امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی انسان شناسی - قسمت اول

27 دی 1393 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: انسان شناسي

کسی که درجه امنیت اخلاقی خیابان و محیط های عمومی را پایین می آورد، نمی گوییم از بین می برد، این آدم دارد به روح کسانی که در اجتماع و در کنارش هستند ظلم می کند. این شخص آزاد نیست که اذیت کند!

یا لطیف
سخنرانی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: انسان شناسی – قسمت اول
1393/10/27

 

بحث پدافند غیر عامل را در بیست و دو جلسه تمام کردیم و از امشب بحث جدیدی را تحت عنوان انسان شناسی آغاز می کنیم که در مقدمه اش چند کلمه را توضیح می دهیم تا اگر عمری باشد و هم بنده عمر داشته باشم و هم شما، چون هر دو ممکن است بمیریم؛ جلسات زیادی را ان شاء الله خدمتتان خواهیم بود تا بحث انسان شناسی به اتمام برسد. منتها تقریبا در هر جلسه سعی می کنیم  یک موضوع برسی شود، مگر موضوعاتی که مقداری بیشتر است. اگر به مقدمه اش دقت کنید، چارچوب و چارت بحث مشخص می شود.

» اولا:
انسان موجودی است که علی رغم تمام مطالعات مادی راجع به مادیت و معنویت انسان، راجع به مباحث ماورایی انسان، در انتها به این نقطه رسیده اند که نه فقط انسان، بلکه ما پشه را هم هنوز نتونسته ایم دقیق بشناسیم. یعنی قدرت عجیب خالق در آفرینش و در خلق کردن باعث شده همه ما اعتراف کنیم که حتی کوچکترین مخلوق، یک کرم را هم نتونسته ایم دقیق بشناسیم، چه برسد به انسان! چه از مسئله فیزیکی به آن نگاه کنیم، چه از منظر ماورائی و متافیزیکی هنوز که هنوز است انسان به شدت، ناشناخته است.

یکی از بحث هایی که خیلی در ذهن ما ایجاد اغتشاش می کند، اتفاقا تفکر نسبت به انسان است. در مباحث علوم انسانی، به برادران و خواهرانی که محقق هستند، دانشجو هستند و تدریس می کنند، عرض می کنم و می گویم انسان با گاو یا جامدات فرق دارد. یعنی چه؟ یعنی وقتی وارد علوم انسانی می شویم، به عدد نفوس انسان ها کِیس های متفاوت داریم، حتی در مورد معنویت.

“الطرق الی الله بعدد انفاس خلایق”، این ضرب و المثل درست است. حدیث نیست ولی ضرب المثل است. یعنی وقتی انسان ها در رسیدن به خدا باهم متفاوتند، چگونه برای یک جامعه یک دستورالعمل روانشناسی می دهی؟! ما همیشه این ایراد را به روانشناسی مدرن و به انسان شناسی مدرن داریم. می گوییم در علوم انسانی شما نمی توانید یک قاعده ی کلی بدهید.

بعضی وقت ها این را استثناء می کند، در آخر قاعده کلی را می دهد، بعد می گوید استثنائاتی هم وجود دارد، به قول طلبه ها بعضی وقت ها تخصیص اکثر می شود یعنی استثناءها بیشتر از آن چیزی هستند که در دامنه این قاعده قرار می گیرند و استثنائی تخصیص اکثر است، اصلا باطل است! لذا وقتی ما می گوییم انسان شناسی، اولین قدم انسان شناسی در حوزه دین این است که بگوییم انسان موجودی ناشناخته است.

فقط و فقط وقتی مباحث انسان شناسی مطرح می شود، “من” که خودم را می شناسم می توانم مباحث انسان شناسی را با خودم تطبیق بدهم. هیچ دستور العمل کلی ای وجود ندارد. زن ها این را می پسندند. چه کسی می گوید؟ مردها این را می پسندند. چه کسی می گوید؟ اکثریت مردها این را می پسندند. این را هم چه کسی می گوید؟! اکثریت مردهای کره زمین این را می پسندند، اصلا صحبتش را نکن. اکثر مردهای آسیا هم اصلا، ایرانم اصلا، شیراز شاید! باید آمار بگیریم. کدام محله اش؟ انسان ها خیلی با هم متفاوتند.

وقتی در بحث پدافند غیر عامل روی بحث مهد کودک و سیستم آموزشی ایراد می گرفتیم و می گفتیم برنامه هایی که غرب برای شرق اجرا می کنند و اصلا کیس ها کاملا متفاوت است، چه کسی به شما اجازه می دهد مباحثی که در غرب آزمایش شده را در شرق به عنوان قانون اعلام کنید؟! وقتی در آن بحث آنگونه می گفتیم، اینجا حتما کوتاه نمی آئیم! انسان شناسی هر کس مربوط به خودش است، بنابراین اول این جمله نقطه چین است و شما کامل کنید: “نقطه چین، مقدمه خداشناسی است”؛ خودشناسی مقدمه خدا شناسی است.

انسان شناسی در تعریف دین یعنی خود شناسی. یعنی من نمی توانم شما را بشناسم و چون نمی توانم بشناسم، نمی دانم چه چیزی برای شما خوب است. وقتی سراغ انسان شناسی می آییم، هر چه من می گویم ممکن است همه اش درست باشد، ممکن است همه اش هم، غلط باشد. به خود من بستگی دارد. بنده مسیری را برای رسیدن به خدا رفته ام، این مسیر به من حال داده و چسبیده، به همین خاطر من این مسیر را می پسندم، این فقط مال خودم من است. به عنوان پیشنهاد می توانم بگویم من این مسیر را رفته ام خوب بوده، هر کسی می خواهد برود آزمایش کند، ان شاء الله خوب باشد، ولی نمی توانم قانونش کنم. انسان است، موجود ناشناخته و پیچیده.

در بقیه مباحث هم همینطور است. مثلا در طب که بنده در بحث پدافند اشاره کردم؛ انسان ها را چهار قسمت می کند. چهار نوع طبع و مزاج دارند. بیاییم بر مبنای این تقسیم بندی برای جسمشان دستورالعمل بدهیم، بعد در همین چهار نوع مزاجی که وجود دارد، چه می گوید؟ بعضی، از این چهار نوع، دو نوعش را دارند، برخی سه نوع و برخی چهار نوعش را دارند.

یعنی در حقیقت در آخر به اینکه جسم طبی انسان ها هم مثل همدیگر نیست، می رسیم. خودش باید آگاهی داشته باشد. مثلا بگوید من این را می خورم، در من تاثیر مثبت یا این تاثیر منفی را دارد. مثلا در مداحی بعضی ها آب جوش می خورند صدایشان باز می شود، صدای بعضی بسته می شود. عده ای هم آب یخ می خورند. مثلا خود بنده باید یک چیز مخدرتری در آب باشد تا مقداری صدایم باز شود، نه اینکه مخدرهای پیچیده عمیق، مثل چایی یا قهوه باشد، صدایم باز می شود.

عده ای این را می خورند صدایشان گرفته می شود. بنده کسی را می شناسم وسط گرما که سینه زنی می کند باید کوکا بخورد تا صدایش باز شود، آن هم یخ! هر کسی چیزی می خورد. این جسم آدم است. بعد جای تعجب است که برای روح آدم کتاب روانشناسی می نویسیم، توزیع می کنیم و می گوییم بخوان و عمل کن! مگر می شود؟! این در مقدمه انسان شناسی.

» ثانیا:
تاکید دین بر انسان است که می گوید کسی که خودش را نشناسد، هیچ چیز دیگر را نمی تواند بشناسد؛ “رحم الله إمرءاً عرف قدر نفسه”.
باید اول خودش را بشناسد. کسی که خودش را به عنوان یک انسان نشناسد، نه می تواند جامعه را بشناسد، نه فیزیک جامعه را، نه ماوراء جامعه را، نه غیب را، نه خدا، نه خالق و نه مخلوق را، هیچ چیز را نمی تواند بشناسد. اصل دین بر خود شناسی و انسان شناسی است. این دومین نکته تاکیدی در مقدمه.

» ثالثا:

تفکرات گوناگونی به انسان از منظرهای مختلف نگاه می کند. ممکن است خیلی از تفکراتی که برای من و شما وجود دارد اصلا مفید نباشد، اما شنیدنش حتما خالی از فایده نیست. چرا؟ چون ما در انسان شناسی یاد می گیریم انسان را بشناسیم، هم خودمان را و هم سعی کنیم بقیه را بشناسیم، تا آن حدی که مقدور است. این تفکرات همه سر جای خودش، بعد دین در جایی، یک سری چارچوب های اساسی را برای انسان از قول خالق یعنی خدا، معرفی می کند که این ها قطعی است. تنها چیز قطعی در انسان شناسی، صحبت خدا و معصوم است، در فصل خودش به آن می رسیم. اگر می گوییم انسان بر مبنای عجله خلق شده، این قطعی است.

بعد طبقه بندی می کنیم؛ “قُلْ کلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکلَتِه”، عجله جزء شاکله ماست، همه ما عجولیم. بعد قرآن کریم می گوید: مردم می توانند شاکله های خودشان را مدیریت کنند، یکی صبور می شود. خلقت بر مبنای عجله است و این را در بچه دو ماهه می بینی، یک ثانیه صبر ندارد. مثلا بگوید من الان گریه نکنم، سه ثانیه بعد گریه کنم تا مادرم غذایم را بدهد، نه. به محض اینکه غذا می خواهد، اعلام می کند. سه ثانیه هم صبر نمی کند، بعد این بچه در دو سالگی یاد می گیرد باید یک دقیقه یا بیست ثانیه صبر کند. در چهار سالگی یاد می گیرد فلان مقدار صبر کند. می بینی شصت سالش شد و این آدم می تواند شش ماه صبر کند.

آن چیزهایی که در قرآن می گوید انسان ظالم است، انسان عجول است، انسان فلان است، این ها چیست؟ این ها فطرت خلقت انسان است. نه اینکه چون قرآن گفته ما عجولیم پس کلا انسان ها همه عجولند، همه ظالمند، همه تنوع طلبند، می گوییم: نه، این ها در فطرت انسان وجود دارد که در انسان شناسی به این می رسیم که چرا هست و وجود دارد. چرا باید عجول باشد؟ چرا خدا مثل آدمی زاد ما را خلق نکرده؟! یک مثلا ایرادی در خلقت ما قرار داده؟ مدیریت انسان ها بر فطرت خودشان، جزء هنرمندی های انسان است که به این هم خواهیم رسید.

این بحث طولانی است، سرفصل ها را می گویم و مقدمه تمام می شود. این ها سرفصل هایی است که من انتخاب کرده ام. راجع به اخلاق و انسان صحبت می کنیم. راجع به انسان مداری یا اومانیسم صحبت می کنیم. راجع به پست مدرن و انسان صحبت می کنیم. راجع به جامعه و انسان، آرمان و انسان، ملک و ملکوت و انسان، معراج و انسان، تساوی یا عدالت در انسان، ولایت تکوینی در انسان، کرامت، رموز خلقت، چیستی فلسفی انسان، زندگی و انسان، راز خلقت، راهکار حقیقی انسانیت برای رنج و رفاه، روابط انسانی، غایت انگاری، فطرت، ماهیت و نمود قدرت روح الهی در انسان. این ۲۵ فصلی است که انتخاب کرده ایم و اگر عمری باشد راجع به آن ها صحبت می کنیم. این مقدمه تمام شد.

+ ورود به بحث:

– اولین جمله ای که در اسلام راجع به انسان گفته شده، آیه شریفه ۳۰ سوره بقره است.
آنجایی که ملائکه به خلقت انسان اعتراض کرده اند که آیا باز می خواهی روی کره زمین یک اتفاق بدی بیفتد و انسان هایی خلق بشوند که فساد و افساد کنند؟ خداوند تبارک و تعالی اولین معرفی انسان را اینگونه فرموده: “انّی اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمون”. یعنی دارم یک چیزی خلق می کنم ملائکه ای که سوابق چند صد هزار ساله، چند صد میلیون ساله در عرش دارند، (خدا که تازه خلقت را شروع نکرده، در این ۸ هزار سال انسانیت اخیر، چند صد میلیون کره زمین مثلا عمر علمی اش است) و چند صد میلیون خلقت خدا را در تمام کهکشان ها و کل جهان دیده اند، خدا به این ها می گوید دارم چیزی را خلق می کنم که شما نمی شناسید.

یعنی خداوند تبارک و تعالی بعد از چند صد میلیون خلق کردن در این همه کهکشان، کرات این ها برای زیبایی که ما زیرش بایستیم و شعر بگوییم نیست، در این ها موجوداتی زندگی می کنند، یک چیز جدید خلق کرده است. بعد می گوید چیزی که شما نمی شناسی، “ما لا تَعْلَمون”، اصلا نمی دانید چیست. اولین معرفی انسان به خلقت، یک موجودیست که همچین خلقتی سابقه ندارد.

– دومین معرفی سوره انعام، آیه ۱۶۵ است.

اوست که شما انسان ها را خلیفه و جانشین خود در کره زمین قرار داده. دومین معرفی هم کاملا جدید است. انسان را با عنوان جانشین خدا در زمین معرفی می کند. این هم در خلقت، هیچ جا سابقه نداشته که خداوند یک جانشین، یک نماینده ای، یک خلیفه ای را معرفی کند و بگوید این خلیفه من است.

بعد می گوید تا نسبت به سرمایه هایی که به انسان داده شده آزمایش شود. در آیه اینطور معرفی می کند و می گوید خلیفه ای که خلیفه ی لایق نیست، به قول ما خلیفه ی بالقوه است نه خلیفه ی بالفعل. یعنی این را که ما معرفی اش کرده ایم، سرمایه هایی به او داده ایم تا مورد آزمایش قرار بگیرد. اگر توانست از این سرمایه ها حسن استفاده را بکند، این خلیفة الله است، وگرنه هیچ چیزی نیست! “کَالانْعام بَلْ هُمْ اَضَل”، از حیوان هم پایین تر است، از همه خلقت های قبلی هم پایین تر است!

در این آیه به این اشاره می کند که من و شما، فقط دست و پا و گوشت و سر و این چیزها نیستیم. فقط قدرت بیان، نطق، دیدن، شنیدن، خوردن، چشیدن نیستیم. فقط خور و خواب و خشم و شهوت نیستیم. من و شما سرمایه هایی داریم که بقیه مخلوقات ندارند. خواب را که همه دارند. دیدن را که همه دارند. شهوت را که همه دارند. عقل و صحبت را که همه دارند. خود شناسی این است که تو چه چیزی داری که بقیه ندارند؟ الحمدلله شما اهل فضل و بزرگوار هستید، چند میلیارد از مردم امروز جهان نمی توانند یک چیزی را معرفی کنند که این ها دارند ولی حیوانات ندارند. خیلی هایشان هر چه دارند حیوانات هم، دارند. وقتی فضل و فضیلت در وجود انسان نیاید، حیوان هم همه چیز دارد، قوی تر و بالا تر از ما.

سرمایه های الهی یقینا این دست و پا و خور و خواب و خشم و شهوت نیست، یک چیز دیگر است. باید بگردیم و پیدایش کنیم. من خلیفة الله هستم یعنی چه؟ یعنی من به جای خدا بخورم؟ خب نمی شود که. خدا این مدل خلیفه نمی خواست، وگرنه خدا اگر خلیفه ی بخور می خواست که ما شاء الله دایناسور ها بودند! پس ما خلیفه ی بخور و ببین خدا نیستیم. ما خلیفه چه هستیم؟ قرار است سرمایه هایی در وجود ما کشف بشود. باید راجع به این سرمایه ها فکر کرد.

بعضی از ما در زندگیمان که نگاه می کنیم می بینیم روزهایی است که هیچکدام از سرمایه های الهی در وجود ما تبلور نشده است. مثلا می گویم امروز شنبه را گذرانده ام، صبحانه که خورده ایم بعد سر کار رفته ایم. حیوان هم سر کار می رود. او برای خوردن به شکار می رود و ما برای خوردن به اداره می رویم. ظهر هم همینطور و… بعد نماز خوانده ایم. قرآن کریم می گوید: تمام موجودات حتی اشیاء هم، تسبیح می گویند. اصلا مقصود خدا عبادت نیست، خلیفة اللهی یعنی کار الهی کردن.

مگر عبادت کار الهی است؟ یک عده چون عبادت می کنند، بین خودشان و موجودات تمییز قائل می شوند. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: موجودات تسبیح می گویند و عبادت می کنند، دقیق، به موقع و خیلی هم با توجه و اخلاص! کجا ما اینگونه عبادت می کنیم؟!

سرمایه های در وجود ما ذکر و این چیزها نیست. من باید ببینم شنبه، از صبح تا آخر شب که بیدار می شوم، کار الهی روی زمین کرده ام یا نه. غذا خورده ام، حیوانات هم می خورند. تسبیح گفته ام، حیوانات هم می گویند. عبادت کرده ام، حیوانات هم می کنند. سر کار رفته ام، حیوانات هم می روند. خانه و زندگی و عیال و خانمان داریم، همه حیوانات هم، همینطوری هستند. محبت کرده ام و محبت من خیلی بیشتر از یک گاو است. محبت کرده ای، گاو هم محبت می کند. دیگر نگفته اند که کیلو کردن محبت کار الهی است! مثلا محبت من ۶ کیلو و محبت گاو ۲ کیلو است! مثل این می ماند که گاو بگوید من مهم تر هستم چون ۹ کیلو می خورم و شما ۴ کیلو می خوری! محبت هم از جنس مادیات است. من از صبح تا شب چه کار الهی انجام داده ام؟ خلیفة الله یعنی چه؟ کارهای الهی چه کارهایی است؟

یکی از آن ها مدیریت عبّاد و بندگان است، یکی از کار های خداوند این است؛ مدیر بندگان. یعنی خداوند کارگزارانی در عرش و فرش دارد که بندگان وی را در جهت سالم سازی و بهینه سازی نعمت های جهان مدیریت می کنند. یکی از کارهای الهی این است که بعضی از ما به سِنمان می خورد و بعضی ها دانش آموز و دانشجو هستند و هنوز به سِنشان نمی خورد.

دومی اش چیست؟ صفت های الهی را نشان دادن. یکی از کارهایی که حیوان ابدا نمی تواند بکند، چون خلیفة الله نیست. مثلا چه؟ مثلا غفّاریت. ستّاریت. وهّابیت. وهابی نه این ملعون ها(لعنت الله علیهم اجمعین)، وهّابی یعنی بخشندگی بسیار بدون شمارش. من این کار ها را کرده ام؟ آیا حیوان ستاریت دارد؟ مثلا یک گاوی رد بشود و ببیند گاو دیگری خیلی ضایع کاری می کند، بعد برود و صدایش را در نیاورد و به بقیه گاوها نگوید! ستار العیوب باشد! نه. حیوان صفات الهی ندارد.

از گاو مثال می زنم چون “سیدُ الانعامِ البقره”، آقای حیوانات گاو است. حیوان جبّاریت دارد، یعنی اگر یک گاو ببیند گاو دیگری خطایی کرد، این گاو راجع به خطای گاو دیگر که مشکلی برایش پیش آمده که شاخش به گاوِ دیگری خورده، ضمن اینکه به روی خودش نمی آورد، آن هم عذرخواهی می کند، این هم به روی خودش نمی آورد، عذرخواهی او را سریع قبول می کند و به او می گوید دوستت دارم؛ “و انّ اللهَ یُحبّ التَوّابین”.

چون خدا “یحبّ التّوابین” است من هم تو را که توبه کرده ای و عذرخواهی کرده ای، دوست دارم، این کار، کار الهی است. خیلی از بندگان هستند که از صبح تا شب نشسته و کاری ندارند ولی دائماً تبلور صفات الهی در جامعه هستند. این آدم در خانه اش به زور غذا می خورد، به زور نفس می کشد، چون تبلور صفات الهی است دو جمله می گوید، یک نگاه می کند یا یک نگاه نمی کند و یک جمله می گوید یا حتی یک جمله نمی گوید اما مردم خدا را می بینند که در این بستر آرمیده است. یک جمله نگفته، به او توهین شد، غمض عین کرد، گذشت، کرامت نشان داد و بزرگواری کرد. بیست نفر اطراف این بستر نشسته اند و دارند تبلور خدا را در این بستر می بینند. ما به این چه می گوییم؟ کار الهی. این با عبادت خیلی متفاوت است.

– سومین 
معرفی، سوره سجده آیه 7 تا 9.
انسان روح محور است. این روح محوری را خیلی دقت کنید. خطاب تاریخی قرآن کریم از قول خداوند تبارک و تعالی به کلیه اقتصاددانان، مسئولین، سیاست مداران، کدخداها و رئیس جمهورها و همه ی کسانی که مدیریت انسان ها را به عهده دارند و بابت دنیای این ها دلسوز هستند، اولا و آخرتشان فرعا. فقط دنیا خوب است؟ خدا می گوید انسان ها روح محورند نه جسم محور. یعنی چه؟ یعنی شمایی که برای خودتان یا برای سایر انسان ها دارید فکر می کنید، بدانید حیوان کلا جسم محور است یعنی نمی شود مثلا برای گاوی، بجای ناهار برایش صحبت های حکیمانه کنی یا بگویی من امروز به تو ناهار نمی دهم، در عوض به سرت دست نوازش می کشم، روحت آرامش و التیام بگیرد! حیوان مطلقا جسم محور است.

از این طرف قران کریم در آیات هفتم یا نهم سوره مبارکه سجده، برای شما که زندگی دارید یا می خواهید زندگی کنید، یا پدر و مادرتان ولی شما هستند یا خودتان ولی چهار فرزند هستید یا دارید مدیریت می کنید یا سکوی اقتصاد یک جامعه، یک محله، یک کشور در دستتان است و می خواهید سیاست های عالی یک نظام را بچینید، بدانید قرآن کریم می گوید: انسان ها روح محورند، مگر اینکه اینقدر به آن ها تلقین کنی تو جسم محوری، که خودش هم باور کند یعنی فریب بخورد که جسم محور است.

یعنی به او بگویی تو برای اینکه شادمان باشی، باید صبحانه ات جور باشد. سقف بالای سرت جور باشد، ناهارت و شامت هم همینطور. تا مدتی با این ها کاملا راضی و قانع می شود که الحمدلله من خیلی خوشبختم چون غذایم جور است. خور، خواب و محل خوابم جور است. خشمم هم جور است یعنی کسی اذیتم نمی کند و آرمش دارم. شهوتم هم جور است پس من خوشبختم. بعد از مدتی دیگر این فریب جواب این آدم را نمی دهد. باز سراغت می آید و یَقه ات را می گیرد.

می گوید بیکارم و احساس بطالت می کنم، مجبوری به سمت تخدیر راهنمایی اش کنی! یعنی یا برو بنوش یا برو بکش. قانع نمی شود چون روح محور است. سعی کنید بجای اینکه تلقین کنید که تو باید خوشبخت باشی و ادامه بدهی که خوشبختی تو در خانه بزرگ و در فلان است که برخی از کل دینداری یک روایت را بلد هستند، آن هم اینکه خداوند مرکب خوب، مال خوب، خانه خوب و زن خوب را دوست دارد، نسبت به روح محوری بودن انسان تلقین کنید. زمانی از همین روایت سه، چهار بطن در آورده ام که منظورش چیست. همه دین فقط همین است؟

قرآن کریم می فرماید این ها روح محورند یعنی باید برای این ها آرامش روحی ایجاد کنی. این ها در ضرب المثل هایشان می گویند “دل خوش” سیری چند؟ 8000 سال تجربه زندگی در این کره خاکی برای ما عجیب است که درس نمی شود، که دیده ایم چه بدبخت هایی در میان کسانی وجود دارد که امکانات فراوان جسمی دارند و چه خوشبخت هایی در میان کسانی که امکانات فراوان جسمی اصلا ندارند!

8000 سال است داریم زندگی می کنیم، میلیاردها از چنین موارد و کیس هایی بوده که هنوز برای ما تجربه نمی شود، باز داریم بر کوس مصرف گرایی می زنیم!! تو مستحق این هستی که بهتر بخوری، بهتر بپوشی، بهتر بگردی و بهتر تفریح کنی، در نهایت می گوید ما در مملکت تفریح نداریم!‍ عجب گیری افتاده ایم!

می گویم کجای شیراز یا تهرانی؟ تفریح نداری؟ چه چیزی را نداری؟ یکی را بعنوان مثال بگو. دو دقیقه فکر می کند، در جواب می گویم کافی است، کسی که 2 دقیقه فکر می کند که بگوید چه ندارم، معلوم است زیادی دارد، برو تفریحاتت را کم کن. شما می دانی چه نداری؟ شما به قدرت یقین نرسیده ای که روح محوری و این جسمیات تفریحی نمی تواند شما را ارضاء کند، برای همین می گویی تفریح نداریم چون ارضاء نشده ای. می خواهید برای خودتان برنامه ریزی کنید، روح مهم تر است.

اینقدری که والدین راجع به جسم، خوراک و پوشاک فرزندانشان فکر می کنند حتی علم فرزندانشان، ذهن و علم هم جز جسمیات است، برای روح فرزندان کاری نمی کنند! باید به این برسیم که قرآن، روایات و دین ما برای آرامش روحی و روانی چه نسخه هایی داده و ما باید چه چیزهایی را رعایت کنیم.

– چهارمین معرفی، سوره دهر آیه سوم. “انّا هَدَیْناهُ السّبیلَ امّا شاکِراً و امّا کَفوراً”.
انسان را مختارِ مجبور، باز هم تنها فرقی که با بقیه داریم. کلمه مجبور را خودم اضافه کرده ام، چرا؟ چون آیه قران اجبار  را  هم می رساند؛ “انّا هدیناهُ السّبیل” ما راه را نشان داده ایم، این اجبار یعنی نمی توانیم راه دیگری را اختراع کنیم، ما راه را نشان داده ایم، در دنیا راه همین است. اگر می خواهی از شیراز به تهران بروی، مسیر همین است.

در قیامت و عرش اینگونه نیست، اصلا در عالم ماوراء و از این عالم زمینی که بالاتر می روی اینطوری نیست، بعضی از زوایا در عالم بالا متنافر است. اینگونه نیست که مثلا الزاماً یک خط مستقیم، نزدیک ترین مسیر است، این قانون خلقت و زمین است.

وقتی سراغ این قضیه می آییم به این نکته می رسیم:
– “انّا هَدَیْناهُ السّبیلَ”؛ دو راه را بیشتر معرفی نکرده، پس مجبوری. “امّا شاکرا” یا کسی هستی که می توانی سرمایه های درونی ات را متبلور کنی، خلیفة الله باشی، سعی کنی روح محور باشی و بقیه چیزهایی که در قرآن گفته است. “و امّا کَفورا”؛ ترجمه فارسی “امّا کَفورا” را می گویم، هیچ ترجمه قرآنی جرأت نکرده اینگونه که من می گویم ترجمه کند، چون مقداری ضایع است. می توانی بروی هر غلطی دوست داشتی بکنی یعنی اگر غیر از این صراط مستقیم، صراط دیگری انتخاب کنی، کاملا آزادی، هر غلطی دوست داری بکنی ولی نمی توانی و به جایی نمی رسی!

دو راه داری که مختاری انتخاب کنی، مختار در چه؟ مثلا در انتخابات ریاست جمهوری، می توانی به سه کاندیدا رأی بدهی. اینجا نمی توانی بگویی چون اختیار رأی دارم، می خواهم به پدر بزرگم رأی بدهم! این رأی باطل است چون اصلا این شخص وجود ندارد. در دنیا اصلا اختیار مطلق وجود ندارد، داشتن اختیار مطلق در دنیا از نظر منطقی محالِ محال است، صد در صد محال قطعی. اختیار مطلق یعنی اینکه من هر چه دوست دارم انجام بدهم. مثلا من قدم 1.40 است آن را 1.60 بکنم، می توانم؟!

این ها محال عقلی است، کما اینکه خیلی چیزهای دیگر محال عقلی است. مثلا در دنیا نمی توانی عقربه ساعتی که روی دستت کار می کند را یک ثانیه نگه داری. فکر نکنید این قوانینی که الان می گویم قوانین خدا در خلقت است، این ها قوانین زمین است. شما از این آسمان به آسمان بالاتر بروی، زمان در اختیار خودت است.

امام زمان(عج) چرا امام زمان است؟ چون زمان در اختیارش است و بخواهد هر جای زمان حرکت می کند، چرا حرکت می کند؟ چون در زمین نیست، چون جزء مجردات و بالاتر از زمین است. وقتی روی زمین است هم، همینطوری است. امام زمان(عج) یعنی چه؟ یعنی کسی که بر زمان امامت می کند، نه بر زمانه. السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)، صاحب زمان است، نه صاحب مکان، نه صاحب زمانه، نه صاحب تاریخ!

از قواعد انسان مجبور بودن اوست. شما برای خوردن مجبوری، گزینه هایش زیاد است، ولی چیزهایی به عنوان خوراکی هست که مجبوری همین ها را بخوری. برای خوابیدن نمی توانی انتخاب کنی که چقدر باید بخوابی، یک مینیمم و یک ماکسیمم دارد، همین قدر می توانی بخوابی، برای هر چیزی مجبوریم. برای زندگی کردن روی کره زمین، وقتی شما در یک اجتماع زندگی می کنی، مجبوری بقیه واحدهای اجتماع را کنار خودت ببینی.

آزادی مطلق از لحاظ عقلی وجود ندارد، ممکن است عده ای بگویند آزادی مطلق می خواهیم، این ها خودشان هم می دانند دارند مغلطه ی عقلی می کنند، اصلا وجود ندارد. اختیارات شما در آزادی به مرزهای آزادی دیگران، محدود است.مثلا آزادی بیان، یعنی چه؟ یعنی من می توانم بیانی را بگویم که واحدهای دیگر اجتماع از این بیان من اذیت نشوند. یعنی اگر الان در خیابان آمریکا، وسط خیابان شروع به صحبت کردن کنی، بستگی دارد که چه صحبتی کنی. کنار خیابان بایستی و به هر کس که رد می شود فحش بدهی، این آزادی بیان است؟! نفر اول شما را می گیرد و تحویل می دهد.

قانون می گوید: همه آزادی های ما محدود و مجبور به آزادی های دیگران است. آزادی مطلق اصلا وجود ندارد. اصلا در دنیا سیستم این است که ما مختاریم، اما مجبوریم. در چه چیزی مختاریم؟ در انتخاب بین ضلالت و گمراهی، و بین نورانیت و عبودیت. بین راه خدا و شیطان، والسلام. همین یک اختیار را داریم.

ناراضی هستی خودت را بکش، همین است دیگر، حالا مدام بنشین و بحث فلسفی کن که ما مختاریم، ما مجبوریم؟ ما مختارِ مجبوریم یا مجبورِ مختاریم؟ همین است دیگر، اگر ناراحتی خودت را بکش نمی شود کاری کرد. در همین خودکشی هم زیاد مختار نیستی، چون ممکن است نتوانی خودت را بکشی! کسی را می شناسم که تا بحال سه بار خودکشی کرده و نمرده است. در همین هم، مجبوری. قوانین خلقت این است. وقتی می گوییم آزادی، اختیارات، باید دقت کنیم آزادی به چه معناست؟ مردم به راحتی برای خودشان آزادی های جسمی را تعریف می کنند، تعجب است که نمی توانند آزادی روحی را تعریف کنند!

اگر در تاکسی باشم و کسی سیگار بکشد، خیلی سریع و صریح می توانم بگویم وسیله نقلیه عمومی است، من هم دارم از این هوا استنشاق می کنم یا باید خاموش کند یا پیاده شود، همه هم قبول می کنند. اما اگر اینجا اتفاق حرامی بیفتد مثلا گوش من دارد حرام می شنود و روحم اذیت می شود، همه می گویند آزادی است، دوست دارد بگذارد! یک وقتی هست با دانشمندان مسیحی کاتولیک ارتدکس یهودی داریم صحبت می کنیم، در این زمان یک بحث داریم، اما یک وقتی داریم با مسلمان ها صحبت می کنیم، گفتمانمان الان مسلمانی است. ما برای آزادی روحمان خط مرزی داریم. من نمی توانم بگویم بنده مختارم هر گناهی دوست دارم بکنم، شما بیخود می کنی مُتأذّی می شوی.

کسی که درجه امنیت اخلاقی خیابان و محیط های عمومی را پایین می آورد، نمی گوییم از بین می برد، این آدم دارد به روح کسانی که در اجتماع و در کنارش هستند ظلم می کند. این شخص آزاد نیست که اذیت کند!!

اول راهنمایی بودم، در خانه درس داشتم. ما از اول هم حزب اللهی، متعصب، مُتحجّر و تند بودیم. همسایه بغل دستی موسیقی غیر مجاز با صدای بلند گذاشته بود. در زدم آقایی آمد، گفتم: صدا را کم کنید، من در خانه دارم اذیت می شوم. گفت: چهار دیواری اختیاری. در  را هم بست! من هم در حیاط لاستیک آتش زدم، دود محله را برداشت، بوی گند تا چند هفته در محله استشمام می شد و درخت ها بوی لاستیک گرفته بود. همسایه ها اعتراض کردند. گفتم: مگر چیست؟ گفتند آتش و دود؟ گفتم: لاستیک آتش زده ام. مگر دیوانه ای؟! گفتم: چهار دیواری اختیاری.

گفتند چرت نگو، دود محله را برداشته! گفتم: همسایه بغل دستی موسیقی گذاشته می گوید چهار دیواری اختیاری. من از بزرگترهایم یاد گرفته ام. سرشان پایین انداختند و لاستیک را خاموش کردند. نگاهی کردند و گفتند شعورت نمی رسد که آزادی تو محدود به آزادی های بقیه است؟! این بچه فهمید.

آزادی بیان یعنی چه؟ شعار آزادی بیان یک شعار کاملا سیاسی است و به این معناست؛ آزادی بیانی که به نفع ماست. آزادی که به ضرر ما باشد، هیچ! همینجا راجع به قضایای اخیر که در فرانسه اتفاق افتاده، یک پرانتز باز کنم؛ این بحث ها را کاملا توجیه هستیم که آزادی بیان مسخره بازی است و خودشان هم خنده شان می گیرد! هر چه به نفعشان است آزادی بیان و هر چه به ضررشان است در نطفه باید خفه شود!!

جلوی برخی ضررهای بی ضرر را نمی گیرند. مثلا می گویند اگر ناراحتی ای داری بیا در خیابان فحش بده چون این ها بی ضرر است ولی اگر بخواهی مبانی اسرائیل و هلوکاست را زیر سوال ببری و نقش صهیونیسم مسیحی را در آمریکا و اروپای غربی باز کنی، مقاله ات را می بندند، خودت را هم می بندند، روزنامه ات را هم می بندند. اسم صهیونیسم مسیحی را بیاوری جمعت می کنند، به این ها کاری نداریم.

بحث بعدی در مورد این طرف قضیه است؛ همه این را می دانیم که روزی چند صد نفر، چند هزار نفر از شرق، از اسلام دارد کشته می شود. همان روزی که این اتفاق افتاد، “بوکو حرام” 1600 نفر  را یکجا از بین برد! انسان نسل یک و دو و سه، خدا خلق  نکرده، استعمار برای ما به تصویر کشیده که هر یک میلیون نفر ما، مایی که همه چیزمان از آن ها برتر است، به اندازه خون دماغ آن ها نمی ارزیم!! این را همه جهان می دانند! چیزی که ما باید بهتر بدانیم این است که با قضایای اینطوری منفعل برخورد نکنیم. یکی این است که برخی از مردم بسیار خوب و فهیم ما که عادت نکرده اند از فهم و عقلشان استفاده کنند، هنوز  اینقدر به غرب و دشمن ما حسن ظن دارند.

هنوز فکر می کنید با آدم طرفید؟! هنوز قائل به ادب داشتن غربی ها هستید؟! این ملتی که در غرب و اروپا در حمایت از سردمداران خود کمپین راه انداخته اند، دیروز و فردایش که میلیون ها و صدها هزار نفر در شرق و ممالک اسلامی به خاک و خون می غلطیدند، کدام جهنمی بودند؟! هنوز نمی فهمید شعور غربی ها در چه سطحی است که عدالت انسانی را به عنوان اولین قوانین خلقت نمی توانند بفهمند؟!! در داخل هنوز عده ای بین آمریکا و انگلیس و فرانسه و اسرائیل تفاوت قائلند؟! هنوز عده ای نسبت به آمریکا حسن ظن دارند و می گویند با اسرائیل فرق دارد؟! خیلی تعجب می کنم!

منفعلانه برخورد نکنیم. چرا من باید به انگلیسی بنویسم که من به شما تسلیت می گویم و من تروریست نیستم ولی محمد(ص) را دوست دارم؟! چرا من باید همچنین کاری بکنم؟! مگر آن زمانی که ارتش آمریکا داشت در عراق و همین الان در عراق و افغانستان و صد نقطه ی عالم دارد دسته جمعی می کشد و در زندان هایش شکنجه می دهد، ما از آمریکایی ها خواستیم که بیایید و اعلام کنید که ما جزء این ها نیستیم؟!

مگر از شما خواستیم که بیایید از این همه ظلم نهادینه سردمداران خود برائت بجویید؟؟ که شما توقع دارید همه ما در خیابان های فرانسه بیاییم و بگوییم که ما کشتار این دوازده نفری که مردند را محکوم می کنیم!! مگر ما به مردم آمریکا گفتیم بیایید راهپیمایی کنید، به دستتان تابلو بگیرید و از جوج بوش و اوباما و کارتر و ریگان اعلام برائت کنید؟؟ مگر ما همچین حرفی زده ایم؟! این چه توقعی است که از جامعه اسلامی و شرق دارند که تا چهار نفر در قبر افتادند، راهپیمایی راه بیندازیم و بگوییم بخدا ما نیستیم، ما آدم های خوبی هستیم و این کار را محکوم می کنیم!

مگر شما تا به حال نسبت به جنازه های میلیونی که در شرق و ممالک اسلامی کشته می شوند، یک علامت تاسف نشان داده اید که یک عده ای هنوز در سفارت فرانسه در تهران شمع روشن می کنند؟!! این منفعلانه برخورد کردن است! مگر آن ها تا به حال یک شمع سوخته ماشین برای میلیون ها شهید ما درون سطل آشغال به یادشان انداخته اند؟؟!!

چرا منفعل برخورد می کنید؟ چرا من باید به ملت های غربی اعلام کنم که من با اینکه مسلمانم، تروریست نیستم؟! تا حالا نفهمیده اید، بعداً هم نخواهید فهمید! هنوز شما نفهمیده اید که بین داعش و جامعه اسلامی تفاوت وجود دارد؟؟ چرا من باید مرتب خوب بودن خودمان را به آن ها اثبات کنم؟؟ مگر این ها می فهمند؟! مگر در غرب شعور توزیع می شود؟! مگر آمار کشته های ما را نمی بینند؟؟ مگر آن ها یک بار برای کشته های ما ابراز تاسف کرده اند؟! مگر تا به حال ملت فرانسه یک بار یک شمع جلوی یک سفارت اسلامی بابت این همه جنایت و بابت این همه خرابی میراژهای فرانسه در ایران، یک شمع جلوی سفارت ایران روشن کرده اند؟؟! چرا انقدر منفعل هستیم؟!

برای اینکه کودکانتان را هم بکشند، نمی فهمید که همیشه کودکان ما را دارید می کشید! شما اصلا عادت کرده اید که نفهمید! خجالت نمی کشید در خیابان هایتان نتانیاهو در راهپیمایی شما شرکت می کند و شما لب از لب بر علیه تروریسم نمی گشایید؟؟!! این حماقت تاریخی و بِلاهت شما برای ما قابل توجیه نیست، می خواستید از همان ابتداء به تروریسم امکانات ندهید! سه سال قبل حضرت آقا(حفظه الله) نفرمودند آتش این تروریسم را در خیابان های اروپا خواهید دید؟؟ آن زمان رسانه های شما کجا بودند که شرح و تفصیل بدهند؟ ایرانی ها شما چرا اینقدر منفعلید؟!

کمپین می خواهید راه بیندازید که بگویید من عاشق رسول الله(ص) هستم، راه بیندازید. چرا عذر خواهی می کنید؟! چرا برای کشته های آن ها ابراز تاسف می کنید؟! در طول تاریخ برای کسی بمیر که برایت تب کرده باشد. 
این همه خودمان کشته داریم. شمایی که به سفارت فرانسه می روید و شمع روشن می کنید، موقع شهادت کشته های خودمان، موقع شهادت برادران و خواهران عراقیتان، موقع کشتار شرقی ها کجا بوده اید؟؟!

نکند شما در تهران باور کرده اید که آن ها یک نوع برتر از انسان هستند؟! حتی یک اعتراض منفعلانه هم نکردید!! از این فرصت استفاده کنید و آمریکا، انگلیس و فرانسه را کنار صهیونیست و جنایت کارهای جهانی بچسبانید. این مردم غرب نمی خواهند از این بِلاهتشان در بیایند، بگذار در جهل مرکبشان خوش باشند.
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابد الدهر بماند

ما نسبت به این ها کینه داریم. چرا نمی فهمید که کینه داریم؟! ما از این همه بی عدالتی انسانی خسته شده ایم. خجالت نمی کشید برای چهار کشته ی هر چهار سال یک بار غرب به اسم مسلمان و ایرانی می روید شمع روشن می کنید؟! یا مرتبا می روید اعلام می کنید به خدا من تروریست نیستم، مسلمانم. مگر این ها می فهمند؟؟ اگر می خواستند بفهمند تا الان فهمیده بودند! این ها هنوز نفهمیده اند که خودشان تروریست هستند، شما می خواهی بگویی من تروریست نیستم؟؟! این ها سرشان زیر برف است، بنا ندارند بفهمند! این آزادی آن هاست! این هم آزادی بیان!

– پنجمین 
معرفی، آیات 8 و 9 سوره شمس. “فَالْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها”.
در معرفی انسان از قول قرآن و اسلام که اتفاقا مؤید صحبت های بنده راجع به متفکرین و اندیشمندان مثلا غربی شد! در ذات انسان اینچنین است که ما روحش را آموخته ایم؛ “فَالْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها”، بدی و خوبی را می تواند بدون تشریع، بدون وحی، بدون قرآن، بدون تورات و انجیل تشخیص بدهد. می تواند نیکی و پستی را تشخیص بدهد.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید