امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی راه وصال امام - قسمت دوم

13 آذر 1404 -   2:38 ب.ظ  دسته بندی: راه وصال امام

بزرگ ترین دردِ آقا اباعبدالله(ع) در روز عاشورا، این بود که باید یک انسانی را می کُشت. دشمن، امامی را که مظهر رحمت است به جایی رساند که مجبور شد شمشیر بکشد و جان انسان ها را بگیرد! اباعبدالله (ع) برای اینکه انسان ها نجات پیدا کنند، منّت کشید.

یا لطیف
سخنرانی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: راه وصال امام – قسمت دوم
کربلای معلی –  شهریور 1393

 

برای رسیدن به هر منظور مادی و معنوی، سه گزینه داریم:
1- هدف شناسی.
2- روش رسیدن به هدف.
3- ابزارها.

سوره فجر، منتسب به آقا امام حسین(ع) است و در حقیقت در این سوره به مرام اباعبدالله(ع) بسیار دقیق و ظریف اشاره می کنیم و نگاهی می اندازیم به ابزارهایی که قرار است از سوره فجر برداشت کنیم.

ابزار یعنی توانایی های جسمی و روحی که برای رسیدن به خدا به انسان داده شده است.

در آیات شریفه قرآن و روایات آمده است که خداوند تبارک و تعالی دلیل خلقت را تعالی می داند؛ و اگر بگوییم خداوند ما را برای تعالی خلق کرده، اما ابزار تعالی را به ما نداده، با هدف خلقت جور در نمی آید.

ابزار خوردن را تحت عنوان گوارش، ابزار دیدن و شنیدن و همچنین ابزارهای مختلفی که در دنیا برای ترقی لازم است، خداوند عموماً به ما داده است. اما اگر ابزار تعالی که هدف اصلی خلقت ماست را نداده باشد با هدف خلقت حکیم جور در نمی آید. جزء شرایط حکیم این است که کار بدون حکمت انجام نمی دهد. اگر کسی بگوید ابزارهای لازم برای رسیدن به خدا، به من داده نشده، حتماً روز قیامت نمی تواند از حرف خودش دفاع کند. چون خداوند رسماً برایش باز خواهد کرد که این چیزها با توجه به توان و ظرفیتی که به شما دادیم برای شما لازم بود. خودِ کلمه ظرفیت، نشان دهنده این است که انسان ابزارهای متفاوتی دارد. یعنی وقتی خداوند می فرماید “تکلیف ما لایطاق” نمی کنیم، یعنی اگر به کسی تکلیفی می دهد، حتماً و حتماً در طاقتش است اگر خارج از طاقتش بود، خداوند این کار را نمی کند. تکلیف ما لایطاق، یعنی ما به اندازه ظرفمان، ابزارهای لازم را داریم. هرکسی یک ظرفیتی دارد، به اندازه ظرفیتش.

حتی ما در پیروان سایر ادیان داریم که اندازه ظرفشان با آن ها برخورد می شود. اگر کسی مسیحی، بت پرست، یهودی یا هر چیزی که هست، و از حقیقت دین اطلاع پیدا نکرده است، در روز قیامت خداوند تبارک و تعالی به اندازه چیزی که از آن اطلاع پیدا کرده، با او صحبت می کند و تکلیف می طلبد. 

ظرفی که ما داریم متفاوت است. ممکن است کسی ابزارهای زیاد یا کمی داشته باشد، اما برای آن تعالی و رشدی که قرار است بکند، حتماً و حتماً کافی است و اگر کسی با ابزارهای کم، تلاش چهل درصدی داشته باشد و به نقطه 2 ایمان برسد، و یا کسی با ابزار زیاد و تلاش چهل درصدی به نقطه 8 ایمان برسد، در روز قیامت این دو یکسان هستند. خداوند می فرماید تو در نقطه 8 هستی، اما ابزارهات زیاد بود. طبیعتاً تکلیف و حساب کتاب کسانی که خداوند نعمت های معنوی بیشتری به آن ها داده است فرق می کند. پس بنابراین ابزار یعنی چیزهایی که در اختیار انسان داده می شود و بر مبنای همان ابزار هم از آن حساب و کتاب می خواهند.

»» در دعای کمیل می فرماید: “یا مَنِ اسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِكْرُهُ شِفاَّءٌ وَ طاعَتُهُ غِنىً اِرْحَمْ مَنْ رَأسُ مالِهِ الرَّجاَّءُ وَ سِلاحُهُ الْبُكاَّءُ “
می فرماید: 2 ابزار خیلی مهم شما؛
 1- امیدواری.
 2- بکاء(رقّت قلب)
بکاء به معنای اشک تنها نیست. بکاء یعنی رقّت قلب.

خودِ امیدواری یک ابزار مهمی است. هر وقت دیدید میزان امید شما نسبت به معنویات پایین آمد، یعنی از این ابزار حسن استفاده را نکرده اید و شیطان دارد این امیدواری را از شما می گیرد، امید به اندازه ای که هستیم. خیلی خوب است که من و شما احوالات بزرگان را مرور کنیم تا بفهمیم چقدر کوچکیم اما اگر در اثر مرور بر احوالات بزرگان، به ناامیدی از خود برسیم، درست نیست. به این دلیل که ابزار آن ها با ما فرق دارد. ابزار پیغمبر(ص)، ابزار امیرالمؤمنین(ع)، ابزار اولیاء، صلحا و بزرگان با ما فرق دارد.

مثل گِله ای که برخی از جوانان این دوره زمونه می کنند مبنی بر اینکه چرا ما جنگ و جهاد را درک نکردیم ؟! کسی که جنگ را درک کرده، ابزار بیشتر و تکلیف بیشتری هم دارد. کسی که درک نکرده، آن ابزار را ندارد، در نتیجه تکلیف جهاد را از گردنش برداشته اند. الان داستان همین است. وقتی به ابزارها می رسیم، یعنی به اندازه ای که خودمان هستیم، نه به اندازه ای که بزرگان و یا کوچک ترها هستند.

»»» دو دامی که شیطان این وسط پهن می کند:
1- نا امیدی نسبت به اینکه بزرگ ترها را می بینیم.
2- امیدواری نسبت به اینکه کوچک ترها را می بینیم.

جهان هفت میلیارد جمعیت دارد، برخی اوقات با خودش فکر می کند که اینطور که شما می گویید خدا شش و نیم میلیاردشان را می خواهد به جهنم ببرد؟ یعنی به پایین نگاه می کند. یا مثلاً شما در رده معنوی قرار دارید، در جامعه می چرخید و می بینید خیلی با شما فاصله دارند و خیلی ها نماز واجب شان را هم نمی خوانند پس امیدوار می شوی. در حالیکه این کوچک تر از شماست!

ابزارها یعنی شما در یک مسابقه رزمی که شرکت می کنید و قرار است کشتی بگیرید، نه باید به سنگین وزن تر از خودت نگاه کنی و نه به سبک وزن تر از خودت، باید به اندازه وزن خودت بارت را درست به مقصد برسانی. خیلی از کسانیکه فکر می کنیم از ما کوچ کتر هستند، چون ابزارهایشان از ما کمتر است، نزد خداوند تبارک و تعالی یا مساوی هستیم یا برخی بزرگ ترند.

حتی ممکن است کسی نماز نخواند و اطاعتی هم نداشته باشد، روز قیامت بررسی می کنند می بینند دلیل نماز نخواندش، نداشتن ابزار لازم بوده یا فرض می کنیم بزرگواری از علامه مجلسی نقل می کند که علامه می فرمایند مرا دو چیز نجات داد. بعد می گوییم علامه مجلسی این همه زحمت کشید، فقط دو چیز نجاتش داد، ما دیگر چقدر بدبختیم! یا نقل قولی که حاج احمد آقا در خواب و رؤیا از مرحوم پدرشان حضرت امام(ره) نقل کردند که امام به من فرمودند کار خیلی سخت است. یعنی کار برای امام(ره) و با ابزار امام سخت است.

یعنی اگر ما در رده خودمان در نظر بگیریم، برای ما اینطوری نیست لذا سختی این طوری است. سختی ای که امام بین طبقه 100 و 150 بهشت در رفت و آمد است و ما بین جهنم و بهشت در رفت و آمدیم. هر کسی را به اندازه خودش می سنجند. سختی ما این مدلیست و سختی امام به آن شکل.

پس وقتی می گوییم ابزارها، بقول امیرالمؤمنین(ع)؛
»» اول: امید.

امید نسبت به اینکه من چیزی کم ندارم. اگر کمبودی وجود دارد از خودم است، نه از اینکه خداوند چیزی به من نداده است. خدایا چرا جور نکردی ما جهاد کنیم؟ چرا جور نکردی مکه و کربلا بروم؟ چرا جور نکردی حوزه بروم؟ چرا جور نکردی مشهد ساکن باشیم؟ همه این ها نا امیدی است. یعنی ما می گوییم خداوند تبارک و تعالی ما را در این شرایط و در شیراز خلق کرد، و به ما ابزار تعالی نداده است. این طرز تفکر شرک و بزرگ ترین گناه کبیره است.

شرایط، تکالیف را مشخص می کند. شرایط ما، اندازه تکالیف ماست.


2- و سلاحُه البکاء.
سلاح مهم تعالی، بکاء و رقّت است.

اشک ریختن، گریه کردن و تضرع و تذلُل از زیرمجموعه های بکاءست. بکاء یعنی رقّت قلب.

به آیه شریفه قرآن که به آقا امام حسین(ع) منسوب است دقت کنید، خداوند در اینجا دو نکته را خیلی منفی می داند:
1- “فأمّا الانسان إذا ما ابتله ربه فاکرمه و نَعَمَه فیقول ربی أکرمن” وقتی ما به انسان ها لطف می کنیم، می گویند الحمدلله، خداوند ما را بزرگ داشت و از بقیه بالاتریم. اینها توهم می زنند و کلاً وقتی ما به این ها نعمت می دهیم الحمدلله می گویند!

هیچ اشکالی ندارد که وقتی خداوند به انسان نعمت میدهد، الحمدلله بگوید، اما این الحمدلله گفتن، کمی خنده دار است. مثلاً سر سفره غذا را خورده، جوجه را میل کرده، مرتب و ردیف، بعد هم چشم هایش را خمار می کند و می گوید الحمدلله. فکر هم می کند کمر شکر را شکسته! به هر حیوانی غذای خوب بدهند، الحمدلله می گوید، دیگر چشم خمار کردن ندارد!

برخی اوقات ما بعد از شکر بر نعمت احساس دینداری می کنیم، در حالیکه شکر بعد از نعمت واجب است، جزء فضائل ما نیست. یعنی اگر نعمتی به شما رسید، واجب است شکر کنید. به هر گاوی جوجه کباب بدهی، بعدش الحمدلله می گوید! بحث سر این است که شکر بعد از نعمت، جزء فضائل ما نیست، جزء واجبات است. بعد می فرماید “فیقول ربی اکرمن” می گوید خدا خیلی به من لطف کرده، می فرماید لطفی در کار نیست، روزی توست. برای چه خداوند می فرماید اینجا نگو، برای اینکه اگر نداد، نگویی خدا به من لطف نکرده است.

در آیه قبل می فرماید: “انّ ربّک لبالمرصاد” خداوند تو در کمین گاه ها ایستاده و نمره یادداشت می کند. امتحانات وسط دوره می گذارد، یکدفعه ای برگه ها را جلوی انسان می گذارد و می گوید پر کن، مرصاد خداوند اینجاست. یکی در نعمت است که وقتی شکر واجب نعمت خدا را می کنید، احساس می کنید یک حالت عرفانی است و یک انسان خیلی نزدیکی به خدا هستید، در صورتیکه این کاملاً واجب است.

»» آیه بعدی می فرماید:

“و أما إذا ما ابتلهُ فقدرَ علیه رزقه فیقول ربی أهانن”؛
یک جا هم ممکن است چیزی قسمت شما نباشد، وقتی به شما نمی دهد می گویی خدا مرا دوست نداشت، به من اهانت کرد.

مرصاد و کمین گاه دوم، جایی است که انسان باید چشم هایش را خمار کند، حالت عرفانی به خود بگیرد، سرش را بالا کند و بگوید الحمدلله یعنی در جایی که خداوند نعمت نمی دهد. اینجا الحمدلله گفتن، جزء فضائل است، وگرنه در جایی که نعمت می گیرید و شکر می کنید، هر حیوانی این کار را می کند.

خدا می فرماید: نه وقتی به شما نعمتی می دهیم، باید احساس عرفانی به شما دست بدهد و الحمدلله بگویید، نه وقتی نعمتی از شما دریغ می کنیم باید احساس نا امیدی کنید و فکر کنید خداوند به شما پشت کرده است.

»» در اینجا سه خصوصیت گفته می شود که این سه خصوصیت به رقّت برمیگردد:

1- “کَلّا بَل لا تکرمون الیتیم”؛
دلیل اینکه شما رشد نمی کنید این است که یتیمان و محرومان عالم را اکرام نمی کنید. یتیم به معنای عام، یعنی کسی که محرومیت دارد.

2- “و لا تَحاضُّون عَلَی طعام المسکین”؛
غذای خود را به تنهایی می خورید!

شما می خورید تا سیر شوید! این برای مؤمن خیلی ضعف است که موقع خورد و خوراک تا لحظه سیر شدن ادامه می دهد. این خوردن به معنای خوردنِ شکمی نیست، از دنیا استفاده می کنند تا سیر شوند و گمان می کنند اگر تا  آخر نعمت هایی که به ایشان می دهیم را استفاده کنند، برایشان لذت و آرامش و خوشحالی می آورد.

می فرماید دلیل دوم این است که شما نعمت ها را کامل برای خود بر می دارید یعنی در حقیقت خودخواهی مطلق.

3- “و تأكلون التراثَ  أَکْلاً لَمًّا و 4- تُحِبُّون المالَ حُبّا جَمّا”؛

و مال را به تمامی برخوردار می شوید یعنی تمام مال را برای خودتان نگه می دارید و این مال را هم دوست دارید.

این خصوصیات به سِلاحُه البکاء برمی گردد، به این برمی گردد که شما رقّت قلب ندارید. رقّت یکی از نکته های مهم است، مخصوصاً در این فضا و مکان. در حرم، بچه کوچکی خرده نانی روی زمین ریخت، بنده خدایی خیلی بد با کودک برخورد کرد، گفت فرش حرم امام حسین(ع) کثیف شد! گفتم اگر امام حسین(ع) اینجا بود حتماً این بچه را بر فرش خودش ترجیح می داد. داری بچه را می زنی که فرش حرم امام حسین(ع) کثیف شده؟! یک وقتی خودم تکه نانی را در سفره انداختم، کسی به من اشاره کرد که نون خداست، حُرمت خداست، خجالت بکش. گفتم حتماً حُرمت من از نان بیشتر است، شما حرمت مرا نگه نداشتی!

بزرگ ترین دردِ آقا اباعبدالله(ع) در روز عاشورا، این بود که باید یک انسانی را می کُشت. دشمن، امامی را که مظهر رحمت است به جایی رساند که مجبور شد شمشیر بکشد و جان انسان ها را بگیرد! در چندین روایت بعد از واقعه عاشورا آمده است که بزرگترین درد امام حسین(ع) این بود. در جنگ نهروان و جنگ های مختلفی که امیرالمؤمنین(ع) می کردند، آمده است که امیرالمؤمنین(ع) با گریه شمشیر می زدند که تویی که داری کشته می شوی، باید کنار من می بودی، باید با هم بالا می رفتیم، باید کنار هم بر علیه ظلم مبارزه می کردیم.

اباعبدالله (ع) برای اینکه انسان ها نجات پیدا کنند، منّت کشید.

نقل می کنند حضرت علی اصغر(ع) را بلند کرد و فرمود اگر به من رحم نمی کنید، بر من منّت بگذارید و به این طفل رحم کنید. منّت بگذاریدی که اباعبدالله(ع) گفت به این معنا نیست که منّت بگذارید و آب بدهید یعنی منّت بگذارید آدم شوید.
تنها جاهایی که اباعبدالله(ع) منّت کشیدند. منّت بگذارید، بخاطر این بچه رقّت قلب پیدا کنید، شمشیرتان را قلاف کنید و برگردید. رفت به خیمه عمرسعد، که اینقدر فاصله روحی و روانی با او داشت، منّتش را کشید، حتی پیشنهاد باغ و ملک داد. اباعبدالله(ع) حاضر شد ملکی که مال بچه های خودش است را به یک آدم هدیه بدهد تا این آدم نجات پیدا کند!

“و سلاحه البکاء” ای که می گوییم، ابزار بکاء به معنای رقّتی است که انسان در این رقّت نمی تواند به قول امیرالمؤمنین(ع) حتی یک ارزن را از دهان یک مورچه بگیرد، این اصل دین ماست.

مشکل بزرگ کوفیان این بود که دین بدون رقّت داشتند، دین داشتند، اما رحم نداشتند و الان هم برخی از رگ و ریشه هایش را در برخی از برادران و خواهرانمان در برخورد با بچه هایشان می بینیم، مشکل اصلی اینجاست وگرنه “سلاحه البکاء”، گریه برای مقتل و … درصد کوچکی از این قضیه است.

ابزار اصلی ما اشک نیست، ابزار اصلی ما رقّت است.

اگر رقّت در جهان حاکم باشد هیچ ظلمی اتفاق نمی افتد، هیچ فقری هم پا برجا نمی ماند. جهان آبادی که امام زمان(عج) برای ما خواهند ساخت، جهانی است که قبل از اصول ایمانی، اصول انسانی بر آن حاکم است. امام(ع) قبل از اینکه رساله را حاکم کند، انسانیت را حاکم می کند. یکی از نکته های انسانیت رقّت است. یعنی مردم جهان نسبت به هم رحم، مروت و انسانیت دارند و این سلاح مردم می شود. همین سه آیه ای که در سوره فجر خدمتتان عرض کردم.

بر می گردیم به شکر، پس شکر نعمت به این معنا نیست که اگر نعمتی به تو دادند، کامل بخوری و بعدالحمدلله بگویی، شکر نعمت به این معناست که اگر نعمتی به تو دادند، سعی کنی این نعمت را به عدالت تقسیم کنی.

در یک جریان تاریخی نقل می کنند که وقتی به شیخ رسید، سوال کرد چگونه شکر می کنی؟!
– گفت: وقتی خدا می دهد، شکر می کنیم و چون نمی دهد صبر می کنیم.

– فرمود: حیوانات هم اینگونه هستند. سگان بلخ هم وقتی صاحبانشان به آن ها می دهند، شکر می کنند و وقتی صاحب نمی دهد، صبر می کنند.
– شما چگونه هستید؟!
گفت: وقتی خدا می دهد بذل می کنیم و وقتی نمی دهد شکر می کنیم.

“و تأكلون التراثَ  أَکْلاً لَمًّا“؛ وقتی به شما نعمت می دهیم قرار نیست که همه اش را بخورید و بگویید الحمدلله، این الحمدلله گفتن، خیلی مسخره است. می فرماید دلیل اصلی اش این است که شما نسبت به نعمت حُبّ دارید، اسمش را شکر گذاشته ای! این حُبّ دنیاست که شما را به اینجا رسانده که وقتی به شما نعمت می دهیم تکمیلش می کنید.

ابزارها طبق فرمایش آقا امیرالمؤمنین(ع) به این شرح است:
1- امیدواری.
2- بکاء.
این ها اصول انسانیست.

امامان ما قبل از اینکه امام بشوند و حتی قبل از اینکه مسلمان بشوند و به دنیا بیایند، انسان بودند. فرمودند ما قبل از خلقت نور بودیم. انسانیت اصل اول است.

دلیل غده های سرطانی مثل داعش، ایمان بدون رقّت است، ایمان بدون انسانیت است. ریشه این سر بریدن ها و سر به نیزه کردن ها و پوست را زنده زنده کندن و جنگ های صلیبی، مسیحیان کاتولیک هستند.

مسیحیان کاتولیک پوست مسلمانان را زنده زنده می کندند و زنده زنده گور می کردند. به فیلم های تاریخی خود مسیحیان مراجعه کنید. اصلاً سر بریدن و سر به نیزه کردن و به صلیب کشیدن مال مسیحیان است. جهان سومی ها این کارها را یاد نداشتند، مسیحیان یادشان دادند!

ریشه اصلی این جنایاتی که در تاریخ اتفاق افتاد این بود که به اسم خدا و اسم مسیح این کارها را می کردند. اعتقاد بدون رقّت، به جنایت تبدیل می شود. برای اینکه انسان وقتی اعتقاد دارد اما رقّت ندارد، نه تنها نمی تواند حرف مخالف خود را تحمل کند و نه تنها نمی تواند وجود مخالفش را تحمل کند، بلکه به نقطه ای از کینه می رسد که کینه خواهی نکردن بر سر مخالفش را نمی تواند تحمل کند. یعنی بحث شان این می شود که فقط کینه خود را خالی کند.

عبادت بدون رقّت کینه می آورد و این کینه باعث می شود که انسان به بزرگ ترین جنایات تاریخ دست بزند؛ که بزرگترین جنایات تاریخ همه ریشه عقیدتی داشته است. یعنی شما اگر دقت کنید از صدر انسانیت تا الان، همه جنایت ها ریشه عقیدتی داشته است یعنی پیروان یک مکتب بودند. ممکن است این مکتب مسیحیت باشد یا فاشیسم.

بنابراین وقتی خدمت اباعبدالله(ع) می رسیم، اصل این است. پس در رفتارهایتان دقت کنید، بعضی وقت ها یک نگاه خشمگین به یک گربه می تواند شما را از نظر ایمانی چند درجه سقوط دهد.

اینکه در روایت می فرماید نگاه خشمگین به مادر عرش خداوند را به لرزه در می آورد، برای این است. سطحی اش گربه و موش است وقتی به مادر می رسد معلوم است عرش می لرزد.
وقتی یک نگاه خشمگین به یک گربه می تواند چند درجه شما را از درجات ایمانی نزول دهد، ببینید در رده بالاتر، هم جنس و انسان و پدر و مادر و بزرگتر و … چه می کند.

کنترل عصبیت و غضب، برای اینکه انسان به نقطه ای که اباعبدالله(ع) رسید نزدیک شود وگرنه خواندن این روایت ها که رسول الله(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و مالک اشتر به هنگام خشم چه کار کردند، دردی از ما دوا نمی کند. درد وقتی دوا می شود که ما بتوانیم رقّت قلبمان را به جایی برسانیم که به این بزرگان نزدیک شویم.

گریه بر مصیبت هم هیچ دردی را دوا نمی کند، مگر اینکه رقّت انسانی داشته باشیم. گریه ای که می گویند اگر اندازه یک بال مگس مژه هایت خیس شود، کوه هایی از آتش خاموش می شود، اشک رقّت قلبی است چون به مرکز رحمانیت خدا می زنی.

شما مرکز رحمانیت و رقّت خداوند را تکان و سیبل  قرار می دهی وقتی به آنجا می خورد، خدا می فرماید اگر یک قطره اشک برای این داستان بریزد، حتماً من می توانم کوه آتش را خاموش کنم. اینجا مسابقه ای است بین رقّت قلب ما و خدا. هیچ توهم و خرافه ای در کار نیست. خدا می فرماید تو یک قطره اشک ریختی، من یک کوه را خاموش می کنم، کاملاً با هم تناسب دارد. ملازمه این امر کاملاً عقلانی است. اگر قرار است رقّت ما با خداوند تبارک و تعالی تناسب داشته باشد، اگر ما یک قطره اشک بریزیم و مژه مان خیس شود، خداوند باید یک کوه آتش را خاموش کند. این اصل است. بنابراین وقتی می گویند “و سلاحه البکاء” دقت بفرمائید.

اگر برای دردهای خودتان و حاجات دنیایی گریه می کنید، پای خدا ننویسید. اما اگر برای انسانیت و از منشاء رقّت گریه می کنید، ارزشمند است.

از این منظر هم نگاه کنیم که در برخی روایات آمده است که اگر در مجلس امام حسین(ع) گریه ات نگرفت، به پدرت که فوت کرده فکر کن، تا گریه ات گرفت بنویس پای امام حسین(ع). برخی می گویند عجب مسخره بازیست! در جواب این ها باید گفت اصلاً مسخره نیست. باید رقیق شوی و به هر چه دوست داری فکر کنی. یک خصوصیت انسانی در خودت زنده کن، به آن فکر کن و رقیق شو. رقیق که شدی، به سمت رأفت و رقّت خداوند تبارک و تعالی می روی و آن اتفاق می افتد وگرنه اگر انسان رقیق نباشد، نباید امیدی داشته باشد.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید