امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی پدافند غیر عامل - قسمت بیستم

13 آذر 1404 -   2:26 ب.ظ  دسته بندی: پدافند غير عامل

ایمان یعنی چه؟ یعنی عبادت را به می‌توانم اضافه کنیم. ایمان به تنهایی عبد الله بار می‌آورد، ایمان به علاوه باور حزب الله و آن چیزی که کار خدا را راه می‌اندازد و “هُمُ الغالِبونَ” است، عباد الله نیستند، “انّ حزبَ اللهِ هُمُ الغالِبونَ”.

یالطیف
سخنرانی‌ حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: پدافند غیر عامل – قسمت بیستم
1393/10/6

اصول، شرایط و رهنمودهایی که از ولی فقیه راجع به بحث پدافند غیر عامل داشتیم تمام شد و به فصل بعدی رسیدیم که امشب این فصل را آغاز کنیم تا ببینیم به کجا می‌رسیم.

»» ظرفیت‌های ایرانی پدافند غیر عامل ما. چه ظرفیت‌هایی در ایران برای اینکه بتوانیم در برابر جنگ نرم و قدرت نرم غربی مقاومت کنیم، داریم؟
– بحث باور و ایمان.
بحث باور و ایمان یک ظرفیت مطلق و به شدت مؤثر و بسیار قوی در کل مباحث فرهنگی، جلوتر برویم مباحث غیر فرهنگی، جلوتر مباحث مادی و معنوی است یعنی می‌توانیم تمام رفتار انسان‌ها را بر اساس باور و ایمانشان ببینیم یعنی اگر انسان حتی در مباحث کاملاً جسمی، باور و ایمان داشته باشد، مثلا به یک انسانی می‌گویند اگر به شما سوزن بهت بزنیم، درد نمی‌گیرد، این می‌تواند با قدرت باور خودش را به جایی برساند که وقتی به او سوزن بزنند، دردش نگیرد. اصلاً بحث ریاضت که بعد از آن این ها یک سری کارهای خرق عادت می‌کنند، به شما چه آموزشی می‌دهد؟ این آموزش را می‌دهد که شما باور کنی می‌توانی، تمام.

می‌گوید باور کن می‌توانی یک چیزی را که می‌توانی بخوری، نخوری. باور کن با یک عدد خرما و حتی یک عدد هم نه، با یک عدد بادام آن یک عدد هم نه، باور کن با دو لیوان آب می‌توانی زندگی کنی و زنده بمانی. اولش می‌گوید مگر می‌شود؟! مقداری که جلو می‌رود، می‌بیند شد! مرتاض چیست؟ آموزش معنوی که نیست. ریاضت، آموزش یک باور به انسان است که می‌توانی کارهایی که دیگران نمی‌توانند بکنند را بکنی. این شخص اولش نمی‌خورد، نمی‌آشامد، نمی‌خوابد، می‌بیند خوابش گرفت! می‌گوید می‌توانی بر این خوابت غلبه کنی. یک دور بزن، یک کاری بکن، یک کم آب به صورتت بزن، نیم ساعت تمدید، یک ساعت تمدید. دیدی روی بیست ساعت که رکوردت بود و خوابت می‌برد الان تا شصت ساعت کشیدی؟ انسان تا شصت، شصت و پنج ساعت می‌تواند نخوابد.

دیدی کشیدی؟ بعد از این باور به این باور می‌رساندش که می‌توانی روی میخ بخوابی، بدنت درد نگیرد. جلوتر می‌رویم، اینقدر این قدرت باور قوی است که می‌گوید می‌توانی وقتی میخ را در صورتت کردی، خون نیاید. قدرت باور یعنی قدرت فیزیکی اینقدر زیاد است که انسان می‌تواند جلوی خونریزی خودش را بگیرد. کاگب(KGB)سازمان سابق جاسوسی شوروی یک سیستم آموزشی متافیزیکی داشت، سربازانش را که شکنجه می‌کردی، دردشان نمی‌گرفت لذا لو هم نمی‌دادند. این ها چیست؟ این ها باور است، این قدرت فیزیکی باور است. قدرت معنوی اش ایمان می‌شود، قدرت معنوی باور را ایمان می‌گوییم یعنی وقتی می‌گوید شما می‌توانی، با شما می‌توانی یک خدا می‌تواند هم، قاطی می‌شود. تو و خدا می‌توانید.

اولین حسنی که در ایران داریم، ظرفیت‌های ایرانی پدافند غیر عامل یعنی قدرت باور ایرانیان است و انسان‌هایی که بتوانند این را فعال کنند. سیستم دشمن چه کار می کند؟ کار سیستم دشمن تضعیف باور ایمان است. اول باور را و بعد ایمان را تضعیف می‌کند یعنی اگر تا باور شخصی تضعیف نشده به ایمانش حمله کنید، باخته اید. موضوع انفعال نماینده مجلس در دوره پهلوی(لعنت الله علیهم اجمعین)؛ سخنرانی اش در آرشیو روزنامه اطلاعات موجود است، می‌توانید پیدا کنید، در اینترنت هم جستجو کنید، برایتان می‌آید. قسمت‌هایی از سخنرانی اش را قبلاً در بحث اقتصادی برایتان گفته ام، گفت:ما نمی‌توانیم آفتابه بسازیم، شما چه می‌گویید مرگ بر آمریکا، مرگ بر آمریکا؟! دیوانه‌ها! عین جمله‌اش می‌گوید: ما نمی‌توانیم آفتابه بسازیم!

این صحبت‌هایش خیلی جالب است، می‌گوید: در جامعه ما وقتی دختر ما چشم آبی و موی بور می‌بیند، از خود بیخود می‌شود! ببینید انفعال را تا کجا کشاندند!! می‌گوید از خود بیخود می‌شود یعنی حتی زنانمان به خاطر ژن غربی و آمریکایی کاملاً خود باخته هستند! این جمله نماینده مجلس یعنی چه؟ یعنی مرد ایرانی در قیافه هم، به مرد غربی نمی‌رسد! در حالیکه قیافه نسبی است، پوست خیلی سفید و موی طلایی و… برای قومیت خودش خوب است. این شخص در میان سیاه پوست‌ها برود، وحشت می‌کنند، فرار می‌کنند و می‌گویند این چرا این رنگی است؟!

چین، یک عمر بر نژاد زردش می‌نازد. در زمان پهلوی اینقدر کار کردند که ما نژادمان را منفعل می‌دانستیم! با شعار هخامنشی، کوروش کبیر، داریوش و خشایار و… با همین شعارها داشتند نژادمان را منفعل می‌کردند!! در باور مقداری غلو وجود دارد چون اگر در باور غلو نباشد، انسان به باور متعادل نمی‌رسد. ایرانی‌ها از نظر استعداد در جهان اول هستند، این قضیه معلوم نیست اینطوری باشد ولی این غلو یعنی چه؟ یعنی که کم نداریم. در میان سیاه پوست‌ها، زردپوست‌ها، سرخ پوست‌ها و سفید پوست‌ها هم هوش بالا داریم، همه جا داریم.

اگر ایران در دنیا از نظر نژادی استعداد اول نداشته باشد، به تعداد مستعدین با استعداد دنیا، ما هم داریم. دانشمند ما از دانشمند غربی کم ندارد. ورزشکار ما از ورزشکار غربی کم ندارد. در رشته‌های ورزشی که ما به باور رسیده ایم، در سطح اول جهان خودمان را نشان داده ایم اما در رشته‌هایی که به باور نرسیده ایم که ما می‌توانیم، یک کشور درجه سه آسیایی با باور می‌تواند بیاید ایران را شکست بدهد اما هیچ وقت ایران در مخیره اش خطور نمی‌کند که من می‌توانم مثلاً آرژانتین یا برزیل را شکست بدهم!

اگر ژاپن یک بر هیچ، آرژانتین قبل از جام جهانی را می‌برد، با باورش برده نه با قدرت فوتبالش و اگر ما بخاطر اینکه یک هیچ باخته ایم جشن می‌گیریم، به باورمان باخته ایم نه به قدرت فوتبالمان. دشمن چه کار می‌کند؟ اول به باورهای مادی ما حمله می‌کند. ما باید در سطح جامعه این باور را گسترش بدهیم که ما هیچ چیزی کم نداریم. ما نه از نظر عقل، نه از نظر هوش و استعداد، نه از نظر توانایی هیچ چیزی کم نداریم. در ادامه به این هم می‌رسیم که اصلاً خیلی چیزهای بیشتری هم، داریم. یک ایرانی بفهمد، در رشته خودت، در سطح خودت، در محله خودت، در فامیل خودت همه به این نقطه برسند که ما می‌توانیم و استعدادش را داریم.

زمانی خدمتتان این خاطره را گفته ام، دوباره تکرار می‌کنم که در همین شیراز خودمان به یک جای خیلی سرّی رفتیم که یک کار خیلی سرّی تری را بازدید کنیم، بعد یک پسر جوان تقریباً حدود سی سالی را هم ‌گفتند استاد این کار است. استاد این کار یعنی چه؟ یعنی این آدم جزء کسانی است که اگر موساد پیدایش کند، ترورش می‌کند. جزء دانشمندهای تجربی این کار، استاد با مدرک دیپلم. یعنی جزء کسانی که اگر یک روزی اسرائیل بخواهد قدرت ما را کم کند، این آدم را باید بزند. ما با این دوستی که همراهمان بود رفتیم که این آقا را در محل کارش ببینیم.

وقتی که جلوی بلند شد، دیدیم ما را زیاد تحویل نگرفت! حتی دستش را هم برای دست دادن جلو نیاورد! بعد این بنده خدایی که همراه ما بود، دستش را گرفت و جلو آورد که دست بدهد، تازه فهمیدم این شخص نابینا است!! گفتم کار به این ظریفی، مهمی، حساسی و به این خطرناکی، این انجام می‌دهد؟! گفت: بله. گفتم: چگونه؟! گفت: با قدرت لامسه و بو، بو می‌کشد کار می‌کند!! این، باور می‌شود.

برای هر آدم ایرانی و غیر ایرانی، انسان اول باید به این نقطه برسد که بنده از هیچ کس هیچ چیزی کم ندارم، اگر این باور ایجاد نشود، ایمان اصلاً ایجاد نمی‌شود. ایمان روی باور می‌نشیند، ایمان یک کلمه مقدس است اما روی باور مین‌شیند، اگر من باور نداشته باشم که می‌توانم، کم ندارم که منفعل باشم، اینگونه ایمان سودی از من دوا نمی‌کند! هر جایی ذکر بگویم، ذکر کاری نمی‌کند. ذکر زینتی است که بر باور ما می‌نشیند. باید این را در مردم جا بیندازیم که شما می‌توانید، کم ندارید، مشکل ندارید. دشمن دائم خودش را برای ما بزرگ می‌کند، ما بیاییم کوچکش کنیم، به خدا قسم این اندازه ما است.

دیده اید خودمان چقدر از این کارها می‌کنیم؟ در جمع خودی‌ها صبح تا شب اینطرف و آنطرف می‌نشینیم و صحبت می‌کنیم که شهدا مثل ما بودند و شهید شدند. آدم‌های عجیب و غریبی نبودند که از مریخ آمده باشند! این که از صبح تا شب این را می‌گوییم خوب است، اما این را نمی‌گوییم که غربی‌ها مثل ما هستند، مقداری دارد این وزنه را خراب می‌کند یعنی ما مدام خودمان را کوچک می‌کنیم اما غربی را نه!

◄ لازمه ایجاد چنین دیدگاهی چیست؟
1- تسلط ما بر تاریخ.

ایران و ایرانی چه بوده حتی ایران بعد از اسلام چه بوده؟ اسلام چه بوده، علم در اسلام چه بوده؟ بتوانیم بر تاریخ تمدن تسلط داشته باشیم که اگر کسی سؤالی کرد، بتوانیم سریع جوابش را بدهیم. در همین جمع‌های دوستانه نشسته بودیم کسی صحبت می‌کرد، دیدم این شخص مفتون روانشناسی غرب است! گفت: این ها خیلی خوبند بعد یک دفعه میان صحبت ها گفت: بله ضمیر ناخودآگاه که “فِروید” در ادبیات روانشناسی جهان وارد کرد، گفتم ببخشید وقتی شما مفتون علم غربی، حتی تاریخ علم را هم نمی دانی!! “فِروید” ضمیر ناخودآگاه را در علم روانشناسی آورد؟! مرد حسابی آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) در نهج البلاغه یک خطبه برای ضمیر ناخودآگاه دارد؛ “انّ طَبیعَتَکَ یَسْرِق”.

یک ضمیری در وجود شما است، بدون اینکه خودت خبر داشته باشی سرقت می‌کند. ارتباطات را می‌گیرد، امواج را می‌گیرد، سیگنال‌های مثبت و منفی را می‌گیرد. در محیط‌هایی که می‌روید اگر گوش سرت نشنود، گوش این ضمیر می‌شنود. “انّ طَبیعَتَکَ یَسْرِق”؛ دزد است. بدون اینکه بفهمی می‌دزدد. بعد امام صادق(علیه‌السّلام) این را تحت عنوان بصیرت باز می‌کند. بعد از امام(ع) ملا علی نهاوندی، یک کتاب کامل راجع به ضمیر ناخودآگاه دارد، تمام روایت‌ها را جمع کرده است آن وقت شما می‌گویی فروید؟! این چه تسلطی بر تاریخ علم است؟! وقتی دانشگاه ما دانشگاه سکولار است مال این است. برای چه؟ برای اینکه دانشگاه ما پدر علم را غرب می‌داند! استاد ما خودش را مدیون به غرب می‌داند!

این باور ایجاد بشود که این پدر علم نیست، خودش حداقل در خیلی از علوم از این یاد گرفته است. حتماً علوم ابتدایی هم در غرب است که خودشان تأسیس کرده اند ولی در خیلی از علوم اینگونه نیست! مثلا می گویند: “منْدلیُف” پدر علم شیمی است، عجب گیری افتاده ایم! اینقدر تسلطت به تاریخ علم پایین است؟! استاد سر کلاس دارد می‌گوید، دانشجو هم لام تا کام حرف نمی‌زند! این چیزها می‌شود که باور ما در سطح جامعه پایین بیاید اما باید در ذهنمان برای این چیزها جواب داشته باشیم که اینجوری نیست، تاریخ تمدن این است، تاریخ علم این است. مقداری مطالعات و کار داشته باشیم، به این هم کاری نداریم که شورای عالی انقلاب فرهنگی در کشور به شدت بیکار است!

عده ای که هزار کار دیگری دارند، آمده اند و کار شورای عالی انقلاب فرهنگی را هم تشریفاتی دارند و یک جلسه ای می‌گیرند! ده نفر این کاره‌ای وقت بگذارند، بلاخره این کتب دانشگاهی و کتب دبیرستانی و درسی را خود باورش کنید، نمی‌گوییم اسلامی اش کنید. شورای عالی انقلاب فرهنگی دقیقا چه کار می‌کند؟ هیچ کار! یک کاری بکنید، چقدر رهبری بگوید، چقدر همه بگویند، چقدر مراجع داد بزنند؟! یک کسی این کتب ما را خود باورش کند، نمی‌گوییم اسلامی اش کند که دانشجوی ما مرعوب و مفتون بشود و بگوید آن ها بهتر از ما می‌توانند بفهمند!! ما هم اندازه آن ها می‌توانیم بفهمیم، بیشتر از آن ها هم می‌توانیم بفهمیم.

»»» جنگ نرم باورهای ما را:
1- متزلزل می‌کند.
2- منفعل می‌کند.

واقعا ما هنرپیشه‌ای که بهتر از غربی‌ها بازی کند، نداریم یا روی او کار نمی‌کنیم؟! مگر هنرپیشگی چقدر سخت است که در غرب بتوانند بازی کنند، ما نتوانیم بازی کنیم؟!

+ یک پرانتز مهم باز می‌کنم: هر مملکتی برای باورهای خودش، باید بر روی یک سری از استعدادها سرمایه گذاری کند. 
به عنوان مثال می‌گویم؛ وقتی معدل قدی افراد جامعه تایوان 45/1 است، نباید روی بسکتبال سرمایه گذاری کند درست است یا نه، غیر از این است؟ باور یعنی اگر بر روی چیزهایی که می‌دانیم سرمایه گذاری کنیم شکوفا می‌شود، ملت به درجه بالاتری از خود باوری می‌رسد. کشور افغانستان چه کار کند؟ راجع به تولید نفت باور ایجاد کند! خوب نفت ندارید، کجا را دارید می‌کَنید؟! در ایران ما همینطوری است، بسیاری از استعدادها را داریم که روی آن کار کنیم اما تبلیغات ما روی استعدادهای نداشته، بیشتر از استعدادهای داشته است!! چرا؟ فکر می‌کنیم چون غرب این را دارد ما باید در این قضیه با غرب جلو برویم! چه اتفاقی می افتد؟ محیط روشنفکری ما سمت یک سری آزادی‌هایی که ما نمی‌توانیم داشته باشیم، می‌رود.

تمام قدرتش را می‌گذارد تا تحلیل کند و به ما ثابت کند که این آزادی غربی در مملکت ما مفید است! این را رها کن، برو به آزادی های دیگری که داریم بچسب! در هنر هم، همین را می‌بینیم یعنی آخر هنرمندی و آخر یک فیلم سینمایی ما این است که بتواند مثل غربی‌ها فیلم بسازد، نمی‌توانی با او رقابت کنی، ابزار مال اوست، برو از سینماهای وابسته به مملکت خودشان یاد بگیر، فیلم خودت را بساز تا گل کند. الزاماً در جاهایی که می‌دانیم باخته ایم، می رویم مبارزه می‌کنیم! در جاهایی که برای باختنش هم خوشحال هستیم! می‌گوید: خوب باخته ایم! تو می‌توانستی ببری! می گوید: الحمدالله صد میلیارد برای فوتبال خرج کردیم ولی خوب باختیم! ده میلیونش را برای کشتی خرج می‌کردید و قهرمان می‌شدید.

چرا صد هزار تومان برای فوتبال خرج می‌کنید؟! چون مردم با فوتبال خیلی خوشحال می‌شوند! برای اینکه تو این باور را در مردم ایجاد کرده ای، یک کاری کن مردم با کشتی خوشحال بشوند. چطور مردم هند با کبدی خوشحال می‌شوند، یک کاری کن مردم با ورزش خودت خوشحال بشوند. چطور مردم آمریکا با راگبی و بسکتبال خوشحال می‌شوند، در فوتبال هر چه ببازند برایشان مهم نیست، می‌گویند مال ما نیست، مال انگلیس است و فوتبال را نمی خواهند! با ورزش خودت خوشحال بشو، ما مدام داریم برای مردم خرج می‌کنیم که بتوانیم در جایی که باختنش برای ما پیروزی است رقابت کنیم! یک هیچ باخته ایم، ملت بیرون بریزید، بوق بزنید که ما یک هیچ باخته ایم‍! به ما می‌خندند! جایی که می‌توانستید ده هیچ ببرید، سرمایه تان را نگذاشتید، باختید بعد هم افتخار می‌کنید!! ابزارهایمان را بشناسیم.

در بحث علمی و فناوری همینطور است، در بحث تولیدات همین است. حتماً این را شنیده اید، در همین بوانات خودمان، طرف یک عدد مجموعه توریستی زده. این بنده خدا با سی و دو سه سال سن با این مجموعه توریستی اش دارند حساب می‌کنند که در ده سال آینده، درآمدی که دارد می‌تواند با درآمد نفت در ایران برابری کند! وقتی شنیدم خندیدم و گفتم این چرت و پرت ها چیست؟! رفتم مقاله اش را خواندم، تحقیقات کردم. آدمی یک مجموعه توریستی از یک عدد چادر شروع کرده و گفته در جهان این آب و هوای بوانات ما، شیر بز بواناتی، خرما و غذای اینجا، نشیمنگاه و این رختخواب را ندارند! رفته در سایت های اینترنتی خودش بازاریابی کرده، الان می‌گوید تا سه سال دیگر دهکده حاج عباس، جا ندارد!

از اینطرف ما مدام هتل را در استانداردهای غرب می‌سازیم! چرا نمی‌فهمیم؟! بلد نیستیم کار کنیم! می‌گوید در ایران بازار کار نیست! خودت باش، بازار کار هم هست. الان چادر را شبی شش هزار دلار دارد می‌دهد که می‌شود شبی هیجده میلیون تومان یعنی اندازه حقوق من و شما و پدرهایمان در سال! چرا؟ چون ایرانی بوده و باور دارد. مردم به ایران نمی‌آیند که برج پیزا ببینند یا در هتل هالینگتون پاریس بروند! به ایران آمده اند که ایران را ببینند. ایران را مانند غرب کرده اند! ما هم مثل دبی شده ایم! آمال و آرزوهای ما به جایی می‌رسد که شیراز بخواهد مثل دبی بشود! دبی به چه دردی می‌خورد؟! دبی که انگلیس ثانی است! شیرازی باش، بساط خودت را راه بینداز. باور یعنی به این سمت برویم که ما می‌توانیم، راجع به چه می‌توانیم؟ راجع به خودمان، می‌توانم خودم باشم. من نمی‌توانم هنرپیشه غربی باشم، می‌خواهم هنرپیشه ایرانی باشم. نمی‌خواهم فوتبالیست غربی باشم، نمی‌خواهم ورزشکار غربی باشم، می‌خواهم ایرانی باشم. نمی‌خواهم دانشمند غربی باشم، می‌خواهم دانشمند ایرانی باشم. نمی‌خواهم هتل غربی داشته باشم، می‌خواهم هتل ایرانی داشته باشم.

راجع به بقیه مباحث هم، همین است؛ بلایی که بر سر معماری ما دارد می‌آید، بخاطر انفعال و عدم خودم باوری است. بلایی که بر سر شهرسازی ما دارد می‌آید، انفعال و عدم خودباوری است. بلایی که بر سر هنر و ورزش ما می‌آید، همینطر است. همین الان استعدادهای خوبِ عالمِ حزب اللهی ما اینطوری فکر نمی‌کنند، حزب اللهی هایش هم اینطوری فکر نمی‌کنند! فکر می‌کنند کعبه آمال اوست و باید به او برسیم! ایرانی باش، برای خودت بساط و تشکیلات داشته باش. “قذافی” با همه خُل بودنش، خدا لعنتش کند، به غرب می‌رفت یک هواپیما هتلش را می‌آوردند! در این هواپیما شش شتر، چادر، فرش‌ها و تشکیلات خودش را با یک هواپیما آنجا می‌بردند! مثلاً در آمریکا، سازمان ملل برنامه داشت، یک زمین خالی در واشنگتن یا نیویورک پیدا می‌کرد، چادر می‌زد، شترها این طرف، تشکیلات خیلی مرتب.

در همان زمان مردم نفری صد دلار می‌دادند با این کَپَر و چادر و شترها عکس می‌گرفتند! یکی از در آمدهای قذافی همین بوده. مثلا غریب به ده هزار نفر می‌آمدند، نفری صد دلار می‌دادند، قذافی هم می‌توانسته یک هواپیما دیگر بخرد و برگردد! جلوی چادرش را هم کوتاه می‌گرفت که هر کسی داخل می‌آید، مجبور ‌شود سرش را خم کند و تعظیم کند! همه آمریکایی‌ها که می‌خواستند داخل بیایند، سرشان را خم می‌کردند. آقای رفیق دوست از قذافی اسلحه می‌خرید، دلال اسلحه بود دیگر، گفت: رفتیم وقتی دیدیدیم اینطوری است، عقب عقب داخل رفتیم. این هم استعداد ایرانی است! خودت باش، ما به این باور می‌گوییم.

2- ایمان.

کسی که باور ندارد، اصلاً بیخود دارد راجع به ایمانش کار می‌کند! فقط نماز و روزه‌ات را بخوان تا به جهنم نروی، نمی‌توانی در دنیا برای خدا نیروی خوبی باشی. جزء حزب الله نیستی، عبدالله هستی. فوقش عبدالله هستی، حزب الله یعنی چه؟ یعنی اول باور شخصی دارد، بعد سراغ ایمان می‌رود. می‌گوید خدایا: “و ما رَمَیْتَ اذ رَمَیْت” من به اندازه باورم تیر را می اندازم، تیر کمانم را ردیف کرده ام و خوب نشانه گرفته ام، “ولکنّ الله رَمی”، اگر این تیر را خدا بیندازد خیلی بیشتر اثر دارد.

مرحوم آمیرزا جواد آقا تهرانی زمانی که به جبهه آمد، بالای هشتاد و پنج سال سن داشت. کمر خم بود و قوز داشت. چهل و پنج کیلو بیشتر نمی‌شد! می‌تواند برود در حرم امام رضا(علیه‌السّلام) بنشیند، دست هایش را بلند کند و بگوید خدایا؛ رزمندگان اسلام دارند عملیات می کنند، کمک کن تا این ها پیروز شوند. این چه می‌شود؟ این ایمان است اما وقتی می‌خواست به ما درس بدهد، گفت: ایمان بر روی باور استوار است، یعنی چه؟ یعنی من می‌توانم جلو بروم، پس هشتاد و پنج سالگی به جبهه می‌روم تا مردم ببینند. بعد در خط مقدم جبهه برای بچه‌ها سخنرانی کنم تا بچه‌ها روحیه بگیرند؟ نه. من را به خط مقدم ببرید آنجا نگاه کنم، دعا بکنم و وِردی بخوانم که ملت تیرهایشان به هدف بخورد؟ نه. من خودم  می‌خواهم تیر بیندازم! چه تیری می‌خواهید بیندازید؟ می‌گوید می‌خواهم خمپاره بیندازم. صد و بیست بیار، بعد صد و بیست را نمی‌تواند در دستش بگیرد، برای اینکه خیلی سنگین است، عکسش هست دو نفر بالای لوله گرفته اند و ایشان دستشان را روی خمپاره صد و بیست گذاشته، این چه می‌شود ؟ باور، از اینجا به بعد ایمان است.

راوی یکی از آن هایی است که خمپاره را گرفته، همین الان زنده و در مشهد است، پنج دقیقه ذکر خواند بعد گفت: بسم الله الرحمن الرحیم، دستش را روی این خمپاره گذاشت و انداخت. آنطرف در خط عراق خورد، می‌گفت سه روز داشت می‌سوخت! وسط انبار مهمات عراقی‌ها خورد. باور چه می‌گوید؟ باور می‌گوید، ایمان کارت را اینگونه جلوه می‌دهد و اثراتش را خیلی بالاتر می‌برد. اول باور، بعد ایمان. ما می‌توانیم؟ بله می‌توانیم. اینجا خدا می‌گوید یک مقداری مشکل است، یک مقدار اذیت می‌شود، ایمان کمکش می‌کند. من و خدا  که حتماً می‌توانیم. وقتی من به تنهایی به این نتیجه رسیده ام که می‌توانم، خدا که بیاید قطعاً می‌توانم این کار را می‌کنم.

درس نخوانده، سر جلسه امتحان نشسته و ذکر می‌گوید! دو هم نمی‌شوی! درس را کامل خوانده، ذکر هم می‌گوید، اینجا رتبه‌ات خیلی بالاتر می‌رود. ایمان یعنی چه؟ یعنی عبادت را به می‌توانم اضافه کنیم. ایمان به تنهایی عبدالله بار می‌آورد، ایمان به علاوه باور حزب الله و آن چیزی که کار خدا را راه می‌اندازد و “هُمُ الغالِبونَ” است، عباد الله نیستند، “انّ حزبَ اللهِ هُمُ الغالِبونَ”. اگر عباد الله می‌توانستند بر دشمنان غلبه کنند که تا الان ما جهان را گرفته بودیم. مشکل ما عباد الله نیست، کلی مؤمن مسلمان، مؤمن مسیحی، مؤمن یهودی، مؤمن زردشتی و مؤمن هر دینی داریم، واقعاً هم ایمان و اعتقاد دارند، اما باور ندارند، حزب نیستند، عبد هستند. التماس دعا،  ان شاء الله به بهشت می‌روند و ما را هم دعا کنند.

»»» اما مؤمن آخرالزمانی باید حزب باشد، حزب یعنی چه؟
یعنی اول باور شخصی؛ من می‌توانم، هیچ چیزی کم ندارم، منفعل نیستم، بر تاریخ دین، علم و تمدن مسلطم، سرم کلاه نمی‌رود، کسی نمی‌تواند من را عقب بیندازد، کسی نمی‌تواند بگوید تو نمی‌توانی و نسل اندر نسل نشان نداده ای که می‌توانی، خودم را نشان می‌دهم بعد سراغ ذکر می روم.

» ظرفیت دوم ایرانی پدافند غیر عامل:
– همبستگی ملی در ایران.
در اطلاعیه‌هایی که وزارت امور خارجه اداره اطلاعات برای مسافرین می‌دهد، یکی از تذکراتش این است که به سفر می روی اگر در فرودگاه ایرانی دیدی اعتماد نکن، یعنی چه؟ یعنی در ایران یک همبستگی ملی وجود دارد که ما وقتی ایرانی می‌بینیم فی البداهه و فوری اعتماد می‌کنیم. یک مدتی در عراق، درحد زندگی کردن ماندیم، خدا شاهده خسته شدیم. کربلا و نجف آدم خسته می‌شود، از مرز مهران رد شدم چایی فروشی لب مرز مهران ایرانی بود. می‌گفت: چایی، چایی. گفتم: قربان این لهجه‌ات، قربان چایی گفتنت! برای چایی که دویست تومن نمی ارزید دو هزار تومان دادم.

همبستگی ملی یعنی ایرانی ها در بین اقوام جهان جزء اقوامی هستند علی رقم ادعایی که اعراب دارند، که اعراب اصلاً هم اتفاقاً همبستگی عربی متاسفانه ندارند، همبستگی دارند یعنی در ایران می‌بینی کرد است، ترک است، لر است، بلوچ است، عرب است ایرانیتش را نمی‌فروشد، وقتی به او می‌گویی که شما عرب هستی، مگر چند درصد عرب در ایران هستند برو برای بقیه اعراب عِرق داشته باش، می گوید: نه! من ایرانی عرب هستم. شما ترک هستی، مرکزتان ترکیه و آذربایجان است، می‌گوید: نه! من آذری ایرانی هستم. یکی از دلایلی که دشمن در جنگ نرم علیه ایران موفق نمی‌شود این است که ایرانی‌ها غیر از اینکه ترک، لر و بلوچ هستند، همبستگی ایرانی و ملی دارند، هرچی می‌خواهند باشند. این ها وقتی اسم ایران می‌آید، اصلاً خارج نشین است، اپوزیسیون است، دشمن است، بهایی است اما عِرق ایرانیتش را دارد، آدم تعجب می‌کند که چگونه عِرق ایرانی دارد!

در یکی از کتاب‌های خاطراتی جاسوس‌های اسرائیل نوشته بود جزء دستورالعمل‌هایی که این ها به جاسوس‌هایشان می‌دهند و نقاط سری را می‌گویند، این است که در نقاط سری استراتژیک یهود در اسرائیل، ایرانی‌ها را نگذارید. می‌دانید که بعضی از این یهودی‌ها ایرانی هستند مثلاً همین شارون یزدی است. آقای خاتمی که زمان ریاست جمهوریشان یک دیداری رفته بودند، شارون از پشت آقای خاتمی رد شده بود و به لهجه یزدی سلام کرده بود! آقای خاتمی هم با خنده برگشته بودند که مثلاً یک همشهری اینجا پیدا کرده ایم، تا با خنده برگشته بودند، عکس گرفته بودند که خاتمی و شارون به هم خندیدند!

این ها غیر از اینکه یهودی و صهیونیست هستند، یک عِرق ایرانی دارند که آخرش کار دست ما می‌دهند. این دستورالعمل برای هیچ کدام دیگر از یهودی ها نیست که مثلاً یهودی اسرائیلی، یهودی عرب و آفریقایی را مواظب باشید. برای ایرانی یک دستورالعمل داشتیم و در خاطراتش می‌گوید به ما گفتند در نقاط حساس سری صهیونیست‌ها، ایرانی نگذارید چون یک جایی این ها کار دست ما می‌دهند، این ها نسبت به ایرانیتشان یک تعصبی دارند که ما نمی‌فهمیم چرا این تعصب کورکورانه را رها نمی‌کنند؟!

این یعنی چه؟ یعنی ایران یک همبستگی ملی دارد و جزء ظرفیت‌های پدافند غیر عامل در ایران است. باید روی آن کار کنی، روی ملیتتان کار کنی. ورزش همبستگی ملی ایجاد می‌کند، هنر همبستگی ملی ایجاد می‌کند و از هنر و ورزش بالاتر، دین همبستگی ملی را افزایش می‌دهد. در دین از همه مهم تر امام حسین(علیه‌السّلام)، حسینیه، بکاء، ابکاء، جشن و مراسم ها راجع به اهل بیت(علیهم السلام) همبستگی ملی ایجاد می کنند. امام رضا(علیه‌السّلام) همبستگی ملی ایجاد می‌کند، امام رضا(علیه‌السّلام) عرب و مسلمان است، ایرانی نیست اما اینجا همبستگی ملی ایجاد می‌کند.

+ مرکزهای تجمع:

آرزوی دشمنان ما این است جایی داشته باشند، ملت جمع بشوند و همبستگی ملی ایجاد بشود. ما این امکان را به صورت مجانی داریم. آن ها با فوتبال و بساط‌های این تیپی میلیاردها خرج می‌کنند تا همبستگی ملی ایجاد کنند، در عوض ما همه چیز داریم. همین الان، همینجا داریم همبستگی ملی ایجاد می‌کنیم. همبستگی یعنی چه؟ یعنی مردم بیشتر همدیگر را ببینند، بیشتر کنار همدیگر بنشینند، با هم بخندند، با هم گریه کنند و با هم خوشحال شوند.

همبستگی یعنی یک چیزی ایجاد کن تا مردم هدف‌های مسخره باشند اما کنار هم باشند. بنده ماشین گیرم نمی آید، هر تاکسی که رد می‌شود می‌گویم سر خیابان آقایی، نمی‌برند. چرا؟ چون من یکی هستم، یک نفر دیگر می‌آید می‌ایستد و او هم می‌گوید سر خیابان آقایی، من به این شخص علاقه پیدا می‌کنم، برای چه؟ چون در یک هدف مسخره برای یک ماشین، همبستگی ایجاد می‌شود. در غرب برای ایجاد همبستگی ملی، اهداف مضحک و گروه‌های مضحک‌تری ایجاد می‌کنند درحالیکه ما در ایران این را به طور ناخودآگاه داریم و باید تقویتش کنیم.

نسب به توطئه‌هایی که هست دقت کنیم، بسیاری از اقوامی که در ایران به یک سری مباحث منفی مشهور شده اند، رسماً توطئه انگلیس است مثلاً می‌گویند شیرازی‌ها تنبل هستند! در صورتیکه اینطوری نیست و این قضیه برای ما باور شده! اینجا با جاهای دیگر هیچ فرقی نمی‌کند ولی اینکه شیرازی ها مقداری ریلکس هستند، درست و خیلی هم خوب است. برای شیراز، ترک، عرب، لر و… بساط می‌سازند! چرا؟ برای اینکه همبستگی ملی پایین را بیاورند و ما باید دائم دنبال این باشیم که خطش را بزنیم و مراقب باشیم. اگر یادتان باشد چند سال قبل حاج حسین هوشیار که ترک اردبیلی است، اینجا مداح بود و من یک احوال پرسی ترکی از روی منبر با او کردم، بعد حاج حسین از پایین گفت: یاشاسین تراکتور، مثلاً زنده باد تراکتورسازی، شوخی بود دیگر. بعد یک دفعه در ذهنم گذشت که خیلی خوب است ولی مواظب باشیم این تراکتور و یاشاسین تراکتور به شکاف ملی تبدیل نشود.

من دارم احساس می‌کنم که پشت سر تراکتور سازی دارند پان تُرکیسم راه می‌اندازند، مواظب باشید. یک ماه بعد دیدیم در ورزشگاه تراکتور سازی، پرچم را باز کرده بودند که اینجا تبریز است، ایران نیست! به انگلیسی نوشته بودند، گاگول‌ها سواد اینکه یفهمند نوشته اند اینجا تبریز است، ایران نیست را نداشتند! فکر کرده اند شعار تبلیغات شرکت سونی است! ببین دارند از فوتبال سوء استفاده می‌کنند، جمعش کنید، تبریز و ترک و این ها نداریم، اینجا ایران است. اینجا تبریز است، ایران نیست یعنی چه؟!

پان تُرکیسم، پان عربیسم، پان ایرانیسم چه کار می‌کند؟ ما سید هستیم می‌گوید تو ایرانی نیستی، سیدها عربند! ما نسل اندر نسل، ایران بوده ایم. اگر پان ایرانیسم قوی باشد در کشور شصت در صد مردم ایران، ایرانی نیستند اما حقیقت ایرانی چه می‌گوید؟ مقام معظم رهبری(مد ظله) فرمودند: هر کسی فارسی صحبت می‌کند، جلوتر آمدند و گفتند: این قدم اول برای اینکه ترکمنستان و تاجیکستان را هم بیاوریم، همه را بیاوریم، بعد گفتند: هر کسی که در ایران زندگی می‌کند، هر کسی که به ایران وصل است در اروپا و جاهای دیگر بساط و تشکیلات دارد. در جای دیگری یکی از مسئولین گفت: هر کسی که یارانه می‌گیرد! طرف در اروپا است، یارانه می‌گیرد! این ها مال چیست؟ مال وحدت ملی ایجاد کردن است، پس این وحدت ملی را قدردانی کنیم.

»» ظرفیت بعدی:

– رهبری، نعمت رهبری و ولایت فقیه.

یک وقت گفتمانمان دینی، شیعی، خالص، انقلابی است، ولایت فقیه را عنوان می کنیم. یک وقت شما اینگونه نیستی اسمش را رهبر می‌گذاریم. اگر در هر مملکتی یک رهبری باشد که همه تمکین کنند و قانع شوند که این آدم حرف آخر را بزند، نه حرف اول و آخر، این خیلی مهم است. اگر یک کسی حرف اول و آخر را بزند، می‌توانیم اَنگِ دیکتاتوری را به او بچسبانیم. زمان شاه هم همین بود، شاه حرف اول و آخر را می‌زد. نه، این به میزان لازم آزادی می‌دهد ولی حرف آخر را بزند، این مملکت ضمانت خیلی بالایی دارد که در مقابل با جنگ نرم می‌تواند ایستادگی کند. یک سطح پایین‌تر می‌آییم؛ مملکتی که کسی حرف اول و آخر را بزند، بهتر از مملکتی است که هیچ کس، هیچ حرفی نمی‌تواند بزند.

روایت از امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) است: “لابدّ”چاره‌ای نیست برای قومی، “الّا” زعیمی داشته باشند، “ولَو کانَ فاجِراً”، ولو ظالم باشد. یعنی چه؟ یعنی می‌خواهد بگوید چند صدایی و جزیره، جزیره بودن و هر کس یک پرچم مثل افغانستان و لیبی بلند کردن، اگر یک حاکم ظالم روی سر این ها باشد، این مملکت بهتر می‌تواند زندگی کند تا این وضعیت آرانشیسمی!

برای این روایت امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) باید دو کتاب نوشت. قوم ناچار است برای اینکه آسایش و آرامش داشته باشد به اینکه حاکم و امامی داشته باشد، “ولَو کانَ فاجِراً”، ولو اینکه ظالم باشد. یعنی از ولایت فقیه یک قدم پایین‌تر آمدیم و گفتیم رهبری. از رهبری یک قدم دیگر پایین‌تر می‌آییم و گفتیم رهبر فاجر یعنی ما اگر بتوانیم رهبر فاجر را اثبات کنیم، صد در صد رهبر بودن و رهبر خوب اثبات می‌شود و اگر بتوانیم این را ثابت کنیم، در مکان خیلی بالاتر و اولی ولی فقیه ثابت می شود.

این بساط افغانستان است، این بساط بحرین است، این بساط عراق است البته وضعیت عراق فرق کرده، این بساط مصر است، آن بساط تونس و لیبی است! انقلاب های عربی کلاً به انحراف رفت، همه الحمدالله رب العالمین در خاکی هستند! چرا؟ چون این ها نفهمیدند که باید یک نفر باشد تا حرف آخر را بزند. در یمن اهل سنت، دروزی ها، الحوثی ها، چهار امامی، هشت امامی و دوازده امامی‌ها به این نتیجه رسیدند و گفتند: رهبر انصار الله هر چه گفت همان را گوش می‌کنیم. یک امام جماعت اهل سنت جلو می‌ایستد، یک میلیون نفر، دویست هزار نفر آدم شیعه، سنی، دروزی، چهار امامی و هشت امامی و پنج امامی پشت سرش می‌ایستند، الله اکبر، نماز جماعتش را می‌خواند.

هر چند دشمن دارد می‌گوید این ها شیعه هستند، به شیعه‌ها می‌گوید این ها چهار امامی اند، به این ها می‌گوید این ها هشت امامی هستند. این ها فهمیده اند و می‌گویند شما هدفت این نیست که ما را تقویت کنی، هدفت این است ما زیر یک پرچم جمع نشویم. اسمش را هم انصارالحسین نگذاشته ایم، انصار الله گذاشته ایم، انصار محمد هم نگذاشته ایم، گذاشتیم انصار الله که مسیحی‌ها هم بیایند، این یعنی چه؟ یعنی یمن فهمیده، جهان فهمیده، امروز عراق فهمیده. وقتی مقام معظم رهبری(مد ظله) به همه بزرگان عراق توصیه می‌کنند به آقای صدر می گویند مشکل دارید، بحث یک چیز دیگر است، مشکل را بنشین و در اتاقت حل کن، حرف آقای سیستانی حرف اول و آخر باشد و گوش بده. آقای مالکی حق با شما است، راست می‌گویی و دارند خراب می‌کنند، آقای نوری مالکی شما خار در چشم آمریکا و صهیونیستی، حتماً هم این است و از شما بهتر برای پست نخست وزیری نداریم اما امروز کنار بنشین و بگذار حرف را یک نفر بزند، شما یک مهره هستی، بگذار آقای سیستانی حرف را بزند.

حیدر العبادی بیاید بنشید، اصلاً یک اهل سنت باشد. این آدم را سنی‌ها دوستش دارند، شیعه‌ها دوستش دارند، ایزدی‌ها دوستش دارند، همه دوستش دارند، بگذار این پرچم آن بالا بماند. شیعه در عراق باج بدهد، پرچم آقای سیستانی پایین نیاید. این چه می‌شود؟ رهبری می‌شود. یکی از ظرفیت‌های مهم جنگ نرم است. در ایران خودمان از سال پنجاه و هفت تا همین الان، در بحران‌ها و برهه های حساس، من با عقل خودم و شما با عقل خودت، بشماریم چند بار رهبر و امام ما اشتباه کرده است. بحران یعنی چه؟ یعنی چیزهایی که می‌توانست مملکت را به هم بریزد یعنی ما می‌توانستیم بعد از فتنه هشتاد و هشت تا همین الان با همدیگر بجنگیم، کاملاً ظرفیتش موجود بود مثل شهرهای سوریه آن طرفی ها تونل می‌زدند، ما هم تونل می‌زدیم! سلاح می‌آوردیم و می‌خریدیم.

چرا الان ما به آرامش رسیده ایم و بحران جمع شد؟ برای اینکه همه به یک این نتیجه رسیدیم بگذار حرف آخر را زده شود ولو من نپسندم. بعضی‌ها به نتیجه نرسیدند، ملت آمدند به نتیجه رسیدند. گفتند: تا کی می‌خواهید همدیگر را بزنید؟! یک کاری انجام شده یا راست یا دروغ، یا قانع می‌شویم یا قانع نمی‌شویم، نباید که مملکت را به آتش بکشیم! این چه می‌شود؟ نعمتی که ما باید مراقب باشیم لذا تمام تلاششان را برای این که استوانه‌های یک مملکت را بزنند، می‌گذارند یعنی کسی که حرف اول و آخر را می‌زند، حرف اول را می‌زند، حرف آخر را می‌زند، یک آدمی که خیلی مهم است.

آن نعمتی که حضرت امام(ره) فرمودند: این را به عنوان یک اصل به قانون اساسی اضافه می‌کنم که منوط به حضور خود امام نباشد و مردم به این نقطه برسند که در مملکت ما یک رهبر، یک ولی لازم داریم، هر کسی می‌خواهد باشد، پشتش هستیم. حالا این یک رهبر را کامل دوست دارم، یکی دیگر را  کامل دوست ندارم، فرق نمی‌کند. من به این نتیجه اجتماعی رسیده ام که پشت این آدم باشم. این هم جزء ظرفیت‌ها است که بر روی آن فکر کنید، گرچه اغلب مردم ما به این نتیجه رسیده اند اما اگر نرسیده اند بنشینند و فکر کنند ببینند که در بحران‌ها چه آدمی توانست ما را نجات بدهد؟ بحران سال شصت و جنگ مسلحانه را در نظر بگیرند، بحران سال پنجاه و نه و جنگ تحمیلی در نظر بگیرند، بحران سال شصت و هفت و پایان جنگ تحمیلی در نظر بگیرند، بحران فوت حضرت امام(ره) را در نظر بگیرند، تمام این ها این استعداد را داشت که مملکت را کن فیکون کند. فقط به این دلیل که مردم ما به این نتیجه رسیدند، ما یک رهبر و ولی لازم داریم که حرفش را گوش کنیم، این مملکت ماند. اصلاً برای فوت امام برنامه ریخته بودند که امام فوت کند، تمام است.

بعد بحران حمله آمریکا به عراق را در نظر بگیرید که آن زمان برخی در مجلس عربده می‌زدند که آمریکا به عراق حمله کرده، نامرد هستیم نرویم با آمریکا بجنگیم! همان‌هایی که الان دنبال این هستند که این ها آدم‌های خوبی هستند، اوباما اسمش هنوز با ما است، این شیعه بوده مادربزرگش نماز شب می‌خوانده! همین‌ها در مجلس عربده می‌زدند که نامردیم نرویم با آمریکا بجنگیم! امروز اسلام ایجاب می‌کند کنار صدام حسین بایستیم.

مقام معظم رهبری(حفظه الله) فرمودند: کنار بنشین، این ها همه اش دام است. خود ما در خط مقدم بودیم، زمان جنگ حمله عراق به کویت، در خط مقدم در جزیره مینو سر نبش دعوا بودم، اسلحه آماده که آقا بگوید به خط بزنید، فقط باید گاز قایق را می‌گرفتیم و آماده بودیم که حمله کنیم. چه کسی فهمید؟ بعد جلوتر که می‌آییم به همین هشتاد و هشت و فتنه‌ای که گذراندیم، می رسیم.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید