امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی انسان شناسی - قسمت دوازدهم(انسان و اقتصاد

13 آذر 1404 -   3:43 ب.ظ  دسته بندی: انسان شناسي

اگر انسان‌ها برای اینکه دسترنج خودشان را میل کنند، تلاش و کوششی نکنند و کاسه گدایی و دریوزگی در مقابل اقتصاد سرمایه داری دراز کنند، هیچ نتیجه‌ای نخواهد داشت الا ذلت و فقر بیشتر!

یالطیف
سخنرانی‌ حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: انسان شناسی – قسمت 12
انسان و اقتصاد”1″
1394/2/19

در جلسه قبل پرداختن به چهار قسمت در زندگیمان عرض شد. و گفته شد یکی از قسمت‌های آن دنیا است و خداوند ما را برای سعادت دنیا خلق کرده است. چند گزینه دارد، من جمله رفاه، امنیت، لذت و سعادت که مورد آخر در ارتباط با نگاه به آخرت است. و این را خدمتتان عرض کردیم که دین نیامده فقط و فقط به ما نشان دهد که ما چگونه از پل صراط عبور کنیم! اتفاقا بیشترین دستورات مربوط به این است که چگونه زندگی کنیم. این “چگونه زندگی کنیم” در دین دو قسمت است،  یک قسمت از آن این است که چگونه زندگی کنیم تا برای آخرت ما هم سود داشته باشد، یک قسمتش هم این است که چگونه زندگی کنیم تا دنیا را هم خوب بگذرانیم. دین هر دو قسمت را در نظر می‌گیرد.

سؤال این است که بدون دین هم می‌شود خوب زندگی کرد؟ بله. انسان بدون دین هم می‌تواند خوب زندگی کند. منتها تعریف دینی زندگی با تعریف غیر دینی زندگی با هم فرق دارد. با آن تعریفی که ما در ذهنمان داریم مبنی بر اینکه زندگی جایی است برای اینکه ما از آن بگذریم و به آخرت برسیم و در دنیا هم لذت ببریم، با این تعریف نه نمی‌شود! اما با تعریفی که مادیون دارند، ممکن است بشود یک زندگی خوبی هم راه انداخت، از طرفی هم داریم بیخود زور می‌زنیم، وقتی که می‌گوییم کسانی که دین ندارند، به آن ها خوش نمی‌گذرد!!

حرف ما این است، بنده خدایی که مثلاً در دنیا به او خوش می‌گذرد، ذهنیتش با ما فرق دارد. اینکه می گویند، تو بدون دین اصلاً نمی‌توانی خوش بگذرانی، با ذهنیت من درست است اما با ذهنیت طرف مقابل اشتباه است، برای اینکه من با ذهنیتم می‌گویم به او خوش نمی‌گذرد و نماز نمی‌خواند پس به جهنم می رود. اما او می‌گوید نه اصلاً نیازی ندارم، من می‌خواهم خوش بگذرانم.

یکی از دعواهایی که گاهی اوقات بین با دینان و بی دینان راجع به نحوه زندگی اتفاق می‌افتد، به این برمی‌گردد که هر دو با ذهنیت خودشان نگاه می‌کنند. مثلاً او با ذهنیتی که دارد، اصلاً برایش جا نمی‌افتد که اصلا چرا این ها به اعتکاف رفته اند؟! دیوانه هستند، برای چه به اعتکاف می روند؟ اصلا نمی‌تواند این را بفهمد که در اعتکاف هم می شود به آدم خوش گذشت. ما که از بالا به با دینان، بی دینان و به آن لایه میانی، یعنی سکولارها که می‌گویند دنیا جای خودش را دارد و آخرت جای خودش را دارد، نگاه می‌کنیم، می‌بینیم برای تمام این ها همان شعر مولوی صدق می کند که راجع به آن چهار نفری است که دعوایشان شده بود و انگور را به چهار اسم و لهجه، نام می‌نهادند. وقتی از بالا نگاه می‌کنیم، می‌بینیم هر کدام از شما بر مبنای ذهنیت خودتان دارید از خوشبختی تعریف می‌کنید. خوشبختی در ذهنیت یک عده به این شکل است.

بعضی به هوای سرد علاقه دارند و بعضی به هوای گرم علاقه مندند. فرضا یکی به رقص علاقه دارد و دیگری به سینه زدن. علاقه است دیگر! بین رقص و سینه زنی تفاوت خاصی نیست الا ذهنیت!! این علاقه اش است. یکی به دو و میدانی علاقه دارد و دیگری به کوه نوردی، درحالیکه جفت این ها یکی است. بنابراین وقتی که به این نقطه می‌رسیم، متوجه می شویم که برخی از انسان‌ها دوست دارند و لذتشان در این است که برای آخرت زندگی کنند. نمی شود جلوی این فرد را گرفت و بگویی که نه شما نمی‌فهمی که شیرینی زندگی چیست! از طرفی هم نمی‌توانی سر دیگری داد بزنی که شما نمی‌فهمی شیرینی نماز چیست! برای اینکه زندگی، از نظر فهم شما دو نفر با هم فرق دارد.

حال ببینیم اسلام چه می‌گوید. در چهار گزینه‌ ی اسلام، یعنی امنیت‌، رفاه، حتی سلامت و حتی سعادت، پول دخیل است. پول، ثروت در هر چهار گزینه اش دخالت دارد! لذا اگر یک جایی ما احساس کنیم که اقتصاد می‌تواند برای همه چیز زیر بنا باشد، اصلاً بیراه نیست. فقط بر روی یک عده قلیلی این ثروت جواب نمی‌دهد، یعنی یک عده قلیلی هستند که پول داشته باشند یا نداشته باشند برایشان فرقی نمی کند. ولی ما بر اساس آن عده قلیل که نمی‌توانیم تصمیم گیری عمومی کنیم.

عموم مردم در چهارگزینه امنیت، رفاه و سلامت و حتی سعادتشان پول دخالت دارد. یعنی برخی از مردم از روی نقطه ضعفشان، دینشان هم به پولشان وابسته است. البته این نقطه ضعف است، اما وابسته است، چه می شود کرد! مثلا ما الان می‌خواهیم برای زندگیمان چاره اندیشی کنیم، دین مردم به لذتشان، به سلامتشان، به امنیتشان و به رفاهشان وابسته است! این درست است؟ نه، غلط است و نقطه ضعف محسوب می شود، اما هست!! بر روی “اما هست” جدی نگاه کنید. این یک حقیقتی است که پول در همه چیز مردم، دخالت دارد و همه چیزشان به دینشان وابسته است. پس یعنی دین مردم به پولشان وابسته است!

یک عده  پولدار هستند و دین ندارند، به آن ها کاری نداریم، طرف صحبت ما دینداران هستند. ما می‌خواهیم یک چاره اندیشی برای این قضیه کنیم. سوالی که پیش می آید این است که آیا خداوند تبارک و تعالی برای دینداری ما، پولِ لازم و اقتصادِ لازم را برای امنیت، رفاه و سلامت ما در اختیار ما رایگان قرار داده یا نداده است؟ کل بحث ما این است. طرف می‌خواهد به خدا برسد، یعنی یک مؤمن می‌خواهد یک زندگی با امنیت، رفاه و سلامت داشته باشد که بتواند دینش را حفظ کند، آیا خداوند این کار را کرده؟ بله. از چه مسیر؟ از مسیر اقتصاد آزاد و سرمایه داری، نه. از مسیر اقتصاد ریاضتی، نه. بلکه از مسیر “اقتصاد مقاومتی”. می خواهیم این را باز کنیم. این شد مقدمه کل بحث.

»» اول این سه گزینه را با هم مقایسه می‌کنیم:
اقتصاد سرمایه داری یا اقتصاد مصرف، اقتصاد ریاضتی و اقتصاد مقاومتی.
+ نقطه ماکسیمم و نقطه مینیموم اقتصاد در غرب، اینطور تعریف می‌شود: اقتصادِ لذت بری و سرمایه داری، اقتصاد ریاضتی. یعنی مردم در غرب دو مدل هستند، یا دارند از پولشان لذت می‌برند، یا کلا یک مملکت مثل یونان، مثل اسپانیا مجبورند اقتصادی تحت عنوان اقتصاد ریاضتی را برای خودشان انتخاب کنند. چرا؟ چون تو در شبکه جهانی، اقتصادی اروپا، شبکه یورو  هستی، و چون یک عده ای در آلمان و فرانسه و انگلیس دارند خیلی خوب می‌خورند، پس تو در یونان و ایتالیا و اسپانیا به عنوان کشور درجه دو اروپایی باید اقتصاد ریاضتی داشته باشی و خیلی بدبخت‌تر از شما، در کشور هایی چون رومانی و مونته نگرو و یوگسلاوی سابق، کشورهایی که تازه استقلال یافته اند، اقتصاد در این کشور ها اقتصاد فوتی، اقتصاد قبرستانی است دیگر. یعنی انقدر وضعشان خراب است که مثلاً در آلبانی یا در رومانی، امنیت شما به شدت پایین است چون مردم گرسنه اند. اینکه انقدر می گویند اروپا اروپا، کاش بعضی ها یک سری هم به این کشور ها بروند و برایمان تعریف کنند!

ما در ایران چه کار کردیم؟ جملات مقام معظم رهبری(مد ظله) را دقت بفرمایید، رهبر یک مملکت، در دور زدن ماشین های آخرین سیستم، وسط خیابان های تهران می آید دخالت می کند. آخر شأن رهبر این است که بیاید در این مسائل دخالت کند و بگوید: “یعنی چه که این جوان‌ها، سرمست غرور ماشین های مازراتی و بوگاتی را برمی‌دارند و در خیابان‌ها دور می‌زنند؟!” چرا رهبر در مورد همچین مسئله ای صحبت می کنند؟؟ چون این فاصله بین فقر و غنا و این مدل برخورد با اقتصاد، یعنی اقتصاد سرمایه داری، حتما برای یک عده‌ای اقتصاد ریاضتی را خواهد آورد.

باید مشخص شود که این آدم‌های بزرگ چرا انقدر پولدار هستند و چرا پول هایشان را اینطور خرج می‌کنند؟ اتفاقی که بعد از این مسئله می‌افتد این است که وقتی یک ماشین رده دو متمولین، یعنی مثلاً دیگر بوگاتی و ماشین های عجیب و غریب نه، یک BMV از همین پانصد، ششصد ملیونی ها به یک درختی برخورد می کند و دو جوان در آن تلف می‌شوند، ملت ایران، هر کس این خبر را می‌شنود، می‌گوید نوش جانشان، دلم خنک شد! ببینید، در اثر تضادی که اقتصاد سرمایه داری ایجاد می‌کند، کار به جایی می‌رسد که برای مرگ دو جوان، یک ملت اظهار تأسف نمی‌کند! بدبخت پسر، دختر جوان است، در سطح شهر با سرعت صد و شصت، هفتاد می‌رفته، بعد به درخت می خورد. همه می‌گویند نامرد به درخت آسیب زد!!

چرا؟ برای اینکه اقتصاد سرمایه داری بلایی بر سر یک عده می‌آورد که این عده به نفرت و به انقلاب کشیده خواهند شد، یعنی پشت این مسئله خون است! فاصله طبقاتی تا یک حدی قابل تحمل است، از یک حدی که گذشت دیگر بحث، بحث تیغ است. یعنی مردم دیگر برای کشتن می آیند و نمی‌توانند این فاصله طبقاتی را تحمل کنند. وقتی فردی برای ماشین معمولی خودش که هیچ، برای ماشین هیچ وقت نداشته خودش، خیلی خوشحال می‌شد اگر هزینه ای داشت و می توانست در تهران یا در شیراز بتواند در یک تاکسی بنشیند که برای اولین و آخرین بار در این تاکسی مزه اینکه یکی ماشینی در تابستان کولر گازی دارد را احساس کند، می‌بیند که یک جوان بیست و چهار، پنج ساله در ماشین دو میلیاردی نشسته و در خیابان دور می‌زند، عاقبت این مدل نگاه سرمایه داری و این مدل آدم‌های ریاضتی، و ماحصل این نوع تضاد، آخرش خون است.

یعنی به خیابان، و زد و خورد  می‌کشد! همین اتفاقی که در بعضی از مکان های آمریکا دارد می‌افتد. یعنی الان خیلی از سیاهان محروم آمریکا، قاتل و جانی هستند. اوباما یک جمله گفته بود: این افرادی که اعتراض می‌کنند، همه دزد و جانی و قاتل هستند، و راست می‌گفت! این سیاه‌ پوستانی که دارند در خیابان اعتراض می‌کنند، یا معتاد یا قاچاقچی یا دزد یا قاتل و یا جانی هستند! اوباما راست می‌گوید، اما  چه کسی این جانی را پرورش داده است؟! تبعیضی که اقتصاد سرمایه داری ایجاد کرده است. یعنی این افراد به شدت از قانون و پلیس متنفر هستند، چاقو می‌کشند و تیر می‌زنند. اگر پلیسی را گیر بیاورند و دوربین نباشد و کسی نبیند، درجا او را می‌کشند.

خیلی جالب است، برخی از این معترضین، مخصوصاً رنگین پوست‌های آمریکایی اگر پلیس گیر بیاورند و کسی آن ها را نبیند، او را می‌کشند. هر پلیسی که می‌خواهد باشد. چرا؟ چون پلیس را حافظ منافع اقتصاد سرمایه داری می‌دانند که فرزندانشان در وان طلا و با دوش طلاتر و در شیر گوزن غوطه می‌زنند و پوست خودشان را لطیف می‌کنند و در مقابل این ها بابت زیرانداز خوابشان چیزی ندارند. آخر این تضاد، خون است.

حرف اقتصاد سرمایه داری بر مبنای ثروت باد آورده و مصرف باد آورده است. ثروت زیاد بشود و مصرف بالا برود. یعنی وقتی که یک سرمایه دار برای شما شعار می‌دهد، در این شعار می‌گوید، تو لایق هستی که بهتر بخوری، اما پشت پرده شعار این است که اگر مردم را به تنوع خواری عادت بدهیم، ما از فروش محصولاتمان سود بیشتری می بریم. اگر مردم زرنگی باشند، مثل ایرانی ها، آن ها را به تنوع در خوردن عادت می‌دهیم، خوردن به معنای مصرف! به این شکل کارخانه هایمان از ورشکستگی نجات پیدا می‌کنند و جنس هایمان را غالب می‌کنیم.

یک مردم احمقی مثل شورای همکاری خلیج فارس(لعنة الله علیهم اجمعین اِلا العمان و بعضی وقت ها کویت) هم هستند، انقدر بیشعورند که ما می‌توانیم به این ها برای کشتار خودشان اسلحه بفروشیم! بینشان جنگ راه می‌اندازیم و اسلحه‌‌هایمان را می‌فروشیم! سرمایه داری فقط فروش می‌خواهد. نه دنبال جنگ است، نه دنبال عدالت، اصلاً سرمایه داری حاکم بر شصت رئیس جمهور است. شصت رئیس جمهور عامل سرمایه داری هستند. یعنی رئیس جمهورهای درجه یک جهان دور هم نشسته اند که ببینند در کجا برایشان  نان بیشتری دارد.

یعنی حتی اگر شما فکر کنید منافع وهابیت برای آمریکا و اسرائیل مهم است، ابداً مهم نیست، برای انگلیس ابداً مهم نیست!! اصلاً رئیس جمهور فرانسه به شورای همکاری خلیج فارس می رود که مثلاً چه کار کند؟؟ می‌خواهد جنسش را بفروشد، می رود آن جا اگر بشود کمی ایران هراسی و یمن هراسی راه بیندازد و اجناسش را بفروشد. این روش سرمایه داری است و در نهایت در این سیستم، فقر بالا می‌رود.

+ اقتصاد دوم هم اقتصاد ریاضتی است که باید کمتر بخورند، کمتر مصرف کنند، حقوق اولیه شان را نباید داشته باشند و از خیلی چیزها باید محروم باشند. ما در کشورهای رده دو و رده سه اروپا که مجبورند اقتصاد مقاومتی را رعایت کنند، چند مدل مسکن داریم. مسکن به معنای، مسکن سفید، مسکن سبز و مسکن سیاه! این اسمشان است نه که رنگشان باشد! عده‌ای بعضی از مسکن‌ها را نمی‌توانند انتخاب کنند. یعنی شما اگر یک روزی پول هم داشتی، فقط آن مسکنی که ما می‌گوییم مجبوری انتخاب کنی. چرا؟ چون کشور در رده‌ای قرار دارد که تو اجازه نداری خوب مصرف کنی!

عادی هم نباید مصرف کنی. یعنی حتی اگر یک روزی در داخل، پول داشتی که بخوری، حق نداری بخوری!! چون شما در یک سیستم جهانی قرار داری که بناست شما کمتر از کره زمین بهره برداری کنی، تا یک عده‌ای بیشتر بهره برداری کنند!! در حساب و کتاب یکی از متمولین جهان این بود که هر ثانیه هفده هزار دلار در زندگی اش سود می‌برد!! این هفده هزار دلار در بین مستضعفین کل کره زمین سرشکن می‌شود!! یک درصد از این هفده هزار دلار از اینجا به دست می آید که کارخانه‌ای را در چین برپا می کنند و در آن جا به جای اینکه مثلاً در آمریکا سیصد دلار به کارگران بدهد، در چین دو دلار می‌دهد، هزینه بیمه‌ای که در آمریکا باید می‌داد در چین نمی‌دهد و هزینه رفت و آمد کارگرهای آمریکایی را هم در چین نمی‌ پردازد، هزینه مسکن کارگرها را هم لازم نیست بدهد، همه در یک اتاقک کنار هم نشسته اند و کار می‌کنند.

لذا وقتی می‌بینیم در آثار اندیشمندان امروز غرب، کتاب هایی تحت عنوان برده داری قرن بیستم در می‌آید و می‌گوید در قرن بیستم به شدت برده داری وحشیانه تر است. فرقش با برده داری قرن هجدهم این است که سر و صدا ندارد، برده‌ها همه سیاه نیستند، برده‌ها نمی‌فهمند که برده هستند و خیلی هم به آن ها سخت‌تر می‌گذرد. یک عده‌ای در عالم رسماً کار مفت انجام می دهند و برای آن ثانیه ای هفده هزار دلار سود می کنند!

+ بیاییم سراغ اقتصاد مقاومتی. اقتصاد مقاومتی یعنی چه؟

1- اقتصاد مقاومتی یعنی خداوند تبارک و تعالی رفاه، امنیت و سلامت را در کره زمین عادلانه توزیع کرده که همه بتوانند بهره ببرند.

2- خداوند در قسمت‌هایی از کره زمین، مواهب بیشتری قرار داده.
(ایران هم یکی از همان کشورهایی است که مواهب بیشتری در اختیارش است. یعنی ما گاز و نفت و معدن و این همه زمین خالی و خیلی چیزهای این مدلی داریم که هیچ جای عالم ندارند.)

3- اگر انسان‌ها برای اینکه دسترنج خودشان را میل کنند، تلاش و کوششی نکنند و کاسه گدایی و دریوزگی در مقابل اقتصاد سرمایه داری دراز کنند، هیچ نتیجه‌ای نخواهد داشت الا ذلت و فقر بیشتر آن ها!
بحث مناظره‌ای بود که خیلی هم آزاد بود:
– پرسید که زمان پهلوی چرا این اتفاق ها نیفتاد؟
– طرف مقابل کمی گیر کرد، گفت حالا آن زمان‌ها گذشته است.
– چرا الان که ملت مصر کلا وا داده اند، طعم رفاه و امنیت و سلامت را نمی‌شنوند؟
(سؤال، زیاد قابل جواب دادن نبود)
دوباره پرسید:
– ببخشید سودان جنوبی چرا به رفاه نرسید؟ مگر نیامدند نصف‌شان کردند، سودان جنوبی دیگر کاملا برای اسرائیل و آمریکا شد، و این ها دارند یکدیگر را می‌خورند!! در آخرین خبرها این بود که از شصت پا شروع کرده اند و به ساق پا رسیده اند. چرا وادادگی باعث رفاه ملت نشد؟!
باز هم جوابی نبود!
– چرا افغانستان اتفاق نیفتاد؟
– جوابی نبود!
– یک دفعه گفت: کویت!!

گفتم عزیزم کویت و عربستان که نان نفتشان را می‌خورند!! شما بگو در کجای جهان در مقابل اقتصاد سرمایه داری وادادگی اتفاق افتاده و مردم به رفاه رسیده اند؟؟ در سوریه و عراق و ترکیه چرا اتفاق نیفتاد؟ تازه ترکیه یک غول صنعتی هم هست! چرا امروز در اوکراین اتفاق نمی‌افتد؟ در کدام کشور عالم، ارمنستان، قرقیزستان، قزاقستان، آذربایجان، این طرف و آن طرف عالم با وادادگی در مقابل سرمایه داری توانسته ملتش را به رفاه برساند؟ جوابی هم نمی دهند!!

همیشه هم می‌گویند شما یک طرفه صحبت می‌کنید. دو طرفه بیایید صحبت کنیم، یک مقاله بنویسید و جواب بدهید! یک مثال بزنید که یک کشوری در مقابل این پنج کشور سر تعظیم و وادادگی فرود آورده باشد(مثل یونان و اسپانیا که کلا قبول کرده اند)، یک کشوری را بگویید که واداده باشد و الان ملت بیایند و بگویند خدا خیرتان بدهد سردمداران، الحمدلله با رفع تحریم‌ها و رسیدگی، وضع ملت خوب شد!!

اقتصاد مقاومتی می‌گوید بدانید که پولداران عالم خرج نمی‌کنند الا برای اینکه بر پول‌های خود بیافزایند. همه پولدار ها! حتی همسایه و پدرت!!  آنان که غنی‌ترند، محتاج‌ترند!! پدری که به پول داری خو گرفته، خرج بچه‌اش نمی‌کند مگر اینکه پشت آن یک سودی باشد. حتی پدرت، چه رسد به کسی که هنوز معلوم نیست چه انتسابی به شما دارد.

◄ پایه پایه و اساس در اقتصاد اسلامی به این شکل است:
1- عزت و خودباوری.

2- مراقبت از گناهان اقتصادی.
من جمله همین گناهانی که در ندادن‌های ماست، مثل خمس و زکات ندادن! یا در مصرف کردن‌های ماست، مثل اسراف و تبذیر!

آیا یک مسلمان می‌تواند بگوید خدا خرج من را نمی‌دهد؟ بله، و آن در جاهایی است که مسلمان خرج اضافه دارد و اسراف و تبذیر می‌کند. یک عده محرومین و مستضعف، مستضعف به معنای کسی که  به استضعاف و فقر نگه داشته شده است، در ایران ما وجود دارند که این بدبخت‌ها همه تلاشی هم می‌کنند، اما نمی‌توانند خرج زندگیشان را بدهند. من اصلا برای آن ها صحبت نمی‌کنم، برای خودمان که می‌توانیم خرج زندگیمان را بدهیم و به رفاه و امنیت و سلامت برسیم صحبت می‌کنم. نه اینکه صحبتی نداشته باشم، مثلا یکی از صحبت هایی که من دارم این است که بعضی از محرومیت‌ها دارد نسلی منتقل می‌شود. دلیلش هم این است که در یک نسلی، یک اتفاق خیلی بد برای آن نسل افتاده و بقیه هم دارند چوبش را می‌خورند! اما اینکه دلیل اصلی اش چیست، واردش نمی‌شوم، چون بالاخره یک جوری می‌شود این مسئله را جمع کرد. به قول امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) اگر حاکمانی واقعاً از روی عقل و تدبیر و اعتدال بر یک جامعه‌ای واقع بشوند، این حاکمان می‌توانند عدالت کامل را برقرار کنند. این را امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) می‌گوید.

اقتصاد اسلامی می‌گوید نباید گناهانی چون اسراف، تبذیر را داشته باشید، چرا که کارتان را خراب می‌کند. حتی ما این روایت را هم داریم که در جامعه‌ای که یک لقمه نان برحسب اشتباه به هدر می‌رود، چوب این یک لقمه، دو لقمه تحریم الهی است.  بروید در خانه هایتان نگاه کنید، سطل آشغال و سفره‌هایتان را نگاه کنید، در کمد لباس هایتان را باز کنید و نگاه کنید! هر یک لقمه‌ای، هر یک متری، هر یک سانتی متری که شما اسراف و تبذیر دارید، دو برابرش را تحریم می شوید! و در مقابل هر یک لقمهای که شما بذل و ایثار دارید، هفتاد برابر برای شما وسعت دارد. قانون اقتصاد اسلامی این است، هر یک لقمه اسراف و تبذیر، حتما دو لقمه  تحریم دارد و هر یک لقمه ایثار، هفتاد لقمه توسیع می شود! این هم شد قانون دوم!

3- اقتصاد به چه معناست؟ اقتصاد یعنی میانه روی و اعتدال! معنای اقتصاد اعتدال است.
در این اقتصاد و اعتدال شما باید تدبیر و امید داشته باشید. یعنی همین شعار قشنگی که الان در جامعه وجود دارد. تدبیر یعنی با عقلت به اندازه‌ای که می‌توانی برای زندگی ات برنامه ریزی کنی. امید هم به این معناست که به برکت خدا اعتقاد داشته باشی. گاهی اوقات برنامه‌های ما جواب نمی‌دهد، برکت خدا جواب می‌دهد. مثلاً یک برنامه ای که در زندگی پیش می‌آید، یک درصد آن باید تدبیر باشد و یک درصد دیگرش امید باشد.

گاهی اوقات تدبیر به ما می‌گوید نمی‌شود، اما ما می‌بینیم که حقمان است، در چنین شرایطی باید امید داشته باشیم. مثلاً بنده می‌خواهم ازدواج کنم، تدبیر می‌گوید در این دوره و زمانه نمی‌شود ازدواج کرد، راست هم می‌گوید.  چون حتی اگر حقوقت هم خیلی خوب باشد، بعد از فارغ التحصیلی حقوقت یک تومان است. این یک تومان حتی کرایه خانه هم نمی‌شود! منظورمان هم خانه درجه یک نیست. در چنین شرایطی تدبیر می‌گوید نمی‌شود. من خدمت پدر و مادرهای عزیز عرض می‌کنم که شما در ازدواج فرزندانتان سهم دارید. بچه بزرگ کرده اید باید مقداری از خرج ازدواجشان را بدهید! خود را کنار می کشند و می گویند، ما روی پای خودمان ایستاده ایم، شما هم باید روی پای خودت بایستی!

بعد از پنج سال که مُرد ارث را تقسیم می‌کنند. پدر و مادر هم که کنار می‌کشد و می‌گوید به من ربطی ندارد، می خواهد ازدواج کند، خودش برود خرجش را در بیاورد. از کجا بیاورد؟! برود دزدی کند؟! در این شرایط  تدبیر می‌گوید به اندازه شئوناتت خرج کن، سپس در قدم بعدی امید داشته باش. از خدا هم بخواه، خداوند می‌رساند. از کجا می‌رسد؟ شما چه کار داری؟! خدا می‌رساند.

در اعتکاف خدمت حضرت آیت الله حائری بودیم، ایشان پرسیدند چند نفر می‌گیرید؟ گفتیم مثلاً انقدر. گفتند اگر فشار آمد و ملت خواستند داخل  بیایند چطور؟ گفتیم ما تا یک حدی تدبیرمان است. قبلاً هم به ما گفته بودند زمانی که دیدید فشار برای ثبت نام زیاد است، آن زمان که هزینه ها پایین‌تر بود، فشار خیلی  زیاد بود! مثلاً سی هزار نفر می‌آمدند و ما به زور می توانستیم، دوازده هزار نفر بگیریم. هم هزینه پایین‌تر بود و هم ایامش فرق می‌کرد، تدبیر می‌گوید این مسجد ماکسیموم مقداری که می تواند برای اعتکاف جا بدهد ده هزار نفر است. از ده هزار نفر به بالا دیگر باید بر روی طاقچه بروند و بیشتر اعمال عبادیشان را در صف دستشویی بگذرانند و خلاصه اذیت می‌شوند. ایشان گفتند، اگر فشار روی شما زیاد است، تا یک حدی که جا دارید، وارد کنید، از آن حد به بعد دیگر در را باز کنید و دعا کنید که دیوارها عقب  بروند. خنده ندارد، واقعاً این دیوارها عقب می‌روند و جا باز می‌شود.

پس در بخشی از کار ها باید امید داشت. “ما رَمَیتُ اذ رَمَیت و لکنّ الله رَمیˈ” . یک طرحی هست که چند وقت پیش یکی از دوستان گفت ان شاء الله طرح را کشوری کنیم، بچه‌ها همه بروند یک آموزش‌های فشرده خیلی کوتاه نظامی ببینند، یقیناً یک صبح تا شب، صددرصد برادرها و خواهرها با هفت ساعت آموزش قناصه زن خوبی می‌شوند، بعد از آن دیگر تمرین است. اما  “وَلکنّ الله رَمیˈ”! در اقتصاد هم داستان همین است! اقتصاد یعنی میانه روی و اعتدال، با یک درصد تدبیر و یک درصد امید، خداوند می‌تواند این کار را پیش ببرد.

فرض کنیم که ما جلو رفته ایم و خدا نتوانست، آن وقت چطور؟ خدا که نمی‌شود نتواند، یک جای کار شما ایراد دارد. ایراد را هم گاهی اوقات خودمان می‌فهمیم و گاهی اوقات متخصص می‌فهمد. یعنی گاهی اوقات بنده برای محرومیت‌هایم این چیزها را در نظر نمی‌گیرم!

4- رعایت شئونات است.
قرآن کریم می‌فرماید: شما را شعبه شعبه و شأن به شأن متفاوتاً خلق کرده‌ایم که در شعب خودتان، شئونات خودتان را رعایت کنید و سعی کنید که از شئونات خودتان لذت ببرید. و شئونات شما، شما را کفایت خواهد کرد.

مثلاً بنده در یک روستایی بزرگ شده ام، تفریح  در این روستا برای من کوه، دشت، ماهیگیری در برکه کنار روستایمان و دنبال گاوها دویدن است. تفریح، تفریح است دیگر! نمی‌دانم چرا ما یک تعداد تفریحات را در نظر گرفته ایم و می گوییم هر کس این تفریحات را تفریح می‌داند، برود بخرد و تفریح کند. بقیه هم شعورش را ندارند و نمی‌فهمند!! اگر تبلت داشتی، آدم مرفهی هستی و اگر نداشتی مرفه نیستی! تو بیخود می‌کنی که می‌گویی تبلت لازم است! بنده با گاو و گوسفند حال می‌کنم. من دوست دارم  که نی بزنم، نی قابل قبول نیست، اگر واقعاً توانستی یک پیانو درجه یک بخری، خوب است وگرنه تو بیخود می‌کنی که با نی حال می‌کنی! من دوست دارم ساز دهنی بزنم. نه آخر موسیقی این است که ساعتی پنج ملیون برای تو خرج داشته باشد. تو نمی‌توانی رایگان از دنیا لذت ببری. این مسائل به دلیل فشاری است که اقتصاد سرمایه داری وارد می کند.

در همین شیراز، زمانی که نوجوان ده، دوازده ساله ای بودیم، یک تفریح خیلی جدی به نام فوتبال و گل کوچک داشتیم. در کوچه مفت و رایگان دو تیر دروازه اگر بود که خوب می شد و اگر نبود آجر می گذاشتیم. توپ پلاستیکی را دو پوسته می‌کردیم و به جانش می‌افتادیم. با یک شوقی از درس و مدرسه می زدیم، با یک شوقی از خانه فرار می‌کردیم تا بتوانیم دو ساعت فوتبال بازی کنیم. اما امروزه این مسائل را محدود کرده ایم!

نه تو اصلاً نباید بتوانی از فوتبال در کوچه لذت ببری. باید سالن باشد، دقیقه‌ای امتحان بدهی، لباس خاصی داشته باشی، باید کفشت حتماً از این مدل باشد که من می‌گویم! این کفش‌هایی که در تلویزیون تبلیغ می کنند، همه اش فیلم است. برادرها، خواهرها بنده دارم تخصصی صحبت می کنم. یعنی متخصص و فوق دکترا و پرفسور مربوط به این مسائل گفته که این تبلیغات همه فیلم است! صدا و سیما معمولاً تبلیغات می‌کند، مثلاً در مورد روغن حلزون شش ماه تبلیغات می‌کند، هشتاد، نود ملیارد تومان سود می‌برد، بعد اطلاعیه علوم پزشکی رو می شود که حلزون کلاً روغن ندارد! از کجای حلزون روغن در آورده اید؟! بعد اعلام می کنند که تقلبی است!

حالا سراغ کفش فلان! کفش فلان چند تومان است؟ پانصد، ششصد هزار تومان است اما اگر این کفش را بخری کلاً چنان تاثیری روی پای شما دارد که شما را از یک شیرازی، به شخص دیگری تبدیل می‌ کند! عزیزم قضیه به این شکل نیست! خدا همه شهدا را رحمت کند و درجاتشان را متعالی کند، شهید بهشتی می فرمودند، اصلاً سیستم غرب، تبلیغات است. تو را به زندگی پرخرج قانع می‌کند.
این کفش‌ها کلاً الکی است. ما با همین دمپایی بیست سال است که داریم راه می‌رویم، هیچ مشکلی هم نداریم. همه این حرف ها الکی است که مثلا می گویند آیرودینامیک است! مگر می خواهیم بنز بخریم؟ کفش آیرودینامیک به چه کار من می آید؟ ما غواصی می کردیم اما انقدر روی آیرودینامیک بودن فین هایمان(کفش های غواصی) بحث نمی‌کردیم. فین، فین است دیگر، بپوش و برو.

پس در سیستم اقتصادی گفته می شود که به اندازه شئوناتت توجه کن. دختر فلان شهر، پسر فلان شهر، مرد فلان شهر، زن فلان شهر، بر روی شئوناتتان دقت کنید. برخی از مردم شأنشان را در این می‌دانند که زیبا زندگی کنند، نه زیبا دیده شوند! در بعضی از کشورها در کل ده دلار هم خرج لباس و پوشاکشان در ماه نمی‌کنند! می‌گویند مگر دیوانه هستم؟ می‌خواهم به جسمم خوش بگذرد، نمی‌خواهم که جسمم را زیبا نشان دهم! ده دلار هم خرج نمی‌کنند، بعد خاک کربلا بر سر زن ایرانی که رتبه دوم  واردات لوازم آرایشی را دارد!! بعد منتظر دولت تدبیر و امید است که اقتصادش را برایش درست کند!

صد هزار بار گفته ایم و همه می‌دانند که این مواد آرایشی کثیف و نجس هستند. به انسان آسیب می رسانند. اصلاً تشکیلاتی به نام میز توالت وارد زندگی شده، که اسم خیلی با مسمایی هم دارد. آن زمانی که تازه موبایل آمده بود، در کل کانون فقط دو نفر موبایل داشتند که یکی از آن ها را به من هدیه دادند و گفتند شما همیشه نیستید و کف جاده اید، این موبایل پیش شما باشد، ملت کار دارند، بتوانند زنگ بزنند. مثلا زنگ می‌زد و در عرض سه ثانیه می‌گفت حاج آقا یک استخاره می‌خواهم، دوباره تماس می‌گیرم و بعد قطع می‌کرد. چون هزینه موبایل، دقیقه‌ای چهارده تا یک تومانی بود. بعد دوباره زنگ می‌زد، دیگر سلام هم نمی‌کرد چون سلام تقریباً دو تومان برایش حساب می شد. بعد مثلاً می‌گفتم خوب است، بلافاصله قطع می‌کرد. ببینید چه اسراف‌هایی برای ما عادی شده! گاهی اوقات در خانه به همدیگر زنگ می‌زنند، مثلا از طبقه پایین به طبقه بالا! ما نباید این خو گرفتنمان با آب هندوانه و پوست خربزه را به اقتصاد ربط بدهیم! اقتصاد مقاومتی می‌گوید به اندازه شئوناتت خرج کن. شئونات یعنی چه؟ یعنی فرهنگت!

به این هم خواهیم رسید که برای تولیدات داخلی باید چه کار کنیم. همه اش بنشینیم و برای دولت شعار بدهیم درست نیست. خودمان باید ببینیم چه کار می توانیم بکنیم. باور کن هشت چشم از مردم چین به اندازه یک چشم ما نمی‌بیند، اما در روستا دارد تبلت می‌زند! برسیم به این نقطه که بتوانیم یک راه حلی برای اقتصاد مقاومتی بدهیم. از همین جمع چند هزار نفری خودمان شروع کنیم و در زندگیمان یک سری چیزها را وارد کنیم. زن ها یک سری وظایف را به عهده بگیرند و مردها هم نیز یک سری وظایف دیگر. مقداری خرج‌ها کنترل بشود. روی بحث‌های مختلف کار کنیم تا به مباحثی که حضرت آقا(حفظه الله) راجع به اقتصاد مقاومتی فرمودند، برسیم.

به این نقطه رسیدیم که می‌شود خوب زندگی کرد به شرطی که در دایره اقتصاد مقاومتی باشیم. دستور دین است، یعنی دوری از اسراف و تبذیر. بعد در مورد شئونات گفته شد و در قدم بعدی ان شاء الله اگر عمری بود راجع به طیبات “الطَیٌبینَ لِطٌیٌبات”، بحث خواهیم کرد.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید