یا انیس
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: به سوی نور – قسمت یازدهم
تاریخ:1403/05/13
عناوین اصلی:
»برای اینکه به مراتب یقین برسیم نور لازم است
»شبهه در تاریکی اتفاق میافتد نه در نور
»خدا نخواسته یقین روی زمین باشد چون اگر یقین باشد در انتخاب ما تسلیم و اطاعت نیست
»برای اینکه به مراتب یقین برسیم نور لازم است
در ادامه بحث به سوی نور امشب اگر برسیم دوتا نکته را خدمتتان عرض میکنم. به بحث نور ایمان رسیدیم و جلسه قبل که دو هفته پیش بود نور جهاد را عرض کردیم امشب به نور یقین میپردازیم. من اول یک مثال فارسی و خیلی ساده برای کلمه یقین بزنم. آن چیزی که در کتابهای اخلاقی نوشتهاند که مقدمه برای قسمت نور باشد. سه مدل یقین داریم. پشت یک کوه آتشی وجود دارد. مدل اول یقین این است که شما این طرف کوه هستی، یک آدم که بهش اعتماد داری بهت میگوید پشت آن کوه آتش وجود دارد. ما به این یقین مرحله اول میگوییم. چون شما به آن آدم اعتماد داری میگویی پشت آن کوه آتش است هر کس هم از تو سؤال کند که خودت دیدی؟ میگویی نه، فلانی گفته پشت کوه آتش است من قبول کردم. میگویند چرا تقلید میکنی؟ چرا عقلت را به مرخصی فرستادهای؟! خودت دیدی؟! میگوید نه عقل من میگوید به دلایل مختلف به این آدم باید اعتماد کرد. به این دلایل این آدم راست میگوید. این مدل اول یقین است؛ یعنی شما بهدلیل اعتمادت به یک آدم که واسطه است یقین میکنی. نوع دوم دودی از پشت کوه بلند شده، شما به دود نگاه میکنی، خودت میبینی. آیات و نشانهها! میگویی آن پشت آتش است. میگویند خودت آتش را دیدهای؟ میگویی نه، من دود را دیدم. وقتی دود هست؛ یعنی آن پایین یک آتش است. میگوید وقتی خودت آتش را ندیدهای چرا میگویی آتش است؟ میگویی این هم عقلانی است دود علامت آتش است. دود که خودبهخود ایجاد نمیشود. این مدل دوم یقین است، شما خودت آتش را ندیدی؛ اما به یقین میرسی. نوع سوم یقین این است که شما خودت پشت کوه میروی و آتش را میبینی. هر سه مدل عقلانی، الزامآور و یقین است. به اینها مراتب یقین میگوییم.
برای اینکه ما به این مراتب یقین برسیم نور لازم است. [آدمی میگوید] آن پشت آتش است. شما این آدم را قبول نداری. همه هم میگویند درست میگوید؛ اما تو با این آدم مشکل داری. نسبتبه او ذهنیت داری. یک تاریکی ایجاد میکند. این آدم الان اصلاً موضوع نیست. موضوع این است که تو باید بفهمی پشت کوه آتش است؛ اما تو بهخاطر اینکه با این آدم لج داری برایت یک تاریکی ایجاد میشود که فکر میکنی اگر آتش پشت کوه را انکار کنی این آدم لطمه خورده در حالیکه به اطلاعات خودت لطمه خورده. تو قرار است بعدش پشت آن کوه بروی و آن آتش را ندیدی و آنجا آمادگی نداری. نوع دوم شما دود را میبینی، با اینکه دود علامت آتش است میگویی چون من آتش را ندیدهام دود حجت نیست. مثلاً برای خدا نظم جهان را بهعنوان آیات الهی معرفی میکنند منتهی چون در ذهن شما تاریکی وجود دارد، نظم جهان را به هر چیزی الا خدا نسبت میدهی. به چیزهای خیلی عجیب، مثلاً یک کلمه بیگبنگ را میشنود فکر میکند اطلاعاتش آبدیت است، بیگبنگ مال ۲۰۲۵ است. نمیداند این [نظریه] مال دویست سال پیش است. بعد فکر میکند یک کشف جدید کرده، میگوید آفرینش جهان برمبنای انفجار بیگبنگ بوده. اصلاً بیگبنگ بوده یا نبوده، یک انفجار در جهان اتفاق افتاده این همه نظم ایجاد کرده، چرا دوباره همچین اتفاقی نیفتد؛ یعنی اصلاً قابل دفاع نیست؛ اما این آدم چون تاریکی در ذهنش حاکم است سریع بیگبنگ را جای خدا میگذارد. شب اول محرم در جلسه اول وقتی بهتان گفتم نور چقدر لازم است، برای این جاها گفتم. سوم پشت کوه میرود و خود آتش را میبیند؛ اما وقتی ظلمت حاکم باشد خود آتش را هم ببیند میگوید این آتش نیست. ما در زندگیمان بارها آدمهایی را دیدهایم که دیده و میگوید نیست؛ امامصادق(ع) میفرمایند انکار بدیهیات میکند. بدیهی یعنی چیزی که دیدهای و لمس کردهای اما میگویی نیست. انکار بدیهیات! ما حتی در روایت داریم که امامصادق(ع) میفرمایند که کافر از دنیا میرود، شب اول قبر همه عوالمی را که انکار میکرد میبیند باز هم انکار میکند. میگویند تو الان مُردی، اینجا قبر است، این فرشته است، این عذاب است، این حُسن است، این پاداش است. میگوید نه این رؤیاست، من نمردهام، خوابم. باز هم انکار میکند.
ببینید قرآن یک آیه دارد که خیلی قابل توجه است. میگوید وقتی مشرکین در جهنم میافتند، چشمشان باز میشود و به جزعفزع شروع میکنند که خدایا ببخش ما نمیدانستیم. کمی به این آیه دقت کنید؛ نمیگوید وقتی مشرکین میمیرند، میگوید وقتی به جهنم میافتند؛ بین جهنم تا مردن ما یک فاصله داریم تحتعنوان برزخ، بعد صراط، عقبات و … داریم آخرِ آخر کار و بعد از میزان پرونده را دست طرف میدهند و میگویند به جهنم برو. «هَٰذِهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ» قرآن میگوید آنها تا در خود جهنم نیفتند انکار میکنند. باز هم انکار میکنند! در سیاهی کمی جلوتر برویم امامصادق(ع) میفرمایند بعضی از کسانی که در خود جهنم هستند بهشان میگویند بابی از رحمت الهی باز شده بیایید بروید. میگویند اگر آن خدا میخواهد ما را ببخشد ما نمیخواهیم ببخشد. در خود جهنم! بعد تو ناراحتیت این است که چرا فلان اینفلوئنسر حقیقت را نمیبیند. یعنی سیاهی کاری میکند که انسانها بعد از مرگ که هیچ، قبر و برزخ هم که هیچ، صراط و میزان همه را رد میکند اصلاً قانع نمیشوند تا در خود جهنم میرسند، در خود جهنم هم عدهای از جهنمیان قانع نمیشوند. میدانید که در بحث خلود در جهنم خیلی شک است، عده زیادی میگویند خلود وجود ندارد. من هم طرفدار این هستم. عدهای هم میگویند خلود وجود دارد؛ یعنی او تا بینهایت در جهنم است. با عقل جور در نمیآید مگر این روایت را بهش ضمیمه کنی که به بعضی از جهنمیها میگویند بیا به بهشت برو، نمیروند. میگویند بهشتی که مال این خداست نمیخواهیم برویم؛ یعنی ادامه سیاهی فقط این ضرری نیست که ما در دنیا میکنیم. بینوری ما را به آخرش میرساند. خب حالا سراغ بحث نور بر گردیم. پس سهتا یقین داریم. اولی اعتماد به کسی که میدانیم درست میگوید، دومی دیدن دود یعنی آثارش، سوم دیدن خود آتش.
»شبهه در تاریکی اتفاق میافتد نه در نور
سراغ روایت امامصادق(ع) میرویم. چون همین قبل از جلسه یک مادر آمد، همیشه دارند میآیند، از کانالهای مختلف، نه فقط من، به همه مراجعه میکنند میگویند پسرم یا دخترم عالی بوده، الان هفده هجده سالش شده تمام شده، یک دفعه از همه چیز [بُریده]. خیلی از این مراجعات داریم. بعد من این بحث را بارها کردهام. خیلی زیاد این بحث را کردهام. پدر و مادرها کمی برای بچههایشان گوش بدهند. مادرهایی که بالا دارند حرف میزنند، الان خیلی خوشحالی بچهات سلام فرمانده و عزیزم حسین میخواند، این الان بچه است این کارها را میکند، بزرگ شد نمیتوانی جمعش کنی اگر نتوانی قانعش کنی. اولاً من جوانی را از قول امامصادق(ع) برایتان تعریف کنم. نظر امامصادق(ع) راجعبه جوانی در مباحث اخلاقی این قسمت از زندگی است. ایشان میفرمایند از چهاردهسالگی تا چهلسالگی برهه جوانی است. بعد میگوید اگر کسی دینش را به چهل برساند بعد از چهل خیلی کارش راحت است. نه اینکه تمام است، کارش راحت است. و اگر کسی نتواند تا چهلسالگی دینش را حفظ کند بعد از چهل کارش خیلی سخت است. این هم تمام نیست. مرز چهل. چهل قمری را میگویند که حدود ۳۹ سال میشود.
امامصادق(ع) میفرمایند آفت اعتقادی جوانان دوتا است:
۱_شهوات
۲_شبهات
شیطان از دو مسیر به جوان هجوم میآورد. شهوات بهمعنای حب دنیا و امیال است. شهوت به معنای خاص نیست؛ یعنی میل به دنیا، مقام، قدرت، پول، ثروت، بالا و پایین جامعه و … . بعد امام(ع) میفرمایند و اما شهوات دام بزرگی برای جوان نیست، میچشد زده میشود بر میگردد یا اینکه میتواند شهواتش را کنترل کند. آن چیزی که برای جوان چاه و ویل است شبهات است. من چندین جلسه راجعبه شبهات صحبت کردم الان میخواهم در چند دقیقه بگویم که اصلاً شبهات چیست. ربطش به بحث نور چیست؟ شبهه در تاریکی وارد میشود نه در نور. شبهه در نور وارد نمیشود. بهت گفتم اگر میخواهی برای زندگیت تصمیم مهم بگیری در حرم بگیر، با وضو بگیر، بعد از نماز بگیر. بعد یک تکمله هم دارد که تکمیلش کند گفتم در تاریکی برای خودت تصمیم نگیر. هر تصمیم مهمی! نمیخواهد استخاره هم بکنی، خودت را با طهارت نگه دار، خدا خودش خیر را به تو الهام میکند.
شبهات در تاریکی وارد میشود.
مرحوم آقای دولابی میفرمایند چیزهایی که تاریکی میآورد:
۱_غم؛ مصیبتی رخ داده، شکست مالی خوردی، خدای نکرده شکست عشقی خوردی، اتفاقی افتاده. الان وقت شبهه است.
۲_یأس؛ کاری کردی به نتیجه نرسیده یا نگاهی به دنیا کردی نسبتبه دنیا مأیوس شدی.
۳_ آن طرف قضیه و آن طرف بوم؛ مستی در اثر پیروزی. آن قسمتی که فرعون نسبتبه خدا تشکیک کرد آنجایی بود که خیلی مست شده بود. آن قسمتی که نمرود گفت من میروم که آن بالا خدا را با تیرکمان بزنم دیگر خیلی مست شده بود.
یعنی از این ور بوم، یأس، غم، فقر، مریضی مخصوصاً مریضیهای بیعلاج، از آن ور بوم هم قدرت، مستی، تکبر و … باعث میشود که تاریکی ایجاد بشود.
اولین چیزی که هست شبهه در تاریکی ایجاد میشود نه در روشنایی. مثلا یکی از دوستان میگفت من راجعبه نماز جماعت شبهه پیدا کردم. گفتم چند وقت است نماز جماعت نخواندهای؟ گفت دو ماه. گفتم قطعاً باید شبهه پیدا کنی. وقتی از نور نماز جماعت فاصله میگیری شیطان برای اینکه دوباره سمت این نور برنگردی تو را نسبتبه نمازجماعت شبههدار میکند. نسبتبه کار خیر میگوید من دیگر نمیتوانم اعانه و صدقه بدهم. چقدر وقت است ندادهای؟ هر چقدر. اصلاً سیستم شیطان این است در اثر دوری تو از آن فضا نور را کم میکند بعد شبهه را ایجاد میکند. مثلاً من در بحث شبهات بارها برایتان گفتم یعنی چه ۱۴۰۰ سال پیش در کربلا اتفاقی افتاده است ما این وسط داریم خودمان را جِر میدهیم. این مسخرهبازیها چیست؟! بعد همان موقع گفتم برای من که اتفاق میافتد دقیقاً میفهمم که دوسه شب یا چهارپنج شب است به اباعبدالله(ع) توسل نداشتهام. یک توسل ایجاد میکنم وقتی نور بر میگردد شبهه خودش برطرف میشود. یکی از دوستان میگفت نمیتوانم نماز بخوانم. گفتم وضو داری؟ گفت نه. گفتم پاشو وضو بگیر. گفت نمیتوانم. گفتم پاشو وضو بگیر آب است، بریز. چرا میگویی نمیتوانم. وضو گرفت. گفتم همین الان نماز بخوان. گفت نمیتوانم دو ماه است نخواندهام. گفتم بخوان. نمیتوانم در فضای تاریک تو را نمازخوان کنم باید نور نماز بیاید تا برایت رغبت ایجاد بشود. حضرت آیتالله حائری رحمهالله علیه بعضی از صحبت هایش را در تاریخ عرفان همچین صحبتهایی نداشتهایم. منجمله این صحبت که نمیتوانی توضیح بدهی قند شیرین است یعنی چه، باید قند را بخورد. بنشین از محاسن نماز برایش بگو. نماز نمیخواند! نمیتوانی برایش بگویی، باید بچشد. پس قدم اول نور است. باید در نور بروی. مثلاً در آموزشهای زمان جنگ میگفتند تاریکی ترس دارد؟ عدهای میگفتند بله ما میترسیم. در تاریکی ولشان میکردند. در آموزش غواصی طرف را با پوتین و لباس نظامی سوار قایق میکردند، میگفتند میخواهیم دوری بزنیم ترستان از آب بریزد. بعد وسط رودخانه یا سد که میرسیدیم خاموش میکرد، میگفت بپر پایین. طرف میگفت من در عمرم شنا نکردهام با پوتین پایین بپرم. بندهخدایی هم آن بغل آماده نشسته بود. یک آرنولد داشتیم آماده نشسته بود. اگر میپرید، بعضی هایشان که خیلی مخلص بودند میگفتند حاجآقا ما که شهید شدیم التماس دعا و پایین میپرید. او هم که پایین نمیپرید آن بنده خدا یک دست پشت موهایش یک دست هم زیر فانوس میگذاشت بلندش میکرد وسط آب پرتش میکرد. نود درصدشان شنا بلد نبودند. آدم شنا بلد نباشد نمیمیرد مگر ده دقیقه وقت باشد. در سهچهار دقیقه اول آنها را نجات میدادیم ولی اینطوری ترسشان از آب میریزد وگرنه نمیشود. نور با رفتن در دلِ نور ایجاد میشود نه کنار نشستن و بررسی کردن.
»خدا نخواسته یقین روی زمین باشد چون اگر یقین باشد در انتخاب ما تسلیم و اطاعت نیست
بعد که نور ایجاد شد سراغ کلمه یقین میرویم. که این را هم من جایی خیلی مفصل بحث کردم، الان سعی میکنم خیلی کلاسیک، منبری و کوتاه عرض کنم. خیلی زیادی دقت کنید چون اگر زیادی به این قسمت دقت نکنید همهتان منحرف میشوید به جهنم میروید. این لباست برایت ضرر دارد یا ندارد؟ وقتی بیرون میروی نور آفتاب و ماوراءالبنفش برایت ضرر دارد یا ندارد؟ غذایی که ظهر خوردی مطمئنی برایت ضرر ندارد؟ ببینید ما هیچ جای زندگیمان یقین نداریم، احتمال میدهیم. الان احتمال داده این لباسش ضرر ندارد پوشیده. احتمال یعنی بالای پنجاه درصد؛ نه ظن که بالای نود درصد است. عدهای میگویند غذاها ضرر دارد، عدهای میگویند ندارد، احتمال ایجاد میشود، احتمال بالا بدهیم ضرر ندارد میخوریم. همه زندگیمان همین است. همه زندگیمان احتمالات است به خدا و دین که میرسیم دنبال یقین میگردیم! اصلاً یقینی وجود ندارد. خدا نخواسته یقین روی زمین باشد چون اگر یقین باشد در انتخاب ما تسلیم و اطاعت نیست. دقت کردید چه گفتم! اگر من یقین داشته باشم که فلان چیز من را میکشد نمیخورم. بعد مثلاً بیایم نخورم و گردن خدا بیندازم بگویم چون تو گفتی نخوردم تو یقین داشتی که ضرر دارد. ما هیچجای زندگیمان یقین نداریم. بماند! ظن هم که بالای هشتاد درصد است نداریم، همه احتمال بالای پنجاه است. همه را هم داریم انتخاب میکنیم شک هم بهش نمیکنیم. به دین که میرسد یکدفعه شبهات ما را اهل شک میکند. همه زندگیمان همین است. من اصلاً نمیدانم این عینک برای چشم من مفید است یا نیست احتمال میدهم، دکترها گفتهاند مفید است. ما که مشکل معده داریم. من ده سال رانیتیدین میخوردم بعدش معلوم شد سرطانزاست الان دو سال است از بازار جمعش کردهاند. گفتهاند فاموتیدین یا آمپرازول بخور. الان دارم آمپرازول میخورم. دو سال دیگر هم معلوم میشود این سرطانزاست ولی میخورم چون احتمال این است. قبلش میگفتند راینیتیدین، قبول میکردیم الان از کل جهان جمعش کردند گفتهاند آمپرازول بخور. چشم میخوریم. احتمال است. بعد این احتمالات خیلی لب مرز است، پنجاه به بالا. همه را داریم عملی میکنیم؛ در دین دنبال یقین میگردیم. یقین وجود ندارد!
در دین نهایت ظن وجود دارد؛ یعنی بالای هشتاد درصد، بیست درصد را هیچ طوری نمیتوانی اثبات کنی حتی وجود خدا را. اصلاً خدا بنا نداشته این اتفاق بیفتد. مسلمان بودن هنری نیست وقتی که تو یقین داشته باشی. اعتماد و تسلیم! من در بحث ظن این را گفتم. پنج سال پیش سه جلسه راجعبه بحث ظن صحبت کردم. به حضرت امام (ره) گفتند که شما پیرمرد هستید، دمای نجف اینقدر بالاست، فشار خون و مشکل معده دارید. امیرالمؤمنین (ع) را از اتاقت زیارت کن. اگر نه آنجا میروی در سایه بنشین زیارت را قرائت کن چرا ایستاده؟! آن زمان در حیاط هم گرما بوده. حضرت امام(ره) فرموده بودند که آقا این عوامبازیها را از ما نگیر. من بعضی وقتها با خودم میگویم مثلاً شنبه صدتا یاربالعالمین بگویم چه دردی را دوا میکند. قطعاً سراغم میآید. چرا؟ چون این ذکر دارد نور میآورد. گفتم شیطان از کجا میآید؟ ۱_شهوات ۲_شبهات. میگوید یک ی و الف را به ربالعالمین چسباندی صد بار میگویی، اسکلی چیزی هستی؟! الان چه دردی دوا میشود؟! من میگویم من اعتماد کردم. یقین هم اعتمادی است. گفتند بگویید میگوییم چشم. حالا مثلاً الان تو نمیگویی چه دردی دوا میشود؟! خدمت امیرالمؤمنین(ع) آمد گفت برای من ثابت کن قیامت وجود دارد. آقا فرمودند نمیتوانم. گفت نمیتوانم! عصر زیر سایه یک دیوار خوابیده بود. آقا امیرالمؤمنین یک بچه کوچک را فرستاد که بهش بگوید این دیوار میریزد. سریع بلند شد جایش را عوض کرد. آقا بهش گفت با حرف این بچه بهت ثابت شد. چند درصد احتمال دادی؟ گفت یک درصد. دقت کنید این منطق است. کتاب منطق است. گفت وقتی خطر یا حُسن یک واقعه خیلی مهم است آدم به نیم درصد احتمال عمل میکند. نیم درصد! دیوار رویت بریزد باهات شوخی ندارد. خدا حضرت آقای فاطمینیا را رحمت کند ایشان میگفت ابوی ما میگفت به دستشویی رفتی، عبایت را روی این صندلی گذاشتهای وقتی برگشتی یک بچه یک ساله که نمیتواند حرف بزند بهت میگوید حاجآقا داخل این عقرب رفت. آقای فاطمینیا میگفت چند درصد احتمال میدهی که این را نتکانی روی دوشت بیندازی. عقل است. بعد صد و بیست و چهار هزار پیامبر، این همه معجزه و … میگویند این هست اگر تو عمل نمیکنی مال بیعقلی است. قاعده منطق میگوید اگر خطر محتمل خیلی بزرگ باشد آدم به احتمالات نزدیک به صفر هم عمل میکند. بعد من راحت میگویم یاربالعالمین. میگوید آقا چرا میگویی؟ میگویم احتمالش زیاد است این اثر کند چرا نباید بگویم.
به روایت دو جلسه پییش برگردیم. امامصادق(ع) فرمودند در روز قیامت مؤمنان دو مدل آچمز و متعجب میشوند یکی اینکه چیزهایی منفی در پروندهشان میبینند باورشان نمیشود منفیاش اینقدر بزرگ باشد میگوید من نمیدانستم این اتفاق میافتد. این قسمت بدش بود و دوم اینکه چیزهای مثبتی در پروندهشان میبینند باورشان نمیشود. این قسمت خوبش. من بیست و دوسهسال پیش روایتی شنیدم که هفتاد بار استغفار بعد از نماز صبح سیهزارتا گناه را پاک میکند. مقید شدم. همان موقع برای بچهها هم فرستادم. یکی از کسانی که ماشاالله خیلی روشنفکر بود الان هم دیگر خیلی روشنفکر شده، نوشت چرا بیست و نه هزار و هفتصد و پنجاه و نه تا را پاک نکند؟! چرا سیهزار و دوازده تا را پاک نکند؟! الان او با آن احتمالش کجاست من کجا هستم. همسن من هم هست. ده سال دیگر ما کجاییم؟! من به احتمالاتی که احتمال بدهم خدا گفته عقلم میگوید عمل کنم. بالاتر که میآییم میبینیم اینها احتمال نیست، ظن است؛ یعنی اینها بالای هشتاد درصد است هیچکس در عالم نتوانسته اثبات کند خدا و معاد نیست، فقط توانسته شک ایجاد کنه. نیست بودنش باید اثبات بشود یا نه؟! برای هست بودنش ما صدهزارتا دلیل داریم که ما را بهسمت ظن میبرد. برای نیست بودنش چه؟! آن مثالی که در بحث ظن زدم گفتم آتئیستها میگویند مگر نمیگویید خدا ارحمالراحمین است، چرا این بلاها را سر مردم میآورد؟ با این شکی که آنها میگویند خدا ارحمالراحمین نیست، نه که خدا نیست. بنابراین دهانت آسفالت است چون خدا ارحمالراحمین نیست دیگر. تو ثابت کردی خدا ارحمالراحمین نیست. میدانید برهان شر قویترین برهان ضدخدای آتئیستهاست. با برهان شر شما نمیتوانی ثابت کنی خدا نیست میتوانی ثابت کنی خدا کریم و رحیم نیست. نبودنش را که نمیتوانی ثابت کنی. خدا ارحمالراحمین نیست! آسفالتی بدبخت! خودت ثابت کردی. ببینید ما به این سمت میآییم، مباحث دینی و اخلاق همه احتمالات قویاند. هیچکدام یقین نیستند.
در ظن هم وقتی نور زیاد میشود ما به حقالیقین میرسیم؛ ولی از من و تو که همچین انتظاری نیست. خودمان را قاطی آقای قاضی نکنیم، خودمان را امیرالمؤمنین(ع) نبینیم که میگوید ««لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً» اگر همه پردهها کنار برود چیزی بر یقین من اضافه نمیشود. او علی بوده! ما آدمیم، صبح شک میکنم چهارتا ذکر میگویم تا ظهر برطرف میشود. دوباره بعد از ظهر شک میکنم عصر برطرف میشود. تا سراغ بحثهای دیگر برویم که آیا مسیر معرفتی برای برطرف شدن شک داریم که آن بحث ما نیست، الان بحث ما نور است. بله خیلی از این بحثها که بعضیها فکر میکنند مثلاً الان در عالم ایجاد شده، اینها خیلی قدیم جواب داده شده. خیلی قدیم! من وقتی هم در آن بحث خدمتتان گفتم اگر کسی یک دانه شبهه بدون پاسخ دارد بیاورد و جایزه بگیرد. گفتند شما جایزه میدهید؟ گفتم نه، یک مرکز در بلوار امین قم است که سردرش نوشته مرکز پاسخگویی به شبهات دینی، در سایتش این را گفته. صبح چهارهزار نفر داخل میروند شب بیرون میآیند. سی سال است. آن مرکز گفته کسی یک دانه شبهه بدون پاسخ دارد بیاورد جایزه بگیرد. ولی خب میدانید شک یک دقیقه است، پاسخ دو ساعت است، مردم حالش را ندارند. مخصوصاً در شیراز. حال هم لازم است دیگر. خب پس ما به اینجا میرسیم که ما داریم به ظن عمل میکنیم نه به یقین. یقین مراتب بالاتری دارد. نور میآید، نورالیقین است بعد حقالیقین است، بعد علمالیقین است. اینها سر جایش است؛ ولی خب در کف جامعه برای کانون که داریم صحبت میکنیم ما همه داریم به احتمالات عمل میکنیم. اگر میخواهی در مسیر حقالیقین، علمالیقین و نورالیقین بروی کتاب دارد. مرحوم آقای شاهآبادی، مرحوم آقای آمیز جوادآقا هم کتاب دارند بروید بخوانید. سی و پنج سال روی خودتان کار بکنید بلکه بتوانید به درصدی از یقین برسید. شوخی که نیست! آشیخمحمد واله من بچه بودم، دهیازده سالم بود گفتم این کاری که گفتید چقدر انجام بدهم عملی بشود ایشان گفت پنجاه و پنج سال. من کلا آن کار را فراموش کردم دنبال زندگیم رفتم. خیلی رک بهم گفت پنجاه و پنج سال.
بعد من با خودم گفتم من برای یک دیپلم دوازده سال جان کندم خب معلوم است برای به خدا رسیدن باید پنجاه و پنج سال این کار را بکنی، تازه نمیرسی.
برای یک دیپلم هفت صبح شش بیرون زدهایم شش بعد از ظهر به خانه برگشتیم. دوازده سال برای یک دیپلم! بهقول آقای قرائتی دیپلم مثل تنبان است یعنی نمیتوانیم بگوییم من تنبان دارم. تنبان داری دیگر. کسی که دیپلم ندارد مشکل دارد. بعد برای این، ما دوازده سال جان کندیم به خدا که میرسد با خواندن پانزدهتا استوری اینستاگرام میخواهد خدا را اثبات یا رد کند. ول کن تورو خدا! مگر شوخیت گرفته! مسیر معرفتی خدا یک مسیر تخصصی عالمانه است. باید وقت بگذاری. چقدر؟ پنجاه و پنج سال.
این را یاد بگیر ما باید به ظن عمل کنیم. سه مدل است:
۱_ اعتماد
۲_دیدن دود
۳_دیدن آتش
این مراتب رسیدن به ظن میشود.
ظلمت هم دقیقاً همین است؛
مثلاً بعضی از بچهها میآیند میگویند حاجآقا من خیلی سیاه شدهام. میگویم چند سالت است؟ میگوید بیست و چهار سال. میگویم بیست و چهار سال برای خیلی سیاه شدن خیلی فرصت کمی است، غیرممکن است. چقدر در ظلمت باید کار کنم که سیاه بشوم و دیگر نور خدا به من نتابد؟ به نظر من هفتاد سال. کفش! هفتاد سال کار کنی مثلاً نتانیاهو بشوی. هفتاد سال! این را من نمیگویم. پهلوی شیطانپرست برو همین دوره را بهت میدهد؛ یعنی میگوید سی سال باید این کار را بکنی تا از سمت شیطان پیامی برایت بیاید. واقعاً هم میآید. سی سال باید کار کنی. شیطانپرستها هم اغلبشان خالیبندند. مشکل ما خالیبندهای عرفانی و ضدعرفانی است. دارند خالی میبندند. آنها دارند در اینستاگرام خودشان را میبندند. اصلاً دنیای علم و معرفت که در فضای مجازی نیست.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید