امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - سلوک کاربردی - قسمت بیست‌و‌یکم

13 آذر 1404 -   4:27 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها
 یا نور
متن سخنرانی
سید محمد انجوی‌نژاد
موضوع: سلوک کاربردی
قسمت بیست و یک
تاریخ:1401/10/05

»مهم‌ترین راه برطرف‌شدن  سیئات و صفات بد دعاست
»مشکلی وجود ندارد که با دعا حل نشود
»خدا سرِ پایین را می‌خرد

در ادامه بحثی که دیشب خدمتتان داشتیم به بحث حسد رسیدیم و امشب درمانش را خدمتتان عرض می‌کنم و دو نکته‌‌ی دیگر هم راجع‌به ادامه‌ بحث سلوک می‌گویم.

»مهم‌ترین راه برطرف‌شدن  سیئات و صفات بد دعاست
این درمانی که الان برای حسد می‌خواهم خدمتتان بگویم، من به کل دعاکردن‌هایمان اشاره‌ای بکنم، در مشهد  یا ان‌شاءالله توفیق باشد عراق یا هرجایی خدمت باشیم معمولاً من این را به کسانی که می‌خواهند خدمت معصومین دعا کنند می‌گویم که  معصوم و در بالاتر از معصوم، خدا وقتی به بنده‌ای که می‌خواهد دعا کند نگاه می‌کند اولین چیزی که خداوند تبارک و تعالی و معصوم در شما می‌بینند نیاز‌های واقعیتان است. من بخواهم مثال بزنم، پدر و مادری را در نظر بگیرید فرض کنید می‌خواهد به بچه‌ خود یک میلیون تومان پول بدهد. بعد خود پدر و مادر برای این یک میلیون در بچه نیازی می‌بیند. مثلاً فکر می‌کند که این بچه بهتر است این یک میلیون را برود در فلان کلاس شرکت کند؛ اما بچه می‌آید می‌گوید من یک میلیون را می‌خواهم مثلاً بیسکوییت بخرم. یک میلیون تومان بیسکوییت! خب طبیعتاً پدر و مادر چون از نظر عقلی بالاتر هستند، این حاجت بچه را بر نمی‌تابند. سراغ خدا و اهل بیت برگردیم. اول نگاه می‌کند. من نشستم، الان شرایط کاملاً جور است مثلاً شب قدر است یا بعد از عمری زیارت رفته‌ام یا نماز خوبی خوانده‌ام حالا می‌خواهم دعا کنم. بعد می‌خواهد دعا کند خدا می‌گوید که من او را می‌شناسم الان به نظر منِ خدا معایب این آدم اینهاست،. محاسنش اینهاست. قاعدتاً باید برای رفع این معایبش و تقویت این محاسن دعا کند. بعد شما خارج از این‌ها دعایی می‌کنید. مثل قضیه‌ بیسکوییت و کلاس شرکت‌کردن.

نمی‌گویم خدا گوش نمی‌دهد یا جواب نمی‌دهد؛ اما واقعاً چرا ما دعا‌هایمان برای خودمان این‌قدر پرت است. واقعاً! مثلاً من چرا فکر می‌کنم که اگر فردا اتفاق خوبی برایم بیفتد این خیلی واجب‌تر از سعادتمندیم یا لحظه‌ی ورود به قیامتم است. گرچه آن‌ها را هم دعا می‌کنم؛ اما جدیتم برای این دعاست؛ یعنی برای یسکوییت! برای آن که عاقبتم است من خیلی جدی دعا نمی‌کنم. حالا سراغ این سیئه برگردیم.  این سیئاتی که در این چند شب یا شب‌های بعد یا شب‌های قبل یا هر جای دیگر معرفی می‌شوند، آیا ما واقعاً برای برطرف شدنش دعای جدی می‌کنیم یا نه؟ مثلاً من حریصم، من حسودم، همین الان شما در ذهنت شب‌های قدر گذشته را مرور کن. برایش دعا کردی؟ در حالی که من اثبات کردم این دارد به دنیا هم لطمه می‌زند، زندگیت را هم دارد خراب می‌کند، یا برای صفات مثبت. واقعاً دعاهایمان برای حسنات و سیئات خیلی جدی نیست. مثلاً برای حسد، کینه، کم‌صبری، سعه‌صدر‌نداشتن و برای هرچیزی که از صفات مثبت و منفی معرفی کردیم واقعاً دعا‌ی مهم ما این است یا نه؟ لذا در روایت می‌فرمایند که مهم‌ترین راه برطرف‌شدن  سیئات و صفات بد دعاست. مهم‌ترینش دعاست! ما اصلاً زورمان به نفسمان نمی‌رسد. مگر من حریف نفسم هستم! در آیات قرآن هم این را داریم «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ » إِنَّ یک تأکید، النَّفْسَ با الف و لام یک تأکید، لَ یک تأکید، خود أَمَّارَةٌ یک تأکید، بِالسُّوءِ یک تأکید، جمله اسمیه است یک تأکید، شش‌تا تأکید در چهار‌تا لغت!
 نص این‌طوری است «إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي» مگر دعا کنم خدا به من رحم کند. من زورم نمی‌رسد. حسودم، کینه می‌گیرم، سئه‌ صدر ندارم، غضب دارم، خیلی‌خب تمام راه‌هایی که در معراج‌السعاده، جامع‌السعاده و راه‌های روانشناسی و… همه را چشم؛ اما خود قرآن می‌گوید نقش دعا از همه چیز مهم‌تر است. از همه چیز مهم‌تر است! و معمولاً این مدل دعا‌ها برای ما تشریفاتی است؛ یعنی می‌گوییم آقا ضایع است شب قدر بنشینیم همه‌اش بگوییم پول بده، ماشین بده، زن بده، شوهر بده، بچه بده. چهارتا دعای معنوی هم برای خودت، برای قیامتت، برای لحظه مرگ،  برای شهادتت، برای فضائل اخلاقیت و برای رفع رذائل اخلاقیت می‌کنی؛ ولی این دعا‌ها جدی نیست. این‌ها را گذاشتی که خودت احساس‌ خوبی داشته‌ باشی که بله، حالا ما خیلی هم آدمی نیستیم که فقط دنبال دنیا باشیم. حقیقتش! و این دعا خیلی مؤثر است. مثلاً آدم به اولیای خدا می‌رسد، می‌گوید التماس دعا، من می‌گویم، تو می‌گویی، می‌روی می‌گویی التماس دعا بعد می‌گویی حاجتی دارم دعا کن. یک نفر بایستد، بشمارد، ببییند این اولیای خدا که بهشان می‌گویند آقا حاجتی دارم دعا کن چندتایش برای این چیزهاست؟ چندتایش برای همین فرش و زارو زندگی و اینهاست؟
هیچ اشکالی ندارد، اشکال این است که ما خودمان محاسن اخلاقی و رذائل اخلاقی را جدی نمی‌گیریم. می‌گوییم با آن ساختیم. سازگارشدیم. مثل یک بیماری که من با آن سازگار شدم. هی قرص مسکن می‌خورم خوب می‌شوم؛ ولی می‌دانم دو روز دیگر مرا می‌گیرد. می‌گوید این دردی که تو داری، که هر روز داری با مسکن درمانش می‌کنی، یک جراحی به نام دعا دارد به‌شرط اینکه  دعای جدیت این  باشد. خدایا به حق خانم فاطمه زهرا(س) ما خودمان  نمی‌فهمیم رذائل اخلاقی چقدر برای دنیایمان هم بد است. امشب به نگاه حضرت همه رذائل اخلاقی را از ما رفع و دفع بفرما.
ای که یک گوشه‌ چشمت غم عالم ببرد
آقای دولابی فرمودند غم یعنی گناه. به نگاه حضرت میل به حسنات، میل به فضائل اخلاقی را در ما تقویت بفرما. به نگاه حضرت با تغییر مبدأ میل ما در قلب ما، میل ما را به خوبی‌ها تقویت بفرما. نفرت ما را به بدی‌ها تقویت بفرما.

»مشکلی وجود ندارد که با دعا حل نشود
پس قدم اول دعاست. قدم دوم که در قضیه قبلی هم عرض کردم که حضرت امام(ره) فرمودند تنها راه مبارزه با نفس، مبارزه با نفس است. عمل به ضد؛ یعنی مثلاً من الان در دلم حسادت نسبت به کسی تحریک شده است دعایش کنم. این هم جز چیز‌هایی است که اثر غیبی دارد. من تجربه کردم. ممکن است مثلاً پانزده سال پیش حرفایی می‌زدم که از این و آن شنیده بودم؛ اما خیلی وقت است که حرفی را که به آن نرسیده‌ام نمی‌زنم. من تجربه کردم که اگر محسودی باشد؛ من به کسی حسادت بورزم همان جا برایش دعا می‌کنم این عمل به ضد، آن حالت حسادت مرا به‌شدت ضعیف کرده است. اصلاً همان لحظه احساس کرده‌ام که چقدر هم دوستش دارم. برای دشمنانتان، نه اِمریکا و اسرائیل، دشمن‌ها یعنی دشمن خانوادگی، خواهرشوهر و خواهرسو و نمی‌دانم فلان و این چیز‌ها. چه می‌گویند؟ خواهرسو می‌گویید شما؟  همین‌ها. برای این‌ها دعا می‌کنی نه تنها آن حالت از قلب آدم بیرون می‌رود بلکه یک دفعه محبت هم ایجاد می‌شود. بعد از آن جا که خداوند تبارک و تعالی قطعاً عادل است، با دعای تو در قلب او هم اثری ایجاد می‌کند.

نمی‌دانم این خاطره را چند سال پیش برایتان گفتم. در دانشگاه شهری بودم آقایی جلو نشسته بود، همین ردیف جلو، مثل شما نمی‌ترسید از عقب پر کند از جلو پر کرده بود بعد او ردیف جلو نشسته بود. ما صحبت کردن را شروع کردیم. او با من زاویه داشت از درون قلبش معلوم بود. اخم‌هایش درهم بود. بد هم داشت نگاه می‌کرد. خیلی بد! به شدت سیگنال منفی داشت می‌آمد. حالا حتماً معلم یا منبری یا هرچیزی هستید، می‌فهمید سیگنال منفی یعنی چه؟ یعنی از هزار نفر جمعیت یکی سیگنال منفی بفرستد قطعاً آن سخنران می‌فهمد. سیگنال منفی داشت می‌آمد. گفتم خدایا این چشه؟ من هر‌چه فکر کردم، من که با پدرش مشکل نداشتم، کشته باشم و… بعد گفتم این چشه خب مثلا؟ گفتم: آهان! او حتما از این  آدم‌‌هاست  که فکر می‌کند مثلاً ما آخوند‌ها نگاهمان از بالاست و فکر می‌کنیم همه گناهکارند و ما برای هدایت آمدیم. در آن مسیر زدم. دیدم او همان‌جوری اخم‌هایش درهم است. باز دوباره گفتم نه! پس او احتمالاً از آن‌هاست که فکر می‌کند که مثلاً ما از نظر سیاسی طرفدار فلان جناح هستیم، در تعادل و وسط زدم. دیدیم او هنوز اخم‌هایش درهم است. گفتم: نه! او فکر می‌کند ما از آن آخوند‌ها هستیم که اصلاً صبح‌ تا شب باید گریه کنیم و قبر و قیامت و خنده بلد نیستیم . در جک و فلان زدیم، روده ملت پاره شد، او اخم‌هایش درهم بود.
 دیگر می‌خواستم میکروفن را کنار بگذارم و فحش بدهم. بگویم آقا تو چته؟ بعد یک لحظه به این برگشتم که «یا مقلب القلوب» گفتم صلواتی بفرستید. صلوات فرستادند. سرم را پایین انداختم و گفتم: «یا مقلب القلوب والابصار» سرم را بالا آوردم، دیدم این‌جوری قشنگ، تمام صورت لبخند است. بعد گفتم ما چقدر خل هستیم خدا به این بزرگی داریم این‌قدر داریم جان می‌کنیم. برای چه این‌قدر جان می‌کنیم؟ خدا به این بزرگی داریم! با این همه قدرت! که من سرم را پایین می‌اندازم و بالا می‌آورم، کلا یارو با یک ذکر از این رو به آن رو می‌شود. تازه بعد از جلسه دنبال ما افتاده بود. گفتم حالا می‌گوید خدا خیلی ممکن است، رویش کار کرده باشد، پیشنهاد ازدواج بخواهد بدهد من در رفتم. به همین سادگی! آقا کلاس‌هایت را برو، ارتباطاتت را داشته باش، روانشناسیت را بخوان، همه کارهایت را بکن؛ اما ما چرا این‌قدر‌‌ از نقش دعا غافلیم؟ فکر کنم فاطمیه قبل برایتان گفتم که همین اخیر چند‌تا از آقایان خدمت رهبری رسیده بودند بعد گفته بودند این‌جوری است بعد آقا فرموده بودند که دعا هم بکنید. گفته بودند آقا خیلی وضع خراب است. آقا فرموده بودند، من مشکلی را نمی‌شناسم که با دعا حل نشود. این را باید باور کنیم با قلم طلا بنوسیم بالا بزنیم، جلو سجاده‌هایمان بزنیم «من مشکلی را نمی‌شناسم  با دعا حل نشود!»

»خدا سرِ پایین را می‌خرد
قدم بعدی چیست، وقتی که شما دعا کردی بعد می‌آید سراغ این که حالا خیلی وقت‌ها دلیل سیئات قلبی ما این است که اهل خدمت نیستیم. من بعضی از مثال‌هایی که می‌زنم در موضوع‌های مختلف مبتلا‌‌به است دیگر عذر می‌خواهم مثال تکراری است. قبل‌ها در موضوعی دیگر بهتان گفتم. امام صادق(ع) فرموند برای تهذیب نفست وسط مردم برو و به‌ آن‌ها خدمت کن. وسط مردم! بله ممکن است مثلاً تو بگویی می‌روم جایی دیگر کار می‌کنم با مردم هم نیستم پول زیادی جمع می‌کنم، می‌فرستم بقیه خدمت کنند. امام صادق‌(ع) می‌فرمایند دستت درد نکند _ البته این را امام صادق(ع) نگفته است، من می‌گویم. به هر حال دستت درد نکند_؛ اما برای تهذیب نفس، خودت دست مردم بده، وسط مردم بهشان خدمت کن، کنار محرومین بنشین، در خانه آن‌ها دور بزن، برو، برگرد، وسط مردم را باش. این برایت تهذیب دارد در مردم قاتی بودن، مخصوصاً قاتی مستضعفین و محرومین که این قدم بعدی است. این یک دستورالعمل کلی برای از بین‌بردن کل رذائل است. اصلاً اتفاقاتی می‌افتد. این هم تجربه کردم و اغلبتان تجربه کرده‌اید. حداقل قاطبه‌تون دارید می‌آیید و می‌بینید چقدر اثر دارد. چقدر اثر دارد! من دارم جایی دیگر می‌روم
تو نیکی می‌کن و در دجله انداز
بعد می‌آیم این‌طرف‌تر می‌بینم مثلاً میل به نمازم بیشتر شده است
ایزد در بیابانت دهد باز
می‌بینم  میل به فلان گناهم کمتر شده است. من  این‌قدر زحمت کشیده بودم این‌قدر نماز و توسل و فلان، که فلان سیئه را نداشته باشم بعد یک خدمت به محرومین بغل دستش خیلی اثر دارد.

سوم باز این دستورالعمل کلی است. آقا امیرالمؤمنین(ع) جزئی هم فرمودند ببینید حسنات و ترک رذائل اولش ادا درآوردن است. در بحث عادت چند شب پیش برایتان گفتم، ادا درآوردن خیلی تأثیر دارد. گفتم این بچه‌های کوچک که می‌آیند و می‌نشینند، ادا در می‌آورند؛ اصلاً دست کم نگیرید. این ادا بعداً تبدیل به عادت  می‌شود، عادت بعداً تبدیل به مقام می‌شود، مقام بعداً تبدیل به ملکه می‌شود. همین الان هم مثلاً دیدید برای محرومین جشنی می‌گیرند و فلان… بچه کوچک را می‌گویی خودت یک هدیه بخر، خودت کادو کن، خودت ببر بده. این ادا است. بعد تبدیل به عادت، بعد تبدیل به مقام، بعد تبدیل به ملکه می‌شود. آن که شهید مطهری می‌فرمایند خیلی از ما در شیر خوارگی قلبمان به قلب آقا اباعبدالله(ع) گره خورده‌ است؛ ادا را دارد می‌گوید. بعد عین جمله‌ی امیرالمؤمنین(ع) این است؛ اگر اهل بردباری و صبر نیستی ادای بردباران و صبوران را در بیاور. بعد از مدتی تبدیل به عادت، بعد از مدتی تبدیل به مقام، بعد از مدتی تبدیل به ملکه می‌شود. اگر اهل کنترل چشم نیستی ادایش را در بیاور. بعد از مدتی عادت، بعد از مدتی  مقام، بعد از مدتی ملکه می‌شود. اگر اهل حضور در نماز نیستی.
 اینکه برای اباعبدالله(ع) می‌فرمایند که خیلی از ما اشتباه می‌گیریم، اصلاً به نظر من از بیس‌ دارند اشتباه ترجمه می‌کنند که «من بکی أو ابکی أو تباکی» این دارد مراحل رشد را می‌گوید. نه اینکه یکی‌اش را بگیرید تا آخر عمر داشته باشید. یارو تا آخر عمر دارد تباکی می‌کند. نه! اول ادای گریه را در بیاور، بگریانی، بعد یواش‌یواش تبدیل به خود گریه می‌شود. ادیش را در بیاور. الان مثلاً مشکلی اخلاقی پیدا کردم ادای ضدش را در می‌آورم. من الان در نماز حضور قلب ندارم، ادایش را در می‌آورم. البته ادا به معنای ادا بازی نیست. حضور قلب در نماز؛ یعنی بایستی و نمازت را بخوانی. سعی کنی حواست جمع باشد. سعی کنی تمرکز کنی ولو اینکه تمرکز ایجاد نشود. بعد از مدتی این ادا تبدیل به عادت می‌شود. در قدم بعدی تبدیل به مقام می‌شود، در قدم آخر تبدیل به ملکه می‌شود و اگر تبدیل به ملکه بشود، دیگر هیچ کس حریف تو نیست. می‌دانید که از نظر وسوسه نفس و وسوسه شیطان، این‌ها در سه مقام اول فقط وسوسه می‌کنند در ادا، در عادت، در مقام، به ملکه برسد دیگر اصلاً می‌روند، تمام شد، پرونده‌ات را می‌بندند. هم نفس می‌بندد، هم شیطان، می‌گوید این برایش ملکه است و به قول حضرت آیت‌الله جوادی آملی ( حفظه الله تعالی) خیلی از اعمال خوب برای ما الان ملکه است. مثلاً آدم نکشتن برای من ملکه است. این تبدیل به ملکه شده است. هیچ وقت شیطان نمی‌آید مرا وسوسه کند، آدم بکش. بنده برایم ملکه است که مشروب الکلی صرف نکنم. دیگر ملکه شده است. دیگر هیچ‌وقت شیطان روی این سرمایه‌گذاری نمی‌کند. می‌گوید نه دیگر این‌جا برایش ملکه شده است.
پس بنابراین در محاسن اخلاقی اولین قدم ادا، دومین قدم عادت، سومین قدم مقام، چهارمین قدم ملکه است. ان‌شاءالله همه حسنات با نگاه حضرت زهرا بر ما ملکه بشود. حالا این ادا در سیئات چطور است. ببینید ما دو مدل گناه داریم. یک مدل گناه است که تجاهر هم به آن سنجاق شده است. یک مدل گناه است که من خودم خجالت می‌کشم، مخفی‌اش می‌کنم. در گناهی که تو خجالت می‌کشی و مخفی‌اش می‌کنی، هم احتمال توبه‌ات خیلی بیشتر است هم خود گناه خیلی کوچک می‌شود؛ چون خجالت می‌کشی. از مقابله با خدا خجالت می‌کشی. از اینکه اعلام کنی من الان دارم با حکم خدا مخالفت می‌کنم خجالت می‌کشی و خدا به تو، توفیق توبه می‌دهد؛ اما اگر گناهی با پنهان‌کردن همراه نباشد؛ تجاهر باشد؛ یعنی بقیه هم بفهمند این گناه را می‌کنم برایم مهم نباشد. من دیشب به این قضیه داشتم فکر می‌کردم، خوابش هم صبح دیدم. خواب دیدم که وسط جمع کانون دارم گناهی می‌کنم، برایم هم مهم نیست همه هم داشتند نگاهم می‌کردند. خیلی باحال بود. کابوس بود.
 بعد این چه می‌شود؟ تجاهر می‌شود. اگر برایت مهم نباشد. ببینید وقتی شما تجاهر می‌کنید؛ یعنی دوتا حرف می‌زنید، ۱_ گناه می‌کنی. ۲_ داری به بقیه اعلام می‌کنی این کاری که من دارم می‌کنم، گناه و مخالفت با خداست، اشکالی ندارد. پرچم مخالفت با خدا را هم داری تکان می دهی. این تجاهر می‌شود. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند اگر واقعاً زورت نمی‌رسد گناهت را مخفی کن. چرا اعتراف به گناه حرام است؟ برای این حرام است که شما به یک نفر هم که شده داری می‌گویی، من دارم با خدا مخالفت می‌کنم. خدا نمی‌خواهد دقت کنید خدا نمی‌خواهد قبح مخالفت با خودش بریزد. آن چیزی که برای خدا خیلی مهم است این است که آبروی حاکمیت سر جایش بماند. آبروی حاکمیت سر جایش بماند! وقتی گناه مخفی داریم همان مخفی هم اگر شما توبه کنید، خداوند تبارک و تعالی حل می‌کند؛ اما اگر تجاهر کرده باشی برادر من خواهر من گور بابای سیاست، حواست باشد اگر تجاهر به گناه کنی برای توبه کارت سخت است چون ممکن است، من نمی‌گویم خدا این کار را می‌کند‌ قاعده‌اش این است. تهدیدی که کرده این است. حالا عملی کند یا نکند من نمی‌دانم چون خدا می‌گوید که آن جا‌هایی که حاکمیت من را برای آدم الف و ب و جیم و چه و… زیر سؤال بردی، آن‌ها را پیدا کن و بگو غلط کردم. تو یک گناه شخصی کردی، یک گناه گردی که زیر سؤال‌بردن قدرت و حاکمیت خدا جلو ده نفر است. ول کرده‌ای رفته‌ای. قبح مخالفت با من جلو چشمان آن ده‌تا شکسته شده‌ است. بعضی‌ها که امروز فکر می‌کنند دارند با بی‌حجابی با نظام  مبارزه می‌کنند. خوشی بابا! این‌ها مبارزه با نظام نیست. الکی نظام را به اسلام گره زده‌ایم مثلاً مخالفت‌هایمان هم با اسلام می‌گوییم، نه انقلابی هستیم. انقلابی؟! داری بر علیه خدا انقلاب می‌کنی! این‌ها را نگویم که مشتری نپرد؟!
دقت کنید گناهانتان را دیگر پای مبارزه سیاسی ننویسید. من نمی‌گویم گناه نکن. گناه کن. منم گناه می‌کنم. تو هم گناه کن. اسمش را چیز دیگر نگذار. شکستن قبح مخالفت با خدا جزء چیز‌هایی است که خدا بعداً می‌گوید خیلی ‌خب گناهت را بخشیدم، یک، دو، سه، پانزده، بیست‌نفر دیگر بودند مخالفت با مرا جلو آن‌ها اعلام کردی گفتی اشکالی ندارد! شیشه مشروب را جلو‌ آن‌ها باز کردی و خوردی. به این‌ها گفتی اشکالی ندارد. عظمت و ابهت من « ان الله غیور» که می‌گوید، این است. خدا می‌گوید آقا هر غلطی می‌خواهی بکنی، اسمش را مثل امیرالمؤمنین(ع) «ظلمت نفسی» بگذار. امیرالمؤمنین(ع) می‌گوید گناه یعنی چه؟ یعنی ظلم به نفس، دارم به نفسم ظلم می‌کنم. آقا بگو «ظلمت نفسی» تمام شد رفت. ان‌شاءالله با همدیگر حل می‌کنیم. اسمش را چیز دیگر نگذار. اسمش را هیچ چیز دیگر نگذار! «ظلمت نفسی» اما اگر رفتی اعلام کردی، نه آقا این‌جوری نیست. ای آقا!  بعد بعضی‌وقت‌ها ما جای خدا حرف می‌زنیم. مثلاً من جای خدا حرف می‌زنم، می‌گویم که آقا اگر این پول را بدزدی خدا پدرت را در می‌آورد. می‌گوید آقا حالا تو خدا شدی! بعد تو هم دیگر جای خدا حرف نزن. که این‌ چیز‌ها برای خدا مهم نیست؛ اگر مهم نیست من قرار است جای خدا حرف نزنم، که پشت سر صحبتم صد‌تا آیه و دویست روایت است، چشم حرف نمی‌زنم تو چرا جای خدا حرف می‌زنی؟! که این چیز‌ها برای خدا مهم نیست. از کجا می‌دانی مهم نیست. «إِيَّاكُمْ وَ مُحَقَّرَاتِ اَلذُّنُوبِ»  امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند از آن چیز‌هایی که می‌گویید برای خدا مهم نیست از آن گناه‌ها بترسید؛ یعنی چه برای خدا مهم نیست، برای خدا هیچ گناهی مهم نیست؛ ولو اینکه کل کره زمین را بیست بار کشته باشی. آن چیزی که برای خدا مهم است این است که تو نگویی برای خدا مهم نیست. حاکمیت خدا را زیر سؤال نبری.
پس این داستان به همین جا بر می‌گردد. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند که مخفی کن، آقا مخفی کن. می‌خواهی غلطی بکنی، می‌خواهی شِکری بخوری، خودت برو یواشکی بخور، بیا. برای چه اعلام می‌کنی؟ برای چه نشان می‌دهی؟ اگر دوستی، برادری، خواهری، آقایی و خانمی راجع‌به قضیه‌ای خواست تحقیق کند کلمه تجاهر را در سایت‌های اسلامی سرچ کنید. روایت‌های تجاهر وحشتناک است! اصلاً آدم می‌ترسد. خدا نسبت‌به بعضی چیز‌ها چقدر غیور است! به روایت برگردیم. من دو تا خاطره از امام سجاد(ع) کنار هم می‌گذارم. ببینید امام‌سجاد(ع) لطیف‌ترین اماممان بود نه اینکه بقیه این‌طوری نبودند. تظاهرشان در صحیفه سجادیه، مناجات، امام سجاد، زین‌العابدین لطیف‌ترین امام ماست. مروانی که مثل این روز‌ها حضرت زهرا(س) را زده‌ است بعد از قیام مختار فرار کرده‌ است در خانه امام سجاد(ع) پناه برده است رویش نمی‌شود در بزند هی می‌رود، می‌آید. غلام او را می‌شناسد می‌رود به امام سجاد(ع) می‌گوید، کسی دم در است؟ در کوچه هی می‌رود، هی بر می‌گردد، دقت کنید این دو‌‌تا داستان را با هم بشنوید. دین ما، دین «نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَنَكفُرُ بِبَعضٍ» نیست که آقا بعضی از چیز‌هایی که می‌پسندیم برای دینمان بگیریم بقیه را نگیریم همه‌اش را با هم می‌گیریم. بعد امام سجاد(ع) می‌گوید که مروان است، برو بیاورش داخل. الان دنبالش هستند خلاصه می‌خواهند… می‌دانید که مختار هم چطور می‌کشت. قیچی می‌کرد. تکه تکه می‌کرد. گفت بیاورش داخل، آوردش داخل بعد  آمدند، احوال‌پرسی و … چند ساعتی گذشت. مروان خیلی اذیت بود. آقا آمدند به مروان گفتند که این‌جا در خانه ما مثل اینکه اذیت هستی. احساس می‌کنی مزاحمی، خجالت می‌کشی و… من فلان‌ جا خانه‌ای دیگر دارم برو. من‌ هم به مختار می‌سپارم که تو در پناه من هستی. مروان در خانه‌ اهدایی امام سجاد(ع) جایی دیگر زندگی کرد. امام سجاد(ع) این برخورد را با این آدم کرد. همه این را تعریف می‌کنیم. حالا این یک بحث است.
یک خاطره دیگر از امام سجاد(ع)، امام سجاد(ع) داشتند با اسب اطراف شهر می‌گشتند. دزد جلویش را گرفت. امام گفتند چیست. گفت؛ آقا پایین بیا، می‌خواهم اسبت را ببرم.
_ هر جایی می‌خواهی ببر.
_خورجین هم می‌خوام ببرم.
_ ببر.
_  در جیبت چه داری؟
_ این‌قدر دینار. خدمت شما ببر.
شمشیرش هم همین‌طوری کشیده است. بعد گفت لباس‌هایت هم در بیاور. امام عبایی داشتند، دادند. گفت: نه آن لباس دیگرت هم در بیاور. گفت: با بدن برهنه مرا ولی کنی؟ خارج از مرام و معرفت است. گفت: همین که گفتم. گفت از خدا نمی‌ترسی؟ گفت خدا الان خواب است. تا گفت خدا الان خواب است، سه ثانیه نشد. امام با یک حرکت شمشیرش را گرفتند. خودش را بالا بردند و با کمر به زمین کوبیدند. زانو را بیخ گلویش گذاشتند. شمشیر هم این طرف بود. گفت: خدا خواب است؟! ببینید امامان ما روی خدا غیرت دارند! بعد تو برای چه می‌گویی خدا برایش مهم نیست.
گناه دزدی کن . گناه کرده است. مروان گناه به آن بزرگی کرده است دیگر. حالا پناه آورده است. شاخ و شانه برای خدا نمی‌کشد و آن‌جایی که ما شاخ و شانه می‌کشیم. همیشه باید سرمان پایین باشد. چه آن‌هایی که الان خیلی فکر می‌کنید مقام معنوی بالایی دارید، سرت را پایین بینداز. چه‌ آن‌هایی که فکر می‌کنید مقام معنوی پایینی دارید، شما هم سرت را پایین بینداز. خدا سرِ پایین را می‌خرد. آدمی سی، چهل، پنجاه، شصت، هشتاد، نود، صد کیلویی برای خدا صدایش را کلفت کند، بگوید مهم نیست، خدا و اسلام و تدین را به چیز‌های دیگر گره بزند، اسمش را چیز دیگر بگذارد، این غیرت خدا را بر می‌انگیزد. دو حالت بیشتر ندارد. یا مؤمنی، در دنیا خدا ذلیلت می‌کند. یا کافری «فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا» یا خدا می‌بیند نه این‌قدر وضعت خراب است که ذلت دنیا برایت کفایت نمی‌کند بعد دیگر داستان داری. پس امیرالمؤمنین(ع) چه می‌فرمایند؟ می‌فرمایند معایب و رذائل اخلاقی‌ات را بپوشان. به کسی نگو. حالا چهارتا خطا تو می‌کنی چهارتا خطا او می‌کند، من و … به کسی نگو. این داستان بعدی می‌شود. نکته بعدی در بحث سلوک راجع‌به قضاوت است. اول من نمای کلی داستان امروز قضاوت را برای شما بگویم.  امروز یکی از مد‌ها و روشن‌فکری‌ها این است که قضاوت نکن. اول این را بررسی کنیم. ببینید وقتی‌ می‌گوید قضاوت نکن؛ منظورش این است که در مورد من قضاوت نکن. وگرنه معمولاً آدمی که خیلی می‌گوید قضاوت نکن راجع‌به همه‌چیز قضاوت می‌کند. همه چیز! مثلا شما برو سلبریتی طرفدار قضاوت نکن را پیدا کن. بعد استوری‌هایش را چک کن. از کره مریخ تا احوالات کرم‌های زیر اقیانوس آرام، همه را دارد قضاوت می‌کند؛ ولی اگر به او بگویی مثلاً تو چرا الان فلان آقا، فلان خانم، فلان می‌گوید قضاوت نکن. یاد بگیریم قضاوت نکنیم. این یاد بگیریم قضاوت نکنیم. داداش اول خودت قضاوت نکن. اول خودت قضاوت نکن! دوم  بدون اشراف اصلاً قضاوت نکن. هر کس هر سؤالی کرد، اول ببین اشراف دارد یا نه بعد قضاوت کن. سوم اگر خواستی قضاوت کنی، بگو قضاوتِ خودم است. نگو قضاوتِ خداست. چه‌ بسا مجرمی که الان اعدام شده است؛ اما لحظه‌ای که رفته، خدا او را بخشیده است. بعضی از شهر‌ها لعنت‌آباد دارند. اعدامی‌ها در قبرستان خاک می‌شوند.
امام صادق(ع) می‌فرمایند که یکی از کسانی که مستجاب‌الدعوه است آن کسی است که الان طناب دار گردنش است؛ چون این دار کلا پاکش می‌کند و مستجاب‌الدعوه می‌شود. این روایت امام صادق‌(ع) را هیچ کسی رد نکرده‌ است. پس کلمه لعنت‌آباد اشتباه است. آن‌هایی که اعدام می‌شوند‌، نباید لعنت‌آباد بگویی. بله اعدام شدند. تو می‌توانی این را بگویی که آقا این آدم حقش اعدام است؛ اما نمی‌توانی جای خدا بنشینی، بگویی حقش جهنم است. نه این دیگر بحثش فرق می‌کند. اصلاً بالاتر، اعدام نشده است. تو می‌توانی بگویی این آدم بسیار کار‌های زشتی کرده بسیار کار‌های بدی کرده و مرده‌ است؛ اما نمی‌توانی بگویی قیامتش چه می‌شود. برای اینکه یک سری شرایط را خدا لحاظ می‌کند، که در آن شرایطی که خدا لحاظ می‌کند ما دقیقاً نمی‌دانیم چه خبر است. نه می‌توانیم بگوییم حل است نه می‌توانیم بگوییم حل نیست. پس اشراف نداریم. اشراف هم داشته باشیم جای خدا قرار می‌گیریم، باز غلط است. به ما ربطی ندارد. آن چیزی که من حدس می‌زنم.  مردم راجع‌به من قضاوت نکنند! درباره‌ چه چیزی؟ ببینید درباره‌ بعضی چیز‌ها نمی‌شود که مردم قضاوت نکنند. مثلاً  می‌گوید از مسلمانی، چیزی در این آدم  دیده‌ای؟ آقا ما نماز‌خواندش را که ندیده‌ایم؛ ولی روزه‌خوردنش را دیده‌ایم. از مسلمانی همین را دیده‌ایم. حالا آخر مردم چطوری به تو مسلمان بگویند. نماز خواندنت را ندیده‌اند، روزه خوردنت را دیده‌اند. حالا نماز خواندنت را ندیده‌ است، تو یواشکی می‌خواندی، روزه خوردنت را دیده است، تو عذر شرعی داشته‌ای. تو مسلمان هستی. جای خدا نمی‌شود بنشینی بگویی آقا این مسلمان نیست؛ اما نباید فکر کنی مردم باید برداشت کنند؛ قضاوت نکن آقا، من خیلی هم مسلمان‌تر از تو هستم. آقا تو چطوری مسلمان‌تر از من هستی.
 مثلاً من بعضی از دوستانی که می‌شناسم خیلی لاغرند. خیلی! بعضی از دوستانی که می‌شناسم خیلی چاقند. بعد سر سفره که می‌نشینیم، توقع همه این است که آن‌که  چاق است، چهار پرس بخورد. آن لاغر نصف کباب را بخورد. لاغر پنج پرس می‌خورد. چاق نصف کباب می‌خورد. قضاوت است دیگر، چاق است زیاد می‌خورد. آقا قضاوت نکن ما حالا چاق هستیم کمتر می‌خوریم. آقا ظاهرت نشان می‌دهد که زیاد می‌خوری. پس آقا این قضاوت نکن قسمتی بر می‌گردد به اینکه، بعضی چیز‌ها را مردم قضاوت می‌کنند. آقا الان من اینجا بالا روی منبر نشسته‌ام، لباس پیامبر، لباس روحانیت هم تنم است، شب شهادت حضرت زهرا (س) هم است. من در وجودم چه خبائثی هست، مردم نمی‌فهمند. قضاوت مردم این است که آقا این خیلی آدم خوبی است. دقیقاً همین الان من، بغل منبر دوتا بالانس بزنم. قضاوت مردم بر می‌گردد. بالانس که گناه ندارد؛ ولی همین بالانس در این لباس باعث می‌شود مردم قضاوت بد کنند. آن «اجتنبوا هم مواضع التهم »که می‌گویی، آن پسر و دختری که می‌آید پیش من و می‌گوید پدر و مادرم دارند راجع‌‌به من قضاوت می‌کنند. خود تویی که داری با من صحبت می‌کنی من همزمان دارم راجع‌به تو قضاوت می‌کنم. مردم عقلشان به چشمشان است. نمی‌توانی این را حذف کنی. تو نمی‌توانی به من بگویی که مادرم صبح تا شب به من می‌گوید که تو نماز نمی‌خوانی، کافری، نجسی در حالی که من یواشکی نماز می‌خوانم. خب برای چه یواشکی نماز می‌خوانی؟ خب نمی‌بیند.
قضاوت نکن یک درصدش هم یه اعمال ما بر می‌گردد. وقتی کار بدی می‌کنم مردم قضاوت می‌کنند. بله در قضیه خضر و موسی، کار‌هایی که خضر می‌کرد موسی نمی فهمید، قضاوت هم کرد. خضر هم آخرش به او گفت تو نمی‌توانی مرا تحمل کنی. اولاً ما خضر و موسی نیستیم. زود واسه من خضر نشو. ثانیاً همان هم، موسی اشتباهی نکرد، قضاوت کرد دیگر. هرکس ظاهر اعمال خضر را می‌دید که بچه‌ای دارد رد می‌شود و فرتی می‌زند او را می‌کشد. قضاوت می‌کرد؛ یعنی گله خضر از قضاوت موسی نبود از همراهی موسی بود. گفت خدا داستانی به من محول کرده‌ است، نمی‌توانم بگویم. تو برای چه با من همراهی می‌کنی. نگفت که تو اشتباه قضاوت کردی. پس بنابراین درصدی از قضاوت‌ها همین است که خودمان نشان داده‌ایم. الان من اشک می‌ریزم مردم می‌گویند این آدم خوبی است. اشک نمی‌ریزم مردم می‌گویند، اشک ندارد. هر کاری می‌کنیم، نماز بخوانم، بستگی دارد نمازم چطوری باشد. مردم قضاوت می‌کنند. دوباره به اول مطلب برگردم. برادر شعار هم نده؛ قضاوت نکن. صبح تا شب خودت داری قضاوت می‌کنی هم راجع‌به بقیه هم راجع‌به خودت هم راجع‌به همه چیز! حتی اثرات کوانتم بر ارز ملی، همه را داری قضاوت می‌کنی. بدون هیچ علمی و هیچ اشرافی! به گناه، عبادت، انجام واجبات و ترک محرمات که می‌رسد. آقا طرفدار قضاوت‌نکردن است. پس ما قضاوت می‌شویم. خدا قضاوت می‌کند. قضاوت خدا با قضاوت ما فرق دارد. قضاوت انبیا با قضاوت ما فرق دارد. قضاوت آقا امام زمان(عج‌الله) با قضاوت همه قاضیان فعلی فرق دارد. به دلایل پشت پرده. روی پرده همه قضاوت می‌کنیم.
قدم سوم و آخر قضاوت راجع‌به خودمان است. ببینید ما دو مدل انسان‌هایی داریم که متعبدند؛ خدا را قبول دارند. مدل اول،  این باز در بحث سیئات آمد، به مردم که می‌رسند قضاوت‌ها به‌شدت، مو از ماستی است. به خودشان که می‌رسند قضاوت‌ها به‌شدت خرواری است. به مردم که می‌رسند در چشم این مدل آدم، گناهان مردم در چشمشان به شدت بزرگ است و حسنات مردم در چشمشان به شدت کوچک است. اصلاً یارو را نمی‌شناسد. من دیدم در خود شما‌ها دیدم می‌آیند می‌گویند که مثلاً آقای محمدی دو میلیارد کمک کرده‌است. اولین حرف همین بچه مؤمن این است که معلوم است این‌ها از کجا می‌آورند که این پول‌ها را هم دارند که دو میلیارد کمک کنند. بعد به خودش که می‌رسد به‌شدت  اهل تساهل و تسامح و اسلام رحمانی و … است. آقا تو از کجا می‌دانی این دومیلیارد همه هستی‌اش نبوده است. خوب است زمان امیرالمؤمنین(ع) نبوده‌ای که این همه آقا بئرو علی بئرو علی چاه می‌زد و زمین داشت. امیرالمؤمنین(ع) به‌شدت ثروتمند بوده است. همه‌اش هم می‌داد. حتماً همان زمان هم می‌گفتند علی از کجا می‌آورد. زحمت کشیده است. از صبح سر کار رفته است. هر کدام از شما، هفت صبح سر کار بروی، دوازده شب برگردی تیلیاردر می‌شوید. کار است. پس یک درصدش هم این است. مردم بلافاصله راجع‌به بقیه قضاوت می‌کنند. روی حسنات بقیه سریع انقلت می‌گذارند. سیئات بقیه در چشمشان به‌شدت بزرگ است؛ اما به خودشان که می‌رسد، سیئات را خدا می‌بخشد، به ما سخت نگیر، فلان کن، به خودشان که می‌رسد حسنات ده برابر، بیست برابر، غلو می‌کنند. من اِله هستم، من بِله هستم، من این‌جوری هستم، من آن‌جوری هستم و بحث‌های این مدلی. این هم نکته آخر بود.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید