امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - سلوک کاربردی - قسمت چهارم - شهادت حضرت فاطمه (س)

13 آذر 1404 -   4:03 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها
یانور
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: سلوک کاربردی
قسمت چهارم
تاریخ: 1400/10/15

 

عناوین اصلی سخنرانی:
» مؤمن نباید در مقابل هیچ انسانی به‌خاطر هیچ چیزی غیر از انسانیت کُرنش کند
» ارزشمند دانستن خود به دلیل چیزی خارج از نفس همان کبر و غرور است
» حق‌الله یعنی خودت را همیشه بنده خدا بدانی، حتی به‌وقت گناه‌کردن
» آن‌قدری که مردم‌داری و رعایت حقوق مردم در زندگی و سلوک ما مؤثر است، ارتباط شخصی ما با خدا مؤثر نیست!!
» ما نسبت به طبیعت و حیوانات و محیط فیزیکال دنیا کاملاً مسئولیم
» میل زیاد مردم به حواشی، جامعه را به‌شدت مستعد تحریف می‌کند
» رضایت از زندگی در دنیای مدرنیته به‌دست نمی‌آید مگر با قناعت
» اگر بخواهیم در جامعه قناعت را ترویج کنیم، حکمرانان اولین رزمندگان میدان قناعت‌اند
» مؤمن اجازه ندارد طوری در شادی‌های زندگی غرق شود که محرومین جامعه را از یاد ببرد

در بحث سلوک کاربردی راجع‌به حب بقاء، حب گمراهی، حب فخر صحبت کردیم، یک حب دیگر باقی مانده تحت عنوان حب نفس که خدمتتان عرض می‌کنیم و بعد وارد بحث بعدی می‌شویم.

» مؤمن نباید در مقابل هیچ انسانی به‌خاطر هیچ چیزی غیر از انسانیت کُرنش کند
حب نفس یعنی میل به دو چیز؛ یکی میل به نگه‌داشتن و مراقبت و حفاظت از جسم و دومی میل به پروار کردن نفس. این دوتا در وجود ما قرار دارد. خیلی وقت‌ها مراقبت از جسم کاملاً غیر ارادی است؛ مثلاً اگر شما نشسته باشید و یک نفر دست مشت شده‌اش را به سمت صورت شما بیاورد قبل از اینکه بخواهید یک تصمیم ارادی بگیرید، ناخودآگاه و غیر ارادی دست شما برای سپر شدن بالا می‌آید. و همه کسانی که حتی برای شهید فی سبیل الله شدن رفته‌اند، جلو این مقاومت غیرارادی برای حفظ جان را نمی‌توانند بگیرند و این میلی است که برای بقا و حفظ جان لازم است و فقط مختص ما انسان‌ها هم نیست، حیوانات هم همین‌طور هستند؛ حتی تا آخرین نفس. فرض می‌کنیم که شما کاملاً بی‌جان افتاده‌ای و خون زیادی از شما رفته و مجروح شده‌اید، در آخرین لحظه اگر کرکسی بنشیند و بخواهد به شما نوک بزند، شما با آخرین توانت سعی می‌کنی جلو اینکه فکر می‌کند شما مرده‌ای را بگیری؛ مثلاً در فیلم‌های راز بقا راجع‌به حیوانات دیده‌اید در انسان‌ها هم همین است؛ یعنی اگر مطمئن باشی که ۵ دقیقه دیگر می‌میری باز هم برای همین ۵ دقیقه مبارزه می‌کنی. نمی‌گویی من که ۵ دقیقه دیگر می‌خواهم بمیرم، خب الان می‌میرم؛ راحت‌تر هم هستم. این میل به بقا و حفظ جسم است. تا یک حدی کاملاً غیرارادی و تا حدی هم ضروری است و اصلاً اشکالی هم ندارد.

قسمت دوم میل به حفظ نفس است. باز هم راجع‌به حفظ نفس بخشی از آن کاملاً ضروری است تحت عنوان «ارزش انسانی و عزت نفس» که الان به آن می‌پردازیم. این جزء چیزهاییست که دقیقاً برای مؤمن گفته شده است. در روایت از آقا علی ابن موسی الرضا(ع) داریم که می‌فرمایند اگر می‌خواهید منشاء خطاها و گناهان را بشناسید، چند منشاء را نام می‌برند و یکی از منشاء‌های جدی را اینگونه می‌فرمایند که «در مقابل متکبران، پادشاهان و ثروتمندان به‌خاطر قدرت و پولشان کُرنش‌ می‌کنند». مؤمن نباید در مقابل هیچ انسانی به‌خاطر هیچ چیزی غیر از انسانیت کُرنش کند. می‌فرماید تعظیم در مقابل جَبّار و پولدار به‌خاطر جبری که دارد و به‌خاطر پولی که دارد در نزد خداوند تبارک و تعالی بسیار قبیح است. تو اصلاً اجازه نداری به‌خاطر چیزی غیر از انسانیت کرنش کنی. لذا این جزء میل‌هاییست که باید به آن دقت کنیم و روی آن سرمایه‌گذاری کنیم. عزت نفس تو باید حفظ شود. از طرفی خط مرزی عزت نفس با کبر و غرور هم باید کاملاً مشخص شود. کم‌کردن عزت نفس یعنی کمترکردن چیزی که درحال حاضر هستی به‌خاطر یک دلیل غیر خدایی و غیر عقلانی. چون بعضی وقت‌ها که شما از عزت نفستان کم می‌کنید تبدیل به شرک می‌شود! وقتی شما در مقابل یک ثروتمند کرنش می‌کنید یعنی روزی من به دست توست! وقتی در مقابل یک جبار کرنش می‌کنید یعنی حفظ جان من به دست توست! مشکل این قضیه بیشتر از اینکه مربوط به بی‌عزتی باشد، مربوط به شرک است. خط مرزی بحث عزت نفس کرنش‌کردن در مقابل هر چیزیست که تبدیل به شرک بشود.

» ارزشمند دانستن خود به دلیل چیزی خارج از نفس همان کبر و غرور است
کبر و غرور چیست؟ اینکه شما برای نفست ارزشی قائل باشید که این ارزش بیشتر از ارزش‌های معنوی بیارزد. مثالش را زمانی برایتان گفتم که نانوای بنده خدایی میگفت طرف جگر داشت و آمد در صف یک دانه‌ای‌ها که صفی ندارد و گفت ۴ تا نان بده. گفتم آقا ۴ تا نان مربوط به آن صف است، این صف یک دانه‌ای‌هاست. گفت نه من پرادو دارم و اشاره به ماشینش کرد. من چون پرادو دارم پس نفسم ارزشمندتر است! این کبر است. من مسئولم، من بزرگترم! نفس اگر به آن سمتی برود که غیر ارزش نفسانی‌اش باشد، چیز دیگری را به خودش آویزان کند و بگوید من به این دلیل ارزشمندم؛ این دیگر کبر و غرور است. غرور خوب غروری است که عزت نفست را حفظ کند و غرور بد غروریست که به یک دلیل دیگری خارج از نفس تو فکر کنی که خیلی بزرگ هستی. من چون در اینجا بالای منبر نشسته‌ام و شما پایین هستید پس من بهترم! این می‌شود کبر و غرور، این می‌شود خود شیطان! آقا امیرالمؤمنین(ع) در خطبه قاصعه در نهج‌البلاغه اولین جمله‌ای که راجع‌به شیطان می‌گوید این است که شیطان کبر را اختراع کرد! کبر جزو آموزه‌هایی است که جزو ذات خلقت بشر و آدم و حوا نبود، شیطان آن را اختراع کرد، رفت با قابیل کار کرد و بعد با دیگری کار کرد و کم‌کم کبر اختراع شد. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند اول کسی که کبر را اختراع کرد شیطان بود. کبر یعنی این؛ یعنی من یک چیزی خارج از نفس و وجود خودم را به خودم آویزان کنم و فکر کنم به‌خاطر آن چیز ارزشمندترم.

نفس انسان طبق فرمایش قرآن و دیگر ادیان از نفس حیوان ارزشمندتر است. همه این را می‌دانند. وقتی خداوند به موسی گفت یک نفر که از خودت پایین‌تر است را بیاور و موسی سگ داغون و مریض و رو به مرگ و تراخمی و هار را با طنابی بست که کشان کشان آن را سمت خدا ببرد و بعد از پنج قدم رها کرد و گفت از کجا معلوم که این از من بالاتر نباشد؟ این داستان به بحث نفس انسان و حیوان برنمی‌گردد، به این برمی‌گردد که موسی فکر می‌کرد پیامبری باعث می‌شود که از این سگ بالاتر باشد! پیامبر هستم دیگر! وگرنه نفس انسان محترم‌تر از حیوان است و اینکه می‌گوید از کجا معلوم که من بالاتر باشم هم به همین مسئله برمی‌گردد! آدم‌ها وقتی نزد خداوند تبارک و تعالی محترم هستند که خودشان محترم باشند و نه زوائد و اطرافیانش! البته برادرها و خواهرها این بحث حُب نفس خیلی تمرینی است! اوایل شما اذیت می‌شوید، بعد کم‌کم خیلی برایت عادی می‌شود و در اواخر مسیری که داری می‌روی اصلاً نفس برایت زشت می‌شود. یعنی اگر یک کار نفسانی بکنی حالت بد می‌شود؛ انگار که از دستت در رفته است. این قسمت کارم نفسانی بود، چقدر مسخره بود! و وقتی در مسیر مبارزه با نفس هستیم بدترین خاطرات عمرت سالهای ماضی و گذشته است که کارهای نفسانی کرده‌ای؛ هروقت یادت می‌آید حالت بد می‌شود. من چه ابهت و عظمتی برای خودم قائل بودم!

» حق‌الله یعنی خودت را همیشه بنده خدا بدانی، حتی به‌وقت گناه‌کردن
قسمت بعدی که می‌خواهیم در سلوک کاربردی به آن بپردازیم بحث حقوق است. حقوقی که همه می‌شناسیم «حق‌الله»، «حق‌الناس»، «حق‌النفس» و «حق‌غیرالناس». که این چهارتا چقدر در مسیر سلوک ما هم تاثیر مثبت و هم تاثیر منفی دارد.

مورد اول حق‌الله:
«حق‌الله» خارج از هر دین این است که خودت را همیشه بنده خدا بدانی. این می‌شود حق‌الله! نماز و … که می‌گویند حق‌الله است، همه آداب هستند؛ خود حق یک فکر و یک عقلانیت است که خودت را همیشه بنده خدا بدانی. حتی وقتی گناه می‌کنی به خداوند تبارک و تعالی بگویی که این هم با اجازه و اختیاری که تو به من دادی بود اگر تو به من اختیار نمی‌دادی همین گناه را هم نمی‌کردم. فکر نکن که مثلاً جایی خارج از حکومت الهی رفته‌ای و در حکومت شیطان گناهی کرده‌ای؛ نه گناه هم که می‌کنیم، هم من هم تو و هم خود شیطان هر سه نفر در حکومت خدا هستیم. اصلاً نمی‌شود خارج شویم. ما باید عبد باشیم، اینکه عبد خوب باشد یا بد باشد باید عبد باشد؛ خوبی کند یا بدی کند باید عبد باشد. این می‌شود حق‌الله! خداوند حتی یک ثانیه خروج ما را از عبودیت نمی‌پسندد. گناه ما را ممکن است رد کند و ببخشد اما خروج ما از عبودیت را حتی به اندازه یک ثانیه هم نمی‌پسندد. می‌گوید اینجا می‌خواهم از این مسیر حرکت کنم.

اینکه فیلم‌ و سریال‌ می‌سازند راجع به لشکر و قدرت شیطان و اینکه یک طرف شیطان قرار می‌گیرد و در طرف دیگر خدا قرار می‌گیرد، همه خرافات است. خود شیطان هم خودش را عبد خدا می‌داند و حتی یک ثانیه هم فراموش نکرده است. همیشه هم به خدا این را می‌گوید که من اگر دارم شیطنت می‌کنم به‌خاطر این است که تو به من اختیار و اجازه دادی! اگر یک ثانیه اختیارت را از من بگیری من تعطیل هستم. شیطان هم این را می‌گوید اما بعضی از بنده‌ها این‌قدر در بحث شیطنت رشد می‌کنند که بعضی وقت‌ها خودشان قائل به ربوبیت می‌شوند و می‌گویند «اَنا رَبُّکُمُ الاعلی» من خودم خدا هستم، خودم تصمیم می‌گیرم. حتی اگر گناه می‌کنی هم باید بگویی این گناه هم زیرمجموعه عبودیت است. بالاخره خواجه مگر غلام سیاه ندارد؟ بالاخره ما هم کار سیاهی انجام می‌دهیم. قرار نیست که همه عُبّاد و بندگان خداوند تبارک و تعالی گناه نکنند. این هم در دامنه عبودیت است؛ پس حق‌الله یعنی شناختن خدا به عنوان معبود اصلی و واقعی.

دوم حق‌النفس:
حق‌النفس یعنی یکی اینکه از جسمت مراقبت کنی و دوم از نفست مراقبت کنی.

» آن‌قدری که رعایت اصول ارتباط با مردم در زندگی و سلوک ما مؤثر است، ارتباط شخصی ما با خدا مؤثر نیست!!

سوم حق‌الناس:
حق‌الناس یعنی مردم و ارتباطات ما با مردم به‌شدت در مسیر تعالی و رشد ما و در مسیر سقوط ما مؤثر است. خیلی مؤثر است! این‌قدری که این مؤثر است شاید ارتباط شخصی‌ات با خدا در سلوک مؤثر نیست. یعنی وقتی که ما به‌سراغ خداوند تبارک و تعالی می‌آییم، یک جانماز و دعایی هست که نشسته‌ام و اشک و یا تضرع دارم؛ من هستم و خدا و چیز ملموس و محسوسی این وسط نیست که بشود به آن نمره داد. ممکن است یک نماز من نمره منفی بگیرد و دیگری نمره مثبت بی‌نهایت بگیرد! اما وقتی به مردم می‌رسد، کاملاً ملموس است یعنی من و تو و ملائکه و خداوند همه می‌فهمیم! نوشته که می‌شود دقیق و سند است؛ اینجا در ارتباط با این آدم این کار را کرد، این‌قدر نمره مثبت و این‌قدر نمره منفی دارد. این حق‌الناس مبنا و پایه‌ای دارد که باید آن را اصلاح کنیم و آن را توضیح خواهیم داد وگرنه اگر بخواهیم راجع‌به حق‌الناس حواسمان به مصداقی و موردی باشد، از دستمان در می‌رود. حق‌الناس اصلاحیه مبنایی دارد که آدم باید چکار کند که حق‌الناس منفی نشود؛ چون حق‌الناس مثبت هم در ارتباط با مردم داریم.

این روایت را قبلاً هم گفتم خدمتتان که خطرناک هم هست. در روایت می‌گوید که اگر آدمی از دنیا برود -ببینید چقدر حق‌الناس مثبت مهم است- بعد ملائکه‌ قول همه کسانی که او را می‌شناختند را بشنوند و به خدا بگویند که ما بررسی کردیم و همه دارند می‌گویند «خدا بیامرزدش آدم خوبی بود». روایت است! در روایت دیگری هم آمده است که هفتاد مؤمن شهادت بدهند -که برخی هم روی کفن می‌نویسند که من نمی‌دانم ضرورتش برای چیست؟!- خدا به ملائکه می‌گوید صاف او را به بهشت ببرید و نیازی نیست پرونده‌اش را باز کنید. چرا؟ چون مردم از او راضی‌اند من دیگر کاری به مابقی‌اش ندارم. این خیلی نکته ظریف و مهمی است که نشان می‌دهد چقدر مسیر حق‌الناس مهم است! ملائکه ممکن است به خدا بگویند بله ممکن است در ظاهر این‌طور باشد اما در باطن مشکلات زیادی داشته! -این قسمت دیگر جزو روایت نیست- خداوند تبارک و تعالی هم جواب می‌دهد که نه؛ گفتم پرونده را ببندید! حال ببین تو چقدر در جانمازت زحمت می‌کشی بعد با یک حق‌الناس همه اش خراب می‌شود و چون هیچ زحمتی در جانمازش نکشیده است، این‌طور می‌شود. مردم‌داری و رعایت حقوق مردم و اطرافیان خیلی مؤثر است و اغلب ما این را نمی‌فهمیم! (گفتیم که حق‌الناس یک مبنا دارد که آن را در فصل بعد می‌گوییم.)

» ما نسبت به طبیعت و حیوانات و محیط فیزیکال دنیا کاملاً مسئولیم

قسمت چهارم حق‌ غیرالناس:
برخی از ما فکر می‌کنیم فقط حق‌الناس مهم است درحالی‌که حق غیرالناس مثبت و منفی هم داریم! و مثبت و منفی این حق این است که نسبت به طبیعت و حیوانات و محیط فیزیکال دنیا کاملاً مسئولیت داریم و این موارد هم در حسنات و سیئات نوشته می‌شوند. آن جانور خیلی ریز و کوچکی که در خیابان داشت راه خودش را می‌رفت تو هم از کنارش رد شدی و پا رویش گذاشتی واقعاً فکر می‌کنی خدا اذیت نمی‌شود؟ مگر می‌شود؟ «اُقتُلُ الموذی قبل اَن یوذی» موذی را بکشید قبل از اینکه اذیت کند. اولاً باید در روایت عمیق‌تر بشویم که الزاماً منظور از موذی، حشرات و سوسک و مارمولک نیست. چه کسی گفته است؟ کجای این روایت این را می‌گوید؟ فرض می‌کنیم که همین باشد، در خیابان داری رد می‌شوی او هم دارد از کنار رد می‌شود؛ اون سگ هم در گوشه‌ای نشسته است؛ فقط هم حقوق حیوانات نیست، امام رضا(ع) می‌فرمایند روی درخت که حکاکی می‌کنید حقی به گردن شما دارد. مگر مریضی؟ و این اتفاقاتی که می‌افتد هم مثبت و هم منفی در نظر گرفته می‌شود؛ یعنی من و شما اجازه نداریم نسبت به طبیعت ظلم کنیم! و این ظلمی است که محسوس هم نیست؛ یعنی شما این ظلم را حس نمی‌کنید و اصلاً آن را ظلم نمی‌دانید. باز هم پایه و مبنایی دارد که به آن اشاره خواهیم کرد.

» میل زیاد مردم به حواشی، جامعه را به‌شدت مستعد تحریف می‌کند

مرکز حقوقی که خدمتتان عرض کردم جاییست به نام عقل؛ یعنی ما باید به‌سراغ آن برویم. در این فصل می‌خواهیم سراغ مبحث کنترل ذهن و فکر و عقل برویم. اولین مورد در کنترل ذهن این است که -چهار حقوقی که گفته شد را به‌خاطر داشته باش، می‌خواهیم پایه‌های رعایت این حقوق را بگوییم- بالاترین بروز عقل و ذهن شما زبان و بیان شماست. اگر آدمی کلاً در این خط باشد که الکی حرف نزند و زبانش را کنترل کند، دریچه‌ای را می‌بندد که این دریچه پایه حفظ حق‌الناس است. بعضی از آدم‌ها را دیده‌اید که تا می‌نشینند شروع می‌کنند، شنیدی فلانی فلان شد، شنیدی فلانی فلان گفت؟ طرف مقابل هم نمی‌گوید که من علاقه‌ای ندارم راجع به فلانی و فلانی صحبت کنیم؛ معمولاً طرف مقابل که می‌شنود عکس‌العمل مثبت نشان می‌دهد؛ واقعاً این‌طور هست؟ این جزو عادات مرسوم جامعه ماست. این جامعه کم‌کم به جایی می‌رسد که متن را دیگر دوست ندارد بلکه حاشیه را دوست دارد؛ یعنی بیشتر از اینکه برود فوتبال و فوتبالیست را ببیند و لذت ببرد، دوست دارد بداند که این فوتبالیست چه غذایی دوست دارد و همسرش چه کسی هست و … . مثلاً شما برو در گوگل سرچ کن علی دایی، بعد گزینه‌هایی که گوگل به شما پیشنهاد می‌دهد را ببین! عکس همسر علی دایی، عکس دختر علی دایی، عکس ننه علی دایی، عکس بابا علی دایی، علی دایی در اسپانیا چکار کرد و …! یعنی گزینه‌هایی که گوگل به ما نشان می‌دهد که معلوم است سرچ ما ایرانی‌ها بوده است، وقتی شما متن را علی دایی می‌زنید، تمام گزینه‌ها حاشیه است. راجع‌به هر کس دیگری هم همین‌طور هست. این یعنی چه؟ یعنی وقتی من و شما کنترل زبان نداریم، میل جامعه ما را نسبت به حاشیه کاملاً بالا برده است. وقتی میل نسبت به حاشیه بالا می‌رود، آقا فرمودند که مواظب تحریف باشید.
من مبنای تحریف را به شما بگویم؛ وقتی میل جامعه به حاشیه بالا می‌رود منبع‌های زرد روی بورس هستند و کار منابع زرد تحریف هست. چگونه می‌توانیم مواظب تحریف باشیم اگر این میل را خنثی نکنیم؟ جامعه‌ای که در پیشنهادات سرچش این موارد می‌آید، این جامعه دارد به‌دنبال تحریف می‌دود! میل به حاشیه! مثلاً دیروز در فضای شهادت سردار سلیمانی که متن ماجرا وصیت‌نامه، نامه‌اش به فلانی و نحوه زندگی‌اش است؛ همه این مواردی که قرار بود دیروز و پریروز بازخوانی کنیم و درس بگیریم؛ اما متن قاسم سلیمانی بود یک‌دفعه کلاً فضای مجازی رفت به سمت موبایل دختر قاسم سلیمانی و زیپ فرمانده سپاه! کل فضا دو قطبی شده بود که موبایل داشت یا نداشت، بود یا نبود! آقا داشت یا نداشت اصلاً این بحث‌ها یعنی چه؟ یک موبایل آیفون به‌دست‌گرفتن بد است یا خوب است؟ اگر بد است پس هرکس این کار را بکند بد است و اگر خوب است هم هر کس این کار را بکند خوب است؛ هیچ‌کس هم امام معصوم نیست. تمام شد! میل به حاشیه داریم! دویست تا تحلیل راجع‌به چه چیزی می‌کنیم؟ عزیزم دختر قاسم سلیمانی طرح شد تا ما به قاسم سلیمانی برگردیم، تو چکار داری که چه چیزی به دست دارد؟ اصلاً اگر موبایل گرفتن کار بدی است، بگویید کار بد نکن و تمام.
همه این مباحث به این برمی‌گردد که جامعه ما کلاً این مدلی شده است؛ بچه حزب‌الهی‌ها هم الان این مدلی هستند. شما باید منشاء را بشناسید که چرا جامعه ما میل به اخبار زرد دارد؟ چون جامعه ما کنترل زبان را بلد نیست و وقتی زبان را باز می‌کند این حواشی خریدار دارند! شنیدی فلانی زایید؟ شنیدی فلانی طلاق گرفت؟ شنیدی فلانی ازدواج کرد؟ حالا شنیده یا نشنیده! دقیقاً یعنی چه؟ اگر زبان کم کار کند و به‌موقع کار کند؛ کسی که برای تو اخبار زرد می‌فرستد وقتی می‌بیند تو دیگر آن را فوروارد نمی‌کنی؛ از مصادیق زبان امروز فوروارد‌کردن است دیگر، لازم نیست دیگر شما صحبت کنید، فقط خبر را برای دیگران هم می‌فرستید؛ وقتی طرف ببیند شما این‌طور نیستید او هم دیگر نانش در اخبار زرد نیست و مجبور می‌شود که به سمت متن برود. و متاسفانه امروز به‌شدت حاشیه‌ها بر متن غلبه دارد و جامعه‌ای که حاشیه‌اش بر متنش غلبه دارد، این جامعه مستعد تحریف است؛ باید به‌سراغ متون اصلی برگردیم.

نفی خواطر:
مغز ما انسان‌ها طوری تعبیه شده است که خیال و رویا خود‌به‌خود در مغز ساخته می‌شود؛ یعنی شما مثلاً از مقابل یک سیب‌فروشی رد می‌شوی و یک سیب را از فاصله ده‌دوازده متری می‌بینی مغزت شروع به ادامه داستان می‌کند که تو این سیب را خریده‌ای و بردی خانه و شسته‌ای و داری آن را می‌خوری و بعد از چند ثانیه مزه سیب را هم در دهانت احساس می‌کنی. این‌قدر تخیل قوی است! جامعه‌ای که خواطر و تخیلات در آن آزاد است؛ یعنی به آن مسیر نمی‌دهیم؛ تخیل خیلی خوب است، آزادی و یک جور پرواز روح است؛ اما باید به آن‌ها مسیر درست بدهیم. تخیل یک تلقین است. زمانی‌که به یک بچه از بچگی دارید مدام می‌گویید دکتر، دکتر، دکتر و کودک شما کم‌کم با همین رویا می‌سازد در حقیقت همان تلقین است و در همان مسیر هم حرکت می‌کند. استاد، استاد، استادی که ما می‌گوییم آخرش استاد می‌شود اما تخیلاتی که ما داریم در جامعه پرورش می‌دهیم، تخیلات کاملاً زرد است و اتفاقاً این تخیلات زرد را علم می‌دانند و آن را باعث تسکین ذهن تو می‌دانند؛ یعنی زمانی‌ که در بحث روان‌شناختی آن حلقه فرانکفورت راه افتاد و شروع کرد به بحث روانشناسی زرد، برخی از نظریه‌های آن‌ها وارد مطب‌های روانشناس‌ها و روان‌پزشک‌ها شده است که این را یک‌جور درمان می‌دانند.

بله ما یک سبک معنا درمانی داریم که درست و درمان است و یک سبک هم مدل حلقه فرانکفورت که روانشناسی زرد است و جان می‌دهد برای پست‌های کلیپی و یک دقیقه‌ای اینستاگرام! دقیقاً مشکلش در این است که نفی خواطر یعنی ضد این! یعنی اصلاً شما حق ندارید تخیلتان را این‌قدر باز کنید. باید به تخیل کانال داد؛ یک کانال درست و صحیح و سالم و سازنده! اگرنه سیستم لیبرالی در جهان این را باب کرده است؛ برای اینکه این سیستم با همین مدل روان‌شناختی حلقه فرانکفورت دارد جنس‌هایش را می‌فروشد دیگر! یعنی آن شکلات را می‌خرد و مقابل تو مزه می‌کند، تو هم پشت مانیتور نشسته‌ای و داری نگاه می‌کنی و مزه‌اش را تخیل می‌کنی در نتیجه احساس یک مزه جدید می‌کنی و می‌روی آن را می‌خری! خانه را نشان می‌دهد که زن و مرد دارند لبخند می‌زنند و آرامش را روی مبل نرم برای شما معرفی می‌کنند؛ در نتیجه تو هم می‌روی هزینه می‌کنی و مبلت را عوض می‌کنی. نفی خواطر یعنی چه؟ یعنی خاطر از حواشی نباشد بلکه از متن باشد؛ یعنی تخیل درست در مسیر سالم و صراط محکم حرکت کن و برو، هیچ اشکالی هم ندارد. اما وقتی تخیل به سمت مصرف و رویا و خیلی چیزهای دیگر رفت، می‌بینیم که در تمام زندگی دارد تاثیر می‌گذارد.
وقتی شما خصوصیات یک زن خوب و مرد خوب را رویایی به تصویر می‌کشی، چنین زن و مرد خوبی اصلاً در جامعه پیدا نمی‌شود بعد می‌پرسند که چرا ازدواج کم است! بابا دلیل کم‌بودن ازدواج فقط این نیست که مردم مشکل اقتصادی دارند؛ خیلی وقت‌ها دلیلش این است که این‌قدر رویاهای تخیلی و زرد را برای ما آرمان معرفی کرده‌‌اند و طرف می‌گوید من آرمان‌گرا هستم؛ تو آرمان‌گرا نیستی بلکه متخیل هستی، متوهم هستی؛ این چیزی که تو در ذهنت ساخته‌ای اصلاً وجود ندارد. نفی خواطر یعنی همین؛ یعنی انسان‌ها متن را رها نکنند. متن این است که ما باید یک زندگی داشته باشیم و سالم جلو برویم. این همه زواید و مزه‌کردن تخیلات که خودش را در آن حالت و در آن خانه و ماشین ببیند و در تخیلات این‌قدر مزه می‌کند که فکر می‌کند واقعاً مزه آن ماشین با مزه این ماشین متفاوت است. برای چه؟ برای اینکه بروی و آن را بخری؛ وام بگیری و از این‌طرف به سیستم لیبرالی ربا بدهی و از آن طرف هم در جیب سرمایه‌داران لیبرال بریزی! نفی خواطر می‌گوید ذهن تو این‌قدر قدرت دارد که می‌تواند تخیل تو را مدیریت کند و تو از همین مسیر زندگی که داری پیش می‌روی، حواشی این‌قدر روی تو تاثیر نگذارد. این‌ها جزو مبناهاست؛ در چند جلسه قبل گفتم این‌قدر نگاه نکن، حالا می‌گویم اگر این مبنا را رعایت کنی حتی اگر نگاه هم بکنی باز هم اتفاقی نمی‌افتد و برایت عادی است؛ چیزی نیست که!

» رضایت از زندگی در دنیای مدرنیته به‌دست نمی‌آید مگر با قناعت
یک بحثی را شهید بهشتی در اوایل انقلاب مطرح کردند و بعضی از متفکران داخل و خارج از حوزه هم برایش تبصره زدند و تکمله نوشتند و شرح دادند؛ تحت عنوان «قناعت» و رابطه آن با مدرنیته و صناعت! و بعد توضیح دادند که در سیستمی که الان در جهان حاکم است، جمهوری اسلامی این‌طور که الان هست نباید باشد؛ گفتند که در این سیستم ضمن اینکه به رفاه و معاش مردم می‌پردازی، همزمان با رشد صناعت باید رشد قناعت هم ایجاد شود تا مردم بتوانند یک زندگی بارضایت داشته باشند. ترکیب صناعت و قناعت باید به رضایت برسد. در جامعه امروز جهانی قناعت را برمی‌دارند و ترکیب صناعت و طمع، منجر به سرمایه‌دارترشدن سرمایه‌داران و بدهکارتر شدن عموم مردم می‌شود. یعنی عموم مردم بدهکارتر می‌شوند و سرمایه‌داران سرمایه‌دارتر می‌شوند. وقتی با صناعت، طمع هم همراه می‌شود هیچ سودی برای ملت ندارد، فقط به جیب کارتل‌های اقتصادی می‌رود. اما با صناعت، قناعت هم باید همراه باشد.

قناعت هم جزو پله‌های خیلی جدی سلوک است؛ چه در مباحث مادی و چه در مباحث معنوی. قناعت یعنی «هنر خوش بودن از آنچه هست»! این می‌شود قناعت؛ راحت‌بودن با همین که الان هست. مثلاً این صندلی چقدر نرم است؟ من الان روی آن راحت هستم، صندلی اگر خشک‌تر باشد من می‌توانم روی آن راحت باشم، اگر نرم‌تر هم باشد باز هم من همین‌قدر راحتم! یعنی راحتی تو در ذهنت با تکنولوژی اصلاً تغییر نمی‌کند. احساس لذتی که ما بعضی وقت‌ها از راحتی بیشتر می‌بریم مربوط به ذهن است دیگر! باید قناعت را ترویج کنیم. در مدارس و دانشگاه‌های ما این آموزه خیلی جدیِ حکمرانی و نه دین و اخلاق اصلاً تدریس نمی‌شود. اصلاً ترویج نمی‌شود و اصلاً فیلم و سریال و هنر و انیمیشنی برایش ساخته نمی‌شود و در هیچ مهدکودکی [به آن پرداخته نمی‌شود]؛ هیچ هیچ! بعد می‌گویند چین این‌طور هست و ژاپن آن‌طور هست و مالزی و اندونزی این‌طور هستند. وقتی به آنجا می‌روید می‌بینید برمبنای آموزه‌های سوسیالیستی یکی از کارهایی که به‌شدت ترویج می‌کنند قناعت است. قناعت جزو آموزه‌های سوسیالیستی است. مردم را به قناعت ترویج و تشویق می‌کنند؛ قناعتی که از آموزه‌های دینی است! چرا این را فهمیده‌اند؟ چون آن زمانی که مارکس می‌خواست سیستم‌های این مدلی را طراحی کند فهمید که فرهنگ مردم مشکلی دارد و برای اینکه این مشکل رفع شود باید بیاید به‌سراغ کلمه و واژه قناعت! چقدر روی این قناعت کار می‌شود؟ خود ما؛ اصلاً جمهوری اسلامی و نظام جهانی را رها کن؛ در زندگی برای خودت و بچه‌هایت [قناعت را رعایت کن] نه اینکه یک دستور بگذاری که این دستور باعث بشود آن‌ها قانع بشوند؛ نه بچه‌ها باید قانع بشوند به قناعت! و لذت ببرند از قناعت!

» اگر بخواهیم در جامعه قناعت را ترویج کنیم، حکمرانان اولین رزمندگان میدان قناعت‌اند
پله بعدی عبرت!
در قرآن این را زیاد داریم که چقدر زیاد هستند آیه‌ها و نشانه‌ها و چقدر کم هستند عبرت‌گیرندگان. در روایات هم خیلی زیاد داریم؛ در نهج‌البلاغه شش‌هفت‌ جا خیلی جدی امیرالمؤمنین(ع) به موضوع عبرت پرداخته است. اگر ما قرآن را کتاب هدایت معرفی کنیم و فرض کنیم اصول کافی به‌عنوان منابع اصلی شیعه را کتاب احکام و سبک زندگی معرفی کنیم، قطعاً اگر بخواهیم یک کتاب شیعه برای حکمرانی معرفی کنیم باید نهج‌البلاغه را معرفی کنیم. نهج‌البلاغه دقیقاً مانیفِست حکمرانی در تشیع است. امیرالمؤمنین(ع) در آنجا حرف‌های اخلاقی هم که می‌زند، جزو چیزهایی است که برای حکمرانی لازم است. چندین قسمت به قناعت می‌پردازد که آقا این‌طوری باید باشد و مردم اگر این‌طور باشند اصلاً نمی‌شود. اگر مردم را طمع‌کار و زیاده‌خواه بار بیاورید؛ طمع‌کار و زیاده‌خواه یعنی هرچه به آن بدهی باز هم بیشتر می‌خواهد؛ لذا همیشه شاکی است.

در این ده‌پانزده سال اخیر سیاسیونِ مجری احکام معیشتیِ مردم، کلمه قناعت را مسخره کرده‌اند! چرا؟ چون تا قبل از این وقتی می‌گفتیم قناعت، می‌گفتند این آقای انجوی که حرف از قناعت می‌زند، خانه و زندگی و ماشین و سبک زندگی خودش چیست؟ این اولین سوالی است که ایجاد می‌شود دیگر! از وقتی آقایون سیاست‌مدار گفته‌اند که قناعت از کاخ‌های چند میلیاردی [باید باشد] و از وقتی گفته‌اند که از سفره‌های چندصد میلیونی کم بخورید، تا به مردم می‌گوییم قناعت، بلافاصله فحش می‌دهند؛ معطل نمی‌کنند برای فحش دادن.  آقا علی‌ابن‌موسی‌الرضا(ع) فرمود که بالاترین تخریب دین گفته‌ای است که خودت به آن عمل نمی‌کنی! امروزه دین دارد در بالاترین سطح تخریب می‌شود بعد ما این پایین باید جان بکنیم و مردم هم وقتی این حرف‌ها را بشنوند اگر رویشان بشود فحش می‌دهند و اگرنه پوزخند می‌زنند؛ ای آقا حالا که به ما مردم رسید شد قناعت! اینکه من بارها عرض کردم خدمتتان که وقتی حکومت ما یک حکومت دینی است، رفتار تک تک حاکمان پای دین نوشته می‌شود! این را باید از اول انقلاب می‌دانستیم و اگر بر رفتار و گفتار حاکمانمان دقت نکنیم، امثال ما که کف حوزه دین هستیم واقعاً بُرد نداریم و کارمان جلو نمی‌رود. مردم الان دارند تحمل می‌کنند که این صحبت‌ها تمام شود و بعد حاج‌آقای اکبری بخواند و گریه کنند. همین است دیگر. وقتی در یک جامعه حکمرانی می‌خواهند قناعت را ترویج کنند، باید بدانند که حکمرانان اولین رزمندگان میدان قناعت‌اند؛ چون اصلاً این کلمه، یک کلمه حکمرانی و مردم‌داری و اجتماعی است.

» مؤمن اجازه ندارد طوری در شادی‌های زندگی غرق شود که محرومین جامعه را از یاد ببرد

آخرین نکته حزن:
حزن چیست؟ حزن هم جزو مراتب سلوک کاربردیست. حزن با غم فرق می‌کند. اتفاقاً ما در بحث منابع روانی سلوک کاربردی به کلمه غم می‌رسیم! ما در آنجا توضیح می‌دهیم که چقدر خود کلمه غم مانع بزرگیست! حزن چیز دیگریست.
این کلمه در فارسی باید با شش‌هفت جمله تعریف شود!
۱. حزن یعنی یک رقت قلبی که اجازه مست‌شدن در شادی‌های دنیا را به شما نمی‌دهد که از همه چیز غافل شوی.
۲. حزن یعنی یک اضطراب و نگرانی که امیرالمؤمنین(ع) در این تعریف می‌گوید شما نسبت به آینده و عاقبتت داری!
اولاً آینده‌ای که در جلسه قبل گفتم دنیا به جایی رسیده که من برای فردا تصمیم نمی‌گیرم، فردا برای من تصمیم می‌گیرد. یعنی من نمی‌توانم برنامه‌ریزی کنم فردا که راه افتادم باید چکار کنم، صبح که بیدار می‌شوم می‌بینم اتفاقاتی افتاده است که من باید در همان پروسه حرکت کنم. دنیا پروژه‌بندی نیست، پروسه‌بندی است. و این اضطراب انسان را وادار می‌کند که استعاذه کند و به خدا تکیه کند. ثانیاً راجع‌به قیامت و لحظه مردن [نگران هستی]. این قسمت را بچه‌ها نشنوند، این برای یک سنی به بالاست. رسول خدا(ص) می‌فرمایند: مؤمن، مؤمن نیست اگر روزی پنجاه بار به مرگ فکر نکند! پنجاه بار! شوخی است مگر؟ این حزن است دیگر که آدم فکر کند بالاخره خیلی زود این دنیا می‌گذرد و اصلاً معلوم نیست چی به چی است و حساب و کتاب ندارد! و با دقت به آن فکر کند.
3. حزن به‌معنای نگرش به جهان!
ما دیگر خجالت بکشیم از آن شاعر فرانسوی که در شعرش می‌گوید، گیرم که کریسمس شد و سال نو شد و پنجره‌ها را بستیم و پای بخاری دیواری و شومینه نشستیم و کاج را تزیین کردیم و پاپانوئل هم برای بچه‌ها هدیه آورد و مست شروع به خندیدن کردند؛ آن بچه‌ای که الان پشت دیوار خانه من دارد می‌لرزد را چطور نبینم؟ (البته این شعر توسط یکی از شعرا به فارسی هم بازنویسی شد که اسمش را یادم نیست). حزن یعنی این‌. مثلاً امشب که به اینجا آمدی هوا سرد بوده، حزن یعنی من چطور نبینم و محزون نباشم که در شهرهای کوچک و کلان‌شهرهایی که عکس‌هایشان را دیده‌ام، زن سالخورده پشت اگزوز اتوبوس نشسته و دارد خودش را گرم می‌کند؟ حزن یعنی جهان بی‌درد وجود ندارد. مؤمن اصلاً اجازه ندارد که بدون حزن از مواهب لذت ببرد. این‌ها را برای سنین پایین نگفتم، برای سنین بالا می‌گویم. مؤمن اصلاً اجازه ندارد اینگونه زندگی کند؛ در سن کودکی و نوجوانی بازی کنید، هیچ اشکالی ندارد و هر کس این حرف‌ها را [برای سنین پایین] زد قطعاً اشتباه است.
اوایل که کانون در مسجد خیرات بود، بچه‌های سنین راهنمایی را آورده بودند در دارالرحمه و موعظه می‌کردند، همان وقت داد و فریاد کردم و کارشان را جمع کردند! این صحبت‌ها برای از یک سنی بالاتر است. مؤمن اصلاً اجازه ندارد که از مواهب دنیا بدون حزن اجتماعی و بدون دیدن مشکلات، لذت ببرد. مؤمن اصلاً اجازه ندارد تمام مواهب را برای خودش نگه دارد و دیگران را در آن سهیم نکند. گاهی لذت می‌بریم از اینکه مثلاً شما را می‌بینیم که شب یلدا هوس می‌کنید که کاری کنید یا مثلاً کبابی به مناطق محروم بدهید. نه در منابع رسمی بلکه خودشان دوبار استوری می‌کنند و چندده‌ میلیون پول جمع می‌شود و چندهزار پرس کباب می‌زنند و پخش می‌کنند. یعنی مؤمنی که شب یلدا کنار خانواده‌ات هستی در گوشه ذهنت این هست که این شادی را من باید تقسیم کنم. برادرها و خواهرهای بزرگتر؛ بچه‌ها این صحبت‌ها را نشنوند؛ شادی که تک و تنها از آن لذت می‌بری قطعاً برای مؤمن زهرمار می‌شود؛ شک نکن. مؤمن قطعاً زهرمارت می‌شود. «فمهل الکافرین امهلهم رویدا» به کافران نگاه نکن. تو اجازه نداری کسی را در شادی‌هایت سهیم نکنی! همه ما در تاسوعا و عاشورا به یاد محرومین هستیم؛ نه باید در عید نوروز و عید غدیر و شب یلدا و جشن‌های ملی و غیرملی و جشن‌های سنتی و شادی و عروسی به یاد محرومین باشی. اجازه نداری عروسی بگیری و در آن شب هزار پرس غذا بدهی و صد تا برای محرومین نزده باشی. اصلاً اجازه نداری، قطعاً آن عروسی زهرمارت می‌شود؛ بعد نگو نمی‌دانم چه شد که شب اول عروسی ما اینطور گریه‌مان گرفت. البته خیلی از شما همین مدلی هستید، من می‌گویم که بیشتر بدانید. قطعاً اجازه ندارید که در شادی‌های خانوادگیتان، درصدی در زندگیتان، به اندازه آنچه که در توانت است، حزنتان را با صدقات و دیدن محرومین درمان نکنید! این باید جزو سیستم زندگی شما بشود.
اینکه شما دارید امشب برای حضرت زهرا(سلام‌ الله علیها) گریه می‌کنید درحالی‌که سه روز و سه شب روزه بودند و هر شب مسکینی آمد و آنچه داشتند را دادند و بچه‌ها روز سوم داشتند از گرسنگی می‌لرزیدند؛ آن‌ها حضرت زهرا و علی و حسن و حسین (سلام الله علیهم اجمعین) بودند؛ اصلاً نگفتم این‌طوری باشید! ما اصلاً نمی‌توانیم این‌طور باشیم، امیرالمؤمنین(ع) فرمود: شما توان این را ندارید که مثل من باشید. من دارم می‌گویم درصدی [را به محرومین اختصاص بدهید] که لطمه به خودتان وارد نشود. قطعاً اگر در طول ماه بیست بار برای بچه‌ها چیزی می‌خرید؛ اگر توان اقتصادی ندارید که در هر بیست بار بچه‌های محروم را سهیم کنید، قطعاً یک بار هم باید برای بچه‌های محروم چیزی بخرید. و نسبت به دردهای دنیا [نباید بی‌تفاوت بود]. حکومت عوض شود یا نشود، در هر جای جهان هر اتفاق مثبتی که بیفتد، اِلّا در ظهور امام زمان(عج) ان‌شاءالله، محرومیت در جهان هیچ‌وقت جمع نمی‌شود؛ در هیچ جا و هیچ کشوری! حتی در مدرن‌ترین و مرفه‌ترین و شادمان‌ترین کشور جهان را سرچ کنید، محله فقیرنشین و کارتن‌خواب و بیابان‌گرد و … دارند. یکی پنج درصد دارد و دیگری سی درصد؛ اما همه دارند!

 

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید