یا حبیب
متن سخنرانی
سید محمد انجوینژاد
موضوع: جاودانگی – قسمت اول
تاریخ:1402/05/21
عناوین اصلی سخنرانی:
»آیا بین نظریه داروین و قرآن تناقض وجود دارد؟
»تنها فرق انسان با حیوان گرفتن مقداری از عظمت الهی است
»شاید یکی از معجزات خلقت زمان است
»بیخیالی مؤمن جاهاییست که هیچ ربطی به آخرت ندارد
»آیا بین نظریه داروین و قرآن تناقض وجود دارد؟
در بحث خداناباوری و انکار خلقت تئوری و نظریه داروین را داریم که میگوید مثلاً انسانها مثل بقیه موجودات ماهحصل تکاملند و اصلاً کلا خیلی از کسانی که دنبال دلیلی هستند که دنیا الکی است، خدایی وجود ندارد تا به بحث ترانسفورمیسم یا همان نظریه تکامل داروین میرسند میگویند دیدید! انسان اینطوری بوده! نه آدمی بوده نه حوایی! و تمام! اولاً نظریه داروین نظریه است دیگر، میدانید که نظریه با قانون فرق دارد. نظریه یعنی نظری داده حالا اثبات بشود یا نه، رویش حرف است. فرض میکنیم که اثبات شده باشد و برایش دلایلی هم داریم. ضمن اینکه از این نظریاتی است که نمیشود در یک بازه زمانی صدساله بگویی اثبات میشود. مثلاً اگر قرار باشد انسان در دو و نیم میلیارد سال از میمون به انسان تبدیل شده باشد، برای تفاوت بعدی که محسوس باشد حتماً یک میلیارد سال باید طول بکشد دیگر. لذا نظریههای این مدلی اینقدر بازه زمانیاش طولانیست که قابل اثبات نیست.
حالا اگر این باشد که مثلاً میگویند داروین ثابت کرده ما از نسل میمونیم پس قرآن، خدا، خلقت، آدم و حوا چه؟! اگر اینطوری باشد باز هم قرآن کریم هیچگونه مخالفتی با نظریه داروین یا ترانسفورمیسم ندارد. اصلاً کاری بهش ندارد حتی در بعضی از آیات قرآن مثل آیات مسخ، در طول تاریخ عدهای از انسانها میمون شدهاند. خب چه بسا آنها هم تکامل پیدا کرده باشند بعداً انسان بشوند. امشب اصلاً بحث ما نظریه داروین نیست. بحثم یک چیز دیگر است میخواهم در دو جلسه خدمتتان بحثی ارائه بدهم که بعد انشاءالله به اربعین بروید. بحث سر این است که قرآن میگوید که ما آدم را خلق کردیم شما بگو میمون خلق کرده، اصلاً شما بگو ترانسفورمیسم کاملاً درست است. قرآن میگوید ما آدم را خلق کردیم بعد میگوید بعد از مدتی «وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِي» بعد از مدتی ما در آن آدمی که خلق کردیم روح الهی دمیدیم.
چرا ما میگوییم احتمالاً ترانسفورمیسم درست است؟ برای اینکه حضرت آدم مال هفتهشت هزار سال پیش است در حالیکه ما فسیل از آدم داریم که مال دو و نیم میلیون سال پیش است پس قبل از آدم، آدمی بوده. روایت امامباقر(ع) و … را داریم؛ ولی فرض بر این میگذاریم که قبل از این حضرت آدم همه میمون بودند، غارنشینها مغزشان تکامل نداشته و … خدا میگوید از آن لحظه «وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِي». اصلاً هیچ تناقضی بین نظریه داروین و قرآن وجود ندارد. اصلاً به همدیگر ربطی ندارد. از وقتی خدا در روح آدم دمید آدم یک چیز دیگر شد. همان میمونی که شما میگویی یک چیز دیگر شد. البته این را هم هیچ جا خیلی نگفتهاند که ما با داروین دعوایی نداریم؛ ولی نداریم. از نظر دینی هیچ دعوایی با داروین نداریم. اصلاً خود داروین مسیحی معتقد بوده، ما هیچ دعوایی با او نداریم؛ ولی آنجایی که آدم آدم شد از بعد از «وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِي» بود.
»تنها فرق انسان با حیوان گرفتن مقداری از عظمت الهی است
حالا این روح را ترجمه میکنند که یعنی چه؟ خدا در انسان از روح خودش دمید یعنی چه و چه فرقی با بقیه موجودات دارد؟ این روح چون به منبع عظمتی وصل است که از منفی بینهایت تا مثبت بینهایت است؛ یعنی از ازل تا ابد است با بقیه موجودات فرق دارد، روح بقیه موجودات موقتی است. ما حتی با نظریه تناسخ هم در موجودات دیگر دعوا نداریم. چون حتی داریم، از آیات قرآن هم میشود برداشت کرد که موجوداتی مثل حیوانات تناسخ دارند؛ یعنی اگر در دورهای بهشان خوش نگذرد خدا دوباره آنها را میآفریند که این سری خوش بگذرد، اگر دنیاشان همین باشد. هیچگونه دلیلی هم بر اینکه در قیامت برای حیوانات عقبی وجود دارد نداریم ممکن است باشد ممکن است نباشد. آن روحی که خدا در انسان دمید، روح عظمت خداست. بقیه صفات خدا ممکن است در حیوانات هم وجود داشته باشد. قطعاً وجود دارد. رحمت حیوانات، غضب حیوانات، میل به بقا از خداست. هر چه در حیوانات هست از خداست. آن چیزی که حیوانات ندارند عظمت الهی است. که وقتی در فلسفه اول تعریف میکند فرق انسان و حیوان چیست؟ میگوید انسان حیوان ناطق است، میتواند حرف بزند. خب این را الان قطعاً همه فهمیدهاند که غلط است. چون اولاً حیوانات هم با هم حرف میزنند، زبان گفتمانشان فرق دارد. میگوید نه، انسان کلمه اختراع میکند، این قطعاً غلط است، این حرف زدن انسان مال این است که روح عظمت خدا بهش رسیده که انسان میتواند اختراع کند، میتواند فراتر از آن چیزی که در غریزهاش است را خودش کشف کند و حتی اختراع کند. عظمت!
به یکی دیگر از آیات قرآن بر میگردیم. همه آیه را بلدید. «أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ» بعضی از انسانها مثل چهارپایانند بلکه پایینتر. خیلیخب، همه این را بلدید! کمی عقبتر بر میگردیم ببینیم دارد راجعبه کی صحبت میکند، صدر و ذیل آیات را نگاه میکنیم میبینیم اصلاً دلیل اینکه الان خدا این فحش را داد، وسط آیات قرآن گفت آنها از حیوان هم کمترند، صدر و ذیلش را نگاه میکنیم میبینیم آدمهایی هستند که دنیا برایشان بزرگ بود و آنها خودشان را در مقابل دنیا کوچک میدیدند. بنده دنیا بودند. خدا میگوید من در او عظمت آفریدم که از دنیا بالاتر بیاید، او پایینتر رفته است بنابراین از آن حیوان هم که من خلق کردم پایینتر است. ببینید شاید این صحبت جدید باشد، تنها دلیل فرق انسانها با حیوانات داشتن یعنی گرفتن مقداری از عظمت الهی است. هیچ حیوانی این را ندارد فقط انسان این را دارد.
»مزه نعمتهای بهشت مال جاودانگیاش است
این عظمت یک پروسه هم دارد، پروژه هم نیست، پروسه است. یعنی چه؟ یعنی مسیری که خودبهخود طی میشود. وقتی انسان به منبع عظمت وصل میشود مثل آب کُر است. وقتی یک نجس در آب کُر میافتد، پروژه نیست که بگوییم نجس باید نیت کند پاک شود و … به محض اینکه نجس به کُر وصل میشود خودبهخود پاک میشود. این یک مسیر دارد. این مسیر از جایی شروع میشود به جایی ختم میشود و مهمترین اثری که این عظمت در وجود، انسان دارد میل به جاودانگی است. میل به جاودانگی! بحثمان اینجا مشخص شد انشاءالله بتوانیم در دو جلسه جمعش کنیم. جاودانگی! میل به جاودانگی! یک لحظه مقدمه را فراموش کن، کمی مصداق بگویم. به هر جا میرسیم باز گله داریم. در خیابان برو بگو کی از زندگیاش راضی است، همه ناراضیاند. چه کسانی؟ از متمولترین و معتبرترین تا گداترین و بدبختترین همه ناراضیاند. چقدر مردم ناشکرند! میگوییم نه، این معلوم نیست ناشکری باشد، شاید بزرگی انسان است. حتی کسانی مثل هیتلر، چنگیز و … که دنبال گرفتن جهان هستند یا آن کسی که مثل بوش پروژه جنگ ستارگان را راه میاندازد خیلی معلوم نیست که چیز عجیبغریب یا جنایتکار عجیبغریبی باشد، یکی از غرائز آدمهاست، ما سازگار میشویم کنترلش میکنیم یا از مسیر شرعی جلو میرویم، عدهای نمیتوانند کنترلش کنند. عظمت الهی در ما دمیده شده و چون دمیده شده اولین خصوصیتش میل به جاودانگی است.
چرا همه راضی نیستند؟! یکی از دوستان چند روز پیش میگفت من بعضی از ساعتها ناامید میشوم. گفتم اصلاً در مغز ما قسمتی برای یأس و ناامیدی تعبیه شده است. آنهایی که رواندرمانی میکنند بعضیوقتها جای این پزشکهایی میفرستند که عمل میکنند میگویند این قسمت را از کار بیندازید بعد دهتا چیز دیگر هم خراب میشود. چرا یک دیوانه همیشه شاد است؟ چرا همیشه شنگول است؟ چرا آنکه اعتیاد دارد و الکل مصرف میکند شاد میشود؟ چون آن قسمت را از کار میاندازد. این قسمت به هر چه برسی باز هم دلخور است چون برایش چندتا سؤال پیش میآید. ۱- آخرش چه؟ سریع برایش پیش میآید. شما کلی دختر و پسر میشناسید ما هم میشناسیم که شب عروسیشان گریه کردند. میگوییم چرا گریه کردی؟ میگوید نمیدانم. میگویم من میدانم چون فکر میکردی شادترین شب زندگی این است بعد رفتی دیدی راضی نمیشوی دلت گرفت. چرا راضی نمیشوی چون به منبع عظمت وصلی جاودانگی خیلی برایت مهم است. هر خوشی که بگذرد خوش نمیگذرد؛ ولی خوشیها همهاش میگذرد میگوید خوش گذشت. ما دنبال یک خوشی دائم هستیم.
من خودم اینقدر از این مدل نگاه کردن به دین بدم میآمد تا رفتم کتابی خواندم بهنام «جاودانگی بهشت» مال مسیحیها هم هست. در آن نعمتهای بهشتی را از انجیل درآورده بود بعضیهایش را هم از قرآن درآورده بود، دزدیده بود، کاری نداریم، بعد دیدم مهمترین لذتبخشی این نعمتها این است که دائم است. نمیگویی آخرش چه؟ در آینه نگاه نمیکنی بگویی «وَمَن نُّعَمِّرۡهُ نُنَكِّسۡهُ فِي ٱلۡخَلۡقِۚ» هی ابزارهای لذت بردن از دنیا دارد از من گرفته میشود. خیالت راحت است. آب خالی در بهشت بدهند چون خیالت راحت است این آب همیشه هست همیشه هم همینقدر لذت دارد آن میل به عظمتت ارضاء میشود. آن صفت الهی که در وجودت است. باز مصادیق بگوییم. آرزویش خانه صد متری است، میرسد، دویست متری میخواهد، میرسد هشتصد متری میخواهد، میرسد، آدم میشناسم در نوزده شهر فقط در کشور و سیچهلتا کشور دیگر هم خانه دارد که همیشه هم خالی است میتواند برود باز ناراحت است. همه میشناسند اصلاً این چیزها گفتن ندارد، همهمان میدانیم. هر چقدر بالا میرود باز ناراحت است. به هر خوشی میرسد یک ساعت بعدش گیر میکند، چه شد؟! همهاش همین بود؟! هیچ غذایی برایش دائمی لذتبخش نیست. سراغ هر چه میرود [لذت دائمی ندارد] چرا؟ چون این لذتها جاودانگی ندارد. میلش به بینهایت است، نمیتواند تاریخمصرف قبول کند، آدم مدلش این است.
شما الان به گوسفندی جو بده، جلویش هم بغلدستیاش را سر ببر بکش. اصلاً نمیداند و نمیخواهد بفهمد عاقبتش این است، با همان لذتی که قبل از دیدن این کشتار میخورد با همان لذت میخورد؛ اما به تو بگویند که یک ماه دیگر میمیری، مزه کباب الان با کباب دیروز هیچ فرقی نمیکند؛ اما تو لذت نمیبری. این، آن قسمت روح الهی است. گوسفند تا لحظه آخر لذتش را میبرد. داری بهش آب میدهی میخواهی سرش را ببری، آب را با لذت میخورد. اصل مشکل این است که اگر ما در جهان به جاودانگی چشم نداشته باشیم، عاقبت محور ما نباشد و دنیا محور باشد تا آخر دنیا همینیم. وگرنه شاید خیلی زشت باشد مثلاً بگوییم سوره الرحمن، واقعه و قیامت آورده اینهمه مثالهای عجیبغریب از نعمتها زده برای یک مشت آدم بالهوس که ببینند تطمیع بشوند به خدا بپیوندند. این خیلی استدلال سخیفی است گرچه ممکن است زمانی خود ما هم گفته باشیم. خیلی استدلال سخیفی است. اتفاقاً خدا دارد به آیتالله العظمای گنده ما میگوید نگاه کن آن لذت ماناست. دنبال جاودانگی است. در خلقت که همه علامهطباطبایی نمیشوند. بعد علامهطباطبایی هم که بشوند اگر از این ادا و اصولها دربیاورند پشیمان میشوند.
در خاطراتش دارد میگوید در نماز یک حوری بر من تجسم کرد بعد من سر نماز بودم بهش گفتم برو بعد از نماز گفتم چه غلطی کردم گفتم برو، نماز را میشکستم دوباره میخواندم. خودش میگوید که تا آخر عمر ناراحت بودم که به آن حوری گفتم برو ناراحت شد. علامهطباطبایی هم بشوی آن یک سیستم و مزهای است که تو نچشیدهای الکی رد میکنی. مثلاً میگوید ما روز قیامت فقط میخواهیم به ذات مقدس الهی برسیم! خیلیخب بابا! اول بچش! مزه نعمتهای بهشت مال جاودانگیاش است و اینکه خیالت راحت است. آنجا دعوا، دلخوری، بدبختی، بیچارگی، بدخواهی، حسادت و کینه نیست. چرا نیست؟ چون به جاودانگی وصل شده است. تمام این صفتهای بد مال این است که الان موقتی هستیم اضطراب داریم، میترسیم. میترسیم ازمان بگیرند. سفره را انداختهاند نمیدانیم به ما میرسد یا نمیرسد. اضطراب داریم، دعوا میکنیم، دشمنی میکنیم، کینه و … . تمام این دردسرهایی که صهیونیزم جهانی دارد ایجاد میکند همهاش مال این نیست که کِرم و آزار دارند، فکر بقایشان هستند. با خودش میگوید آب در جهان اینطوری میشود باید نیل تا فرات بشود، زمین در جهان اینطوری میشود باید اینجا را بگیرم. به فکر قومش است. خیلی از آنها هشتاد، نود سالشان است میدانند که نمیبینند بهخاطر قومش دارد زحمت میکشد. اتفاقاً بعضی از آنها عقایدشان خیلی از ما محکمتر است. خب صهیونیسم هم دارد اشتباه میکند در دنیا جاودانگی وجود ندارد. این تعریف جاودانگی بود.
»شاید یکی از معجزات خلقت زمان است
این قسمت را من غیرمنبری میگویم فقط برای اینکه بدانید این مسیر هست. اگر کسی خواست برود، برود و طی کند. آن هم بحث زمان است. بحث زمان بحث خیلی عجیبغریبی است. خیلی عجیبغریب! من پیشنهادم این است که دوستان کلمه زمان را در سایتهای حتی فارسی فیزیک سرچ کنند. حتی میتوانید در سایت دانشکده فیزیک اسلامی که خیالتان هم راحت باشد مبنای دینی دارد، کلمه زمان را سرچ کنید. زمان خیلی چیز عجیبغریبی است. شاید یکی از معجزات خلقت زمان است. حرکت در زمان، فاصله و زمان، سرعت و زمان و خیلی چیزهای عجیبغریب. خیلی عجیبغریب! منفی بینهایت چیست، مثبت بینهایت چیست. یکی از مشکلاتی که ما الان برای نفهمیدن جاودانگی داریم این است که ما اصلاً زمان را نمیفهمیم. فکر میکنیم زمان این ساعت است. الان مثلاً ساعت هشت و پنج دقیقه است. اصلاً دقیقه و ثانیه را ما اختراع کردیم. زمان چیز عحیبغریبیست. پرانتز را میبندیم اگر کسی خواست برود در همان سایت فیزیک اسلامی کلمه زمان را سرچ کند برایش یک سری مقالات میآید اگر حوصلهاش را داشته باشد کمی هم ریاضی بفهمد قشنگ میفهمد چیست.»بیخیالی مؤمن جاهاییست که هیچ ربطی به آخرت ندارد
قسمت بعدی آیا در قرآن، سیره و اقوال برای رسیدن انسان به جاودانگی و عظمت مسیری داریم یا نداریم؟ بله، مسیر خیلی مشخص است. بنشین کمی فکر کن خیال خودت را راحت کن اینجا موقتی است. امامصادق (ع) با تعجب سؤال میکند، میگوید متعجبم از اینکه میدانید اینجا موقتی است؛ ولی اینقدر قاطع برنامهریزی میکنید، اگر به برنامهتان رسیدید مست میشوید و اگر نرسیدید مأیوس میشوید. خیلی متعجبم چون اصلاً مستی و مأیوسی و برنامه با موقت با هم قابل جمع نیست. موقت است، یک فرصت است. یک مغازه را باز کردهاند گفتهاند برو داخل، از این رستورانها هست که میگویند اینقدر ورودیاش است، هر چه دوست داری بخور بیا بیرون. مِنو باز است. قطعاً هم میروی میخوری میآیی بیرون و میدانی که شام هم هیچ چیز نداری؛ ولی نهار را کامل میخوری. درِ دنیا را باز کردهاند بیاییم پنج سال، ده سال، بیست سال، سی سال، پنجاه سال بخوریم و برویم. از همین موقت بهاندازه موقت بودنش لذت ببر. رویش حساب باز نکن. رستوران را باز میکنند هیچوقت نمیگویی شام چه میشود، میگویی فعلاً ناهار را بچسب. دنیا این است که فعلاً ناهار را بچسب همین را بخور برو.
بعضیها دین هم ندارند، اصلاً به قیامت هم اعتقاد ندارند؛ ولی اینقدر مرگ برایشان راحت است، راحت استقبال میکنند. اتفاقاً چون دین ندارد به قیامت هم اعتقاد ندارد مدلش اینطوری است که میگوید الان این را استفاده میکنیم، شب بودیم بودیم، نبودیم تمام. حتی مثلاً بهش مواد میدهند بزند، میگویند اُوردوز میکنی میگوید میزنیم دیگر، آمدهایم این حال را ببریم اُوردوز کنیم برویم. من از یک اُوردوزی خجالت میکشم که من خودم اینجوری به دنیا چسبیدهام، عظمت، جاودانگی، خدا و بهشت دارم او اینقدر بیخیال است. بعد یک دفعه بر میگردم میگویم برای این مدلی که الان من دارم میگویم تأییدی داریم یا نداریم، داستانش چیست؟ آدمی که برایش مهم نیست چه میپوشد، چه نمیپوشد، کی میخورد کی نمیخورد، کی میخوابد، کی نمیخوابد، هر چه پیش آید خوش آید. اسم این چیست؟ میبینم که قطعاً اسمش انقطاع است. همان اُوردوزی یک قسمت را دارد، از همان عظمت الهی این را گرفته است. «الهی هَبْ لِی کَمالَ الْانْقِطاعَ الَیْکَ » انقطاع را دارد؛ منتها کمال انقطاع نیست. به کمالش نرسیده. کمال انقطاع یعنی انقطاع برنامهریزیشده با مدیریت شرعی ذیل فرامین الهی. این جاها را باید اینطوری باشی، اینجاها را هم نباید اینطوری باشی. از مناجات شعبانیه به نهجالبلاغه میرویم میگوید مؤمن واقعی در بعضی چیزها جوریست که گویا صدهزار میلیارد سال میخواهد زندگی کند الی بینهایت، که هست، الان بنده خیری به این آقا میرسانم این خیر در جهان میماند، هشتصد سال بعد که مُردم هنوز این خیر در جهان هست. مؤمن به خیر، عبادت و باقیات که میرسد عقبایی فکر میکند به دنیا که میرسد دنیایی فکر میکند. امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه برای انقطاع نسخه میدهد میگوید انقطاع این است.
انقطاع این است که آن چیزهایی که میدانی بعد از رفتنت برایت میماند محکم بگیری آن چیزهایی که میدانی نهار و شام الان است همین را بخور، لذتت را ببر، بشکنت را بزن برو. پس فرق انقطاع اُوردوزی با کمالالانقطاع این است که انقطاع کمالی انقطاع با برنامهریزیشده مدیریتمند، ذیل فرامین الهی است. مؤمن نسبتبه بعضی چیزها کاملاً بیخیال است. به بعضی چیزها که میرسد واقعاً باخیال است. جلوی امام مینشستند مثلاً میگفتند ابرقدرت فلان اینجوری گفته، نشریات غرب اینطوری گفتند، تمام سیستمهای تلویزیونی و ماهوارهای این را گفتند از قیافه امام بیخیالی داد میزد گویا دارد به یک حیوان نگاه میکند. یکی دیگر مینشست میگفت شهرداری حاشیه ورامین، آبش دو ساعت قطع بوده، آن پیرزن دستش کثیف بوده به دهان بچه زده، بچه مریض شده، تب و لرز گرفته، امام میلرزید. میگفت این گردن من است. بیخیالی مؤمن جاهاییست که هیچ ربطی به آخرت ندارد. هیچ ربطی! میگوید من دنبال جاودانگیام، این ربطی به جاودانگی من دارد باخیال میشوم، ندارد مگر دیوانهام راجعبه آن غصه بخورم. او چرا اینجوری گفت، چرا اینجا نشست، چرا آنجا بلند شد! روانی چیزی هستی! اگر به عقبا و جاودانگی ربط دارد، صددرصد [باخیال است]
حتی در گناه! یک گناه را همینجا میتوانم جمعش کنم «استغفرالله ربی و اتوب الیه» الان حاجآقا مهدی میخواند توبه میکنیم، سرمان را روی زمین میگذاریم غلط کردم تمام شد رفت! یک گناه است به آخرت وصل میشود تمام نمیشود برود، مشکل ایجاد کردی، باید احتیاط میکردی، حرفی زدی پیچیده است، آبرویی رفته؛ یعنی مؤمن اگر میخواهد گناه کند گزینشی گناه میکند، گناهی میکند که بتواند جمعش کند نه گناهی که یکدفعه قومی را بههم بریزد، تشکیلاتی، داستانی، بدعتی، همین جوری حرف بزند روانی به هم بریزد، سیاستی به هم بریزد، چیزی باشد که اصلاً نتواند جمعش کند. این را قبلاً هم خدمتتان گفتهام ما نوجوان بودیم در مشهد مرحوم آقای واله برای ما میگفت که جوری زندگی کنید اگر بگویند فرداصبح میمیری بتوانی تا صبح پروندهات را جمع کنی نه که شش سال طول بکشد. خیلی جرأت میخواهد آدم اینطوری گناه کند که نتواند به این سادگی جمعش کند. پس وقتی جاودانگی پیش میآید آدم جوری برخورد میکند که هر چه همین الان بشود جمعش کرد بهدرک! بیخیال آقا! اصلاً با همدیگر بحث نداریم. هر چه به قیامت وصل میشود ولو یک اپسیلون باشد آن حساس است باید حواسم باشد. همین عصری حاجآقا مهدی از مرحوم ابویش تعریف میکرد میگفت اگر پنجزار به یک بقالی بدهکار بود به صد نفر میسپرد. چرا؟ چون این مدلی است که به عقبا وصل است؛ ولی اگر پنجزار طلبکار نه، پنجهزار طلبکار باشد بیخیال است برای اینکه به عقبا وصل نیست. هر چیزی که ما را به آن طرف گره بزند بهشدت نسبت به آن محکمیم هرچیزی غیر از این باشد انقطاع. این کمال انقطاع است. هر چیزی غیر از این باشد بهخدا اصلاً مهم نیست. اصلاً مهم نیست! علافیم!
یک جمله سیاسی بگویم. میگوید آقا انتخابات مجلس چه کار بکنیم؟ میگویم آقا میدانی چقدر مانده است؟! اسفند است. تا اسفند شاید مثلاً پروین خورد به مریخ، مریخ پیچید به زمین خورد پوکیدیم. اصلاً شاید آقا آمد. مشکل مغزی داری از الان داری به آنجا فکر میکنی. اختلالات داری؟! خوشت میآید؟! من خوشم نمیآید قربانت بروم! چندم اسفند است؟ بیستم. من دو نصف شب نوزدهم تصمیم میگیرم چه غلطی بکنم. بیکاری؟! در این مسیر میخواهی صدهزارتا دروغ، تهمت، غیبت، بگیر ببند و … به خدا مشکل داری. بعضی از آنها را باید ببرند اسکن مغز کنند. قطعاً کِرمی چیزی آنجا دارد میلولد. از الان برنامهریزی میکند برای انتخابات ریاستجمهوری بعدی. مثلاً چه جوری او را بزنیم که این بیاید. خداروشکر! والا به قرآن! این سیاسیها اصلاً حالشان خوب نیست. خداروشکر ما هیئتی هستیم. والا به خدا حالشان خوب نیست. در کل جهان، نه فقط در ایران خودمان. خیلی دنیا را جدی گرفتی! هیچ معلوم نیست چه خبر است. من دوسه سال پیش بهت آمار دادم گفتم صبحها که میروی دارالرحمه ۱۳۵ تا قبر کندهاند. میگویند متوسط همین حدود میآورند بعد یکی از آنهایی که کندهاند الان یارو زنده است دارد راه میرود، صبح هم میخواهد برود آش سبزی بخرد، برنامهریزی هم کرده مثلاً ظهر بروند سپیدان. قبرش را آنجا کندهاند. الان ما که اینجا نشستهایم، انشاءالله خدا همهتان را حفظ کند؛ ولی ۱۳۵ تا قبر کندهاند شاید یکیاش مال ما باشد. دیوانهای اینطوری زندگی میکنی!
کمال انقطاع یعنی این. بر گردیم با نهجالبلاغه تمامش کنیم. وقتی امیرالمؤمنین (ع) روبهروی قبرها ایستاد گفت سلمان ببین کلی غم داشتند الان فهمیدهاند چِرت بوده، فهمیدهاند الکی بوده، _چِرت را من میگویم_ کلی شادی داشتند الان فهمیدهاند چِرت بوده، بعد امیرالمؤمنین (ع) تحقیرشان میکند میگوید زنانی که سرشان دعوا میکردید الان سهمیه مردان دیگر شدهاند. این را دیگر خود علی دارد میگوید. خانههایی که برایشان عرق میریختید و جوش میزدید الان عدهای دیگر در آن هستند، اسم شما هم یادشان نیست. میخواهد بگوید اَهم مشکلاتی که شما دارید هیچ ارزشی ندارد. چیزی که ارزش دارد آن است که به عاقبت ما چه وصل میشود.
راجعبه عاقبتبهخیریمان هم انشاءالله نگران نیستیم. یک عمر در خانه اهلبیت(س) بودیم به ما هم هیچ ربطی ندارد آبروی ما به آبروی اباعبدالله (ع) گره خورده است، خودت فکری بکن، چه میدانیم چه میشود، ما تلاشمان را میکنیم که در مسیری باشیم که اگر یک وقتی شب مُردیم صبح نگویند از داخل گناه جمعش کردند مُرد. تلاشمان را میکنیم. یک وقتی هم دیدی یک شب در گناه بودیم دیگر حالا خیلی نامردی است ۳۶۴ روز در حال حسین حسین باشیم همان یک شب خِر ما را بگیرند، این کار را که نمیکنند. «انا عند حسن ظن عبدی المؤمن» این کار را که نمیکنند.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید