امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

سوز مناجات - قسمت دوازدهم

13 آذر 1404 -   3:15 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

داستان حسین(علیه‌السّلام) و کربلا را هر جا بگویی، گریه می‌کنند اما سوز مناجات سوزی است که انسان را به حرکت وادار کند. حرکت یعنی تغییری به سمت سبک زندگی حسینی.

یالطیف
سخنرانی‌ حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: سوز مناجات – قسمت دوازدهم
1394/5/3

در سالروز تخریب قبور ائمه بقیع(ع) به دست وهابیت هستیم. در حقیقت بنا بر این بود که با تخریب قبور این ها، قلوب را از محبتشان خالی کنند! جمله‌ای را در همین باب خدمتتان عرض می‌کنم و بعد ان شاء الله ادامه بحث سوز مناجات را خواهیم داشت و آن هم اینکه ابن ابی الحدید که از معتزلی‌هاست و شیعه هم نیست، کتاب شرح نهج البلاغه‌اش خیلی مشهور است. در شرح نهج‌البلاغه‌ جملاتی راجع‌ به امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) می‌نویسد، من جمله می‌گوید: بعد از رحلت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) تمام خلفا، بزرگان، امرا، خطبا، امام جماعت‌ها و …، همه ی این ها تلاش کردند که نام علی(علیه‌السّلام) را محو کنند و حتی تقریباً تا سه، چهار خلیفه بعد یعنی تا عمر ابن عبد العزیز، لعن علی (علیه‌السّلام) جزء خطبات بود.

مثلاً خطبه “ثم السلام و الصلاة علی محمد”، “و العن علی بن ابیطالب” هم جزء خطبه نماز و نماز جمعه بود! ایشان می‌گوید بعد از پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نزدیک به چند صد سال تلاش کردند امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) را محو کنند، همه‌شان غیر از علی(علیه‌السّلام) محو شدند و علی (علیه‌السّلام) بزرگتر شد! الان همه جهان او را می‌شناسند. بعد می‌گوید شخصیت اهل بیت(علیهم السلام) من جمله آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) مانند یک شیشه عطر می‌ماند که وقتی می‌شکند بویش عالم گیر می‌شود. شیشه عطر امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) را شکستند، غافل از اینکه عطر آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام ) جهانگیر شد و همه این عطر را چشیدند و بوئیدند! ان شاء الله خداوند به ما توفیق بهره برداری و شکرگزاری نعمت با اهل بیت(علیهم السلام) بودن را عنایت کند.

سعی می‌کنیم این جلسه بحث سوز مناجات را تمام کنیم. قسمت‌های آخر آن را خدمتتان عرض می کنم:
– إِلَهِي إِنْ أَنَامَتْنِي الْغَفْلَةُ عَنِ الاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِكَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِي الْمَعْرِفَةُ بِكَرَمِ آلائِكَ.
خدايا! اگر خواب غفلت، از آمادگی برای ديدارت، باز داشته، معرفت‏ به نعمت های ارجمندت، بيدارم داشته است.

اگر که غفلت من باعث بشود که من استعداد لقاء و دیدن تو را نداشته باشم، در عوض به دلایل نفسانی به نعمت‌های بزرگواری که از کرمت به من می‌دهی، من بیدار و قدردان می‌شوم. غفلت در زندگی باعث بسته شدن چشم از حقایقی می‌شود که یکی از این حقایق خود وجود، نور و نعمت اهل بیت(سلام الله علیهم اجمعین) هستند. این غفلت الزاماً به این معنا نیست که مثلاً من و شما دنبال این ها نگردیم! غفلت در زندگی به عنوان یک بِیست و پایه، این شخص غافلانه زندگی می‌کند.

»» چه چیزهایی در زندگی موجب غفلت می‌شود:
– اولین چیزی که موجب غفلت می‌شود، این است که انسان نسبت به زندگی آنقدر جدی نگاه کند که از هدف اصلی غافل بشود. در مثالی مرحوم حاج ملا مهدی نراقی پدر حاج ملا احمد که صاحب جامع السعادات است، می‌زنند؛ مثل همین سفری که خواهرهای دانش آموزمان هفته ی دیگر می‌خواهند به شمال بروند. فرض می‌کنیم می خواهند روستای ابر را ببینند. بعد به آن ها چه می‌گویند؟ می‌گویند از شیراز سوار می‌شوید. تا آن مسیر می روید، مثلاً هزار و چهار صد یا پانصد کیلو متر راه می‌روید تا به روستای ابر برسید. حاج ملا مهدی می‌گوید در مسیرشان چیزهای قشنگی هم، وجود دارد؛  مثلاً از اینجا که دارند رد می‌شوند دروازه قرآن قشنگ است، دشت‌ها قشنگ است، کوه‌ها قشنگ است، کویر قشنگ است. از پاسارگاد رد می‌شوند، به هر جایی که می‌رسند زیبایی هایی وجود دارد.

بعد می‌گوید مجازند این زیبایی‌ها را از پنجره اتوبوس نگاه کنند. حتی مجازند پیاده بشوند ده دقیقه، نیم ساعت، چهل و پنج دقیقه بنشینند و تفریح کنند، باز سوار بشوند و حرکت کنند. مسافران حقیقی مقصد را فراموش نمی‌کنند حتی اگر پیاده بشوند، می‌دانند اینکه الان پیاده شده اند به این خاطر است موقتی لذتی ببرند برای اینکه برسند به آن روستای اصلی که مقصدشان است، برسند.

مسافران غافل پیاده می‌شوند، دیگر سوار نمی‌شوند! حاج ملا مهدی چقدر اینجا قشنگ باز می‌کند؛ لذت بردن از دنیا و جمعش را با غفلت می‌گوید. این ها سوار می‌شوند که به آن مقصد برسند اما زیبایی‌های دنیا آنقدر مشغولشان می‌کند که دیگر سوار نمی‌شوند! یک جایی پیاده می‌شوند و می‌گویند همینجا خوب است و اتراق می‌کنند. اتراق کردن در دنیا یعنی در دنیا رحل اقامت گزیدن، به این معنا که من مقیم ثابت اینجا هستم، آنقدر برنامه ریزی کردند برای اینکه من کلاً می‌خواهم بمانم، به قول سلمان(علیه‌السّلام)، آنقدر برای این سی، چهل سال فکر می‌کنم که یک چهلمش را برای آن جاودانگی فکر نمی‌کنم، اسم این را غفلت می‌گذارند.

وقتی حاج ملا احمد پسر حاج ملا مهدی به این مثال ابویشان می‌رسد، مثال دیگری می‌زند که از این مثال جالب‌تر است. این مثال دوم را حتماً شنیده اید، می‌گوید: برای شما مردی را مثال می‌زنم که به طنابی در چاهی آویخته است. وقتی به کف چاه نگاه می‌کند اژدرهایی، در کف چاه دهان گشوده و آماده برای بلعیدن است. طنابی هم به کمر این مرد وصل است که می‌تواند دستش را به طناب بگیرد و بالا برود. بالا را که نگاه می‌کند آسمان را می‌بیند و جاودانگی یک دنیای عظیم، شروع به حرکت کردن می‌کند که بالا برود. می‌بیند آن بالا یک موش سیاه و یک موش سفید مشغول جویدن طناب هستند. بعد می‌گوید پس من باید سریع‌تر به بالا بروم، اینجوری که موش سیاه و سفید دارند طناب را می جوند، پاره می‌شود و  در دهان اژدرها می‌افتم.

همین طوری که بر دیواره ی چاه گام می‌نهد و با کمک طناب بالا می‌رود، یک دفعه چشمش به یک کندوی زنبور عسل می‌خورد، یک انگشت می‌زند می‌بیند عسلش خوشمزه و شیرین است، زنبورها می‌فهمند روی سرش می‌ریزند. این شخص عسل می خورد، آن ها نیش می زنند. دعوا و سر و صدا و بحث و درگیری پیش می آید، سر اینکه من می‌خواهم دو انگشت بیشتر عسل بخورم! با زنبورها دعوا می‌کند و این می‌شود داستانش که اصلاً همینجا ایستاده!

حاج ملا احمد می‌گوید به نظر شما این آدم چقدر مضحک و قابل خنده است؟ این آدم من و تو هستیم اگر غافل باشیم! آن موش سیاه و سفید، شب و روز هستند. این طناب، طناب عمر ما و آن اژدها عاقبت غفلت، و این عسل شیرینی دنیایی است که این نوش با نیش هم همراه است یعنی هر شیرینی که هست، دعوا و درگیری هم دارد.

با این دو داستان و مثالی که این دو پدر و پسر بزرگوار زده اند، معنای غفلت روشن شد. غفلت لذت بردن از مسیر نیست، غفلت فراموش کردن حرکت است از مسیری که می‌خواهی لذت ببری. می‌گوید نه، چون می‌خواهیم به علی آباد برویم، کلاً پرده‌های اتوبوس را بکشیم! هیچ کس به مسیر نگاه نکند، لذت هم نبرد!! درحالیکه غفلت لذت بردن از مسیر نیست، فراموش کردن حرکت است که مسیر باید حرکت کند. حرکت یعنی چه؟ یعنی شما جلو بروی. رمضان نود و چهار و نود و سه را باید با هم مقایسه کنیم. اگر جلوتر از نود و سه هستی، ولو اینکه از دنیا لذت ببری، در مسیر غفلت نیستی. ولی اگر عقب تر از نود و سه هستی، که قبول داریم خیلی از مردم ما نسبت به سال‌های قبلشان عقب‌ترند، این یعنی غفلت!

این جامعه نباید یک روزی به خودش بیاید؟! خیلی از مردم ما اینطوری هستند. خیلی از مردم ما نسبت به جوانی و نوجوانی‌هایشان حسرت دارند، پاکی گمشده دارند. برای چه اینطوری است؟ پس معلوم می شود این شخص از اتوبوس پیاده شده. حرکت یعنی جلو، یعنی داری حرکت می‌کنی، لذت هم برده ای. الان مرودشتی، دو ساعت بعد لذت برده ای، اشکال ندارد ولی الان باید صفا شهر باشی. حرکتِ در مسیر، غفلت را از بین می‌برد.

– سکون. امام عسکری(علیه‌السّلام) می‌فرمایند: “مَنْ ساواه یَوماه فَهُوَ مَغْبون”. کسی که ساکن باشد،  یعنی نود و سه و نود و چهارش مثل هم باشد، آدم خوبی هم هست اما ضرر کرده! کسی که روز بعدش از روز قبلش بدتر است، “فَهُوَ مَلْعون”، تحت لعنت واقع شده! لعنت نه اینکه خدا لعنتش می‌کند. کسی که بدتر می‌شود، در مسیر لعنت شدن است.
از بحث غفلت بگذریم، چون این بحث‌ها خیلی باز می‌شود، بعد نمی‌رسیم مناجات را نگاه کنیم.

»»» یک نکته مهم را عرض می‌کنم:

نکته این است که اگر من و شما در مسیر حرکت، خودمان را از نود و سه و نود دو و نود و یک جلوتر می‌بینیم، که می‌بینیم. اگر خودمان را مساوی می‌بینیم، باید به فضل خدا امید داشته باشیم تا ما را تکان بدهد. اگر خودمان را عقب‌تر می‌بینیم، جمله خیلی مهم است؛ انتظار هیچ معجزه‌ای نداشته باشیم!!!

+ معنای عقب از نظر ما چیست؟

– یکی از معانی اش، همین غفلت است، یعنی اینقدر اسیر و مشغول دنیا شده که هدف را فراموش کرده است.
– دیگر، بار فضائل است. بار فضائل امسالش از پارسال کمتر است.
– یکی دیگر از معانی، بار رذائل است. بار رذائلش یشتر است. بار رذائل به عنوان نسبی بیشتر است.

مثلاً می‌گویید آبان و آذر را با هم مقایسه می‌کنیم، رذائل آبانمان کمتر از آذر است، این عقب گرد این می‌شود. نسبی یعنی من ده درصد گناه می‌کردم، حالا پنج درصد شده، می‌گوییم خوب دارد حرکت می‌کند. حرکت رو به جلو یعنی افزودن بار فضائل، کاستن بار رذائل و فراموش نکردن هدف، این سه گزینه غفلت را از بین می‌برد.

» این غفلت چه کار می‌کند؟ غفلت در حقیقت استعداد لقاء را باطل می‌کند. برای لقاء یک استعدادی لازم داریم. نظریه افراطی آن را بگویم، و تفریطی اش هم که الحمدلله همه عمل می‌کنیم تا به خط تعادلش برسیم. افراطی اش این است که برخی از بزرگان دینی بنا به آموزه‌هایی که شاید از متدینان مسیحی و یهودی گرفته اند، اینگونه گمان کرده اند که هر چقدر دنیا وارد شود، عین جمله‌ای که از حواریون حضرت عیسی(علیه‌السّلام) نقل است، بعد حکمای ما هم نقل کرده اند، بعد بعضی‌ها فکر کردند این حدیث است که دنیا و آخرت مانند “هَوُو” هستند. می‌دانید که “هَوُوها” چقدر به هم علاقه دارند؟! یعنی چه؟ یعنی یا یک اتاق مال این “هَوُو”، یک اتاق مال آن “هَوُو”. باید انتخاب کنید، بینابین نمی‌شود.

هر چقدر در اتاق این “هَوُو” باشی، از اتاق آن یکی غافل هستی. اینقدر این را گفتند که برخی فکر کردند روایت است! در صورتیکه چنین روایتی نداریم! بلکه امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) می‌فرمایند: حُبّ دنیا و حُبّ آخرت قابل جمع نیستند. این حُبّ خیلی معنا را عوض می‌کند. دنیا و آخرت نه، حُبّ دنیا.

اگر انسانی در مسیر حُبّ دنیا باشد، چه می‌شود؟ استعدادش کم می‌شود، حُبّ دنیا استعداد را کم می‌کند. این اسیر است، اسیر چه؟ اسیر خود دنیا، اسیر حُبّ دنیا، اسیر مطامع دنیا، اسیر مقاصد دنیا. به قول مولوی: “چیست دنیا از خدا غافل بُدن، نی طلا و نقره و فرزند و زن”.

انسانی می‌تواند همه این ها را داشته باشد، اما حُبّ دنیا را نداشته باشد. انسان دیگری هم می‌تواند این ها را نداشته باشد، اما حُبّ داشته باشد. ندارد، حسرت می خورد. حسرت بیچاره‌اش می‌کند. خیلی از کسانی که “خاسرین” هستند یعنی ضرر می‌کنند و اصلاً متن آیات قرآن است که عده ای دنیا و آخرت را توأمان ضرر می‌کنند، آن هایی هستند که دنیا ندارند، حسرت دنیا هم دارند. همه دنیا را که به من و تو نمی‌دهند، به میزانی که از دنیا حسرت داریم، استعدادمان برای لقاء کم می‌شود.

مثلاً بنده یک چیزی ندارم. شما یک چیزی نداری. او یک چیزی ندارد، خیلی خوب نداریم. بعد هم خوشحال است می‌گوید الحمدلله ما نداریم و به قول سعدی(علیه الرحمة) خدا را شکر کرد که زور مردم آزاری ندارم، چگونه شکر این نعمت گزارم که زور مردم آزاری ندارم؟ این زور مردم آزاری نداشتن خوب است، بله خوب است، اما حسرت این زور را داشتن چه؟ عده ای می‌گویند الحمدلله زور مردم آزاری ندارم. الحمدلله ما پولی نداریم که مثلاً دزدی کنیم. الحمدلله مقامی نداریم که بتوانیم جنایتی کنیم. الحمدلله ما چیزی نداریم که در تقسیمش بی‌ عدالتی کنیم. الحمدلله، الحمدلله خیلی هم خوب که خدا به شما نداده، اما حسرتش را داری یا نداری؟ همین حسرت کار را خراب می‌کند.

بنده یک چیزی ندارم، شما یک چیزی نداری، او یک چیزی ندارد، هر کسی یک چیزی ندارد. نداری یعنی چه؟ یعنی قرار نیست داشته باشی، قسمت ما نیست، تمام شد. خیلی از ما حاضر هستیم جایمان را عوض کنیم! می‌گوید آن چیزی که تو نداری، اصلاً میلش هم ندارم، در عوض این چیزی که من ندارم را شما داشته باش. حاضر هستیم ندارم‌هایمان را با همدیگر عوض کنیم. این ها چیست؟ این ها علائم حسرت است.

به میزانی که حسرت می‌خوری، به همان میزان استعدادت برای لقاء کم می‌شود. به همان میزانی که حسرت می‌خوری، استعدادت برای اینکه خدا را در دنیا ببینی، کم می‌شود. بارها به این شعر حافظ اشاره کرده ام، اینجا باز جای اشاره دارد که؛ “شهریست پر کرشمه و حوران ز شش جهت” بعد می‌گوید: “چیزی نیست ورنه خریدار هر ششم” یعنی حسرت شش جهتش را دارم، این خیلی بد است.

در کودکی ما حالتی نهفته شده که هنرمندی مؤمن مبارزه کردن با این ذات است. این ذات چیست؟ ذات هر چه می‌بینم خواهی. همه چیز خواهی. ذات از الف کاملاً استفاده نکرده، ب را خواهی، و هنوز به ب نرسیده حسرت س، ج، د، ذال را هم داشتن! بچه‌های کوچک اینگونه اند یعنی هنوز از آن چیزی که به او داده ای استفاده نکرده، دنبال دومی، سومی، چهارمی، پنجمی و هر چه که می‌خواهد، است.

حافظ می‌گوید جزء ذات ماست، “ورنه خریدار هر ششم”؛ هر طرف هر چیزی بیاید می‌خرم. بعد که بزرگ می‌شود یاد می‌گیرد انتخاب کند. وقتی سفره انداخته می‌شود، یاد می‌گیرد که کدام‌ها را انتخاب کند. وقتی بازار نعمت رونق پیدا می‌کند، یاد می‌گیرد کدام را انتخاب کند. برای چه؟ برای اینکه می‌داند اگر در دام همه چیز خواهی بیفتد، “أَلْهَـیكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ”!

برخی از بزرگان صوفیه از حدیث پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) که می‌فرمایند: “الفقرُ فَخْری”، فقر من مایه افتخار من است، برداشت کرده اند که نداری فخر پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است، در حالیکه اصلاً نداری جای فخر ندارد. چگونه شکر این نعمت گزارم که زور مردم آزاری ندارم؟ این شکر ندارد که، برای اینکه حسنه‌ای به نداشتن تعلق نمی‌گیرد، حسنه به کنترل تعلق می‌گیرد.
بعد فرقه‌های اسلامی یکی یکی نداشته هایشان را اضافه کردند؛ مثلاً گفتند نباید خانه داشته باشیم. بعد از رُهبانیت یاد گرفتند و گفتند نباید زن هم داشته باشیم. بعد گفتند فرزند نباید داشت. جلوتر از این رفتند به طوریکه پیروان حسن صباح خودشان را عقیم کردند! دسته جمع گفتند کلاً نباید شهوت داشت! همینطور جلو می رفتند و به این نداشته‌ها افتخار می کردند!

افتخار دین به کنترل‌هاست، نه به نداشتن‌ها. این فقری که پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌فرمایند: اشاره به آیه قرآن است؛ “ایها الناس انتم الفقرا الی الله”. من خودم را محتاج خدا می‌بینم، این فخر دارد. نداشتن به علاوه حسرت چه می شود؟ کور کردن استعداد. دائم در حال حسرت است. کاش فلان داشتم، فلان نداشتم و خیلی از ما حتی از نداشته‌ها و حسرت‌هایمان کینه می‌سازیم، حسد می‌سازیم، قتل و جنایت می‌سازیم یعنی طرف یک چیزی ندارد، الحمدلله گفتنش که بماند، بابت همین نداشتن به کسانی که دارند حسد می‌ورزد و چون حسدش کار ساز نیست به کینه تبدیل می‌شود، و چون کینه دارد او را اذیت می‌کند، به زخم زدن تبدیل می‌شود، و زخم از نوک چاقو داریم تا قتل!!

خیلی از جنایات تاریخ فقط مال حسرت بوده است. بعد روانشناسی راه می‌اندازد و اسمش را عقده‌های دوران کودکی می‌گذارد. شما چرا دزد شدی؟ برای اینکه در دوران کودکی نان خالی می‌خوردیم. همین پریشب خداداد عزیزی تعریف می‌کرد که در دوران کودکی نان خالی و روغن نباتی می‌خورده، دزد شده؟! حسرت مایه چیست؟ حسرت مال نشناختن توانایی‌های ماست و نتوانستن اینکه یک توانایی را کشف و متبلورش کنیم، اینگونه در دام حسرت می‌افتیم.

مثال ورزشی حسرت: بنده نمی‌توانم خوب بدَوم، به جای اینکه حسرت خوب دویدن را بخوری، برو وزنه بردار شو! حسرت در اثر نشناختن توانایی‌ها و قدرت نداشتن به متبلور کردن آن ‌هاست. این حسرت چه کار می‌کند؟ استعداد لقاءت را هم کور می‌کند. آدمی که با حسرت دنیا رویا می‌بیند، در خواب می‌رود و به امید رسیدن به این حسرت از خواب بیدار می‌شود، این انسان فرصتی برای اندیشیدن به توانایی‌هایش ندارد! چنان در نداشته‌های خودش قفل شده که از دیدن داشته‌های خودش کور شده است! این نمی‌تواند توانایی‌های دنیایی اش را متبلور کند، برود خدا را ببیند؟! هیچ وقت این اتفاق نخواهد افتاد.

یک نکته راجع به کلّیت مناجات عرض می‌کنم، ان شاء الله از هفته آینده بحثمان عوض می‌شود.
در این ده، دوازده جلسه‌ای که راجع به سوز مناجات با نگاهی به مناجات شعبانیه صحبت کرده ایم، راجع به خود کلمه سوز خیلی صحبت نکرده ایم. قبلاً تحت عنوان رقّت صحبت شده که اصلاً رقّت داشتن یک حسن است. برخی اوقات رقّت داشتن از بچگی قابل چک کردن است یعنی اگر می‌بینید بچه‌هایتان رقّت ندارند، دقت کنید که چرا رقّت ندارند؟!

ممکن است ژنتیک باشد، حتماً باید در آن تغییرات ایجاد شود. ممکن است پدری، مادری، پدربزرگی، مادربزرگی قسی باشد. یک سری صفات با ژن منتقل شده، این را باید آگاهش کنیم تا به درجات بالایش می‌رسیم. اصلاً رقّت به چه معناست؟ رقّت به معنای رحم قلبی است. رقّت به معنای شفقت و محبتی است که خیلی وقت‌ها در اثر دیدن درد، تبدیل به سوز و اشک می شود.

این یک مطلب کاملاً فیزیکی و خیلی هم خوب است یعنی مثلاً کسی بگوید من گریه‌ام گرفته، حیف شد کاش زیارت عاشورا می‌خواندیم، حداقل برای خدا گریه می‌کردیم. برای چه گریه‌ات گرفته؟ مثلاً می‌گوید فیلم شعله را دیده ام، گریه‌ام گرفته. چقدر زشت و بد شد! خدا می‌گوید همین که ایشان رحم دارد، برای من ثواب است. یکی از دوستان خیلی باصفایمان یک شبی که منزل ما بود، پای تلویزیون خیلی گریه می‌کرد، من فکر کردم تلویزیون دارد دعای کمیل پخش می‌کند. آمدم دیدم راز بقاءست! بعد گفتم دقیقاً برای چه داری گریه می‌کنی؟! گفت: آهو. نامرد این پلنگ مادر را خورده، بچه آهو سرگردان است.

خدا قبول کند، خیلی خوب است اما این را دقت بفرمایید سوز به معنایی که شما پای فیلم شعله و راز بقاء گریه کنی یا در مجلس، نماز یا هر جا گریه کنی، همه اش یک حالت جسمی و فیزیکی است. گریه شما پای فیلم و راز بقاء، با گریه شما برای امام حسین(علیه‌السّلام) و کربلا و …، اگر فیزیکی باشد، هیچ فرقی با هم ندارند، هر دو هم خوب است، خدا خوشش می‌آید و می‌گوید بنده‌ام رقیق است.

نه اینکه از گریاندن تو خوشش بیاید، خدا از اینکه تو رحم و شفقت داری خوشش می‌آید، می‌گوید شبیه به من است اما واقعاً مناجات و سوز مناجات باید از جنس سوز گریه برای گوزن و گوسفند و… باشد؟! باید بینش یک فرقی باشد، به قول شهید مطهری(ره) می‌فرمودند: اشک برای امام حسین(علیه‌السّلام) در حقیقت فریاد بر ظالم است. یک چیزی به او اضافه می‌کند، یعنی چه؟ یعنی این آدم بعد از اینکه اشک و سوز کربلایی پیدا کرد، از فردا در سینه یزید می رود. این، گریه عبادی و سوز عبادی می شود.

مخصوصاً زن‌ها خیلی وقت‌ها فریب می‌خورند، بنده هم همینطوری هستم، اشک هایمان را بابت حالت‌های جسمیمان، پای ترقی‌های معنوی و عبادی می‌گذاریم. می‌گوییم الحمدلله دو لیتر گریه کردیم. عزیزم اینقدر مشکلات داری که سریع گریه‌ات می‌گیرد. بگویند حسین(علیه‌السّلام) گریه‌ات می‌گیرد. بگویند راچکومار هم گریه‌ات می‌گیرد، فرقی نمی‌کند!

»»» سازندگی سوز یعنی چه؟
یعنی بعد از اینکه در مناجاتی سوز اتفاق افتاد، دو کار انجام بشود:
1- سوزاندن حبّ دنیا.

سوختن به معنای چه؟ به معنای سوختن و سوزاندن حبّ دنیا و حبّ گناه، این می‌شود حقیقت سوز. آتش شعله ور می‌شود که مبدأ میل من و شما نسبت به گناه عوض شود و حبّ گناه بسوزد. خیلی وقت‌ها ما گناهی کرده ایم، خیلی هم لذت برده ایم، یک یا دو سال بعد در اثر تعالی جسمی و روحی به نقطه‌ای رسیده ای به محضی که یادت آمد، اصلاً غرق در ناراحتی می‌شوی که من چه غلطی کرده ام!!

استادمان جناب آقای فاطمی نیا می‌فرمودند: بنده خدایی که شصت، هفتاد سالش بود، سی، چهل سال هم در مسجد ما رفت و آمد داشت،  ظاهراً در جوانی خطاهایی کرده بود. یک روز در هفتاد سالگی به من گفت: یادش بخیر ما جوان بودیم، این کار را کردیم. گفتم: تو چهل سال است توبه کرده ای، هنوز راجع به آن خاطره گناهت می‌گویی یادش بخیر یعنی تو وقتی یادت می‌آید اذیت نمی‌شوی؟! پس این سوزهایش فقط فیزیکی بوده است.

باید بعد از مدتی سوز، چنان حبّ به گناه سابق را بسوزاند که آدم بدش بیاید یا حبّ دنیای روبرو. یک زمانی برای بالا و پایین دنیا حسرت می‌خوردم، سوز کاری کرده که وقتی می‌شنوم اصلاً منزجر می‌شوم. این خیلی مهم است. در هفده سالگی یک نگاهی به دنیا داشته که حبّ در آن موج می‌زده، الان بیست و پنج، چهل و پنچ یا شصت و پنج سالت است، به جایی رسیده ای که از این حبّ خنده‌ات می‌گیرد!

این سوز، سوز عبادی بوده، سوز فیزیکی نبوده. در حالیکه عده‌ای داریم غرق در حبّ دنیا هستند، شصت سال هم است که دارند گریه می‌کنند! گریه‌ها ممدوح، محسن و خوب است، و حتماً و حتماً این ها را پاک کرده، حتماً و حتماً نظر خدا را جلب کرده، اما گریه و سوز عبادی نیست، ترقی ایجاد نکرده!

2- حرکت.
بعد از اینکه این مناجات اتفاق افتاد، انسان حرکت می‌کند. مقیم قلبی کربلا بودن، انسان‌ها را رقیق می‌کند، خیلی رقیق می‌کند! خیلی هایی که می‌بینید اینقدر قسی هستند برای این است که مقیم نیستند! اگر انسان با امام حسین(علیه‌السّلام) زیاد بپرد، رقیق می‌شود اما این رقّت فقط یک حسن است یعنی شما اگر گبر هم باشی با امام حسین(علیه‌السّلام) بچرخی، رقیق می‌شوی، کما اینکه گبر هم داریم که در حرم امام حسین(علیه‌السّلام) گریه می‌کند. مارکسیسم هم داشته ایم که به اسم امام حسین(علیه‌السّلام) گریه کرده است.

داستان حسین(علیه‌السّلام) و کربلا را هر جا بگویی، گریه می‌کنند اما سوز مناجات سوزی است که انسان را به حرکت وادار کند. حرکت یعنی تغییری به سمت سبک زندگی حسینی. یک قدم جلوتر می‌رود، یک قدم حسینی‌تر می‌شود و حرکت می‌کند. اگر سوز این دو شرط را داشته باشد، سوز خوبی است، اگر نه، خدا رقّت شما را دوست دارد، اما خدمتتان عرض می‌کنم رقّت بدون تعالی آرام آرام سرد خواهد شد!

ممکن است یک سال طول بکشد، ممکن است پنج سال طول بکشد ولی داریم کسی که هر روز رقیق بوده، بعد دو روز یک بار شده، بعد سه روز یک بار، بعد پنج روز یک بار و بعد تمام شده است. در بحث رقّت خدمتتان عرض کرده ام اگر رقّت را از ما بگیرند، دین را از ما گرفته اند. بدون رقّت حفظ دین بسیار مشکل است. 

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید