امروز 1 دی 1403 - 18 جماد ثاني 1446
خواندنی ها

متن سخنرانی - نجات‌یافتگان(1) - فاطمیه اول 1403

23 آذر 1403 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

یا انیس
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: نجات‌یافتگان – قسمت اول
تاریخ:1403/08/24

عناوین اصلی:
»چرا انسان اشرف مخلوقات است؟
»شرایط زندگی انسان در آخرالزمان
»خدا داده‌هایش را در نظر می‌گیرد و طبق آن توقعش را ایجاد می‌کند
»دیدن با چشم عبرت‌بین راه نجات در آخرالزمان است
»بیشترین دردی که ما در زندگی می‌کشیم از شرک است

 

»چرا انسان اشرف مخلوقات است؟
خداوند تبارک و تعالی در وجود ما دو قوه الهی و حیوانی قرار داده. به قوه الهی آن‌قدر قدرت داده که ما می‌توانیم به جایی برسیم که حتی جبرئیل هم نمی‌تواند گرچه شاید خیلی تعداد کسانی که به آن مکان و آن جا رسیده‌اند زیاد نباشد؛ اما این قدرت بالقوه در ما هست. در قوه حیوانی هم باز آن‌قدر قدرت قرار داده که ما می‌توانیم از شیاطین بدتر بشویم و به حضیض بیشتری برویم کمااینکه در قرآن کریم برای هردو آیه داریم. برای شیطان انسان به جایی می‌رسد که «فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ» یعنی شیطان از او پیروی می‌کند. این فرق اصلی انسان با سایر مخلوقات است که اشرف مخلوقات شده است. می‌گویند ما چرا اشرف مخلوقاتیم؟ این چه جفنگیست که گفته می‌شود! می‌گوییم از نظر بالقوه بودن ما اشرف مخلوقات خلق شدیم. حداقل در قسمت شیطانی که بالفعل هم خیلی جلوتر از شیطانیم. حالا این‌ور چیزی نشدیم آن‌ور حداقل جلوی شیاطین افتخاری داریم. بنابراین این حالت در وجود ما قرار داده شده و اصل اینکه انسان می‌تواند در قیامت این عرش‌ها را یکی‌یکی رد کند و آن جوری که پیامبر(ص) در حدیث معراج می‌فرمایند به جایی برسد که خداوند تبارک و تعالی بگوید کنار خود من است. کنار خود من است دلیلش همین تضادیست که در خلقت ماست. دقیقاً دلیلش همین تضاد است. در بحث فرشته‌ای به نام عزازیل که فرشته هم نبود شیطان بود، خداوند یکبار این بحث را تجربه کرد؛ یعنی یک جن که به‌قول امام‌صادق(ع) شش هزار سال عبادت عجیب کرد، به جایی رسید که این جن بالاتر از همه ملائکه قرار داشت؛ یعنی استاد ملائکه این عزازیل بود. بعد که آنطوری شد در یک امتحان خیلی ساده رفوزه شد. در امتحان حسد و کبر. اگر یک انسان شش‌هزارسال عبادت می‌کرد هیچ‌وقت در این امتحان رفوزه نمی‌شد. وقتی در امتحان خیلی ساده زمین خورد، آن‌جوری هم زمین خورد، خداوند فرمود او که من خلق کردم از این بالاتر است اگر بخواهد به‌سمت خدا برود و از این پایین‌تر است اگر بخواهد به‌سمت ضدیت با خدا برود. دقیقاً به همین دلیل که ما این دو قدرت را در وجود خودمان داریم اشرف مخلوقات هستیم.

 

»شرایط زندگی انسان در آخرالزمان
این وسط ما هستیم با یک عمر خیلی خیلی خیلی کوتاه؛ یعنی شاید یکی از ابتلائات آخرالزمان عمر کوتاه انسان‌هاست. زمانی انسان‌ها راحت سیصد، چهارصد، پانصد سال عمر می‌کردند. کلی وقت داشتند؛ اما در این دوره‌ای که ما قرار داریم حدوداً بیست سال عمر می‌کنیم. چرا بیست سال؟ برای اینکه تا پانزده، شانزده، هفده، هجده هیچ چیز حالیمان نمی‌شود، تهش هم که درگیر مشکلات جسمی، دغدغه‌های معاش و پیچیدگی‌های سبک زندگی هستیم. ما هجده تا سی، سی و پنج را وقت داریم. تازه همین را هم من زیاد گفتم. خدا درک می‌کند که چقدر کار انسان آخرالزمان مشکل است. نسبت‌به آن زمان که آدم‌هایی بودند که دغدغه معاش، مسکن و هیچ‌چیز نداشتند، عمر خیلی طولانی هم داشتند. بعد معصوم خیلی راحت می‌گفت زندگیت را سه قسمت کن. یک قسمت از این سه قسمت را عبادت کن. این یک قسمت که می‌خواهی عبادت کنی آن هشت ساعت خواب را باید کم کنی؛ یعنی باید بتوانی نصف شانزده ساعت عبادت کنی. عبادت به معناهای مختلف. آدم‌ها در آن زمان و آدم‌هایی که الان به سبک سنتی زندگی می‌کنند، سنتی نه به‌معنای قدیمی، به‌معنای همان tradition یعنی با آن سبک زندگی دارند زندگی می‌کنند آن‌ها هم الان وقت دارند. ولی انسان آخرالزمان که در شهرهایی در کره زمین زندگی می‌کنند که بعضی‌وقت‌ها سه ساعت در روز را برای رسیدن به جایی که نانی ازش دربیاورند در ترافیک هستند. کار این انسان‌ها خیلی سخت شده. از این طرف باز قرآن کریم همین را می‌فرماید در آخرالزمان زینت‌های دنیا هم خیلی در دید است. زمانی شما در شهری سی سال زندگی می‌کردی اصلاً خبر نداشتی شهر دیگری وجود دارد، الان گوشیت را بر می‌داری کل دنیا را می‌چرخی. و این تهییج‌کننده و باعث تطمیع نفس می‌شود مگر باز دوباره در همان قالب سنتی بروی که بالأخره یک قالب است. من اصلاً نمی‌توانم خیلی ایراد بگیرم به کسانی که در این دنیای مدرن می‌روند سنت را انتخاب می‌کنند شاید من هم اگر می‌توانستم این کار را می‌کردم.

 

»خدا داده‌هایش را در نظر می‌گیرد و طبق آن توقعش را ایجاد می‌کند
اما بحثی که الان هست، بحث خاتمیت دین ما و خاتمیت قرآن کریم است. این کلمه خاتم به آن انسان آخرالزمان هم بر می‌گردد. ظواهر کار نشان می‌دهد که در قرآن و سنت ما راه‌های نجاتی برای آخرالزمان قرار داده شده. انسان‌ها می‌توانند در آخرالزمان نجات پیدا کنند. ظواهر کار نشان می‌دهد _ این ظواهر که می‌گویم فرض را بر این می‌گیرم که بعضی این روایت را قبول نداشته باشند. روایت صحیح است؛ اما فرض می‌گیریم برخی این روایت را قبول نداشته باشند_ سلمان با چهارصد پانصد سال عمر، با سابقه منا اهل‌‌البیت؛ یعنی سلمان تنها بشریست که بالاتر از همه انبیا، گفته‌اند جزء ما چهارده نفر است.
در روایت می‌فرمایند در آخرالزمان اگر جوانی، آدمی فقط گناه نکند و اگر کرد توبه کند. فقط هم واجباتش را انجام بدهد، او هم‌رده سلمان است. هم‌رده سلمان! حالا شما این را بیاور و مقیاس کن. مثلاً اگر این آدم کمی گناه کند از سلمان کمی پایین‌تر است. یعنی این‌جوری نیست که بگوییم پس آدم‌ها حتماً اصلاً نباید گناه کنند، تمام واجبات را هم انجام بدهند. اولاً همه واجبات را انجام دادن واقعاً چیز سختی نیست. من اصلاً نمی‌توانم وعده بدهم به دوستانی که این واجبات اندک را انجام نمی‌دهند. اصلاً نمی‌توانم وعده بدهم. برای اینکه من خودم قانع نمی‌شوم که شما بخواهید خدا را روز قیامت قانع کنید که مثلاً من در نمازم کاهل بودم. این را دیگر من اصلاً زیر بارش نمی‌روم. من یک وقتی هم به دوستان مدارس گفتم که جان مادرتان من دیگر حوصله اینکه بیایم بگویم چرا نماز نمی‌خوانی ندارم دیگر. شما بروید بگویید. واجبات خیلی اندک! آخرالزمان تعداد واجبات خیلی کم است. و در محرمات هم اگر چیزی پیش آمد آدم می‌تواند توبه کند. به‌شرطی که آن گناهان اصلی کبیره حق‌الناسی نباشد که خیلی هم در آخرالزمان مُد شده است.

اگر فقط این کار را بکند. یک آدم این مدلی را اگر به زمان سلمان ببری جزء کف جامعه مؤمنین است و سلمان سقف جامعه ایمانی است؛ یعنی کف جامعه صدر اسلام سقف جامعه آخرالزمان است و این امید است. پس حد توقع خدا با توجه به داده‌های خداست. خدا داده‌هایش را در نظر می‌گیرد توقعش را ایجاد می‌کند. ما در احکام شرعی حد داریم. مثلاً در حد سرقت می‌گوید انگشتش را بزن، بعد فلان کن، چندتا مرحله دارد. فرض را بر این می‌گیریم که حد سرقت بخواهد در ایران انجام بشود. یکی از چیزهایی که حاکم شرع برای حد سرقت بررسی می‌کند داده‌هاست؛ یعنی بررسی می‌کند بسیاری از کسانی که سرقت می‌کنند به‌خاطر شرایطشان به حد سرقت نمی‌رسند. که یک بحث خیلی مفصل است. داستان سارقی که خلیفه اول گرفت، امیرالمؤمنین(ع) آمد و جلوی حد را با استدلال‌هایی گرفت، از آنجا فقهای ما خیلی نتایج می‌گیرند. در آخرالزمان این را داریم. آن روایتی که امام‌صادق(ع) می‌فرمایند بگذار خدا قضاوت کند تو قضاوت نکن. بعضی‌ها مثل امام‌ غزالی کمی اشتباه گرفته‌اند گفته‌اند برای یزید هم خدا قضاوت کند تو لعنت نکن. نگفته تو لعنت نکن، تو مبارزه نکن! می‌گوید اگر با یزید مبارزه کردی، لعنتش هم کردی، برای قیامت بگذار خدا قضاوت کند. آن چیزی که خدا راجع‌به یزید قضاوت می‌کند با توجه به داده‌هاست. یک آدم که در محیط بد به دنیا آمده، خودش هم بد به دنیا آمده، این‌ها را بررسی می‌کند بعد عذاب را با تناسب داده‌ها [می‌دهد]. اینکه قضاوت نکنیم یکیش همین است. قضاوت نکنیم یک بحث خیلی مهم است که ما همه برای خودمان می‌گوییم که من را قضاوت نکن. چرا؟ چون من داده‌های خودم را می‌دانم؛ اما راجع‌به کسی که داده‌هایش را نمی‌دانم قضاوت می‌کنم. شرایط فرق دارد. خیلی فرق دارد. یعنی شما باید کنار هم گذاری. خداوند تبارک و تعالی در آخرالزمان شرایط آخرالزمان را با توجه به داده‌ها در نظر می‌گیرد.

بعد آنجا مقیاس‌های خداوند تبارک و تعالی خیلی فرق می‌کند. این قسمت امیدواریش است؛ یعنی یکی از مسیرهای نجات ما این است که ما گله می‌کنیم چرا ما در صدر اسلام نبودیم؟! چرا زمان ابراهیم نبودیم؟! چرا زمان سلیمان نبودیم؟! چرا ما معصومین را درک نکردیم در حالیکه اگر می‌دانستیم شرایط و داده‌های انسان در زمان معصوم چقدر سخت است شاید این آرزو را نمی‌کردیم. می‌گفتیم خوب شد در این زمانیم. شاید اصلاً آرزو می‌کردی در شیراز هم به دنیا نمی‌آمدی می‌گفتی کاش مثلاً من در آمریکا به دنیا می‌آمدم خدا من را با آن داده‌ها می‌سنجید. خب این بحث‌ها خیلی مفصل است و لذا وقتی ما به میز قاضی برزخ می‌رسیم به‌قول امام‌صادق(ع) از خیلی چیزها خیلی متعجب می‌شویم. یک دفعه می‌بینیم بغل‌دستی که من در خیابان نگاهش هم نمی‌کردم به‌سرعت رعد از کنار من رد شد و به بهشت رفت. خیلی ساده! داده‌ها، شرایط و چیزهای خیلی مختلف [تأثیر دارد]

 

»دیدن با چشم عبرت‌بین راه نجات در آخرالزمان است
دومین چیزی که در آخرالزمان برای نجات است؛ گفتیم این موبایلت را که بر می‌داری همه جهان را می‌بینی. یکی دیگر از راه‌های نجات در آخرالزمان این است که آن چیزی که در قرآن کریم خیلی زیاد و در بیست و یک جا، بر دیدن جاهای مختلف کره زمین با چشم عبرت‌بین اصرار دارد. حالا تو اینستا باز می‌کنی می‌روی پیج پوشاک سرچ می‌کنی، این مشکل آخرالزمان نیست مشکل تو است. خدا این موبایل را در آخرالزمان در اختیار ما قرار داده که راحت‌تر ببینیم. با چشم عبرت‌بین! مسیر نجات در آخرالزمان دیدن است. و در آخرالزمان کاملاً قابل سرچ و احصاء است. شما نمی‌توانی همین الان بیایی بگویی مثلاً من در سال ۱۱۹۷ هجری شمسی در روستایی در توابع یزد به دنیا آمدم آنجا زندگی کردم، فکر می‌کردم دنیا کلا همین چهارتا حیوان اهلی، چهارتا خانه و چندتا بادگیر است. فوقش در طول زندگیم سری هم تا شهر نزدیک مثلاً یزد باشد رفتم. و در آن روستا مشکلی داشتم که ناشکر بودم و من نتوانستم نمونه‌ای ببینم که شکرگزار باشم. می‌تواند بگوید. اما در آخرالزمان انسان‌ها خیلی راحت می‌توانند مشکلات خودشان را فرافکنی ذهنی کنند. زمانی مثلاً می‌آمد گوشه دفترش می‌نوشت غصه می‌خوردم کفش ندارم کودکی را دیدم پا نداشت. تو اصلاً در طول زندگیت دیدت به کودکی که پا نداشت نمی‌رسد.

در روستایی داری زندگی می‌کنی شانس تو هم در آن روستا همه کودکان پا دارند. مجبور بودی با این شعر یک تصویرسازی ذهنی کنی و خودت را شاکر کنی؛ اما آخرالزمان این‌طوری نیست. آدم خیلی راحت می‌تواند دردهایش را از نظر ذهنی فرافکنی کند. خیلی راحت! زمانی ممکن است بگویی من خسته کوفته حالا خدا مثلاً این هفده دقیقه نماز را به من سخت نگیرد. ممکن است این را بگویی گرچه همان موقع هم قطعاً مسموع نیست؛ اما امروز وقتی تو می‌بینی در مسیر خداوند تبارک و تعالی چه هستی‌هایی بذل می‌شود دیگر لازم نیست به زیارت عاشورا اتکا کنی بگویی «و عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ» حلت بفنائک همین الان در موبایلت هست. تصویر زنده‌اش هست، دارد پخش زنده می‌کند. باز بودن چشم عبرت‌بین در آخرالزمان یکی از راه‌های نجات ما در آخرالزمان است و کاملاً هم قابل درک، جستجو، دیدن، شنیدن و لمس کردن است. خیلی قشنگ لمس می‌شود. بسیاری از این بچه‌هایی که اردوهای جهادی می‌آیند بالأخره سختی‌های جسمی برشان غالب می‌شود. بسیاری از کسانی که می‌آیند وقتی بر می‌گردند زندگی‌ها برایشان خیلی ساده‌تر گرفته می‌شود تا کسانی که صبح تا شب دارند پروازهای خارجی را سرچ می‌کنند. دومی فقط دارد زندگی را به خودش سخت می‌کند. وقتی سراغ این می‌رویم می‌بینیم در آخرالزمان اتفاقاً نگاه خیلی راه نجات خوبی است.

 

»بیشترین دردی که ما در زندگی می‌کشیم از شرک است
سراغ قرآن کریم برگردیم. «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» این ذکر یونسیه مال پیغمبریست که خیلی اذیت شده. در شهرش اذیت شده بعد به جرم اینکه از شهرش شکایت کرده به تبعیدی در شکم ماهی رفته، آنجا هم اذیت شده. بعد به این آیه می‌رسد و راه نجات را می‌گوید: «فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّ» می‌گوید ما راهی بهش نشان دادیم، اجابت کردیم، از غم و دردسرها نجاتش دادیم «وَكَذَٰلِكَ نُـنجِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ» مؤمنین من‌بعد بدانند آن‌هایی که در شهر و در غیر شهر اذیت می‌شوید ما این‌گونه انسان‌ها را نجات می‌دهیم. سریع هم سؤال می‌کنند که ذکر یونسیه را چندبار باید بگوییم؟ سیصدتا در سجده؟ بعد از نماز فلان؟برگرد و یکبار عمیق به این ذکر نگاه کن. حالا آن سیصدتا را هم بگو اشکالی ندارد؛ ولی تو اگر ندانی این ذکر یعنی چه این سیصدتا فقط برایت در سجده نور می‌آورد ولی اراده‌ات را تقویت نمی‌کند. من با ذکری که حواست نباشد قطعاً موافقم. در بحث «به سوی نور» هم گفتم. حواست نباشد، فوتبال نگاه کنی صلوات بفرستی و الله اکبر بگویی من باهاش موافقم. ذکر، فی‌نفسه نور می‌آورد؛ اما اگر قرار باشد ذکر غیر از نور اراده را هم تقویت کند باید در ذکر عمیق بشوی. «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» در این ذکر چیست که می‌گوید «وَكَذَٰلِكَ نُـۨنجِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ» این‌جوری من شما را نجات می‌دهم. «فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّ» من این‌جوری صدایت را می‌شنوم و از غم رهایت می‌کنم و تا آخر دنیا هم همین‌طوری‌ام هیچ راه دیگری نداری. روی ذکر بر می‌گردیم می‌بینیم مبانی غم، دغدغه و غصه ما را این ذکر دارد یکی یکی می‌زند.

««لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ»
۱_ بیشترین دردی که ما در زندگی می‌کشیم از شرک است. بیشترین درد مال شرک است! شرک یعنی غیرت خدا را به جوش آوردن و وقتی غیرت خدا را به جوش می‌آوری صفت منتقم خدا گُل می‌کند. انتقام می‌گیرد. انتقام خدا از قلب توست. قلبت قبض می‌شود. در دعای کمیل از امیرالمؤمنین(ع) که امشب مردم در جاهای مختلف می‌خوانند گفته می‌شود »يَتَقَلْقَلُ بَيْنَ أَطْبَاقِهَا» علامه طباطبایی در شرحش این‌جوری می‌گوید که در روز قیامت بلایی سر قلب برخی می‌آید که اصلاً هیچ اتفاقی هم نمی‌افتد یک گوشه در محیطی نشسته است. شما فرض کنید در یک سلول انفرادی. بلایی سر قلبش می‌آید که آرزو می‌کند به جهنم برود و روزی بیست بار ذوب بشود ولی این بلا از قلبش رفع بشود. خدا می‌گوید اگر کسی شرک بورزد من انتقام می‌گیرم. و اگر کسی شرک را رها کند هر چقدر بیشتر به‌سمت توحید بیاید من بهش آرامش می‌دهم. «كَذَٰلِكَ نُـنجِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ» بروید شرک‌هایتان را یادداشت کنید. خیلی از حرف‌های ما شرک است. حرف‌هایی که من با گناه، با اشتباه، با دروغ، با هزارتا مسیر خلاف قصد دارم به قله‌ای برسم شرک است. به قله که نمی‌رسی، قلبت هم آن‌طوری می‌شود، قیامت هم «يَتَقَلْقَلُ بَيْنَ أَطْبَاقِهَا». بسیاری از نگرانی‌های ما شرک است. شما می‌خواهی از جاده رد شوی، باید به چپ نگاه کنی، به راست نگاه کنی رد شوی. نگرانی نگاه می‌کنی رد می‌شوی. نگرانی راجع‌به چیزی که وجود ندارد برای چه داری؟! چیزی که اصلاً وجود ندارد!

آقا اگر مثلاً یکی از این کره‌های منظومه شمسی از مدار خارج بشود به زمین بخورد چه خاکی بر سرمان بریزیم. بعضی‌ها همین نگرانی را هم دارند ولی این را گفتم تا تو روی مصادیق شرک خودت تطبیق بدهی. برای چه نگران چیزی هستی که اصلاً وجود ندارد؟! خدا می‌گوید راجع‌به چیزی که وجود دارد من گفتم مدیریت داشته باشی نگران باشی، حواست باشد. راجع‌به چیزی که وجود ندارد گفتم باید به من بسپاری. آن فیلسوف یونانی اپیکور که مبدع و پدر اپیکوریسم، لذت‌مداری، لذت‌گرایی بود یک بحث داشت آن بحث خیلی غلط است؛ ولی در بعضی چیزها خیلی درست است. راجع‌به مصداقی که او می‌گوید خیلی غلط است. می‌دانید که اپیکور کسی بود که بردگان و به‌قول خودشان فرومایگان و قشر خیلی محروم جامعه را جمع می‌کرد، برایشان صحبت می‌کرد. دغدغه‌هایشان را برطرف می‌کرد آن‌ها را به‌سمت لذت می‌برد. بعد دیگر آن فرقه‌های جدید بعد از اپیکور سمت لذت‌گرایی محض رفتند. ولی او لذت ایجاد می‌کرد چیزی در مایه همین لذت‌بخشی ذهنی. راجع‌به این‌ها صحبت می‌کرد بعد به کلمه مرگ می‌رسید می‌گفت مرگ یعنی من نیستم بنابراین هیچ‌وقت من و مرگ همراه هم نیستیم. مرگ که بیاید من نیستم، من که هستم مرگ نیست. وقتی هیچ‌وقت من و مرگ با هم نیستیم من برای چه باید نگران باشم. بعد شما در مصادیقی که الان هست بیایید. خیلی مصادیق این مدلی هست. ان‌شاءالله که به‌زودی بزنند تل‌آویو را با خاک یکسان کنند؛ ولی قربانت بروم تو در روستای آن طرف مرودشت الان نگران چه هستی؟! کی تو را می‌زند؟! اصلاً تو در مسیر جنگ نیستی. در روستای بالاتر از اردبیل تو برای چه دنبال ویزایی؟! کی به تو کار دارد؟! یارو که خط مقدم است سینه‌اش سپر است، او در روستای آن طرف مرودشت دنبال ویزاست می‌گوید جنگ می‌شود ما را می‌زنند.

ما دهه شصت یادمان نمی‌رود که بچه‌ها آنجا در خط جان می‌دادند کسانی که هیچ، حتی یک سوزن ته‌گرد در جهت دفاع از مملکت نخورده بودند می‌گفتند آقا جنگ را بس کنید دیگر! قطعنامه ۵۹۸ قبول شده بچه‌ها در خط دارند گریه می‌کنند و از ناراحتی سکته می‌کنند که چرا نشد ما از کربلا به قدس برویم. او که دو ریال در این هشت سال ضرر نخورده بود جشن گرفته بود و شیرینی پخش می‌کرد. این شرک است. در مصادیق زندگیت بیاور. می‌گویم تو مشکل مالی داری؟ می‌گوید نه. پس برای چه می‌گویی من بچه‌دار نمی‌شوم؟ می‌گوید مشکلم این است که کی می‌خواهد او را تربیت کند. این شرک است. این یعنی توکل به من، به شهرم، به مدرسه، تلویزیون، فلان استاد. این شرک است. بسیاری از بچه‌های علمای اخلاق، بسیاری؛ یعنی این‌طوری نیست که بگوییم استثنا است، نه استثنا نیست، درصد خیلی متنابهی از فرزندان علمای اخلاق به‌شدت وضعشان خراب است و این آیه و نشانه است برای اینکه بدانی عالم اخلاق نمی‌تواند متخلق بار بیاورد ولو بچه‌اش باشد، خدا باید این کار را بکند. و بسیاری از بچه‌هایی که پدر و مادرهایشان می‌آیند به خود من می‌گویند، ده بار پیش آمده، همین اعتکاف امسال که دیگر چندتایتان بودید جلوی همه آمد گفت که پسرم از این در دارد داخل می‌رود دخترم از آن در، من و پدرش هم کلا دین نداریم. خدا پدرتان را بیامرزد این‌ها دارند دیندار می‌شوند ان‌شاءالله دست ما را بگیرند. داستان اصلاً این‌طوری نیست.

خداوند تبارک و تعالی با چه زبانی باید بگوید «يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ» می‌گوید من باید بخواهم. شرک این است؛ یعنی ما می‌بینیم خیلی از نگرانی‌ها، دغدغه‌ها و آرزوهای ما شرک است. آقاامیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند کسی که دنیا را محل رسیدن و پایان آرزوهای خودش می‌بیند؛ یعنی خداوند تبارک و تعالی را به‌عنوان کسی که مدیر است و قرار است در چندتا عالم دیگر برای ما بساط ایجاد کند، این را آنجا ندیده بعد من دیگر ادامه روایت را نمی‌توانم برایتان بگویم همین قسمتش را فارسی چک کن ته روایت می‌آید که امیرالمؤمنین (ع) می‌گوید کسی که همّش دنیاست چیست. نمی‌شود گفت. این‌ها همه‌اش هست. دوباره از اول «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَک» این‌ها تقصیر خدا نیست، ما داریم انتخاب می‌کنیم. جمله اسمیه یعنی تأکید، « إِنِّی» باز تأکید است، «کنتُ» باز دارد تأکید می‌کند؛ یعنی تمام مسیر همه‌اش همین است.

« لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» «وَنَجَّيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ » 2_دومین نکته می‌گوید وقتی به گناهانت رسیدی نه شاخ‌و‌شانه بکش، نه فرافکنی کن، نه گردن کسی بینداز، سرت را بالا بگیر، یا پایین بینداز، هر کاری دوست داری بکن، بگو خودم بودم. تقصیر رفیقانت، مدرسه‌ات، شهرت، دانشگاه و هیچ چیز نینداز. چرا؟ چون گفتیم در آخرالزمان روشن که می‌کنی می‌بینی از تو خیلی بدترها خیلی از تو بهترند. تقصیر هیچ چیز نینداز! اگر داری مال حرام می‌خوری تقصیر هیچ چیز نینداز. توبه کن برو جبران کن. جواب نداری. «سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» می‌گوید وقتی آدم‌ها مسئولیت کار خودشان را خودشان قبول می‌کنند.

طرف آمد خدمت امیرالمؤمنین(ع) گفت آقا من فلان کار را کرده‌ام. آقا گفتند خب برای چه اینجا آمدی؟ گفت برای اینکه آمدم مسئولیتش را بر عهده بگیرم بگویم هر بلایی قرار است سر این کار سرم بیاید همین الان در خدمتم به قیامت نینداز. امیرالمؤمنین(ع) تأیید کرد گفت خیلی کار عاقلانه‌ای کردی برای اینکه قیامت واقعاً داستان این‌طوری نیست. پس در ذکر یونسیه هم این راه را راه نجات قرار می‌دهد. هر چقدر مشرکیم همان‌قدر غصه داریم و هر چقدر که گناهانمان را فرافکنی می‌کنیم همان‌قدر غصه و ناراحتی داریم. یکی از چیزهایی که خیلی خیلی لذت‌بخش است عذرخواهی است چه در جامعه انسانی و چه در جامعه الهی. چرا نمی‌تواند بگوید ببخشید؟! می‌گوید «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق» کسی که مخلوق را شکر نمی‌کند خالق را هم شکر نخواهد کرد. قطعی است. سیستم خلقت شما این است. عفو هم همین است. کسی که نمی‌تواند بگوید ببخشید زبانش برای ببخشید جلوی خدا هم قطع است، الکن است، حقیقی نیست، الهی العفو هم که می‌گوید دارد آداب به جا می‌آورد از ته قلبش پشیمان نیست. ابراز شرمندگی نمی‌کند. همیشه دوست دارد طلبکار باشد. این آدم گیر می‌کند. گیرش چیست؟ «وَنَجَّيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ » خدا می‌گوید من انتقام می‌گیرم. شرک دارد روزگارش را با غم همراه می‌کنم.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید