امروز 20 دی 1403 - 8 رجب 1446
خواندنی ها

متن سخنرانی - نجات‌یافتگان (2) - ایام فاطمیه اول 1403

14 دی 1403 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

یا انیس
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: نجات‌یافتگان – قسمت دوم
تاریخ:1403/08/25

 

عناوین اصلی:
»یکی از راه‌های رسیدن به خداوند تبارک و تعالی استماع قرآن است
»حقیقت دین یعنی عبودیت
»اولین مقام خشیت این است که در مقابل خدا به هیچ بودن خودت رسیده باشی
»تقوا یعنی زمینه گناه را جور نکن
»خوف نباید منجر به یأس از رحمت الهی بشود

 

»یکی از راه‌های رسیدن به خداوند تبارک و تعالی استماع قرآن است
استفاده کردیم از استاد افخمی؛ بسیار عالی بود. اتفاقا آیات، آیاتی بود که دقیقاً من می‌خواستم اشاره کنم که به این خوبی هم قرائت شد و ان‌شاءالله خود قرآن بر نورانیت تأثیر داشته باشد. ببینید وقتی قرآن خوانده می‌شود، دستور قرآن این است که «فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا» یعنی گوش بدهید و سمع کنید. سمع یعنی متن و محتوا را دریافت کنی نه فقط گوش بدهی. «وَأَنْصِتُوا» سکوت کنی. سکوت به‌معنای تفکر است که خود شنیدن قرآن تأثیر دارد. ما وقتی رفتار مقام معظم رهبری در جلساتی که ایشان دارد را بررسی می‌کنیم می‌بینیم جلساتی که ایشان می‌‌آید می‌نشیند معمولاً حدود ۴۵ دقیقه است تا مثلاً نهایت یک ساعت، یک ساعت و ربع؛ ولی وقتی بحث قرآن می‌شود ایشان با بالای هشتاد سال سن قشنگ سه، چهار، پنج ساعت می‌نشیند گوش می‌دهد و وقتی گوش می‌دهد مشخص است که در برخی آیات سرش را پایین می‌اندازد، در بعضی آیات سرش را بالا می‌گیرد، بعضی از آیات سرش را به تأسف یا به تحیر تکان می‌دهد؛ یعنی دارد مطلب می‌گیرد و این دارد به ما می‌گوید که یکی از راه‌های رسیدن به خداوند تبارک و تعالی همین استماع قرآن است. حالا این ربطی به بحث ما نداشت؛ اما من چیزهایی که عمل می‌کنم را می‌گویم، چیزهایی که عمل نمی‌کنم را نمی‌گویم. آیا در ماشینتان دارید می‌روید ساعاتی را برای استماع قرآن قرار می‌دهید یا همیشه ترانه یا حالا اهل معرفت باشید سخنرانی یا مداحی گوش می‌دهید در حالیکه اثری که استماع قرآن دارد نه سخنرانی دارد نه مداحی به‌شرطی که سمع کنی؛ یعنی همین‌جوری که می‌شنوی به معنایش دقت کنی و از خدا بخواهی که اثر بدهد. خود این نور ایجاد می‌کند.

یک سخنران خیلی بزرگوار که همه می‌شناسید و از اساتید ما هستند من خیلی سخنرانی‌هایش را گوش می‌دادم. دوبار تصادف کردم دوبارش وسط سخنرانی گوش دادن ایشان بوده. یک وقتی بهش گفتم استاد من دیگر با شما قطع ارتباط. ولی آدم هر وقت قرآن گوش می‌دهد آرامش پیدا می‌کند. با اینکه مثلاً ممکن است سخنرانی اگر اراده‌ای باشد برای اینکه عمل کنیم شاید خیلی اثرش بیشتر باشد چون فارسی دارد می‌گوید و در حقیقت همان قرآن را برای ما شرح می‌دهد. از حضرت امام (ره) سؤال کردند ایشان فرمودند اگر حافظ قرآن هم هستی از رو قرآن را بخوان ، خود قرآن، نگاه کردن به قرآن و کلام خدا و … . کاری به این نداریم که ممکن است آدم‌هایی طلبه باشند پنجاه سال یکبار در عمرشان کل قرآن را با معنیش نخوانده باشند.  بله ممکن است ماه رمضان تندتند جزء‌ها را بخوانی؛ اما برای حرف خدا ارزش قائل نباشی که به ما چه گفته. من به بعضی از دوستانی که خیلی حیدر حیدر و یاعلی می‌گویند می‌گویم یک جمله از نهج‌البلاغه بگو نمی‌تواند بگوید. بعد سی سال است دارد می‌گوید حیدر علی و … . برای الله هم همین است؛ یعنی حداقل تشیع این است که ما یکبار قرآن را با معانیش خوانده باشیم. حالا اگر که می‌خواهید بیشتر تأمل کنید یک دور یک تفسیر ساده مثلاً تفسیر آقای قرائتی را بخوانید که اگر عزیزان سرچ کنند آقای قرائتی آیه قرآن را به‌‌ترتیب می‌خواند و تفسیر کوتاهی می‌گوید. اگر صوتیش را سرچ کنید می‌آید. تقریباً دو گیگ است. همه شش یا هشت یا ده دقیقه است. از اول تا آخر قرآن را ایشان با زبان خیلی ساده باز کرده. در ماشین یا در مسیر هندزفری در گوشتان است به‌جای اینکه مداحی گوش بدهید تفسیر قرآن گوش بدهید. غیر از اینکه برای ما مطلب و محتوا دارد شنیدن قرآن و شنیدن ترجمه قرآن هم خیلی تأثیر دارد. خداوند ان‌شاءالله قرآن را از مهجوریت در بین مسلمین دربیاورد.

 

»حقیقت دین یعنی عبودیت
خب در ادامه بحث نگاهی به آیاتی که خداوند تبارک و تعالی برای نجات ما نازل کرده است به این آیه رسیدیم: «وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَخۡشَ ٱللَّهَ وَيَتَّقۡهِ« که این در حقیقت یکی از مسیرهای نجات است.
۱_اطاعت الهی؛ اطاعت! ببینید یک وقت من یک حکم را می‌دانم که برایم خوب است. مشروب الکلی ضرر دارد من هم می‌دانم که ضرر دارد و سراغش نمی‌روم؛ اما نمی‌دانم نماز ظهر را به جهر خواندن یعنی با صدای بلند خواندن یا فلان حکم شرعی دلیلش چیست. آنکه دلیلش را می‌دانم وقتی که انجام می‌دهم خداوند تبارک و تعالی برای من ده حسنه می‌نویسد. آنکه نمی‌دانم اگر اطاعت کنم ده حسنه می‌نویسد و بابت آن اطاعت کردن، نه بابت انجام واجب، به‌خاطر اینکه گفته سمعا، هر چه شما بگویی، دلیلش را هم نمی‌دانم، فرمودند اجرش اصلاً قابل شمارش و احصاء نیست. اطاعت! خیلی خوب است که بچه‌ها از دین سؤال می‌کنند؛ اما متولیان، مربیان، روحانیت و والدین ضمن اینکه سؤال‌های این‌ها را جواب می‌دهید راجع‌به اطاعت هم برایشان صحبت کنید که درصد زیادی از دین ما [اطاعت است]. می‌دانید که اسلام اسم دین ما نیست؛ اسم دین یعنی اسلام. از پیروان پیامبران قبلی تا بعد گفته‌اند که این افراد مثلاً به یهود اسلام آورده‌اند، به مسیح اسلام آورده‌اند، به ابراهیم اسلام آورده‌‌اند، به دین حنیف اسلام آورده‌اند. اسلام یعنی اطاعت و تسلیم. بچه را این‌جوری بار آوردن که تو باید دلیل تمام چیزها را بدانی قبلاً بحث کرده‌ایم که این اصلاً امکان ندارد. قاعده منطقی‌اش این است که اشراف جزء به کل محال عقلی است؛ یعنی چیز کوچک‌تر نمی‌تواند بزرگ‌تر را بفهمد. ما همه کوچک‌تر از خدا و دین هستیم. در قرآن کریم نفرموده است که بروید نسبت‌به خدا و رسول معرفت پیدا کنید گفته «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ» اطاعت کن. در تمام زندگی ما اهل اطاعتیم فقط به دین که می‌رسد باید فلسفه همه احکام را بدانیم. در بقیه چیزها کاری به فلسفه نداریم هر چه بزرگ‌تر بگوید می‌گوییم چشم.

 

«مَن يُطِعِ» وقتی که انسان اطاعت می‌کند؛
در قیامت میزان اثربخشی اعمالی که ما اطاعت کردیم در نجات ما به مراتب بیشتر از میزان اعمالیست که معرفت پیدا کردیم. مرحوم مهندس بازرگان رحمه‌الله علیه از قبل از انقلاب خیلی دنبال این بود که علم و دین را با هم پیوند بدهد. کتاب‌های مختلف نوشت، زحمت کشید، کار کرد و … که بگوید ما باید دین را علمی ثابت کنیم و با این جهد ممکن بود آن زمان جرقه‌هایی ایجاد می‌شد مثلاً من یادم هست مرحوم شریعتی وقتی می‌خواست راجع‌به کتاب‌های این مدلی بازرگان صحبت کند اگر سرچ کنید می‌آید، یک سخنرانی وحشتناک عجیب‌غریب می‌کرد که اگر مثلاً در عالم ما چهارتا معجزه بزرگ برای خلقت داشته باشیم یکی همین معجزات این مدلی مرحوم بازرگان است که دارد علم را با دین تطبیق می‌دهد. من چقدر مشعوف شدم و … . البته از باب دلسوزی بوده؛ ولی درست نبوده. آمده گفته دین علمی است. یعنی چه؟ یعنی یک بزرگ‌تر مثل کوچک‌تر است. علم زیرمجموعه دین است. دین که زیرمجموعه علم نیست. و الان که ۱۴۰۳ هستیم دیگر هیچ متدینی اعتقاد ندارد از این مسیر باید به دین برسد. دین یعنی اطاعت و تسلیم. درصدی کسب می‌شود، درصدی هم نمی‌شود. هیچ متدینی، نه در مسیحیت، نه در یهود، نه در اسلام و نه در هیچ دینی الان دیگر همچین اعتقادی وجود ندارد که امثال مهندس بازرگانی باشد که دین را علمی ثابت کند چون به این نقطه رسیده‌اند که حقیقت دین یعنی عبودیت. نجات در این قسمت است. آقا چرا باید فلان چیز را بخوانم؟ چون خدا گفته. آنچه آن خسرو کند شیرین بود. ما باید به‌سمت محبت الهی و اعتماد به خدا برویم. بالا را می‌شود ثابت کرد؛ اصول دین را منطقی و علمی می‌شود ثابت کنیم. اشکالی ندارد. در فروع که آمدی مگر برایت ثابت نشده؟! خدا برایت ثابت شده یا نه؟ بله. فاصله خودت با خدا را برایت ثابت کردیم یا نه؟! بله. خیلی‌خب دیگر در فروعات سؤال نکن. گفت‌و‌گو آیین درویشان نبود. وقتی به درویشی یعنی یه فقر رسیدی.

می‌گوید «يَـٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِ» همه فقیرید. ایها‌الناس یعنی عموم مردم الی آخر دنیا و تا ازل. ان‌شاءالله بهشت هم که رفتیم تازه می‌فهمیم که در مقابل خدا هیچ چیز نیستیم. پس نجات در اطاعت است. درجه ای که خداوند به انسان‌هایی که اطاعت می‌کنند و مطیع هستند می‌دهد به‌مراتب از درجه‌ای که به عارف می‌دهد بیشتر است. من این خاطره تکراری را باز هم نقل می‌کنم چون خودم هم باید هر چند وقت یکبار بشنوم. مال مرحوم خواجه‌نصیر طوسی که بالأخره خیلی علامه عجیب‌غریبی بوده. مثلاً اگر شما بخواهید یک وقت یک کتاب خیلی خوب درجه یک اخلاقی پیدا کنید قطعاً باید از خواجه‌نصیر طوسی استفاده کنید. کتاب فلسفی، اخلاقی، کم‌حجم و خیلی خوب. این خواجه‌نصیر اولش همین مدل علمی بوده و اگر کسی علمی نبوده با او برخورد می‌کرده. به‌قول خودش می‌گوید دینداری عوامانه باید ریشه‌اش زدوده بشود. بعد می‌گوید در صحرا رفتم پیرمرد خارکنی داشت خار می‌کند. سن‌های بالای آن زمان. هر خاری می‌کند یک یاالله می‌گفت. خواجه‌نصیر می‌گوید من بالای اسب بودم، تحقیرآمیز بهش گفتم که پدر جان این الله که می‌گویی کیست؟ گفت خدا. برای چه صدایش می‌زنی؟ گفت برای اینکه کمکم کند و کمکم کرده. گفتم اگر یکی بگوید خدا نیست چه داری در جوابش بگویی؟ منتظر بود که او از بُرهان‌ها، راه‌های اثبات وجود خدا و … بگوید. پیرمرد خارکن گفت چنان با همین بیل پس کله‌اش می‌زنم که مغزش پس دهانش بیاید. تو همچین حرفی می‌زنی؟ خواجه‌نصیر گفت نه من کی همچین حرفی می‌زنم! التماس دعا خدانگهدار. خواجه می‌گوید روی زین اسب متحول شدم که من از دویست مسیر می‌توانم خدا را ثابت کنم؛ اما یک دویستم این آدم اعتقاد، اعتماد و غیرت روی خدا ندارم. چه اصراری داری او که اهل اطاعت است را اهل معرفت کنی. باور کنید کسانی که در حوزه دین تخصص دارند الان از عوام بی‌دین‌ترند. توکلشان کمتر است و … . چرا؟ برای اینکه فکر می‌کنند به همه دین باید از مسیر تخصص برسند نه از مسیر اطاعت! برایتان عرض کردم که مادربزرگ من آلزایمر داشت، ما را هم نمی‌شناخت مثلاً احوالپرسی می‌کردیم می‌شناخت می‌رفتیم در آشپزخانه چایی برداریم بیاوریم دوباره سؤال می‌کرد تو کی ‌هستی؟ بعد تلویزیون روشن می‌شد صدای نامحرم می‌شنید چادرش را می‌بست. این یعنی چه؟ این فطرت است، فطرتی که به عقل هم بر نمی‌گردد. طرف عقلش زایل شده.

 

»اولین مقام خشیت این است که در مقابل خدا به هیچ بودن خودت رسیده باشی
«وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ » و همچنین رسول خدا (ص)، در جای دیگر می‌فرماید اولی‌الامر را اطاعت کند بعد می‌گوید «وَيَخۡشَ ٱللَّهَ » یعنی خشیت هم یک مقام است که انسان را به نجات می‌رساند. «وَيَخۡشَ ٱللَّهَ » مرحوم علامه طباطبایی می‌فرمود که «وَيَخۡشَ ٱللَّهَ » یعنی پیغمبر ما با قرآنی که آورد مثل بقیه پیغمبران نیامد بگوید ما معجزه داریم، من موسی هستم، رود نیل را می‌شکافم؛ مرده زنده می‌کنم؛ شفا می‌دهم؛ این‌ها را نگفت. با قرآنی که آورد جلوی خدا لُنگ انداخت گفت من هیچ‌چیز نیستم. قبلاً فکر می‌کردم چیزی هستم الان هیچ چیز نیستم. پیغمبرهای قبل هم که فکر می‌کردند چیزی هستند برای اینکه مدل قبلی‌‌ها این‌طوری بود باید از داخل کوه شتر در می‌آوردی تا اعتقاد پیدا می‌کرد. این‌قدر عوام بودند. عقل نداشتند، نمی‌شد با آن‌ها صحبت کنی. نمی‌شد بهشان بگویی «أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡغَنِيُّ ٱلۡحَمِيدُ » اصلاً نمی‌فهمیدند یعنی چه. از راه رسید گفت ما هیچ چیز نیستیم. هر چه هست تویی. هر چه هست اطاعت است. اولین مقام خشیت این است که در مقابل خداوند تبارک و تعالی به هیچ بودن خودت رسیده باشی. دوم از لوازم خشیت خوف است.شهید دستغیب لیست کرده سند آورده؛ یکی از بزرگ‌ترین گناهان کبیره ایمنی از عذاب الهی است. کسی که هیچ آیتمی در ذهنش نباشد که عذابی هم وجود دارد. می‌گوید به ما که عذاب نمی‌رسد. با استدلال‌های عجیب‌غریب، با استدلال‌هایی که هیچ‌کدام از نظر علمی و تجربی ثابت‌شده نیست. مثلاً خدا دلش نمی‌آید. این استدلال نه تجربه دارد نه علم چون خدا اصلاً دل ندارد که بیاید یا نیاید، اصلاً رحم خدا از جنس رحم انسانی نیست. بعد این چه خداییست که در قیامت دلش نمی‌آید؛ اما در دنیا دهان مردم را آسفالت کرده. این همه بیماری، این همه سوختگی، این‌همه جیغ در بیمارستان‌ها، این‌همه شکنجه، این‌همه شکنجه‌گر. این‌ها در زمین خداست. اینجا دلش آمده آنجا دلش نمی‌آید. این حرف‌ها اصلاً از نظر تجربی و علمی قابل استناد نیست. جنس رحمت خدا یک جنس دیگر است وگرنه اینکه خدا دلش نیاید مثلاً دلش نیاید من را عذاب بدهد خب همین الان این بچه بدبخت که تصادف کرده، سوختگی دارد، دارند او را می‌تراشند، در بیمارستان دارد نعره و جیغ می‌زند یا آن بچه که در غزه زیر آوار افتاده است، بدون هیچ گناهی، دلش آمده. منِ گنه‌کار را دلش نمی‌آید؟! می‌سوزاند درست هم می‌سوزاند؛ یعنی باید اعتقاد داشته باشیم.

من نمی‌گویم نمی‌بخشد؛ اما ایمنی از اینکه من را نمی‌سوزاند خیلی اشتباه است. من به چه استنادی این ایمنی را در خودم و در مردم دارم القا می‌کنم. امیرالمؤمنین(ع) از خوف خدا غش می‌کردند می‌گویند می‌خواسته به ما یاد بدهد! یعنی فیلم بازی می‌کرده؟! مثلاً امیرالمؤمنین (ع) آنجا می‌رفته فیلم بازی می‌کرده خودش را می‌زده، می‌افتاده ما یاد بگیریم! این حرف‌ها زشت است! پس دومین قدم خشیت خوف است. خوف باید وجود داشته باشد. در ذهنت هم وجود نداشته باشد می‌گویند قبل از مرگ یکی از آن خطواتی که داریم خوف است؛ یعنی یک دفعه فضایی برای آدم‌ها باز می‌شود که انسان‌ها قبل از مرگ فضایی که می‌خواهند بروند را می‌بینند. متن قرآن و روایت است که آن فضا را می‌بینند. در آن فضا تمام استدلال‌های ما باطل می‌شود و دیگر دیر است. همه‌اش باطل می‌شود! حالا من به این زندگی پس از زندگی اصلاً استناد نمی‌کنم نه می‌گویم غلط است نه می‌گویم درست. خداوند می‌بخشد؟ الان می‌رسیم؛ برای چه نبخشد. کی را می‌بخشد؟ می‌گوید نجات برای کسی است که خشیت دارد. «وَيَخۡشَ ٱللَّهَ » خشیت چیست؟ قدم دومش خوف است. بترسد و از عذاب الهی احساس ایمنی نکند. طرف می‌گوید ما ان‌شاءالله آخرش شهید می‌شویم و به بهشت می‌رویم. این خیلی خوب است برای اینکه روی ایمنی از عذاب الهی حساب نمی‌کند. می‌گوید من مشکلاتی دارم، عذاب هم حقم است ان‌شاءالله شهید می‌شوم. گرچه احتمالاً شهید هم نشود چون آدمی که به امید شهادت گناه می‌کند آخرش هم شهید نمی‌شود. این ایمنی مشکل ایجاد می‌کند و خداوند تبارک و تعالی می‌گوید آدم‌هایی که از عذاب الهی احساس ایمنی دارند اهل نجات نیستند.

 

»تقوا یعنی زمینه گناه را جور نکن
وقتی هم که این خشیت ایجاد شد «وَيَتَّقۡهِ» یعنی زمینه‌اش را جور نکند. به‌قول پیامبر (ص) که می‌فرمایند نیایید به من بگویید من می‌خواهم در آب راه بروم چه کار کنم پاهایم تَر نشود؟ مضمون کلامش این است که نمی‌شود شما در آب راه بروی و پاهایت تَر نشود. تقوا یعنی این. مفهوم کلام چیست؟ اینکه نیایید از من سؤال کنید که چه کار کنم که در آب راه بروم که پاهایم تر نشود. از آب فاصله بگیر. تقوا یعنی زمینه‌اش را جور نکن. روی خودت حساب نکن. بسیاری از شغل‌هایی که مکروه است دلیلش همین تقوا است. می‌دانی می‌توانی بکشی؟! من نمی‌دانم قبل هم بوده یا نبوده. این دوسه‌تا انتساب اخیر که دیده‌ام جشن می‌گیرند، مهمان دعوت می‌کنند، در خیابان شیرینی می‌دهند و … برای اینکه یک پُست گرفته‌اند برای من خیلی مشمئزکننده است که یک آدم نفهمد کجا می‌خواهد برود، جشن برایش بگیرد. به نظر من باید عزا بگیرد. بعضی از پست‌ها خیلی خطرناک است. بله ممکن است مردم بگویند ماشاءالله مدیرکل شد و فلان؛ ولی من که اصلاً اعتبار نمی‌کنم این چیزها را قبول کنم. آدم می‌ترسد. خیلی می‌ترسد! خب این‌ها مال همین است که آدم‌ها نمی‌دانند معنی تقوا چیست. اگر نمی‌توانی زمینه‌اش را جور نکن. به طرف می‌گویند فلان کار را می‌کنی؟ گفت نه. گفتند چرا؟ گفت من ده میلیون پول می‌بینم دست و پایم می‌لرزد تو داری من را جایی می‌فرستی که با یک امضا می‌توانم ده میلیارد را جابه‌جا کنم. من نمی‌توانم! بحث‌های خیلی جدی وجود دارد. شما اگر این‌کاره نیستی نکن. خیلی کارها را اصلاً نکن. خیلی کارها را ما نکنیم اتفاقی نمی‌افتد. در تمام زندگی احتیاط می‌کند. در زمستان در لباس پوشیدنش احتیاط می‌کند. می‌گویم هوا این‌قدر سرد نیست. می‌گوید می‌دانم این کلاه را احتیاطا می‌برم. در غذا خوردنش احتیاط می‌کند. دائم دارد چکاب می‌کند. آزمایش‌هایش را می‌دهد. دکتر چیزی بهش بگوید احتیاط می‌کند. خداوند تبارک و تعالی می‌گوید برای یک بدن که سی، چهل، پنحاه، هفتاد سال در اختیار توست این‌قدر احتیاط کردی، این‌قدر هم خرجش کردی. این کِرِم‌هایی که زدی پوستت خراب نشود اگر قیمت‌هایش را کنار همدیگر بگذاریم یک خانواده ازدواج کرده بودند. اشکالی هم ندارد! دمت گرم! ولی چرا اصلاً برای روحت که قرار است میلیاردها سال ادامه پیدا کند هیچ احتیاطی نمی‌کنی همه‌اش می‌گویی خدا بزرگ است. اگر خدا بزرگ است کِرِم هم نزن خدا بزرگ است پوست تو را خراب نمی‌کند. به جسمت که می‌رسی خدا بزرگ نیست، عقل و تدبیر و احتیاط؛ به روح که می‌رسی خدا کریم است.

خدا اگر این‌قدر کریم است که می‌خواهد تو را ببخشد و بغل پیغمبر ببرد، می‌تواند پوستت را هم صاف نگه دارد کِرِم نخر. نان هم می‌تواند بهت برساند درس نخوان و هزارتا مورد مادی دیگر. خدا می‌گوید من می‌بینم برای دنیایتان این‌قدر تدبیر می‌کنید و به‌قول جبرئیل برای چه دارید تدبیر می‌کنید؟! برای چه بنا می‌کنید؟! به‌قول همان فریاد سه‌گانه جبرئیل صبح، ظهر و شب «و ابنُوا لِلخَرابِ» بسازید چون قرار است خراب بشود. برای چیزی که قرار است خراب بشود این‌قدر احتیاط، تدبیر، سرمایه‌گذاری، نگرانی و … این کالبد مال خاک است. داخلش چیزی است تو اصلاً بهش نمی‌رسی. در همان خطرات و خُطُوات موت برویم. می‌گوید آن لحظه آن چیزی که می‌بینی که دیگر لحظات آخر است و می‌خواهی بمیری، آن چیزی که می‌بینی یک لحظه خودت را که می‌خواهند در قبر بگذارند می‌بینی می‌گوید مجرم و گنه‌کار از خودش که می‌خواهند در قبر بگذارندش چنان وحشت می‌کند که همان وحشت اولیه برای خیلی از گناهانش کفاره است؛ یعنی برخی از ما مثل من لحظه‌ای که می‌خواهند در قبر بگذارند کفاره درصدی از گناهان ما دیدن خود واقعیمان است. این‌قدر وحشتناک است. بهش نرسیده!

 

»خوف نباید منجر به یأس از رحمت الهی بشود
قسمت بعدی برای نجات: ما بین خوف و یأس یک مرز داریم. می‌گوید خوف عالیست به‌شرطی که منجر به یأس از رحمت الهی نشود. گناه کبیره اول ایمنی از عذاب الهی و گناه کبیره دوم یأس از رحمت الهی است. این خوف و رجا که امام‌صادق(ع) می‌گویند باید وسط حرکت کنی و هیچ‌ سمت نلغزی این است. دوتا گناه کبیره است. یأس از رحمت الهی هم گناه کبیره است. الان مثلاً من از رحمت الهی مأیوسم تا توبه نکنم ثانیه به ثانیه گناه می‌کنم. چه گناهانی را اصلاً در پرونده‌مان حساب نمی‌کنیم. ایمنی از عذاب الهی و یأس از رحمت الهی تا توبه نکنم ثانیه به ثانیه دارد برایم گناه نوشته می‌شود. قرآن اصلاً تعارف ندارد. متن قرآن است. روایت هم نیست که بخواهی بگویی سند دارد یا ندارد، متن و نص قرآن است. یأس از رحمت الهی هم گناه کبیره است و این هم خیلی بد است اصلاً خداوند تبارک و تعالی فرموده «أنا عِندَ ظَنِّ عَبدِيَ المُؤمِنِ» اگر بنده‌ای به من حسن‌ظن نداشته باشد، از رحمت من مأیوس شده باشد همان فکر او را برایش اجرا می‌کنم. در قیامت می‌بیند باب رحمت باز است می‌گوید پس من هم جا می‌شوم، می‌بیند از او بدتر هم دارد می‌رود می‌گوید خب من هم بروم می‌گویند تو نه، می‌گوید او از من بدتر است. می‌گویند بدتر است ولی از رحمت الهی مأیوس نبوده تو مأیوس بودی همان که گفتی در حقت اجرا می‌کنیم.

این خاطره را پیامبر(ص) نقل می‌کنند. اعرابی خدمت پیامبر(ص) آمد و ایشان نشسته بودند. اعرابی گفت که یارسول‌الله روز قیامت چه کسی حساب‌کتاب کارهای ما را می‌کند؟ پیامبر(ص) فرمودند الله. اعرابی گفت:«نجونا و رب الکعبه» پس به خدای کعبه نجات پیدا کردیم. هر جا در روایت اعرابی شنیدید منظور بی‌سواد است؛ یعنی کسی که در کَپَرها است. روستانشینانی که در کَپَرهای آن زمان زندگی می‌کردند. آن زمان به آن‌ها می‌گفتند اعرابی. پیامبر(ص) بلافاصله سؤال کرد ببیند او بر اساس چه مبنایی این حرف را می‌زند. پیامبر(ص) فرمودند « وكيف يا أعرابي؟» از کجا به این رسیدی که نجات پیدا کردی؟ «قال: لأنَّ الكريم إذا قدَرَ عفا» برای اینکه کریم وقتی که قدرت دارد می‌بخشد. الان قدرت خدا بر ما کاملاً نسبی است. چرا؟ چون انسان‌ها اختیار دارند. وقتی انسان اختیار دارد یعنی خدا مقداری از قدرتش را به ما تفویض کرده گفته من این مقدار از قدرتم را اعمال نمی‌کنم دست خودت است می‌خواهی گناه کن می‌خواهی ثواب کن هر کاری می‌خواهی بکن. روز قیامت قدرت خداوند تبارک و تعالی دیگر تفویض نیست. ما صددرصد در اختیار خداییم. اعرابی استدلالش بر این مضمون است که الان که خداوند تبارک و تعالی قدرت را به ما اختیار داده خیلی کاری به ما ندارد روز قیامت که قدرت کامل در اختیارش است آنجاست که کریم مشخص می‌شود. « إذا قدَرَ عفا» شرح روایت: برای کی؟ این برای کی خیلی مهم است.
گفتیم دو گروه باید بترسند:
۱_ کسانی که ایمنی از عذاب الهی دارند.
۲_ کسانی که یأس از رحمت الهی دارند.
اگر قرار باشد در روز قیامت ما به کرامت الهی، عفو الهی، جباریت الهی یعنی جبران‌کنندگی الهی که الان آیه را قرائت فرمودند که در روز قیامت سیئاتشان را تکفیر می‌کنیم و به حسنات تبدیل می‌کنیم، به تکفیر الهی و به هر کدام از صفات الهی اگر روز قیامت بخواهیم استناد کنیم اولین مطلب این است که چک می‌کنند ما خودمان در دنیا از این صفت بهره‌ای برده‌ایم یا نبرده‌ایم. «لأنَّ الكريم إذا قدر عفا» کریم کیست؟ کسی که قدرت دارد و می‌بخشد. اولین نکته این است بنده را چک کنید، این انسان وقتی که قدرت داشت بخشید یا نبخشید. اگر قدرت داشت، نبخشید، انتقام گرفت و کینه به دل گرفت خداوند تبارک و تعالی می‌فرمایند من هم همین کار را می‌کنم.
بله خیلی از ما می‌بخشیم به دو دلیل:
۱_ عرضه نداریم انتقام بگیریم.
۲_ جرأت نداریم.
آقا این بحث کاری به انتقام قادر سه و … ندارد. این بحث بین مؤمنین است.
«وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ » بزن سه و چهار و پنج و شش تا تهشان را بسوزان. این سر جایش. «رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» بین مؤمنین و مؤمنات «إذا قدر عفا» وقتی زورت می‌رسد ببخش نگو الان دیگر نوبت ما شده، گذر پوست به دباغ‌خانه افتاد. آن‌هایی که از این ضرب‌المثل خیلی استفاده می‌کنید یا در ذهنت داری که ان‌شاءالله روزی گذر پوست به دباغ‌خانه بیفتد یادت باشد که اولین جمله‌ای که موقع باز شدن دریای رحمت الهی در عرش به رُخَت می‌کشند این است که یادت هست می‌گفتی گذر پوست به دباغ‌خانه می‌افتد؟! الان نوبت خودت است. «إذا قدر عفا»

 

 

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید