امروز 28 آذر 1404 - 27 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - دنیای آخرالزمان (5)

28 آذر 1404 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: دنیای آخرالزمان

یا مستعان
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: دنیای آخرالزمان – قسمت پنجم
تاریخ:1404/08/13

 

عناوین اصلی سخنرانی:
» برای مواجهه با قوای شیطانی به چه سلاح‌هایی نیاز داریم؟
» سکوت ما در مباحث میان جناح شیطانی و الهی چه تاثیری می‌گذارد؟
» مردم به اشتباه مرید افراد می‌شوند، در حالی که باید مرید حقیقت باشند
» زیاد حرف‌زدن باعث می‌شود گوینده عظمت حرف‌های درستش را هم از دست بدهد
» سخن من باید طوری باشد که بتواند گرهی را باز کند
» افراط و تفریط نداشتن یعنی ما نسبت‌به ملیت و دیانت و اعتقادات خیلی حرف داریم؛ ولی بنا نیست این حرف‌ها خصومت ایجاد کند

 

» برای مواجهه با قوای شیطانی به چه سلاح‌هایی نیاز داریم؟
از آیه‌ای که امشب هم قرائت شد ما نتیجه گرفتیم که انسان‌ها نیاز به دشمن دارند. «وَالَّذينَ مَعَهُ»کسانی که با پیامبر(ص) هستند: اول: «أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ» دوم: «رُحَماءُ بَينَهُم». و اگر دشمن را از کفار و جناح شیطانی انتخاب نکنند چون مغز انسان به دشمن نیاز دارد، از جناح خودشان انتخاب می‌کنند.
پس داستان به این سمت می‌رود که ما مجبوریم دشمنی را از کفار انتخاب کنیم. حالا که به دشمن رسیدیم روش مبارزه چیست؟ ما به چه سلاحی نیاز داریم؟ وقتی موسی می‌خواست به جنگ فرعون که شیطان آن زمان و رئیس لشکر و قوای شیطانی بود برود، این چهار سلاح را از خدا خواست:
1. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»
2. « وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي»
که دو تای اول را دیشب خدمتتان عرض کردم.
3. «وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي»
4. «يَفْقَهُوا قَوْلِي»
در منطق ارسطویی می‌گوید انسان حیوان ناطق است. یعنی نطق، کلام و صحبت این‌قدر مهم است که شده است فصل تمایز ما و بقیه حیوانات. و خداوند خیلی روی این حساب کرده است. خداوند استفاده از بیان و کلمات را چون وجه تمایز قرار داده، قرار است اغلب توقعی که از ما دارد همین باشد؛ حرف زدن!
«وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي» عقده در اینجا دو مدل است. انسان به دلیل شرایطی اصطلاحاً می‌گویند نطقش کور است. شرایطی پیش می‌آید که نطقش کور می‌شود. حالا یا جسمی است و یا حالت قلبی، روحی، افسردگی و یا مشکل، داغ یا ترسی که باعث می‌شود نطق انسان خلل پیدا کند. من‌جمله در مقابل همین بحثی که با دشمن هست.

قسمت نظامی را فراموش کنید. قسمت غیرنظامی ما هستیم؛ فرهنگی. یک‌دفعه شما با سیل تهاجم فرهنگی دشمن مواجه می‌شوید. سیلی که از خانه‌ات، همسایه‌ات، دوست و رفیقت و همه شبکه‌ها می‌ریزنند برای اینکه صحبت شیطان را در جامعه غالب کنند. خیلی وقت‌ها در این‌جور مواقع نطق آدم‌ها کور می‌شود. اگر به طرف بگویید ثبت‌نام کن تا برویم بجنگیم می‌آید؛ اما به او بگویید تو چرا حرف نمی‌زنی؟! اصطلاحا این ایام به آن مانور سکوت می‌گویند که به خاطر تهاجم سنگین بیانی دشمن که فقط حرف زده، یک جناحی وادار به سکوت می‌شود. خب یواش یواش در این مارپیچ سکوت همه فکر می‌کنند که باید ساکت باشند. درحالی‌که ابزار اصلی موسی بیان است.

می‌گوید آقا حرف می‌زنم چرا نباید حرف بزنم؟ نه داد می‌زنم، نه فحش می‌دهم نه اسلحه می‌کشم، حرف می‌زنم. که حالا می‌رسیم به این‌که آیا فقط من تصمیم بگیرم حرف بزنم درست است؟ عقده‌هایی که بر زبان ما هست چیست؟ مثلاً می‌گوید حوصله ندارم، جواب نمی‌دهد و فلان. فرض می‌کنیم الان اگر ده تا آدم در مقابل ده نفر دیگر بجنگند به خاطر قدرت منطق و کمک خدا پیروز هم می‌شوند این ده نفر سکوت می‌کنند بعد همه فکر می‌کنند این بیست تا آدم آن طرفند؛ مارپیچ سکوت!

یا همین بحثی که مال این دوره جنگ دوازده روزه نبود مربوط به سال۱۴۰۱ بود آن کسی که استراتژیت لشکر مقابل ما بود داشت خیلی جدی برای اعضای سپاه سایبری‌شان صحبت می‌کرد و صوت کلاسیکش لو رفته بود. می‌گفت اگر کسی این کار را کرد یا این را گفت بریزید فحش بدهید؛ فحش‌های خیلی زشت!

این آدم خودش دکتر است شاید اصلاً فحش زشت در ادبیاتش هم نباشد، این یک روش است. فحش‌های خیلی زشت! این‌ها عقب می‌کشند، می‌ترسند، بچه‌های لشکر الهی از فحش می‌ترسند. چرا؟ چون نمی‌توانند فحش جواب بدهند. حالا عده‌ای رفتند یاد گرفتند! نمی‌گویم درست است یا غلط اما می‌گویم بالاخره عده‌ای رفتند یاد گرفتند. مثلاً به من می‌گفت چند تا از این فحش‌های چارواداری را به من یاد بده می‌خواهم بگویم گفتم به من می‌آید بلد باشم؟ بحث سر این است که با زبان خالی عقده ایجاد می‌کنند در لسان حق، با زبان خالی! کمی به عقب‌تر برویم، ببینیم دلیل اینکه این آدم‌ها برایشان عقده ایجاد می‌شود چیست؟ «رَبِّ اشرَح لی صَدری» برای اینکه بچه هستند، کوچک‌اند؛ آدمی که با یک فحش عقب می‌نشیند، این آدم معلوم است چقدر کوچک است! یک جای دیگر از شهید بهشتی از امام(ره) نقل می‌کند که گفتند این همه جمعیت می‌گویند درود بر خمینی، شما الحمدلله خیلی اوضاع خوب است، روحیه گرفتید، امام (ره) فرمودند: این‌ها اگر همه‌شان با هم بگویند مرگ بر فلانی هم من برایم فرقی نمی‌کند! چون به راهم اعتقاد دارم.

ما در چه زمانه‌ای زندگی می‌کنیم؟ ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که برای مانور در جبهه حق خیلی آزادیم؛ یعنی در کشوری داری زندگی می‌کنی که اگر برای جبهه حق مانور ایجاد کنی کسی کاری با تو ندارد بعد آن خانم را در فرانسه برای اینکه در یک کانال تلگرامی یک جمله راجع‌به غزه گفته بود هنوز فرانسه آزادش نکرده است! تحت فشار هستند و حق می‌گویند! و آن آقا و خانم دانشجو در آمریکا دارد کتک می‌خورد و حق می‌گوید، از مواهب محروم می‌شود، کارت بانکی‌اش را می‌بندند، از محل کار اخراجش می‌کنند! او در اقلیت بیشتری است اما از ما حق‌تر است، چرا؟ به خاطر «رَبِّ اشرَح لی صَدری» برای اینکه او سعه‌صدر دارد، ما کوچک شدیم! از گفتن حرف حق می‌ترسیم! ما چه‌کار داریم؟ برای چه باید بگویم؟

 

» سکوت ما در مباحث میان جناح شیطانی و الهی چه تاثیری می‌گذارد؟
پس بیان خیلی مهم است، گفتن، همین گفته‌ها. آقا امیرالمؤمنین(ع) فرمودند اثری که در تکرار مواعظ هست در خود مواعظ نیست؛ یعنی خود موعظه یک اثری دارد اما تکرارش خیلی بیشتر اثر دارد. من باید در مسیر موعظه قرار بگیرم، دائم! وگرنه آن طرف دارد دائم وسوسه می‌کند. راه مقابله با وسوسه موعظه است، راه دیگری ندارد. وقتی سکوت اتفاق می‌افتد مردم فقط دارند وسوسه می‌شنوند، کسی موعظه نمی‌شنود و چون «رَبِّ اشرَح لی صَدری» نیستند، سینه‌هایشان فراخ نیست، کوچک‌اند، بچه‌اند، حوصله ندارند، حال ندارند، حال درگیری ندارند، فکر می‌کنند که بکشند کنار در امنیت به سر می‌برند! بکشد کنار در حقیقت این است که یک روزی به خودش می‌آید می‌بیند زن و بچه و زار و زندگی همه از کفَش رفته است به لحاظ اینکه این آدم خواسته خودش را کنار بکشد. این کشتی که ما در شیراز و ایران و در جهان سوار هستیم اگر این کشتی سوراخ بشود همه‌مان را آب می‌برد، ما در جایی نیستیم که بگوئیم آقا ما خودمان را بکشیم کنار! چه از نظر مباحث اخلاقی یا مباحث دینی، یا مباحث اعتقادی.

موعظه یعنی چه؟ یعنی آدم دائم حرف بزند یا با خودش یا با دیگران یا در معرضش قرار بگیرد و این اتفاقات می‌افتد که جلو برود و خیلی هم موثر است. حالا ما الان بحث سواد رسانه که نیست ولی مثلا در سواد رسانه می‌گویند پُست اولی که طرف می‌خواهد بزند یک لشکر سایبری را آماده می‌کند، می‌گوید آن 10 دقیقه اول خیلی مهم است به محض اینکه پُست رفت بالا بریزید یا تایید کنید یا تکذیب کنید! 100 تا اگر تایید و تکذیب چه لایکش و چه کامنتش بیاید در همان مسیر ادامه می‌دهند،کسی نمی‌آید دوباره از صفر شروع کند بگوید نه آقا شما 100 تا اشتباه کردید من از شماره 101 می‌خواهم مسیر را عوض کنم؛ مردم قاعدتا در همان مسیر حرکت می‌کنند. اگر 100 تا قلب برود آن 100 و یکمی هم قلب می‌زند، اگر 100 تا فحش برود، 100 و یکمی هم دیسلایک می‌زند. حواسشان جمع است می‌گویند ساعت 8 می‌خواهم پُست برود بالا، این یعنی چه؟ یعنی اثر حرف!

حرف موج ایجاد می‌کند بقیه هم در این موج حرکت می‌کنند. یکی از دلایلی که این‌قدر جمهوری اسلامی در این چند دهه اصرار به راهپیمایی داشته است، یکی از دلایلش همین است، راهپیمایی موج ایجاد می‌کند، مردم را همراه می‌کند، اگر در خیابان نیایند آخرش هم همین‌هایی هم که می‌آیند را می‌گویند اصلا نیستند وجود خارجی ندارند! حالا این‌ها رفته‌اند در فضای سایبر، حالا کاری هم نداریم که ربات هم زیاد داریم، ولی فضای حقیقی را شما بگوئید، در فضای حقیقی هم حرف نمی‌زنیم. در تاکسی یک نفر مخالف حرف می‌زند سه نفر دیگر حتی مخالف هم باشند هیچ چیزی نمی‌گویند حمل بر چه می‌شود؟ برداشت می‌شود که همه با هم هستیم دیگر، داریم حرف می‌زنیم. من الان نظرم چیست؟

من الان اصلا راجع‌به اختلافات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی صحبت نمی‌کنم من بحثم جناح شیطانی و جناح الهی است؛ یعنی اسرائیل و جناح مقابلش. دیگر از این واضح‌تر در جهان خط تمایز نداریم. این الان در جهان تابلو شده، به برکت 7 اکتبر و استقامت مردم غزه. خب الان ما آمده‌ایم اینجا بعد می‌بینیم هیچ چیزی نمی‌گویند، موج! خیلی از این کسانی که الان در جهان غرب تحت‌عنوان سلبریتی می‌شناسید و این‌ها عکس‌العمل منفی نسبت به این جنایت اسرائیل نشان داده‌اند اعتقادشان نیست، مجبورند، مردم ریختند سرشان، حرف زده‌اند، مجبورند! وگرنه مشتری‌شان را از دست می‌دهند اگر الان یک سمت دیگر بیاید بریزد روی سرش، می‌رود سمت آن! یک موردش این بود.

 

» مردم به اشتباه مرید افراد می‌شوند، در حالی که باید مرید حقیقت باشند
«وَ احلُل عُقدَه مِن لِسانی» دومی‌اش چه بود؟ عقده‌ای که در لسان ایجاد می‌شود؛ یعنی انسان به جایی می‌رسد که یک سری اغراض حاشیه‌ای در بیانش اثر می‌گذارد و خیلی شیطان از این سوءاستفاده می‌کند. آقا امیرالمؤمنین(ع) فرمودند «أنظُر» نگاه کن «بما قال» به گفته؛ الان باب این است که نگاه می‌کنند به «مَن قال» چه کسی گفته. یک درصدش اگر بگوئیم در جناح شیطانی است، بله درست است. امام(ره) فرمودند آقای کارتر اگر بگوید «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» ما مشکوکیم! می‌گوئیم تو برای چه می‌گوئی؟ اما داخل جبهه خودی، یک انتخاباتی انجام شد تمام شد دیگر، هنوز [دنبال این هستیم که] ببینیم چه کسی گفته! جناح‌بندی ایجاد می‌شود و حقیقت این وسط ذبح می‌شود؛ چون بالاخره در جناح‌های مؤمنین این‌طور نیست که حقیقت مطلق دست یک جناح باشد، حقیقت در جناح‌های مؤمنین تقسیم شده تو باید از همه حقیقت را بگیری جمع کنی به یک حقیقتی برسی. در بین مؤمنین هرکسی قسمتی از صراط مستقیم دستش است.

خب این‌ها چیست؟ یکی از بحث‌ها است؛ یعنی جبهه‌گیری‌های خارج از مباحث عقلی، خارج از مباحث نظری، جبهه‌گیری بر مبنای اینکه چه کسی گفته، این سومینش است که انسان‌ها مرید افراد می‌شوند، در حالی که باید مرید حقیقت باشند. اگر مرید افراد بشوید رسما آن فرد تا هر جایی که برود قرار است بروی. ما هیچ ضمانتی نداریم افراد تا آخرش در صراط مستقیم بروند. همه هم دیدیم. باید ببینیم حقیقت چیست. برای اینکه بخواهی حقیقت را کشف کنی باید فیلتر نداشته باشی. باید عینکت، عینک جناحی، حب و بغضی نباشد.

بنده خدایی چند وقت پیش، شاید الان هم بشنود، جایی با هم بودیم گفت که شما خیلی حرف درستی زدی! من هیچ وقت فکر نمی‌کردم شما حرفی بزنی من تایید کنم! گفتم والا نتانياهو هم اگر به حرف‌های من دقت کند بالاخره دو تایش را تایید می‌کند. تو چطور مؤمنی هستی که ذهنیتت این است که فلانی هیچ وقت حرف درستی نخواهد زد. این عینک می‌شود. با خنده و شوخی البته. این چه جمله‌ای است تو گفتی؟! یعنی من صدام هم حرف بزند، همچین جمله‌ای به او نمی‌گویم که من هیچ وقت فکر نمی‌کردم صدام حرفی بزند من قبول کنم. بعد ما در جبهه‌ای هستیم که کنار همدیگر بشینیم، نود درصد اشتراکات داریم، طرف ذهنیتش این است که بغل‌دستی من که نود درصد اشتراکات دارد، کلا باطل است. این اشتباه است! خیلی اشتباه است!

پس عینک مریدی را باید برداشت! ما مراد نداریم. یک مراد داریم؛ «اطیعوا الله اطیعوا الرسول» خدا، پیامبر، اهل بیت، سنت «و اولی الامر منکم» ولایت. دیگر مراد نداریم. مراد وجود ندارد. آقایمان فرمودند. کدام آقا؟ امام جماعتی، آخوندی، منبری است؛ آقا کدام است؟ در این مسیر باید حرکت کنیم‌. پس مرادی وجود ندارد. حقیقت بین همه آدم‌هایی که از حقیقت صحبت می‌کنند تقسیم شده است. در جبهه خودی تقسیم شده. ما باید چه‌کار کنیم؟ باید بشنویم. قرآن دارد دستور می‌دهد. رسما خدا دارد راجع‌به امثال ما دستور می‌دهد. «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْل» همه اقوال را بشنوند. بعد نمی‌گوید بعضی‌هایش بد است بعضی‌هایش خوب است. معلوم است اینجا منظور قرآن از قول، قول خوب است. «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه» در خوب‌ها بگردند بهترینش را پیدا کنند. در این مسیر این بهتر است. در آن مسیر آن بهتر است. هر جا هر چیزی.

قرار نیست اگر مثلا کسی در بحث فلسفه برای من حرف حقیقت زد راجع‌به ورزش هم حرف حقیقت بزند. راجع به سینما هم حرف حقیقت بزند. نه، برای آن هم سراغ خودش می‌روم. احسنه یعنی چه؟ یعنی بگرد. مرادی وجود ندارد. علم الهی تقسیم شده است. از منابع خودش کسب کن. پس این عقده دوم؛ یعنی عینک جناحی زدن. الآن بسیاری از رفتارهایی که از مؤمنین می‌بینی رسما جناحی است. چون فلانی گفته او قبول می‌کند. درحالی‌که فلانی آدمی است مثل من و تو، بعضی وقت‌ها اشتباه می‌کند. بعضی وقت‌ها هم حقیقت را می گوید. آدم‌ها همین‌طوری هستند. ما درصدی هستیم. کسی بیست درصد از حقیقت را می‌داند. یکی‌ چهل درصد، یکی‌ پنجاه درصد، یکی‌ شصت درصد، بالای شصت درصد هم اصلا کسی نداریم. در حد مرجعیت هم نداریم! الان در فقه داریم که اگر مرجع اشتباه کرد، شما تقلید کن. بابت اشتباهش‌ هم خدا مرجع را معذور می‌دارد. گفته من به تو جرات می‌دهم که حتی اشتباهت را هم حکم بدهی برود. بالاخره مردم باید به چیزی عمل کنند و ماجور هستی. [از هر کس] فقط در یک مسیر [باید پیروی کرد] بقیه را باید بگردیم پیدا کنیم.

 

» زیاد حرف‌زدن باعث می‌شود گوینده عظمت حرف‌های درستش را هم از دست بدهد
سومین نکته زیاد حرف زدن. حرف چیست؟ حرف وقتی زیاد می‌شود، مشکلات پیش می‌آورد. حرف باید در جایش گفته شود. نه به معنای کسی از سر عادت تند‌تند حرف می‌زند، نه! اصلا حرف زدن قاعده دارد. زمانی برایتان گفتم، یکی‌ از دوستان گفت چه خبر؟ گفتم سلامتی. گفت دیگر چه خبر؟ گفتم آقا چه خبرش را گفتم سلامتی، دیگر چه خبر یعنی چه الآن؟ خبری نیست. چرا باید حرف بزنی؟! و در همه چیز دخالت کردن؛ ببینم آقا این حرف من اصلا لازم است گفته بشود؟ بسیاری از حرف‌هایی که ما می‌زنیم لازم نیست گفته بشود.

دقت کنید! خواهرها خیلی دقت نکنند، بیشتر برادرها مبتلابه هستند. قاعده این است که من اوقات فراغتم‌ را با حرف زدن می‌خواهم پر کنم. خب معلوم است حاشیه پیش می‌آید. غیبت پیش می‌آید. آبروریزی پیش می‌آید. تهمت پیش می‌آید. اوقات فراغت را که آدم نباید حرف بزند. چه کسی گفته؟ ارزان‌ترین نوع اوقات فراغت الان حرف زدن شده است. پر آسیب‌ترینش هم همین است‌. این‌قدر حرف نزن!

عقده سوم این است که طرف این‌قدر حرف می‌زند که بعد اگر وقتی حرفی را هم خواست بزند که این حرف واقعا جایش باشد و لازم است طرف مقابلتان بشنود، نمی‌شنود. خدا درجات همه شهدا را متعالی کند، وقتی فرماندمان در زمان کربلا پنج آمد صحبت کند. گفت: بسم‌الله‌الرحمن الرحیم، من حرفی ندارم. خداحافظ. گفتیم چرا؟ گفت یکدفعه جُکی یادم آمد. جُکش این بود که زمان رژیم گذشته اخبار که شروع می‌شد، میدان آزادی را نشان می‌دادند. این آرم اخبار بود. گفت یارو برای اولین بار به تهران آمد به میدان آزادی رسید، تا میدان آزادی را دید گفت آقا بزن کنار اخبار است‌. بعد می‌گفت مدتی است من تا می‌آیم بسم‌الله‌ بگویم می‌بینم شما قیافه‌هایتان یک جوری است که ظاهرا قرار است همیشه حرف‌های من تکراری بشود. من دیگر برای شما حرفی ندارم. حرف من عظمت خودش را از دست داده.

آدمی که زیاد حرف می‌زند، عظمت حرف درستش را از دست می‌دهد. یک‌جوری باش اگر کسی به تو زنگ زد، تو به آن زنگ زدی، نشستی، صحبت کردی، صحبت نکردی، یا خواستی چیزی بگویی طرف بداند اگر تو می‌خواهی شروع کنی صحبت کردن، فکرهایت را کردی، این صحبت لازم است گفته بشود. نه اینکه بگویی؛ اوقات فراغت!
– الو چطوری؟
– سلامت باشی.
– خب چه خبر؟
چه خبر یعنی چه؟ هیچ‌چیز برای گفتن نداریم، الان اوقات فراغت است وِر بزنیم. وِر تهش چه می‌شود؟ مشکلات، غیبت، ناراحتی، از همه مهم‌تر از دست دادن اُبهت حرف حق که در جای خودش باید بزنی.
یکی از مشاورین در قم می‌گفت [شخصی] به من زنگ می‌زند می‌گوید من جواب هم نمی‌خواهم فقط می‌خواهم حرف بزنم. بعد می‌گوید من می‌گذارم روی آیفون و کارهایم را می‌کنم. آن شخص همین‌جور حرف می‌زند. مثلا چهل و پنج دقیقه، پنجاه دقیقه حرف می‌زند. آخرش که می‌گوید کاری نداری، می‌دوم می‌گویم قربان شما و خداحافظی می‌کنم. کی گفته ما باید این‌قدر حرف بزنیم؟! پس عقده‌ی سوم چیست؟ بر باد رفتن حرف حق در میان این همه حرف.

 

» سخن من باید طوری باشد که بتواند گرهی را باز کند
حالا می‌آیم سراغ قسمت آخر: «وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي» حرف من فقیهانه باشد. فقه یعنی چه؟ فقه یعنی کوچک‌انگاری، تسهیل و آسان کردن، معنی فقه این است. «يَفْقَهُوا قَوْلِي» قول من یک کاری را راست‌وریس کند. گره روی گره نیندازد. بی‌تعارف زندگی‌های ما در آخرالزمان پر از گره است. اگر الان به هر کدام از شما بگویند که آقا برو در اتاق بنشین گره‌های زندگی‌ات را بنویس، تا صبح وقت لازم داری.

آقاامیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند این حیاتی که من می‌گویم صعب مستصعب است، گرفتاری‌ها درهم پیچیده است؛ در آخرالزمان طوری درهم پیچیده است که شما اگر بشنوید به سجده شکر می‌روید که در آخرالزمان نیستید. «يَفْقَهُوا قَوْلِي» یعنی چه؟ یعنی قول من مشکلی را حل کند، گره‌ای را باز کند. زندگی را ساده‌تر کند، تسهیلاتی برای ذهن من باشد. اگر در این مسیر حرکت کنیم. ببینید مؤمنینی که درگیر خودشان و زندگی خودشان و حواشی خودشان هستند دیگر وقت مبارزه با اسرائیل و شیطان بزرگ و آمریکا را ندارند. قرار نیست لشکر بنی‌اسرائیل موسی بنشینند هی صحبت کنند راجع‌به اینکه آقا حالا اصل با چیست! بحثهای این مدلی! که بعضی از این متفکرین انقلابی ما در دوره رژیم گذشته حتی به بحث‌های حوزوی هم ایراد می‌گرفتند و می‌گفتند آقا ول کن دیگر حالا اصل با وجود است یا ماهیت! ول کن دیگر یکی اصل است! الان بیاییم ببینیم با این شاه می‌خواهیم چه‌کار کنیم. نمی‌گویم درست است یا غلط، احتمالا هم غلط است؛ ولی چقدر این بحث‌ها مطول و پیچیده شده که دارد حوصله‌ کسانی که می‌خواهند با دشمن در جبهه نرم و سرد و سخت بجنگند را سر می‌برد. ول کن دیگر آقا! بحث می‌کنی برای چه؟! سر چیزهای مختلف! خب این چهارتا قدم بود، هشدار آخرش را هم بدهم. پس چهار تا اسلحه ما این‌هاست؛ پول و امکانات و سلاح حاشیه است. چهار تا مسئله اصلی ما این‌هاست: شرح صدر، آسان‌گیری دنیا، بیان درست و بامنطق، و اینکه انسان به‌جا، درست و قوی حرف بزند.

 

» افراط و تفریط نداشتن یعنی ما نسبت‌به ملیت و دیانت و اعتقادات خیلی حرف داریم؛ ولی بنا نیست این حرف‌ها خصومت ایجاد کند
حالا آمدیم در این فضایی که الان قرار داریم. فضایی که الان قرار داریم چیست؟ من نمی‌دانم چرا همیشه ما باید بین افراط و تفریط در حرکت باشیم؛ یعنی یک دوره از زندگی آدم‌ها در افراط می‌گذرد، یک دوره هم در تفریط؛ یعنی مدام از این طرف می‌افتند یا از آن طرف می‌افتند. این بوم به این بزرگی، این همه بالای آن قدرت مانور داری، یا این‌طرف آویزان است یا آن طرف آویزان است.

شما آمار بگیرید در مباحث سخت‌گیری‌های فرهنگی در دهه شصت، چه کسانی پدر مردم را درآوردند؟ افراطی‌ها چه کسانی بودند؟ اسم‌هایشان‌را در بیاور، قانون گذاشتند و اجرا کردند، بعد ببینید در سال هزار و چهارصد چه کسانی از این طرف بوم افتادند؟ آقا وسط باش! بحثی که من خیلی وقت پیش کردم در مقدمه‌ بحث آرمانشهر این بود که در ایران اگر کسی می‌خواهد هر فعالیتی داشته‌باشد باید تکلیفش را با سه مطلب روشن کند:
۱) با ملیت
۲) با دیانت
۳) با غرب (مدرنیته)
تکلیفش را با این سه‌تا باید مشخص کند. تکلیف مشخص کردن یعنی چه؟ یعنی نمی‌شود یک آدم بلند شود بگوید: من کاری به دین شما ندارم! ایرانی‌ها هم او را قبول کنند! یا یک آدم بلند شود بگوید من کاری با ایران شما ندارم! باز هم ایرانی‌ها قبولش کنند! یا آدمی بگوید من می‌خواهم بنشینم در ایرانِ خودم کاری با جهان ندارم! ایرانی‌ها این سه‌تا را قبول نمی‌کنند ‌می‌گویند باید تکلیفت با این سه‌تا مشخص باشد. اگر تو می‌خواهی مثلا رئیس ایران باشی، باید ببینیم تکلیفت با امام‌حسین(ع) و با اهل‌بیت که ما شیعیان هستیم چیست. تکلیفت با ملیت و خاک وطن چیست؟ با مدرنیته چه برخوردی می‌خواهی بکنی؟

این سه تا را برای ما باید روشن کنی. خیلی خب؛ حالا یک برهه همه اسلامگرا این طرف بوم آویزان، ملیت را بزن. یک دوره همه آن‌طرف را بزن ما ایرانی هستیم، ما کوروشی هستیم، ما داریوشی هستیم، هوخشتره هستیم و … . یک دوره ما ضد غرب هستیم در دهن غرب می‌زنیم. یک دوره ما گدای غرب هستیم. وسط بوم یک بازی را بچین، هم مردم قبول کنند، هم قابلیت اجرا داشته باشد، هم عقل بگوید، هم منطق و هم شرع. بعد برای این‌ها تقسیم‌بندی کن.

بدون شک کسانی که هر سه‌تا را تعصب دارند خط مقدم مبارزه با لشکر شیطانی هستند؛ یعنی تعصب دینی دارد، تعصب ملی دارد، دشمن شناسی‌اش هم بالاست. این‌ها خط مقدم هستند. بهترین جنگجوها هستند. این‌ها خون، جان، مال و آبرو می‌دهند، پای کارند. هر کسی بیاید قسمت دیانت یا ملیت این‌ها را بزند مغزش معیوب است.

عده‌ای هستند که دین ندارند، نمی‌خواهند دین داشته باشند نه که ندارند، انتخابش نیست. به خودشان سکولار می‌گویند حالا کاری نداریم درست می‌گویند یا غلط؛ کلمه سکولاریسم هم کلی تعریف دارد. آن چیزی که ‌برداشتشان از سکولاریسم است این است که من می‌خواهم دولتی داشته باشم کاری به دين نداشته باشد می‌خواهم پای ایرانم بایستم. ممکن است عده‌ای از این آدم‌ها خط مقدم هم بیایند؛ اما دلیلی که ما مشکوکیم آن‌ها خط مقدم بیایند جنگ‌هایی که داشته‌ایم است. آن‌ها را در خط مقدم ندیده‌ایم.

خیلی‌خب؛ می‌خواهد پای ایران بایستد، یک خط عقب‌تر در قرارگاه تاکتیکی ‌بایستد. این را هم نباید بزنی. الان این را بزنی چه سودی دارد؟! او را بزنی شیعه اثنی‌عشری می‌شود و پیشانی‌بند یازهرا می‌زند و خط مقدم می‌آید؟! نه؛ داری رَدَش می‌کنی. نمی‌خواهد برای اسلام جان بدهد و شهید بشود در همین کانون خودمان می‌گفت وقتی دستمان را به هم گرفتیم که آقای انجوی دعای شهادت را بخواند ختم عمر ما را ختم به شهادت قرار بده، زیر تانک برویم و تکه‌تکه‌ شویم؛ دستش را کشید گفت آقا ولمان کن! چه اشکالی دارد؟! خب الان من به دهان این آدم بزنم می‌رود آن‌طرف. تأییدش نمی‌کنم؛ اما ردش هم نمی‌کنم. رد کردن بعضی‌ها که تا همین حد پای کار می‌آیند چه سودی دارد؟! یا باید الان بیایی برویم به حلب یا گمشو! این استراتژیک نیست!

عده‌ای هم از این‌ور بوم افتاده‌اند. این وسطی‌ها را که نمی‌شود تأیید کامل کرد. ما اصطلاحا می‌گوییم ما اضطرارا در کنار آن‌ها قرار گرفتیم. الگوی ما نیستند. عده‌ای از این‌ور بوم افتاده‌اند می‌گویند آن‌ها ایران را نگه داشته‌اند! آقا کجا آن‌ها ایران را نگه داشته‌اند؟! آن‌ها در قرارگاه تاکتیکی هستند. از اینکه این‌ها الان پای کار ایران آمده‌اند دارند سوءاستفاده می‌کنند خط مقدمی‌ها را می‌زنند. آن‌هایی که حسین‌حسین می‌گفتند جنگ دوازده‌روزه کجا بودند؟! کجا بودند پای لانچر بودند. مدعیان حزب‌الهی کجا بودند؟! آن‌ها هم خط مقدم بودند. هنوز هم هستند. برای اینکه عقیدتی پای کارند.

برادران و خواهران! کل جهان دارد خودش را می‌کُشد، اسرائیل بعد از جنگ ۳۳روزه پدر خودش و خاخام‌هایش را درآورد که بچه‌هایش را عقیدتی باربیاورد. آن گروه وسط هم نمی‌شود زد. برادر و خواهرمان هستند دمشان گرم که در قرارگاه تاکتیکی پای کار ایستاده‌اند؛ اما تاریخ را عوض نکنیم، ورق را برنگردانیم. آن که خط مقدم است کسی است که عقیدتی پای کار است. بله ما زمان جنگ هم داشتیم کسانی که دین هم نداشتند؛ آمدند جنگیدند شهید هم شدند. نمی‌توانیم نود درصد را بزنیم.

پس یک خط مقدم داریم که معمولا عقیدتی پای‌کارند. یک خط عقب‌تر داریم که انگیزه‌های دیگر دارند، انگيزه ملی و … . هیچ اشکالی ندارد آن‌ها هم بیایند. اگر به خط مقدم آمدند قدمشان بر چشم، نیامدند همان‌جایی که هستند قدمشان بر چشم. ما نباید این خطوط را پررنگ کنیم وگرنه حرف برای گفتن خیلی زیاد است. ما نسبت‌به ملیت و دیانت و اعتقادات خیلی حرف داریم؛ ولی بنا نیست این حرف‌ها [خصومت ایجاد کند]. همان جمله‌ای که هفته قبل گفتم که وقتی حاج‌قاسم می‌گوید این دختر بی‌حجاب دختر ماست، بی‌حجابی‌اش را تأیید نمی‌کند دارد خصومت را خط می‌زند. می‌گوید نباید با او خصومت داشته باشیم.بله ممکن است در مسیر اصلاح جلو برویم. او به من ایراداتی بگیرد من هم به او ایراد بگیرم بگویم این‌ چیزها برای تو درست نیست او هم بگوید این چیزها برای تو درست نیست. هر دو هم اگر حقیقت باشد باید قبول کنیم. خصومت نباید باشد.

پس این هم قدم آخر که اگر آن چهار مرحله موسی دربرابر فرعون را رعایت کردیم:
1. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»
2. «وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي»
3. «وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي»
4. «يَفْقَهُوا قَوْلِي»
با این چهارتا ابزارمان در مقابل دشمن کامل است باید برگردیم طبقه‌بندی‌هایمان را درست کنیم. جناحمان را کامل کنار همدیگر بچینیم. داستان شما چیست؟ می‌گویند ما سکولاریم. بهشان می‌گوییم اینجا نقش بازی کن. راجع‌به سکولار بودنت هم بعدا در جلسه‌ای بدون خصومت صحبت می‌کنیم. عقیده‌مان را کنار نمی‌گذاریم. تو هم راجع‌به اینکه من تندرو یا کندرو هستم بیا صحبت کن شاید راست می‌گویی.

جبهه‌مان را به‌ هم نمی‌زنیم عقیده‌مان را هم کنار نمی‌گذاریم. جبهه سر جایش است، عقیده هم سر جایش. وقتی این اتفاق افتاد به قسمت آخر می‌رسیم که دیگر لشکر الهی «كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ» می‌شوند. همه کنار همدیگر قرار می‌گیرند. ورق را برنگردانیم. من حسم الان این است که او (صهیونیست) رفته دو سال کار کرده پدر خودش را درآورده، خاخام‌هایش را وسط مردم ریخته و عقیدتی کرده؛ الان به‌بهانه اینکه دیدی همین‌ها ایران را نگه داشتند دارند عقیدتی‌های ما را می‌زنند. باید بهش بگوییم چشمت کور! آن‌ها پای ایران بودند و ایران را نگه داشتند. به تو هیچ ربطی ندارد ما هم قدرشان را می‌دانیم. حق نداری عقیدتی‌های ما را هم بزنی. آن‌ها هم به عقیدتی‌های ما اعتقاد دارند. خودشان هم می‌دانند.

مرحله سوم کربلای ۵ بود. بنده‌خدایی که با ما قوم و خویشی داشت و سکولار می‌جنگید. فرمانده رده‌بالا بود، مال سپاه نبود. ما رفتیم احوالش را بپرسیم. ابوی ما دست ما را گرفت گفت برویم احوالش را بپرسیم. تا نشستیم شروع کرد به غیبت کردن بسیجی‌ها و سپاه که مثل گوسفند هستند هیچ‌چیز از تاکتیک نمی‌دانند، نمی‌دانند جنگ چیست. ما در آمریکا دوره فلان دیده‌ایم!

بعد از آنجایی که خداوند تبارک و تعالی خیلی راجع‌به پوز آن‌ها حساس است در این موارد سریع سراغ پوز آن‌ها می‌رود. دو ساعت بعدش عراق تک زد. این جناح آقای دافوس گفت الان باید عقب‌نشینی استراتژیک کنیم عقب برویم بعدا از جلو دور می‌زنیم. همان‌طور که داشت توضیح می‌داد نیروهایش داشتند در می‌رفتند. این‌ور بچه‌ها (بسیجی‌ها) زدند به خط. یک نگاه کرد گفت بسیجی‌ها آمدند. خودشان هم می‌دانند کی می‌زند به خط. عقیدتی‌ها را نباید ضعیف کنید. آقا کمی وسط بازی کنید. وسط‌بازی بد نیست. وسط‌بازی؛ یعنی تعادل. همه را داشته باشی و از همه به‌اندازه خودش بهره بگیر در محیط غیرخصمانه هم اشکالاتش را بهش بگو. بعد که به خط زدند بنشین به این فرمانده بگو دیدی داداش، درصدی از جنگ این زره و زره‌پوش و توپ است اما درصد زیادی هم عقیده است. ان‌شاءالله خدا به همه‌مان توفیق عمل کرامت کند.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید