یا رافع
متن سخنرانی
سید محمد انجوینژاد
موضوع: شرح سوره واقعه – قسمت ششم
تاریخ: 1403/12/24
عناوین اصلی:
》بررسی سرنوشت اصحابالشمال
》عذاب جهنم؛ داغ و درفش یا حسرت؟
》جُرم اصحابالشمال چیست؟
《وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ ﴿٤١﴾ فِی سَمُومٍ وَحَمِیمٍ ﴿٤٢﴾ وَظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ ﴿٤٣﴾ لا بَارِدٍ وَلا کَرِیمٍ ﴿٤٤﴾ إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِینَ ﴿٤٥﴾ وَکَانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ ﴿٤٦﴾ وَکَانُوا یَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿٤٧﴾ أَوَآبَاؤُنَا الأوَّلُونَ ﴿٤٨﴾ قُلْ إِنَّ الأوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ﴿٤٩﴾ لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ ﴿٥٠﴾ ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ ﴿٥١﴾ لآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ ﴿٥٢﴾ فَمَالِئُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ ﴿٥٣﴾ فَشَارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ ﴿٥٤﴾ فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ ﴿٥٥﴾ هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ ﴿٥٦﴾
》بررسی سرنوشت اصحابالشمال
در ادامه بحث 《شرح سوره واقعه》 به اصحابالشمال رسیدیم. اولین سؤالی که هست این است که عذابهایی که راجعبه اصحابالشمال میگویند؛ یعنی کسانی که پروندهشان به دست چپشان داده میشود، مال قیامت است یا برزخ؟ این اولین سؤال است که یک جواب اجمالی دارد. اینکه مخاطبش دقیقا کیست را من خودم باید تشخیص بدهم. خودت شخصا! ظاهر آیات سوره واقعه به جهنم میخورد نه به برزخ؛ یعنی این عذابهایی که میگوید 《فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ 》یا آیات قبلی که میگوید 《فِی سَمُومٍ وَحَمِیمٍ 》《لا بَارِدٍ وَلا کَرِیمٍ 》ظاهرش این است که عذابهای جهنم است؛ یعنی آیات مربوط به کسانیست که در برزخ هم پاک نشدهاند. سؤال دیگری که پیش میآید این است که آیا ما مخاطب این آیات جهنمی هستیم یا نه؟ چون از امامصادق(ع) روایتی داریم که راجعبه امثال شما میگوید؛ نه هر کس گفت من شیعهام و امت امیرالمؤمنین هستم، کسانی که بالأخره میزانی از تقید دارند ولو اینکه گنهکار باشند. ظاهر روایت میگوید که ما نگران برزخ شما هستیم راجعبه قیامت نه من نگرانم نه شما نگران باشید ما آنجا پیدایتان میکنیم. البته بعد توضیح میدهند که برزخ داستان کمی نیست. بالأخره ما اگر در دنیا سیچهل سال برخی از عذابها را نمیتوانیم تحمل کنیم، چندهزار سالی که در برزخ میخواهد طول بکشد قطعا کم نیست.
》عذاب جهنم؛ داغ و درفش یا حسرت؟
در قسمت دوم بعد از تفسیر آیات، مثل همان بحثی که راجعبه بهشت، اصحابالیمین و نعمتهای بهشتی داشتیم، اینها (آیات عذاب) هم تأویل دارد. بهعنوان مثال شربالهیم یک مایع مذاب بسیار بسیار جوشانی است که میخورند. خب مثلا این مایع جوشان را بخوری در همان قُلُپ اول تمام امعاء و احشامت به هم میریزد؛ یعنی میمیری؛ ولی آنها نمیمیرند پس معلوم میشود عذاب یک چیز دیگر است. همانطور که خداوند تبارک و تعالی در نعمتها میفرمایند که در بهشت بالاترین نعمت این است که《لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا》بهشتیها راضی میشوند؛ یعنی نعمت طوری نیست که تو دلزده بشوی یا برایت جذابیت نداشته باشد. راضی میشوند بهصورتیکه هیچ آرزویی ندارند. پله بالاتر هم که میروند باز آنجا هم هیچ آرزویی ندارند الی مثبت بینهایت. دقیقا راجعبه جهنم هم باید خیالمان راحت باشد؛ یعنی بهقدر کافی دردناک است.
آقاامیرالمؤمنین(ع) در دعای کمیل میفرمايند که قسمت زیادی از دردهای برزخ و جهنم، عذابهای روحی است. همین را هم توضیح میدهند که برخی اوقات آدمها حاضرند که یک عذاب جسمی را تحمل کنند، بالأخره قرصی میخوری خوابت میبرد یا کار دیگری میکنی؛ اما عذاب روحی را سخت تحمل میکنند. مثل همان بحث یومالحسره، 《إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ》 است.
نکته خیلی مهم در عذاب و پاداش این است که بهقول امیرالمؤمنین(ع) آدمها برای چه سراغ این گناه و خطا رفتند! اینکه بعد مینشینند فکر میکنند و عقلشان عقل الهی و ملکوتی است و میبینند که اصلا نمیارزید بیشتر اذیتشان میکند، چه در ثواب چه در گناه؛ یعنی میبینند واقعا نمیارزید. مثلا بندهخدایی از اینکه تند رانندگی کند لذت میبرد، لایی میکشد و … بعد تصادفی کند و خداینکرده جرح یا قتلی اتفاق بیفتد، تا آخر دنیا روزگارش سیاه میشود.
یکی از بزرگترین مشکلات این آدم در زندان یا در هر جایی که حبس شده یا منتظر هر چه هست این است که آن لذت رانندگی سریع، دو دقیقه، پنج دقیقه، ده دقیقه واقعا میارزید یا نه. هی مینشیند با خودش میگوید که من یکشنبه ساعت دو و چهل و پنج دقیقه تصادف کردم. ای کاش زمان به یکشنبه دو و چهل دقیقه بر میگشت. فقط همین خیلی اذیتش میکند. پس الزاما داغ و درفش نیست که در قیامت آدمها را اذیت میکند. حسرت، فکری که ثابت شده و … . تا آن جملاتی که امیرالمؤمنین(ع) در صحبتش با اهالی قبرستان دارد که کل زندگی دنیا به این ضررها میارزید؟ و همه با هم متفق جواب میدهند که اصلا نمیارزید. این اصلا نمیارزید خیلی اذیت میکند. خیلی از خطاهایی که ما در دنیا مرتکب میشویم، همین است، میگوییم ای کاش به آن ساعت قبل از خطا برگردیم. در دنیا هم با همین عقل نسبیِ دنیاییِ حیوانیمان فهمیدیم که نمیارزید. عقل مجرد و ملکوتی، وقتی که عقل آنقدر شفاف و دقیق میشود ببین چه تفکری راجعبه حقیقت زندگی خواهد داشت. تا خیلی چیزهای دیگر، الان مثلا شما میبینی که آن مردک کلهزرد نشسته است، با غرور صدایش را هم در گلویش میچرخاند و راجعبه اینکه الان در دنیا هر چه بگویم دارد انعکاس پیدا میکند، همه چشمها به من است، همه خبرگزاریها و … . همهاش با هم را خیلی زود میفهمد که هیچچیز نبوده. هیچچیز! سر هیچچیز اینقدر باد کرده بوده. او (خطاکار) آرزو میکند که کاش به یک دقیقه قبلش برگردم.
یک شعر هست که من این شعر را متأسفانه چند بار در ذهنم بوده بروم حفظ کنم یادم رفته. مضمون شعر این است که از کهنسالی پرسیدند که زندگی چطور بود؟ گفت من باید دوبار زندگی میکردم. یکبار الان که تجربه کردم، یکبار هم باید برگردم از این تجربیات الانم استفاده کنم که دیگر نمیتوانم. میفرمایند تنها چیزی که حتی یک ثانیه نه میتوانی متوقف کنی، نه میتوانی به عقب بر گردانی زمان است. اصلا متوقف نمیشود. خب این داستان خودش بهقدر کافی عذابآور است. خیلی سخت است که آدم چشمش باز بشود. یک سؤال بود، یادم نیست این سؤال را کانون پرسیدم یا جای دیگری بود، فکر میکنم یک شهر دیگر بود شاید هم اینجا بود. گفتم که آیا دوست داری الان چشمت را باز کنی یکدفعه یک روزنامهای چیزی دستت بدهند مال پنج سال دیگر باشد، کمی فکر کند میبیند دوست ندارد چون یکی از خبرهایی که ممکن است بخواند این است که تو مُردی. ببینید من صد بار نه؛ ولی سی بار تا لبه مرگ رفتهام، همیشه هم میگفتنم من راضی هستم. آدم لبه مرگ که میرود میگوید نه شِکَری خوردیم حالا! به این سادگی هم نیست! آدمها از زمان میترسند. واقعا میترسند؛ یعنی آدم ترجیح میدهد بیخبر بماند؛ ولی آرامشش حفظ بشود. بعد شما به جایی میرسی که در زمان میگردی؛ یعنی وقتی روح مجرد میشود دیگر زمان برایش معنی ندارد.
در بحث امامزمان(عج) یکی از بحثهایی که داریم این است که امامِ زمان است، در زمان میگردد. یعنی چه؟ یعنی فرض کن پدرت از دنیا رفته، شبی که آدم دیگر نابود است، زمان باعث میشود هی رقیقتر بشود. بله خیلی از داغها فراموش نمیشود؛ ولی آن لحظه داغ آدم خیلی داغون میشود. امامزمان(عج) در زمان میگردد. تمام لحظات بد و خوب برایش تازه است. یکی از دلایلی که میگویند زندگی امامزمان(عج) خیلی سخت است این است. تازهی تازه است. امامِ زمان است نه امامِ زمین. وقتی انسان مجرد میشود یکی از عذابها گشتن در زمان است. وقتی میگردد مثلا به دقیقه ۲۵ روز دوشنبه ۱۳۲۰ میرسد و میگوید من برای چه این کار را کردم و آرزوی اینکه برگردد به ده ثانیه قبلش و این کار را نکند اذیتش میکند. الزاما لازم نیست عقرب، مار و دارودرفش باشد که ما اذیت بشویم، خدا میداند چهجوری اذیت کند. خدا همینطور که برای نعمت دادن خیلی دستش باز است برای اذیت کردن هم خیلی دستش باز است. 《إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ》میگوید انتقامی میگیرم که هیچکس فکرش را نمیکند! این تأکید خداست نه تأکید ما!
》جُرم اصحابالشمال چیست؟
حالا به قسمت اصحابالشمال میرسیم. اصحابالشمال عدهای از مجرمین هستند که جرمهایشان چیزهاییست که الان در سوره واقعه برایتان قرائت کردم:
۱_ 《إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِكَ مُتۡرَفِينَ》
اهل اتراف بودند. مترفین یعنی چه؟ یعنی کسانی که مبنای زندگیشان کلمه دلم میخواهد است. دوست دارم! دلم میخواهد! خوشگذرانی! یعنی برای هر مدلی از سبک زندگی اولین چیزی که در ذهنشان میآید این است که آیا خوش میگذرد یا نمیگذرد. من یکوقت به برخی از دوستان گله کردم، گفتم کربلا هم که میخواهد برود که میگویند کربلا بیبلا نمیشود، گزینههای خوشگذرانیش را چک میکند. میخواهد به جهاد برود میگوید حاجی با چه میرویم؟ اصلا تو نمیخواهد بیایی! جهاد است! یکی از چیزهایی که من احساس کردم حضرت آقا خیلی بابت آن خوشحال شدند بحث اردوهای جهادی بود که اول از دانشگاهها راه افتاد بعد هم به هیئتها و بقیه جاها کشید تا امروز که ما گروه داریم که فلسفهاش کار جهادی است. خوشحالی که برای آقا اتفاق افتاد از این باب نبود که آنها گرهی را باز میکنند از این باب بود که این اردوها انسانساز است. آدمها به نیت ضدمترفین به آنجا میروند. بروم که جان بِکَنم. آنها جای خواب، غذا و راحتی ندارند پس من هم ندارم، بروم سخت بگذرانم. یک هفته در سال! اما آدمهایی که تمام گزینههایشان این است که کفش و لباسم راحت باشد، نه گرم باشد نه سرد. این آدمها از مصادیق مترفین هستند. این گناه است؟ نه اصلا گناه نیست. عدهای اینطوریاند.
مترفین کسانی هستند که آخرش اصحابالشمال میشوند. آدمی که مبنایش بر این باشد در سختی کم میآورد خدا را میفروشد. گشنه یا تشنه بشود، خسته بشود یا اعصابش خورد شود، هر چه بشود اول خدا را میفروشد. بلافاصله! پس اولین [خصوصیت] مترف بودن این است که نیتشان فقط [خوشگذرانی است]. اصل داستان این است، آدمی که مبنایش را بر این میگذارد که خوش بگذرد، آخرش پاشنهآشیل دست شیطان داده است که شیطان میداند از کجا وارد شود، اصلا هم عجله نمیکند. میگوید من پنجاه سالم است هنوز چیزی نشده است، شیطان میگوید میشود. پاشنهآشیلت را دارم، عجله نمیکنم. دوست دارم هفتاد سالت بشود آنجا من تو را زمین میزنم که هم خسرالدنیا بشوی هم خسرالآخره. پس خوشحالی رهبری از باب جوانانی که به اردوی جهادی میروند این است که آنها برای خودشان زمان و مکانی جور میکنند و حسابشان را از مترفین جدا میکنند. خب خیلی از ما هم که اصلا سبک زندگیمان طوری است که در آن سختی دارد. ما که آدمهای نازپروردهای نیستیم. باید خدا را شکر کنیم. این آقازادهها و خانمزادهها دلیل اصلی زمین خوردنشان اعتقاداتشان نیست مترف بودنشان است. از بچگی سختی نکشیدند. همهجا تحویلش گرفتهاند که پسر یا دختر آقای فلانی است، چه مادی چه معنوی. پس قدم اول مترفین این است.
۲_قدم دومش این است که غیر از اینکه خوشگذران هستند کسانی هستند که بابت خوشگذرانیشان هزینه میکنند. هزینههای غیرلازم! سطح پایینش این است که بهقول آقاامیرالمؤمنین(ع) در خطبه متقین قاعده آدمهای معمولی _نه آدمهای زاهد_ این است که معونهشان کم است. بیشتر از خط متوسط و نیاز فوری و اورژانسی و لازم، هزینه بار دنیا نمیکنند. قلیلالمعونه! معونهشان کم است. بیست دست لباس، ده دست فلان و … ندارند. معونهشان کم است، به حداقلها میسازند. به یکی از دوستان مداح که مال یک شهر دیگر است گفتم این تسبیح دستت چند است؟ گفت هشت میلیون تومان. گفتم با این هشت میلیون تومان یک نفر خوشحال میشود یا نه؟ این اتراف است! نگفتم زاهد باش. آن یک داستان دیگر است. متقین و آدمهای معمولی قلیلالمعونه هستند. هزینه زندگیشان پایین است. تا میرود ردههای بالا، چندتا ماشین، چندین دست لباس، یک ویلا یک جا افتاده، یک خانه جای دیگر، ده روز از سال اینور میرود، بیست روز آنور است. خدا میگوید این خارج از معرفت است. دوباره به عقبتر برگردم. گناه است؟ نه؛ اگر حلال باشد و مال خودش باشد گناه نیست؛ اما این مدل مترفین پاشنهآشیلی دارند که شیطان شناسایی میکند. میگوید او را از همین کانال زمین میزنم. معمولی زندگی کنید. بسیاری از ابزارهایی که شما دارید؛ برای مثال شما کارَت با یک ابزار یکمیلیونی راه میافتد، ده میلیون رویش گذاشتی و اسمش را کلاس میگذاری. این اتراف است اسمش کلاس نیست. یک وقت هست تو کارَت با آن ابزار دهمیلیونی هم راه نمیافتد برو سی میلیونی یا اصلا صدملیونی بگیر. در آخرالزمان شیطان اسم گناهان را شیک میکند؛ اسم شیک اتراف بِرَند میشود.
به اول بحث برگردیم. وقتی عقلت در عالم تجرد رفت و چشمانت باز شد بر میگردی نگاه میکنی که آیا این برند به داشتن پاشنهآشیل میارزید؟! جلسه نیمهشبی است، این حرفها را باید بزنیم دیگر. الان که جلسه عمومی نیست. شیطان نقطهضعفش را دارد. اسم قدیمی بِرَند، مُد بود. مُد و مُدپرستی در روایت هم آمده. آن زمان هم بوده. اسمش را مُدپرستی گذاشتهاند. یکی از انواع شرک است؛ یعنی خدا، معرفت و انسانیت را دادهای رفته، برند و مید را جایگزین کردهای.《إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِینَ《 قرآن دارد تهدید میکند میگوید اینها اصحابالشمال هستند. بعد میگوید نگو گناه نیست، خدا میگوید من هم میدانم گناه نیست، حلال است، مال خودت بوده؛ اما تو دست شیطان یک نقطهضعف داری که در چهل، پنجاه، شصتسالگی به این پاشنهآشیل میزند. ساده زندگی کن. آن ردههای بالای بالایش جهنمی هستند. آنها را اصلا ول کن. آن سرمایهدارها ولو اینکه حلال باشد که حلال نیست چون امیرالمؤمنین(ع) فرموده ندیدم کاخی را مگر که بهخاطر ایجاد آن کوخی ایجاد شده است، آنها جهنمی هستند ولشان کن.
من و تویی که غصه برزخمان را میخوریم ساده و معمولی زندگی کنیم. این تسبیح که ده میلیون میارزد را به یک تسبیح پنجهزارتومانی تبدیل کن، نه میلیون و نهصد و نود و پنج هزار تومانش را برو به یک آدم بده یک لبخند بزند بعد که آنجا چشمت باز شد بر میگردی این ثانیه را نگاه میکنی، این ثانیه از آن ثانیههایی است که میگویی این کار درست بود، برگردم دوباره این کار را میکنم.
《 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ﴿١﴾ مَلِکِ النَّاس ِ﴿٢﴾ إلَهِ النَّاسِ ﴿٣﴾ مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿٤﴾ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ﴿٥﴾ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ ﴿٦﴾《 مردم دارند تو را به این اتراف هُل میدهند. این چیست دستت است! برند در دستت بگیر! آن یک ثانیه که طرف برند را در دستت دید چقدر برایت لذت داشت؟! وقتی در عالم تجرد عقل و چشمت باز میشود خواهی فهمید نمیارزید ولو که حتی فرض میکنیم شیطان آخرش به این پاشنهآشیل ضربه نزد. آن نه میلیون و نهصد و نود و پنج هزار تومان در قیامت خداتومان میارزد که تو زندگیات را کمی ساده کردی برای مردم لبخند ایجاد کردی. این جمله را نباید یک فیلسوف غربی به ما بگوید، ما باید از امیرالمؤمنین(ع) یاد بگیریم، نباید الان در کتابهای غربی این جمله باشد که مهمترین دارایی تو در دنیا آن دلیست که بهدست آوردهای نه آن مالی که بهدست آوردی.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید