امروز 17 بهمن 1403 - 5 شعبان 1446
خواندنی ها

متن سخنرانی | وصال یار «1»

5 فروردین 1380 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

یا لطیف
سخنرانی حجةالاسلام سید محمد انجوی‌نژاد
موضوع : وصال یار «1»

براي ايام دهه محرم و اين ده شب يعني تا شب تاسوعا و عاشورا بحث وصال يار را در نظر گرفتيم كه ان شاءالله اگر خدا بخواد در ظهر عاشورا به وصال حقيقي مون هم برسيم . چند نكته رو قبل از ورود به بحث متذكر بشم و اون اينكه بحث سنگينه ، البته معمولاً در ايام محرم موضوع هايي كه بنده پيرامونش صحبت مي كنم سنگين هست ، بحث هاي قبل اجتماعي تر و كاربردي تر از اين بحث بودند ، اين بحث يك مقدار فضاش رويايي است و شايد در فضايي صحبت كنيم كه نه من ونه شما از اين فضا خبر خاصي نداريم و اميدمون اين هست كه قدم به قدم بريم جلو و به اين فضا برسيم . لذا خيلي حواستون رو جمع كنيد ! مخصوصاً اينكه بحث پيوسته است . يعني اگر جلسه اول خوب دقت نكني شايد جلسه دوم ، سوم چيزي نفهمي و انشاءالله خدا عنايت مي كنه و به لطف آقا اباعبدالله الحسين (ع) ، در اين ايام عقل ها و قلب هاي ما با آمادگي بيشتر به بحث گوش مي دن و مطالب رو مي گيرند ، و انشاءالله كه خداوند تبارك وتعالي اين عنايت رو به همه ما داشته باشه تا ما حقيقتاً به اين بحث عمل كنيم .
من امروز دوباره حداقل براي بيستمين بار ( ! ) نصايح حضرت آقاي بهجت رو مطالعه مي كردم و دلم گرفت ، ديدم  دائم ايشون تأكيد دارن به اينكه ”  اينقدر بحث نكنيد ، اينقدر حرف نزنيد ، عمل كنيد ! ” به اون چيزهايي كه مي دونيد عمل كنيد . انشاءالله خداوند بقيه اش رو هم بهتون مي ده . به هر حال اين بحث جالب و تكون دهنده اي هست . انشاءالله ما از همين شب شروع مي كنيم به عمل كردن . من خودم برنامه ام رو اين گذاشتم :  هر بحثي  كه شب مي كنم نيمه شبش روي اون بحث نيم ساعت ، يك ساعت فكر كنم و ضمن اينكه براي بحث فردا شب آماده مي شم سعي كنم در اعمال و رفتارم اين بحث رو عملي كنم . پس تأملي كه به پيوستگي اين بحث مي كنيد خيلي مهمه . اين بحث ، از اون بحث هايي نيست كه يه تيكه اش رو گوش بديد و فايده رو ببريد ، نه ، خيلي قسمتهاي به هم پيوسته اي داره ، از طرفي همون طوري كه قبلاً  عرض كردم ، و از اسم كانون مون هم مشخصه ،  ما رهپويان وصال هستيم و جايگاه بحث وصال كاملاً خالي بود .
يه بنده خدايي اوايل كار كه ما توي خيابون وصال هم بوديم ، (در مسجد خيرات ) اومده بود و ايراد گرفته بود كه : ” خُب آقا ! رهپويان وصال اسم قشنگيه ،  وصال هم شاعر خوبي بوده ، ولي خُب شما منتسب به اهل بيت (س) هستيد ، يه اسم اهل بيتي مي ذاشتيد . گفتيم : بابا ما وصال شيرازي رو نمي گيم كه ، منظور ما وصال ياره . اين بنده خدا فكر كرده بود ما تو خيابون وصاليم ، رهپويان وصاليم و مي خوايم همه مون هم شاعر بشيم ! ما مي خوايم انشاءالله  به خدا برسيم . پس با توكل به خدا بحث رو شروع مي كنيم :
خداوند تبارك و تعالي در سوره عنكبوت آيه 64 مي فرمايد : ” بسم الله الرحمن الرحيم وَ ما هَذِهِ الْحَياهَ الدُّنيا الّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إنَّ الدّارَ الْاخِرَهَ لَهِيَ الْحَيوانُ لَوكانُوا يَعْلَمونَ ” يعني : ” اين حياتِ دنيا چيزي نيست مگر لهو و لعب و اون چيزي كه براي شما مي ماند و پايدار است زندگي و سراي آخرت است اگر مردم بفهمند . ”
چند نكته رو براي ورود به بحث بايد روش كار كنيم : اول اينكه تأكيد خداوند در قرآن ، اميرالمؤمنين (ع) و بقية ائمه سلام الله عليهم اجمعين  در خيلي از روايات بر اين نكته هست كه دنيا بازي است ، و علاوه بر اين به جنبه هاي حقيقي دنيا هم اشاره مي كنند ، ما مي گيم كلام يه منطوق داره ، كه مي گه :‌ دنيا بازي است و يه مفهوم داره كه مي گه : ما در اين دنيا هستيم . پس يه چيزهاي حقيقي هم در اين دنيا هست . اشكال بر اونهايي است كه از دنيا ، فقط مجاز و اين چيزهاي بازي رو مي بينند . اگر احياناً كسي چشمش به حقايق دنيا باز بشه ، چيزهاي ديگه اي از دنيا كه اتفاقاً خوبه  و مي شه ازشون خيلي استفاده  كنه رو هم مي بينه . همين دنيايي كه يك عده لعنش مي كنند ، و اين طوري برخورد مي كنند ، يه چيزهايي داره كه اتفاقاً بسيار بسيار با ارزشه . اصلاً اي كاش هميشه آدم تو دنيا بمونه ، اون آب حياتي كه مي گن از همين حَيَوان گرفته شده . كه در قرآن هم اومده ، آب حيات ، اون چيزي كه انسان بهش مي رسه ، اون حيات ابدي و اون چيزهايي كه در همين دنيا وجود داره و چون من و شما جزء دنياييم در خود ما هم وجود داره و اينقدر باارزش هست كه اسمش رو ما مي ذاريم وصال ، رسيدن به حقيقت . حالا يار يك تمثال هست ، منظور حقيقته ، رسيدن به حقيقت .
اگر انسان به حقايق برسه اينقدر دنيا شيرين و زيبا مي شه كه حتي اميرالمؤمنين (ع) هم اين دنيا رو مدح مي كنه ، لذا مي فرمايد : ” مَتْجَرُ اَولياء الله ” ” دنيا تجارت خانه است براي اونهايي كه ولي خدا هستند . ” ( ولي يعني به سر منزل مقصود رسيدن ، يعني دوست هستند .)
لَهو يعني چي ؟ لهو يعني : كارهاي بيهوده و كارهايي كه سرِ ما رو به طوري گرم مي كنه كه از حقايق دنيا و از حقيقت اُخري ( آخرت ) باز مي داره ، اينقدر سرش گرم مي شه . اينقدر به اين بازيچه هاي دنيا مشغول مي شه ، اينقدر اين مقام ها و ثروتها و فقر و غناها و حتي اينقدر مشكل ها دامنش رو مي گيره كه اصلاً يادش مي ره بابا اينجا يه گذرگاه هست ، اصلاً يادش مي ره اينجا دنبال يه چيزهاي خيلي بهتري بايد مي گشته . ما بعضي وقتها اينقدر سرمون رو شلوغ مي كنيم كه از اون چيزي كه براش به دنيا اومديم ، غفلت مي كنيم ، اصلاً ما خلق شديم براي اون كمالي كه در وصال يار هست . اينقدر مشغول مي شيم كه ازش غفلت مي كنيم .
نكته بعد اينكه : اين بازيچه ها درجه داره ، اين طوري نيست كه مثلاً بگيم شيطان كه حتماً مي خواد ما رو تو اين دنيا فريب بده ، بياد براي همه ما يه بازيچه يكسان بذاره ، ديديد تو اسباب بازي فروشي ها ؟ براي يه عده جغجغه درست مي كنند ، براي يه عده توشله ( گلوله ) كه توشله بازي كنند ، جلوتر مي ياد ، براي يه عده مثلاً منچ درست مي كنند ، يه كم بالاتر مي ره ، ارضاء نمي شه ، طرف مي ياد قطار برقي درست مي كنه ، بالاتر مي ره : عروسك سخن گو ، آدم آهني  ، دارا و سارا ، بالاتر مي ره : به بازيهاي كامپيوتري و سِگا و فلان و فلان ، مي رسه . بالاتر مي ره ، اينها هم ارضاش نمي كنه ، همين جوري دارن براي اين يه چيزي درست مي كنند بازي كنه . دقيقاً شيطان هم براي نفس ما ، بازيچه هايي درست مي كنه ، اين بازيچه ها الزاماً بازيچه هاي نامربوط و كم اهميتي نيست بعضي هاش هم خيلي مهمه ، من مثلاً فلان مقام مهم تو مملكت مي شم . بعد فكر مي كنم خيلي آدم مهم و حسابي هستم ، غافل از اينكه همين شده بازيِ بنده ! بنده مثلاً مي يام رو منبر مي شينم حرف دين و خدا و وصال يار مي زنم ، در صورتي كه يادم رفته شيطان فريبم داده ، همين بحث و منبر من الان بازيه . با اين من رو نگه داشته . حبّ دنيا مظاهر مختلفي داره ، ‌ اين جمله بسيار زيباي شهيد آويني كه مي فرمايد : ” بيچاره آنكه او را پرستوي آمادة عروج مي دانند و او هنوز مستِ هواي نفس است . ”
شيطون برامون بازيچه درست كرده . ” لهو ” يعني كاري كه ما رو از اون اصل كار دور كنه . آقا ! تو يه چيزهايي در دنيا مي توني بهش برسي ، يه چيزهايي تو آخرت  . با اين بازيچه ها كه بايد براي اوقات فراغتت باشه ، جزء وظايف روزانه تو هست ، مشغول نشو . هر كسي هم بازيچه اش مال خودشه ، اون بچه شش ساله يه جور داره بازي مي كنه ، اون پيرمرد 80 ساله هم يه جورِ ديگه بازي مي كنه . فرقي نمي كنه  ، بازي بازيه ، بعضي وقتها حتي مستحباتش هم بازيه ، نمازش هم بازيه ، همه اش بازيه ، فكر مي كنه خبريه ، اين معناي لهو هست .
اما ” لعب ” : مي گن : لعب اون بازي هايي هست كه خيلي هم حساسه ، خيلي حساسه . من قبل از اينكه بخوام به وصال يار برسيم ، اول بايد زيراب مخالفت هايي كه براي وصال مي شه رو بزنم ، ما ديگه تو مقدماتيم ، الان جلسه اوله ، كسي امشب نشينه به اين اميد كه همين الان من بگم چه كار كنيم كه به خدا برسيم ، چون من خودم هنوز نرسيدم . ما مي خوايم يه فضايي خارج از توان رو صحبت كنيم . دعا كنيد همين جوري قدم به قدم كه مي ريم جلو ، برسيم و بگيم . وگرنه اثر نمي كنه ، خودم بهتر از شما مي دونم به كجا مي رسه ، به اينجا مي رسه كه اين بنده خدا يه بازيچه هايي كه اونها رو خيلي مهم فرض مي كنه براش همه چي مي شه . ديدي بعضي از بچه ها وقتي بازي مي كنند با چه شدت و حدتي و با چه هيجان و با چه قدرت و تعصبي بازي مي كنند ؟ گويا كه الان دنيا و آخرت همينه يا مثلاً يه مسابقه فوتبال  كه تو يه محله اي چهار تا تيم گل كوچيك دارن با هم بازي مي كنن ، تو فينال به قدري با شدت و تعصب بازي مي كنن كه گويا اگر اين بازي رو برد ديگه الان جهان رو گرفته . به اين مي گن : ” لَعِب ” خدا مي گه : بنده من ! اومدي تو دنيا بازي كني ، اين بازيچه ها رو زياد جدي نگير .
” لَهو ” اوني هست كه انسان غفلت مي كنه ، اما لعب اوني هست كه نه تنها غفلت مي كنه بلكه روحش رو هم براي اين قضيه مي گذاره . هيچ وقت يادم نمي ره كلاس اول دبيرستان بودم ، ظهر بازي فوتبال داشتيم ، گل كوچيك بود ، تيم كلاس ما با تيم كلاس مقابل ، من اولاً يك هفته روزه گرفتم براي اينكه اين بازي رو ببريم ! اون روز ، ظهر هم نماز ظهر و عصر با يه وسواسي خوندم و هرچي دعا و هرچي نماز حضرت زهرا (س) و همه و همه رو خوندم كه انشاءالله اين بازي رو ببريم . آخرش هم 5 به 2 باختيم . و من چقدر نسبت به دعا و اين چيزها نااميد شدم ولي كاشكي اونجا يكي بود در گوش من مي گفت : بابا ! اين كليدهايي كه تو اينجا به كار بردي مال اين بازي نيست ، بي خود تو قفل چرخوندي ! بايد بتوني خوب بازي كني ، قرار نيست كه ما تو اين بازي ها هم دينمون رو دخالت بديم . ( اين رو تو محرم پارسال هم گفتم ) بابا ! ديگه تو ورزش ، بسم الله رو بگو برو تو ميدون ، قرار نيست كه ديگه براي اين هم دعاي توسل بخونيم . آخه دعاي توسل خيلي چيز مهمي هست  . وقتي مي گي يا ” وجيهاً عندالله ” ، داري از آبروي چهارده معصوم (ع) مايه مي ذاري ، چه براي فوتبال ،‌ چه كنكور ، چه براي چيزهاي ديگه . دعا رو بكن ، من حرفي ندارم‌ ، بگو : خدايا ! كمكم كن . ولي اگه يه وقتي دعاي توسل مون و دعاها و نمازهاي ديگه فقط براي اين چيزها باشه ، نبايد اگر دعامون مستجاب نشد ايراد بگيريم . اون وقت بهمون مي گن : اين ها رو بهت نداديم كه براي اين چيزها استفاده كني براي چيزهاي ديگه بايد استفاده مي كردي . حيفِ اين اشكت نيست ، پاي اين بازي ها داره مي ريزه ، واقعاً حيفش نيست ؟! اشك ريختن براي لهو و لعب درسته ؟ طفلي فوتبال رو باخت ، سكته كرد مُرد !! شهيد راه فوتبال شد . اين ديگه خيلي معركه است . اين لعبِ . نگفتم فوتبال نگاه نكن ، نگفتم فوتبال بازي نكن ، بابا ! ما خودمون قبل از اينكه اينجوري نحيف و درب وداغون بشيم يه پا فوتباليست بوديم ! الانش هم اگه نفس داشته باشم ( حداقل 5 دقيقه هم شده ) بازي مي كنم . ولي اين رو مي خوام بگم ، چرا داري با حدت و شدت ، قلبت رو پاي اين مي ذاري ؟ چرا اعصابت رو خورد مي كني ؟ چرا داد مي زني ؟ چرا فحش مي دي ؟ چرا زندگي برات تيره و تار شده ؟ خُب باخت كه باخت ! به اين مي گن : شدت و حدت . اي آقا ! باخت كه باخت ؟ حالا فردا بهمون مي گن ديدي باخت ؟ خُب بگن ! اصلاً چيز مهمي نيست .
اين مثالي بود كه چون ديدم همه جوونيد و خيلي مثال مبتلا به بود براي شما زدم . تو بقيه مسائل زندگي هم همين طور ، اشكت رو براي چي داري مي ريزي ؟ اعصابت رو براي چي خورد مي كني ؟ اگر يه وقتي اشك ريختي و اعصاب خودت رو براي اين چيزها و اين بازي هاي مختلفي كه تو زندگي داريم اعم از خورد و خوراك و پوشاك و غيره و غيره خورد كردي ، مصداق آيه قرآن هستي . لعب در قرآن يعني : براي كار دنيايي انسان روي اعصابش فشار بياره ، خطاب به اينها مي فرمايد : ” ما هذه الدنيا ” در عرب ” هذه ” علامت تحقير هست ، يعني تو براي اين دنيا ، اينقدر شدت و حدت به خرج مي دي ؟! تو نيامدي تو اين دنيا كه به اين چيزها برسي ، كه حالا اينقدر اعصابت خورد بشه .
بله ، اعصابت خورد باشه ، هر شب هم كه مي خواي بخوابي با اعصاب خورد بخواب ! براي اين كه  : چرا به خدا نرسيدي ؟ صبح هم با اعصاب خورد پاشو كه چرا به خدا نرسيدي . اشكال نداره ما هم خوشحاليم . اعصابت براي اين چيزها اگر خورد بشه اشكالي نداره . اما براي لعب ، براي لهو نه !
” يَعْلَمونَ ظاهراً مِنَ الْحَياه الدُّنيا و هُمْ عَنِ الاخِرَه غافلون و هم عَن الاخره  هم غافلون ” مي فرمايد : اينها فقط همين ظاهر رو ديدن (  ” ظاهراً ” رو نكره آورده دلالت بر كوچكي و تحقير ) . پيرهني كه تو داري مي پوشي چه 500 تومن باشه ، چه 6000 تومن ، براي اين هست كه به تو نگاه كنند . براي خيلي چيزهاي ديگه اي كه تو در دنيا دنبالش مي دوي ، ما بايد دستور بديم . ( روايت خيلي قشنگيه ، ) اين چيزهايي كه تو دنبالش بودي از اين مسيرها نيست ، مگه نمي خواي برسي به نقطه A ؟ علامه طباطبايي (ره) مي فرمايند : كلام يه منطوق داره ، يه مفهوم . منطوقش اينه كه ” ظاهراً ” رو نكره آورده و تحقير شده و مفهومش اينه كه دنيا يه باطني داره كه خيلي مهمه ، خيلي مهم ! ( خوب دقت كنيد ! ) نگفته اينها دنيا رو نگاه مي كنند و از آخرت غافلند ، گفته : نه ، اينها ظاهرِ دنيا رو نگاه مي كنند ، يعني مطمئن باشيد دنيا يه باطني داره كه اگر به اون هم نگاه كنيد ما ( به عنوان خدايِ شما ) خيلي خوشحال مي شيم ( در ضمن اين آيه خيلي هم آخرتيه ) به همه چيز هم مي رسي ، هم به دنيا مي رسي و هم به آخرت . خُب اين اولين نكته براي ورود به بحث . يعني يه مقداري زيرآب دنيا رو زديم . چون بحث دنيا رو زياد داشتيم ، در همين حد و خلاصه به نظرم كفايت مي كنه .

وارد اصل بحث بشيم . ببينيد ما سه تا عالم داريم :
1 ـ عالم دنيا ، همين عالم ظاهر ، كه الان مي بينيم  ( خوب دقت كنيد )  در عالم دنيا همة ما ماده ايم ، همة ما يك بعد مادي داريم بايد كاملاً به اين بعد مادي هم برسيم ، غذا بخوريم ، زندگي كنيم ، كار كنيم ، ازدواج كنيم و . . . همه كارهايي كه بقيه آدمها مي كنند بايد اينها رو انجام بديم ، اين يك بعد مي شه ، منتهاي مراتب يكي از اشكالات ماده اين هست كه ماده نقص برداره و اگر تو دنيا و عالم ظاهر فقط بخواي زندگي كني مطمئن باش تا آخر عمرت بايد همه اش آه بكشي كه اُف بر اين دنيا ! دنيا همينه ، عالم ماده ست ديگه ، عالم ماده نقص داره ، مشكلات براي آدم پيش مي ياد ، ماده نقص پذيره ، خوشي هاي مادي نقص پذيره . دردهاش نقص پذيره ، اصلاً خوشي و دردش با هم همراه هست و لذا فرمودند : اونهايي كه فقط ظاهر دنيا رو مي بينند و از آخرت غافلند فكر مي كنند تو دنيا بهشون خوش مي گذره ، نه ، همين دنيا هم هزار تا نقص و عيب و ايراد بهش وارده ، يه كم بالاتر بيايم .
2 ـ  عالم مثال : اين عالم رو در دنيا هم داريم ، عالم روحاني .  مربوط به روح تو مي شه  . اين عالم چون مادي نيست نقص هم نمي پذيره در اين عالم شما لذت هايي كه مي بريد تموم نمي شه . لذتهايي كه مي بريد خيلي مقدارش زياده ، دقيقه اي نيست ، ثانيه اي نيست ، اين طوري نيست كه بگي من اين غذا رو خوردم كيف كردم ، يه لذتي مي بري كه تا آخر عمر هر وقت يادت مي ياد از اون لذت مي بري . مثل صحنه هايي كه شما داشتيد . انشاءالله خدا قسمت كنه حرم امام رضا (ع) ، كعبه ، مكه ، مدينه ، كربلا ، يه حالات خوش معنوي كه داشتيد تا آخر عمر اين لذت در جسم و جانت نهادينه شده و هر وقت يادش مي كني كيف مي كني ، يا اگر طوري بخوايم بگيم كه براي همه مبتلابه باشه : مثلاً يه بذلي كرديد ، بخششي كرديد ، دلي رو بدست آورديد ، لبخندي رو به لبي نشوندي ، يه ابراز عاطفي كرديد ، يا يه محبت عاطفي ديديد ، بعضي وقتها يه جمله كسي به شما گفته كه دوستش داري تا هر وقت اين جمله يادت مي ياد با يادآوري اين جمله لذت مي بري . به اين مي گن عالم مثال ،
اما آيا وصالِ يار در عالم مثاله ؟ (من خيلي تأكيد مي كنم كه خوب دقت كنيد ، چون بحث كاملاً فلسفي هست ، من خيلي ساده اش كردم ، البته شما اگه كتابهاش رو بخونيد يك كلمه اش رو نمي فهميد ، شما هم كه مي گم منظورم شماي عموم هست ، به كسي توهين نشه ، ولي بحث خيلي سنگينه ، البته يه مقدار كه جلو بريم خيلي شيرين مي شه ) در عالم مثال وقتي شما لذت مي بري آيا همين لذت ، وصال يار هست ؟ پس آقا نمازهامون رو خوب بخونيم ، لذت ببريم ، بريم كه به وصال يار رسيديم ؟! نه ، اگه اين طوري بود چرا بعضي وقتها لذت مي بريم ، بعضي وقتها لذت نمي بريم ؟ چرا بينش خط فاصله مي افته ؟ چرا مثلاً امروز با يه نمازي خوشحالم ، پنج ساعت بعدش گناه مي كنم ؟ بعد از گناه هم كيف مي كنم ، مي دونم اين گناهه ، كيفش هم آني هست ، بعد از بين مي ره ، پدرم رو در مي ياره ، وجدانم رو آزرده مي كنه ، اما كيف مي كنم . معلومه هنوز به لذت عالم مثال نقص وارده . پس اين هم عالم وصال نيست وصال در كدوم عالمه ؟
3 ـ  عالم تجرّد و مجرّدات . اين عالم از بقيه بالاتر هست .  در اين عالم نشئات و لذات نامحدوده . مثالش رو بگم : مثل بهشت ، يه روايت از بهشت گوش كنيد و كيف كنيد . مي خوايم ببينيم در بهشت چه لذت هايي وجود داره ؟ لذتهايي كه الان در دنيا داريم ، چند نوع هست : 1 ـ لذت ديداري : از طريق چشم منظره مي بينيد ، ( يه چيز خوبي مي بينيد ) و لذت مي بريد . 2 ـ  لذت شنيداري : از طريق گوش ، مطلبي رو مي شنوي و لذت مي بري ، موسيقي ، آهنگ ، يا كلام و چيزهايي كه مي شنوي ، 3 ـ لذت چشايي : با قوه چشايي لذت مي بري . 4 ـ لذت لامسه ، از طريق لمس ، لذت مي بري ، 5 ـ لذت بويايي ، از يك بوي خوب لذت مي بري . 6 ـ لذت آميزش ، بغير از اين شش نوع ديگه ما لذت نداريم . روايت مي فرمايد : ”  در بهشت ( چون عالم مجرداتِ )يك جرعه آب كه مي خوري ، همه اين لذت ها رو با هم مي بري . ” اِه ! داره آب مي خوره ، فقط بايد لذت چشايي داشته باشه ، مي گه : نه در اون زمان لذتها نامحدود هستند ، و در هم ادغام
شده اند . با يك جرعه آب  همة لذت ها رو با هم مي بري . گويا بهترين چيز رو شنيدي ، بهترين چيز رو ديدي ، بهترين چيز رو خوردي ، بهترين چيز رو لمس كردي ، و تمام لذت هايي كه شما در اين عالم مي بينيد ، همه رو با هم با يك جرعه آب بهشتي ، مي چشيد .
اين مثال اون دنياييش هست ، در اين دنيا مي گه : وقتي انسان به وصال مي رسه اين طوري نيست كه بگيم وصال يار يه لذت خاصيه ، بقيه لذت ها همه سرجاشه ، نه به وصال يار كه مي رسي در آنِ واحد همه لذت ها رو با هم مي بري . يعني انسان يك لحظه كه با محبوبش خلوت مي كنه و با خداش خلوت مي كنه توي اون يك لحظه همه لذات رو احساس مي كنه براي همينه كه ديگه سراغ بقيه لذت ها نمي ره ، مگر منْ بابِ وظيفه . اصلاً سراغ اونها نمي ره . اين عالم تجرده ، اون شعري كه مي گه :
اگر لذتِ ترك لذت بداني            دگر لذت نفس لذت نخواني
به اين عالم بر مي گرده . اگر بدوني چه خبره ، كه حالا وقتي به عالم وصال رسيديم در جزئياتش مي گيم : افرادي كه واصل هستند دقيقاً چه مطالبي رو احساس مي كنند . خُب پس اين نكته دوم راجع به عوالم .
از خصوصيات عالم وصال بگيم : در عالم تجرد همه چيز ناب و خالصه خالصه ! ، دقيقه دقيق ، بدون سر سوزن شبهه يا اشكالي ، يكي از اشكالات ما الان اينه كه خيلي چيزها برامون شبهه هست ، آقا اين درسته ؟ درست نيست ؟ اين جوري هست ؟ اون جوري نيست ؟
حضرت آقاي جوادي آملي فرمودند : انسان حتي مي تونه به مقام عصمت هم برسه اين تو عالم تجرده ، يعني اونجا ديگه شما اشتباه هم نمي كني . خطا هم نمي كني ، زندگيت هم درسته ، تو مسائل اجتماعي صاحب رأي هستي ، تو مسائل سياسي صاحب رأيي ، تو مسائل اقتصادي ، و . . . چون به وصال رسيدي ، تو منبع حقايق هستي ، وقتي انسان به حقيقت مي رسه هيچ خلافي و هيچ مجازي نمي تونه فريبش بده . به منبع حقايق كه رسيدي همه چيز نابه ، اونجا همه چيز  كاملاً خالصه ، هيچ اشتباهي در كار نيست . و اين نابها همين جوري ادامه داره ، تجليات ناب ، نور ناب ، علم ناب ، قدرت ناب ، درخشندگي ناب ، فروغ ناب ، لذت ناب ، همه چيز ناب هست ، تا انسان در عالم وصال به اون جايي مي رسه كه دقيقاً فاني در خداوند مي شه . اونجا ديگه خودِ خداوند تبارك و تعالي با همون روح قوي خود ، چنان انسان رو در برمي گيره كه به قول اون روايت قدسي : ” انسان واصل به جايي مي رسه كه مانند خداوند وقتي به يه چيزي مي گه : بشو ! مي شه . ”
يه بنده خدايي از شاگردان حضرت آقاي قاضي (ره) نقل مي كرد : براي انجام اعمال مسجد سهله رفته بودم ، ديدم آقاي قاضي از مسجد اومد بيرون ، تا من رو ديد سلام كرد ، منم دستش رو بوسيدم ، ايشون دست من رو گرفت با خودش برد . من با خودم گفتم كه من هنوز اعمال مسجد سهله رو انجام ندادم ، روم هم نمي شد به آقاي قاضي بگم ، تحمل كردم و رفتم و . . . رسيديم به يه قبرستان . نشست شروع كرد من رو وعظ كردن . موعظه كرد ، همين طوري كه موعظه مي كرد ، ديدم يه دونه مار كبري از عقب داره مي ياد ، ما هم ديگه حواسمون از موعظه پرت شد . داشتم اين مار رو نگاه مي كردم . آقاي قاضي يه نگاهي به من كردند ببينند من دارم كجا رو نگاه مي كنم . مار رو ديدند گفتند : كارت نباشه ، حرف من روگوش بده ! گفتم : چشم ! ولي باز ، همين طوري كه گوش مي دادم يه نگاهي هم به مار مي كردم ، آقاي قاضي گفتند : پسرم با من باش ! گفتم : خُب آخه آقا !ماره داره مي ياد . گفت : اون كاري به كار ما نداره . با من باش ! مي گفت : ماره اومد بغل دست من و آقاي قاضي چمبره زد ، آماده براي حمله . گفتم‌ : آقا ما ديگه نيستيم ! اجازه مي ديد آقا ؟! آقاي قاضي يه نگاهي كرد گفت : بشين ! يه نگاهي هم به ماره كرد و گفت : ” مُت بِإذْنِ الله ” مار خشك شد !! گفت : ما حالا همين جوري مونده بوديم ، ماره خشك شده يا داره فيلم بازي مي كنه ؟ آقاي قاضي صحبت هاشون تموم شد و رفتند . ما هم يه دو سه قدم باهاشون رفتيم . برگشتم ببينم اين ماره جدي مرده ؟ حالا جرأت نمي كنم برم جلو ، از دور يه دونه سنگ انداختم ديدم خورد بهش ، افتاد زمين !
اين قدرتي كه اين بزرگان گرفتند مال اينه كه به اين درجه رسيدند ، اين روايتي كه الان مي خوام بخونم متواتر نقل شده ، يعني همه علماي شيعه ، همه فلاسفه ، همه كساني كه سالها تو عرفان كار كردند ، و خيلي از علماي عارفِ اهل سنت هم اين روايت رو نقل مي كنند . خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد :  ” بنده من !  تو عالم ، وقتي به وصال يار رسيدي ، خودت ديگه ياري ، خودت مي توني اين كارها رو انجام بدي . ”
در احوالات يكي از بزرگان همين شهر (از شاگردان مرحوم انصاري ) نقل مي كنند :  در مسير اصفهان ـ شيراز ، نزديكي هاي اصفهان گازوئيل ميني بوس تموم شد ، اومدن پائين كه چكار كنيم ؟ چكار نكنيم ؟ ( نمي دونم حالا توي سرما بوده يا گرما ) همه تو سرشون زدند ، ايشون اومدند ( لباس چندان مرتبي هم نداشت ) ،  گفتش : انشاءالله راه مي افته ، رو ميني بوس دست زد  ، گفت : ” من بهت مي گم برو اصفهان ! ” همه خنديدند ، به راننده گفت : حالا يه استارت بزن . يه استارت زد ، روشن شد ! گفت : رسيديم اصفهان ، اولين پمپ بنزين اصفهان خاموش شد !
اين قدرتها الكي نيست . اينها هست ، انشاءالله كه اين طوري بشيم ، حداقل تو اين همه جمعيت ، تو اين دهه اي كه همه مي يان ، يكي شون به اينجا برسه . (حداقل بتونه پول كانون رو جور كنه ) !!
عنايت مي كنيد ؟ اين درجات هست . وجود داره ، آدم بايد مراقب باشه ، خُب ما بايد چه كار كنيم ؟ نبايد به اين وصال برسيم ؟ حالا به اين درجات نمي رسيم ، ولي خيلي از مباحثي كه تو اين دهه مطرح مي شه كاملاً رسيدني هست  . همه مي تونند برسند . استاد بزرگوارمون حضرت آقاي دولابي ( رحمه الله عليه ) فرمودند : ” وقتي انبياء و اولياء خدا يه چيزي مي گن ، يعني تو مي توني بهش برسي ! الكي نمي يان چيزي بگن ، تو رو به ولع بندازند . يا تو كارتون مشكل بندازند ، اذيتتون كنند ، يه عمر هم الّافتون كنند وهيچي هم بهتون ندن . ”
اين طوري نيست . تو ، توكار بيا ،  اين چيزهايي كه مي گيم رعايت كن . حتماً مي رسي . حالا بگذاريد از روايت بريم بيرون ، از خود قرآن براتون مثال بيارم . مي گه : اين به جايي مي رسه كه به خودِ خدا مي رسه . وقتي انسان به خود خدا برسه ، نه اشتباه مي كنه و نه از قدرت چيزي كم مي ياره . آيه 42 سورة نجم مي فرمايد : ” أنَّ الي ربِّكَ الْمنتهي ”‌” بنده  ! تو مي مي دوني براي چي اومدي ؟ براي اينكه در نهايت به خود رب برسي . ” شاهدِ بعد : آيه 8 سوره علق ، ”‌و اِلي الله رُجعي ” تو همين دنيا ( نه تو آخرت ) شما به خدا مي رسيد . بعضي ها مي گن : انا لله و انا اليه راجعون ” اين آيه براي ختم ها هست ، بله درسته ، ولي اين فقط يك جنبه اش ( جنبة آخرتي ) هست ، جنبة دنيايي هم داره ، ” انا لله ” ما مال خدائيم و ”‌و انا اليه راجعون ” بايد به خدا برسيم ، بايد به وصال يار برسيم . پس آقا اين كه گفتن خليفه الله ، خالي بنديه ؟ بحثي چند وقت پيش داشتم براتون از قول يكي از بزرگترين علماء و فلاسفة غرب ، يه جمله بسيار زيبا داره ( عين جمله  رو من مي گم ، مي خوام كم و زياد نشه ، ببخشيد ، نگيد ، ايام محرم اين جمله رو روي منبر گفت ، ) گفته : كدوم الاغي گفته ما آدميان ، خليفه الله هستيم ؟ ( تو كتابهاي مسيحيت هم اين رو داريم ديگه در كتاب اونها هم اومده كه انسان خليفه خدا هست .) خُب راست مي گه ، بله تو خليفه خدا نيستي ، براي اينكه تو اصلاً با اين معارف بيگانه اي ، بايد هم كم بياري . اما شيعه سرش رو بلند مي كنه ، مي گه : ” ما هستيم ! ”  حالا ممكنه خيلي هامون خليفة الهي نشيم ولي واقعاً هستيم ،  قدرتهاي الهي رو در وجودمون داريم . با بقيه حيوانها فرق داريم . خُب چه كار كنيم كه مردم اغلب اون طوري زندگي مي كنن ؟ تقصير خدا هست كه مردم در طول چهل سال ، پنجاه سال ، چهل روزش رو نمي تونند براي خدا يه چله بگيرند ؟‌خالصِ خالص باشند ؟
” مَنْ أخْلَصَ لِله اَرْبَعينَ صَباحاً جَرَ الله ينابي الْحِكْمَه مِن قَلْبِهِ اِلي لِسانِهِ  ” اون كسي كه چهل روز ، تو اين 40 ، 50 سال بتونه خودش رو نگه داره ، كامل براي خدا خالص باشه ، كارهايي رو خواهد كرد كه خودش هم باورش نمي شه . و جالب اينه كه اون وقت اين كارها رو اصلاً انجام نمي ده ، مي گه : اصلاً كار مهمي نيست . مي گه : من از اينم مهمترم ، من مي تونم حتي اين قدرت رو داشته باشم اين كارها رو انجام ندم . مردم ما ، ( مردمي كه داريم مي گيم از بنده و شما تا بقيه مردم ) بهشت رو يك باغ خيلي زيبا مي پندارند كه بايد برن توش ، يه مشت عسل از جوبهاش بخورند ، بعدم دست چهار تا حوري رو بگيرند ، بروند اين ور و اون ور حال كنند ، ديگه همه چي رديفه ، بعد هم هر وقت دهنشون رو باز كردند ، جلو دهنشون يه سيب ظاهر بشه ، و بخورنش ! بهشت رو اين طوري مي بينند ، جهنم رو هم يه گودالي مي بينند كه پر از آتيشه ، كه تو رو داخلش مي ندازن  ، تا مي ياي به خودت بجنبي از اين ورت مي سوزه ، از اون طرف هم آتيش بيرون مي زنه ، تا مي ياي از اين طرف فرار كني ، چهار تا عقرب نيشت مي زنه ، اين هم جهنمه ! غافلند از اينكه بهشت و جهنم اين چيزها نيست ، بهشت و جهنم در كلام وصالي كه ما داريم صحبت مي كنيم مالِ عالمِ تجرده . اينها كه همه مادي هستند ، دو تا پله پائين تر از عالم تجرّده . پله اول : عالم مادي ، دوم : عالم مثال ، سوم عالم تجرّد . اينها كه تو فكر مي كني مال عالم ماديه ، تو عالم مثال هم ما مادي نيستيم كه اين چيزها بخواد تعلق بگيره . گفتم اين كه شنيديم ، كه به انسان مي گن : ” عسل بخور ، حوري داشته باش ” مال همون روايتِ هست كه مي گه يك جرعه آب در بهشت كه مي خوري تمام اين لذت ها رو با هم مي بري . يك نگاه به جمال محبوب مي كني تمام اين لذت ها رو با هم مي بري . حالا مجبورم اين روايت رو بگم تا خوب جا بيفته . روايت مي گه : مثلاً لذت آميزش در بهشت چهار سال هست . اين يعني چي ؟ يك نگاه به محبوب مي كني چهار سال همون لذت رو مي بري ، اين چيزهايي است كه در اونجا به ما تعلق مي گيره . البته كار نداريم به اين بحث ، گفتم اين بحثي كه الان خدمتتون دارم مي گم ممكنه شما بشينيد گوش كنيد خيلي هم خوشحال باشيد ، اما مطمئناً خيلي از علما با اين بحث ها مخالف هستند ، من الان دارم خدمتتون مي گم بعد رفتي يه جايي گفتي ، مخالفت كردند ، به من ربطي نداره !
من اين بحث رو كه دارم خدمتتون مي گم ، از حضرت امام (ره) استفاده كردم ، از حضرت آقاي علامه طباطبايي رحمه الله عليه ، از حضرت آقاي جوادي آملي ، از حضرت آقاي حسن زاده آملي ، از حضرت آقاي قاضي استفاده كردم و يه دو تا كتاب غربي رو دارم كار مي كنم اونهايي كه با كار ما تطبيق داره ، مثال براتون مي يارم مثل همين مثالي كه براتون آوردم ، مثل يه جور برهان خلف رياضي كه خونديد ، يه جور برهان خلف دارم براتون مي يارم ، يك سري كتابهاي مثلاً عرفاني رو خوندم ، اينها رو جمع كردم ولي شايد بعضي ها بگن اين جوري نيست . اما خودمون داريم قبول مي كنيم ، خُب اگر قرار باشه لذت هاي اونجا هم اين طوري باشه  كه فرقي با عالم ماده نداره .
اما مردم ، مردم چه جوري هستند ؟ مقدمه چهارم : ماها از نظر وصال هر كدوم يك ظرفيت و استعداد داريم و اين ظرفيت و استعداد ما مي تونه بالا باشه به يه جايي برسه : ” اِلي ربّك الْمُنْتَهي ”‌ تا مقام قبل از خدايي ممكنه برسه ، روايت هم داريم كه مي گه  : ” عليٌ مَعَ الحق وَ الْحَقُّ مَعَ الْعَلي ” اين معناش همينه . تا اون جا برسه ” حقي ” كه دارم مي گم يه بحث ديگه هست ، مردم از نظر ظرفيت دو گروه هستند :
1 ـ يك عده انسان هاي تام الاستعداد : همه چيزشون خدا هست ، همه وجودشون خداست . حرف زدنشون خداست ، ” مايَنْطِقُ عَنِ الْهَوي ” هيچ چيزي از خودشون ندارند . پيغمبر اكرم (ص) مي فرمايند : هيچ كلمه اي ، هيچ چيزي نمي گه مگر اينكه خدا گفته باشه ، معصومينِ ما در اين درجه هستند . هيچ چيزي نمي گن مگر اينكه خدا گفته باشه ، خُب اين يه كمي از كلاس ما بالاتره ،
2 ـ گروه دوم انسانهاي تام اليقين هستند : يعني عبادتشون از روي صِدق هست ، خدا رو مي پرستند ، بعضي وقتها اگر گناه مي كنند ، توبه مي كنند بعضي وقتها اگه عقب گرد مي زنند ، سريع جبران مي كنند ، و يواش يواش چشمهاشون باز مي شه . بعضي وقتها كه گناه و يا  ترك اولي مي كنند دوباره چشمهاشون رو مي بندند . گروه دوم اهالي احسان هستند . در روايت اومده  : از پيغمبر (ص) سؤال شد كه اهالي  احسان چه كساني هستند ؟ اين روايت رو فرمودند : ” أَنْ تَعْبُدَ الله كأنَّكَ تراه فَأنْ لَمْ تَكُنْ تراه فَأنَّهُ يَراك ” كساني كه يه جوري زندگي مي كنند ، گويا دارن خدا رو مي بينند . روي كلمه ” گويا ” خوب دقت كنيد ، گويا دارند خدا رو مي بينند و اگر اونها خدا رو نمي بينند يك جوري زندگي مي كنند و يك جوري خودشون رو به يقين رسوندند كه گويا خدا داره اونها رو مي بينه . روي خودشون كار مي كنند ، خلوت براي خودشون پيدا مي كنند ، اين قدر در خلوت به خودش تلقين مي كنه كه احساس كنه خدا داره اون رو مي بينه . به خودش مي گه : خدا داره تو رو مي بينه ، مراقب باش ! علامه طباطبايي (ره) در شرح اين روايت مي فرمايند : فرق اين گروه با گروه اول مثل فرق ” أنَّ ” و ” كَأنَّ ” در ادبيات عرب است . ” أنّ ” يعني بدرستي كه ”‌ كَأنَّ ” يعني گويا اونها خود خدا رو مي بينند ، اينها فكر مي كنند ، يه جوري براي خودشون برنامه ريزي مي كنند گويا دارند خدا رو مي بينند . اين فعلاً مقام ماست ، يه جوري برنامه ريزي مي كنند گويا دارند خدا رو مي بينند . اينها وقتي خلوتي احساس مي كنند در خلوت مي شينند و اينقدر به خودشون تلقين مي كنند تا به خدا برسند . اين خلسه ها ، اين حالتهايي كه انسان در خودش مي ره ، تمركزها و غيره و غيره ، اينا رو مي شينه كار مي كنه ، تا بالاخره به خدا برسه .
در زمان جنگ ، خدا رحمت كنه همه شهدا و همه اونهايي كه اون زمان كار مي كردند به اين صورت كه رزمنده بودنشون رو حفظ مي كردند ، يك كاري مي كردند كه اون حال و هوا از دست نره ، اون زمان قبر مي كندند در تاريكي شب ، در قبر مي خوابيدند و حتي بعضي هاشون يك چيزي هم رو قبر مي گذاشتند براي اينكه مرگ رو احساس كنند . خُب ماها فراموش كاريم ،‌ چكار كنيم ؟ مرگ رو احساس نمي كنيم .
خدا رو بايد احساس كرد . اينها اينقدر رو خودشون كار مي كنند كه احساس مي كنند . طرف تا خلوتي پيش مي ياد نمي شينه با خودش فكر كنه الان كه هيچ كسي نيست ، يكي ديگه ممكنه باشه ، اگر در خلوت بشينه فكر كنه اون يكي ديگه اي كه ممكنه باشه ، واقعاً هست و احساسش كنه ، اين يه برنامة تمريني هست ، علامة طباطبايي (ره ) براي اين مطلب ، تمرين كردن رو منظور كردند . تمرين فكري ! مي فرمايند : در خلوتي بشين ، به عدد يك فكر كن ، يك يعني چي ؟ اولين چيزي كه به نظرت مي ياد يكِ ، عددِ ديگه اي اگر الان من بخوام بگم شما فكر نكرديد . اولين چيزي كه به نظرتون مي ياد عددِ يكه . اينقدر به اين عدد يك فكر كن ، اينقدر جلوتر برو ، يواش يواش مي بيني كه تمام جهان رو مي توني زير اين يك جمع كني ، يواش يواش ! خوب كه فكر كردي مي ياي بالاتر به جايي مي رسي كه مي فهمي يه جاي بالاتري به اين يك ، دلالت و نظارت مي كنه . تازه اونجا به خدا مي رسي . اين يك تمرينه ، نه نماز هست ، نه دعاست ، نه فلان ، تمرينه ،حالا اين تمريني كه  ايشون ( علامه طباطبايي ) فرمودند ، نمي دونم چقدر براي شما كاربرد داره . اين براي شما يه مقدماتي هست . مثال زدم كه بدونيد بزرگان ما روي خودشون كار مي كنند ، اين چيزها بي خود نيست .
هر كسي از حضرت آقاي بهجت سؤال مي كنه ، ايشون مي گن : همونهايي كه بلدي برو عمل كن !  ( از جواب دادن هاي ايشون مشخصه كه خيلي عصباني هستند ) يه بنده خدايي يه سؤالي جديداً از ايشون كردند بعد ايميلش رو براي من فرستاد . اين بنده خدا به دفتر آقاي بهجت ايميل زده بود كه آقا ما رو نصيحت كنيد ، جوابي كه آقاي بهجت دادند خيلي عجيبه ، فرموده بودند : نصيحت مال وقتيه كه تو رو بشناسم ، بايد بشناسمت ، اينجوري نمي تونم به تو وعظي بكنم ، صحبت كنم ، براي نصيحت ، بايد بشناسمت ، ”‌نُصْحُ الْمُؤمن ” . يعني بايد بياي قشنگ بشيني جلوي من ، همه چيز رو به من نشون بدي ، چه مشكلاتي داري ؟ چه مشكلاتي نداري ؟ روحيه ات چطوره ؟ وضعيت عبادتت چطوره ؟ چند سالته ؟ علمت چقدره ؟ همه اينها مهمه .
روي اخلاق فني دارند كار مي كنند ، همين طوري دلش خوش نيست كه بگن آقاي بهجت نصيحت مي كنند ، تماس بگيريم ايشون هم يه نصيحتي بكنند ، بعد همه بروند اين ور و اون ور قاب بگيرند . بگن نگاه كنيد آقاب بهجت ما رو نصيحت كردند ، برو بابا ! اينها اهل اين بازي ها نيستند . حالا ما كه هيچي نيستيم ، ولي بعضي وقتها من از منبر مي يام پائين ، يارو مي ياد مي گه آقا يه نصيحتي بكن ، اِه ! پس من از اول منبر تا حالا اون بالا چه كار مي كردم ؟ يعني چي ؟ دكون باز كرديم ؟ نصيحتم كجا بود ديگه ؟ چهار تا كلام و خونديم حالا داريم براتون مي گيم ، ما از اين ضبط صوتهاييم ، منتها كتبي ضبط مي كنند تا ما براي شما شفاهي بخونيم .
خُب اين سه گروه رو من تموم كنم ، گفتم فرق اين گروه با گروه ديگه مثل إنَّ و كأنَّ هست ، حضرت آقاي جوادي آملي مي فرمايند كه اينها طبيعتاً درجه ولايت ، نزديكي و وصالشون نسبت به گروههاي ديگه خيلي پائينتره ، به همين درجه هم قانع هستند تا به اون درجه هاي بعدي . ”  إنَّ كِتابَ الْأبرارْ لَفِي عِلّيينْ وَ ما اَدْراكَ ماعِلّيونْ‌كِتابُ مرقوم يَشْهَدُهُ الْمُقَرّبون ” مي گه : اينها در وجودشون يك معارفي دارند مال خودشونه ، زياد هم به اين ور و اون ور نمي تونند بگن . اين چيزها دريافتي هست ، اين طوري نيست كه شما بري بشيني از راه نرسيده بگي : آقا ! يه چيزي بگو !  بعد هم بري بگي : چيزي نگفتند . يك گروه دانشجو رفته بودند محضر جناب آقاي آيت الله حاج آقا رضا بهاء الديني (ره) اينها مثلاً ده نفري بودند ، بعد كه اومده بودند پرسيده بودند كه چي ديديد ؟ آقا چي فرمودند ؟ گفتند : هيچي ما نشسته بوديم ، ده تايي مون ، 5 تا برادر ، 5 تا خواهر نشسته بوديم ايشون از راه اومدند يه نگاهي به ما كردند و نشستند ، يه سماور هم كنارشون بود ، يه چايي ريختند ، يه سيگار هم آتيش زدند ، تموم ماحصل اين جلسه همين بود . ( ايشون سيگار مي كشيدند ، كه البته اين سيگار كشيدنشون هم يك حالت خاصي داشت ، رفته بودند به امام رضا (ع) گفته بودند آقا اگه اين سيگار ضرر داره ، حُبّش رو از ما بگير ! ) گفته بود تموم ماحصل اين جلسه همين بود . سه تا سيگار بود كه كشيده شد و دو عدد چايي كه خورده شد !
خُب حقّته ! آدم باش ! وقتي مي ري يه جمله كه بهت مي گه ، مي زنه تو خال ، آدم باش ، تو خودت روي خودت كار كن . اين شبهايي كه اومدي اينجا نشستي من پدر خودم رو در آوردم ، بعد با اين وضعيت هيچ فايده اي نداره . اين چيزهايي هم كه مي شنوي و دارم برات مي گم ، الان فقط دارم شرح مي دم كه چه خبره ، شايد فردا هم همين طوري باشه ، بعد كه گفتم چه كار كن بايد كار كني ، انشاءالله يه روزي آقا كه اومد ، ببينه تو خيلي بالايي . اين جوري بايد باشي . يه دوتا قضيه خيلي زيبا هم از امام زمان (عج) دارم كه انشاءالله براتون خواهم گفت .
پس اين هم گروه دوم ، گروه دوم يه اشكالي دارند كه اتفاقاً اكثريتشون هم اين اشكال رو دارند ، اشكالشون چيه ؟ ببينيد اينها معاد رو قبول دارند ، قيامت رو قبول دارند ، محرمات رو انجام نمي دهند ، واجبات رو انجام مي دهند ، تقوا رو دارن و خيلي چيزهاي ديگه رو دارند ، اما يادشون مي ره كه اون چيزي كه دنبالش هستند ، مادي نيست . لذا خواهش هاشون مادي هست . يعني دنبال ماديات بهشتند ، دنبالِ فرار از عذابهاي ماديِ جهنم هستند . چون اين گونه هستند ، بعضي وقتها ماديات دنيا فريبشون مي ده ،‌ چون اينها يه مصداقي از بهشت رو مي بينند .
يه بنده خدايي ، يكي از همين آدمهاي مشهور مملكت كه  حالا اين جمله اي رو كه مي گم شايد بعضي هاتون بشناسيدش عيب نداره چون من خيلي ناراحت شدم از اين قضيه ، مي گن  يه دختر خانمي رفته بود از ايشون سؤال كنه ، دختر خانم جلوش نشسته شروع كرده به اين دختر نگاه كردن ، بعد هم گفته : خانم شما چقدر خوشگلي ! گفته بود : يعني چي ؟! آقا فرموده بودند : چون مظهري از جمال خدا هستي دارم بهت مي گم . قربونت برم !!
اين دكون ها رو از كجا ياد گرفتي ؟ خجالت بكش ! اين قدر اينها مادي فكر مي كنند ، كه حتي فكر مي كنند زيبايي خدا در زيبايي صورتهاست . يعني چي آقا ؟! مظهري از جمال خدا هستي ؟ چرا چرت و پرت مي گي ؟ از خودمون دين اختراع مي كنيم  . كدوم امام مون همچين كاري كرده ؟ كدوم عالم بزرگواري همچين كاري كرده ؟ اونهايي كه تو داري ازشون دم مي زني كدومشون يه همچين كاري كردند ؟ اينها صوفيه بازيه ، صوفيه اين كار رو مي كنه ، يه خانم خوشگلي مي ذارند جلوشون مي گن مي خوايم به جمال خدا برسيم ! اين كه تمام ماديگري هست ، ( ببخشيد ! ) شهوت جنسيه . همه كارها رو شوخي گرفتيم ، زرت زرت هم مشهور مي شن ، يكي نيست بر اينها نظارت كنه ، كه به قول معروف سوتي ندن و اينقدر تو همه جا نپيچه . باور كنيد  من تو چهار تا دانشگاه رفتم اين سؤال رو كتبي از من پرسيدند كه آقا اين بنده خدايي كه تو دانشگاهها ، تو تلويزيون  اين ور ، اون ور ، صحبت مي كنه يه همچين قضيه اي براش اتفاق افتاده . واقعاً يكي نيست بر اينها نظارت كنه ، يكي نيست به اينها بگه :  آخه تو چه حقي داري اين كار رو مي كني ؟ وقتي مرادشون اين رو داره مي گه ، من به اين دانشجوها چي بگم ؟ از صبح تا شب همه شون دارن مظاهر جمال خدا رو مي بينند ديگه ! حالا بيا درستش كن ، خربيار باقالي بار كن ! اين خيلي مهمه ها .
بابا ! اين مسائل مادي نيست ، اصلاً ربطي نداره اون مال عالم تجرّده . آقا ! به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست . . . برو بابا ! تو اصلاً شعر بلد نيستي ترجمه كني ، تو اصلاً هيچ چيز از خدا نمي فهمي ، اصلاً خدا رو نفهميدي . لذا تو اين مسير به جايي خواهيم رسيد كه دقيقاً خدا رو بشناسيم . اين گروه اين اشكال رو دارند كه بعضي وقتها از حقايق باز مي مونند . لذا چه اتفاقي مي افته ، ( خوب دقت كنيد ، مخصوصاً شمايي كه جوون تريد ) لذا اينها فقط به يك سري اعمال خشك ظاهري مقيد مي شوند ، عبادتشون رو انجام مي دهند ، ركعات طولاني ، فلان ، فلان ، همين طوري . . . .
بعضي دعاها هست كه ازشون برداشت اشتباه مي كنند . من هيچ وقت از اين دعاها نمي كنم چون مي دونم اون آمين ها اصلاً آمين هاي استاندارد نيست براي اين دعا اشتباه دارند آمين مي گن ، تا مي گي : ”‌وَ زَوّجْنا مِن الحورالْعين ” مي بيني از اون ته مي گه : الهي آمين !! ( اي بدبخت جمال يار رو اگه ببيني مي فهمي كه اينها همه بچه بازيه ، اينها براي امروز من و تو هست ، اينها براي لذت هاي امروزمون هست . )
خُب اين مقدمه اي بود كه براتون گفتم . هيچ اشكالي نداره ، دبيرستاني ، دانشجو ، هرچي هستي اينها رو ياد بگير ، چه اشكالي داره بتوني دو تا بحث فلسفي هم ارائه بدي ، كسي نتونه برات طاقچه بالا بذاره .

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید