امروز 23 اسفند 1403 - 12 رمضان 1446
خواندنی ها

متن سخنرانی | مکتب عشق «1»

19 دی 1386 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

یا لطیف
سخنرانی حجةالاسلام سید محمد انجوی نژاد
محرم 86
موضوع: مکتب عشق «1»

مقدمه:
جایگاه خالی کلمه ی عشق نه به عنوان اینکه این کلمه استعمال نمی شود بلکه به عنوان اینکه حقیقت این کلمه استعمال نمی شود در جهان امروز باعث اکثر بدبختیها و بیچارگیهای مادی و معنوی ماست.

نکته اول:

کلمه ای که بهش خواهیم پرداخت از دیدگاه بزرگان ما و اهل بیت ما و از دیدگاه خود خداوند که خالق ماست مقدس و کاراست و این کلمه الان در جهان امروز به ملعبه های مختلف اصلیتش فراموش شده است.بحثی که ما در این دهه به آن خواهیم پرداخت بازنگری در کلمه ی عشق به طور دقیق با ذکر منابع به اضافه ی یک سری برداشت های شخصی است.

نکته ی دوم:

اینکه بحث ما در مورد عشق عرفانی است.بحث ما در مورد عشقی است که اصحاب اباعبدالله را ایجاد می کند .بحث ما راجع به عشق حقیقی است که عزیزان اطلاع دارند که عشق رو به دو قسمت عشق حقیقی و مجازی و عشق واقعی و محبت یا عشق و عاطفه تقسیم بندی کردند که ما حالا جدال در اصطلاحات نداریم.روی هم رفته یک قسمت از دلدادگیهای ما را اسمش رو محبت و عاطفه می گذارند.و وقتی این دلدادگی به یک شرایطی رسید اسمش رو عشق می گذارند.چه در مجاز(عشق زمینی) و چه در حقیقت (عشق آسمانی)

بسیاری از مطالبی که در بحث گفته می شود گرچه عشق عرفانی و حقیقیه اما خود برادرا و خواهرا در عشقهای دنیایی و مجازی هم می توانند به صورت مصداقی پیاده کنند.یعنی در حقیقت اون چیزایی که راجع به خدا و اهل بیت و مکتب عشق گفته می شود اینها در حقیقت در روابط عادی ما هم موثر است ولو در درجات پایین تر و رقیق تر.

نکته ی سوم:

هدف ما مسائل خانوادگی,ارتباطات عاطفی و عشقهای بین زن و شوهر و باز کردن اینها نیست.لذا اگر جاهایی یک مثال کوچک زدیم و خیلی زود رد شدیم ذهنتون به این نکته منعطف بشه که هدف ما بررسی عشق دنیایی و مجازی و خواصش و چگونگی به حقیقت رساندن این عشقهای مجازی نیست.اما میشه به هر حال این قسمتهایی رو که خواهم گفت در اینگونه زندگی ها هم پیاده کرد.

نکته ی چهارم:

اگر ما عشق مجازی رو نشناسیم راهی به شناخت عشق حقیقی نخواهیم برد.توضیحاتش رو عرض خواهم کرد.در روایات و شاید هم در امثال و حکم داریم که:

المجاز قنطرة الی الحقیقه.مجاز یک پلی است که ما را به سمت حقیقت راهنمایی می کند.
یعنی در حقیقت در دنیا اول برای شما مسائل مجازی شکل می گیرد بعد که اینها شکل گرفت شما علاقه مند به مسائل حقیقی می شوید.مثلا زمانی که شما قصد خرید دارید اول به شما یک بروشور می دهند.در این بروشور مثلا شما قصد دارید که یک منزل حقیقی بخرید.در این بروشور نمای بیرون رو به شما نشان می دهند بعد در داخل عکسهای اتاقها رو به شما نشون می دهند در واقع همه ی اینها مجاز است.شما خودت رو در این خونه فرض می کنی و بعد نگاه می کنی ببینی که آیا در این خونه احساس راحتی می کنی یا نه!؟اگر که در این خونه احساس راحتی نکردی سراغ حقیقت نمیری.با اینکه یک کاغذه اما همه رو بررسی می کنی بعد ممکنه بگی که به درد من نمی خوره.چون شما اومدی خودت رو در جایگاه حقیقت این خانه قرار میدی بعد ذهن پرواز می کند .حقیقت را در ذهنت مجازی ایجاد می کند.بعد شما خودت رو تست می کنی که آیا با این مجاز من به اون حقیقت راضی میشم یا نه؟ بنابراین اگر یک کسی اومد گفت که عشق حقیقی را خالص به ما بگویید و مجاز را معرفی نکنید یا اصلا من به مجاز نیازی ندارم این در واقع داره شعار میده.باید حتما یک مجازی باشه که شما امتحان بدهید.

مومن امتحن الله قلبه للایمان

شرایط کسانی که در حکومت امام زمان می توانند خوب کار کنند این است که قبل از حکومت امام زمان مجازی امتحان داده باشند.یعنی اگر امروز تو خودت رو سرباز امام دونستی, برای امام کار کردی برای امام حرف زدی, برای امام کم خوابیدی , برای امام تلاش کردی و برای امام درس خوندی این مجاز به شما اجازه می دهد در زمان حکومت امام اگر حتی از دنیا رفته باشد با اصل رجعت شما را برگردانند و شما را در حکومت حقیقی امام زمان کارگزار کنند. 

خیلی ها ایراد می گیرند که آقا ما برای چی نماز می خوانیم؟ما حقیقتا باید با خدا حرف بزنیم که حرف می زنیم.در اینجا می گوییم که نماز یک مجاز است که به شما آداب حرف زدن در برابر خداوند را نشان بدهد.اگر نماز تو را به حقیقت وصل نکند این نماز فقط قضا و عذابی ندارد و از وصال خبری نیست.لذا این مجاز رو شما باید داشته باشید.اغلب عباداتی که ما داریم مجاز است.شما الان گریه می کنید و سینه می زنید و برای آقا اباعبدالله مشکی می پوشید.کسی که 1400 سال پیش حقیقتش از بین رفته.ولی یک حقیقتی از امام حسین در عالم وجود دارد اما شما مجازا خودت رو جزو یاران قرار میدی.یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما

نکته ی چهارم:

مجاز مقدمه ی حقیقت است.یعنی مجاز تا نباشد انسان اصلا نسبت به حقیقت جاهل است.اگر عشق حقیقی در دل شما نباشد و احساسش نکنی از اینکه اصلا عشقی در دنیا وجود دارد شما نسبت به این جاهلی که اصلا عشق یعنی چی؟

نکته ی پنجم:

اگر یک انسانی بیاد بگه که بنده با اینکه دنبال عشق مجازی رفتم اما بهش نرسیدم آیا من از عشق حقیقی و عشق خدا و از مکتب عشق محرومم؟جواب اینه که نه.مثلا اگر شما در ذهنتان هیچ خانه ای را نپسندید دیگه هیچوقت خونه دار نمی شوید؟قطعا نه .چون یک حقیقتی به سراغ شما خواهد آمد.اما یک نقصهایی در این عشق حقیقی وجود خواهد داشت بالعکسش هم هست که آیا ممکن است انسانی به عشق حقیقی هیچوقت نرسد اما عشق مجازی خوبی داشته باشد؟میگیم بله احتمالش هست.

نکته ی ششم:

افسانه هایی که در باب عشق باب شده که من توصیه می کنم برادرها و خواهرهایی که به کتابهای اخلاقی و عرفانی مراجعه می کنند حتما و حتما تایید یک مرجع,یک فقیه و یک عالم شناخته شده را پیرامون این کتاب عرفانی و عشقی یا کتاب اخلاقی داشته باشند.برخی از کتابها داخلش زهر داره. بهترین نوشابه و بهترین غذا برای شما آماده کنند.یا بهترین مقوی ترین غذا مثل عسل رو برای شما فراهم کنند و بگویند که خوشمزگیش رو داره, آنزیمهاش رو داره تمام ویتامین ها رو داره اما ببخشید ما یک قاشق هم زهر در اون ریختیم.شما لب به کل این عسل نمی زنید.بعضی از کتابها تمام عسله اما دو تا قاشق زهر در اون هست.مثلا کتاب کیمیای سعادت امام محمد غزالی یک کتاب بسیار ارزشمند از نظر اخلاقی است اما نه برای همه.برای یک عالم مجتهد مطلب شناس که این کتاب رو بررسی کنه و زهرهای اون رو بشناسه.در بعضی جاهاش زهر داره اساسی هم داره.این کتاب نمی تواند عشق را به تو معرفی کند مگر اینکه یک عالمی بیاد و یک تاییدیه روی اون بگذاره که آقا این قسمت از کتاب خیلی خوب بوده.در برخی از کتابهای منصوب به عرفا و علمای اهل سنت در داخلش برخی از مبانی غیر دینی داره.مثلا در تذکرةالاولیای عطار نیشابوری با اینکه عطار از اهل سنت نبوده(در برخی جاهاش تقیه کرده نوشته)اما برخی از روایتها و داستانهایی که نقل می کند کاملا بی اساس است.مثل اینکه ایشون در برخی از داستانها و حکایاتی که نقل می کند عشق مجازی و عشق به مردم رو مانع عشق به خدا می داند.
دقیقا برعکس فرمایشات معصومین,دقیقا برعکس متن صریح قرآن کریم.این یعنی زهر.چرا که یک جاهل نسبت به کل احکام دینی این رو می خونه و یک برداشت بد می کنه و تبدیل به یک آدم بداخلاق و اخمو و منزوی از دنیا می شود که نه تنها از هرگونه ارتباط عاطفی با مردم فراریه بلکه منزجر و متنفره.آرزو می کند که هیچ کس دوروبرش نباشد که من فقط می خواهم با خدای خودم حرف بزنم یا ندانستن نوع نگاه جنسیتی نسبت به عشق.یعنی عشق در زن و مرد در مجاز تعریفش متفاوته

نکته هفتم :

ابتذال کلمه ی عشق در جهان امروز ما نکته ی بعدی است که با جایگزینی کلمه ی لاو برای همه ی دوست داشتنهاست.یعنی اینکه طرف اگر سگش رو دوست داره میگه آی لاویو,مادرش رو دوست داره میگه آی لاویو,حتی مسیح (ع) رو دوست داره میگه آی لاویو,خدا رو هم دوست داره میگه آی لاویو.این عشق مشکل جهان امروز ماست.(به ابتذال کشیدن).اسم شهوت رو عشق می گذارند,اسم محبت رو عشق می گذارند,اسم دلتنگی رو عشق می گذارند,اسم عاطفه و هر نیازی رو عشق می گذارند,اسم خودخواهی رو هم عشق می گذارند.لوازمی که از این نوع عشق بلند می شود پر از خودخواهی است اما اسمش رو عشق می گذارند.

نکته ی هشتم:

همین عده ای که این تیپی هستند عشق به خداوند را هم یک عشق سیب زمینی کرده اند.یکی از مشکلات ادبیات عرفانی و عشقی,یکی از مشکلات مکتب عشق امروز ما ورود کتابهایی است که ترویج دهنده ی عشق سیب زمینی هستند.آدمهایی که فقط یاد گرفتند که بگویند که خدا خیلی دوست داریم تو خیلی خوب و مهربونی.اما وقتی نگاه می کنیم می بینیم از تکلیف و آثار عشق چیزی وجود ندارد.تو که اینقدر قشنگ نوشتی که خدایا دوست دارم و ….این عشق و دوست داشتن چقدر در زندگیت موجود است؟اصلا اثری از نفرت نیست. نمیگه خدایا خیلی دوست دارم اما نفرت نسبت به دشمنان خدا در این کتابها دیده نمی شود.یعنی در مهد صهیونیست در جایی که بزرگترین استعمارها و استثمارها انجام می شود ودر جایی که لایحه ی بمب ریختن بر سر مردم ابلاغ می شود این کتابها چاپ میشه که خدایا تو چقدر خوب و مهربونی.خدایا مردم همه خوبند و الی آخر.اگر خوبند عراقیها مردم نیستند؟؟افغانیها مردم نیستند؟؟فلسطینی ها مردم نیستند؟خدای به این مهربونی نسبت به اینهمه ظلم, غضب و قهاریتش به جوش نمیاد؟

لذا امام صادق فرمودند:
هل الدین الا الحب والبغض(عشق بدون نفرت سیب زمینه عشق که نیست)

یارو معشوقه داره کتک می خوره آقا هم وایساده که دوست دارم!!اگر راست میگی این یارو رو بزن بره نه اینکه مدام بگو دوست دارم و هیچ کاری هم نکن.
بزرگترین مانع عاشق شدن امروز مردم ما این کتابهای عاشقانه ی غربی نسبت به خداوند است.تماما هم جملات قشنگ و خوب که خدایا تو خیلی خوبی.من در تنهاییها و در خلوتهایم تو را می خوانم.هر وقت فلان می کنم تو را می خوانم.در حقیقت مناجات مسجد کوفه ی آقا امیرالمومنین رو نصف کرده.در حقیقت سیب زمینیش رو جدا کرده جاهایی که هیچ تکلیفی از ما نمی خواهد.مثلا انت الرازق و انا المرزوق.اما بعدش رو نمیاد بگه که انت السلطان و انا الممتحن.میگه خدایا ما امتحان نمیدیم فقط میگیم دوست داریم.
همینطوری که پشت تلفن و در خیابان میگیم به راننده تاکسی هم میگیم به اونم میگیم آی لاویو

نکته ی نهم:

وحدت در عشق:

یعنی عشق حقیقی و عشق مجازی وحدت طلب است.انسان نمی تواند در مجاز عاشق تعداد زیادی شود.اینجا بعضی ها ممکنه بگویند که آقا شما همیشه خودت گفتی به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست.گفتم خرم از آنم.در اینجا من عشق به آثار دارم.وقتی یعقوب پیراهن یوسف را می پوشد یک یوسف معشوق یعقوب نیست و یک پیراهن.پیراهن چون مال یوسف است معشوق, یعقوب است.عاشقم بر همه عالم چون همه عالم از اوست.بنابراین عشق وحدت می آورد.بعضی اوقات ما محبت را با عشق قاطی می کنیم.زمانی که ما ارتباطات اجتماعی داریم محبت ایجاد می شود حتی نسبت به کسی که فقط و فقط راننده سرویس ماست محبت ایجاد می شود و ما اسم این را نباید سریعا عشق بگذاریم.عشق حالتی است که به تعریف آن خواهیم پرداخت.

قانون مهم:

معشوق بر عشق ارجح است که همه ی علما هم به آن اتفاق نظر دارند.یعنی اگر در عشقی خودت را خواستی نه معشوق را تو عاشق نیستی بلکه محبت داری.
محبت یک سیستم معامله ایه که بهش میگن معاطفه.یعنی دوطرفه است.اما در عشقی که ما می گوییم معشوق بر عشق ارجح است یعنی ما اول بررسی می کنیم که ببینیم رضایت معشوق چی هست و اگر رضایت معشوق این بود که ما عشق خودمون رو فراموش کنیم فراموش می کنیم.

اگر رضایت معشوق این بود که مالک اشتر تو از کنار من که معشوق تو هستم برو هزاران کیلومتر اونطرف تر(مصر) که نه صدای من را بشنوی و نه من را ببینی طوری که هیچ ارتباطی نداشته باشی ولی رضایت من اینه مالک حرکت می کنه بدون اینکه حتی سرش رو برگردونه و یک نگاه عاطفی بکند.سرش رو پایین میندازه و حرکت می کند که نکند من یک نگاه عاطفی را به علی بکنم و علی(ع) در دلش یک مقداری غمگین شود.بلکه خوشحال و شادان حرکت می کند و به بیابون که رسید گریه می کند  

عشقهایی که امروز دنبال دوطرفه بودن می گردند این عشقها محبته.عشق وقتی ایجاد می شود اصلا انسان به یکطرفه و دو طرفه بودنش کاری ندارد.طوری که این خدا و یا این آدم می خواهد جواب بدهد می خواهد هم جواب ندهد من وظیفه ی عاشق بودن خودم را انجام می دهم.چون در مجاز ما عادت به اینگونه عشق ورزی نکردیم برای همین است که سر جانماز هم با یک سری از توقعات می نشینیم.چون در مجاز دقت و عادت به اینگونه مهرورزی نکردیم برای همین است که هر چه در خانه ی آقا اباعبدالله می آییم فکر می کنیم یک چیزی از درخانه ی آقا اباعبدالله باید بگیریم.
جملات حقیقی ما اشتباه است. که آقا نماز خوندیم بدتر شد.عبادت کردیم چی شد و…اینها اشتباهه. و جملات مجازی ما اشتباهتره.یعنی خیلی ازما در بحث عشق در مجاز در جهان ما داریم اشتباه می بینیم

در عالم بگردید ببینید حتی تعداد عاشقان مجازی چندتاست؟از هر صد هزار تا یک نفر هست؟؟از هر یک میلیون یک نفر هست؟؟کل مملکت ما هزار تا عاشق داره؟؟در کل جهان یک میلیون عاشق وجود داره؟؟ تازه مجازی رو داریم میگیم.

می بینید تمام ارتباطات به نوعی توقع دوطرفه بودن دارند.یعنی ارتباط را برقرار کرده که دو طرفه بشه.هیچوقت عادت نکرده که دعا کند فقط برای اینکه دوسِت دارد دعا می کند برای اینکه برایش بماند,دعا می کند که اینطوری بشود.مثلا بهش میگن آقا دعا کنید که برم کربلا میگه دعا می کنم که با هم بریم کربلا.نمیشه خودت رو حذف کنی؟؟نه نمیشه .اگر هم طرف رفت کربلا اس ام اس می زنه که بر هر چی تنهاخوره لعنت.هر چند اینها محبته و دوست داره و راست هم میگه اما عشق نیست. زیراب اینگونه ارتباطات رو نمی زنم اما می خوام عشق با محبت و عاطفه قاطی نشه.عشق اتفاقا یکطرفه است

در روایت قدسی ببینید خداوند می فرماید؟:بنده ی من چقدر معامله ی زیبایی من و تو با هم داریم تو از زمین شر برای من می فرستی و من از آسمون خیر برای تو می فرستم.

یعنی خداوند با این حدیث قدسی دارد حتی ارتباط مجازی عاشقانه ی ما را زیر سوال می برد

خط مرزی شهوت و عشق مجازی:

این دو در کنار هم حرکت می کنند که دو حالت وجود دارد

1.عشق مجازی که باید با شهوت همراه باشد

2.عشق مجازی که نباید با شهوت همراه باشد

در مورد اول روابط زناشویی و ازدواجه که اون شهوته هم, درش عشق و محبت وجود دارد وگرنه شهوترانی نیست.

و در مورد دوم در مسائل غیر ازدواج است .عشقهای مجازی که نباید با شهوت همراه باشد.چون گفتیم شهوت خیلی نزدیک به عشق مجازی حرکت می کند و حق هم دارد.یعنی یک قسمتی از عشق مجازی حق اینه منتها در روابط زناشویی. در غیر اینصورت کوچکترین ذره ای از شهوت عشق را فاسد می کند.

عشق مجازی چند مشکل دارد:

مشکل اول:

ابزارها در تشکیل عشق مجازی موثرند.شما در عشق خدا و عشق حقیقی نیاز به ابزار خاصی نداری بلکه این اعمالند که موثرند.یعنی به قد و سن و فرهنگ و کلام و جمال و کمال شما نگاه نمی کنند بلکه می گویند شما قابلیت رسیدن به خداوند و قابلیت قرار گرفتن در ایدئولوژی و چارچوب مکتب عشق رو داری هر کی می خواهی باش.اما عشق مجازی این ضعف رو داره که ابزار در تشکیل عشق مجازی موثر است.یعنی یک قسمت از ایجاد عشق مجازی در اثر ارتباطات قلبی است. و قسمتی هم به ارتباطات فیزیکی و ظاهری بر می گردد.یعنی ممکن است ظواهر در تشکیل عشق یا تشکیل نشدن عشق موثر باشد.بنابراین این ایراد اول است و به همین دلیل ممکن است یک عده ای هیچوقت در عالم به عشق مجازی نرسند چون ابزارشون تکمیل نمی باشد.اصلا یک عده ای ممکن است در عالم معلولیتهایی داشته باشند که اصلا هیچوقت نتوانند به این موضوع فکر کنند.

مشکل دوم:

اینکه عشق مجازی آرام آرام به یک دور می رسد.یعنی آرام آرام انسان دور چهار پنج گزینه می چرخد تا می رسد به نقطه ی اول.یعنی اول خودش رو دوست داره بعد والدینش رو دوست داره بعد یواش یواش جنس مخالفش رو دوست داره بعد فرزندش رو دوست داره بعد نوه اش رو دوست داره بعد دوباره خودش رو دوست داره یعنی می چرخه که این وسط کلی اتفاقات ناجور هم رخ میده.یعنی جدایی از خودی که دوست داره به خاطر کس دیگه ای که دوست داره.جدایی از پدرومادری که دوست داره به خاطر همسری که دوست داره.جدایی نسبی از همسری که دوست داره به خاطر بچه هاش که دوست داره و جدایی از بچه ها به خاطر نوه.  این بلایی است که همه ی کسانی که در سیکل عشق مجازی هستند سر همدیگه میارند که البته این قانونشه و نمیشه سرش دعوا می کرد و تمام اینها مقدمه ای هست که مارو با خود مکتب آشناکند که باید به جای دیگه ای هم نگاه کرد.

مشکل سوم:

که در حقیقت مشکل نیست و باید رفع شود.
در مجاز و حقیقت آموزش لازم است.عاشقی یک فن است+یک هنر =نحوه ی اجرای این آموزش
معمولا ماها در کشورمان عادت کردیم که به محض اینکه جوانها احساس یک محبت شدید کردند اول اسمش رو عشق می گذارند و بعد هم بدون آموزش داخل این عشق می روند و این محبت رو یا خرابش می کنند یا افراطیش می کنند یا تفریطیش می کنند.آخرش هم به دعوا می کشد
بنابراین آموزش لازم است.کمااینکه ما می خواهیم صحبت کنیم و مکتب عشق عرفانی رو آموزش بدهیم برای اون قسمت از مکتب عشق مجازی هم آموزش لازم است

عشق به حقیقت و عشق به خلق ملازمه دارد.هر چقدر از بالا کم کنی پایین کم میشه و هر چقدر از پایین کم کنی بالا کم میشه.هر چقدر به عشق حقیقی بیشتر برسی عشق مجازی پررنگ تر می شود و هر چقدر به عشق مجازی بیشتر برسی عشق حقیقی پررنگ تر می شود.

من لم یشکرالمخلوق لم یشکر الخالق

کسی که به عشق مجازی نرسد و شکر و حمد نگوید حقیقت را شکر نکرده است

یعنی اگر در مقابل عشق حقیقی ابرو در هم بکشد در مقابل عشق مجازی هم ابرو در هم می کشد

یعنی اگر در روابط عاطفی مجازیتون از خدا کم بگذارید این رابطه خراب می شود و اگر در روابط حقیقی الهیتون از مجاز کم بگذارید اون رابطه خراب می شود.اگر به خاطر نماز خواندن دل یک نفر را بشکنی نمازت خراب می شود و اگر به خاطر دل یک کسی نمازت رو بشکنی دل اون خراب می شود!!!

چهار قانون مشترک بین عشق حقیقت و مجاز حلقه ی اتصال به بحث مکتب عشق

قانون اول:

عشق اثر نام دارد یعنی انسانی عاشق است که نام معشوق لقلقه ی زبانش باشد و اگر انسانی نامی بر لب لقلقه ی زبانش بود که معشوق بدش میاد بیخود میکروفون برندارد که من عاشقم.آقا مثلا معشوق شما از تربچه بدش میاد تو هم مدام راه بری بگی تربچه تربچه تربچه!قطعا تنفر ایجاد می کند.آدمی که اذکاری رو لبش هست که این اذکار رو معشوق مجازیش یا خدا نمی پسندد عشق رو داره خراب می کنه.این اثر عشق رو کم می کند و تبدیل به تنفر می کند
آیا می شود انسانی عاشق خدا یا عاشق معشوق و معشوقه ای باشد اما از ادبیاتی استفاده کند که اونها بدشون میاد.لباسی بپوشد که اونها بدشون میاد,طوری حرف بزند که بدشون میاد جایی بره که بدشون میاد!!!!!!!!!!!!


دید مجنون را یکی صحرانورد کو به روی پشته ای بنشسته فرد

صفحه اش از خاک و انگشتان قلم بر به روی خاک هی میزد رقم

گفت ای مجنون بیدل چیست این نامه انگاری بهر کیست این

گفت مشق نام لیلی می کنم خاطر خود را تسلی می کنم

چون میسر نیست بر من کام او عشق بازی می کنم با نام او



یعنی اینکه انسان باید درگیر باشد

قانون دوم:

عشق مجازی و عشق حقیقی تمرکز می آورد.یعنی اینکه اگر صد هزار نفر در یک جمعی باشند این دائم دنبال اون یک نفر می گردد.صد هزار تا بخندند و بهش باریک الله بگویند می گرده ببینه که اون یک نفر چی میگه.صد هزار تا فحشش بدهند اگر اون یک نفره بهش بگه باریک الله راضی میشه.به خاطر اینکه عشق وحدت و تمرکز میاره.وقتی انسان به یک معشوق حقیقی و یا معشوق مجازی می رسه تمرکز میاره

ببینید چقدر عشقهای این زمانه مبتذل شده.طرف رفته بود چاپخونه گفته بود کارت دعوت برام چاپ کن که( معشوق عزیزم من در دنیا فقط و فقط تو را می ستایم و فقط تو را دوست دارم)از این کارت پنجاه تا برام چاپ کن.اینها بازیه.اما محبت اشکالی ندارد.

آقا شما به این بگو نوکرتیم به اون بگو چاکرتیم به اون بگو خاک پاتیم و…چه اشکالی داره که آدم همه ی خلق رو دوست داشته باشد.اما عشق وحدت میاره.تمرکز میاره.یعنی اینکه انسان تمام فکرش این هست که رضایت معشوق را جذب کند.چرا برخی از مردم در محیطهای مخالف کم می آورند و همرنگ جماعت می شوند چون تمرکزی در عشق ندارند.مکتب عشق مکتبی است بسیار قوی.چرا برخی میگن خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو و عاشقان می گویند همرنگ جماعت نشو ولو رسوا شوی.برای اینکه تمرکز داره و فرقی براش نداره.رسوا که میشه کیف می کنه که همه من رو می شناسند.مجنون میگه همه تو خیابون من رو می شناسند که فلانی مجنونه.خب بگذار بگویند که مجنونه

قانون سوم:

عشق مجازی و حقیقی نسبت به لوازم معشوق انسان احساس دلبستگی و عشق می کند.اول بحث هم گفتم می بینی خانه ی کعبه رو می بوسه,قبر امام حسین رو می بوسه,عاشق نخلهای بین الحرمینه,قربون کبوترهای حرمت و…

پای سگ بوسید مجنون خلق گفتندش چرا؟

گفت این سگ گاهگاهی کوی لیلی رفته است

بنابراین آثار و لوازم خیلی مهمه.یعنی اگر رفت به سمت حقیقت این آثار و لوازم خودشون اثربخشی دارند.ما در دستورات زیارتیمون داریم که لمس کنید.اگر می تونی برو جلو و هر چقدر که می تونی به ضریح نزدیک شو و اگر در ضریح باز میشه برو به قبر برس.لمس کن و ببوس

آثار معشوق برکات دارد.آرامش می دهد.خیلی از خانواده های شهداء کسانی هستند که با آثار به جا مانده از بچه هایشان که بیست سال گذشته هنوز که هنوزه احساس محبت می کنند.آثار عشق می آورد.

قانون چهارم:

وقتی عشق میاد,تمرکز میاد,آثار و اثر نام میاد این نکته هم ایجاد می شود یعنی عاشق نسبت به معشوق عادت به خوب بینی دارد.در روابط مجازیتون و روابط حقیقیتون یعنی رابطتون با خلق و رابطتون با خدا اگر قسمتهای بد در چشمتان می آید مشکل عشقی دارید.ولی وقتی به حضرت زینب می رسید که ومارایت الا جمیلا,اگر بر دیده ی زینب نشینی به غیر از خوبی خالق نبینی

یعنی بالاترین اثرات عشق رو داریم می بینیم.جدی ندیده و جدا اینطوری بوده!

پایان مقدمه

فصل اول: مبادی عشق

از راههای بسیار بسیار مورد توصیه برای تهذیب, که این دهه دهه ی مهذب شدنه ,دهه ای است که به برکت آقا اباعبدالله شب هفتم هر چی هست رو پاک می کنیم.از مهمترین راههای توصیه ی حکماء و برخی فلاسفه و عاقلان و از مهمترین راه رسیدن به حقیقت خداوند تبارک و تعالی و رسیدن به کلمه ی مهذب شدن بحث عشق است.خوف و ترس و طمع جواب قطعی نمی دهد.

در مثنوی مولوی می فرماید:آن نفس که شد عاشق, اماره نخواهد شد

در مبارزه با نفس اماره, شمشیر بُرنده و شمشیر بَرنده ی ما عشق است

پای استدلالیان چوبین بود

پای چوبین سخت بی تمکین بود

مرحوم شهید مطهری در کتاب ارزشمند جاذبه و دافعه ی آقا امیرالمومنین صفحه ی 72 از قول یک صاحب دلی این جمله را می گویند که در حقیقت این صاحب دل به ایشان این نصحیت را کرده گفته فلانی:
کاملی را پیدا کن و رشته ی محبت و ارادت او را به گردن آویز که از راه عقل و استدلال هم کم خطرتر و هم سریعتر است.

مرحوم حضرت آیت الله علی آقای شیرازی که استاد شهید مطهری بودند و استاد وارد و عالمی هم بودند یکی از مباحثی که با مرحوم شهید مطهری کار می کردند بحث عشق بوده.یکی از هم حجریهای ایشان می فرماید:نیمه های شب می دیدیم که شهید مطهری در بالکن حجره می ایستد و شروع به صحبت کردن می کند و سالیان سال هم ادامه داشت تا بالاخره در این صحبتهای عاشقانه ما متوجه شدیم که مخاطبش را هم می بیند و دارد با امامش صحبت می کند.

در بحارالانوار جلد 178 صفحه 226:

قال علی (ع):الحب افضل من الخوف
عشق بر ترساندن مردم از خدا فضیلت دارد

در حقیقت این روایت تقدم عشق را بر کلیه ی راههای تهذیب برای ما بیان می کند.

در همین کیمیای محبت که جدیدا چاپ شده در شرح حال حضرت رجبعلی خیاط صفحه 157 مرحوم شیخ احمد سعیدی که از مجتهدین مسلم و کسی که درس خارج می داده یعنی مجتهد پرور بوده ایشان می فرماید:به یکی از مریدان آشیخ رجبعلی خیاط که البته شیخ رو هم نمی شناختم سوال کردم:خیاط خوب در تهران سراغ نداری؟گفت چرا فلانی.من هم رفتم اونجا و همینطور که شیخ داشت اندازه ی ما رو می گرفت با من صحبت می کرد که چطوری؟کجا هستی؟کجا زندگی می کنی؟ بعد گفت:چکار می کنی؟گفتم درس.گفت:درس میدی یا درس می خونی؟گفتم من به اجتهاد رسیدم و دارم درس خارج می دهم.گفت:آشیخ رجبعلی همینطور که این متر دستش بود ایستاد.وقتی ایستاد و مکث کرد من برگشتم نگاش کردم که چرا مکث کرده؟بعد دیدم در چمشهاش یک حرف خیلی سنگینی رو داره به دل من تزریق می کنه.بعد هم با زبانش گفت:که برو درس عاشقی بیاموز و بیاموزان

می گفت:این جمله آنقدر در من اثر کرد که من رو بیچاره کرد.طوری که یک مجتهد مسلم از شاگردان ثابت یک خیاط می شود.همین خیاطی که می گوید عشقش به خلق اینگونه او را عاشق خداش کرده بود.ابدا با مردم بد برخورد نمی کرد.جوانی یک ساعت زودتر قبل از شروع مجلس خدمت آشیخ رجبعلی رسیده بود که حالا مثلا تو مغازه یه پیرهنی بخره.آشیخ رجبعلی خیاط میگه عزیز من ما اینقدر خریدیم اینقدر هم کار کردیم که دستمزدمه.جوان مدام اصرار بر چونه زدن داشت.بعد آشیخ رجبعلی به جوان گفته بود که آقا جون شما نمی خوای بخری.بعد این جوان یک کمی ناراحت شد.ایشان می فرماید:مجلس که شروع شد و جوان هم در مجلس حضور داشت بعد از چند دقیقه که از مجلس گذشت آشیخ رجبعلی مجلس رو قطع کرد و رفت سراغ اون جوان دستش رو بوسید و رفت که پای اون جوان را هم ببوسد.گفت آقاشیخ چکار می کنی؟گفت:جوان من را حلال کن.این چرک کوچکی که از این جمله ی من در دل شما ایجاد شد امشب من رو کلا بسته.قبض قبضم اصلا نمی توانم خدا را ببینم!!!

درس عاشقی بیاموز یعنی انسانی که عاشق نباشد چگونه می خواهد به خدا برسد و این مانع تهذیب است

عشقه یک گیاه است که در لسان العرب جلد 10 صفحه ی 251 اینطور ترجمه کرده که نام گیاهی است که سبز شده سپس لاغر و نازک شده و در نهایت زرد می شود.بعد از این نتیجه گرفته اند که انسان در اثر عشق چنان بهش فشار میاد که آرام آرام لاغر می شود و سپس زرد می شودعشق آدم رو پژمرده می کند.

کتاب فطرت شهید مطهری صفحه ی 89 تعریف دیگه ای برای عشقه دارد:

می فرماید:عشقه یک گیاهی است که پیچک است.دور گیاه اصلی می پیچد طوری که گیاه اصلی هر چی خروجی دارد این می گیرد و هر چی ورودی دارد این بهش می دهد.

بعد شهید مطهری اینطور تفسیر می کند که عشق یک گیاهی است که دور انسان می پیچد.خروجی و ورودی انسان را کنترل می کند.هر چی می خواهی بیرون بدهی از این فیلتر می گذرد و هر چی می خواهی وارد کنی باز هم از این فیلتر می گذرد.لذا خصوصیات عشق در تو تکمیل می شود.بعد گیاه را محدود و محصور می کند طوری که این گیاه آرام آرام می شود محل روزی خوردن عشق یعنی این پیچک.یعنی در حقیقت خود گیاه روز به روز ضعیفتر می شود

در کتاب مجمع البحرین جلد 5 صفحه ی 214

جمله ی جالینوس حکیم بسیار زیباست

عشق فعلی نفسانی دارای سه موقف است

1.تخیل در ایتدا

2.فکر در میانه

3.ذکر در انتها


یعنی اولین قدم این است که انسان در ذهنش معشوقی برای خودش درست می کند.تخیل یعنی خیال پردازی.یک ذهنیتی از معشوق حقیقی یا مجازی ایجاد می کند

در دومین قدم وقتی وارد می شود شروع به فکر کردن می کند.مصادیق را می سنجد که کدام یک از اینها آن چیزی هست که من فکر می کردم
.
بعد که رسید میشه ذکر در انتها.دیگه نمی تواند فراموش کند.

در حقیقت جالینوس حکیم سه پله را برای عشق در این کتاب معرفی می کند

در الاشارات والتبیهات جلد 3 صفحه ی 162:

مرحوم ابوعلی سینا می گوید:عشق یک محبت مفرط و از حد گذشته است

یعنی اینکه انسان دلش تنگ می شود نمی گیرد.از صبح تا شب زندگی می کند,غذا می خورد,راه می رود,می خندد و صحبت می کند اما دائم یک بغض خیلی کوچکی که حاصل از معشوق خواهی است این گوشه ی گلوش گیر کرده .تا تنها می شود این بغض می شکند.تا معشوق را کنار خود نبیند آرام ندارد.

یک وقتی خدمتتون عرض کردم در شرح حال مرحوم سید محمد باقر شفقی که ایشون می گفت:از نوکرش سوال کردند که این آقا چطوره؟گفته بود خیلی عالیه.آدم بسیار بسیار نرمالیه.صبح سر موقع صبحانه اش رو می خوره با روحیه سر کلاس درسش میره.میگه می خنده.ظهر میاد خونه ناهارش رو با خانواده می خوره بعد از ظهر استراحت مختصری می کنه بعد یک چایی و بعد یه دوره گردی و درسی و…سر شب برای نماز جماعت میره مسجد ,منبرش رو هم میره.بعد میاد خونه شام رو با خانواده اش می خوره بعد می گیره می خوابه تا دوازده شب.اما آقا دوازده شب که میشه ایشون دیگه قاطی می کنه که یک کمی این آقای ما می زنه به سرش. تو اتاقش می بینم راه میره سرش رو تکون میده گریه می کنه می شینه بلند میشه می چرخه اصلا معلوم نیست چشه.بی قراری عاشقی !!!

یکی از بزرگان علمای تبریز نقل می کردند:که ما در جایی ساکن بودیم و اونجا زندگی می کردیم و یک پیرمردی بود که کارهای باغبانی خونه رو می کرد.بعد می گفت یک نیمه شبی بلند شدم که تجدید وضویی بگیرم اومدم تو حیاط دیدم که از اتاق این باغبان ما یک نور بسیار عجیبی داره به چشم می خوره.نوری که مشخصه نور لامپ نیست یک نور عجیب غریبیه.بعد میگه اومدم قدم بردارم دو قدم رفتم به محوطه ی نور رسیدم دیدم اصلا دیگه اختیار بدنم دست خودم نیست.هر کاری می کردم دستم رو تکون بدم دیدم دستم نمی کشه,خواستم عقب عقب برم دیدم نمیشه اصلا قفل شدم.می خواستم صدا بزنم نمی شد.گفتم خدایا نکنه من سکته کردم مُردم.دیدم نه چشمهام کار می کنه حرکت می کنه اما بدنم قفل شده.بعد آرام آرام دیدم نور کم شد تا از بین رفت.تا از بین رفت من بدنم راه افتاد.رفتم و در زدم باغبان در رو باز کرد گفتم اجازه هست بیام داخل؟وارد شدم و به باغبان گفتم داستان چیه؟؟این نور چی بود که من رو یک ساعت اینجا قفل کرد؟؟میگه باغبان خیلی ناراحت شد.گریه کرد و گفت به دو شرط خدمتتون میگم:

1.مِن بعد, شما همونطوری که به من دستور می دادین که اینو بگیر و اونو بخر و اینو ببر و اونو بیار اینها ترک نشه.چون من دلم خوشه که روزی من اطاعت از دستور شماست!

2.تا زنده ام برای کسی این داستان را نگویید.

گفت:بفرمایید

گفت:آقا بعضی از شبها اینجا میاد.گفتم شما مگه چکار کردی؟گفت:کاری نکردم این چار تا گیاهی که دستمه با عشق اینها رو پرورش میدم.چار تا آدم که کنارم هستند با عشق بهشون نگاه می کنم.نماز که می خونم با خالقم صحبت نمی کنم با معشوقم حرف می زنم.ترک گناه می کنم به این دلیل که خالقم رو دوست دارم.عبادت می کنم چون دوسش دارم عبادت می کنم. ببینید عشق چطور کولاک می کنه!؟

که ظاهرا دو روز یا دو هفته بعد این باغبون از دنیا می رود..

» دانلود صوت سخنرانی مکتب عشق «1»

http://www.rahpouyan.com/pageSound.asp?tid=649

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید