یا مستعان
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع سخنرانی: شور حسینی – قسمت پنجم
تاریخ: 1404/04/11
شب هفتم محرم
عناوین اصلی سخنرانی:
» در بحث مبارزه با دشمن، مؤمن بابد چه صفاتی داشته باشد؟
» نفوذ باعث رعب و وحشت در دلها میشود
» هر کسی در زندگی خودش یک مجاهد فی سبیل الله است
» حزب خدا چه خصوصیاتی دارند؟
» راضی بودن از خدا یک سبک زندگی است
» اگر دشمن را بشناسید، نمیتوانند شما را فریب بدهند
» در بحث مبارزه با دشمن، مؤمن بابد چه صفاتی داشته باشد؟
در بحث دیشب گفتیم پیروزی از نظر اسلام چیست و بحث حزبالله که میگوید «همالغالبون» [را توضیح دادیم]. خداوند تبارک و تعالی در این آیه میفرماید: «كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ»! «كَتَبَ» وقتی در قرآن به کار میرود به معنای نوشته شده است یعنی واجب است، قطعی است و بحثی هم رویش نیست. یعنی قطعاً این اتفاق میافتد. جزو سیستمی که خداوند تبارک و تعالی برای خلقت خلق کرده، قرار بر این است که حزبالله پیروز شود چرا که خداوند تبارک و تعالی «قَوِيٌّ عَزِيزٌ» [است].
دو خصوصیتی که ما باید داشته باشیم. مؤمن واقعی کسی است که وقتی میخواهد به جایی برسد صفاتی که در آیه تأکید شده از خدا را در خودش تقویت کند. به عنوان مثال الان در بحث مبارزه با دشمن «لَأَغْلِبَنَّ» خداوند مکتوب کرده که قطعاً و سهچهار تا تأکید دارد که پیروز میشوید؛ چرا؟ چون «إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ» دو تا شرط دارد:
۱ـ قدرت خودتان را زیاد کنید. از قدرت الهی استمداد بطلبید و تلاش کنید قدرت خودتان را زیاد کنید. که قدرت قسمتهای مختلفی دارد و قسمتی از آن نظامی است که بقیهاش را یا گفتیم و یا خواهیم گفت.
۲-«عَزِيزٌ»؛ عزیز در این آیه از قرآن دلالت بر آن قسمتی از ترجمه کلمه عزیز دارد به معنای نفوذناپذیر. اینجا عزیز به معنای نفوذناپذیر است. همان بحثی که در آیههای دیگر قرآن داریم که میفرمایند: «کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَّرْصُوصٌ» که میگوید اینها مثل سدهای آهنین هستند و نفوذ در آنها اتفاق نمیافتد.
چند وقت پیش آقا در مورد نفوذ تأکید کردند که اگر ما در مملکت مشکلی داشته باشیم یکی از مشکلات جدی نفوذ است. درصدی از آن که نفوذ رسمی است؛ یعنی سربازان مزدبگیر آمریکا و اسرائیل. درصدی از آن به معنای آنکه تو سرباز نیستی ولی از تو سربازی میگیرند؛ جریان یا موجی ایجاد میکنند روی آن موج سوار میشوند از تو کولی میگیرند و تو برایشان بدون مزد و مواجب سربازی میکنی. بدون هیچ چیزی! برگردیم به صحبت حاج قاسم(رحمتاللهعلیه) که این روزها زیاد میگذارد. یکی از جملات حاج قاسم که ما آن زمان زیاد درک نمیکردیم این بود که [برای ما] راجعبه اینکه ایکس دشمن هست یا نیست توهم ایجاد میکنند! یکدفعه میبینی در جامعه گسلی ایجاد شد که این دشمن ما دشمن نیست. جامعه نفوذپذیر جامعهای است که یکدفعه دشمن را برایش مغلوب کنند؛ یعنی دشمن دیگری به او نشان دهند که اشتباهی باشد.
» نفوذ باعث رعب و وحشت در دلها میشود
در اینکه دشمن کیست همه باید یکدست باشیم. این یک بحث نفوذ است. مورد دیگر آن جملاتی که حاج قاسم میگوید مبنی بر ایجاد رعب و وحشت است. رعب و وحشتهایی که به دلایل مختلف هست من جمله نفوذ. نفوذ هم یکی از بحثهایی است که برای ما رعب و وحشت راه میاندازد. خیلی نمیخواهیم اسم بیاوریم و کلا خیلی هم اسم نیاوردیم. آن روزی که آن بنده خدا گفت اگر آمریکا یک بمب بزند کل تاسیسات ما از بین میرود؛ این جمله را یکی از مقامهای رسمی جمهوریاسلامی گفت؛ بعد آقا گفته بودند که ایشان باید برود دوری بزند مثل اینکه نمیداند تواناییهای ما چیست!! آن زمانی که گفت اگر اسرائیل به ما حمله کند در یک هفته همه ساختارهایمان را نابود میکند؛ انگار مثلاً ما نشستهایم تا او بیاید همه ساختارهای ما را نابود کند! خب او بزند ما هم میزنیم. جنگ است دیگر. بعد ما صد برابر او ساختار داریم. کاری نداریم که این آدم چهقدر در مسایل نظامی تعطیل است ولی این نفوذ است. این خودش هم نمیداند کسی به او تلقین کرده و او میآید از یک نهاد رسمی آن را باز میکند. حاجقاسم در صحبتهایش میگوید مواظب باشید شما را نترسانند من میدانم چه خبر است. این طوری نیست که یک نفر بیاید بزند و برود. یک وقتی آقا میگوید اگر یکی بزنی ده تا میخوری. درصدی از آن قطعاً باید غلو باشد. فرمانده باید حماسه ایجاد کند؛ اما به این معنا نیست که یکی بزند دو تا نخورد. باید تواناییهای خودمان را ببینیم. بله جنگ است عدهای میزنند عدهای هم میخورند. این اتفاقات کاملاً طبیعی است. پس «کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَّرْصُوصٌ»؛ «إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ» در این آیات جنگی [میفرمایند] قوی و نفوذناپذیر باشید.
من که میگویم اینقدر این کانالها را نخوان برای این است که تأثیر دارد. آقا بگو من یک یاعلی گفتم هیچ مطالعه دیگری هم نمیکنم پای این یاعلی میایستم تمام شد رفت! تلویزیون با چوپانی مصاحبه میکرد خیلی جالب بود حدود هفتاد سال سن داشت و داشت گوسفندهایش را میچراند؛ ادبیاتش ادبیات دهه شصت بود انگار در همان زمان فریزش کردند الان دارند فیلمش را پخش میکنند؛ با همان ادبیات امامخمینی(ره) و با همان قاطعیت گفت: غلط کرده اگر اسرائیل بیاید میزنیم فلان میکنیم. این آدم اگر اسرائیل بیاید واقعاً میزند ولی آن آدمی که تحت تأثیر قرار گرفته، نفوذ در دلش رعب و وحشت ایجاد کرده در مقابل این چوپانی که نه تلویزیون دارد و نه گوشی کم میآورد.
یک مصاحبهای من خیلی وقت پیش با یک روزنامهای انجام دادم بعدا به آنها گفتم که کلا این مصاحبه را بیخیال شوید. آن زمان گفتم زمان جنگ که ما بودیم به دستور امام (ره) و به دستور نماینده ولی فقیه در سپاه، یکی دو تا روزنامه را نگذاشته بودند و ممنوع کرده بودند که رزمندهها بخوانند؛ در اهواز و سنندج و اینها که دکه روزنامهفروشی نبود، تلویزیون هم که نداشتیم، روزنامه را رایگان میدادند در لشکرها، دو تا روزنامه را ممنوع کرده بودند، یکیش مال اصولگراها بود، اصلِ اصولگرایی بود، ممنوع کرده بودند؛ روزنامه فلان ممنوع است، حق ندارید بفرستید برای رزمندهها! چرا؟ برای اینکه این روزنامهها به لحاظ مختلف شجاعت رزمندگان را میگرفت، ایجاد ابهام میکرد، ایجاد شبهه میکرد؛ آقا به ما چه؟ ما داریم میجنگیم، به ما چه که یک عده دارند پشت سر میخورند و میدزدند و میبرند؟ اگر رزمندهای که دارد میجنگد 4 تا از 10 تا دزدی را بهش بگویی خب این دست و بالش میلرزد امنیت مملکت به هدر میرود. ک درصد وحشت همین است.
نفوذ از نظر اینکه ما برای چه کسی داریم میجنگیم؟ اینها دارند میخورند، میبرند و میدزدند؛ مگر تو برای اینها داری میجنگی؟ همیشه دزد هست الحمدلله رب العالمین! والله در زمان جنگ در خود اهواز وقتی که موشک میزد؛ مگر چه کسی در زمان جنگ در اهواز مانده بود؟ خیلی آدمهای خاص مانده بودند دیگر، موشک که میزد اولش نیروی نظامی میرفت که دزدها نیایند خانه را غارت کنند! همین است دیگر، تو چه فکر کردی؟ مگر شیطان از عالم خط خورده است؟! این پمپاژ اخبار منفی دست و دل رزمنده را میلرزاند، نفوذ این است.
یک درصد از معنای نفوذناپذیری این است که خودت را در معرض این اخبار قرار ندهی؛ «إنَّ اللهَ قَویٌ عَزیز» در بحث جهاد اگر خداوند واجب کرده است و نوشته است که حزبالله پیروز است، به دو شرط: 1. حزبالله از لحاظ اقتصادی، علمی، نظامی، سیاسی قوی باشد 2. عزیز؛ نفوذناپذیر [باشد]. اگر یک جایی میبینی دست و بالت میلرزد نرو! بعضی از دوستان میگویند یک اتاق معرفی کن برویم بزنیم دهان اینها را آسفالت کنیم، میگویم تو همین الانش دو تا شایعه در کانالهای ایتا میشنوی دست و بالت میلرزد اگر به اتاق ضدانقلابها بروی که کلا آنطرف میروی! کار هر کسی که این چیزها نیست! گندهتر از ما دست و دلشان میلرزد وقتی اینقدر پمپاژ اخبار منفی باشد.
«أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. ألذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدینهُم سُبُلَنا» تو جهادی باش، زحمتت را بکش، خداوند از شبهات و انحرافات نگهت میدارد. «لَنَهدینَّهُم» یک نفر بیاید بگوید من میخواهم مجاهد فی سبیل الله بشوم؛ خدا هم بگوید تو را با شیطان تنها میگذارم ببینم چند مرده حلاجی! اصلا اینطور نیست. «لَنَهدینَهُم» میگوید آنهایی که آمدند من قطعا کمکشان میکنم. چشمشان را باز میکنم. یک بنده خدایی خیلی سیاسی بود، آن زمان جنگ مثلا بالای 30 سال بود؛ در زمان جنگ سن بالای 30 سال میشد پدر جد! او از ما بزرگتر بود و آن زمان هم دکتری داشت! ما همه دیپلم بودیم، او دکتری داشت! سیاسی بود، خیلی سیاسی بود. الان هم هست، خدا حفظش کند، خیلی هم مشهور است. آدم مخلصی بود؛ یعنی با اینکه مقام بالایی داشت کف میدان بود، در آموزشها بود، میجنگید و … کاری نداریم، ولی سیاسی بود. بعد برای ما کلاس روشنگری سیاسی میگذاشت. خدا رحمت کند و درجاتشان را متعالی کند، شهید جلیل محدثیفرد یک روز آمد و دید دارد برای ما خط یک و خط سه را توضیح میدهد.
آنزمان میگفتند خط یک و خط سه بعد گفتند خط راست و خط چپ. اصلاحطلبهای الان که قبلا چپ بودند قبلش خط سه بودند. در زمان جنگ، کتابی به نام خط سوم چاپ و اعلام موجودیت کردند. او برای ما داشت خط یک و خط سه را توضیح میداد. ما کل چیزی که از خط یک و خط سه میدانستیم اینکه خط یک از میدان ملکآباد به حرم میرود و خط سه از حرم به سیدی میرود. ما کلا از سیاست این را میدانستیم. او داشت برای ما توضیح میداد که شهید محدثیفر آمد و گفت: داری چهکار میکنی؟
گفت: دارم توضیح میدهم که بچهها بدانند پشت جبهه چه خبر است؟
گفت: نمیخواهم بدانند چه خبر است. من فرماندهام و دارم تشخیص میدهم؛ نمیخواهم بفهمند. تو این حرفها را میزنی دست نیروی رزمنده خط مقدم روی ماشه میلرزد. چه ربطی به اینها دارد؟
یکی از ابعاد نفوذ همین است که بچههای نظامی ما سیاسی بشوند. خب، اینها دستشان میلرزد برای اینکه سیاست یک عالمی است که همه چیز در آن پیدا میشود. همه چیز! از آقازاده و خانمزداه رانتخوار بگیر تا باند و رانت و عِدّه و عُدّه. به رزمندهها چه ربطی دارد؟ ما بچه های جبهه فرهنگی هستیم؛ قرار نیست در پازل اینها نه بازی کنیم، نه برای اینها زندگی کنیم و نه برای اینها جهاد کنیم. یکدرصدشان خوبند و یکدرصدشان خوب نیستند. آنهایی که خوبند خدا خیرشان بدهد. آنهایی که خوب نیستند خدا ذلیلشان کند. همین! ما باید کارمان را بکنیم. این کلمه عزیز [که به معنای نفوذناپذیر است] این صفت الهی لطمه میخورد. این را باید مراقب باشید. خداوند میگوید، این جملهای که واجب کردم که حزبالله قطعا غلبه میکند، شرطش این است. حزبالله لبنان را نفوذ زمین زد؛ هم رسمی و هم غیررسمی، هم نفوذ نظامی و جاسوسی و امنیتی و هم نفوذ فرهنگی و الان دارند بازسازی میکنند. خداوند تبارک و تعالی قول داده است که «لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا» من کمک میکنم. زودبازسازی میشوید. فرق ما با دشمن این است که ما زود بازسازی میشویم چون یکدفعه ما احساس ضعف کنیم به خدا پناه میبریم. کسی هم که به خدا پناه ببرد، خدا زود پناهش میدهد. آنها به چه کسی میخواهند پناه ببرند؟
بعضی از دورههای نظامی که ما در زمان جنگ ندیده بودیم را در دانشگاه برایمان گذاشته بودند در یکی از آن دورهها نوشته بود که اگر یک نیروی نظامی در فاصله 15 متری او یک پوند مواد منفجره منفجر شود، روشی که این بازسازی ذهنی و روحی و عصبی بشود اینهاست. مثلا باید برود اینجا و این کار و این کار را بکند. ما بچه انفجارات بودیم. صبح تا شب از زیر و بالای ما مواد منفجر میشد و زندگیمان را میکردیم. واقعیتش این است؟ که اگر یک پوند مواد منفجر بشود مثلا اینطوری میشود؟ بعد از جنگ ما میخندیدیم که اگر اینطوری باشد ما 6بار روانی و تیمارستانی و پودر شدیم، خودمان خبر نداریم. داغ هستیم و خبر نداریم. خدا کمک میکند. آن کسی که تصادفی در خیابان میبیند، چهار، پنج روز به هم میریزد. همان بچه پانزده، شانزده، هفده ساله صد تا دویست تا جنازه میبیند، همین الان در ایران خودمان هم میبیند؛ در غزه، در لبنان، خدا کمکش کرده است. الان تفاوت سلحشوری بچههای غزه را با آن همه جنایت با روحیه امروز تلاویو و اورشلیم نشینها اصلا میتوانی مقایسه کنی؟ همه بیمار روانی و… امروز تشييع جنازه هلاکت شدههایشان بود، خود اقوامشان در تشییع جنازه شرکت نکرده بودند. پانزده تا جنازه بود یازده نفر شرکت کرده بودند. روحیه ندارند. بعد میگویند آقا برویم مرده هم ببینیم بدتر میشویم. خدا اینطرف است. به شرطی که ۱. تا جایی که میتوانی خودت را قوی کنی. ۲. عزیز کنی؛ نفوذناپذیر باشی. خب این ادامه بحث دیشب بود.
» هر کسی در زندگی خودش یک مجاهد فی سبیل الله است
من دوباره جای دیگری بررسی کردم ببینم که دیگر کجا حزبالله پیروز میشود، به آیهی دیگری رسیدم که برمیگردد به سبک زندگی و روحیه و اعتقادات و توکل ما. این آیه کاملا مشخص میکند که همه شما مجاهد فی سبیلالله هستید. هر کسی در زندگی خودش [یک مجاهد فی سبیل الله است]. شرط اینکه شما پیروز شوید را در صدر آیه مشخص میکند. من ذیل آیه را برایتان بگویم؛ آخر آیه این است که «أُولَٰئِكَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون» خب حزباللهیها پیروز میشوند. حزب خدا(حزبالله) که جناح نیست؛ یعنی هرکسی در عالم زیر علم خداست. هر کسی! میشود حزبالله. آیه میگوید قطعا پیروز میشوید. حزباللهیها این مدلی هستند. [حزب الله] چه کسانی هستند؟ «رَضِيَ اللَّهُ عَنهُم وَرَضوا عَنه» کسانی که در زندگیشان از خدا راضی هستند، به همین دلیل خدا از آنها راضی است.
» حزب خدا چه خصوصیاتی دارند؟
آقا امیرالمؤمنین(ع) در خطبه متقین خصوصیاتش را میگوید: «قلیل المئونه»؛ خرجشان کم است. رضایتشان زیاد است. شکایتشان کم است. خندهشان به زندگی بیشتر از گریهشان است. حرصشان کم است. وقتی با آنها ارتباط میگیری خیلی امن هستند. امین هستند. میدانی که اگر از تو ضعفی را بدانند آن را نشر نمیدهند. قوتی داشته باشی، کمک میکنند قوتت بیشتر شود. اگر در دستشان امانتی بدهی بهتر به تو برمیگردانند. خصوصیاتی که برایشان میگوید این است. مدل کسانی که «رَضِيَ اللَّهُ عَنهُم وَرَضوا عَنه» هستند این مدلی است. کنارشان احساس ایمنی میکنی. از مال، جان، ناموس، حرز و آبرویت خیالت راحت است.
در همان زمان جنگ در خاطراتی که الان نوشته شده است و مکتوب شده؛ بعضی از این کتابهایی که تایید شده. صد تا شاهد برایش آمده است؛ میگوید که طرف وقتی میخواست برود، خانمش تنها بود او را خانه همسایه بغلی گذاشت و گفت مواظبش باشید، من بروم جبهه و برگردم. رفته بود و برگشته بود، خانم آن آدمی که جبهه رفته بود میگفت: من کلا مرد این خانه را ندیدم. خانه پنج هزار متری هم نبوده. گفتند چجوری؟ گفتند ایشان از دور حمایت میکرد. میگفت به احترام زن این رزمنده من پایم را در این خانه نمیگذارم. مراقبت میکنم. خیالشان راحت است. پشت هر رزمندهای که در خط مقدم میجنگد، امتی وفادار و امین است.
آن کسی که در زندگی کوچک خودش امانتدار نیست؛ آن کسی که در زندگی کوچک خودش خیانت میکند؛ آن کسی که در زندگی خیلی کوچک خودش [خیانت میکند، خیانتهای بزرگ هم میتواند کند]. خیانت یعنی چه؟ از نظر تو چه کاری معنی خیانت دارد؟ دو ساعت و نیم برایت منبر رفته که آقا وضع مملکت این است، مسئولین خراب هستند، بعد میخواهی از اسنپ پیاده شوی (این دیگر خاطرات خودتان است) میگوید میشود پولش را به حساب خودم بزنی، به حساب اسنپ نزنی که درصدش گیر اسنپ نیاید! برای دو هزار تومان! خیانت یعنی همین. آدمی که این دوهزار تومان را میپیچاند، مملکت هم میپیچاند. بعضی چیزهایی که تو احساس نمیکنی خیلی گناه بزرگی است و گناه خیلی بزرگی نیست؛ اما مشتی است نمونه خروار. این آقا با من ارتباط دارد، به او میگویم این چراغ روشن است یا خاموش؟ میگوید خاموش است. خب این مشخص است دروغ خیلی عجیب و غریبی نیست. کوچک هم هست. ضرری هم به من نمیزند؛ ولی من دیگر به این دروغگو اعتماد نمیکنم. آدمی که دروغ کوچک میگوید، دروغ بزرگ هم میگوید. آدمی که خیانت در امانت کوچک میکند، خیانت بزرگ هم میکند. آدمی که آبروی کوچک میبرد، آبروی بزرگ هم میبرد. اینها مشت است. این ضربالمثلها را نگفتند که ما در امثال الحکم ببینیم و در مدارس تدریس کنیم؛ گفتند که بفهمیم چه خبر است!
» راضی بودن از خدا یک سبک زندگی است
آدمی که از خداوند تبارک و تعالی در همین چیزهای کوچک راضی است در چیزهای بزرگ هم راضی میشود. مثل پدر شهید شادکام که سرش را بالا میگیرد و الحمدالله ربالعالمین میگوید که از شش تا پسرم پنجتایش شهید شدند؛ برای این ششمی نگران هستم، انشاالله عاقبت بخیر یا شهید بشود. این آدم، آدمی است که در امتحانات کوچکِ کوچک پیروز شده که الان اینجا پیروز میشود. بعضی آدمها هستند خاری به انگشت بچهشان برود خدا و پیغمبر را با هم میفروشند. «رَضِيَ اللَّهُ عَنهُم» سبک زندگیشان این است. از خدا راضی هستند.
این خاطره را تا حالا صد بار گفتم صد و یکمین بار هم میگویم. در دزفول جلسه شب قدر که گرفتند، رزمندههای مختلف جمع شدند گفتند آقا جلسه شب قدر است. مثلا فلانی منبر میرود آقای آهنگران هم میخواند. از هر لشکری، کسانی که اطراف دزفول بودند در آن مجلس که جلسه خیلی خوبی در امامزادهای بود شرکت کردند. رزمندگان در شهر دزفولی که پر از شهید، خالی از سکنه و زیر بمبارانِ موشک بود میرفتند شب قدر بگیرند که اصلا معلوم نبود همان لحظه موشکی وسط مجلس بخورد یا نه. با غسل شهادت رفتیم شب قدر بگیریم، در جلسه گریه کردیم، نفری هجده لیتر اشک ریختیم، از مسیر [مسجد] تا رسیدیم گریه کردیم، تا قرآن به سر گریه کردیم، تا منبر و عزاداری و… حالا میخواهد قرآن به سر بگیرد، میگوید آقا قبل از اینکه قرآن به سر بگذارید حاجاتتان را بگویید؛ من نشستم فکر کردم ببینم حاجاتم چیست! هر چه فکر کردم؛ فرج امام زمان، خدا امام را حفظ کند، پیروزی رزمندگان اسلام؛ هر چه فکر کردم آقا برای خودم چه بخواهم؟ فکر کردم[چیزی به ذهنم نرسید]! هفتاد سالم نبود؛ عارف باالله هم نبودم؛ بچه ای بودم. فکر کردم برای خودم چه بخواهم؟ هر چه فکر کردم دیدم هیچ چیزی نیست. راضی بودیم. نگاهی به استخوانهایم کردم، دیدم آقا برای رزمنده زشت نیست استخوانی باشد، به خدا گفتم، خدا هیکلی به ما عنایت کن. که الان این سی سال هم هنوز مستجاب نشده الحمدلله. همین! «رَضِيَ اللَّهُ عَنهُم» سبک زندگی است.
طرف اینقدر حاجات شخصی دارد که به عنوان یک حزباللهیِ عنصر موثر در خلقت برای ظهور امام زمان(عج) و رسیدن به نقطه «وَنُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ» برای این اصلا وقت نمیکند فکر کند حاجت داشته باشد، اینقدر که حاجات شخصی دارد. بس کن! سبک زندگی! «رَضِيَ اللَّهُ عَنهُم وَ رَضوا عَنه» حزباللهی واقعی که خدا گفته پیروز میشود «قلیل مئونه» است و «کثیر المعونه» معونهاش کم است. زحمتش کم است. زحمت کشیدنش زیاد است. به قول حاج قاسم ولش کنی، یک جایی دارد کار میکند. [کسانی هستند که هروقت بپرسی] الان کجایی؟ سیستانم. الان کجایی؟ پل دختر هستم. الان کجایی؟ هر وقت ولش کنی یک جایی دارد کاری میکند. نه استوری میگذارد. نه گزارشی میدهد. هیچ چیز! راحت!
دوباره خدمت امیرالمؤمنین(ع) برگردیم. «مشهورون فی السماء» آنها در آسمان مشهورند. همین سردارهایی که زدند انشاالله درجاتشان متعالی باشد؛ انشاالله جانشینانشان بهتر باشند؛ اما آنهایی که الان خیلی وسط کار هستند را اصلا شما نمیشناسید؛ اسرائیل هم نمیشناسد که بزند. آنها «مشهورنَ فِی السَّماء» هستند. کسانی که دارند زحمت میکشند. یکیشان به من میگفت که من سه سال است روی زمین نیامدهام. قبل از این قضایای جنگی میگفت. سه سال است پانصد متر زیر زمین دارد کار میکند. نه استوری میزند نه فلان. حالا من یک لیوان آب میخواهم دست مثلا یتیمی بدهم [فیلم میگیرم]. «مشهورونَ فِی السَّماء»!
«رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِكَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون». این مدلی هستند که راضی هستند. بعد میگوید چرا حضرت زینب(س) بعد از آن همه مصائب فرمود «ما رَأیتُ اِلّا جَمیلا»؟ چرا ندارد، آیه قرآن است، حضرت زینب(س) هم عمل کرده. به همین سادگی! چرا حضرت زینب(س) بعد از آن همه درد، دست زیر جنازه برادر گرفت و فرمود: «اللهم تَقَبَّل مِنّا هذالقُربان»؟ برای اینکه حضرت زینب(س) «مشهورون فی السماء» است، اصلا در دنیا هر کاری بکند از نظر او چیز مهمی نیست. اصلا اینجوری حساب نمیکند.
وقتی که امامسجاد(ع) در شام وارد شد و آن خطیب بالای منبر نشسته بود، شروع کرد به داد و فریاد کردن و با لحن خیلی قرّای یک خطیب صحبت کرد. آقا فرمودند چهارتا چوب گیر آورده بالایش رفته، او را جَو گرفته! نقل به مضمون دارم میگویم. فرمودند اینها چوب است که تو رفتهای بالایش نشستهای، تو خودت که بالا نیستی، چندتا چوب گذاشتهای بالا رفتهای، داری از بالا ما را نگاه میکنی، اینها چوب است. آن کسی بالاست که خدا او را بالا ببیند. ششتا پله روی چوب بالا رفتهای جَو تو را گرفته؟! امامسجاد(ع) فرمودند شب دراز است حالا صبر کن! حالا زود است که داری خطبه پیروزی میخوانی. زینب(س) به این دلیل گفت «ما رَأیتُ اِلّا جَمیلا».
یزید و اصلا سیستم بنیامیه یک سیستم فوق متکبرانه است؛ آنها خودشان را خیلی بالا میدانستند. برههای صدایش را در نیاوردند برای اینکه گفتند نقشه بریزیم. بنیامیه یکپا یهودند. ما در تاریخ داریم یهود با آنها همکاری میکرده. نقشه ریختند. یهود مدلش این است حالا امشب نمیرسیم که مدل جنگی یهود چیست. ببینید پیغمبر دارد فتح میکند، قشنگ تسلیم میشود، شهادتین میگوید؛ اما برای نسل بعدی نقشه میریزد! مدلشان این است.
بنیامیه از اولش اسلام نیاوردند، تسلیم شد که نقشه بریزد. نقشهشان [در واقعه کربلا] جور شده، معاویه سلطنت را منتقل کرده، یک مانع کوچک داشته؛ حسینبنعلی(ع)، آن هم برطرف شده، نابود و پودر شدهاند، بدنهایشان هم با خاک یکسان شده. یزید بالا در مسجد اموی نشسته روی چوب، زینب(س) که وارد شد، اینقدر ابهت و عظمت الهی در حضرت زینب(س) حلول و جلوه کرده بود، یزید با لرز گفت: «من هذه المتکبره؟» گفت این زن بسیار متکبر کیست؟ پایههای حکومت یزید با قدمهای زینب(س) لرزید. چرا؟ چون چوب آدم را بالا نمیبرد، خدا آدم را بالا میبرد. این شئونات که آدم را بالا نمیبرد! پس خانم به این آیه عمل کرد.
» اگر دشمن را بشناسید، نمیتوانند شما را فریب بدهند
عزیزان بحث را که گم نکردهاند! من در جلسات قبل عرض کردم سه مدل دشمن داریم که قرآن کریم فرموده:
- یهود
- شرک
- نفس
الان داریم یهود را از مَنظر قرآن کریم میشناسیم.
آیه دیگر قرآن راجعبه یهود میفرماید یکی دیگر از محاسنی که شما دارید و یهود ندارد و از طرفی او برای خودش حُسن دنیایی میپندارد این نکته است: «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا» میگوید آنها از مرگ میترسند. به یهود میگوید اگر راست میگویید با خدایید مرگ را تمنا کنید. در شیوههای [جنگیدنشان] که امشب نمیرسیم [به آن بپردازیم این است] که میگوید از پشت جدار، اول برای خودشان یک جدار، یک قریه محفوظه درست میکنند، از داخل آن میزنند. جرأت رودررویی ندارند. الان دیگر مضحکه شدهاند، مخصوصا بعد از این جنگ دوازده روزه تا این بیشرفهای نامرد به غزه میزنند، همه جهان دیگر دارند بهشان میگویند که فقط زورتان به همینها میرسد! اینقدر بدبختید! فقط زورتان میرسد بچه بکشید. دارند مسخرهشان میکنند.
من واقعا موسیقی غیرمجاز گوش نمیدهم، غربی اصلا؛ ولی این بومبوم تلآویو خیلی حال داد! مضحکه شدهاند. کی دارد میگوید؟ یک خواننده مشهور آمریکایی؛ میگوید به زمین سخت نخورده بودید؛ هی آنها را زدی حالا بچش؛ وسطش دارد ناله زنِ را پخش میکند؛ میگوید تا حالا ناله نکردی؟ آره؟ حالا بچش! دیگر از خدا چه میخواستی؟! که این روزها را داریممیبینیم. هر چه بومبوم تلآویو را گوش میدهم سیر نمیشوم برای اینکه چیزی که سالیان سال داشتیم از قرآن میشنیدیم را از زبان یک خواننده آمریکایی میشنویم. اصلا این ترانه ترجمه آیات قرآن است و چرا بابت این بیداری خوشحال نباشیم؟!
قرآن میگوید یهود از مرگ میترسد. نقطهضعفشان مرگ است. در جدار مینشینند، از آن پشت نقشه میکشند. فردا شب آیاتش را میگویم. جنگ سختشان اینطوریست به جنگ نرمشان هم میرسیم. در قریههای محفوظه و در جدارهایی که دور تا دور خودشان میکشند، گنبد آهنین درست میکنند وقتی مطمئن شدند جانشان در خطر نیست، از آن داخل میزنند. یعنی این بومبوم تلآویو گنبد آهنین را مضحکه عالم کرده! که الحمدلله این توهم برطرف شد و آنها رفتند که گنبدشان را دوباره بسازند. ببینیم میتوانند گنبد بسازند یا نه! اصلا ما خودمان به گنبد علاقه داریم کلا؛ یعنی گنبد میبینیم تحریک میشویم بزنیم. آنها بروند کارهایشان را بکنند تا ببینیم به کجا میرسیم؛ ولی کلیتش این است که ما در این بحثی که داریم انجام میدهیم درصدی باید دشمنان را بشناسیم؛ درصدی باید خودمان را بشناسیم. سنوار اگر سنوار شد، دلیلش این بود که سالها در زندان اسرائیل رفت عِبری یاد گرفت، تمام کتابهایشان را خواند. دشمنش را خوب میشناخت.
تو اگر دشمنت را بشناسی، نمیتواند فریبت بدهد. آن عزیزی که بهت گفتم نفوذناپذیر است را بشناسی. الان وقتی طرف میآید میگوید که ملت شریف ایران ما با شما مشکلی نداریم و لبخند میزند تو اگر دشمنت را بشناسی مثل حضرتامام(ره) اول انقلاب که میگوید اگر آقای کارتر بگوید «بسم الله الرحمن الرحیم» ما این خدایی که او میگوید را قبول نداریم. میشناسد! شناخته است میگوید اگر بگوید «بسم الله الرحمن الرحیم» من میگویم این «بسم الله الرحمن الرحیم» که تو میگویی را من قبول ندارم. انشاالله ترفندهایش را بشناسیم و خودمان را هم از نظر نفسانی تقویت کنیم.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید