متن سخنرانی حقیقت این است، قسمت 5
تاریخ: 1401/05/11 | مصادف با شب پنجم محرم1401
عناوین اصلی سخنرانی:
- » رسانهها با ارائه انبوه اطلاعات، فرصت تفکر و تحلیل کردن را از ما گرفتهاند
- » آدمی که عظمت خلقت را درک نمیکند مسائل کوچک دنیا او را اذیت میکند
- » حسرت گذشته را خوردن فایدهای ندارد، در عوض از فرصتهای پیش رویت به بهترین نحو استفاده کن
- » گرههایی که در زندگیمان میبینیم از خطاهایی است که مرتکب شدهایم
- » بهشت آفرین قطعاً از بهشت شیرینتر است
در بحث منیت و راههای کنترل نفس که انسان میتواند آن را کنترل کند بودیم. دوسه تای آن را دیشب گفتیم و بعد از آن بحث دیدار با قبرستان و مرگ، رسیدیم به بحث بعدی و آن هم فکر است.
» رسانهها با ارائه انبوه اطلاعات، فرصت تفکر و تحلیل کردن را از ما گرفتهاند
کنترل نفس با تفکر. یکی از چیزهایی که باعث میشود ما رذایل اخلاقیمان را خیلی راحتتر بتوانیم ترک کنیم و فضائل اخلاقی را بیشتر قدردان باشیم و بتوانیم کنترل نفس کنیم، فکر است. و این فکر هم دامنه و دایره دارد. یعنی اینکه هر فکری هم الزاماً ما را به این نتایج نمیرساند. یکی از توطئههای شیطان در آخرالزمان سرریز کردن اطلاعات مختلف است.
یعنی اذهان را با انواع و اقسام صداها و رسانهها از اطلاعات بسیار بسیار زیاد و متنوع انباشته میکند. و برای من و تو همین که ما وقت نداشته باشیم اطلاعاتی که در ذهن میآید را تحلیل کنیم و راجعبهش فکر کنیم [کافیست] و همینجوری هی موبایل را برداریم خبر پشت خبر، حتی متن دینی مثلاً فرض کنید آیتالله فلان این را گفت و… همینجور هی رد میکنیم. یک کانال را رفتی و فکر میکنی که الان از این مسیر به عرفان میرسی در حالی که روزی سیصد تا خبر داری راجعبه دین میخوانی و راجعبه یکیش هم نمیرسی فکر کنی.
یکی از توطئههای شیطان در آخرالزمان همین است، آقا امامصادق(ع) میفرمایند اینقدر حرفها زیاد میشود که به قول امیرالمؤمنین(ع) آدم وسط این همه حرف آن حرف درست را نمیتواند پیدا کند. نمیتواند پیدا کند! همه عمر باید بگردد و اخبار مختلف بخواند. و فرصت این را پیدا نمیکند فکر و تحقیق کند که کدام درست و کدام غلط است.
» آدمی که عظمت خلقت را درک نمیکند مسائل کوچک دنیا او را اذیت میکند
کنترل نفس با درک عظمت خدا. آن فکرهایی که میگویند منجمله همین فکرها که جلسه دو شب پیش هم گفتم آن «رحم الله إمرئِ عرف قدر نفسه» که دارد میگوید خودت را میخواهی بشناسی، یکی از آنها همین فکرهای راجعبه این است که من واقعاً کی هستم که الان منیت بگیرم؟ بعد این «کی هستم؟» را در عظمت خدا میبری و قیاس میکنی. در عظمت خدا قیاس میکنی!
در جهان این فیلم تحت عنوان عبرت زیاد پخش میشود آن لحظهای که هیتلر ایستاده و جمعیت فدایی، فدایی واقعی [مقابل او هستند] حتماً شنیدید که وقتی هیتلر میخواست جنگ را شروع کند فداییانش را تست زد.
یک گروهان از آنها را روی بام کاخ بردند؛ از جلو نظام! خبردار! آماده! قدم رو! از روی سقف بپرید پایین! یک نفر از اینها یک ثانیه تأمل نکرد! برای عظمت آلمان و برای فدایی شدن در پای رهبرشان هیتلر، کل گروهان از روی بام کاخ هیتلر خودشان را پایین انداختند. همه مردند! گفت آهان این مدل نیرو الان به درد این میخورد که من تفکر جهانی داشته باشم.
خب از آن بالاتر که نمیشود! چی بود دقیقاً؟ مثلاً آن جمعیت که همه مقابلش ایستادند و گفتند: هیتلر و…! مگر چقدر از عظمت خلقتند؟ چرا هیتلر فریب میخورد؟ «در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم» این هم چون از نقطه کوچکتر نداریم گفته وگرنه همان هم نیستیم. الان مثلاً کل شیراز مال تو! در خلقت اصلاً شیراز دیده نمیشود.
– آره!
– پس فرقی نمیکنیم. ماها فقط رقممان فرق میکند. رقممان فرق میکند!
بنده خدایی از دوستان سابق ما بود بهش گفتم چرا اینجوری شدی؟
– آقا به من گفتند یک امضاء بزن این جنس وارد ایران بشود. تو امضایش را بزن و بگو این جنس را من انتخاب کردم. کشور خارجی رفته تا جنس انتخاب کند. بعد میگوید سه تا کارخانه پیش من آمدند که این جنس را میخواهی ببری یکی گفته هر کیلویی مثلاً ده سِنت مال تو. حلالِ حلال! چون ما را انتخاب کردی. خودش هم میگفت حلال است!
وقتی ما خودمان را بزرگ میبینیم دقیقاً همان جاییست که عظمت خلقت را درک نکردیم. و این چیزی است که خیلی مؤثر است. حضرتامام(ره) و حضرتآقایحسنزاده نقل میکردند که جزء توصیههای جدی مرحومطباطبایی برای کسانی که میخواهند روی منیتشان پا بگذارند و کنترل نفس کنند، این بود که دعای سحر امامباقر(ع) را خیلی خوب بخوانند. همین که ماهرمضان میخوانید. هر شب هم میخوانید. دعای سحر را میگفتند خیلی خوب بخوانید. و در معانی آن دقت کنید. هر وقت احساس کردی خیلی مهمی و الان خیلی برای خودت شخصیت، اعتبار، من و فلان و اینها… میگفت این دعا را بخوانید.
این ذکر را بگویید. «اللهاکبر» زیاد بگویید روی خودِ کلمه «اکبر» فکر کنید. برگردم به صحبتهای دو شب پیش؛ من اصلاً هیچ کاری به قبر و قیامت تو ندارم، آدمی که منیت دارد دنیا اذیتش میکند. آدمی که عظمت خلقت را درک نمیکند مسائل کوچک دنیا گیر میدهد و اذیتش میکند. خواهرشوهرم این را گفت، مادرزنم این را گفت، مادرشوهرم این را گفت، رفیقم این را گفت و… سه روز برای گفته آدمی که از دو تا لب صوتیجملهای بیرون آمده ذهنت مشغول است! آدم کوچک خودش، خودش را اذیت میکند. کنترل نفس و منیت برای راحتی خودتان است.
امیرالمؤمنین(ع) وقتی میخواهد برای آدمی که حسادت میکند نسخه بدهد، میگوید اول ببین تو کی هستی؟ بعد ببین آن کسی که بهش حسادت میکنی کیست؟ بعد ببین جفتتان چیز خاصی نیستید. و بعد ببین آن موضوعی که راجعبهش حسادت میکنید چیست؟ آن هم چیز خاصی نیست. حسادت تو که اینقدر دارد تو را اذیت میکند فقط مال کوچک بودنت است. آدم بزرگ اصلاً نمیداند برای چه و به چه چیزی باید حسادت کند. اصلاً چیزی نیست. الان آن چیست که من بهش حسادت کنم؟ من خودم چی هستم؟ یک مشت هیچ دور هم جمع شدیم سر هیچ داریم به همدیگر هیچ و پوچ میگوییم! این هیچ میگوید و او پوچ میگوید! بابا ول کن دیگر!
» حسرت گذشته را خوردن فایدهای ندارد، در عوض از فرصتهای پیش رویت به بهترین نحو استفاده کن
منشأ تمام رذایل این مدلی مخصوصاً قلبی همین منیتی است که دنیای ما را دارد خراب میکند و همه مزهاش را چشیدیم. خیلی از اتفاقاتیم که دارد در زندگی ما میافتد و تلخ است و روزها و سالها حسرت و فلان و اصلاً همین کلمه حسرت، من بعضی وقتها فکر میکنم کسی میگوید جوانیمان سوخت! منظر من الان اخلاقی است. اجتماعی، چشم صحبت میکنیم. میگویم جوانیت سوخت؛ اگر نمیسوخت مثلاً چی میشد؟ چی میشد؟ مثلاً نان و پنیر خوردی، نان و کباب میخوردی.
دقیقاً اگر نمیشد باید چی میشد؟ آدم باید از فرصتهایش استفاده کند. بهترین نوع زندگی را بکند. هر کس هم مانع است باید برخورد کنی تمام شد. اما این مال حال است. مثلاً من ببینم سال 80 چه اتفاقاتی برایم افتاده؟ چه اتفاقاتی؟ نمیشد، چی میشد؟ یکی از دوستانِ زمانِ جنگِ ما میگفت جوانیمان که در جنگ سوخت حالا برویم کار بکنیم. رفته کار کند! هنوزم دارد کار میکند از این زندان به آن زندان بابت کارهایی که کرده. چی شد؟
– من را نمیشناسی؟
– نه. کراوات و کت و کچل و فلان و… .
– من شیخ حسن هستم.
– یاالله رسیدن به خیر چه خبر؟ و فلان. این چه قیافهایست؟ چطوریه؟
– هیچی آقا خیلی هم باهات کاری ندارم فقط خواستم چیزی بهت بگویم. چهل سال گذشته. من چهل سال حرام خوردم تو هم حلال خوردی. جفتش هم گذشت نه من آن حرام الان برایم فایدهای دارد نه تو. خواستم بگویم من باختم خداحافظ شما! وقتی آدم فکر میکند همین است دیگر. من باختم خداحافظ شما!
فکر نمیکند. برای یک سود همین الانی؛ خیلی ساده به خانه طرف رفته مثلاً دو تا سکه بدزدد. یکدفعه دیده صابخانه آنجاست برای اینکه همین الان مشکلش حل شود صاحبخانه را هم کشته. به همین سادگی! و الان پای چوبه دار چه دارد بگوید؟ وقتی امامصادق(ع) میگوید کسانی که دارند دارشان میزنند بروید و ازشان نصیحت بخواهید برای این دارد میگوید. چی دارد میگوید؟ برای چی دقیقاً؟ جوانی نکردم. جوانی میکردی چی میشد؟
من ذرهای هستم که در این خلقت عظیم خداوند تبارکوتعالی خلق شدم برای اینکه خوب زندگی کنم، عالی هر چه قدر میتوانم اما نه با مخالفت با خدا! اصلاً به چه جرأتی؟ من بعضی وقتها خودم گیر میکنم. که بالاخره این خدا… من خودم بعضی وقتها خیلی جرأت دارم! چه جرأتی داریم. جرأت در اینکه از مسیر مخالفت با خدا میخواهم به دنیای خدا برسم! بله ممکن است کسی کافر باشد و خدا بگوید خیلیخب آقا «فمهّل الکـافرین» مهلت میدهیم. بگذار تا آخرش برود. آخر شاهنامه ما برای او ناخوشش میکنیم. اما من و تویی که مؤمنیم واقعاً جرأت میخواهد! چون واقعاً بعضی وقتها خدا نمیگذارد به آن آخرش برسد. این یعنی کنترل نفس!
» گرههایی که در زندگیمان میبینیم از خطاهایی است که مرتکب شدهایم
خدایا به حق شب پنجم محرم دنیا و آخرت برای ما سعادت و عافیت به حق حضرتزینب(س) مقرر بفرما. به حق شب پنجم محرم آنی ما را به خودمان وانگذار. این «آنی» خیلی عجیب است. من اینقدر آدم خواندم و دیدم که توی همین «آن» عاقبت به شر شدن!
این «آن» را خیلی باید مراقب باشیم. «الّهی لا تَکلنی» میگوید واگذار نکن. دست خودم باشد تمام است. خیری ندیدهایم از این اختیارها. فکر نکن آزادی! آن قاعده معروف امامصادق(ع) دیگر؛ طرف معصیت میکرد، [امام] از غلامش پرسید او کیست؟ گفت این آزاد است ما عبدش هستیم. همان! آزاد است که این کارها را میکند دیگر. خدایا ما را آزاد نکن. بچه شیعهها! خیلی خوشحال باشید. واقعاً بقیه ادیان به ما حسادت میکنند. آنهایی که فنی هستند خیلی حسادت میکنند.
خیلی خوشحال باشید که ما دهه محرمی داریم و نمیدانم چطوری ما را میکشند میآورند. یکدفعه میبینی همه آمدند. نه اینجا همه جا! تا پنجم ششم هم مقاومت کند تاسوعا در خیابان است. نمیدانم چرا خدا بعضی از چیزها را به ما داده؟ ما خودمان هم گیر کردیم. چی داریم که مثلاً اینها را داده؟ دنبال آزاد بودن؛ آزاد باش! آزاد باش! آزاد از چی؟ آزادی در حقوق اجتماعی؟ نوکرت هم هستم من هم برایش داد میزنم. آزادی در مباحث سیاسی؟ من هم برایش داد میزنم. آزادی در مباحث اقتصادی آنقدری که بازویت دارد زحمت میکشد واقعاً گیرت بیاید من هم داد میزنم برایش.
ولی آزادی از قید الهی واقعاً خیلی جرأت میخواهد. اصلاً قیامت نداریم! در مدیریت خلقت؟ از قیود الهی آزادی؟ سخت است! و متأسفانه شیطان تا آزادی را از کانالهای خودش مطرح میکند، قیود الهی را زیر سؤال میبرد. آقا نکن داریم در حکومت خدا زندگی میکنیم؛ «لایُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ». آزادیهای دیگر؛ این همه آزادیهای زمین مانده در کشور داریم. نکن این کار را با ما. ما عبد هستیم. این کار را با ما نکن. چوبش را در دنیا میخوریم. من به تجربه میگویم همین الان هر جا و هر چه من بدبختی دنیایی دارم مال این است که قیود الهی را رها کردم. والسلام. هرچی دارم! بقیه هم باور کن یا الان رک میگویند که همینطوری هستند یا در خلوتشان که مینشینند این را میفهمند.
آن زمانی که ما بچه بودیم از مرحوم آقای دولابی میشنیدیم که گناه غم میآورد از همان زمان ما فهمیدیم راست میگوید. نه اینکه گناه را ترک کرده باشیم باز هم گناه میکنیم خب؟ ولی غم میآورد. در مدیریت الهی سیستمی حاکم است که اگر کافر باشی ولت میکند. مست کن برو! اما اگر تو الان آمدی و پیرهن مشکی پوشیدی و میگویی امامحسینی هستی، قیود الهی را در دامنه و دایره آزادی نبر، رویش بحث کن! قیدم است آقا رعایت میکنم؛ برای زندگیام! برای زندگیام رعایت میکنم. من چه میدانم قیامت چه میشود؟ شاید قیامت داستانها خیلی فرق کند چه میدانیم؟ برای دنیایت! برای زندگیات! گرههایی که در کار است؛ آقای دولابی میفرمود گرههای مؤمنان مال خطاهای مؤمنان است. مؤمنها اینطوریند.
یکی الان ممکن است در ذهنش بگوید آقا اگر ما نخواهیم مؤمن باشیم باید کی را ببینیم؟ من را ببین داداش، به سلامت! مگر به زور میشود؟ خدایش زور نمیزند! «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»؛ به سلامت! شاید هم در دنیا بهت بیشتر خوش بگذرد، به سلامت آقا! عظمت الهی را هم بیخیال شو و برو به سلامت. من چه میدانم؟ شاید دنیا بهت خوشتر بگذرد؛ نمیدانم! اما این رفت و برگشتهای ما برای ما عقده میآورد، گره میآورد و باعث اشتباه میشود. جملات مرحوم علامه را که در مورد دعای سحر بحث کردیم از رو بخوانیم و بحث را جمع کنیم.
انشاءالله خدا توفیق بدهد یادمان نرود دعای سحر را هر چند وقت یک بار بخوانیم.
» بهشت آفرین قطعاً از بهشت شیرینتر است
میگوید در دعای سحر جمال، جلال، عظمت، رأفت و محبت الهی جمع است و اگر شما به این مدل از خدا متوسل بشوید لذتی در آن میابید که در بهشت نیست، چرا که بهشت آفرین قطعاً از بهشت شیرینتر است. خیلی از ما الان داریم برای بهشت جان میکَنیم که به بهشت برویم هر وقت هم کم میآوریم سوره الرحمن و واقعه میخوانیم. قسمتهای خوبش را هم میخوانیم که روحیه بگیریم. یا مثلاً ناراحتی داری، میگویی آقا وِل کن دیگر دنیا که دیگر گذشت تا الانش هر چه بوده گذشته از الان به بعد هم میگذرد انشاءالله خدا قیامت جبران میکند. این جمله خیلی قشنگ است. بهشت آفرین از بهشت شیرینتر است. الان هم هست.
چرا من نمیفهمم؟ من خودم هم نمیدانم! من اگر بلد بودم به شما میگفتم ولی این حقیقتی است که بهشتآفرین حتماً از بهشت شیرینتر است. و تنها راهش همین است، من که راه دیگری بلد نیستم. شاید معصومین هم بیشترین تأکیدشان همین بوده که خدایا شیرینی لذت حضور خودت و عبادت خودت را خودت به ما بچشان. من دیگر زورم نمیرسد به مردم بگویم شیرینیهای شهوات را رها کنید و به شیرینی عبادت بپردازید. چون اصلاً نمیدانم چطوری بهش میرسند؟ خودت بچشان. باز دوباره سمت خودمان برمیگردم.
ماه حسین(ع) عجب چیزی است برای ما! یعنی یکی از جاهایی که ما شیرنی عبادت و تقرب را میچشیم همین امامحسین(ع) است. آقا دارد میرود کربلا قرار است خودش و تعدادی از بهترین یارانش ذبح بشوند و اهلبیت(س) به اسارت بروند، مردم یک ماه مانده به محرم با خوشحالی دارند موکب میزنند. لذت است دیگر! امام(ع) رفته قطعه قطعه شده، برای لذت تاریخی ما! به بقیه ادیان من کاری ندارم انشاءالله وقتی بقیه ادیان را بررسی کردیم به آن میپردازیم که خدا برای آنها چی فرستاده، فعلاً برای خودمان دارم میگویم.
انشاءالله خدا امشب روزی بدهد همه ما کربلا را از نزدیک زیارت کنیم.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید