یا نور
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: به سوی نور- قسمت نهم
تاریخ: 1403/04/25
عناوین:
» تواضع یعنی خودت را از هیچ کس برتر و بالاتر نبینی
» کبر، بزرگترین کید شیطان
» پا تو کفش خدا نکن
» بالا رفتن نزد مردم یا بالا رفتن به سمت نور؟
» عدالت یعنی قرار گرفتن و قرار دادن هر چیز در جای خودش
در بحث به سوی نور به نورِ ایمان رسیدیم. نور ایمان را خدمتتان عرض کردیم. مقام اولش تسلیم و مقام دومش طهارت بود که دیشب گفتیم. برای این طهارت و تسلیم وعده کردیم که آن حدیث امام صادق(ع) و حشام را انشاءالله جلسات بعدی خدمتتان باشیم؛ چون خیلی مفصل است و شاید در دهه رسیدن به آن سخت باشد.
» تواضع یعنی خودت را از هیچ کس برتر و بالاتر نبینی
مقام سوم نور ایمان هست. در روایت داریم اگر میخواهیم نور ایمان را در شخصی چک کنیم به خصوصیت بدِ کبر و خصوصیت خوبِ تواضعِ او نگاه کنیم. تواضع خیلی چیز مهمی است و به قول حضرت امام(ره) ضربه فنی مؤمن در امتحان تواضع است؛ یعنی مؤمن آنجایی که در تواضع امتحان میشود، خیلی سخت است که زمین نخورد. به قول حضرت امام(ره) تواضع چیز ظاهری نیست، تواضع خصوصیتی ذاتی و باطنی است (همان صحبتی که دیشب کردم). یعنی با رفتارهای متواضعانه شما، تواضع جزء مقام تو قرار میگیرد و دیگر رفتار نیست؛ به عبارتی، این آدمی که متواضع است خیلی لازم نیست که رفتارهای متواضعانه انجام دهد. تواضع دارد! معنی حقیقیاش این است که خودش را از کسی برتر و بالاتر نمیبیند. از هیچ کس! خدا درجات همه شهدا را متعالی کند. مرحوم شهید امینی که کربلا یک شهید شده است. ایشان روحانی جوانی هم بود. البته نسبت به ما مسن بود، ولی خب بالاخره جوان بود. مثالی که ایشان زد، من از همان زمان یادم نرفته است. خیلی مثال درستی بود. ایشان فرمود که چگونه میشود آدم همه را از خودش بالاتر ببیند؟ بعد با این روایت تاریخی شروع میکرد که خداوند به موسی(ع) امر کرد، این سِری که کوه طور میآیی، همراهت موجودی از خودت پایینتر برای صحبت کردن بیاور. موسی پیغمبر در بنی اسرائیل، هرچه گشت پیدا نکرد. واقعاً پیدا نکرد. حالا میگویم که شهید امینی چجوری این را توجیه میکرد. یعنی دل موسی راضی نشد آدمی از بنیاسرائیل پیدا کند؛ کافرِ مشرکِ مرتدِ پستِ کثیف، او را ببرد. داخل موجودات هم رفت، دلش راضی نشد موجودی را بگوید که من از این بالاتر هستم. آخر کار سگی داغون، تراخمی و هار که پوست بدنش هم ریخته بود گوشهای دید. به دلش گذشت این را ببرم. خدا امر کرده است. میخواهد امر خدا را اطاعت کند. فقط به دلش گذشت. یک قدم با این سگ رفت، پشیمان شد. گفت میروم به خدا میگویم، نتوانستم امرت را اطاعت کنم. وقتی که میخواست شروع به صحبت کردن با خدا کند، اولین جمله خدا این بود: موسی به خدایی خودم اگر یک قدم دیگر سگ را آورده بودی، تو را از مقام نبوت خلع میکردم.
شهید امینی میگفت میدانید چرا موسی میتواند اینجوری متواضع باشد؟ من یادم است لیوانی با پارچِ آبی کنار شهید امینی بود. ایشان لیوان را بلند کرد، گفت ببین، به این آدم لیوانی دادند گفتند پرش کن، اینقدرش را پر کرده؛ پنجاه درصد میشود. به من پارچی دادند گفتند پر کن، پنج برابر این لیوان در این پارچ آب است؛ اما دو درصد است، نه پنجاه درصد. من به نسبت موسای خودم در آنجایی که باید باشم نیستم و این به نسبت سگیِ خودش در جایگاه بالاتر از من قرار دارد. گرفتید؟ این یعنی تواضع! آدم به این نتیجه برسد که از هیچکدام از خلقالله بالاتر نیست. هیچکدام! خب حالا مثلا ما میتوانیم حاشیه بزنیم، شمر چه؟ فلان چه؟ ببینید در جمع مؤمنین و مؤمنات متواضع بودن خیلی ساده است؛ اما مثل موسی متواضع بودن… من نمیدانم موسی مثلاً شمر را از خودش پایینتر میدید یا بالاتر؟ برای چی؟ برای اینکه شمر معلوم نیست بعدش چه میشود. بله شمرِ از دنیا رفته، لعنتش میکنیم. یکی از اشتباهاتی که مرحوم غزالی داشت که خیلی عالم بزرگی بود؛ این بود که ایشان میگفت شمر هم لعنت نکن. شاید خدا بخشیده باشد! نمیشود شاید خدا بخشیده باشد چون تا آخرش اینطوری بوده است. با آیات قرآن جور در نمیآید. ولی اگر من در زمان شمر زنده بودم، از کجا میدانستم جای من و شمر در طول زندگیمان عوض نشود؟ این یعنی تواضع. خب حالا من این حرفها را میزنم، چقدر عامل هستم؟ به اندازهای که بتوانم. تو هم به اندازهای که بتوانی. باید در مسیر عمل باشیم؛ یعنی ما باید ۱۴۰۳ از ۱۴۰۰ متواضعتر باشیم.
» کبر، بزرگترین کید شیطان
امیرالمؤمنین(ع) در خطبه قاصعه این بحث را تکمیل میکند. (آنجا گفتیم ضربه فنی مؤمن در امتحان تواضع است) در خطبه قاصعه میفرمایند: بزرگترین کید شیطان کبر است. اگر شیطان بتواند آدمی را به کبر بفرستد، دیگر برایش مهم نیست این آدم آیتالله العظمی فلانی بشود. اصلا برایش مهم نیست. ما میتوانیم زیرِ این جمله امیرالمؤمنین(ع) در خطبه قاصعه این روایت وحشتناک را پیوست کنیم، که خداوند تبارک و تعالی فرمود: اگر یک ارزن کبر در وجود مؤمنی ببینم، تمام اعمالش را باطل میکنم. خب ما همین الان گفتیم در مسیر تواضع هستیم، کبر داریم. نه! یک ارزن کبری که من متوجهش نباشم و اشکال ندانم. بله من اگر کبر دارم، اشکال میدانم، توبه میکنم. خیلی بد است که حسن و قبح اعمال و افعال در آخرالزمان عوض شده است. شما مثل این روایت یک ارزن کبر، برای هر گناهی آوردی، من حرفم را پس میگیرم. اما مؤمنین اصلا به آن توجه ندارند. اصلا توجه ندارند! شما گناهی بیاور، چنین روایتهایی راجعبه آن باشد.
» پا تو کفش خدا نکن
خب تا اینجایش که آمدیم نَقلی بود، حالا عقلی میخواهیم صحبت کنیم. چرا خداوند تبارک و تعالی تواضع را ضربه فنی مؤمن میداند و کبر را ضربه فنی مؤمن از سمت منفی؟ عقلی بخواهیم صحبت کنیم، دلیل این است که خداوند تبارک و تعالی «یا اَهْلَ الْکِبْرِیاَّءِ وَالْعَظَمَةِ» وقتی تو کبر میورزی، پایت را در کفش خدا میکنی. میگوید اهلیت عظمت مال من است. تو میخواهی گناه کنی، خدایی که نمیکنی، گناه میکنی؛ اما وقتی کبر میورزی داری خدایی میکنی. من تو را خدا خَلق نکردم، تو را بنده و عبد خلق کردم. چون منِ خدا غیور هستم، غیرت دارم، کسی در صفات ذاتی من بیاید، پایش را در کفش من کند، سخت میگیرم. کسی ادعای خالقیت بکند؛ کسی ادعای ربوبیت بکند؛ همین الان آیهای که قرائت فرمودند «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً» مربی فقط خداست. آقا پیش فلان استاد رفت، دیگر خیال ما راحت است. اصلا خیالت راحت نباشد. «ارْجِعِي إِلى رَبِّکِ» نه إِلى خالِقَکِ. کسی ادعای خالقیت بکند، ادعای ربوبیت بکند، کبر داشته باشد، «اَهْلَ الْکِبْرِیاَّءِ وَالْعَظَمَةِ» با این وجود نیم وجبیِ فسقلیاش، ادعای عظمت بکند، خدا میگوید من راجعبه این حساس هستم. حالا تو رفتی چه چیزهایی را چک میکنی؟ خانمی که عمری نماز و حجاب و اینها را داری، احسنت. به شرط تواضع. آقا همینطور. حالا من شرط تواضع را در روایت دیگر میآورم که این روایت، این را تکمیل میکند. خداوند به پیغمبرش خطاب کرد؛ این را امام صادق(ع) میگوید؛ پیغمبر را مشخص نکرده از انبیاء بنی اسرائیل بوده یا پیامبر اسلام؛ میگوید دو نفر، یکی در اوج عبادت، یکی در اوج گناه، با هم وارد مسجد شدند نماز بخوانند، کنار هم نشستند، سلام نماز را که دادند، به هم دست دادند با هم مصافحه کنند، آن عابد همین جوری که دست او را گرفته بود گفت: این آشغال در صف نماز چه کار میکند؟ و این گناهکار همین جوری که دست عابد را گرفته بود، با خودش گفت ببین نماز مال اینهاست، من اینجا چکار میکنم؟ خداوند به پیغمبرش خطاب کرد؛ از نظر من اعمال و عبادات عابد به گناهکار منتقل شد و گناهان این گناهکار به عابد منتقل شد. با یک کبر و با یک تواضع جایشان عوض شد. میگوید مال من است؟! وظیفه بنده تواضع است. باید فکر کند، دائم روی خودش کار کند. حضرت امام(ره) میفرمایند که توبیخ و معاتبه جزو چیزهایی است که خیلی روی تواضع کار میکند. دائم به خودت عتاب کن. آقا امیرالمؤمنین علی(ع) که ما اسمش را میآوریم زنده میشویم [میفرمایند] «و أنا عبدك الضعيف الذليل الحقير المسكين المستكين المستجیر»! تمامِ کلماتِ راجعبه پایین بودن، در ادبیات عرب کنار همدیگر آورده است. کی؟ علی! بعد ما با این قضیه داستان داریم! با نوکر اهل بیت اینجوری حرف میزنی؟ صدایش هم کلفت میکند. نوکر که صدایش کلفت نیست. یک ارزن! خب کبر دارم؛ میدانم و توبه میکنم. الحمدلله. نمیدانم؛ آن کس که نداند و نداند که نداند، در جهل مرکب ابدالدهر بماند. جهل مرکب! آقا پایتان را در کفش خدا نکنید. خدا حساس و غیور است.
» بالا رفتن نزد مردم یا بالا رفتن به سمت نور؟
تواضع نور میآورد. «مَن تواضَعَ للّه» این را بعضی جاها اشتباه معنی میکنند «مَن تواضَعَ للّه» کسی که با عقلش به این نتیجه برسد در پیشگاه خدا هیچ عددی نیست باید تواضع کند. «رفَعَه اللّه» اشتباه معنا میکنند، میگویند کسی که تواضع میکند خدا به او قدر دنیایی میدهد. نه! «رفَعَه اللّه» خدا او را به سمت نور بالا میبرد. ممکن است کسی که در دنیا تواضع کند عدهای سوارش هم بشوند، منزوی بشود، حقش را بخورند و خیلی چیزهای دیگر… هیچ ضمانتی نیست آدم متواضع در این گرگ بازار دنیا کارش راه بیفتد. ولی «رفَعَه اللّه» نزد خدا بالا میرود و ما گیرمان همین است، که دنبال این هستیم که با نزدیکی به خدا، نزد مردم بالا برویم. ۱۲۴ هزار تا پیغمبر و ۱۴ تا معصوم، هیچ کدامشان سلبریتی نشدند. همه زندگیشان؛ اذیت، توهین، تحقیر، فحاشی، زندان، شهادت بود. هیچ ضمانتی نیست آدم خوب در دنیا بالا برود. در دنیا برخی سلیمان میشوند، برخی ایوب. این مصلحت خداست. برخی سلیمان. برخی ایوب. برخی پیامبر اسلام. برخی موسی. اینکه توفیقات دنیایی آدم چقدر باشد، ربطی به ایمان ندارد. مصلحت خداست. مثلاً هر کس را مردم دوست دارند، معلوم است خدا دوستش دارد. این جمله خیلی غلط است. کدام مردم؟ مثلا فلانی سلبریتی است، در اِمریکا رپ میخواند، مردم او را میپرستند و دوستش دارند، او نزد خدا محبوب است؟ نه! اصلاً ضمانتی نیست. مردمِ مؤمن. خب بله ممکن است. ولی مردم به معنای عام که قرآن میفرماید: «اکثرهم لا یعقلون» «اکثرهم لا یشکرون» اکثرهم، اکثرهم میگوید، آنهایی که اکثریتشان قرار نیست بنده خدا باشند و این جمله تلخِ مرحوم آقای دولابی که من چون ایشان فرموده جرأت میکنم بگویم، میگوید خداوند در امر خلقت، خلقت انسانها ورشکسته هست، برای اینکه تعداد آدمهایی که واقعاً در مسیر معراج به سمت خدا میروند، کمتر از تعداد کسانی است که به خدا پشت میکنند. خودش در قرآن گفته اکثرهم فلان.
تواضع، «مَن تواضَعَ للّه» کسی که تواضع کند برای اینکه به خدا برسد، نه تواضع کند که مردم بگویند عجب آدم خوبی است. باریکلا، مثلاً متواضع است. او که متواضع نیست! تواضع قلبی. خدا رحمت کند یکی از علمای همین شهر، در دهه هشتاد با ما کاروان مشهد آمده بود. بعد بچهها در اتاق حسینیه را بسته بودند، قفل کرده بودند و خوابیده بودند که کسی مزاحمشان نشود. پیرمرد در گرما آمده بود، روحانی، جلیلالقدر، در گرما آمده بود و دو تا در زده بود، دیده بود بچهها خوابند، عمامهاش را برداشته بود، پشت در، در راهرو خوابیده بود. ما رسیدیم. اصلا هیچی هم برایش مهم نبود. در راهرو با هفتاد سال سن شاید هم بیشتر روی خاکها، پشت در خوابیده بود. تواضع این است، که این آدم راضی نمیشود! در احوالات آمیرزا جواد آقای تهرانی، حالا بالاخره راجعبه ایشان و بقیه بزرگان خیلی اقوال داریم، خیلیهایش هم شاید درست نباشد؛ مثل بعضی از کتابهایی که راجعبه آقای مجتهدی نوشتند؛ اما در احوالات آمیرزا جواد آقا که من مطمئن هستم و از منبع موثق شنیدم، میگفت در زمستان مشهد، برای نماز صبح کلید را یادش میرود ببرد، از حرم برگشته بود، منزلشان خیابان عنصری بود؛ خانمش هم بعد از نماز صبح خوابیده بوده؛ عبایش را در زمستان روی سرش کشیده بود پشت در خانه نشسته بود و آمدند دیدند چرا اینجا هستید؟ خانم خواب است. من چه هستم که یک بنده خدا را برای آسایش خودم از خواب بیدار کنم. من چه هستم؟! این یعنی تواضع. حالا شما فرض کنید کسی ایشان را نمیدید. شانسی دیده است. صد تا مورد دیگر اینجوری بوده که کسی ندیده است. اصلا این کار را نکرده که کسی ببیند بیایند بگویند فلانی عجب آدمی هست!
آمیرزا جواد آقا در وصیتنامهاش نوشته بود، برای من سنگ قبر نگذارید. من کی هستم که سنگ قبری برای من خرج کنید. اسم من هم ننویسید. تکهای سیمان باشد، بدانند ما هستیم، بیایند فاتحهای بخوانند، بروند. در وصیتنامه نوشته اسم من هم ننویسید. روی کتابهایش میرزا جواد تهرانی نوشته، اصلاً زیر بار حضرت آیتالله العظمی و این چیزها نمیرفت. الان یارو آیتالله است، به او حجتالاسلام والمسلمین بگوییم، جمع میکند میرود. آبادت میکند. مرد حسابی من آیتالله هستم، حجتالاسلام والمسلمین؟! مردم حیران هستند این سیمان چیست. گفتند چکار کنیم وصیت آقا است. سی متر آن طرفتر با فلش زدند، این قبری که آنجا است متعلق به آمیرزا جواد آقا است. من نمونهاش را نه آمیرزا جواد آقا، در امثال تو دیدم. انشاءالله باهم به مشهد میرویم، بهشت رضا میبینید. نمونهاش در امثال تو، شهید محمدجواد دوروَلی است در [گلزار شهدای] بهشت علی دزفول اگر رفتید. جوان شانزده هفده ساله است، شهید شده، نوشته مگر چکار کردم که سنگ قبری برای من هزینه کنید، برای فقرا بدهید. گفتند خب میخواهیم اسمت را بنویسیم، گفته اسمم را هم نمیخواهد بنویسید. تکهای گل باشد، با نوک انگشت، رویش بنویسید، پر کاهی تقدیم به آستان الهی. الان هم که بروی هست. هر چند وقت یکبار هم که باران میآید پاک میشود، دوباره با انگشت مینویسند. این تواضع است. این مسیر و این آدمی که اینجوری هست؛ در یکی از مقامهای فَنا و فِنا است. «وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِک» امشب برای جمعیتی جمع شدیم که «حَلَّتْ بِفِناَّئِک»! در پیشگاه خدا اصلاً اثری از آنها باقی نماند. «مَن تواضَعَ للّه رفَعَه اللّه» ۷۲ نفر وسط بیابانی دوره شدند، داستان این بود که آنها را همان جا شهید کنند و جمع شود برود. «مَن تواضَعَ لله»، «و عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِک ». ۱۴۰۰ سال است آنها در اوج هستند. من امروز دو تا کلیپ و فیلم از کسانی که جلو خدا کم نمیآورند دیدم. به خدا محل نمیگذارند؛ اما جلو امام حسین(ع) خم میشوند! خدا خواسته است. به امام حسین(ع) میرسند، کوتاه میآیند. چرا؟ چون «وعَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِک». چون آنها خودشان را در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی قربانی کردند. همه روضهاش را شنیدید که حضرت زینب(س) از خداوند تبارک و تعالی هیچگونه طلبکاری نداشت، کلاً بدهکار بود. دستش را که زیر بدن اباعبدالله برد، قشنگ تقدیم کرد. این قربانی تقدیم به تو. مثل گوسفندی در عید قربان! در همین حد روی خودشان حساب میکردند. «رضاً برضاك، تسليماً لأمرك، صَبراً عَلى قَضائِك» هر چیزی که تو بگویی. به اندازه کِبرت مشرک هستی و خداوند بارها گفته هر گناهی را میبخشم، الا شرک. شرک الزاماً این نیست که تو بتی را بپرستی. شرک این است که تو خودت را با صفات الهی متصور شوی. پا تو کفش خدا نکن! آدمی که همیشه بدهکار است، این آدم «رفَعَه اللّه» خدا او را بالا میبرد.
» عدالت یعنی قرار گرفتن و قرار دادن هر چیز در جای خودش
قسمت سوم از نور ایمان، عدالت است. که عدالت هم از این شعارهایی است که خیلی راحت داده میشود. آقا عدالت، عدالتخواه، فلان و اینها… ولی عدالت به معنای قرار گرفتن و قرار دادن هر چیز در جای خود است. یکی از زیباییهای حکومت امام زمان (عج) این است که عادلانه است؛ یعنی آدم اگر به چیزی نمیرسد، خودش اذعان دارد که حق من نبوده برسم. مثلاً شما ببینید الان پسری، دختری، درس نمیخواند، تلاش نمیکند و بالاخره پلههای دنیا را یکی یکی طی نمیکند، چشمش به پله دهم است. مثلاً اتفاقی بیفتد به پله دهم برسم. به او میگوییم، عزیزم، این عقلانی نیست. تو همین جور نشستی، صبح بیدار شوی، بگویند پله دهم برو. میگوید چرا عقلانی نیست؟ بابا عقلانی نیست. میگوید هست. میگویم چطور؟ میگوید فلانی. ده تا فلانی به من معرفی میکند، یارو آقازاده یا خانمزاده است، شب خوابیده، صبح بلند شده، پله دهم رفته. خب وقتی این تبعیض وجود دارد، عدالت را در کف جامعه نمیشود نشر داد. امام زمام(عج) که تشریف میآورند، چون عدالت را کامل اجرا میکنند همه راضی هستند. حتی آن که فقیر است. میگوید آقا فقیر هستم چون کار نکردم. حوصله نداشتم. من به جایی نرسیدم، چرا؟ چون تلاش نکردم. عدالت خیلی شیرین است. چرا؟ چون عدالت سطح رضایت جامعه را بالا میبرد. چون تبعیض نمیبینند، با عدالت عشق میکنند. قطعاً در زمان امام زمان (عج) عدهای تنبل و بیعرضه هستند، به جایی نمیرسند؛ اما هیچگونه اعتراضی نمیکنند. میگوید آقا من سبک زندگیام این است. کسی سبک زندگیاش این است میگوید آقا من تنبلی برایم رضایت بخشتر است. مثلاً به جایی برسم چه بشود؟ کمتر میخورم، کمتر میپوشم، روی خودم هم فشار نمیآورم. مثلًا جز فلسفههای شیراز میگویند همین است. خب این یک سبک زندگی است، اشکال ندارد. ایراد چیست؟ ایراد این است، وقتی عدالت در سطح بالا رعایت نمیشود، این آدم میگوید چرا من نه؟ وقتی نور در جامعه حاکم شود، عدالت حاکم میشود. حالا، آیا ما میتوانیم این کار را بکنیم؟
برای چه نمیتوانیم؟ جامعه از واحدهای کوچک تشکیل شده است. تو نمیتوانی به سیستم بیعدالتی سازمان ملل نگاه کنی، بگویی پس آقا اصلاً نمیشود کاری کرد. چرا، برای چه نشود؟ یک جملهای که آقا فرموند: ما در مسیر عدالت باید قرار بگیریم، تا عدالت خیلی فاصله داریم. خیلی، اصلاً رضایت بخش نیست. در مسیر عدالت، واحدهای کوچک جامعه با عدل به واحد خودشان نور بدهند؛ خانوادهات، محلهات، محل کارت. آدم عادل در جامعه نور ایجاد میکند. بهانه بخواهی بگیری که آقا سیستم جهان بر مبنای ظلم است پس من هم… دنیای خودت را تاریک میکنی، لذت زندگیت هم کم میکنی. شیرینی در عدالت هست که در هیج جا نیست. الان بحث فرهنگِ جبهه و شهادت نیست که امام خیلی تأکید فرمودند که جنگ تمام شد، فرهنگ شهادت و جبهه را گسترش دهید. که نشد. الان بحث آن نیست؛ اما آن همه سختیهای زمان جنگ، در طول این چهل سال، هر جا جنگ بوده است، دلیل اینکه بچه رزمندهها دلشان برای آن زمان تنگ میشود، سیستم عادلانه حاکم بر آن جامعه کوچک بوده است و دلیل اینکه اگر ده روز مرخصی در شهر داشتند، شش روزش را به خاطر پدر و مادرشان به زور میایستادند و برمیگشتند. برای اینکه آن عدالت آنجا نوری ایجاد کرده بود که خیلی آن فضا جاذبه داشت و آنها نمیتوانستند این طبقاتی شدن جامعه را تحمل کنند. اصلا نمیتوانستند تحمل کنند. عدالت خیلی کلمه با مفهومی است؛ اما الان شعار شده است. عدالت چیز خیلی شیرین، لذتبخش و خیلی عالی است. شعار شده؛ چون من در واحد کوچک خودم اجرایش نمیکنم. خانوادهام، در صف فلان اجرا نمیکنم. ما به هم میآییم. اگر من اجرایش کنم شیرینیاش را بغل دستیام ببیند، این واحدهای کنار همدیگر، جامعهای عادلانه را تشکیل میدهند. در سطح مبارزه با ظلم و بیعدالتی هم سر جایش، آن هم کاملاً سر جایش باید انجام شود. اما من وقتی میتوانم راجعبه عدالت داد بزنم که در واحد کوچکی که در اختیار خودم است، در مسیر عدالت جلو بروم.
هر جایی را شما نگاه کنی بالاخره یک سیاهی وجود دارد. شیطان که بیکار نیست؛ اما بگویم آقا من در مسیر عدالت دارم جلو میروم. یک قدم عقبتر برگردیم، آدمی که متواضع باشد، میتواند عادل باشد. آدم متکبر با عدالت در جنگ است. اصلا عدالت و کبر قابل جمع کردن نیست. خداوند تبارک و تعالی چرا عدالت دارد؟ عدالت دارد برای کسانی که از عدالت شیرینیاش را چشیدند. ببین من خیالم راحت است، وقتی شیرینی عدالت را چشیدم، دوباره برمیگردیم به آیهای که قرائت فرمودند«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی إِلیٰ رَبِّکِ» چی؟ «راضیَةً مَرْضیَّةً». میگوید چه کسانی از خدا راضی هستند؟کسانی که خدا از آنها راضی باشد؟ نه. «راضیَةً مَرْضیَّةً» کسانی که از خدا راضی هستند، خدا هم از آنها راضی است. کسانی که خودشان شیرینی عدالت را چشیدند، نسبت به خدا و عدالت خدا یقین پیدا میکنند. یقین قدم بعدی است. من حالا مشکلی برایم پیش میآید، با کی؟ با خدا. آقا چرا من دراز هستم؟ چرا کوتاه هستم؟ چرا سفیدم؟ چرا سیاهم؟ چرا اینجوریه این کبوتر از بالای این چند هزار نفر رد میشود، بخواهد کار زشتی بکند، فرط روی سر من پایین میآید. چرا من اینجوری هستم؟ این سوالاتی که پیش میآید. این چرا وقتی من طعم شیرین عدالت را چشیدم «راضیَةً مَرْضیَّةً»، مَرْضیَّةً اتفاق میافتد؛ یعنی چه؟ یعنی با خودم میگویم خدا چون عادل است، این چرا ندارد، این تکهای از پروژه زندگی من است، اینجا پایین است، آیه را همه بلد هستید؛ «إنّ مع العسر یسرًا» با این پایینی، یک بالایی در اختیار من است. خیالم راحت است. هر چه میخواهد بشود، بشود. بدترین اتفاقی که میتواند برای من بیفتد چیست؟ اینکه مریض، علیل، معتاد، بدبخت، بی آبرو کنار گوشه خیابانی بیفتم، هر کس رد میشود، پوز خندی بزند، همه جا هم بگویند، این دیگر چیست؟ وقتی که به عدالت خدا فکر میکنم اگر عادل باشم و شیرینی عدالت را چشیده باشم، میگویم خدا جبران میکند، این هم قسمتی از زندگی ما است. عدالت که میآید کبر هم از بین میرود.
الان بالا است! آقا الان در اوج است! الان همه میگویند ماشاالله، فلان! آقا این هم آن قسمت بالا است، حتماً یک پایینی بعدش است. اصلاً سیستم دنیا اینجوری نیست که همه همیشه پایین یا همه همیشه بالا باشند. سیستم خلقت این نیست. عدالت بسیار شیرین است وقتی که آقا اباعبدالله(ع) با قاسم بن الحسن یا آقا علیاکبر صحبت میکردند، آقا علیاکبر از امام حسین(ع) سؤال کردند گفتند ما بر حق هستیم یا نه؟ آقا فرمودند بر حق هستیم. گفت پس حله. مثل فردا چه بلایی سر اصحاب اباعبدالله آمد؟ یک هزارم آن بلا سر ما بیاید، دویست بار خدا را میفروشیم. فحش میدهیم. همین الان بچهات را متصور باش، نعوذبالله؛ انشاءالله خدا همه بچههایتان را حفظ کند؛ نعوذبالله کوچکترین بلایی سرش بیاید، اینقدر آدم بوده بچهشان مریض شده از خدا بریده است. ده سال هم محرم برای امام حسین(ع) سینه میزده. گیرش در این است که عدالت را درک نمیکند. چرا؟ چون خودش عادل نیست، نمیفهمد مفهوم عدالت چیست. اینها مسیرهایی است که اگر شیطان بفهمد که میفهمد، که نقطه ضعف ما چیست، همانجا شروع به نفوذ کردن میکند. دیگر برایش مهم نیست تو چقدر نماز میخوانی؟ چقدر گریه میکنی؟ چقدر سینه میزنی؟ میگوید او عادل نیست، آخرش نسبت به عدالتِ خدا درگیر میشود. مشرک میشود، میبُرد. او متواضع نیست، کبر دارد، آخرش پا تو کفش خدا کرده. آخرش زمین میخورد. اصلاً ولش میکند. اصلاً برای او سرمایه گذاری نمیکند. نور عدالت!
این بحث، بیست سی جلسه کار دارد، انشاءالله شنبهها ادامه میدهیم.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید