یا رافع
متن سخنرانی
سیدمحمد انجوینژاد
موضوع : شرح سوره واقعه – قسمت اول
تاریخ: 1403/09/24
عناوین سخنرانی:
» معجزه قرآن در چیست؟
» شرح آیه «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ، لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَة»
» اولین چیزی که در لحظه مرگ برای ما مشخص میشود اثر نیت در اعمال است
» خداوند دنبال کار بزرگ نمیگردد، دنبال کار قشنگ میگردد
» انسان مؤمن کسی است که فرصتهایش را از دست ندهد
» شرح آیه «خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ»
» شرح آیه «فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا»
» معجزه قرآن در چیست؟
از امشب انشاءالله شرح سوره واقعه را با توجه به بحثهای آخرالزمانی که در این ایام زیاد بیان میشود، شروع میکنیم. نگاهی به تفسیر روایی سوره واقعه داشته باشیم؛ تفسیر روایی یعنی تفسیری که روایتها بدون توجه خاص به متن، از عمق و بطن آیات میگویند.بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ﴿۱﴾ لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ ﴿۲﴾ خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ ﴿۳﴾ این آیات در حقیقت قیامت را معرفی میکند و فرقش با سوره قیامت این است که این سوره باطن قیامت را معرفی میکند. ما باید توجه کنیم که آیات قرآن ترجمه، تفسیر و تأویل دارند. ترجمه یعنی لغتها را کنار بگذارید. إذ: هنگامیکه؛ وَقَعَت: واقع میشود. تفسیر یعنی این که بگویید مقصود از واقعه در آیه «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» روز قیامت است. تأویل یعنی خود کلمه واقع را باز کنید و به این نتایج برسید که دنیای فعلی اصلا واقعی نیست؛ واقعه اصلی آخرت است و بحثهایی که حضرت آیت الله جوادی آملی میفرمایند «دنیا بیشتر خیال است» که بحث عمیقی است. مثال دیگری از آیه قرآنی، میفرماید در بهشت جویهایی است که در آن عسلها روان است که این ترجمه است. تفسیرش این می شود که مقصود از جویها و … یعنی نعمتها خیلی زیاد و جذاب است. تأویل آن، یعنی این بحث معرفت الهی و شیرینی لقاءالله است. پس بین ترجمه و تفسیر و تأویل فرق است.
مقدمه لازم برای شرح سوره واقعه این است که میفرمایند قرآن کریم یک ترجمه دارد، دهها تفسیر و هفتاد در هفتاد یعنی، چهارهزارونهصد تأویل! یک آیه قرآن یک ترجمه دارد، دهها تفسیر ولی چهارهزارونهصد تأویل!! که هر تأویل عمیقتر از تأویل قبلی است. امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند هر آیه قرآن، هفتاد بطن دارد و هر بطن از بطن قبلی عمیقتر است. خب، این نشان میدهد معجزه قرآن خیلی درآیات نیست؛ یک بحثی تحت عنوان معجزه قرآن است که میگویند معجزه قرآن ادبی است و ادبیبودن آن، خیلی قابل اثبات نیست. اگر حافظ در ادبیات، کلامی دارد که منحصر به خودش است؛ مولوی هم یک کلامی دارد، صائب هم یک کلامی دارد. اگر صائب مثل حافظ [شعر] نمیگوید، دلیل بر این نیست که حافظ معجزه است؛ او خیلی قوی است؛ این هم خیلی قوی است. یکی حافظ را میپسندد؛ یکی مولوی! قرآن هم همینطوری است؛ با خیلی از متون ادبی قابل مقایسه است. اینطور نیست که هیچکس اصلا نتواند به این متن ادبی برسد؛ بالاخره میشود به آن نزدیک شد. در متون عربی، یکی ممکن است قرآن را از نظر ادبی نپسندد و نهج البلاغه را بپسندد؛ سلیقهای است. معجزه قرآن در تأویل و تفسیر آن است. یعنی اعجاز قرآن درآن چهارهزارونهصد بطن خوابیده است. هر بار که یک پرده ظلمانی از جلو چشم شما یا کسی کنار میرود، یک واقعه جدید، یک برداشت جدید و قوی از یک آیهای که قبلا خوانده است، پیدا میکند. یعنی اگر شما هزار بار در قرآن عمیق شوید؛ باز یک برداشتهای جدید پیدا میکنید و این معجزه است! سوره واقعه هم از این سورههایی است که خیلی تأویلی است! «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ، لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ» وقتی یک واقعهای اتفاق میافتد، این واقعه را کسی نمیتواند تکذیب کند و این ترجمه است. تفسیرش این است که مراد روز قیامت است و نسبت به کسانی که روز قیامت را تکذیب میکردند؛ اینها بعد از این که علائم قیامت را دیدند، دیگر نمیتوانند تکذیب کنند که این علائم در آیات بعدی سوره واقعه میآید و به آن میپردازیم.
» شرح آیه «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ، لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَة»
وقتی میگوید«إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» یعنی یک واقعیتی وجود دارد که مغفول است و مردم این واقعیت را حس نمیکنند. وقتی علائمش را میبینند، حس میکنند. فرض کنید یک آدمی، همه دکترها از او قطع امید کنند و بگویند این ساعت آخر زندگیاش است؛ اگر با او صحبت کنی، باور نمیکند. آدم باور نمیکند که میمیرد. چرا؟ چون اصلا از مرگ هیچ برداشتی ندارد. مثلا شما چهجوری میخواهید به این آدم بباورانی که تو میمیری؟! برداشتی از مرگ ندارد، باید حس کرده باشد. به او میتوانید بگویید، فلانجا سردت میشود و فلانجا گرمت میشود چون حس کرده است، میفهمد اما وقتی میگویید، میمیری؛ چون آدمها از مردن تجربه ای ندارند، باورشان نمیشود؛ فکر میکنند تا ابد زنده هستند؛ حتی لحظات آخر! حتی فرد سرطانی که نوشته است، امشب معلوم نیست وقتی بخوابم، صبح بیدار شوم یا کسی که همه علائم مرگ را دارد تا آخرین نفس، باورش نمیشود که میمیرد! یکی از علائم قیامت همین است؛ آدمها تا نمیرند، نمیفهمند که مردهاند و باورشان نمیشود. گر چه ممکن است از نظر ذهنی یک چیزهایی بنویسد که سرطان دارم و دکتر گفته تا دو ساعت دیگر خداحافظ و التماس دعا و وصیت بنویسد، ولی باورش نمیشود. اینها همه کارهای عقلی اوست. عقل به او دستور میدهد که ظاهرا قرار است بمیری ولی از نظر قلبی هیچ آدمی باورش نمیشود که میمیرد. کسی که همین الان طناب دار دور گردنش است و پنج ثانیه دیگر قرار است خفه شود و بمیرد؛ او هم باورش نمیشود. این واقعه، واقعهای است که تا نبینی، نمی فهمی! اینجا بحث امام صادق(علیهالسلام) پیش میآید که میفرماید، از لحظه مرگ یعنی جدا شدن روح از بدن تا لحظهای که حواستان جمع میشود، از نظر دنیایی دو ثانیه طول میکشد اما از نظرعالم برزخ زمانش خیلی زیاد است و کل دنیا و حقیقت آن مثل یک پرده جلویت نمایش داده میشود.
«إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» یعنی تازه میفهمی در یک عالم رؤیا و خواب بودی که تازه از خواب پریدی! آدم وقتی از خواب میپرد، حقایقی برایش روشن میشود و همین اتفاق دقیقا در هنگام مرگ میافتد. شما در خواب، غذا خوردی، دوستی ورزیدی، دشمنی ورزیدی، جنگیدی و زخمی شدی، مریض شدی، کشتی، کشته شدی و همه اینها را در خواب میبینی؛ در یک ثانیه وقتی بیدار میشوی، واقعیت خودش را نشان میدهد. میفهمی آنقدر ناراحت بودی که چرا اینطوری شد؟ و آنقدر خوشحال بودی که در خواب به یک لذتی رسیدی، به یک مقامی رسیدی، به یک پولی رسیدی! ازخواب که میپری در یک ثانیه برایت مکشوف میشود که کل آن الکی بوده است! امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند، مرگ دقیقا همین است. «النَّاس نِیامٌ فَإِذا ماتُوا انتَبَهوا» مردم به محضی که میمیرند در یک ثانیه مشخص میشود کل دنیا الکی و خیال بوده است! حضرت آیت الله جوادی آملی به دنیا، عالم خیال میگویند و یکی از بحثهایی است که خیلی روی آن دقت دارند. عالم خیال یعنی یک وهم، یک توهم که برای خودش حقیقت دارد. شما وقتی در خواب زخمی شدید، واقعا دردتان میگیرد. شما وقتی در خواب یک مشکلی برایتان پیش بیاید، واقعا ناراحت میشوید، وقتی در خواب یک غذای خوشمزهای را خوردید، واقعا لذت میبرید! اما واقعیت خواب برای خودش است. وقتی آدم بیدار میشود، میفهمد آن واقعیت هم یک توهم بوده است. بنابراین در تأویل این آیه میفرماید که «لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ» وقتی انسانها میمیرند تازه میفهمند واقعیت زندگی چه بوده است؟ چون به دنیای بعدی که میرویم، دنیای واقعی است و دنیای سومی نداریم. از لحظه مردن که شما به عالم واقعیت پا میگذارید؛ اول عالم مثال و برزخ است بعد رشد میکنید یا به جهنم میروید یا به بهشت! ولی همهی اینها واقعی است.
ما نوع لذت یا عذابی که آنجاست را نمیتوانیم حدس هم بزنیم چون مربوط به عالم واقعیت است و ما در عالم خیال هستیم. جملاتی که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) درتعریف بهشت و جهنم میفرمایند و تمام مثالهایی که خداوند تبارک و تعالی در سوره الرحمن و قیامه و واقعه و بقیه سُوَر از عالم واقع میزند، هیچکدام چیزی نیست که میگویند؛ تأویل دارد. مثلا فرض کنید شما به کسی که تا حالا در عمرش پیتزا نخورده و نون و پنیر خورده است، میخواهید برایش توضیح دهید که پیتزا چیست؟ چه میتوانید بگویید؟ باید بگویید یک نان و پنیر متفاوت است. خدا اگر بخواهد عذابها یا نعمات قیامت را به ما معرفی کند، فقط با همین ابزارهای دنیایی مثل عسل و مرغ و گوشت و حور و همین چیزها، میتواند معرفی کند ولی حقیقت این است که آنجا اصلا این نیست و با واقعیت خیلی فرق میکند. «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» یعنی واقعیت نیات و اعمال هم برای انسانها مشخص میشود. آن «هَباءً مُنْبَثًّا» مُنبَثّا که قرآن میگوید و در روایات هم تاکید دارند این است که یک عدهای هستند در همان ثانیه اول، تمام هفتاد سالی را که فکر میکرد خیلی آدم خوبی بوده است؛ باطل وکلا محو میشود. شما فرض کنید سی سال کار کردید و این را به واحد پولی تبدیل کردید. از مرز گذشتید و میخواهید در آن طرف مرز یک زندگی خیلی شیکی را آغاز کنید. به محضی که پایتان را از مرز بیرون میگذارید، اولین خبری که به شما میدهند این است که این واحد پولی خیلی وقت است اینجا منسوخ شده است و هرچه در دست شماست کاغذ است. «هَباءً مُنْبَثًّا»؛ یعنی وقتی واقعیت برای انسانها روشن میشود، در یک ثانیه میفهمند که حقیقت و واقعیت نیتها و اعمال چه بوده است؟ خدا با مرگ ما، مانند خواب، پرده را از روی واقعیت برمیدارد. به محضی که پرده را از واقعیت برداشت، دیگر توضیح نمیخواهد بدهید؛ شما در یک ثانیه دوزاریتان میافتد که تمام شد.
» اولین چیزی که در لحظه مرگ برای ما مشخص میشود اثر نیت در اعمال است
نیتها خیلی مهم است. اثر نیت بر عمل در دنیا اصلا مکشوف نیست؛ یعنی آدمها در دنیا اثر نیت بر عمل را نمیفهمند. مثلا در روایت داریم که شخصی یک خمرهی بزرگی را سرکه انداخته و بعد از چهار،پنجسال که سرکه درجه یک شد و برای بهترین فروش آماده شد، سر خمره را برمیدارد و میبیند یک موش مرده در آن است و کل این سالها از هم میپاشد. امام معصوم میفرماید، اثر نیت بر اعمال مثل موش در خم است. یعنی شما اعمال را روی هم جمع کردید ولی به نیت توجه نکردید. اگر شما از همان اول خم را چک میکردید و میدیدید یک نجاستی دارد؛ هرچه رویش بریزید، دویست تن سرکه روی آن بریزید چون مضاف است و نمیتواند مطهر کند؛ همه آن نجس است! اولین چیزی که در لحظه مرگ برای ما مشخص میشود اثر نیت در اعمال است. بیستوپنجتا بیمارستان ساخته، دویستتا مدرسه ساخته، یک شهرک برای افراد بیسرپرست ساخته، دوسهتا یتیمخانه و همه اینها را در خم اعمالش جمع کرده و تا پرده را از واقعیت برمیدارند، در یک ثانیه یک خم تماما نجس میبیند. این را در دنیا نمیتوان دید. چرا فکر میکنید باید یک عمل بزرگ داشته باشید؟ باید یک نیت بزرگ داشته باشید؛ همه ما توفیق پیدا نمیکنیم که یک عمل بزرگ داشته باشیم. مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند، چرا منتظرید که منبر بروید تا خلوصتان را رعایت کنید؟ چرا منتظرید که فرمانده فلان جا، مدیرکل، استاندار شوید تا اخلاص را رعایت کنید؟ چرا منتظرید که مرجع تقلید باشید تا اخلاص را رعایت کنید؟ تو یک آدم معمولی، کف خیابان هستی که رعایتکردن بعضی از اعمال با اخلاص، سخت نیست. چرا منتطرید در یک کار مشکل اخلاص داشته باشید؟!
علامه طباطبایی چه میفرمایند؟ میفرمایند، شما میتوانید به نیت تمام شهدای تاریخ با یک صلوات همه آنها را شاد کنید! نیت را کردید و کار سادهای هم بود؛ الان شما ببینید در اثر این عمل، چه اتفاقی میافتد؟ از شهید هابیل تا شهدای آخری که قبل از «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» در رکاب امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) شهید میشوند؛ همهشان شاد شدند و بهخاطر این شادی درعرش، در حق تو دعا میکنند. «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» را ساده گرفته بودی! یکدفعه پرده کنار میرود و این را که فکر نمیکردی چیست؟ چهقدر بالا رفت. فرمایش دیگر علامه طباطبایی این است که یک سلام به آقا اباعبدالله(ع) به نیت تمام اموات، همهی آنها را شاد و سرسفره اباعبدالله(ع) میهمان میکند؛ حتی کسی که جهنمی است!! در جهنم به او میگویند، یک سلام به اباعبدالله به نیت شما دادند، این موز مال تو! همهشان را میتوانید مهمان کنید. آیات «وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ» همه آدمها احساس ضرر میکنند؛ به آیه «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ»، برمیگردد و وقتی واقعیتها برای ما مشخص میشود، تازه وزن اعمال و نیات مشخص میشود و بعد میفهمیم چه چیزهایی را باختیم؟ مثلا دو هفته کارکرده، عرق ریخته و یک بیمارستان ساخته است و مردم هم خیلی دعا کردند ولی نیتش مشکل داشته است! اگر همان فرصت را روی کار خیلی سادهتر میگذاشت، اینقدر عرق هم نمیریخت.
» خداوند دنبال کار بزرگ نمیگردد، دنبال کار قشنگ میگردد
«إِنّی بُعِثْتُ بِالْحَنِیفِیةِ السمْحَةِ السهْلَةِ» من مبعوث شدم که شما یک شریعت ساده داشته باشید. روی کارهای سخت و بزرگ حساب نکن! بگذار اخلاصت بالاتر برود. روی کارهای خیلی سادهتر که میدانی قطعا اخلاص داشتن کاری ندارد؛ حساب کن! مثلا یک گوشه نشستن و صلوات فرستادن، یک آیه قرآنخواندن و پول کم صدقهدادن کاری ندارد که بااخلاص انجام شود. در «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» مشخص میشود خداوند تبارک و تعالی دنبال کار بزرگ نمیگردد و دنبال کار قشنگ میگردد. بعضی وقتها کار قشنگ، کار کوچک و ساده است. کارهای بزرگ را محکم انجام دهید اما روی آن حساب نکنید! روی کارهای دمدستی و ساده حساب کنید. این اولین پیام آیه است. دومین پیام چیست؟ «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ، لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ» وقتی واقعیت مشخص میشود اصلا هیچ برداشت اشتباهی وجود نخواهد داشت. واقعیت مثل آب است که روی دستت میریزد، تو هیچ برداشت دیگری نمیتوانی داشته باشی غیر از اینکه آب روی دستم ریخت. شفافیت اعمال و نیات در قیامت مثل آبی است که روی دستت میریزد و نمیتوانی واقعیت را تکذیب کنی و سر خودت را نمیتوانی کلاه بگذاری! پیام این قسمت آیه این است که واقعیتها وقتی به انسان میرسد «لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ» و اتفاق میافتد، دیگر متنبهشدن سودی ندارد. مثلا حکم شرعی در گناهانی که حد بر آن جاری میشود این است که اگر توبه کنی، حد ساقط میشود اما اگر شما را برای آن گناه دستگیر کنند، شما توبه هم کنی، حد ساقط نمیشود.
» انسان مؤمن کسی است که فرصتهایش را از دست ندهد
«إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ، لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ» اگر شما یک ثانیه قبل از این که مشخص شود حقیقت چیست، به قول پیامبر(صلاللهعلیهوآله) تا آخرین نفس گلو، یک جمله بگویی شاید کل زندگیت را عوض کنی ولی یک ثانیه بعدش، اگر تمام زندگیت را بدهی، نمیتوانی یک ذرهاش را عوض کنی! وقتی انسان از مرز گذشت دیگر راه برگشت ندارد. این طرف مرز دستت باز است، اگر یک ثانیه وقت داشته باشی، میتوانی دو قدم عقبتر بیایی و برای خودت زمان بخری. انسانهایی که دیر بیدار میشوند، بیدارشدنشان سودی ندارد. فرض میکنیم امروز عدهای در سوریه از نجنگیدن و مقاومتنکردن پشیمان شده باشند؛ میدانید برای برگشتن به همان حالت گند قبلشان چه هزینههایی باید بدهند!! آنجایی که انسان باید عملی انجام دهد اگر نداد، بعدا کار خیلی مشکل میشود! انسان مؤمن که در همین سوره واقعه به آن میرسیم، کسی است که کار را به موقع انجام دهد. اگر به موقع انجام ندهید دیر میشود. با کسانی که سنشان بالاست و ابزارهایشان را از دست دادهاند، مشورت کنید، خیلی از کارها را دیگر نمیتواند بکند، فرصتش را ندارد. امام (رحمتاللهعلیه) خیلی جالب میفرمودند که یکسری اتفاقات خوب در جوانی برای شما میافتد و اگر انجام ندادی بعدا نمیتوانی انجام بدهی! یکی از دوستانی که الان سنش بالاست، میگوید آرزوی جهاد و شهادت دارم ولی ایشان نمیتواند برود و بجنگد. من یادم افتاد به یکی از مقالههایی که ایشان در دهه شصت نوشته بود که اینجا حیف که وظیفه اصلی ما قلمزدن و تبیین و روشنگری است وگرنه آرزو داشتم الان کنار رزمندگان اسلام بودم. خب میآمدی برادر! الان دیگر نمیتوانی! فرصتهایی که از انسانها گرفته میشود، اینطوری نیست که این فرصتها تا وقتی معین باقی بماند. فرصتها مخصوص همان موقع است. ما بچه که بودیم در جلسه قرآن حاج آقا مبرقعی میرفتیم که خدا رحمتشان کند و استاد قرآن ما بودند. سی شب ماه رمضان جلسه بود و من همیشه میرفتم و هر شب خانهی یک شخصی در محلهمان بود. یک شب هوا سرد بود و نرفتم. فردا شب که رفتم حاج آقای مبرقعی به من گفت، دیشب کجا بودی؟ گفتم دیشب سرد بود و نیامدم. گفت در سرما باید بیایی! گفتم، امشب جبرانی آمدم. گفت، ببین! دیشب تمام شد. هیچ شبی برای جبران نداری و دیشب تمام شد!! «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» وقتی واقعیت مشخص میشود، میفهمی آن یک شبی که مثلا ماه رمضان فلان سال، جلسه قرآن نرفتی، دیگر نرفتی و تمام شد. یعنی فرصتهایی که هست باید قدر بدانی. آقا امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند، فرصتها مثل بادی است که میگذرد و برنمیگردد. اصلا باد برنمیگردد و میگذرد؛ باید این را قدر بدانی!
» شرح آیه «خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ»
ترجمه آیه «خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ» چیست؟ ترجمهاش این است که همه چیز ازهم میپاشد و این شاید اشارهای به احوالات قیامت باشد. اما تفسیر و تأویلش چیست؟ پاشیدهشدن تمام ذهنیتها و بالا و پایینهای وهمی فرضی خیالی دنیای پر از خیال و سایه و افسانهی ما! یعنی تو هشتاد یا نهایت صدوپنجسالت هست، به محضی که از دنیا میروی، «خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ» یکدفعه تمام سیستم ذهنی و نگاهت راجع به دنیا از هم میپاشد. وقتی کوه از هم میپاشد، مغز تو قطعا از هم میپاشد. واقعیت مشخص می شود و یکدفعه میبینی یک عمر زیادی، تو بالا را چیزی میپنداشتی که بالا نبود و پایین را چیزی میپنداشتی که پایین نبود و برای بالایی که بالا نبود، داشتی تلاش میکردی در حالی که پایین بودی و پایین را چون فکر میکردی پایین است، ول کردی در حالی که بالا بود! مفهوم شد یا نه؟! تمام قضاوتهایت عوض شد! یک مثال برایتان بزنم، یک مورچه در خاطراتش مینویسد، عاشق دختر همسایهمان بودم. سه سال روی دختر همسایه کراش داشتم و بعد سه سال که توانستم به او نزدیک شوم؛ دیدم چای خشک است! این «خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ» است. «إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا، وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا، فَكَانَتْ هَبَاءً مُنْبَثًّا» وقتی واقعیت مشخص می شود و می فهمی که دختر همسایه نبود و چای خشک بود، سه سال ذهنیتت زیرورو می شود و این خیلی مهم است!
» شرح آیه «فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا»
«فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا»، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) «هَباءً مُنْبَثًّا» را ترجمه میکنند، شما نور آفتاب را دیدهای که در آسمان میتابد و ذراتی است که در اثر تلؤلؤ نور آفتاب، مثل ستونی است که احساس می کنی، می توانی آن را بگیری و به آن تکیه دهی و یکدفعه ذهنیتت زیرورو میشود. «وَكُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً» این فروپاشی ذهنیتها و پندارها و بسیاری از چیزهایی که فکر می کردی واقعیت و اعتبار است، کاملا به وهم و خیال تبدیل میشود و انقلاب رخ میدهد. یکدفعه میبینی، پایینها بالا هستند و بالاها پایین! احساس میکنی روی چیزی سرمایهگذاری کردی که فکر میکردی خیلی مهم است اما «هَباءً مُنْبَثًّا» بوده است و هیچی در دستت نیست! امام سجاد(علیهالسلام) ذیل آیه «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» میفرمایند، هر کس با آرامش، خدا را به هوای این دنیا رها کند، آخرین نفس او با حسرتی که در اثر دیدن واقعیت است، از دنیا قطع میشود «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ». به خدا قسم که دنیا در برابر آخرت مانند دو کفه ترازوست، هر چهقدر کفه دنیا را سنگینتر کنی، کفه آخرت سبکتر میشود و هر چهقدر کفه آخرت را سنگینتر کنی، کفه دنیا سبکتر میشود و آن زندگی باعث آرامش است که کفه دنیای او سبک باشد حتی اگر ابوذر و سلمان باشد. سلمان خیلی مقام بالایی داشت! در تفسیر «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» خواهیم گفت که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند که سلمان فارسی «السابقون» قوم فارس است. سلمان فارسی را مصداقی برای آیه قرآن میآورد. در احوالات سلمان فارسی داریم که آنقدر مقام معرفتی او بالا بود که «لَوْ عَلِمَ ابوذر مَا فِی قَلْبِ سَلْمَان لَقَتَلَهُ» اگر ابوذر میدانست در قلب سلمان چه میگذرد او را میکشت. ما برای سلمان «مِنّا اَهلَالبیت» داریم اما در یک آزمایش از نظر آرامش، ابوذر بر سلمان پیروز شد و آزمایش این بود که پیامبر به هر دو بزرگوار مثلا چهارصد درهم داد و گفت، این هدیه برای شماست. فردا آنها را صدا زد و گفت، این هدیه ما را چهکار کردید؟ دقت کنید! گفتند، توضیح میدهیم. پیامبر گفت، توضیح ندهید. یک سنگی را داغ کرد و گفت برو بالای سنگ و توضیح بده. سلمان بالای سنگ رفت و گفت، چهارصد درهم را دوتا را دادم به…. و طاقت نیاورد و پایین آمد. پیامبر گفت، چهکار کردی؟ سلمان گفت، دویست درهم را به این دادم، صدتا را پیراهن خریدم، بیستوپنچتا را خرما خریدم، چهلتا را نان خریدم، دهتا را سرمایهگذاری کردم که یک چاهی بزنیم، بالای آن سنگ داغ نمیشود گفت. پیامبر فرمودند: سلمان می شود گفت. سلمان گفت: چهجوری؟! پیامبر گفت: اباذر تو برو بالا بگو! اباذر گفت: صدقه دادم و یایین آمد.
امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: وقتی زندگیت را سنگین و پیچیده میکنی، ناآرامی را برای خودت میخری! زندگی آرام، سبک کردن کفه ترازوی دنیا و در عوض سنگین کردن کفه ترازوی آخرت است. قسمت اول درهمپاشیدهشدن، ذهنیت است؛ دوم اینکه، واقعا ارکان دنیا هم درهممیپاشد. یعنی وقتی واقعیت مشخص شد، شما به جایی میرسی که یکدفعه خواهی دید کسانی را که بیست سال دنبالشان میدویدی و مس مس میکردی که نگاهت کنند، پشیزی ارزش نداشتند و بسیاری از اولیاء خدا بغل دست تو بودند و تو اینها را کوچک شمردی و الان باید دنبال اینها بدوی. میدیدی در جامعه و محلهای که زندگی میکنی، در شهرت، کشورت، فضا مجازی و حقیقی، کسانی را دنبال میکردی که به تو محل بگذارند که گفتم در یک ثانیه واقعیت مشخص میشود و بوی گند اینها، برزخ را متعذی کرده و حتی فرشتهها دماغشان را گرفتند و در روایت داریم مردم هم دماغشان را میگیرند؛ از بس که اینها بوی گند میدهند. آن کسی که در دنیا بغل دستت بود و اتفاقا بدنش بوی خوبی هم نداشت و فقیر و مستمند و کارگر در خیابان بود و به او محل نمیگذاشتی؛ الان محتاج یک نگاه او هستی! دومین چیزی که در«إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» مشخص میشود، حقیقت اعتبار خلائق در نزد آن عالم واقعیت است. بله، در خواب کسی دیدی که رئیس جمهور فلان جاست و نصف کره زمین دستش است؛ از خواب که میپری، میفهمی اصلا او هیجکاره بوده است. در عالم واقعیت اعتبارات، حقیقت خودش را در یک ثانیه به دست میآورند. مثلا یکی ازنکاتی که برای ما جای امیدواری است انشاءالله، این است که اولیاء خدا بعد از جدا شدن روح از ابدانشان، دستشان برای دنیا بازتر است و این مبتنی بر روایات است. مثلا سیدحسننصرالله شهید، مفیدتر از حسننصرالله زنده است؛ چرا میگویند حاج قاسم سلیمانی شهید مؤثرتر از قاسم سلیمانی زنده است؟ مبتنی بر روایت است. چون آنجا قدرتهای واقعی در اختیار اینهاست.
انصاری همدانی تبعید شد و کسی محلی به او نمیگذاشت و درب خانهاش را داغون کردند، از این شهر به آن شهر دنبالش میکردند، انصاری همدانی در دنیا تاثیری نداشت؛ بس که تهمت به او زده بودند، یک آدم بدنامی شده بود. انصاری بعد از رحلت، دستش خیلی بازتر است چون قدرت واقعی، آنجا دراختیارش است و این قدرت در زمین کاملا قابل تسری است. حیف که فلانی نیست! اگر فلانی بود، اینقدر قدرت نداشت، چرا حیف؟ اینها متنهای روایتی است. وقتی آدمها به اینجا میرسند، میفهمند عالمها به هم متصلند. قرآن که شوخی ندارد «وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَٰكِنْ لَا تَشْعُرُونَ» اینها همین الان زنده هستند و شما نمیفهمید! اصلا اینطوری نیست که آدمها بعد از رفتن از این عالم به عالم بالا، اتصالشان نسبت به این عالم قطع شده باشد؛ اتصالشان خیلی قویتر وصل شده است. از آنطرف کسانی که محبوب خداوند نیستند؛ با آن عظمتشان وقتی از دنیا میروند پشیزی ارزش ندارند، در برزخ کسی به آنها نگاه هم نمیکند و محل هم نمیگذارد. کوچکترین قدرتی هم برای دنیا ندارند! هیچی! بعضی وقتها، هیچ فایدهای هم ندارد که در دنیا دعایشان کنی. انشاءالله که اینطوری نباشد و این روایتها کمی برای ترساندن ما باشد ولی وقتی کسی نماز نمیخواند اصلا فایده ندارد برایش نماز قضا بگیری و بفرستی. کسی که مؤمن نبوده و اعتقادات نداشته، بعد از مردنش هرچه برایش بفرستی به او نمیرسد. به آدمی میرسد که یک حساب پسانداز باز کرده باشد، بعد شما میتوانید واریز کنید؛ ایشان در این دنیا بسمالله را نگفته است و میگفته من این اعتقادات را قبول ندارم. دنیای عجیبی است و هرچه هم من بگویم، نه من میفهمم چه میگویم و نه شما میفهمید؛ ولی حقیقت همین متنهایی است که به شما گفتم. این متنها حقیقت بود اما این که ما چهقدر نسبت به این حقیقت ایمان داریم؛ انشاءالله جلسه آینده در آیه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» به آن میپردازیم. شب توسل به خانم امالبنین است که فرزندش باب الحوائج است و بهترین حاجتی که شما اگر دعا کنید، همه به حاجاتمان میرسیم، برآورده شدن حاجات امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) است. من از وقتی این روایت را که البته خیلی وقت پیش بود، شنیدم که امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) روزی صدبار تک تک شما را به اسم دعا میکند، حتما روزی صدتا صلوات با عجل فرجهم، میگویم. پس برای من هم نفع شخصی دارد.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید