یا مقدّر الخیر
متن سخنرانی
سید محمد انجوینژاد
موضوع: مقدمهای بر مذاکره
تاریخ: 1404/01/23
عناوین سخنرانی:
》در بحث ارتباط بین مذاهب چه نظریههایی وجود دارد؟
》 استعمار قدیم چه بود؟
》استعمار جدید چه بود؟
》جهان چندقطبی
》مذاکره و اقتضائات
》در بحث ارتباط بین مذاهب چه نظریههایی وجود دارد؟
در بحث ارتباط بین ما و کسانی که با ما همراه نیستند، دو نظریه افراطی و تفریطی داریم؛ یک نظریه افراطی داریم که میگوید، یک قوم بهعنوان شیعه در عالم هستند که خود شیعه انواع و اقسام نحلهها، گروهها و گرایشها دارد و از این قوم، فقط و فقط همین قوم نجات پیدا میکنند. اینها قوم برتر هستند و کسانی هستند که موظفند همینجور قلیل بمانند و در قیامت هم السابقون السابقوناند. راجعبه ارتباطات با بقیه اقوام و کسانی که خارج از این نحله هستند، دستورالعملهای خیلی شدید دارند که اگر بعضی از آنها را بگویم، شما باورتان نمیشود که بزرگی این حرف را زده باشد. مثلا در اقوال یک آدم خیلی بزرگ که واقعا هم بزرگ است، آمده که اگر کسی خارج از این قوم بود و خواستی به او سلام کنی، نباید به او بگویی سلام! برای اینکه تو آرزوی سلامتی کردی برای کسی که از نظر عقیدتی مشکل دارد! مثلا در آداب داریم اگر کسی عطسه کرد باید بگویی خدا تو را رحمت کند اما میگوید نباید این را بگویی، برای چه خدا رحمتش کند. این یک نگاه است. حالا آن بزرگ این مطلب را گفته یا به او نسبت دادهاند، کاری نداریم. گرچه گفته؛ ولی ما حسنظن میکنیم و میگوییم به او نسبت دادهاند.
یک نظریه تفریطی داریم؛ در این نظریه که اسم جدیدش پلورالیسم است میگوید، حقیقت بین همه اقوام و ادیان تقسیم شده است، هر کدام بهرهای از حقیقت بردهاند و همه راههای مختلف به سمت خداوند تبارک و تعالی درست است و تایید میشود. درحقیقت پلورالیسم در فضای جدید مدرنیته ایجاد شده که آن هم یک نظریه تفریطی است. اما حقیقت این است که قرآن کریم اینطور میفرماید؛ انسانها قبیلهقبیله، نحلهنحله با گرایشهای مختلف خلق شدهاند برای اینکه با هم تعامل داشته باشند؛ یعنی برای اینکه ما بخواهیم در کره زمین زندگی کنیم قرآن به تعامل اعتقاد دارد و میگوید باید با همدیگر اهل تعامل باشید و به عقاید همدیگر احترام بگذارید. مشکلات عقیدتی را در فضای مباحثه بحث کنید اما به فضای ارتباطات انسانی نکشانید. قرار نیست با هم بجنگید. گروه وسطی که نه افراطیاند و نه تفریطی به این معامله و مذاکره و این ارتباط و تعامل قائلند و بزرگانی زیادی از تشیع طرفدار این گروهاند. از خیلی وقت پیش، شاید هزارسال پیش، بحث تقریب مذاهب یکی از بحثهای جدی علماء بوده، کتاب نوشتهاند و… . آن زمان داستان مذهبی بوده؛ یعنی زمانی مرزهای ما مرزهای مذهبی بوده. مثلا این کشور چون مسلمان بودند، یک کشور میشد و مرزش تا جایی که مسلمانان بودند، جلو میرفت. آن کشور مسیحی بوده، مرزش تا جایی که مسیحیان بودند، جلو میرفت. آن زمان بحث تقریب مذاهب؛ یعنی تقریب بین کشورها و نزدیک کردن کشورها به همدیگر و تعامل کردن.
جدیترین بحث را مرحوم آیتالله بروجردی(ره) دارد که یک فلسفه و مانیفست برای تقریب مذاهب ایجاد کرد و خیلی هم تلاش کرد تا جا بیفتد و زیر مجموعه کوچک آن تقریب بین این چهارپنجتا فرقه اسلامی یعنی اهل سنت، تشیع، صوفی و بقیه است. آیه قرآنی که بالای این موسسه نوشته «قُل يا أَهلَ الكِتابِ تَعالَوا إِلىٰ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وَبَينَكُم» شعاری بود که مرحوم آقای بروجردی برای بحث تقریب مذاهب آورد. پس اگر ما در صدههای گذشته از تقریب بین مذاهب میگوییم؛ یعنی نزدیکی بین مملکتها، نزدیکی بین ایران، عثمانی و مملکتهایی که بر اساس مذهب تشکیل شده بود. این مرزهای ملی بعدها و خیلی جدید و درهمین قرن اخیر اتفاق افتاد. بنابراین بحث کردن راجعبه مباحث عقیدتی، قطعا باید اتفاق بیفتد اما تعاملات انسانی سرجایش هست. بعد این قضیه آرامآرام تحتالشعاع خصوصیاتی در زورمداران جهان تحتعنوان استعمار و استثمار واقع شد. یکدفعه مردم جهان دیدند که عدهای به این تعامل راضی نیستند. تعامل یعنی چه؟ یعنی یک چیز بدهیم و یک چیز بگیریم. یکدفعه دیدند از اینطرف نرون بلند شد، از آنطرف چنگیز بلند شد تا رسید به این اواخر، هیتلر و بحث جنگ جهانی دوم. تا زمان هیتلر به این استعمار و استثمار، استعمار قدیم میگفتند. از جنگ جهانی دوم، استعمار طبق تعریفی که در کتب علوم سیاسی هست، به استعمار جدید تغییر پیدا کرد.
》استعمار قدیم چه بود؟
جایی را میگرفتند. مردها را به بردگی و زنها را به کنیزی میگرفتند تا یکی دیگر بیاید این را از آنها بگیرد؛ این یک سیستم بود، هرچند وقت یکبار هر مملکتی که احساس میکرد قدرت دارد، لشکر راه میانداخت و مملکت بغلی را میگرفت. قانونی بود. قانون چه بود؟ قانون این بود که اگر زورت میرسد بغلی را بگیری، برو بگیر! آن مملکت هم این قانون جهانی را میدانست، تمکین میکرد و در اختیار قرار میداد. مثلا مغولستان آمد ایران را گرفت؛ همه تمکین کردند و گفتند زورمان نمیرسد. بنابراین ما دیگر از این به بعد جزء مغولستان هستیم.
》استعمار نو چه بود؟
استعمار نو گفت کشورها مستقلاند؛ دیگر ما پرتغال، اسپانیا و بریتانیای کبیر را نداشتیم و در جنگ جهانی دوم از بین رفتند. استعمار جدید که آمد گفت آن سیستم قبلی بهخاطر رشدِ علم و عقل مردم دیگر جواب نمیدهد. استعمار جدید سر کار آمد. استعمار جدید چهکار میکرد؟ میگفتند حکومت مستقل است، ظواهر را کاملا رعایت کردند، یکسری قوانین و سازمان ملل و… هم گذاشتند؛ اما همان استعمار قدیم با پوشش و نوع جدید، کماکان، مخصوصا بعد از جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد. استعمارگران جدید که شوروی سابق و امریکا بودند، استعمارگران قدیم را با همین منطقها بیحیثیت و بیآبرو کردند. در پوشش قوانین رسمی بینالمللی جهانی، بریتانیای کبیر، اسپانیا و پرتغال و این کسانی که در جهان حکومت میکردند را بیآبرو و بیحیثیت کردند. بحث نظریه جهانیسازی فوکویاما و بحثهایی که جهان بعد، جهان امریکاست و نظم نوین جهانی، فرهنگ و یکدست کردن زبان و اینکه زبان بینالمللی باید انگلیسی باشد؛ همه استعمار جدید بود. دهکده جهانی یعنی استعمار نو!
》جهان چندقطبی
خب، الان به جایی رسیدیم که این برههی استعمار نو هم دارد تغییر ذات میدهد. داریم به جایی میرسیم که خود فوکویاما که از نظم نوین جهانی میگفت، ده سال پیش گفت دیگر آن برههی تاریخی گذشت و ما داریم به سمت جهان چندقطبی میرویم. ما به یک پیچ جدید رسیدهایم که در این پیچ جدید کلمه جهانی دارد حذف میشود. یعنی چه؟ یعنی حتی استعمارگران به این نتیجه رسیدهاند که اینقدر ما برای مدیریت جهان هزینه میدهیم، نمیصرفد. ما باید جهان را تقسیم و منطقهای کنیم. مثلا در همین نظریه جدید آمریکا که این مردک(ترامپ) هم طرفدارش است میگوید ما باید هزینههایمان را روی قارهی آمریکا بگذاریم. آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی؛ در این منطقه استعمار کنیم. جهانیسازی را وِل کن! در این پیچ قرار داریم. هنوز اتفاق نیفتاده است ولی دارد اتفاق میافتد؛ یعنی یکدفعه اروپا احساس میکند که من باید خودم، خودم را بچرخانم، اقیانوسیه همین احساس را میکند، آسیا و آسیای میانه همین را احساس میکند. ما داریم به یک جهان چندقطبی میرسیم که این جهان چندقطبی یکجور ایالات متحده خواهد شد که در هر ایالت کسی که زورش بیشتر است، بر آن حکمرانی میکند. خواستم به شما بگویم شرایط استراتژیک حکمرانی بر جهان دارد تغییر میکند و این وسط هرکسی قدرت بیشتری داشته باشد، میتواند در آن منطقهای که در اختیارش است، حکومت کند.
حکمرانی بر جهان از نظر اقتصادی، سیاسی و انسانی دیگر نمیصرفد و خودشان را عقب میکشند. در دوره اول اوباما یک نظریه داد و فیلسوف فرانسوی(مونرو) همین حرف را میزد که باز دموکراتها [سرکار] آمدند و عقبگرد کردند. دوباره هم همین نظریه هست، شاید دوسال طول بکشد و شاید ده سال؛ ولی این پیچ اتفاق میافتد! دلیل اینکه یکدفعه کشورهای حوزه خلیج فارس و غیره میآیند و سعی میکنند قدرت منطقه را کشف کنند و با آن ببندند این است که میدانند این قضیه دارد اتفاق میافتد و ما در این فراز قرار داریم. حالا عدهای که هنوز به قدرتهای جهانی آویزان و منفعل و مرعوب هستند شاید دلشان را خوش کنند که نه، اینطوری نیست. خیلی ساده خدمتتان گفتم، دیگر مدیریت جهان صرف نمیکند! در این برهه از تاریخ، شاید به امثال من نرسد ولی شما و فرزندانتان یک جهان جدید و چندقطبی را خواهید دید که در این جهان چندقطبی، قطبها با هم تعامل دارند! نه بحث انسانیت است و نه بحث دیانت؛ بحث صرف است. صرف نمیکند که امریکا بخواهد با آسیا بجنگد، آسیا با اروپا بجنگد؛ نمیصرفد و به این نتیجه رسیدهاند. خب، با این نظریه جدید( دکترین مونرو) که این نظریه را در اینترنت سرچ کنید، بررسی کنید و بخوانید. یک کتاب است و من آن را کامل خواندهام. دلیل اینکه قدرتهای جهانی عقب میکشند نه بهخاطر این است که قدرت نیستند و نه بهخاطر اینکه خیلی انسانی شدند؛ بهخاطر این نیست. به دلیل این است که این مدل زیست جهان دیگر برای قدرتها صرف نمیکند و کشوری زرنگ است که بتواند در ایالت خودش، خودش را بالا بکشد و بگوید من از نظر نظامی و اقتصادی قدرت اول منطقه هستم. البته میدانید که اگر قدرتی از نظر اقتصادی خیلی قوی باشد بیشتر از اینکه قدرت منطقه شود، مرتع منطقه میشود؛ یعنی یک قدرت نظامی پیدا میشود و او را به بردگی میگیرد. بنابراین اصل این است که بتواند زورش را ثابت کند. انشاءالله خدا با ظهور امام زمان(عج) همه معادلات جهانی را بههم بزند به برکت صلوات بر«محمدوآلمحمد»
》مذاکره و اقتضائات
راجعبه بحثی که امروز اتفاق افتاد؛ این را هم در همان پازل ببینید. شرایط جهان تغییر کرده است. نه آمریکا خونخوار بودنش را از دست داده و نه ما خیلی در موضع ضعف قرار داریم. در شرایط جدید جهانی که درحال تغییر است شاید ما از حرفهای پارسال و پیرارسال هم کوتاه بیاییم. من نه میگویم خوب است و نه میگویم بد است. آن فضای ذهنی پنجسال قبل را فراموش کن و در فضای ذهنی امروز به این مذاکرات نگاه کن. آیا ترامپ از نظر اخلاقی و انسانی عوض شده؟ قطعا بدتر شده است! اینها مسیرشان، مسیر ضلالت است. قطعا هم خوانخوارتر و هم کثیفتر است. خصوصیت ظالم همین است؛ هر چه خدا به او بیشتر مهلت بدهد برای این است که بدتر شوند. «فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً» اما در اقتضائات جدید، ممکن است یکسری اتفاقات جدید بیفتد. من یادم افتاد به نامهای که صدام لعنةاللهعلیه، یکیدوسال بعد از «قطعنامه 598» نوشت. ما آدمهایی هستیم که «قطعنامه 598» را دیدیم. تا حرف می زنند بله، صلح امام مجتبی(ع) بود. اصلا شرایط، شرایط صلح امام مجتبی(ع) نیست. چرا الکی قیاس میکنید؟! چه ربطی دارد! امام مجتبی(ع) صلح کرد چون عِده و عُده نداشت، اسلام داشت از بین میرفت. گفتند این اسلام نیمبند بنیامیه، حداقل اجازه میدهد ما نماز بخوانیم. الان شرایط، شرایط صلح امام مجتبی(ع) نیست. شرایط، شرایط جنگ قدرت است! بعضی وقتها مسیر قدرت از یک مسیری غیر از جنگ، ممکن است جلو برود و انسان به قدرت برسد.
ببینید، من شرایط را میگویم و به عملکرد هیچ کاری ندارم ولی میخواهم بگویم در این پازل جدید جهانی، اقتضائات فرق کرده است؛ یعنی در دوره پسااستعمارنو که استعمار میخواهد قارهای شود _ میدانید که استعمار به معنی آبادانی و طلب آبادانی است و به اصطلاح بد آن کاری ندارم_ در این شرایط، نکته این است که یک ایران قوی میتواند نقش خوبی بازی کند. اگر شما فردا دیدید که یکدفعه زیر پای اسرائیل خالی شد، نه بهدلیل جنایات اسرائیل است، نه بهدلیل فشار انسانیت است و نه بهدلیل دیانت است، اقتضائات جدید حکمرانی جهانی است. اگر میبینید که بعضی از بزرگان دشمن دست و پایشان میلرزد و دارند خودشان را جمع میکنند، بهخاطر فشار انسانیت و دیانت نیست. خیلی از چیزهایی که من الان دارم خدمتتان میگویم، کسانی که دارند در نظام تصمیم میگیرند، سالها اینها را درس دادند و بلدند! سیاست خیلی پیچیده است. دوسال بعد از «قطعنامه 598» صدام نامه نوشت. ما مخصوصا بچه رزمندهها دوسال تحت تحقیر بسیار زیاد بودیم. تحقیر خیلی سنگین بود. من در همین دانشگاه شیراز درس خواندم. استاد دانشگاه همان روز اول که از راه رسید، گفت بچه رزمندهها بلند شوند و بایستند. مثلا از چهل نفر، ده نفر رزمنده بودیم و ایستادیم. گفت اگر جنگ کردید برای خودتان جنگ کردید، اینجا باید درس بخوانید، درس نخوانید نمره به شما نمیدهم. مزد ما را نقد بابت اینکه از این مملکت دفاع کردیم، سرکلاس جلو پسر و دختر دانشجو، کف دستمان گذاشت. نه الان! سال 69! هنوز سر ترکشها از دستهایمان بیرون بود. بعد از دوسال صدام نامه نوشت که امروز به هرچه که میخواستید رسیدید؛ یعنی ممکن است جنگی تمام شود و دوسال بعد پیروز بشویم. سیاست این است.
امروز یک حالت بدبینانه و یک حالت خوشبینانه داریم. من با هردو مخالفم و میگویم اقتضائات را ببینیم. بعضی از زوایای تصمیمها برای ما مشخص نیست. چرا؟ چون ما از شیراز به کره زمین نگاه میکنیم. یکی دیگر میخواهد تصمیم بگیرد از بالا به کره زمین نگاه میکند و دارد زمین را با توجه به خیلی چیزها از بحث تغذیه تا منابع تا … میبیند. یک تصمیم که یک رهبر میخواهد بگیرد باید منابع، معادن، همسایهها، قاره و صدتا چیز دیگر را باید چک کند. اینطوری نیست که آقا سوار تانک شو و برو جلو! یک تصمیم خیلی سخت است! بعد اینها را هم نمیشود که بگوید. برای چه؟ برای اینکه اگر بگوید داستان لو میرود. طرف مقابل ما هم همینقدر با اشراف و باهوش است. یک شطرنج است. من که شطرنج بلد نیستم، نمیتوانم بفهمم چرا الان اینطرف سربازش را جلو داد که بخوره. برای اینکه من نمیدانم و او هفتتا حرکت بعدی را دیده است. نمیدانم چرا فیلش را فدا کرد. وقتی به این سمت میرویم و میخواهیم به این چیزها نگاه کنیم، باید دقت کنیم که پازل را تشخیص بدهیم. این بحث خیلیخیلی مفصل و طولانی است ولی من خواستم از سادهانگاری خیلی از دوستان خیلیدلسوز نسبتبه بحث سیاست جلوگیری کنم. بله، وقتی آدم ناراحت میشود، داد هم میزند و سروصدا میکند، این را فروخت، آن را فروخت. نه آقا، اگر خرید و فروشی در کار باشد، اقتضائات سیاسی است و برای این نیست که بگوییم، این سربازش را داد، وزیرش را داد. خیلی وقتها یک شطرنج است و کار هرکسی هم نیست. تدریس میخواهد، نظریههای علوم سیاسی را باید بدانی، استراتژیهای کرهزمین را باید تشخیص بدهی، استعمار و انواع آن را بدانی. به این سادگی نیست. ما میتوانیم خوشبین باشیم و میتوانیم بدبین باشیم. من به نظرم میرسد نه خوشبین باشیم و نه بدبین؛ منطقی باشیم. البته دعا را هم فراموش نکنید. «ألعَبد یُدَبِّر وَ الله یُقَدِّر»
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید