امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - نفس خوب، نفس بد - قسمت دوم

13 آذر 1404 -   3:55 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها
یا رفیق
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: نفس خوب، نفس بد
قسمت دوم
تاریخ: 1400/08/01

 

عناوین اصلی سخنرانی:
» نفس مخلوق خداست و تنها زمانی مضر است که دنیا یا آخرت ما را خراب کند
» مهم است که نظر مردم را در زندگی‌هایمان مدیریت کنیم
» دشمنی‌کردن و دشمنی‌دیدن مکانیسم دنیاست
» نفس لوامه هم اگر باعث ناامیدی یا مانع از حرکت‌کردن تو شود، شیطانیست
» حسرت‌گذشته را خوردن اشتباه است؛ اگر حسرت انجام کاری داری، پس شروعش کن
» انسانی که به اطمینان رسیده باشد ممکن است بهم بریزد اما زود به آرامش قبل باز می‌گردد
» اطمینان به مدیریت الهی یعنی این سالیان می‌گذرد یک اتفاق خوب بالأخره برای ما می‌افتد
» مهم نیست که چقدر در نماز وانمود به خشوع می‌کنی، فقط مهم است که بدانی تو اینجا چه کاره‌ای!
» نفس مطمئنه فقط حاصل تفکر در عظمت خداست
قسمت اول این بحث تیرماه بود و من یکی‌دودقیقه روی این قضیه مرور کنم و بعد ان‌شاءالله قسمت دومش  و احتمالاً قسمت‌های بعدی اگر عمری باشد.» نفس مخلوق خداست و تنها زمانی مضر است که دنیا یا آخرت ما را خراب کند
در قسمت اول عرض کردیم که وقتی ما می‌خواهیم از نفس یاد کنیم به‌عنوان یک چیز بد یاد می‌کنیم درحالیکه مخلوق خدا است و در حقیقت یک تیغ دودم است؛ یعنی نفس بد داریم و نفس خوب داریم. بعد دوباره وقتی می‌خواهند نفس بد و نفس خوب را معرفی کنند تقسیم می‌کنند؛ می‌گویند نفس اماره نفس بد است؛ نفس لوامه نفس خوب است؛ نفس مطمئنه نفس عالی است. که این هم باز اشتباه دوم است که فکر کنیم ابزارهایی مثل خوردن، خوابیدن، شهوت، محبت، دنیاطلبی، میل به حیات و … نفس اماره است و بد است؛ آن‌هایی که مربوط به این‌ها نیست خوب است. گفتیم این‌گونه هم نیست. تک‌تک گزینه‌های نفسانی هم بد دارد هم خوب دارد. بله ممکن است در جایی نفس بدِ اماره باعث به جهنم‌رفتن بشود؛ ولی قسمت بدِ نفس لوامه ما را به جهنم نبرد؛ ولی بد است. انسانی که فرقه‌ای از درونش در می‌آید تحت‌عنوان ملامتیه که این‌ها نفس لوامه‌شان را خیلی تقویت می‌کنند و دائم در حال یأس، ناامیدی و ملامت خودشان هستند. خب جهنم نمی‌روند؛ ولی فرصتی که خداوند تحت‌عنوان عمر به آن‌ها داده است را دارند هدر می‌دهند و خدا این مدل زندگی را نمی‌خواهد.

گزینه‌هایی که خدمتتان گفتیم مثل حُب و بغض که هم حب، خوب و بد دارد و هم بغض، خوب و بد دارد ما نمی‌توانیم بگوییم مثلاً بغض فقط بد است. نه بغض هم قسمتی از زندگی است. شهوت را گفتیم؛ حب مال و میل انسان به مال، میل به دنیا؛ محبوبیت که آدم دوست دارد محبوب باشد؛ و شهرت! این‌ها چیزهایی است که وجود دارد. بعد گفتیم خط مرزی خوب یا بد بودن یک نفس این است که به دنیا و آخرت ما لطمه نزند. نه فقط به آخرت؛ نفس آنجایی مضر است که دنیا یا آخرت ما را خراب کند. بعضی وقت‌ها هم هر دو. مثال‌هایش هم کاملاً مشخص است. دوم گفتیم که قرار است این ابزارها باعث آرامش و لذت‌بردن ما از زندگی بشود نه اینکه ما را ناآرام کند و در زندگی به ما فرصت لذت ندهد؛ مثالش حب پول و مال! خیلی‌خب، پول و مال را می‌خواهد که به آرامش برسد و از زندگی لذت ببرد؛ نفس بد در قسمت حب مال این است که این شخص همین‌طور جمع می‌کند و پول را برای پول می‌خواهد نه برای لذت‌بردن و تا آخر عمرش فقط دارد جمع می‌کند. وگرنه خیلی از کسانی که در جهان پولدار هستند تا دویست نسل بعدشان می‌توانند فقط طلا بخورند؛ ولی باز هم زندگی نمی‌کنند و نمی‌خورند؛ دارند جمع می‌کنند. گفتیم این‌ها قسمت بدش است وگرنه اگر حب پول و مال نباشد آدم‌ها اصلاً برای زندگی انگیزه‌ای ندارند. بقیه چیزها هم دقیقاً همین‌طوری است مثلاً راجع‌به حب دیده‌شدن گفتیم حب دیده‌شدن برای چه؟ آدم می‌خواهد دیده شود که مردم تشویقش کنند از این دیده‌شدن لذت ببرد؛ خیلی‌خب مرزی دارد، تا حدی دیده‌شدن لذت‌بخش است. دیده‌شدن از حدی به بعد برای لذت‌بردن تو نیست، تو بنده دیده‌شدن می‌شوی. آدم وقتی بنده دیده‌شدن باشد این دیگر ته ندارد. چند نفر تو را ببینند که لذت ببری؟ صد نفر؛ تمام است؟ نه هزار نفر؛ تمام است؟ نه یک میلیون نفر، ده میلیون نفر؛ تمام است؟ شاید طرف را هشت میلیارد نفر انسان ببینند اما بنشیند غصه بخورد که بعد از مرگم فراموش نشوم؛ یعنی اگر انسان در حب دیده‌شدن بیفتد ته ندارد. خب [در چنین شرایطی] او هیچ وقتی برای لذت‌بردن از دیده‌شدن برایش جور نمی‌شود . همین‌طور دارد دنبال این می‌افتد که بیشتر و بیشتر و بیشتر دیده شود.

پس حب شهرت خوب است به‌شرط اینکه ما از این شهرت برای لذت‌بردن استفاده کنیم نه برای اینکه شهرت برای شهرت، شهرت برای شهرت بیشتر. این می‌شود قسمت بد نفس. یا محبوبیت؛ محبوبیت درحقیقت چیست؟ در محبوبیت هم یک سری قلوب هستند که قرار است برای تو بتپند؛ خب این تپش تا جایی خوب است. مثلاً خیلی از شما یکی از گیرهایتان مخصوصاً در دوران نوجوانی و جوانی محبت مادر است. یعنی چه؟ گیرت است؛ یعنی محبت مادر باعث آرامشت نمی‌شود دارد اذیتت می‌کند. چرا؟ برای اینکه این دیگر محبت نیست وسواس شده است. هر بیست دقیقه‌ای یک بار تماس می‌گیرد کجایی؟ چه کار می‌کنی؟ و… این دیگر اسمش محبت نیست، وسواس است؛ یعنی خود محبوب‌بودن اگر مدیریت و کنترل نشود ته ندارد و از جایی به بعد دیگر محبوب‌بودن می‌شود آزار. رسماً می‌شود اذیت و هر چقدر هم تعدادش بیشتر باشد اذیت هم بیشتر است. فرض کنید شما مثلاً بیست نفر مثل مادرت صبح تا شب دارند چکت می‌کنند که کجایی؟ چه کار می‌کنی؟ خوبی؟ خوب نیستی؟ نگرانت هستند. این دیگر رسماً شکنجه است. پس انسان باید بداند در جاهایی محبت هم می‌تواند شکنجه‌گاه باشد. پس محبوب‌‌شدن هم الزاماً خوب نیست.

» مهم است که نظر مردم را در زندگی‌هایمان مدیریت کنیم
جلوتر بیاییم مثلاً برسیم به بحث نگاه مردم. عده‌ای می‌گویند اصلاً مردم برایت مهم نباشد. یک جمله را هم از حضرت‌امام‌(ره) نقل می‌کنند که امام فرمودند که مثلاً اگر تمام این جمعیتی که می‌گویند «درود بر خمینی» بگویند «مرگ بر خمینی» برای من فرقی نمی‌کند. خب حالا ما باز هم عرض کردیم که اصلاً بحث‌های ما در رده اولیای خدا و استثنائات تاریخ نیست؛ قبل و بعد از امام مگر چندتا مثل امام داشتیم؟ الآن کدام آیت‌الله‌العظمی ما همچین ادعایی دارد؟! اصلاً این‌طوری نیست. جلسات قبل برایتان گفتم آیت‌الله‌العظمی، عارف بالحق، عارف بالله، اسفار خوانده، نمی‌دانم سفرها را گذرانده و… کمی گیر بهش بدهیم عصبانی و ناراحت می‌شود! به این سادگی نیست که! ما نمی‌توانیم این را الگو کنیم ما می‌گوییم نه، نظر مردم  برای ما مهم است. این مهم است که نظر مردم تا کجا مهم باشد. نمی‌توانی نظر مردم را حذف کنی. بله من بارها خدمتتان گفتم اگر بخواهید آزاردهنده‌‌های دنیا را حذف کنید؛ دنیا مکانیسمش این است که مقداری آزار دارد. حضرت ‌آیت‌الله‌ فاطمی‌نیا خدا حفظشان کند و شفای عاجل عنایت کند می‌فرمودند_ زیاد می‌فرمایند؛ سالهاست_ که تمام نعمت‌های دنیا یک زهرمار بهش سنجاق است. این زهرمار که ایشان می‌گوید من اسمش را می‌گذارم خط یقف آن محبت، شهوت و آن چیزی که به آن میل داریم.

نظر مردم جزء چیزهایی است که بالأخره در دنیا هست. تنها راهی که این آزاردهنده‌ها را نتوانی ببینی اعتیاد، مواد مخدر و الکل است. تا مغزت کار کند این‌ها را می‌بینی. الآن شما به منطقه‌ای برو که معتادی افتاده است فقط منتظر موادش است اصلاً برایش مهم نیست نظر شما راجع‌به سرووضع و لباسش چیست! یا یک‌مست لایعقل. ما چون نمی‌خواهیم معتاد باشیم نظر مردم مهم است منتها نظر مردم باز قرار است آرامش‌بخش باشد؛ یعنی درصدی از نظر مردم که برای دنیا و آخرت من مفید باشد؛ نباید خودم را به رفراندم بگذارم و نظر مردم را بپرسم. آقا این لباس خوب است من خریدم؟ همه بیایند نظر بدهند. این خانه چطور است من خریدم؟ همه بیایند نظر بدهند. در بحث آرامش خدمتتان گفتم آدمی که دائم خودش را به نظرسنجی و رفراندم می‌گذارد و قسمت‌های مختلف زندگی‌اش را باز می‌کند دارد سطح آسیب‌پذیریش را زیاد می‌کند. آدمی که خانه شفاف شیشه‌ای دارد باید بداند که دیگر سنگ‌ها به همه جای خانه اصابت می‌کند و خراب می‌کند. در خیابان داری رد می‌شوی لباس پوشیدی خیلی‌خب ممکن است چهار نفر از مردم رد بشوند نظر بدهند. این طبیعیت زندگی است. من دارم حرف می‌زنم تو داری می‌بینی بالأخره همدیگر را داریم می‌بینیم. نه؛ طرف دارد می‌رود هی خودش را در معرض نظرسنجی مردم قرار می‌دهد. در خیابان رد می‌شود بیست نفر او را می‌بینند، از همین ردشدن از خیابان فیلم پر می‌کند پخش می‌کند که هزار نفر ببینند. مثال می‌زنم!

خانم شما می‌خواهی برای خانه‌ات مبلی بخری دوستش داری، از سی نفر نظرسنجی می‌کنی بعد هم که خریدی به سی نفر دیگر شِیر می‌کنی که نظرت چیست؟ دقیقاً این قسمت از زندگی که مال خودت است چه نیازی به این دارد که نظرسنجی کنی نظر مردم را بگیری. می‌خواهی ازدواج کنی، همسرت است، زنت یا شوهرت است تمام است دیگر؛ تو پسندیدی! برای چه او را در منظر مردم می‌گذاری که برایت کامنت بگذارند؟ خب این‌ها چه می‌شود؟ سطح آسیب‌پذیری‌ات را بالاتر می‌بری. بیاییم عرفان‌بازی در بیاوریم نظر مردم اصلاً برایتان مهم نباشد این در اندازه من و تو نیست؛ اما می‌توانیم بگوییم آقا مردم وقتی چیزی دیدند نظر می‌دهند تو باید مدیریت کنی؛ اما این‌قدر خودت را برای مردم شفاف نکن. اصلاً نیازی نیست در همه کارها از همه نظر بگیری. کسانی که این مدلی هستند چه می‌شوند؟ نمی‌شوند کسانی که از این قسمت نفس؛ یعنی نظر مردم؛ لذت می‌برند بلکه آن‌ها اسیر نظر مردم‌ می‌شوند. تمام زندگیشان را بر مبنای همین که مردم چه می‌گویند می‌چینند. دائم می‌گویند مردم چه می‌گویند؟ پدر و مادر می‌گویند همه چیز این دختر یا داماد خوب است؛ اما مردم، قوم و خویشان، شب عروسی نظر مردم چیست؟ عزیزم این دو ده‌پانزده‌سال دیگر که به آن خطی برسند که بچه داشته باشند و زندگی را بخواهند ادامه بدهند هم تو مردی هم آن مردمی که نظر می‌دهند. نظر الآن شما چه ربطی به این خانواده دارد؟ انسان‌ها باید دقت کنند که این قسمتی که جزء نفس اماره هم هست که در نظر و چشم مردم چگونه است، یک قسمتش قطعی است که باید رعایت کنیم اما یک قسمتش قطعی نیست بلکه تو هی زمینه‌اش را برای خودت جور می‌کنی.

» دشمنی‌کردن و دشمنی‌دیدن مکانیسم دنیاست
قسمت بعدی از گزینه‌های نفس اماره که می‌خواهیم به آن بپردازیم شامل: بغض، حسد، کینه، حسرت، طمع و… . این هم جزء چیزهایی است که قطعاً باید باشد. دنیای بدون بغض یک دنیای کاملاً خیالاتی است که فقط در افسانه‌ها می‌شود ساخت. انسان نمی‌تواند در دنیا زندگی کند که از هیچ چیز بدش نیاید و از همه آدم‌ها خوشش بیاید و از همه طبیعت و مکانیزم دنیا خوشش بیاید؛ اولاً یک قسمت از دنیا را ما نمی‌پسندیم ثانیاً قسمت‌هایی از دنیا را نه ‌تنها نمی‌پسندیم بلکه با ما دشمن هستند؛ باید مقابله کنیم. نمی‌توانیم بگوییم من یک آدم شخصی هستم، مثلاً خدا جمهوری اسلامی را لعنت کند که همه‌اش دشمن‌سازی می‌کند. [اگر جمهوری اسلامی] دشمن‌سازی هم نکند، تو بالأخره حتی یک آدم شخصی هم که باشی اگر تنها در یک خانه در یک غار هم زندگی کنی این قسمت از نفس؛ یعنی بغض؛ به تو برمی‌گردد و تو با خودت مقداری دشمنی خواهی کرد. دشمنی‌کردن و دشمنی‌دیدن جزء مکانیسم دنیاست؛ هیچ‌کس نمی‌تواند ردش کند. پس بنابراین این قسمت جزء قسمت‌هایی است که باید بدانیم این هم قابل کنترل است. چه کار باید کرد؟ قسمت خوبش دشمنی‌کردن با کسانیست که اگر با آن‌ها دشمنی نکنی آزارت می‌دهند باید این کار را بکنی که البته انواع و اقسام دارد؛ جایی نظامی است، جایی ترک است، جایی قطع ارتباط است، کاری نداریم.

قسمت دومش باید بدانی که گاهی هم داری اشتباهی دشمنی می‌کنی اصلاً دشمنی ندارد! همه‌تان بروید در آن دوره‌ای که دبستان بودید چه پسر چه دختر این خاطره را داریم که از کسی در کلاس بدمان می‌آمد که حاضر بودیم بمیرد؛ یعنی اگر به ما می‌گفتند آرزویت چیست؟ می‌گفتیم او بمیرد. حالا یا رقیبمان بوده یا لطمه‌ای به ما زده یا کسی زوری به تو گفته حاضر بودی بمیرد. بعدها که بزرگ‌تر شدی فهمیدی اگر قرار است با او دشمنی کنی این حد از دشمنی اصلاً لازم نبود. خیلی باید متعادل‌تر دشمنی کنی. الآن بسیاری از این اقوام سببی و نسبی در جامعه ما دشمنیشان با همدیگر تا حدی است که واقعاً این‌قدر دشمنی لازم نیست. اصلاً بعضی‌وقت‌ها من در خانه‌ای زندگی می‌کنم او در یک خانه دیگر، با هم ارتباط نداشته باشیم اصلاً دشمنی هم پیش نمی‌آید؛ اینجا آدم قطع ارتباط می‌کند اصلاً لازم نیست دشمنی کنی. دشمنی‌هایت را باید سمت دشمنان اصلی ببری. راهکار عرفانی حضرت‌امام‌(ره) را می‌گوییم که این بحث ابتر نماند وگرنه شاید در اندازه ما نیست. ایشان می‌فرمایند کسی که نفس شیطانی خودش، شیطان بزرگ و شیطان جن و انس «مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ» یعنی شیطانِ انسان امروز دنیا را می‌شناسد، این‌قدر فکر، ذهن و قلبش مصروف دشمنی‌کردن با آن‌هاست که این دشمن‌های کوچک دور‌و‌بری که ما برای خودمان می‌سازیم را اصلاً حس نمی‌کند. این هم یک مدل است.
 پس بغض و حسد وجود دارد اما باید کنترل و مدیریت شود. اگر حسد خوب نبود خدا خلق نمی‌کرد. حد دارد. حسد ممکن است باعث انگیزه شود انسان حرکت کند حالا مثلاً در اخلاق اسمش را رشک می‌گذارند که بگویند رشک خوب است حسد بد است نه رشک همان حسد است. حسد کنترل‌شده می‌شود رشک؛ یعنی انسان احساس کند که باید حرکت کند به جای بالاتری برسد. آن قسمت بدش این است که شما به‌خاطر حسد سراغ بقیه گناهان می‌روی مثل غیبت‌کردن، تهمت‌زدن، خراب کردن افراد و… . طمع هم همین است. انسان وقتی در دام طمع می‌افتد طمع به انسان اجازه لذت‌بردن از چیزی که هست را نمی‌دهد اگر طمع نباشد هم انسان راکد و مرداب می‌شود؛ گند می‌گیرد. پس این هم خوب و بد دارد.
بحث جلسه قبل تکمیل شد.

» نفس لوامه هم اگر باعث ناامیدی یا مانع از حرکت‌کردن تو شود، شیطانیست

حالا این نفس اماره که گفتیم خوب و بد دارد و نفس لوامه که اجازه نمی‌دهد ما به خوبی‌ها پشت کنیم و به بدی‌ها خو بگیریم. نفس لوامه هنرش این است دائم دارد اصرار می‌کند. خود نفس لوامه باز یک‌خط مرزی دارد؛ یعنی نمی‌شود بگوییم نفس لوامه خوب است. تا کی باید خودخوری کرد؟ تا کی باید انسان سعی کند که مثلاً به خودش نهیب بزند؟ معاتبه تا کی؟ این هم خط مرزی دارد. خط مرزی‌اش این است این هم باید باعث رشد، حرکت و امیدواری‌ات بشود. هر جا دیدی این‌قدر از درون دارد رویت فشار می‌آورد و ملامتت می‌کند که تو ناامید شدی یا افسرده شدی یا حرکت نکردی دیگر از اینجا به بعد شیطانی است. پس نفس لوامه شیطانی هم داریم. این‌قدر ملامت می‌کند!
این ملامت هم به دو قسمت برمی‌گردد.
قسمت اول دنیا. آقا این چه دنیایی است تو داری؟ این چه وضعی  است؟ وای چند سالت است؟ زندگی رفت! فلان رفت! ببینید من بارها خدمتتان عرض کردم زندگی اگر واقعاً آن خواب و خیال و سراب است ما بابت رفتنش برای چه این‌قدر دغدغه داریم؟ این هم جزء نفس است اگر نداشتیم خودکشی می‌کردیم؛ اما فریب این است که این دغدغه را جدی بگیریم. هر جا دیدی این‌قدر بی‌خیال شدی که داری افت می‌کنی سراغ حقیقت برو بگو نه آقا زندگی خوب است بچسبیم [به زندگی]، چهارتا مطلب هیجان‌انگیز و انگیزشی بخوانیم؛ اما هر جا دیدی که نه این دارد اذیتت می‌کند آقا از بین رفت، آقا فلان شد [ملامت شیطانی می‌شود]» حسرت‌ گذشته را خوردن اشتباه است؛ اگر حسرت انجام کاری داری، پس شروعش کن
به آقا‌رحیم‌ارباب گفتند _ مثال می‌زنم؛ دیگر می‌دانید که من خیلی از این مثال‌ها نمی‌زنم برای اینکه می‌گویم در اندازه ما نیست؛ چیزی بگوییم که به‌درد خودمان بخورد_  به ایشان گفتند آقا ۱۲۰ سالت است حسرتی از جوانی نداری؟ ایشان گفته بود که برگردم چه کار کنم که الآن نمی‌توانم بکنم؟ حسرت برای چه؟ اصلاً ما آمده‌ایم که بگذرانیم. خیلی عجیب است به دانش‌آموزی که سال ۱۱ است بگویند نمی‌خواهی برگردی سال پنجم بنشینی؟ می‌گوید بابا من شش سال است پدرم در آمده است که به یازده برسم برای چه به عقب برگردم. من بد باشم یا خوب باشم تو بد باشی یا خوب باشی گذر زندگی کلاً خوب است. بله آقا ما دوست داریم به عقب برگردیم ثواب کنیم یک عمر به گناه گذراندیم. این هم اشتباه است؛ الآن ثواب کن. حسرتی که این حسرت هیچ نتیجه‌ای ندارد قطعاً مال شیطان است. مثلاً می‌خواهد ادای عرفا را هم دربیاورد حالا طرف ناراحتی‌اش این است که صورتش چروک شده است؛ ولی محتوا را این‌طوری می‌گوید که جوانیمان گذشت و به خدا نرسیدیم! خیلی‌خب داداش! ما خودمان این کاره‌ایم! حالا فرض می‌کنیم تو راست می‌گویی به خدا نرسیدی خب الآن به خدا برس «أنَّ الرّاحِلَ إلِیک قَرِیبُ المَسافَة» این فیلم‌ها را در نیاور تو مشکلت چیز دیگر است؛ به دنیا دل بسته‌ای، دارد تمام می‌شود، اذیتی. می‌خواهی به خدا برسی الآن بلند شو به خدا برس کاری ندارد! نه باید در جوانی باشد! بابا ولمان کن! این‌ها توطئه شیطان است. همین الآن بلند شو به خدا برس. نود سالت است بسم‌الله بگو از صفر شروع کن به دو دقیقه می‌رسی.
اگر جایی معنویت هم باعث شد شما ناامید بشوی دیگر این معنویت نیست، نفس لوامه نیست، شیطان است. اگر واقعاً این‌طوری باشد که من می‌گویم ۹۹ و ۹۹صدم درصد کسانی که بابت اینکه ما جوانیمان رفت و به خدا نرسیدیم حسرت می‌خورند رسماً دارند دروغ می‌گویند؛ جوانیشان رفته است به دنیا نرسیده‌اند می‌خواهند یک جوری فرافکنی کنند می‌گویند به خدا نرسیدیم. خیلی‌خب داداش! تو راست می‌گویی؛ اما اگر راست هم می‌گویی الآن بلند شو به خدا برس کاری ندارد که. پس هر جا نفس لوامه انسان را ناامید، راکد و افسرده کرد و جلوی انسان را از حرکت و قیام گرفت این لوامه دیگر شیطان است. شیطان قرار نیست به همه بگوید برو به شهوت برس به بعضی‌ها می‌گوید که به خدا نمی‌رسی.

» انسانی که به اطمینان رسیده باشد ممکن است بهم بریزد اما زود به آرامش قبل باز می‌گردد

آخرش که نفس لوامه و نفس اماره کنترل می‌شود آن می‌شود نفس مطمئنه که نفس مطمئنه دقیقاً چیست را ان‌شاءالله می‌خواهیم از امشب شروع و بررسی کنیم. اطمینان از خصوصیات خداست؛ آدم نمی‌تواند آدم باشد، کوچولو باشد، زمینی باشد بعد بگوید من به نقطه اطمینان می‌رسم. اطمینان از عظمت نشأت می‌گیرد. اصلاً آدم نمی‌تواند یک لیوان این‌قدری آب باشد درونش آب بریزند بعد بگوید که نه من تکان نمی‌خورم؛ نه یک اپسیلون حرکتش بدهی کل این آب شروع به حرکت‌کردن می‌کند. اطمینان خصوصیت لیوان نیست خصوصیت دریا است. اطمینان خصوصیت یک کفه خیلی عظیم است که هر چه در سطحش موج ایجاد می‌شود آن کف آرام است. مثال‌ها را دارم خودی می‌زنم. بله یک آدم مطمئن دارای نفس مطمئنه ممکن است عصبانی شود و دادوبیداد کند، حسرت داشته باشد، بغض، بخل، حب دنیا و شهوت داشته باشد همه‌اش هم درست؛ منتهی اگر او مطمئن باشد، آن کف آرام است. این آدم یکی‌دوساعت این برهه را  می‌گذراند دوباره به کف بر می‌گردد. آن آدمی که غیرمطمئن است و نفس مطمئنه ندارد یک حرکتش که می‌دهی تا شش روز دارد می‌لرزد تا ان‌شاءالله حرکت بعدی؛ یعنی هیچ‌وقت به آن آرامش و عظمت نمی‌رسد.
برای اینکه بتوانید عظمت الهی را درک کنید چندتا گزینه را من خودم می‌خواهم خدمتتان پیشنهاد بدهم که این‌ها راه‌های رسیدن به نفس مطمئنه است.
1.    راجع‌به مدیریت خداوند تبارک‌وتعالی بر خلقت و وزن شصت‌هفتادکیلوی خودمان خیلی تفکر کنیم.
آن جمله‌ای که می‌گوید «تا تو را نوح است کشتی‌بان ز طوفان غم مخور» دو نکته را دارد می‌گوید 1. عظمت خود کشتی‌بانی نوح و نوح ۲. اینکه بالأخره این تلاطم‌ها هست  موضوع این است که مدیریت کلی چیست. بله اولش ترس است بعدش هزارتا بدبختی داری که سوار کشتی بشوی یا نشوی؛ ولی اگر سوار شدی آخرش خوب است.» اطمینان به مدیریت الهی یعنی این سالیان می‌گذرد یک اتفاق خوب بالأخره برای ما می‌افتد
2.    مدیریت خلقت
مدیریت خلقت یعنی چه؟ یعنی بنشینی فکر کنی. پریروز در مسیر داشتم خاطرات دوران مشروطه را می‌شنیدم که علمای مشروطه دو گروه شدند بعد سه گروه شدند بعد اختلافات سیاسی و… . فلان آیت‌الله‌العظمی این را گفت آن آیت‌الله‌العظمی دیگر آمد خیلی حرف‌ها را زد، ناراحت شد. من داشتم فکر می‌کردم که آن آیت‌اللهی که این را گفت مثلاً در ذهنش بوده من این را بگویم چه می‌شود چه نمی‌شود؟ اتفاقی می‌افتد نمی‌افتد؟ چقدر مردم خوششان می‌آید چقدر بدشان می‌آید؟ فلان آیت‌الله رقیب چه  دارد می‌گوید؟ داریم راجع‌به آیت‌الله‌ها هم صحبت می‌کنیم، راجع‌به رئیس‌جمهورها فکر نمی‌کنیم دیگر؛ راجع‌به آدم‌های معنوی فکر می‌کنیم.
خلاصه آن آیت‌الله دیگر آمده اول دست‌هایش را شسته، ریش‌هایش را مرتب کرده که الآن می‌خواهم بروم صحبت کنم ملت می‌بینند وجهه خوبی داشته باشد. لباس‌هایش را مرتب کرده، تن صدایش را تنظیم کرده و رفته بعد گفته بعد ناراحت شده بعد آن‌ها شنیده‌اند او عصبانی شده، برگشته در راه دست و پایش داشته می‌لرزیده آمده خانه نشسته پاهایش را دراز کرده و حاج‌خانم چایی آورده… . با خودم گفتم همه‌شان هم رفته‌اند صد سال است زیر خاک هستند، ما هم همین‌ها هستیم! صد سال دیگر کسی در ماشین این حرف‌ها را گوش می‌دهد می‌گوید او رفته است. بعد اینجا برای من عصبانی‌شدن آن آیت‌الله یا خوشحال‌شدنش راجع‌به مریدانش همه مضحک می‌شود. نفس مطمئنه می‌گوید یک مدیریت خلقت الهی داریم که این سی‌چهل‌سال عمر مفید ما در آن هیچ چیز نیست. از ازل است تا ابد؛ زمانش سر و ته ندارد. زمانش سر و ته ندارد! این دل‌خوشی‌ها و این ناراحتی‌ها و همه این‌ها اگر کف سطح دریا باشد که حالا یک ساعت عصبانی بشوی شب برگردی خانه بنشینی و به آرامش کف دریا برسی و بگویی بابا ول کن دیگر، مگر ما در طول و عرض خلقت چند کیلو هستیم؟! هیچ‌وقت خلقت را حتی فقط طولی نبین؛ طول و عرض خلقت [را با هم ببین]. یعنی فرض کن خلقت فقط همین امسال ۱۴۰۰ است این‌قدر عرض دارد مگر من در آن دیده می‌شوم؟!
همین الآن که داریم با همدیگر صحبت می‌کنیم من می‌گویم: یک دو سه. طبق آمار جهانی در این سه ثانیه ۲۵ هزار نفر مردند. من کی اراده کردم یک تا سه را بشمارم ۲۵ هزار نفر در این سه ثانیه مردند. در این عرض خلقت واقعاً چقدر من الآن دارم داستان را جدی می‌گیرم و این‌ها نشان‌دهنده عظمت الهی است. اطمینان به مدیریت الهی یعنی این سالیان می‌گذرد یک اتفاق خوب بالأخره برای ما می‌افتد. قرار نیست خدا این‌طوری «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» از روح خودش در ما دمیده باشد بعد ما همین‌طوری عاطل‌و‌باطل بمانیم؟ تو فکر می‌کنی عاطل‌و‌باطلی. عاطل‌و‌باطلی هم بعضی‌وقت‌ها یک برنامه است. نفس مطمئنه انسان‌ها را از جزئی‌نگری، لحظه‌نگری و آن‌خوش‌باشی باز می‌دارد. یک مدیریت چند تریلیاردساله در کف [این ماجرا وجود دارد] که اصلاً عدد به ازل و ابد تعلق نمی‌گیرد؛ اول خودت را در طول این خلقت ببین بعد در عرضش خودت را ببین؛ بعد واقعاً خودت را ببین! واقعاً خودت را ببین! وقتی که تلویزیون داشت یکی از اسوه‌های خلقت حضرت‌امام‌خمینی‌(ره) را در بستر بیماری نشان می‌داد که داشت نفس‌های آخرش را می‌کشید از بغل تلویزیون که از مانیتور دوربین فیلمبرداری نگاه می‌کردی یک قسمت از پای امام که ملحفه رویش نبود بیرون بود شما یک قسمت از پای این مرد را می‌دیدی که شاید اگر زنده بود دوست داشت جوراب پوشیده باشد. امام هم به این روز می‌افتد که اختیار هیچ چیزش را ندارد که کی چه کار می‌کند کی چه کار نمی‌کند؛ یعنی در عرض خلقت هم ما هیچ چیز نیستیم.

پس نفس مطمئنه یعنی چه؟! شما فکر می‌کنید نفس مطمئنه مثلاً یک سری اداو‌اصول در نماز است که قنوتش این‌قدر طول می‌کشد و رکوعش این‌قدر طول می‌کشد؟ اصلاً بعضی‌وقت‌ها این‌قدر توجهی که تو به نمازت می‌کنی مال این است که عرض و طول خلقت را نمی‌بینی. چرا این‌قدر به نمازت توجه می‌کنی؟ نمازت را بخوان؛ فکر کردی چیست؟ فکر کردی مثلاً الآن یک سبحان‌الله بیشتر بگویی دو ثانیه در رکوع و سجود بیشتر باشی خیلی مهم است؟! مهم این بوده که تو نمازت را بخوانی و بگویی من بنده تو هستم؛ بقیه‌اش دیگر چرت‌وپرت است! اصلاً جزء دین نیست این‌ها؛ [مهم این است که] بگویی بنده تو هستم. اطمینان به مدیریت الهی یعنی بدانی خداوند تبارک‌وتعالی مدیریتی دارد برای تک‌تک من و تو که هیچ [برای ریزترین موجودات جهان هم برنامه‌ریزی دارد]. آقای دولابی نه سواد حوزوی داشت نه فلان؛ ولی حداقل آن چند باری که من ایشان را دیدم هر چه آقای دولابی داشت مال این بود که به عظمت الهی وصل بود چون عظیم می‌دید دنیا برایش خیلی کوچک بود!  دقیقاً آن جمله‌ای که امیرالمؤمنین‌(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرمایند که آن برادری که من خیلی دوستش داشتم و در چشمم عظمت داشت، دلیل عظمت این برادر در چشم من این بود که دنیا در چشمش خیلی کوچک بود. خیلی کوچک! [طرف آمد نزد آقای دولابی] و گفت که آقا چه کار باید بکنیم واقعاً چه وضع مملکت و اقتصاد است؟ نان نداریم آقا من برم ازدواج کنم از کجا بیاورم بخورم؟ چه وضع زندگی است؟ چه داستانی است؟ بعد آقای دولابی از جیبش یک‌ کاغذ از بریده یک روزنامه در آورده بود و گفته بود در این روزنامه نوشته است خبرنگار فلان نشریه گفته است که در چهارهزار کیلومتر کف فلان دریا تخته‌سنگ‌هایی هست که جنسش از فلان است که این‌ها مال همان عمق است و زیر آن تخته‌سنگ‌ها یک مدل کرم‌هایی زندگی می‌کنند که فقط با میکروسکوپ دیده می‌شوند؛ کرم است با میکروسکوپ دیده می‌شود؛ و این‌ها کلا محیط زندگیشان همان جاست. همان جا خدا خلقشان کرده است؛ همان جا ازدواج می‌کنند؛ بچه‌دار می‌شوند؛ فوت می‌کنند. بعد آن را بسته بود در جیبش گذاشته بود. بنده خدا فکر کرده بود آقای دولابی گوشش نشنیده است گفت حاج‌آقا شنیدید من چه گفتم؟ بغل‌دستی که کمی تیزتر بود گفت عزیزم می‌گوید آنجا در آن عمق خدا حواسش به آن کرم است مدیریتی دارد که آن هم زندگی می‌کند می‌میرد و … حواسش به تو هم است بلند شو برو. اطمینان یعنی این.

» مهم نیست که چقدر در نماز وانمود به خشوع می‌کنی، فقط مهم است که بدانی تو اینجا چه کاره‌ای!
نفس مطمئنه تشکیل نمی‌شود مگر انسان عظمت الهی را درک کند! وقتی عظمت الهی را درک می‌کنی بسیاری از این کارهای دنیا و کارهای معنوی اصلاً برایت دیده نمی‌شود که بخواهی وزنش کنی. آقا ما چهار سال برای فلان قضیه جان کندیم جوانیمان را گذاشتیم. ول کن برادر! چه چیز را می‌شماری؟ چند سفر حج! چند سفر فلان!  بعضی از اولیا خدا مسخره می‌کنند. حاج‌آقا امسال هم مشرفید؟ ول کن برادر! چه فکر کردی؟ حج دیگر چیست؟ چه کسی می‌گوید هر که کربلا می‌رود مهم است و هر کس نمی‌رود فلان؟ نشسته است فلسفه می‌بافد امام‌حسین‌(ع) ما را راه نداد من مگر چه کار کردم؟ مرد حسابی کلی آدم در همین شهر شیراز هستند که در عمرشان فرصت و توان مالی پیدا نکرده‌اند یک بار قم بروند صد هزار برابر هم از تو بهتر هستند. این چیزها چیست برای خودت وزن می‌کنی؟! امام‌حسین‌(ع) راهم نداد! خیلی‌خب شعر و مداحی می‌خواهی بخوانی بخوان ما هم گریه می‌کنیم سینه می‌زنیم این مال آن کف روی آب است بعد که برگشتی عقب فکر نکن اگر راهت داد عددی هستی یا اگر کسی کربلا نرفت مشکلی دارد. در عرض خلقت نگاه کن کربلا کلا سیخی چند؟ در عرض خلقت این چیزها اصلاً دیده نمی‌شود.

عظمت الهی یعنی طول و عرض خلقت را با هم ببینی بعد ببین که نفس مطمئنه آنجا ایجاد می‌شود. جالب این است که با همین چشم‌های کوچکشان دارند تو را وزن می‌کنند و قیاس می‌کنند. این برای دیده‌شدن این برای دیده‌نشدن! خیلی‌خب عزیزم تو فکر می‌کنی دیده‌شدن و دیده‌نشدن در عرض و طول خلقت خیلی چیز مهمی است. از گنده‌ترین‌ها دیده شدند و فراموش شدند. گنده‌ترین‌های خلقت! پیغمبران! شب سوم رحلت همین پیامبری که برای میلادش نشسته‌ای کسی یادش نبود محمدی وجود دارد. آن چیزی که ماند معارفش و راهش بود. آدم‌ها اصلاً در مسیر خلقت دیده نمی‌شوند. اگر انسان به این سمت برود به نفس مطمئنه می‌رسد. آیا آیه شریفه قرآن می‌گوید «یا ایهاالمصلین» ای نمازگزاران «یا ایهاالمجاهدین» و…؟ من چیزی در قرآن ندیدم آن چیزی که در قرآن دیدم که خدا بلافاصله بعد از اینکه از این مرحله گذشتیم؛ اسمش را مرگ نمی‌گذاریم اسمش را می‌گذاریم گذر از این مرحله؛ آن کسی که خدا خودش دنبالش می‌گردد چنین آدمی است«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً». آن‌هایی که به منبع عظمت وصل شدند خود عظیم همان لحظه جانشان را می‌گیرد. از امام‌صادق(ع) که امشب شب میلادش است سؤال کردند که بالأخره تکلیف گرفتن جان ما چه شد؟ یک جا در قرآن می‌گوید خودم جان بنده ام را می‌گیرم؛ اسمش را نگذاریم جان‌گرفتن؛ خودم بنده ام را از این مرحله رد می‌کنم. یک جای دیگر می‌گوید عزرائیل و ملائکه داریم. امام‌صادق(ع) فرمودند دوتایش درست است برخی را خود خدا از این مرحله رد می‌کند «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً» بعد می‌گوید ارجعی یعنی چه؟ یعنی من تو را فرستاده‌ام خودم هم تو را بر می‌گردانم. از منبع خودم هستی. نفس مطمئنه یعنی این! بقیه‌اش را من نمی‌فهمم از کجای دین در می‌آورند؟!
نفس مطمئنه کسی است که مثلاً در نماز خشوع دارد! خشوع اصلاً ایجاد نمی‌شود بدون اینکه انسان عظمت طولی و عرضی خلقت را ببیند. فیلم است می‌توانی لب و لوچه‌ات را این‌طوری کنی، گردنت را هم کج کنی، شانه‌ها را هم بالا بیندازی اما خشوع این نیست. خشوع این است که کسی که تو را دارد نگاه می‌کند داری نماز می‌خوانی نه او می‌فهمد و نه تو می‌فهمی که داری چه می‌گویی؛ ولی کاملاً می‌دانی کجایی و داری چه کار می‌کنی؟ که این نماز دقیقاً چیست؟ قرار نیست ح و جیم‌اش این‌قدر غلیظ باشد که گلویت خش بیفتد فقط قرار است که بدانی تو اینجا چه کاره‌ای!! این‌قدر هیچ چیز نیستی که مجبوری بلند شوی و هی خم و راست شوی بگویی ما هم هستیم. جریان خلقت فقط این است. دو نفر داشتند با هم زدوخورد می‌کردند و نیروی انتظامی آمد آن‌ها را بگیرد ببرد نفر سوم  آمد دست این دوتا را گرفت گفت ما سه‌تا را کجا می‌بری؟ ما با جریان خلقت فقط این‌طوری آویزان هستیم که آقا یک بندگی در مسیر خداست، این نماز را می‌خوانیم دستمان را به این بندگی می‌گیریم که آقا ما پنج‌تا داریم نماز می‌خوانیم.

» نفس مطمئنه فقط حاصل تفکر در عظمت خداست

نفس مطمئنه فقط از عظمت ایجاد می‌شود و کسی که به عظمت خدا فکر نمی‌کند طول خلقت را مطالعه نمی‌کند تاریخ را نمی‌خواند و بخندد، مسخره کند که «کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه‌فروش» این اصلاً نمی‌تواند عظمت را خلق کند. به محض اینکه این منبر و صندلی را به او دادند تاریخ این گفتمان‌های یک‌طرفه، منبرها و صندلی‌ها را باید از قبل  تا بعد مرور کند که چقدر قبل از ما روی این بودند و بعد از ما هستند و من اصلاً در طول خلقت هیچ چیز نیستم؛ بعد بیاید عرضش را هم ببیند که همین الآن هم که دوباره می‌شماریم یک دو سه ۲۵ هزارتا مردند. این عرضش که اصلاً معلوم نیست چه اتفاقاتی می‌افتد. همین ثانیه‌هایی که بهتان می‌گویم. آدم ثانیه‌ها را چک کند. در هر ثانیه چه اتفاقی می‌افتد همین الآن که من دارم صحبت می‌کنم در همین سه ثانیه چند تریلیارد کلمه گفته شده با چقدر نیت! اصلاً ما در گفته‌ها گم هستیم پس بنابراین این اگر اتفاق بیفتد انسان می‌تواند به منبع عظمت برسد.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید