. وقتی برسیم به اینجا ؛یعنی خودمان باشیم؛ اینجا دیگر آدم‌ها مشخص می‌شوند. باید خیلی زیاد روی نقطه هیچِ خودمان تمرکز کنیم که خدا هم اِن‌شااللّه دست همه‌مان را بگیرد. «در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم؛ حکم آنچه تو فرمایی، شرط آنچه تو بنمایی»

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید