یا نور
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: به سوی نور – قسمت سوم
تاریخ: 1403/04/19
عناوین اصلی سخنرانی:
» آنقدر سیاهی بر عدهای غلبه میکند، با این که باطل مطلقند فکر میکنند حق مطلقند
» چه کنیم که عقل نورانی شود؟
» تاریکی آدم را بهانهگیر میکند
» اگر قرار باشد خدا شما را به مقام نورانی برساند حتما یک امتحان سخت برایتان قرار میدهد
» آنقدر سیاهی بر عدهای غلبه میکند، با این که باطل مطلقند فکر میکنند حق مطلقند
در بحث نور به قسمت عقل که مقدمه ای کوتاه دارد، رسیدیم. بعد به [قسمت] لُب میرسیم. مقدمهی کوتاه بحث عقل این است که یک عقل مطلق داریم که همان عقل الهی است و یک عقل نسبی داریم که موجودات این عقل را دارند. موجودات هم باز عقلشان نسبی در نسبی است یعنی موجودات که خودشان عقلشان نسبی است، نسبت به عقل مطلق یک چیزهایی دارند و در طول زندگیشان هم این عقل رشد میکند و هر چه که جلوتر میرود، عقلشان نسبت به قبل بیشتر میفهمد. این تعریف عقل نسبی است. عقل مطلق چیست؟ عقل مطلق حق است. آن چیزی است که خدا حق دارد و هیچ اشتباهی در آن نیست. خداوند تبارک و تعالی برای این که ما مقداری راحتتر باشیم، معصومین را هم خلق کرده است که معصومین کسانی هستند که اینها هم عقل مطلقاند؛ یعنی ما با مراجعه به معصوم، حالا چه در زمان غیبتش و چه در زمان حضورش، میتوانیم خیالمان راحت باشد که گفته این عقل مطلق است. اما اینجا تاریکی چکار میکند؟ اولا نور لازم است تا آدم بفهمد عقلش نسبی است. وقتی که تاریکی پیش میآید اولین حقه شیطان عملی میشود که در قرآن کریم میفرمایند؛ شیطان اعمال را زینت میدهد یعنی اعمال را عقلانی جلوه میدهد و این اعمال عقلانی به ظاهر عقلانی است. حالا ما مثالی برای عقل نسبی بزنیم برایتان جا میافتد. مثلا بچه در چهارسالگی و پنجسالگی خواستههایی دارد و اصلا هم گمان نمیبرد این خواستهاش مشکل دارد و به شدت از پدر و مادرش شاکی میشود که چرا جلو خواسته مرا میگیرید. احساس میکند به او ظلم شده و از آنها بدش میآید. چرا این احساس را میکند؟ چون عقل این بچه نسبت به والدینش پایینتر است؛ عقل نسبی این را میگوید. همینطور والدین نسبت به استادشان، استادشان نسبت به استاد استاد؛ او نسبت به پروفسور، پروفسور نسبت به کسی که جهان را بیشتر دیده، بالاتر میرود و به نسبت امام میرسد. همه اینها نسبت به هم عقلشان نسبی است.
نور به ما ثابت میکند که روی عقلتان به نسبت حساب کنید و نه مطلق! اما وقتی سیاهی و گناه میآید، شخص فکر میکند که دقیقا نه! یک صحنهای را به شما یادآوری کنم؛ باری دیگر هم این صحنه را گفتم و آن صحنهی اعدام صدام حسین است. در این صحنه که اغلب دیدهاید و هرکسی هم ندیده است خیلی راحت امشب میتواند [در اینترنت] سرچ کند و برایش میآید. صدام با شانههای کاملا بالا، کاملا سینهسپر، خیلی قوی روی پلهها پایش را برمیدارد و بالا میرود. ما زیاد دیدهایم اعدامی را که وقتی میخواهند اعدامش کنند، بریده است. یعنی طرف دیگر، قدمهایش نمیکشد حتی طناب اعدام را که گردنش میاندازند؛ اصلا [دچار] بهت و شک است. شما میدانید که صدام یکی از جنایتکاران تاریخ است و کارهای عجیبی کرده است. اعدام او را در نظر بگیرید؛ بالای [دار] رفته و طناب را گردنش انداختهاند؛ محکم میگوید: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلَّا ٱللَّهُ و أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّهِ» و پایین میپرد. خداوند تبارک و تعالی میگوید، آنقدر سیاهی بر عدهای غلبه میکند که با این که باطل مطلقند، فکر میکنند حق مطلقند. بعد آیه برایشان میگوید «فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا» وقتی اینقدر سیاه شده است که حتی با من مخالفت میکند؛ خودش می بیند مخالفت است اما میگوید نه، حق با من است؛ حق با خدا هم نیست!
حالا صدام را ول کنید به اعمال خودمان برسیم. هر وقت عملی خلاف رضایت خدا انجام میدهید، نگویید حق با من است. این بیعقلی است. پس ممکن است کسی در مسیر باطل اینقدر جلو برود که وقتی اعدامش هم کنند؛ کوتاه نیاید. حالا یک عده ممکن است بگویند که نه صدام میخواسته کم نیاورد و این کار را کرده است ولی بعید است. اگر اینطوری هم باشد خیلی آدم قوی هست. مگر میشود؟ یعنی میدانسته الان به جهنم میرود؛ این قدر محکم شهادتین را گفته و بالا رفته و پایین پریده. به آیه شریف قرآن برمیگردیم، این آیه خیلی عجیب است و میگوید در روز قیامت در جهنم یکسری افراد هستند که اگر اینها را به دنیا برگردانیم، دوباره همین کارها را میکنند. جهنم را هم دیده ولی دوباره این کار را میکند. چرا؟ چون فکر میکند حق مطلق است. چرا فکر میکند حق مطلق است؟ چون فکر میکند عقل مطلق است؛ مشورت نمیکند؛ از خدا نظر نمیخواهد و الی آخر! پس این راجع به عقل!
» چه کنیم که عقل نورانی شود؟
حالا ما سراغ لُب بیاییم. تعریف عقل نورانی را در حقیقت لب میگویند؛ یعنی مغز عقل، اصل عقل ، آن نوری که خدا به ما داده است. همان فرشتهای که دیشب عرض کردم که امام صادق(علیهالسلام) فرمود در وجود شما قرار داده شده است که در لحظه بلوغ جسمی و جنسی شما همان فرشته عقل هم به بلوغ نسبی خودش میرسد؛ کاملا [هم] میرسد. یعنی شما فرض کنید پسر یا دختر بالغ نشده است بعد نماز میخواند [و گاهی] نمیخواند و اینها! ممکن است احساس خوبی از نمازخواندن داشته باشد اما از نمازنخواندن احساس بدی ندارد [چون] بالغ نیست و آن احساس بد عقلانی بعد از بلوغ اوایلش سراغش میآید چون پاک و صاف است. حالا میخواهیم لُب را معرفی کنیم چون کاربردی میخواهیم صحبت کنیم و جلسه هم عمومی است؛ من فقط فارسی آن را به شما میگویم و این چند آیتم و چند نکتهای که راجع به بحث لُب هست و این اثر نورانی که دارد. چه کنیم که عقل نورانی شود و درست تشخیص دهد و کمتر اشتباه کنیم و دنبال سعادت توأمان دنیا و آحرت باشیم. با یک صلوات عاقلانه شما وارد این بجث میشویم.
- اطاعت
همه بلدید قرآن میگوید «أطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» عقل میگوید در یک جاهایی ما باید اطاعت کنیم. خیلی عجیب است هزارسال است این استدلال را میگویند، آقا باید از پزشک اطاعت کنیم. اصلا استدلال لازم ندارد اگر عقل انسان نور داشته باشد؛ یک جاهایی گفتگو آیین درویشان نبود، وقتی به خط قرمزهای خدا، سنت و اینها میرسد و مشخص میشود این آدم، این وجود، این خدا، عقل مطلق است؛ ما در برابر عقل مطلق چون و چرا نمیکنیم. [پس] اطاعت نور میآورد. ببینید من این خاطره را خیلی قبلتر هم گفتم؛ از فلان عارف که به دلایلی نام این دو عارف را نمیآورم، سوال کردند که مگر در زیارت دور علیبنموسیالرضا(علیهالسلام) به آدمها عنایت نمیرسد؟ چرا باید اینهمه راه بیاییم و نزدیک قبر شویم؟ عارف جواب داد که هر چقدر به منبع نور نزدیکتر شوید، فیض بیشتر است. خوب این سؤال و جواب را دقت کردید؟ این یک سؤال و جواب عقل نسبی است؛ یعنی من با عقلم تشخیص میدهم که هر چقدر به نور نزدیکتر شوم احتمال تاثیر بیشتر است. آن کسی که سؤال کرده بود پیش عارف دیگری رفت و از او سؤال کرد من از فلانی پرسیدم و گفته که برای زیارت علیبنموسیالرضا(علیهالسلام) هر چقدر نزدیکتر شوید، فیض بیشتر است. میگفت این بزرگوار دستی به محاسنش کشید و گفت: و اما اینطور نیست! آن عارف با عقل نسبی جواب داد، حالا ببینیم این عارف چه میگوید! گفت و اما اینطور نیست! ما برای زیارت هرچقدر که بتوانیم به قبور نزدیک میشویم چون به ما گفتهاند نزدیک شوید! چشم! آقا ایشان گفتهاند برای زیارت نزدیک شوید یا نه؟ بله! برای چه دنبال دلیل میگردید؟ دلیل این است که ایشان گفته است. در این چشم «أطیعوا الله» نور قرار دارد. وقتی با عقل نسبی و دلیلی که مربوط به خودتان است، زیارت میروید، نور قرار دارد ولی نور چشم، یعنی نور اطاعت در آن نیست! دنبال دلیل گشتن یعنی عقل نسبی! اطاعت یعنی چشم گفته و خیلی نور میآورد. خیلی از کسانی که زحمت میکشیدند تا اوامر الهی را از نظر علمی ثابت کنند زحمتشان مأجور! عالی! اما آن چشم[گفتن] بدون اینکه دلیلش را بدانید نورش خیلی بیشتر است. مگر اینکه بخواهید بحث کنید، بروید یاد بگیرید. از این چشمها نه من عوام، خیلی از بزرگان زیاد میگفتند و عقل نسبی هم میآمد دخالت میکرد و میگفت؛ نمیخواهم عقل نسبیام کار کند و میخواهم چشم بگویم. پس لُب چکار میکند؟ به انسانها اطاعت آموزش میدهد و این اطاعت نور میآورد.
ما رفیقی داشتیم، دوباره خدا حفظش کند هنوز هم زنده است، درکربلای پنج شروع به صحبتهای عرفانی کرد و آتش هم ریخت؛ آهای نمیدانم الان فلان و الان فلان بعد یک دفعه کمی مکث کرد یکی دو تا فحش زشت داد! گفتم چی شد؟ گفت؛ نه حاجی، الان خیلی عرفانی بالا رفتیم، الان خدا را جو میگیرد و شهیدمان میکند! یکی دو تا فحش بدهیم که بمانیم! کمی از آن عرفان پایینتر بیاییم، در اطاعت 1- نور است 2- عبرت. هیچ چیز به اندازه عبرت به آدمها نور نمیدهد. اصلا نگاه تاریخی نگاه خیلی خوبی است. در مناظرات ریاست جمهوری این جملات خیلی بهکار میرفت «رَحِمَ اللهُ امْرِءً اَعَدَّ لِنَفْسِهِ وَاسْتَعَدَّ لِرَمْسِهِ وَعَلِمَ مِنْ اَيْنَ وَفِى اَيْنَ وَاِلى اَيْنَ » امیرالمؤمنین(علیهالسلام) می فرمایند که خدا رحمت میکند یعنی نور الهی به کسی که خودش را بشناسد و بعد میگوید اگر میخواهد خودش را بشناسد مسیرش این است. عبرت تاریخی! «مِنْ اَيْنَ و في اَيْنَ وَ اِلي اَيْنَ» عبرت بگیرد. آقا امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمودند که بالاترین درسهای نورانی را من از زیارت اهل قبور میگیرم، زیارت اهل قبور به معنای رفتن به قبرستان نیست. حالا کار نداریم اگر جمله امیرالمؤمنین(علیهالسلام) زیارت اهل قبور باشد خیلی ممکن است معناهای عمیق داشته باشد اما خلاصهاش این است که اهل قبور یعنی کسانی که از اول تاریخ تا الان سر چه چیزهایی، سر چه کارهایی شده و چه کارهایی نشده است و رفتهاند. بالاخره یک عبرتی از اینها بگیریم؛ خیلی نور میآورد.
3- گله ای که ما از اهل بیت(علیهمالسلام) میکنیم که چرا جواب نمیدهند. خودمان از این گلهها زیاد کردیم هنوز هم شاید بگوییم.
میگوید یک نگاه به اولیای خدا و اینکه آنها چه روزگار سختی در پیش داشتند اما نه تنها نبریدند که محکمتر شدند. امروز یک عده از مردم ما که شاید بعضیهایشان همین الان هم در جلسه نشسته باشند از صبح تا شب دنبال بهانه میگردند که بگویند اگر دین این است، ما نخواستیم. اگر اسلام این است ما نخواستیم، اگر خدا این است ما نخواستیم؛ یعنی بعضیها دنبال بهانهاند و جالب این است که خداوند در قرآن کریم میفرماید؛ آنها که دنبال بهانه میگردند که از مذهب و خدا فاصله بگیرند خود ما بهانه را به ایشان اهدا میکنیم. بهانهجوها کسانی هستند که قرآنکریم معرفی میکند «إِذَا مَسَّهُ الخَیر مَنوعا » وقتی از سمت خدا چیزی به ایشان میرسد خیلی ساده فکر میکنند همه چیز مال خودشان است و جمع میکنند و برای خودشان داستان دارند «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا » حالا اگر از صد تا خیر دو تا شر هم به ایشان برسد « جَزُوعًا » داد می زنند؛ فریاد می زنند؛ اگر خدا این است ما نخواستیم.
» تاریکی آدم را بهانهگیر میکند
بعضی وقتها من خاطرات خیلی تلخی دارم؛ خیلی تلخ است. حتی راجعبه خودم هم نبوده. یک نفر اتفاقی برایش افتاده است و من وقتی میفهمم و یادم میآید، خیلی اذیت میشوم. یکی از آن اتفاقات؛ که خیلی نمیتوانم اشاره کنم چیست چون اهل همین شهر است؛ [ایشان] حاجتی داشت و برایش خیلی اصرار و التماس میکرد؛ در حرم قمربنیهاشم و امام حسین(علیهماالسلام) آمد و حالش را دیدم. من خیلی خودم را فراموش کردم و خدمت حضرت قمربنیهاشم و امام حسین(علیهماالسلام) دعا کردم که خدایا حاجت این بنده خدا را بده! واقعا خیلی اذیت است. امام حسین و حضرت عباس(علیماالسلام) چون به من خیلی علاقه دارند! کلا ایشان داغون و نابود شد [حاجتش برآورده نشد]! نمیتوانم اشاره کنم که موضوع چه بوده است؛ بعضیها ممکن است ایشان را بشناسند. پارسال او را دیدم و فهمیدم که من انقدر دلم برایش میسوزد، خودش خیلی راحت است؛ ولی خداست. گفتم من آن توسل تو را آنروز با آن همه ناامیدی دیدم؛ خودم را فراموش کردم و خدمت قمربنیهاشم(علیهالسلام) برایتان دعا کردم. ببخشید اشتباه کردم، عذرخواهی میکنم که اینجوری نابود شدی! من نسبت به حضرت عباس(علیهالسلام) ناراحت شدم. البته اینکه میگویم بچه نیست؛ شاید سیسال از من بزرگتر است. بعد گفت: ای آقا چیزی نشده که اولیاء خدا هفت نسل قبل و بعدشان آتش گرفت، پای خدا ماندند! این نور است دیگر. میگویند شاه بخشیده شاهقلی نمیبخشد! من نسبت به حضرت عباس(علیهالسلام) شاکیام که چرا تو جواب این پیرمرد را ندادی؟ بعد خودش راضی است. خیلی بد است؛ آنان که غنیترند، محتاجترند. این فقط مخصوص ثروت نیست؛ مخصوص سوسولهای مذهبی است. سوسولهای مذهبی کسانی هستند که پِق کنید از دین می بُرّند؛ خدا میگوید نور ندارند، دنبال بهانه میگردند. بهانه!
مثلا شما فرض کنید گفته امشب برویم باغ جنت ببینیم [در بساط] خدا چه خبراست. میآید اینجا؛ از دم در باغ جنت تا اینجا فرش قرمز پهن کردند، پنجهزارنفر تحویلش میگیرند، دههزار موکب دارد و دورش میگردند و… یک نفر یک تنه به ایشان میزند و میگوید: بفرما این هم از مذهبیها! داداش شما دنبال بهانه میگردی چرا خودت را اذیت میکنی؟ مذهبیها بهانه است؛ این وسط خدا مشکل اصلی است؛ نور نیست، تاریکی است دیگر.
طرف آمده میگوید من روزه میگیرم معدهام میسوزد، ضرر ندارد؟
– والله پزشک این را باید بگوید.
– آآ ۀئرذٍ ۀآوخوابم هم بهم میریزد چطور؟
– بله بهم میریزد.
– عصرها خیلی ضعف میکنم.
– خوب باید روزه بگیری که کمی ضعف کنی اگر اشکالی ندارد!
– چشمهایم سیاهی میرود برای عنبیه مشکل نمیشود؟
– آقا شما نمیخواهی روزه بگیری؛ خب نگیر!
چند سال پیش یکی میگفت نماز عربی چه فایده دارد؟ به او گفتیم خیلیخوب فارسی بخوانید. گفت نه باطل است. شما عربی نخوان، فارسی بخوان، ترکی بخوان، لری بخوان! همین را هم نمیخواند. چرا؟ چون میخواهد نماز نخواند دنبال بهانه میگردد. چرا ؟ چون از خدا میخواهد دور شود و دنبال بهانه میگردد. خدا بهانه را صاف در دستش میگذارد. خوب به همینخاطر بعضی چیزها را خدا کمی الکی، الکی پیچیدهاش میکند. مثلا ما الان رو به قبلهایم، مثلا اینقدر خم شویم نمازمان باطل است. خدایا این چه مسخرهبازی است که راه انداختی؟ اینقدر خم شوی باطل است و فلان! چرا خدا این کارها را میکند؟ برای اینکه بهانه بدهد به کسانی که دنبال بهانه میگردند که نماز نخوانند و با خدا ارتباط نگیرند. موقع وضوگرفتن اگر این قسمت از دستت خشک باشد نمازت باطل است؛ میگوید خدایی را که به این گیراست اصلا نمیخواهیم. بله، همین را میخواستم. نخواه، برو به سلامت! من به چیزی گیر نیستم! تاریکی آدمها را بهانهگیر میکند و نور کاری میکند که آدمها از آنطرف دنبال بهانه بگردند. [طرف] میگوید سی سال نمازم را قضا کردم. چرا؟ چون شک داشتم که از نماز خودم، خوشم آمده باشد. خوبان از آنطرف دنبال بهانه میگردند.
نور چکار میکند؟ در لُب نور بهانهزدایی میکند. چهارده معصوم، صدوبیستوچهارهزار پیغمبر و… اینهمه اولیاء خدا، اینهمه بزرگان، کسانی که هی آخر جلسه [ذکرتوسل] میگویید دستها را به دست همدیگر بدهید، آن شهید و فلان؛ اینها زندگیهای سختی داشتند و پای خدا ماندند که به این مقامها رسیدند. برای رسیدن به یک یا دو حاجت قهر نکردند؛ آشتی نکردند. پسر عزیز دلمان میآید به ما میگوید شما دعا کنید من به این دختر برسم تا آخر عمر نماز میخوانم! عه! داستانی ما داریم! شصت کیلو گوشت و یوست و استخوان است، بعد برای خدا شرط میگذارد؛ اگر میخواهی با تو حرف بزنم باید به این کام دلم برسم. اینطوری آقا کسی ولی خدا نمیشود.
» اگر قرار باشد خدا شما را به مقام نورانی برساند حتما یک امتحان سخت برایتان قرار میدهد
داداش فیلم شهید را سرچ کنید [دخترش] میگوید بابا نرو پایش را از دستان دخترش بیرون میکشد؛ این شهید میشود شما شهید نمیشوید که با کوچکترین ناملایمتی اولین کاری که میکنید رابطه معنویتان با خدا خراب میشود. ما امسال آمدیم باغ جنت، هوا خوب هست، غرفه و بساط سمبوسه و … ردیف است، عالی است، خیلی عالی است. ما وظیفهمان است تمام تلاش و زحمتمان را بکشیم که زائر امام حسین(علیهالسلام) قدمش بر چشم، در رفاه باشد. اما برای امام حسین(علیهالسلام) کمی زجر هم بکشیم. بعضیوقتها همه جوانب را میسنجیم که اگر کاملا خوش میگذرد سراغ معنویت میرویم. خواهران فیلم سینمایی علی اندرزگو را دانلود کنید امشب نگاه کنید بعد هم بدهید برادران نگاه کنند. ببینید برای انقلاب، برای نظام، برای اسلام چه زندگیهایی داشتند و چه کشیدند. فیلم سینمایش را ببینید حقیقتش را نمیخواهد نگاه کنید.
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت
الان یک عده از مذهبیهای ما که واقعا مذهبیاند ولی تا حالا برای دین دردش نگرفته است؛ یک سفر میخواهد برود، بیستجا را چک میکند که خدای نکرده پشهای هم این وسط نیشش نزند. عالی است دمشان گرم! ولی اسمش را معنویت نگذارید. اینها هیچ اشکالی ندارد. باور کنید در این دوره و زمانه که مردم برای گناهکردن هزینه میکنند شما خیلی کارتان درست است ولی اسمش را معنویت نگذارید. الحمدالله دارید حال میکنید. حال حلال ثوابدار! اما اگر قرار باشد خدا شما را به مقام نورانی برساند حتما یک امتحان سخت برایتان قرار میدهد و من می ترسم شما که اینقدر به حال معنوی ثوابدار عادت کردید آنجا زمین بخورید. کمی به خودتان برای خدا سختی بدهید. تعب در عبادت نور میآورد با فضیلت ترین اعمال [میشود]. فضل چیست؟ یعنی نور! «افضل الاعمال احمزها» سختی برای خدا نور میآورد. اردوی جهادی بروید، گرما بچشید، زحمت بکشید، در منطقه محروم بروید و دور بزنید. امام صادق(علیهالسلام) میفرماید؛ اگر هزار درهم به ایتام و فقرا کمک کنید به اندازه یک درهم که خودتان بروید بغل دستشان بنشینید و به ایشان بدهید، ارزش ندارد. مثل او زندگی کنید. بعضی از این بچههایی که خدا پدرشان را بیامرزد دمشان هم گرم، بالاشهریاند تا حالا اذیت نشدند، زحمت نکشیدند، به همه چیز پشت میکنند و اردوی جهادی میروند! میگوید حاجی گاهی به خانههای میرویم که حالم از بو بهم میخورد. میگویم ببینید مردم چهطوری زندگی میکنند! از شما هم دیندارتر هستند؛ این بو هم همیشه هست. نور در سختیکشیدن است. همهچیز جور باشد برای چه دیندار نباشیم برادر؟! وقتی اعتبار دارید، ارزش دارید، احترام دارید [بسترتان] نرم است، جایتان گرم است و همه چیز دارید و پدر و مادرتان مذهبی است حالا از خانه بلند شدید آمدید؛ التماس دعا به شما میگویند. وقتی برمیگردید قربانصدقه شما میروند؛ برای چه دیندار نباشید؟ مگر عقلتان پاره سنگ برداشته که چنین دینی که اینقدر به دردت میخورد را رها کنی! ببینید امشب خانواده چه کسانی بهشان فحش دادند که فلانی شما را منحرف میکند. خاک برسرتان کجا میروید؟ وقتی برمیگردد توهین و تحقیر [میشنود]، پول تو جیبشان را قطع میکنند.
خواهران قرار شد فیلم شهید اندرزگو را ببینند و برادران امشب مستند ادواردو آنیلی را بیینید. اینها نور است. باز هم میگویم خیلی دمتان گرم که در این دور و زمانه اینجور هستید ولی میترسم اگر همینجور با عافیت دور و بر دین باشی؛ در سیسالگی، چهلسالگی، پنجاهسالگی، شصتسالگی در یک امتحان سخت کلا سقوط کنی. بگذارید این نکته را بگویم که اصلا شیطان چون میداند در اولین سختی زمینمیخوری؛ به دینداری شما را هیچ کاری ندارد. میگوید این آدم سختی بچش نیست؛ بگذار به دینداریاش ادامه دهد. خدا او را یکجا در سختی میاندازد ببینم چند مرده حلاج است. چقدر در انقلاب بودند؛ مثلا ما الان یک عده آدمهایی داریم که مسئولین انقلابیاند؛ یعنی چه؟ یعنی تا مسئول میشوند انقلابی میشوند. مسئولیت را از آنها میگیرند، منتقد و اپوزیسیون میشوند. باز دوباره مسئولیت میگیرند «بسم الله الرحمن الرحیم و له الحمد ؛ إنّه خیر ناصر و معین» بعد امثال شما که کف میدان هستید جان میدهید، خون میدهید، عرق میریزید، زحمت میکشید. از طرفی دین و انقلابیگریات آویزان اعتبار و مسئولیت نیست. آن شهید صدرزاده است که وقتی راهش نمیدهند که برود شهید شود که البته نرفت شهید شود؛ دلاوریها کرد. سمت فاطمیون مشهد میرود و شناسنامه به نام افغانستانی جعل میکند و می رود. بعضیها یک شبه، یکدفعه انقلابی میشوند. یک شبه، یکدفعه مذهبی میشوند؛ به مسئولیت بستگی دارد. بگیرد یک چیز است و نگیرید یک چیز دیگر است. بالاخره این حرفها را همه فهمیدند دیگر بابا! گفتن ندارد! خوب پس سراغ این بحث آمدیم که لُب یعنی عقل نورانی و بعد دو سه تا از چیزهایی که عقل نورانی را تقویت میکند گفتیم.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید