امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - حسرت

13 آذر 1404 -   3:53 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

 

یالطیف
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: حسرت
تاریخ: 1400/09/06

 

عناوین اصلی سخنرانی:
» حسرت چیست؟
» حسرت‌ انواع مختلفی دارد
» حسرت برای میل به جاودانگی خلق شده است
» بهترین راه برای کنار آمدن با حسرت‌ها از زبان امام علی(ع)
» حسرت پسندیده و حسرت شیطانی
» کسی که در تمام اوقاتش درگیر کارهای دنیا باشد، خداوند او را دچار حسرت می‌کند
» بزرگ‌ترین گناه چشم آن است که ببینی و آه بکشی
»عمیق‌ترین حسرت‌ها از آن کسانی است که در آخرت حسرت می‌خورند
» ممکن است ما اصلاً شهید هم نشویم اما آرزوی شهادت داشتن خودش موضوعیت دارد
» مرگ‌اندیشی و دل‌نبستن به این دنیای فانی رمز زندگی شیرین و زیباست

عنوان بحثی که برای امشب در نظر گرفته‌ایم حسرت است. حالا ببینیم تمام می‌شود که ان‌شاءالله یک‌جلسه‌ای جمع بشود و شاید ربطی هم به این ایامی که در بزرگداشت دفاع مقدس و بسیج است داشته باشد.

» حسرت چیست؟
حسرت یعنی یک حالت قلبی‌روحی که برمبنای نگاه به گذشته یا آینده است و باعث می‌شود ما از وضعیت حال لذت نبریم. این تعریف حسرت است که حتی در روایات و آیات هم که از حسرت نام می‌برند همین تعریف را می‌کنند. حالتی که این حالت یا به‌خاطر فکر به گذشته یا به‌خاطر فکر به آینده اجازه نمی‌دهد ما از وضعیت حال لذت ببریم. این اصلِ تعریفِ حسرت است. آن که شما بگویی حسرت یعنی آه‌کشیدن و فلان این‌ها دیگر اثرات حسرت است. تعریف حسرت این است.

» حسرت‌ انواع مختلفی دارد
–   نوع اول حسرت با تلاش:
طرف تلاش می‌کند؛ اما این‌قدر ذهنش در گذشته یا آینده مشغول است که اصلاً لذتی نمی‌برد درحالیکه تلاش هم می‌کند به هدفش برسد یا دارد جبران می‌کند؛ اتفاقاتی در گذشته افتاده است که باعث حسرت الآنش می‌شود سعی در جبران هم دارد مثلاً ای کاش من در گذشته فلان حرف را نزده بودم و فلانی ناراحت نشده بود. این می‌خواهد جبران هم بکند؛ یعنی در تلاش بر این است که آن شخص را پیدا کند و از دلش در بیاورد. بعضی‌وقت‌ها حسرت‌ها از این جنس است.

–   نوع دوم حسرت بی‌تلاش و بی‌اراده برای جبران:
در گذشته اتفاقاتی افتاده است حسرت می‌خورد؛ اما تلاشی برای جبران نمی‌کند. نسبت به آینده هم چیزهایی مد نظرش است که حسرتش را می‌خورد؛ اما تلاشی برای رسیدن به آن ندارد. مثلاً حسرت می‌خورد چرا یک خانه پانصدمتری ندارد و الآن برای رسیدن به این خانه پانصدمتری هیچ تلاشی هم نمی‌کند.
–   نوع سوم حسرت درونی و عمیق:
حسرت درونی یعنی حسرتی که شخص خودش برای خودش و در ذهن خودش یک سری حسرت‌ها از گذشته و آینده دارد؛ اما اصلاً بروز نمی‌دهد. وقتی شما نگاهش می‌کنی یک آدم کاملاً معمولی است. حالا یا بروز نمی‌دهد چون نمی‌خواهد بروز بدهد یا اصلاً نمی‌تواند بروز بدهد، کسی اطرافش نیست. حسرت به این معنا که شخص فقط دارد به خودش لطمه می‌زند.
–   نوع چهارم حسرت عمیق:
که شخص ضمن اینکه دارد به خودش لطمه می‌زند به همه اطرافیانش و به جامعه‌اش هم لطمه می‌زند. حسرتش حسرت عمیقی است؛ یعنی این‌قدر این حال در اطراف تأثیر می‌گذارد که اطراف را هم متأثر می‌کند، آن هم منفی. این تعاریفی که معمولاً در بحث‌های مختلف از حسرت می‌شود همین قدر کافیست. بحث کلاسیک و دانشگاهی نیست که بیشتر بخواهیم باز کنیم. می‌خواهیم به نتیجه‌ای برسیم. این مقدار هم برای آشنایی شما بود.

» حسرت برای میل به جاودانگی خلق شده است
سؤالی که الآن هست این است که حسرت مخلوق ذاتی است یا مخلوق ایجادی؟ بالأخره حسرت مخلوق خداست. در مغز ما یک چیزی هست که ما را وادار می‌کند از آن حسرت استفاده کنیم؛ مثل ترس! ترس مخلوق ذاتی خدا در قلب ماست. آیا حسرت مثل ترس مخلوق ذاتی است یا نه مخلوق ایجادی است؟ مثلاً ظلم مخلوق خداست؛ اما ما باید برویم ایجادش کنیم؛ توانایی‌اش را داریم. برای چه همچین بحثی را می‌کنیم؟ برای اینکه ببینیم آیا اصلاً می‌شود از حسرت فرار کرد و ایجادش نکرد؟ یا نه حسرت مثل ترس و میل به غذا و شهوت است. اصلاً ذات ماست. اعتقاد من این است که حسرت ذاتی است؛ یعنی خدا در مغز ما قسمتی را قرار داده است این قسمت حسرت را ایجاد می‌کند؛ چه ما بخواهیم چه نخواهیم. اگر آدمی را که کور و کر و لال باشد در یک محفظه خلق کنیم در همان محفظه فکر کند کل دنیا همین است، هیچ چیز هم که نمی‌بیند هر چند وقت یک بار صدایی بشنود، مثلاً سیخی بیاید سمت دهنش برود چیزی بخورد که نمیرد او هم به آن ساعت و غذا شرطی می‌شود. من فکر می‌کنم اگر با او در همان محفظه ارتباط برقرار کنند و چِکَش کنند دلش پر از حسرت است. انسان! احساسم این نیست که حسرت مثل ظلم یا شهوت نیاز باشد که تحریک بشود حسرت خودش هست. من فکر می‌کنم خدا رسماً حسرت را در مغز ما خلق کرده و برای خلقش هم دلیل داشته است. من‌جمله‌اش اینکه اگر ما در این دنیا حسرت نداشته باشیم یعنی میل به جاودانگی نداریم چون بالاترین حسرت جاودانگی است. بالاترین حسرت!

دلیل اینکه این فیلم‌های آخرالزمانی گل می‌کند این است که روی نقطه‌ضعف‌های مغز ما دست می‌گذارد. زمانی مثلاً می‌گفتند نقطه‌ضعف انسان‌ها شهوت است فیلم می‌ساختند می‌فروختند. الآن فهمیده‌اند آدم‌ها در مغزشان نقطه‌ضعف‌هایی دارند که خیلی عمیق‌تر از این حرف‌های شهوانی و این تیپی است؛ من‌جمله جاودانگی! مثلاً تو یقین داری این دروغ است که آدمی را منجمد کنند بگویند مثلاً الآن هوا خوب نیست یا فلان جور شده است -در فیلم‌ها و سریال‌ها زیاد است دیگر- آقا بگذار روی درجه انجماد برو تو دستگاه روی درجه پانصدوپنجاه سال بگذار و برگرد. پانصدوپنجاه سال دیگر بر می‌گردد می‌پرسد خوب شد؟ می‌گوید نه خوب نشد هزار سال دیگر در دستگاه برو. اصلاً فکرش لذت‌بخش است. چرا؟ چون وقتی سن‌و‌سال و بودن در زمین را مثلاً از سقف صد سال یک دفعه می‌کنی هزار سال طرف به‌شدت مغزش تحریک می‌شود. حسرت اصلاً برای میل به جاودانگی خلق شده است. حسرت خلق شده است برای سیری‌ناپذیری. اگر حسرت نبود انسان‌ها زود سیر می‌شدند. حسرت معنای منفی آرزو است. آدم‌ها برای این خلق شده‌اند. بعد می‌آییم چک می‌کنیم. -بازهم من یک قسمت دیگر تجربی خدمتتان بگویم- ضعیف‌ترین آدم شیراز از نظر مادی؛ حالا اینکه به این سادگی احصاء نمی‌شود؛ یک ضعیف از نظر مادی در شیراز پیدا کن بنشین با او مصاحبه کن یا در توئیت ناشناسی که اذیت هم نشود [و از او بخواه] حسرت‌هایش را بنویسد؛ مثلاً ده‌تا می‌نویسد، آرزوهایی که نرسیده و… . قوی‌ترین آدم شیراز را هم پیدا کن او هم ده‌تا می‌نویسد؛ یعنی آدم‌ها با رسیدن به چیزهایی که حسرتش را دارند تعداد، کمیت و کیفیت حسرت‌هایشان کم نمی‌شود. کسی هزارتا چیز ندارد هزارتا چیز می‌خواهد؛ کسی آن هزارتا چیز را دارد هزارتا چیز دیگر می‌خواهد. دقیقاً همان هزار را می‌خواهد. تعداد حسرت‌ها کم نمی‌شود!
 این‌ها خصوصیت و ذات است نمی‌شود کاریش کرد. اگر ذات نباشد مثلاً فرض کنیم اگر شهوت باشد یا هر چیزی باشد قشنگ می‌شود کنترلش کرد هزار را به دویست تبدیل کرد. در حسرت هزار همیشه هزار می‌ماند. دلایلی که انسان‌ها به این حسرت دچار می‌شوند را بررسی می‌کنیم. پس حسرت ذاتی است. برای چیست؟ برای اینکه ما انسان‌ها میل به جاودانگی و بی‌نهایت داریم. وقتی انسانی در مسیر بی‌نهایت است تعداد حسرت‌هایش همیشه ثابت است هیچ کسی نمی‌تواند به کسی دیگر بگوید خوش به حالت حسرت‌های من را نداری! او حسرت‌های تو را ندارد؛ ولی حسرت‌های خودش را دارد. قطعاً این‌طوری است.

» بهترین راه برای کنار آمدن با حسرت‌ها از زبان امام علی(ع)
حالا می‌رویم سراغ اینکه آیا می‌شود با این داستان ذاتی کنار آمد یا نه؟ اولین بحث راجع‌به اینکه می‌خواهیم با حسرت ذاتی مقابله کنیم دیگر حسرت، حسرت ایجادی نیست که بگوییم این کارها را انجام بده تعداد حسرت‌هایت کم بشود باید مبنا را بزنی. اگر بخواهیم با حسرت ذاتی مقابله کنیم باید مبنا را بزنیم.
اولین مبنا چیست؟
1.    آدم‌ها باید بدانند که دنیا یک سری مکانیزم‌ها و واقعیت‌ها دارد که باید بپذیریم و سازگار شویم.
واقعیت را باید پذیرفت. مثلاً خیلی از حسرت‌ها مربوط به گذشته است. وقتی سراغ گذشته می‌رویم واقعیت این است که گذشته‌ها واقعاً گذشته است. هر چقدر راجع‌به آن فکر کنی و حسرت بخوری اتفاق مثبتی نمی‌افتد مگر اینکه تو بتوانی با نگاه به گذشته جبران کنی. هیچ اتفاق مثبتی نمی‌افتد. تمام این ای کاش‌ها فقط در حد ای کاش است و این بازخوانی گذشته فقط و فقط اذیت‌کننده است.

آینده؛ می‌توانی آینده را همین‌طور به حال خودش ول کنی تا ببینی از این ستون به آن ستون فرج است. برادران و خواهران واقعیت این است که از این ستون به آن ستون هیچ فرجی نیست. فرج در تلاش تو است. واقعیت این است که آینده ساخته نمی‌شود آینده را باید ساخت. واقعیت این است که متأسفانه به دلایل مختلف من‌جمله رسانه مخصوصاً نسل امروز منتظر افتادن مواهب و هدایا از آسمان‌اند. خیلی زود می‌خواهند به بازده برسند. بله آقا بروید همه سایت‌های شرط‌بندی را ببندید؛ اما اگر مبنا را درست نکنی این آویزان‌های به سایت‌های شرط‌بندی به سایت‌های بانک‌زنی می‌روند. حاضر است زندگی‌اش را ببازد [فقط به‌خاطر اینکه] احتمال می‌دهد ممکن است برنده بشود و زندگی‌اش را نبازد. با احتمالات! حقیقت ماجرا این است که مبنا باید اصلاح بشود که آینده ساختنی است، اتفاق مثبتی در آینده نمی‌افتد. گفتم که رسانه‌ها نقطه‌ضعفت را فهمیده‌اند سمت فیلم‌ها، سریال‌ها و رمان‌های آخرالزمانی رفته‌اند؛ باز هم نقطه‌ضعفت را فهمیده‌اند که تو احساست و دوست داشتنت این است که در آینده خود به خود اتفاقی بیفتد؛ سمت راه‌های متافیزیک و روش‌های فلان رفته‌اند که بله تو وقتی که شب می‌خوابی -حتما این جملات را خیلی‌هایتان شنیده‌اید دیگر- تو شب که می‌خوابی روحت از بدن آزاد می‌شود. این چیزهایی که دارم می‌گویم پروفسورها دارند می‌گویند. قبل از خواب چه فکرهایی می‌کنی؛ آن فکرهایی که می‌کنی وقتی خوابت برد روح آزاد می‌شود می‌رود در عالم دنبال آن فکرهای تو، صبح که بلند شدی برایت جورش کرده. بنشین فکر کن مثلاً من پادشاه فلان جا بشوم، nمیلیارد پول داشته باشم و… بخواب. با این فکرهای مثبت بخواب. تا صبح روحت می‌رود دنبال راه‌انداختن همین فکرهای مثبت خلاصه صبح هم به آن موفقیت می‌رسی.
من به یاد خاطرات دوران نوجوانی خودم افتادم تبلیغات می‌شد انگلیسی را در خواب بیاموزید. گفتم چه خوب می‌گیریم می‌خوابیم انگلیسی یاد می‌گیریم. کلی پول CD  دادیم و هرشب با این انگلیسی می‌خوابیدیم. متد هم داشتند، دانشگاه فلان و پروفسور فلان گفته است. انگلیسی در خواب، شما که بخوابید در ضمیر ناخودآگاهتان است. صبح که بیدار می‌شوید دویست‌تا کلمه در ذهنتان است. آقا ما یک هفته هر شب با همین نوا می‌خوابیدیم. آخر یک هفته هم همان چیزی که از انگلیسی بلد بودیم قاتی شد. همه دنبال این هستند. هیچ روحی موقع خواب از بدنت جدا نمی‌شود. این چیزها مخصوصاً در شیراز  خیلی می‌گیرد. وقتی تو خوابی پا شود برای تو در کره زمین دنبال موفقیت برود. این کلاس‌های مسخره را ول کن. پولت را هدر نده. زمان دانش‌آموزی ما یک دانش‌آموز بود تقلب نوشته بود. کل کتاب را روی یک قرقره نوشته بود. ریز! نخ و کش هم داشت که همه جایش می‌آمد. به او گفتم این وقتی که تو گذاشتی کل کتاب را روی قرقره نوشته‌ای با نصفش می‌توانستی کل کتاب را یاد بگیری. اصلاً از مسیر طبیعی دنبالش نیستیم. همه‌اش دنبال یک راه غیرطبیعی هستیم.
شصت‌هفتاد درصد سؤالاتی که در فضای مجازی از ادمین‌های ما می‌پرسند این است که چه دعایی بخوانیم فلان شود. هیچ چیز آقا! نمی‌خواهد بنشینی دعا بخوانی! پاشو برو کاری بکن. ورد فلان چیست؟ کی دعانویس سراغ دارد؟ چرا مردم دنبال این هستند؟ نه فقط ایران، جهان این‌طوری شده است. باز دوباره فهمیده‌اند تو دنبال آینده‌ای هستی که خودش برای خودش ساخته بشود. صبح بیدار بشوی ببینی چه می‌شود. بخت‌آزمایی، شرط‌بندی، حساب فلان، قرض‌الحسنه، ماشین را جلوی بانک می‌گذارند که مردم ببینند و فکر کنند اگر برای فلان حساب برنامه‌ریزی کنند این ماشین را برنده می‌شوند. تا سی سال هم نمی‌افتد؛ ولی اگر در همین سی سال روزی یک قران کنار گذاشته بود الآن حداقل یک فرغون خریده بود. آینده ساخته‌شدنی است. واقعیت را بپذیریم.

2.    همین حرف‌هایی که من دارم می‌زنم بهانه شده است برای یک مکتب جدید تحت‌عنوان «در حال خوش باشی»!
یعنی به تو یاد می‌دهند که حسرت گذشته و آینده را نخوری از از زمان فعلی‌ات لذت ببری. این هم خیلی جواب نمی‌دهد؛ یعنی از فعلاً لذت‌بردن به دلیل اینکه ما انسانیم جواب نمی‌دهد. مدلی که اسلام و همه ادیان الهی، اصلاً مدلی که خدا پیغمبران را نازل کرد که به ما بگویند سرمان کلاه نرود، حسرت نخوریم این بود که همه چیز در این دنیا تمام نمی‌شود. به همه چیز در این دنیا نمی‌رسی! واقعیت این بود بعد یک متمم بر این همه چیز می‌گذارد که همه چیز هم در این دنیا تمام نمی‌شود. حالا اگر هم برای آینده دویدی باز هم نشد بسازی، آینده برای تو با رفتن از این دنیا تمام نمی‌شود ادامه دارد. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند جایگزین «حال خوش باشی» این است که اگر می‌خواهی در حال خوش باشی ۱- باید گذشته‌ای را که می‌توانی جبران کنی، جبران کنی؛ نمی‌توانی، فراموش کنی. ۲- باید آینده‌ای را که می‌توانی بسازی، بسازی؛ نمی‌توانی، فراموش کنی. ۳- باید بدانی اگر کل گذشته و آینده را خودت بسازی باز هم محتاج به این هستی که بروی و در عرش جاودانه شوی. آنجا را قشنگ می‌توانی بسازی. درصدی از زندگی‌ات باید برای آن دنیا باشد وگرنه حال خوش نمی‌گذرد.

» حسرت پسندیده و حسرت شیطانی
بله ما یک حسرت داریم که خیلی عالی است. آن حسرت چیست؟ حسرت مسائل معنوی، هیچ اشکالی ندارد. من الآن بر این حاشیه می‌زنم. آدم در مسائل معنوی حسرت داشته باشد ای کاش من فلان بودم، ای کاش کربلا بودم، ای کاش ولی خدا بودم، ای کاش امام‌خمینی(ره) بودم، ای کاش علامه حلی بودم. بله این‌ها خوب است. به چه شرط؟ به شرط اینکه در مسیر آن ای کاشی که داری می‌گویی حتی شده قدم‌های کوچک جلو بروی و اگر نمی‌شود این خودش باعث افت معنوی‌ات نشود. می‌گوید رفته‌ام فلان ولی خدا را دیده‌ام از خودم ناامید شده‌ام. می‌گویم بابا ما که این‌طوری نمی‌شویم ول کنیم دیگر! اگر بگوید ما که این‌طوری نمی‌شویم ول کن دیگر که کار خراب‌تر است! حسرت معنوی باید در مسیر معنویت برای ما رشد ایجاد کند اگر توقف ایجاد کند حسرت شیطانی است حسرت معنوی نیست که. این حسرت شیطانی است. ما روایتش را داریم که شیطان هر چه کرد نتوانست جلوی یک عابد بنی‌اسرائیل را بگیرد خودش نقش عابد بزرگ‌تری را بازی کرد. عابد به او نگاه کرد گفت علافیم! به او گفت تو چه کار می‌کنی عبادت این‌ها نیست که عبادت این است؛ خدا این عبادت را می‌خرد. خدا اصلاً عبادات تو را نگاه نمی‌کند. عابد بنی‌اسرائیل به‌خاطر حسرت معنوی بُرید. که من نمی‌توانم حق خدا را به جا بیاورم ما که به جهنم می‌رویم دیگر چرا این‌قدر زحمت بکشیم؟!

 بعضی از حسرت‌های معنوی خارج از منطق است. آقا دو سال است امام‌حسین‌(ع) طلب نکرده است ما کربلا نرفته‌ایم وای! مرد حسابی همان کربلای قبلی هم که رفتی یکی‌دومیلیون قیمتش بود الآن که شده است نه میلیون. نود درصد مردم ایران اصلاً این‌قدر پول ندارند هیچ‌وقت کربلا بروند! چته؟! دو سال است کربلا نرفتی که نرفتی! این حسرت معنوی نیست که! این بی‌منطقی است! این ناشکری محض است! این اصلا خودش یک کبر است! یک کبر است که مثلاً طرف دو سال است کربلا نرفته است می‌گوید وای من دو سال است کربلا نرفته‌ام! چه بی‌معرفتی! چه بی‌معنویتی! آقا دیگر با من قهر کرده است! این خودش کبر است؛ یعنی طرف فکر می‌کند امام‌حسین‌‌‌(ع) هر سال باید او را دعوت کند. این همه مردمی که در عمرشان تا امامزاده‌عبدالله نتوانستند بروند همه در نزد امام‌حسین‌(ع) پشم هستند! بعد آقا الآن دو سال است نرفته است امام‌حسین‌‌(ع) از دستش ناراحت است! بیا برو کربلاتو برگرد مرد حسابی اصلاً حالت خوب نیست! این‌ها حسرت نیست که، این‌ها کبر است. رسماً کبر است!

» کسی که در تمام اوقاتش درگیر کارهای دنیا باشد، خداوند او را دچار حسرت می‌کند
3.    سومین مبنا توجه به اسباب عادی
یکی از چیزهایی که واقعاً حسرت‌زاست توجه به اسباب عادی است. فکر کنی که دنیا دنیایی است که همه چیز سبب‌های علّی دارد، همه چیز روابط علّی‌معلولی است که خیلی مُد شده است. این حسرت‌زاست. بله نقش پول در زندگی‌های امروز خیلی مهم است؛ اما تمام نقش‌های ما دست پول نیست. اگر فکر کنیم پول باشد همه چیز هست. این پول خواهد آمد یا نخواهد آمد بالأخره تو دچار حسرت می‌شوی. چنان دچار حسرت می‌شوی و لب می‌گزی که خودت هم نمی‌دانی از کجا خوردی. عشق می‌خواهی فلان کن؛ پول می‌خواهی فلان کن؛ مقام می‌خواهی فلان کن! این جمله را خیلی دقت کنید هر وقت فکر کنی یکی از این عوامل مادی علت تامه برای خوشبختی است؛ یعنی تمام خوشبختی نزد این است، خداوند تبارک‌وتعالی می‌گوید مسلمان باشی یا نباشی برای من هیچ فرقی نمی‌کند کسی که  روی کره زمین فکر کند مادیات علت تامّه برای خوشبختیش هستند قطعاً  من او را دچار حسرت می‌کنم. قطعاً! هیچ موردی برای حسرت‌خوردن پیدا نمی‌کند زانویش را بغل گرفته است مثل اسب دارد عَر می‌زند و گریه می‌کند می‌گوییم چته؟ می‌گوید نمی‌دانم. من می‌دانم گفتم این‌جوری بلا سرت می‌آید.

4.    گره‌خوردن به دنیا
کسی که از صبح و از سحر تا بوق آخر شبش را به دنیا گره می‌زند این را بدو، آن را بردار، این کار را بکن، آن کار را بکن، دائم درگیری‌های دنیا را دارد ولو اینکه کار نکند. کسی ممکن است در خانه نشسته است در فضای مجازی دارد می‌چرخد. کسی که خودش را به دنیا گره می‌زند خدا می‌گوید من اصلاً این مدل زندگی‌کردن تو را دوست ندارم می‌خواهم به تو ثابت کنم این آبی که دنبالش می‌دوی آب شور دریا است. هر چقدر بیشتر بخوری بیشتر اذیت می‌شوی. به تو ثابت می‌کنم و قطعاً دچار حسرت می‌شوی. این‌قدر خودت را به دنیا گره نزن. موبایلم ۲۴ ساعت زنگ می‌خورد، دائم گرفتاری، این را چک کنم، آن را چک‌ کنم، بالا پایین، این طرف آن طرف، وقت سر خاراندن ندارم. اصلاً بعضی‌ها افتخار می‌کنند می‌گویند وقت سر‌خاراندن نداریم. خیلی وقت‌ها راجع‌به خود من بعضی‌ها این‌طوری فکر می‌کنند می‌گویند آقا خیلی سر شما شلوغ است. می‌گویم اتفاقاً اصلاً سر من شلوغ نیست. برای چه سرم شلوغ باشد کاری ندارم بیکار بیکارم. اصلاً افتخار می‌کنند که سرشان شلوغ است. می‌گویند اگر بیکار بیکاری چرا نیستی می‌گویم اتفاقاً نیستم که بیکار باشم اگر باشم که تو کارم داری. می‌خواهم بیکار باشم، می‌خواهم علاف باشم، می‌خواهم برای خودم باشم، می‌خواهم فکر کنم. دوست دارم نباشم اصلاً. آن کسی که افتخار می‌کند که آقا سرم شلوغ است؛ دیده‌اید مثلاً کلاً بعضی‌ها سیستمشان این است دوست دارند سرشلوغ جلوه کنند. زنگ می‌زنی می‌گوید بله بله جانم! الآن هیچ کاری ندارد در صف دست‌شویی است. چرا این‌قدر خودت را سرشلوغ نشان می‌دهی؟! بله بله آمدم! چته؟ افتخاری نیست. خدا می‌گوید کسی که به دنیا گیر داشته باشد من او را دچار حسرت می‌کنم. اتفاقاً من کسی که این مدلی است را دچار حسرت می‌کنم.

» بزرگ‌ترین گناه چشم آن است که ببینی و آه بکشی
5.    گناه چشم
یک بار در یکی از بحث‌ها گفته‌ام نمی‌دانم یادتان هست یا نه؛ خودم یادم هست. که وقتی در قرآن کریم می‌فرماید وقتی که به منظره حرام رسید غمض‌عین می‌کند؛ مثلاً در بحث احکام نگاه به مرد یا زن نامحرم وقتی می‌خواهند آیه قرآن را بررسی کنند می‌گویند نگفته است چشم‌هایت را ببند گفته است که کریمانه بگذر؛ یعنی نگاهت به این نامحرم نگاه شهوت‌آلود نباشد. از این آیه قرآن این را برداشت می‌کنند. یک لِوِل جلوتر می‌آییم می‌گوییم اصلاً این نامحرمی که قرآن می‌گوید را اول ما باز کنیم که دقیقاً یعنی چه؟ از نظر خداوند تبارک‌وتعالی هر چه که ببینی و باعث شود از انسانیتت، الهیتت، عاقبت‌محوریت و از این بزرگ‌منشی و متانتت دور شوی نامحرم است. هر چیز! همان نامحرم است. اصلاً در قرآن که کلمه نامحرم را نگفته است می‌گوید وقتی به حرام می‌رسند. همان حرام است. لذا وقتی می‌گویند غمض‌عین یعنی چه؟ یعنی بزرگوارانه! که مثلاً مگر این چیست؟ از کنارش بگذر.

بزرگ‌ترین گناه چشم آن است که تو هی چشم بچرانی و آه بکشی. بزرگ‌ترین گناه چشم! گناه چشمی که تو را به حسرت دچار کند. متن عربیش این است که می‌گوید نگاه به نامحرم غم‌ها و حسرت‌هایتان را زیاد می‌کند. ساده‌اش همین ترجمه‌ای است که همه می‌کنند دیگر آره مثلاً پسر یا دختری را می‌بینی زیباست، در زیبایی هم، هر جدیدی بالأخره لذت خودش را دارد دیگر. به همه هم که نمی‌توانی برسی، پس غصه می‌خوری. این هم درسته اصلاً ایرادی نمی‌گیریم؛ ولی یک لِوِل بالاتر این است که همه دنیا جذاب است چشم بدوانی تا آخر عمر داری آه می‌کشی. لازم نیست دختر یا پسر باشد می‌تواند منظره، ماشین، خانه، مقام، بالا، پایین یا غذا باشد. چشم‌چرانی دنبال هر کدام از مواهب دنیا. چرا فکر می‌کنی نگاه به یک نامحرم مرد یا زن گناه است؛ اما نگاه به یک ماشین که نه در گذشته و نه در آینده احتمالی برایش نداری گناه نیست؟ گناه یعنی چه؟ مگر گناه به معنای این نیست که  گناه غبار غمی است که دل تو را فرا می‌گیرد. درد برخی از گناهان فقط همین است برخی از آن‌ها نه، درصدی‌اش هم به آخرت بر می‌گردد. این چشم‌چرانی از آن مدل گناهانی است که در همین دنیا داری چوبش را می‌خوری. برادران و خواهران برای صدمین بار دارم می‌گویم به حضرت زهرا باید این اینستاهایتان را پاک کنید مگر برای این پیج‌های مذهبی، پیج به‌درد‌بخور علمی و… . اینستاگردی و چریدن در نعمت‌های مردم را تا کنار نگذاری آدم نمی‌شوی. این را من نمی‌گویم. این را هفته پیش مرکز پژوهش‌های مجلس -حالا دقیقاً یادم نیست کدام یک از مجلس‌های آمریکا- در آسیب‌پذیری نوجوانان نوشته بود که اینستا زندگی‌هایشان را تعطیل کرده است. همه‌شان دچار غم‌و‌غصه، حسرت، بدبختی و چشم‌و‌هم‌چشمی‌اند. حالا اینستا مثالش است من که با این اسم مشکل ندارم. چشم‌چرانی در جاهای مختلف نسبت به دنیا حسرت‌زا است.


» عمیق‌ترین حسرت‌ها از آن کسانی است که در آخرت حسرت می‌خورند

6.    ندیدن یوم‌الحسرت واقعی
حالا این را بررسی کنیم ببینیم روایت‌ها چه می‌گوید. این‌ها دیگر روایت است. یوم‌الحسرت واقعی یعنی اینکه الآن این  سی چهل پنجاه شصت هفتاد سال دیگر حالا حسرت خوردی یا نخوردی، حسادت داشتی یا نداشتی گریه کردی، خندیدی، خوب خوابیدی، خوب نخوابیدی، خوب خوردی، خوب نخوردی، خانه‌ات بیست متر بود، نداشتی، داشتی، بالا بودی، پایین بودی، مقام داشتی یا نداشتی، مرکز توجه بودی یا نبودی، خوشگل بودی، زشت بودی، دراز بودی، لاغر بودی، چاق بودی، هر چه بودی این پنجاه سال می‌گذرد؛ خیلی‌خب؛ به یک دوره جدیدی پا می‌گذاریم. آقا اصلاً در این دوره جدید پا می‌گذاریم؟ اگر سوالت این هست که یک جای دیگر ان‌شاءالله صحبت می‌کنیم. فعلاً من فرضم این است که همه اعتقاد داریم قیامت هست. در یک دوره جدید پا می‌گذاریم که در این دوره جدید امیرالمؤمنین‌(ع) می‌گوید حسرت‌هایش خیلی عمیق است. یک دفعه می‌بینی مثلاً اگر یک حرکت پنج‌ثانیه‌ای انجام می‌دادی هزار سال جلو می‌افتادی.

امیرالمؤمنین‌(ع) می‌فرماید یوم‌الحسرت واقعی آن است. چه کسی وقتی به آن دنیا رفتیم حسرت می‌خورد؟
–   آن کس که گمراهی‌اش را هدایت و رشد عقلی نامید.
در دنیا گمراه شده است بعد می‌گوید که نه ما رشد عقلی پیدا کرده‌ایم. امیرالمؤمنین‌‌(ع) حدس می‌زند ما چطوری می‌بُریم. حدس که نمی‌زند علم امام است دیگر. آن کس که زمانی که در دنیا بود گمراهی‌اش را هدایت و رشد عقلی نامید.
–   و آن کس که آرزوهایش او را فریب داد.
الکی ۲۵ سال برای چیزی دوید که آخر هم به آن نرسید. فریب!
–   آن کس که ظلم کرد و در مسیر عدالت هم گام بر نداشت.
نمی‌گوید فقط ظلم کرد می‌گوید هم نباید ظلم بکند هم آن دنیا حسرت می‌خورد چرا در مسیر احقاق عدالت گام بر نداشتم.
این خیلی جمله عجیبی است:
–    آن کس که شفیعان خود را در دنیا از خود راند.
بعضی‌ها با قاسم سلیمانی وقتی زنده بود دعوایشان شد. روز قیامت حسرت می‌خورند کاش ما رفاقتمان را با او حفظ کرده بودیم. حالا از شفیعان بالاتر بگیر تا شفیعان پایین‌تر. یک دفعه چشم باز می‌کند می‌بیند که این یارو حسن علی محمد که مثلاً ما الکی الکی اذیتش کردیم راه افتاده است دارد ملت را نجات می‌دهد. قاسم‌سلیمانی راه افتاده است دارد همه را جمع می‌کند؛ می‌گوید ما چه دعوای الکی با او کردیم.
–    آن کس که زیارت امام‌حسین‌(ع) را انجام نداد.
زیارت امام‌حسین(ع) همین است. من محرم پنج سال قبل بهتان گفتم که با همدیگر این کار را بکنیم که بعد از هر نمازی یک سلام به اباعبدالله‌(ع) بدهیم. ان‌شاءالله همه‌تان یادتان باشد. الآن پنج سال بعد از هر نماز به امام‌حسین‌(ع) یک سلام دادی. می‌گوید یکی از چیزهایی که در روز قیامت حسرت می‌خورد این است که چرا کم به زیارت امام‌حسین‌(ع) رفته است. نه فقط کربلا رفتن؛ آن هم حتماً باید تمام تلاشمان را بکنیم. همین سلام‌دادن چون تنها امامی است که می‌گوید زیارت از راه دور هم دارد.
–    آن کس که به‌خاطر محبت دنیا اطاعت خدا را رها کرد.
برادر و خواهر من اطاعت یعنی چیزی می‌گوید بگویی چشم؛ اگر چیزی می‌گوید دلیلش را بفهمی بعد بگویی چشم که دیگر اسمش اطاعت نیست که، اسمش قبول است. نمی‌گوید آن کس که واجبات را انجام داد می‌گوید آن کس که چیزی را از خدا شنید حالا یا مال خدا بود یا فکر کرد مال خدا است و اطاعت کرد بعد می‌فهمد که چقدر سود کرده است. می‌گوید آن کس که به‌خاطر محبت دنیا اطاعت خدا را ترک کرد!
–   آن کس که توشه بی‌حاصل بار بر دوش گرفت.
سی سال، چهل سال، پنجاه سال وقت داشت هر چه جمع کرد می‌بیند هیچ چیز دستش نیست. آقا ببخشید به علم اینجا بهره می‌دهند. شما علمت چه بود؟ مثلاً می‌گویی من تاریخچه جام جهانی فوتبال را کامل برایت می‌گویم. آقای‌صدر قبل از اینکه فوت کند صحبتی می‌کند، برایتان گفته‌ام حالا دوباره می‌گویم جالب است. حالش هم بد بود دیگر سرطان داشت. همه ما وقتی سرطان می‌گیریم خیلی واقعیت می‌گوییم. سرطان بیماری خوبی است. والا آدم جمع‌وجور می‌کند می‌رود دیگر. از خدا چه می‌خواهی دیگر! گفت وقتی بچه بودم پدرم گفت باباجون چه فرقی می‌کند لیورپول و بارسنال چند بار با هم بازی کردند! تاریخچه ورزشگاه آنفیلد را برای چه از حفظی! بعد می‌گفت من می‌خندیدم پدرم هیچ چیز نمی‌گفت. الآن فهمیده‌ام پدرم خیلی راست می‌گفت واقعاً الآن من دارم می‌روم چه فرقی می‌کند که مثلاً در سال ۱۹۷۴ در فینال فلان در ورزشگاه ومبلی دقیقه چند کی گل زد؟ چه فرقی می‌کند الآن به من بگویند ایشان تاریخچه مصور فوتبال است؟ چی شد؟! نمی‌گویم این‌ها اشکال دارد این‌ها فراغت است اشکال هم ندارد؛ ولی عمرت را پای این بگذاری اشکال دارد دیگر.
–    آن کس که غم دنیا را جدی گرفت.
یک روز، دو روز، یک سال، دو سال، شش ماه، چهار هفته غصه می‌خورد از کار و زندگی افتاده است بعد یک دفعه آنجا چشمش را باز می‌کند می‌بیند که این چهار هفته، شش ماه، دو سال و چهارساله چه دستم را گرفت؟ و چه از دستم رفت؟ حسرت می‌خورد.

» ممکن است ما اصلاً شهید هم نشویم اما آرزوی شهادت داشتن خودش موضوعیت دارد
آخری که الآن من می‌خواهم بگویم که به امشبمان بر می‌گردد می‌گوید:
–   آن کس که آرزوی شهادت نداشت.
ببینید خود آرزوی شهادت در اخلاق و رفتار ما موضوعیت دارد. فقط آرزویش. نمی‌گوید آن کس که شهید نشد خب نشده است همه که قرار نیست شهید بشوند. اصلاً باب شهادت که در طول تاریخ این‌طوری باز نیست. مگر چقدر باز بوده است؟ خود داشتن آرزوی شهادت موضوعیت دارد.

یکی از دوستان ما به‌شدت ترسو بود. دست خودش هم نبود. ترسو بود. آقا برای دوستان، شهادت و … گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت عملیات می‌شد نمی‌کشید. نمی‌توانست! بعد بعضی از بچه‌ها مسخره می‌کردند می‌گفتند او خودش را برای شهادت می‌کُشد با صدای اولین تیر یک سوراخ پیدا می‌کند همان‌جا تا آخر عملیات قفل می‌شود. تا حالا از ترس قفل شده‌ای؟ بعضی وقت‌ها آدم از ترس واقعاً قفل می‌شود؛ یعنی عقل دیگر از ترس فرمان نمی‌دهد بدنت دیگر کلاً قفل می‌شود اصلاً هیچ کاری نمی‌توانی بکنی. شاید خوابش را دیده باشی مثلاً طرف با چاقو به سمتت می‌آید تو هم چاقو داری نمی‌توانی بلندش کنی این قفل شدن است. برای من خیلی پیش آمده است. بدبخت قفل می‌شد. بعد یک روحانی داشتیم خدا حفظش کند انسان بسیار نورانی‌ای هم بود؛ او می‌گفت آقا قرار نیست همه شهید بشوند؛ اما قرار است همه آرزوی شهادت داشته باشند. آرزوی شهادت که آرزوی جنگ نیست. همه می‌توانند آرزو داشته باشند به‌خاطر معشوقشان قربانی بشوند. این قربانت بروم‌هایی که به معشوق می‌گویی همین است دیگر. آرزوست دیگر. البته اگر معشوق‌ها جدی نگیرند ما فقط قربان خدا می‌رویم. آرزوی شهادت!
 
آرزوی قربانی‌شدن خودش موضوعیت دارد. ضمن اینکه بالأخره جهان جهانی است که نیاز به مجاهد دارد. ضمن اینکه آدم‌ها هر چه زودتر با شهادت از دنیا بروند به نفع خودشان است برای اینکه بار سبک‌تر است دیگر، راحت‌تر است. دوستش داری. من در دفترچه خاطرات زمان جنگم این هست شاید هم در شب‌های خاطرات گفته باشم که یک شب من نشسته بودم نصفه‌شب از خواب پریدم. خوابم نبرد یا هرچه. بعد بغل‌دستی‌ام که حسن ‌دیزجی بود خوابیده بود. نور خیلی مختصری هم که مال ماه بود از پنجره کوچک سنگر داخل سنگر می‌تابید که دیده می‌شد. من خیلی به او علاقه داشتم بعد خیلی هم منطقه خطرناکی بودیم. هرشب داشتیم بیرون می‌رفتیم و بعد خیلی هم جای خطرناکی بود. ماووت بود. همان جا در همان نور از همان قوطی که همراهمان بود که یک قفل کوچک هم رویش می‌زدیم باز کردم و دفترچه‌ام را در آوردم و نوشتم خدایا حسن را از من نگیر. آن شب خیلی هم گریه کردم که بابا دیگر این یکی را برای من بگذار بماند و از آنجا که مستجاب‌الدعوه هستم فرداشب شهید شد. بعد من خیلی از خدا شاکی شدم. خیلی شاکی شدم! یعنی من زیر همان چندتا تبصره برای خدا نوشتم مثل اینکه تو الآن دیگر بحثت شهادت نیست اصلاً خصومت شخصی با من داری! واقعاً این‌ها را به خدا گفتم. ده سال، بیست سال بعدش فکر می‌کردم که حالا اگر نگرفته بود چه می‌شد؟ یک آشغال می‌شد مثل خود ما! والا به خدا! چی می‌شد؟ حالا نگرفت چی شد. پدرش که این‌قدر گریه می‌کرد من بی‌ حسن نمی‌توانم زندگی کنم رفت. همه رفتند. حالا ده سال هم بی حسن زندگی کن؛ ولی آخرش باید بروی. با حسن زندگی کن باز هم باید بروی.
شهادت یک امتیاز است نمی‌دانم به چه کسانی می‌دهند! یک امتیاز است یکی مثل قاسم‌سلیمانی باید شصت سال بدود تا برسد. یکی مثل علی‌اصغر در شش ماهگی می‌رود. اصلاً حساب‌کتابش دست ما نیست؛ ولی امتیاز است. یک جور معافیت است از این همه زحمت، مرارت، مشکلات و اصلاً یک چیز عجیب‌غریبی است. خیلی عجیب‌غریب! و مگر می‌شود آدم این آرزو را نداشته باشد؟ آقا آرزوی شهادت نکن فلان می‌شود. چه می‌شود؟ حالا تو آرزوی شهادت نکردی چی شد؟ حسن‌ دیزجی رفت آن یکی دیگر که ماند الآن کجاست؟ من کجا هستم؟ آرزوی شهادت در مکتب عشاق خیلی چیز معمولی‌ای است. اصلاً تعجب می‌کنم چرا شما نمی‌فهمید گیر می‌دهید و اسمش را جنگ‌طلبی می‌گذارید. امام(ره) در پایان جنگ در صحبت‌های آخرش نگفت خدایا جنگی به ما توفیق بده! گفت خدایا باب شهادت را برای مشتاقانش نبند. هیچ اشکالی ندارد. کسی یک بار به من نصیحت می‌کرد می‌گفت دعا کن این بچه‌ها شهید نشوند بمانند خدمت کنند. چقدر خودمان را بزرگ گرفته‌ایم! یک مشت آویزان دور همدیگر هستیم یکی زودتر می‌رود یکی زودتر نمی‌رود دیگر. چته؟ خدمت چی داداش! خدا خادم زیاد دارد. اصلاً دنیا خیلی مهم نیست که چه اتفاقی می‌خواهد بیفتد. یکی می‌رود یکی نمی‌رود دیگر چه خبرت است؟

» مرگ‌اندیشی و دل‌نبستن به این دنیای فانی رمز زندگی شیرین و زیباست
به خاتمه بحث برگردیم. آن چیزی که ما گُم کرده‌ایم و آن چیزی که امام(ره) فرمود و آن چیزی که مشتاقان شهادت دنبالش هستند جنگ نیست. جنگ خیلی بد است. خانواده شهدا پدرشان در آمده است چه آن‌هایی که الآن شهید شده‌اند چه آن‌هایی که قبلاً. خدا روز قیامت باید جبران کند. کی یادش است؟ بله هفته اول همه می‌روند و فلان، پدر شهید، مادر شهید، همسر شهید، بچه شهید همه بغل می‌کنند. این بچه شهید بعداً چطوری بزرگ می‌شود کی دیگر هست؟ جنگ خیلی بد است. آن چیزی که ما حسرتش را می‌خوریم و می‌گوید اگر حسرت و آرزوی شهادت نداشته باشی روز قیامت حسرت می‌خوری آن جَوی است که آن زمان بود و دلیلش هم سایه مرگ بود. سایه مرگ! همین الآن هم سایه مرگ بیاید ما بگوییم که آقا این جمع دیگر هرشب عملیات دارند این‌قدر بچه‌های خوبی می‌شویم. همه‌مان! مرگ‌اندیشی، عاقبت‌محوری و دل‌نبستن به این دنیای فانی رمز زندگی شیرین و زیباست. بعد همان‌ها آمدند سایه مرگ کنار رفت یک دفعه عادات تغییر کرد همه چیز عوض شد. حسرتی که می‌خوریم حسرت آن عوض‌شدن است. آن فضا و جَو خیلی جذاب بود و آن سایه که کنار رفت نه در طول زمان بلکه تقریباً اوایل سال ۶۸ که اتفاقاً به‌خاطر جنگ عراق و کویت ما تا همان اوایل سال ۶۸ در جبهه بودیم. در مرز بودیم؛ یعنی هشت ماه بعد از جنگ هم ایستاده بودیم. اوایل سال ۶۸ در قطار داریم بر می‌گردیم برای ما صحبت کردند که جبهه جنگ و خاکریز عوض شده است الآن دیگر خاکریزها اقتصادی شده است. ما در کوپه شروع کردیم به تیم‌های اقتصادی درست‌کردن. در کوپه! به شهرمان رسیدیم دیدیم رفسنجانی رفت منبر که جُلُمبُن‌بازی تمام است بسیجی‌ها وارد کار اقتصادی بشوند. ما همه باز کلونی اقتصادی درست کردیم از این طرف دنیا به آن طرف دنیا رفتیم برای بازدید کارخانه‌های ابریشم‌بافی. یک مشت بچه‌بسیجی هفده هجده نوزده بیست بیست‌وپنج ساله را با سابقه هیچ در این کارخانه‌های دمده تعطیل‌شده رو به ورشکستگی فرستادند مِنتی هم روی  سرشان گذاشتند. ما کمی زرنگ بودیم در گود نرفتیم بقیه همه‌شان به زندان رفتند به‌سلامتی. به دو ماه فرهنگ ما را تغییر دادند. به دو ماه!

همین تیمی که یک سال قبلش با هم خط خین را شکستند با هم در کارخانه‌ای رفتند همه باهم به زندان رفتند. به برکت مرحوم رفسنجانی! خب این‌ها به همین سادگی است. همین‌طوری که الآن اگر سایه مرگ روی این جمع بیاید در یک ساعت همه‌مان ردیف می‌شویم سایه را بردارند در یک ساعت همه‌مان ناردیف می‌شویم. و ردیف از نظر ما کسی نیست که در قبرستان افتاده است و دائم دارد گریه می‌کند و دعا می‌کند کسی است که راحت دارد زندگی می‌کند. آن فرهنگ از بین رفت.
با این چند خط شعر مرحوم سید‌حسن ‌حسینی خدا درجاتش را متعالی کند جلسه را ختم کنیم.
جنگ تمام شده است.
ماجرا این است کم‌کم کمیت بالا گرفت
جای ارزش‌های ما را عرضه کالا گرفت
فرق مولای عدالت بار دیگر چاک خورد
خطبه‌های آتشین متروک ماند و خاک خورد
(جنگ که تمام شد این سیستم جایگزین شد.)
با کدامین سِحر از دل‌ها محبت غیب شد
ناجوانمردی هنر، مردانگی‌ها عیب شد
خانه دل‌های ما را عشق خالی کرد و رفت
ناگهان برق محبت اتصالی کرد و رفت
(۶۷ تا ۶۸ در یک سال! خدا شاهد است!
هنوز داریم چوبش را می‌خوریم!)
خانه دل‌های ما را عشق خالی کرد و رفت
ناگهان برق محبت اتصالی کرد و رفت
اندک‌اندک قلب‌ها با زرپرستی خو گرفت
در هوای سیم‌ و زر گندید و کم‌کم بو گرفت
اعتبار دست‌ها و پینه‌ها در مرخصی
چهره‌ها لوح ریا، آیینه‌ها در مرخصی
آنچه این نسل مصیبت‌دیده را ارزانی است
پوزخند آشکار و گریه پنهانی است
اشک‌های نسل ما اما حقیقی می‌چکند
از نگین چشم‌ها خون عقیقی می‌چکند
ماجرا این است مردار تفرعن زنده شد
شاخه‌های ظاهراً خشکیده از بُن زنده شد
آفتابی نامبارک نفس‌ها را زنده کرد
بار دیگر اژدهای خشک را جنبنده کرد
( اشاره به آن بیت مولوی که می‌گوید:
نفس اژدرهاست او کی مرده است از غم بی‌آلتی افسرده است)
ماجرا این است آری ماجرا تکراری است
زخم ما کهنه ست اما بی‌نهایت کاری است
بعد از رحلت رسول خدا(ص) هم در یک سال همه این اتفاق‌ها افتاد. هشت سال! فرهنگ هشت‌ساله، در جبهه، پشت جبهه، امام و همه چیز؛ بعد از رحلت امام(ره) یک عده چشم‌ها را بستند تا تیمی آمدند در یک سال همه چیز را عوض کردند. همه چیز را عوض کردند! نه سال ۹۸، نه سال ۸۸، نه سال ۷۸؛ سال ۶۸ همه چیز عوض شد و این دادهایی که الآن داریم می‌زنیم تقاص آن چشمی است که شما بعد از رحلت امام(ره) بستید. حالا دادش را سر جوان‌ها می‌زنید ارزش‌های بسیجی کجا رفت! ساختاری که آن آدم دهه هفتاد چید که امروز هیچ اکسیری نمی‌تواند درمانش کند. دلتان خوش است آقا در ایران‌خودرو ۵۷ میلیون تومان برای خودش نوشته است به کربلا رفته است بعد گرفتنش؛ برکنار شد و کنار انداختنش! خیلی خوشحالی! چندتا از این‌ها هست که نگرفته‌اند؟! چندتا از این‌ها هست که در این ساختار فاسد دارد اتفاق می‌افتد و هیچ‌کس خبردار نمی‌شود و اصلاً این مشکل است که وقتی با این فسادها برخورد می‌شود که در فضای مجازی لو می‌رود. ساختار را درست کنید. آن زمانی که او ۵۷ میلیون تومان به حساب خودش ریخت بازرسی، نظارتی، حراستی، بالایی، پایینی، چهارچوبی و داستانی وجود نداشت! خب الآن هم ندارد الآن هم می‌شود فقط حواسشان هست دیگر در فضای مجازی لو نرود. خوشین با خودتان! چه کار می‌کنید؟
ساختار را آن مردک دهه هفتاد چیده است. دهه هفتاد چیده است! خاتمی بیاید همین است؛ احمدی‌نژاد بیاید همین است؛ روحانی بیاید همین است؛ رئیسی هم بیاید همین است باید ساختار را درست کنید. در ساختاری که یک مدیر ایران‌خودرو می‌تواند برای خودش۵۷ میلیون تومان هزینه سفر مأموریت کربلا در چهار روز بنویسد و در آن سیستم ایران‌خودرو آب از آب تکان نخورد در مجلس، قوه قضائیه و قوه مجریه هم همین است. به همین راحتی! در ساختاری که هزینه صبحانه تیم ریاست‌جمهوری در زمان روحانی به‌راحتی پانصد میلیون می‌شود برای یک صبحانه! آب از آب تکان نخورد. در ساختاری که هر روز خبرگزاری‌های ما تریلیاردی و میلیاردی خیانت رو کنند و روحانی و قبلی‌هایش دارند در این مملکت صاف‌صاف راه می‌روند و به ریش ما می‌خندند در این ساختار هیچ رئیسی‌ای نمی‌تواند در هیچ ریاست‌جمهوری‌ای هیچ غلطی بکند.
خسته نمی‌شوید این‌قدر این جرم‌ها را رسانه‌ای می‌کنید. جرأت ندارند. از خودشان است. کی را بگیرند؟! هر که را بگیرند می‌گوید تو هم خورده‌ای. کنار هم بودیم. در این بیست سال ساختار را می‌دیدیم و سکوت می‌کردیم. سکوت می‌کردیم!
گر حکم شود که مست گیرند
در شهر هر آنچه هست گیرند
همه خورده‌اند برادر!
پس چرا نمی‌گیرید؟!
روحانی خیانت کرده؟ احمدی‌نژاد خیانت کرده؟ خاتمی خیانت کرده؟ بگیرید. چرا این‌ها را نمی‌گیرید؟ اگر نمی‌گیرید خفه شوید این‌قدر سند فساد رو نکنید ملت ما این‌جوری در بحران گیر کنند که من برای پنج میلیون وام چقدر دویدم یارو…! خیلی‌ممنون از این سفرهای اخیر و همه اتفاقات خوبی که در دوره ریاست‌جمهوری فعلی دارد می‌افتد بسم‌الله قبلی‌ها اگر خیانت می‌کردند آن‌ها را بگیرید. به حضرت‌زهرا(س) اگر تا چند ماه آینده همچین اتفاقی نیفتد من دیگر  داعیه‌ای برای دفاع از هیچ چیز نخواهم داشت. مگر بیکاریم خودمان را مضحکه مردم کنیم! بعد می‌گویند شما چرا غصه می‌خورید شهید نمی‌شوید شما نمی‌توانید در دنیا کار کنید. برادر این سیستمی که تو در جمهوری اسلامی ساخته‌ای ایوب و موسی و عیسی هم می‌روند وسطش فاسد در می‌آیند. چرا نمی‌فهمید سیستم مشکل دارد. آخر به چه امیدی ما کار کنیم؟! خوشحال می‌شوی این‌ها را می‌گیرند! این گرفتن یکی از میلیون‌هاست که در این ساختار دارد فساد می‌کند. لو می‌رود مجبور می‌شوند بگیرند. بچسبید ببینید در مملکت چه خبر است. بالا تا پایین آن نهاد را پایین بریزید بگویید چطوری در نهاد تو همچین اتفاقاتی افتاده است آب از آب تکان نخورده است تا بالأخره کسی سندی را روی اینستا بگذارد. همه‌اش همین است دیگر. بعد می‌گویند آقا شما چرا سیاه‌نمایی می‌کنید و بذر ناامیدی می‌پاشید! عقلمان را که نمی‌توانیم تعطیل کنیم. نمی‌توانیم که خر بشویم داداش می‌توانیم نبینیم؛ اما نمی‌توانیم خر بشویم. مشکل وجود دارد.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید