امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

پاکی و دین حضوری - قسمت اول

11 مرداد 1393 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: پاکي و دين حضوري

“راحةُ القَلبِ مِنَ الحَسَدِ”؛ اگر می‌خواهی به غنا برسی اول باید بروی تخم حسد را از قلبت خارج کنی. اگر نگوییم نود درصد، حتماً بالای پنجاه درصد جنایات تاریخ منشأش حسد است. اگر نگوییم نود درصد حتماً بالای پنجاه درصد بدترین و خشونت آمیزترین جنایت‌های فجیح تاریخ حسد است.

یالطیف
سخنرانی‌ حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: پاکی و دین حضوری – قسمت اول
1393/5/11

 

به مناسبت اینکه مردم بعد از مناسبت‌های خاص و سنگین مثل رمضان یا زیارت‌های خیلی خاص یکی از نگرانی‌هایشان این است که چگونه نورانیت آن زمان را حفظ کنند، امشب بحثی را تحت عنوان پاکی و دین حضوری خدمتتان داریم. مقدمتاً خدمتتان عرض می‌کنیم که دو روایت راجع به حفظ این نورانیت‌ها داریم این دو روایت انگیزه مناسبی می‌شود برای مقدمه بحث ما که ان شاء الله به خود بحث جدی‌تر فکر کنیم و بپردازیم.

روایت اول آقا امام صادق(علیه‌السّلام) می‌فرمایند: احتمالاً دو روایت را شنیده اید، از امام صادق(علیه‌السّلام)سؤال می‌شود یابن الرسول الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ما وقتی خدمت شما هستیم خیلی خوب و پاک هستیم ولی وقتی از خدمتتان خارج می‌شویم یک اتفاقاتی می‌افتد و ما آن حالت معنوی را نداریم، ایشان فرموده بودند اگر نورانیتی را که نزد ما هستید حفظ کنید آنگونه که بر شتران بار می‌نهید همانگونه می‌توانید بر شیران هم بار بنهید و از آنان سواری بگیرید. وقتی می‌گوید باری که بر شتران می‌گذارید برشیران هم می‌توانید بگذارید کنایه از رام شدن خلقت در مقابل بنده نورانی است یعنی دقیقاً کنایه از این است که خلقت فرمانبردار شما می‌شود کما اینکه در حدیث قدسی هم داریم که خداوند تبارک و تعالی فرموده که: “خَلَقْتُ الاشیاءَ لاجْلکَ”.  بنده من همه چیز را برای تو خلق کردم یعنی تو می‌توانی حکمفرما و حکمران کل اشیاء باشی، “و خَلَقْتُکَ لاَجلی” و تو را برای خودم. چون تو برای خود من نیستی، اشیاء هم برای تو نیستند.

این همان فرمایش امام صادق(علیه‌السّلام) است وقتی می‌گوید می‌توانی بار را بر شیران بنهید به این معنا نیست که حالا شیران می‌آیند جای شتران را می‌گیرند، این خیلی فضیلت است کنایه از رام شدن خلقت در مقابل قدرت مؤمن نورانی است.

در روایت دیگر، همین سؤال را از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌کنند ایشان می‌فرمایند: در این روایت وقتی می گویند اگر این نورانیت را حفظ می‌کردید در واقع تأکید می‌کنند برای اینکه اگر بین نور تا نور هوا نخورد، چقدر تأثیر دارد. نور تا نور هوا نخورد یعنی چه؟ یعنی شما یک مدتی با نور سر و دار داشته باشی و بینش هم رفت و آمد نداشته باشی. این اگر شما این دو نور را به هم وصل کنی، فرض می‌کنیم نور رمضان را به نور عرفه و یا نور حج را به نور محرم وصل می‌کنیم، بتوانیم این دو نور را به هم وصل کنیم، بینش هم هوا نخورد، تأثیرش از اینکه شما سی سال، سالی دو نور غیر متصل داشته باشی بیشتر است لذا بیشترین تلاش شیطان بعد از ایام رمضان این است که این رمضان به چیزی وصل نشود یعنی بینش حتماً هوا بخورد وقتی هوا می‌خورد، حرکت کُند می‌شود.

وقتی انسان هوا می‌خورد تاریک می‌شود، این تاریکی باز دفعه بعد مشکلات ایجاد می‌کند و دوباره شما باید در مناسبت بعدی این تاریکی را رفع کنی.

یک مثال سوم و آخرش هم بزنم مقدمه تمام بشود؛ یکی از علما می‌فرمود که ما قم در منزل یکی از رفقا بودیم، صبح که بلند شدیم ماشین روشن کنیم هوا سرد بود و روشن نشد. مقداری ماشین را حرکت دادیم، گاز دادیم، خلاصه ماشین کلاً روشن نشد. آخر کوچه می‌رفتیم و برمی‌گشتیم، به قول معروف هوا گرفته بود روشن نمی‌شد. کاربرت، انژکتوری هر جایی نمی‌دانم چه چیز ماشین هوا گرفته بود. بعد می‌گفت از طبقه‌ی بالا، پنجره اتاق آیت الله حسن زاده باز شد نگاه کند ببیند چه خبر است یک عده‌ا‌ی دارند می‌دوند؟ نگاه کرد، بعد سلام و احوالپرسی گفت چه شده روشن نمی‌شود؟ گفتیم نه آقا روشن نمی‌شود. گفت: چرا؟ گفتیم آقا هوا گرفته. گفت: ها هوا گرفته، هوا که می‌گیرد روشن نمی‌شود. می‌گفت این برای خودش یک برداشت عرفانی کرد در پنجره را بست و رفت به تفکر نشست. برگ درختان سبز در نظر هوشیار، هر ورقش دفتری است معرفت کردگار.

برگ قرآن هم برای امثال بنده هیچ بهره‌ای ندارد. این از مقدمه خوب حالا برویم سراغ چیدمان بحث که اول بررسی می‌کنیم که هوا گرفتن‌های این داستان از کجا شروع می‌شود و بعد هم به دین حضوری می‌رسانیمش که ان شاء الله بتواند بحث مفیدی باشد مقدمه را رد کنیم.

اولین مطلب این است که در رمضان‌ها و این ایام یکی از نکات خیلی جدی ذهن ما در ارتباط با خداوند تبارک و تعالی درخواست‌های ما است. یعنی در زیارت، رمضان هر محیط نورانی حتی شما خدمت خود امام زمان(عج) مشرف بشوید، جزء آن چیزهایی که در ذهن شما در زمان تشرف است، درخواست‌هایتان است. درخواست که ما چه بخواهیم؟

خیلی وقت‌ها وقتی که به یک جای نورانی مثل مجلس می خواهی بروی، یا مشهد، کربلا با شما تماس می‌گیرند و التماس دعا می‌گویند یعنی مردم هم شما را واسطه در خواست‌هایشان قرار می‌دهند و اصلاً یکی از مشکلاتی که باعث هوا گرفتن بین من و شما، بین عبد و معبود، بین بنده و خداوند می‌شود همین سوءتفاهم درخواست‌ها است یعنی درخواست‌هایی که بعضاً درخواست‌های عقلانی نیست.

الان به روایتش می‌پردازیم که چرا درخواست‌های ما عقلانی نیست. معصومین(ع) ارتباط ما را با خدا در هر محیطی نورانی برمبنای غنا تعریف می‌کنند، می‌گویند منبع غنا خداوند تبارک و تعالی است. “فَتَصلَ الی مَعْدن العَظمَة”؛ معدن عظمت، معدن بی‌نیازی خداوند تبارک و تعالی است. بعد می‌گویند وقتی بنده با خدا ارتباط برقرار می‌کند هدف اصلی این بنده وصل شدن به این دریای عظمت و یک آبشخور دائمی برای خود جور کردن است مثل رودهایی که از کوه سرچشمه می‌گیرند، اگر این ها به دریا برسند برای همیشه رود هستند اگر نه، به زمین می‌روند برای مدتی هم محو می‌شوند.

اگر ما به معدن عظمت وصل بشویم می‌گوید معدن عظمت یعنی معدن غنا و بی‌نیازی لذا یکی از جاهایی که هوا می‌گیرد این روایتی است که از موسی بن جعفر(علیه‌السّلام) عرض می‌کنم و بعد ان شاء الله برداشت‌هایی که هست را عنوان می کنم. “مَن أراد الغَناء بلا مالٍ و راحةُ القلبِ مِنَ الحسدِ و السّلامةُ فى الدينِ فَلْيَتَضَرّع إلى اللّه فى مَسْألته بأنْ يُكملَ عَقْلُه”؛ اول معنای روایت چه می‌گوید؟ می‌گوید کسی که غنا لازم دارد، اگر می‌خواهید با خدا ارتباط برقرار کنید، یک وقت هست ارتباط برقرار می‌کنید خدایا یک دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، هشت بد، یک کسی با خدا صحبت می‌کند و می‌گوید خدایا به من حالتی بده که این حالت من را از یک، دو، سه، چهار، پنج و هشت بی‌نیاز کند. به اولی “غنا بالمال” می‌گوییم، به دومی “غنا عن المال” می‌گوییم.

بالمال یعنی چه؟ یعنی انسان‌ها بلاخره تا آخر عمرشان می‌گویند خدایا هزار تومان بده ما احساس بی‌نیازی کنیم، خوب اگر شما با پنجاه تومان بی‌نیاز می‌شوی دوباره برای چه شب می‌آیی و می‌گویی هزار تومان دیگر بده؟! برای چه این نیازهای شما تمام نمی‌شود؟ پس غنا با مال یک احساس کاذب بی‌نیازی است. بعد امام توضیح می‌دهند که خود غنا بیشتر از اینکه یک احساس جسمی باشد یک احساس روانی است یعنی به جای اینکه انسان بخواهد با جسم این احساس را خاموش کند مدام بیاید پول روی همدیگر تل انبار کند، امکانات و مال و اعتبار و مقام.

برای اینکه احساس بی‌نیازی و قدرتمندی کند باید روی ذهنش کار کند. می‌گوید اصلاً غنا یک حالت ذهنی است اصلاً حالت مالی نیست. بنا‌براین ممکن است یک کسی در نهایت داشتن امکانات مالی احساس بی‌نیازی نکند، بیشتر بدود و کس دیگری ممکن است بدون هیچ مالی احساس بی‌نیازی کند. ممکن است یک کسی پادشاهی باشد، مملکت دستش باشد باز هم گردن فرازی کند و وطن به وطن بگذرد و مرزهای جغرافیایی اش را گسترش بدهد باز هم ته دلش احساس بی‌نیازی نکند. ممکن است کسی هم خیلی راحت احساس بی‌نیازی بکند.

داستان‌هایی در ادبیات است که چقدر راست یا دروغ است دقیقاً نمی‌دانیم، سلطان محمود وقتی به شیراز آمد و سعدی را که در یک جایی نشسته بود دید، آمد بالای سر سعدی ایستاد و گفت: سلام سعدی شما هستی؟ گفت: بله من هستم. گفت: شما سعدی که گفته “اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را، به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را” شما هستی؟ به خال هندی ترک شیرازی می‌خواستی سمرقند و بخارا را ببخشی؟ گفت: بله. سلطان محمود گفته بود شما شلوارت پاره است، اول برو یک شلوار نو بخر بعد سمرقند و بخارا را ببخش! سعدی هم جواب داده بود: چون شلوارم پاره است اینقدر قدرت دارم، دلیلش این است که چون به شلوارم اعتنا نمی‌کنم، یک بی‌نیازی دارم که سمرقند و بخارا را هم می‌بخشیم. بعد دیده بود سلطان محمود نمی‌فهمد گفته بود حقیقتش را بخواهی ما از بس از این بذل و بخشش‌ها کرده ایم الان دیگر شلوارمان پاره است، قبلاً داشته ایم طنز هم جواب داد ولی کلاً این است، آیا غنا یک حالت ذهنی است یا یک حالت جسمی؟

ببینید مثلا شما یک بیماری داری که این بیماری ذهنی است، شب ها وقتی می‌خوابی دیو می‌بینی. ذهنی است دیو که وجود ندارد. اینکه دکتری برای شما توصیهه کند که چراغ‌ها را روشن بگذار، همیشه کنار دستت یک کسی باشد، چه فایده دارد؟ درمان نمی‌شوی. برای اینکه به محض خاموش شدن چراغ‌ها و نبودن کسی، شما دیو می‌بینی. ما برای حل مسئله نیازمندی، نیاز به یک عمیلیات روانی داریم نه یک عملیات فیزیکی.

اول؛ امام موسی بن جعفر(علیه‌السّلام) غنای بالمال و عن المال را باز می‌کند و می‌گوید این غنایی که شما دنبالش هستی که خدایا مرا بی‌نیاز کن از چه؟ با چه؟ این اشکال دارد. شما به خدا می‌گویی خدایا مرا با فلان بی‌نیاز کن، فلان را بده بی‌نیاز می شوم! خداوند تبارک و تعالی می‌فرمایند اصلاً نیاز شما جسمی برطرف نمی‌شود هر چه بدهیم بیشتر می‌خواهی. اول این را مشخص می‌کند، می‌گوید کدام غنا را از خدا می‌خواهی؟ غنای بالمال؟ نمی‌دهد. برای اینکه فایده ندارد، اصلا صورت دعای شما غلط است. شما بگو خدایا به من مال بده، ابزار بده، این اشکال ندارد اما وقتی می‌گویی خدایا به من غنا عنایت کن کدام غنا را می‌گوید؟ غنای بالمال که اصلاً وجود ندارد.

دوم می‌گوید؛ پس روی ذهنیت باید کار بشود. بعد می‌گوید برای اینکه روی ذهنیت کار بشود، دو سه مسیر داریم؛ سه مسیر اینجا بیان می‌کند که اگر این روایت نبود از این سه مسیر مطمئناً ما دو مسیرش را بلد نبودیم یعنی تنها مسیری که شما بلد هستی مسیر روانشناختی است که بنشینیم با فکر و عقلمان به این نتیجه برسیم غنای بالمال فایده ندارد بنده باید غنای عن المال داشته باشم. بروم روی ذهنم کار کنم و به نقطه‌ای برسم که جلوی مردم نیازمند نباشم، این غنا می‌شود.

اما دو مسیر دیگر که امام سجاد(علیه‌السّلام) می‌گوید از مسیرهای غیبی است که فقط خداوند تبارک و تعالی و معصوم می تواند این مسیر را مشخص کند یعنی در حقیقت هواگیری سه جانبه‌ای از وجود و نفس ما که در این هوا گیری فقط و فقط معصوم می‌تواند اینگونه صحبت کند و دستور بدهد.

سوم؛ “بأنْ يُكملَ عَقْلُه”. اینکه عقل کامل می‌شود به آن می رسیم و صحبت می‌کنیم. اینی که اصلاً ندارد، می‌گوید: “مَن ارادَ الغناء بلا مالٍ”، کسی که غنا را به عنوان یک مطلب ذهنی می‌خواهد داشته باشد و مطمئن باشد که منظور غنای مالی نیست، چه کار کند؟ “راحةُ القَلبِ مِنَ الحَسَدِ”؛ اولش این است، می‌خواهی ذهنت را پاک کنی تا به غنا برسی، می‌گوید باید بروی حسدت را پاک کنی. اصلا منشاء این همه نیازمندی پر از ولع و حریصانه خلق، حسادت خلق است. اصلش این است که بعضی از ماها حسادت را مشکل نمی‌دانیم!

چند وقت پیش جایی صحبت می‌کردیم یک برادری، خواهری یک کاغذ داده بود شما که اینطوری می‌گویید معصوم روایت دارد که اگر سه چیز برای مردها زشت است، برای زن‌ها خوب است: کبر، بُخل، ترس. پس زن‌ها بروند متکبر و بخیل و ترسو بشوند. عزیز من حداقل متن روایت را بخوان! حداقل اینکه انسان بخواهد یک روایتی از معصوم نقل کند این است که متنش را بخواند که می‌گوید بُخل برای چه؟ برای اینکه اموال خودش و شوهرش را جمع بندی کند، حساب و کتاب کند، نه که بخُل نسبت به بچه و شوهر و همسایه داشته باشد. کبر برای چه؟ برای اینکه در مقابل نامحرمان بتواند خودش را حفظ کند، بتواند متانت خودش را حفظ کند. ترس برای چه؟ اینکه زن شب در خانه ترسیده است منظور معصوم نیست، برای اینکه شجاعت متهوّرانه نداشته باشد، عین روایت معصوم این است که آبرویش در خطر برود. شب بیاید شاهچراغ، ساعت دو نصف شب تنها در کوچه را برود و بگوید من نمی‌ترسم! می‌گوید آبرو. دو نصف شب، سه نصف شب در کوچه تنهایی به خانه برگردد که مثلاً رفتم ثواب کنم، می‌گوید ترس از آبرو این شجاعت نیست!

در بحث حسد هم همین را داریم؛ یک عده‌ای گمان می‌کنند حسد خوب هم وجود دارد! می‌گوید حسد زن باعث می‌شود که بتواند مرد را برای خودش حفظ کند، اولاً این  حرف روایت بودنش را هنوز ندیده ام، یک عده می‌گویند این روایت است، اصلاً این روایت از مبنا مشکل دارد چون امام صادق(علیه‌السّلام) در جای دیگری می‌فرمایند: اتفاقاً برخی اوقات که زن حساسیت بیخود نشان می‌دهد دقیقاً مردش را در موضع گناه می‌اندازد. غیرت بلاموضع همین است که اسمش را غیرت می‌گذارند.

از متن این روایت دور نشویم، “راحةُ القَلبِ مِنَ الحَسَدِ”؛ اگر می‌خواهی به غنا برسی اول باید بروی تخم حسد را از قلبت خارج کنی. اگر نگوییم نود درصد، حتماً بالای پنجاه درصد جنایات تاریخ منشأش حسد است. اگر نگوییم نود درصد حتماً بالای پنجاه درصد بدترین و خشونت آمیزترین جنایت‌های فجیح تاریخ حسد است که یک زنی، یک مردی، زن که مرکز رأفت است، مرکز عطوفت است، دو بچه، بچه کوچک را سر ببرد کاری که بعید است داعش بکند، حداقل بچه کوچک را بعید است، بعد بررسی می‌کنیم چگونه ممکن است یک کسی همچنین جنایتی را بکند؟! یعنی جنایت‌های فجیح تاریخ را که نگاه می‌کنی منشأش حسد است.

وقتی یک منشأ، یک بذری اینقدر قابلیت فتنه زایی دارد انسان باید خیلی مراقب باشد، مِن جمله امام جعفر صادق(علیه‌السّلام) می‌فرمایند: از آن هوا گیری‌هایی که اینجا باید انجام، بدهی اگر می‌خواهی به غنا برسی؛ “راحةُ القلبِ” قلبت را از حسد راحت کن. هر جا دیدی یک جا قلب دارد اذیتت می‌کند، در مقابلش بایست و بگو به کوری چشم تو دارد، کیفش هم دارد می‌کند، تو چه کاره هستی؟! خدا که بخیل نیست اگر خواست به ما هم می‌دهد. اگر دیدی که وسوسه حسادت دارد می‌آید با نفست مبارزه کن. حتی به نفست بد و بیراه بگو؛ خجالت بکش مرد حسابی در این عالم و دو روز زندگی، به چه بالا و چه پایینی داری چشم می‌دوزی و حسد می ورزی؟! بعضی‌ها اسمش را رشک می‌گذارند، رشک هم کار مؤمن نیست. هر رشکی، رشک مفیدی نیست، می‌گوید ما حسد نداریم، رشک داریم برای اینکه ان شاء الله برسیم، می‌گوید بیخود برسی! مگر قرار است که شما به همه جا برسی؟ شما حق نداری به همه چیز رشک ببری! کاش من به بلندی این بودم، به زیبایی او بودم، به قدرت این بودم، این‌ها رشک است. این ها که رشک نیست نصفش حسد است، بیخود رشک است.

رشک یعنی در رشته خودت، در جای خودت یک کسی بالاتر از خودت است، الگو قرار دادی در یک مسئله‌ای که می‌توانی به او برسی راجع به این رشک داشته باشی. شمایی که قدت یک متر و چهل سانت است، نسبت به دو متر و بیست سانت رشک نیست، این دیگر حسادت است. شما الان بیست و پنچ سال، سی سالت است یک متر و چهل هم قدت است، طرف دو متر و بیست است چطور شما را به او برسانند؟! رشک در جایی است که قابلیت رسیدن باشد یعنی یک الگو در مقابل شماست، این الگو را می‌بینی، رشک می‌بری که من چه چیزی از این آدم کم دارم، می‌توانم بدوم به او برسم، این خیلی خوب و مفید است.

در همین مسیر خودت نه در هشت صد جا! کاش من به درایت رهبری و به زیبایی فلان و به درازی و کوتاهی فلان و به قدرتمندی فلان و پولداری فلان بودم! انسان که نمی‌تواند به شصت جا رشک داشته باشد! دقت کنید چند درصد از حسادت‌هایمان را رشک می پنداریم! این ها هوای نفس شما را تقویت می‌کند، سریع حذفش کن. بی‌نیازی  شما را تحت تأثیر قرار می دهد، سریع حذفش کن.  خیلی جدی با آن مبارزه کن و اجازه نده که بال و پر بگیرد.

+ پس غنا:
1- راحت کردن قلب از حسد.
2- “و السّلامةُ فی الدّین”. سلامت بودن دین.

اصلا دلیل اینکه انسان‌ها آزمند می‌شوند و دائم حریص هستند این است که توجه‌شان به دین که الان به پاکی و انواع دین وصلش می کنیم، توجه جدی نیست. این‌ها بیشتر توجه‌شان به دنیا است چون توجه‌شان به دنیا است احساس نیازمندی زیادی می‌کنند.
بارها و بارها همه گفته اند، حقیر هم گفته ام، ان شاء الله برای خودمان هم اثر داشته باشد؛ اصلاً بدون دیدن عاقبت و قیامت، دنیا جایی غیر از حسرت برای ما نیست. همه اش باید آه بکشی، باید ناراحت باشی. اصلاً بدون دیدن قیامت و بدون دیدن اینکه ما داریم برای آنجا دانه جمع می‌کنیم، دنیا محل تأمل برای زندگی نیست.
 اصلا تعجب می‌کنم بعضی‌ها چطور می توانند این بحث را داشته باشند! برخی از دنیاپرستان برای خودشان برنامه‌ریزی می‌کنند، دنیا‌پرستان عاقلی هستند، من به آن ها آفرین می‌گویم. برنامه‌ریزی می‌کنند و می‌گویند تا این تاریخ را می‌دوم، تا این تاریخ و تا این سن و سال هر چه بتوانم از دنیا حظ می‌برم و استفاده می‌کنم، از این سن و سال به بعد هم می‌روم عرق می‌خورم. من به عقل این انسان رشک که نمی‌شود گفت، آفرین می‌گویم.

دنیا‌ پرستی که برای از یک سن و سالی به بعد برای خودش الکل تجویز نکند این مشکل عقلی دارد، برای اینکه این انسان وقتی ببیند دیگر نمی‌تواند استفاده کند روانی می‌شود. دنیا‌پرست واقعی این است تا یک سن و سالی می‌دود، استفاده‌اش را می‌کند، به محض اینکه دیگر نمی‌شود استفاده کرد سراغ مواد مخدر، الکل  می رود، حالش را ببر بعدش هم بمیر تمام شد رفت. مگر دیوانه است که بشیند حسادت کند، غصه بخورد که کاش جوان بودم، کاش این پول را داشتم، کاش می‌توانستم بخورم، تمامش کن برود.

اگر پایان زندگی ما دنیا باشد برای نجات از دام این همه حسرت، آخر کار همه باید به خط الکل بزنیم. رقیق هم نه، غلیظ وگرنه نمی‌شود تحمل کرد. می‌شود تحمل کرد این دیگر خُل است والله خُل است که می‌تواند تحمل کند. تعجب می‌کنم چرا تحمل می‌کند؟ تعجب می‌کنم چرا خودش را نمی‌کشد؟ حداقل اگر خودش را بکشد می‌گوید به امید یک تناسخی و دوباره برگردیم یک کاری، یک بساطی داشته باشیم.

سوم چه می‌فرمایند: “یُکمِلُ عقلُه”؛ برای رسیدن به نقطه غنا عقل لازم است. دین و عقل را ما به همدیگر و به بحث دیندارییمان ربط می‌دهیم، ببینیم چه مشکلی در کار است؟

+ دین را چهار قسمت می‌کنیم یعنی چهار نوع دینداری خدمتتان معرفی می‌کنم:

◄ اول: دین فضولی.
فضولی به معنای دینی که فقط لقلقه ی زبان است و حتی اطلاعات هم ندارد. چه دینی داری؟ مسلمانم. چه مسلمانی؟ شیعه اثنی عشری. تمام این تیترها را بلد است، محتوا اصلاً ندارد. مثل خیلی از کسانی که همین طوری با این دین‌های اضافه شده بر خودشان، فضولی به معنای اضافه شده، اضافه شده‌ای که هیچ تأثیری ندارد. اینکه ما قبول داریم نه رمضانش رمضان است، نه بعدش. از این سریع می‌گذریم و اینگونه دینداران فضولی یعنی شناسنامه‌ای اصلاً جزء دینداران حساب نمی‌کنیم، کارشان هم با کرام الکاتبین است، قضاوت هم نمی‌کنیم، جای خدا هم نمی‌نشینیم، تمام شد. دغدغه‌مان اینگونه دینداران نیستند.

◄ دوم: دین حصولی.
یعنی شخص بعد از اینکه احساس کرد دین دارد و اسم مسلمان بر رو اوست می‌رود راجع به دینش تحقیقات می‌کند. نه فقط مسلمان راجع بب دینش تحقیقات می‌کند مثلاً مسیحی، یهودی، بودائی است هر چه هست می‌رود تحقیقات می‌کند.

یک جوانی که نمی‌دانم کجایی بود بلژیکی، سوئدی بود در ذهنم نیست، پرسیدند چگونه مسلمان شدی؟ شیعه شدی؟ می‌گفت پدر و مادرم کاتولیک بودند اما زیاد دیندار نبودند من از سیزده، چهارده سالگی که هنوز بالغ نشده، دنبال این بودم که واقعاً حقیقت خدا چیست؟ به مادربزرگم رسیدم همیشه دیندار بود، انجیل دستش بود. به کلیسا رفتم. برایم سؤال پیش می آمد، مخصوصاً درباره تثلیث مدام سؤال می‌کردم. آرام آرام گفتند زیادی فکر می‌کنی و سؤال نکن! خلاصه به اسلام رسیده بود بعد هم دوباره سوال و بالاخره به شیعه رسیده بود. این  دین حصولی است یعنی یک کسی چه آن طرف باشد، چه خود ما بابت این دینی که دارد، یک سری تحقیقات می‌کند، اطلاعات دینی ا ش را بالاتر می‌برد.

آیا دین حصولی یک دینی است که ضمانتی برای پاکی ما دارد؟ یعنی ما چون اطلاعات دینی‌مان بالا رفت بعد پاک می‌شویم؟ صدبار توضیح دادیم که اینگونه نیست یعنی این هم باز کفایت نمی‌کند لذا وقتی ما در نورانیت‌ها مثل رمضان، فقط به خود نور می‌پردازیم نه به متنش. دعا و مناجات و گریه و تضرع فقط به این ها می‌رسیم، یعنی چه؟ یعنی در حقیقت ما دین حصولی خودمان را در وقتی که خیلی فرصت داشته ایم تقویت کنیم، اصلاً تقویت نکرده ایم! به عنوان مثال عرض می‌کنم به شما بگویند مرگ به دلیل یک بیماری، یک بیماری داری مرگ شما خیلی نزدیک شده، مثلاً شش ماه، یک سال، دو ماه، دوهفته دیگر شده است، یکی از کارهایی که شما می‌کنی این است که سعی می‌کنی تمام اطلاعات دینی‌ات را از حصولی به شعوری تبدیل کنی. که چه بشود؟ که بتوانی برای قبر و قیامت و برزخ و مرگت یک برنامه‌ای عملی قابل دفاع داشته باشی. شروع به کار کردن می‌کنی. یک دفعه می‌بینی تمام اطلاعاتی که راجع به توحید، نبوت، معاد داشت همه را بلد بود اما با عقلش به ان نرسیده بود الان در یک برهه‌ای به نام مرگ قرار گرفته مجبور است همه اش را عقلی کند.

در برهه‌های نورانی باید همین کار را بکند یعنی شما باید با عقلتان که اینجا امام می‌فرمایند: یکی از راه‌های غنا این است که عقلت تکمیل بشود، بتوانید از خیلی از مسائل دینیتان دفاع عقلی بکنید. اگر شما یک درصد از دینتان دفاع عقلی نکنید یعنی درصد تعقلی نداشته باشید زیر بار آن درصد تعبدی نخواهید رفت. اگر نتوانی فلسفه‌هایی که داریم؛ دفاع عقلی از قبله، دفاع عقلی از وضو، دفاع عقلی از چرا عربی می‌خوانیم، اگر نتوانی از این ها دفاع کنی نمی‌توانی از اینکه چرا نمازهایت را بلند یا آهسته می خوانی، دفاع کنی! مثالش را در نماز زدیم و خیلی چیزهای دیگر که الان ما در آن ها خیلی جدی بحث داریم، دین شعوری یعنی این.

دین حصولی تنها ممکن است بدترین نتیجه‌ها را بدهد اصلاً تحریف دین مخصوصاً اسلام، یکی از بحث‌هایش همین است. در طول تاریخ هزار و چهار صد سال از روزی که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) اولین صحبت را راجع به اسلام کرد: “اقرأ بسم ربّک الذی خلق”،  تا خیلی از آیات دیگر قرآن، از همان روز اول اسلام به عنوان مظهر قیام در مقابل بی‌عدالتی، مظهر پرده کنار زدن از مقابل همه ریا‌ها و فتنه‌ها بوده است. تا اسم می گفتند اسلام، نماز اسلام زیاد مهم نبوده است، می گفتند اسلام یعنی چه؟ چرا برده‌های آمریکا مسلمان شدند؟ می‌گفتند برابری، عدالت، مساوات. چرا فلان کشور به سمت اسلام آمدند؟ سلمان فارسی آنجا رفت صحبت کرد، مسلمان شدند. گفت: علی(علیه‌السّلام) اینگونه است، از عدالت علی(علیه‌السّلام) گفت.

چرا در سوریه مسلمان نداریم، علوی داریم؟ علوی‌هایی که خودشان را مسلمان شیعه می‌دانند اینگونه اند؟ چرا؟ چون سلمان از عدالت علی(علیه‌السّلام) در ربذه ترویج و تبلیغ کرد همه امیرالمؤمنینی شدند یعنی وقتی ما اسم اسلام را می آوریم اولین چیزی که به ذهن می‌آید، دفاع از مظلوم، سیلی به صورت ظالم، برابری و مساوات است. اصلاً دلیل اینکه کار پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) گرفت این بود که برابری و مساوات و برادری را اول از اسلام معرفی کرد ولی وقتی دین شعوری نمی‌شود حصولی می‌شود، می‌بینی حافظ کل قرآن از اسلام هر چیزی را مدنظر دارد به غیر از همین دو سه گزینه! حاضر است صد هزار رکعت نماز بخواند، حاضر است صد هزار شیعه را سر ببرد، حاضر است همه کار بکند، چه عبادت چه جنایت ولی این سه گزینه اصلی یعنی برابری، برادری، عدالت را نبیند!!

این چرا اینگونه است؟! برای اینکه دینش را شعوری نکرده. شعوری نکردن دین باعث می‌شود خیلی راحت بتوانی دین را منحرف کنی. وقتی ما شعورمان را  آن بالا می‌گذاریم خیلی از مسائل کلاً حل می‌شود. امروز شما ببینید دین‌هایی که امروز یکی، یکی دارد رسوا می‌شود؛ حافظان قرآن، مدارس پر از حافظ، خادم الحرمین شریفین، مرجع تقلید فلان همه دارد رسوا می‌شود، به همین سادگی دارد رسوا می‌شود! برای چه؟ برای اینکه نتوانسته است از دین اسلام و اسلامیت خودش را به یک شعور خیلی ساده برساند که در حال حاضر یک دشمنی داریم که دارد انسان می‌کُشد، الان وقت اتحاد است، والسلام. نمی‌تواند بفهمد!

وقتی دین شعوری نباشد اصلاً نمی‌تواند بفهمد، هر چه برایش صحبت می‌کنی چون عقلش را به کار نگرفته نمی‌تواند بفهمد. صحبتی که حقیر در ماه رمضان کردم دو، سه جمله خیلی ساده راجع به قضایای عراق و بحث داعش گفتم، عرض کردم این برادرهایی که می‌گویند ما مسلمانیم، داعشیم، اشکال‌هایی که دارند می‌گیرند که باعث کشتار می‌شود اشکال‌های عقیدتی است درست است؟ شرک است، مشرک است؟ قبل از اینکه باعث کشتار بشود مگر متن آیه قرآن کریم نیست که انسان اول یک بحث می‌کند. به جای اینکه اول این را راه بیندازند که شیعه سر ببرند، در یک کشوری یا هر جا که دوست دارند، مرکز خلافت خودشان یک سالنی بگذارند چهار نفر عالم با هم بحث کنند، دو نفر شیعه اینطرف، دو نفر داعشی طرف دیگر بنشینند، که می‌دانید این ها دو ریال سواد ندارند! اصلاً سیستم‌شان، سیستم مزدوری انگلیس و آمریکا است ولی می‌خواهم بگویم همه پیروان این‌ها که اینطوری نیستند، بچه مسلمان‌هایی که آنجا دارند سر می‌برند و می‌جنگند به چه بر می گردد؟ برای اینکه جایگاه شعور و عقل در دین نیست لذا اصلاً تناقضات این شخص را مشکوک نمی‌کند اصلاً نمی‌تواند این تناقضات را درک کند، اصلا عادت نکرده در دینش شعور باشد.

اینقدر که اسلام به فکر، به عقل، به عقلانیت توصیه دارد برای چیست؟ برای اینکه شما بتوانی دین را با شرایط اجتماع تطبیق بدهی. خیلی از مباحث دینی ساده است، اینقدر ساده است که انسان تعجب می‌کند. بنشینیم و حرف بزنیم کاری ندارد که، بارها هم حقیر عرض کردم که ما یک عقل کوچک داریم اگر کسی به این عقل و عرایض حقیر ایرادی داشت، کاری ندارد هر وقت بفرمایند دو نفر می نشینیم شما دلایلتان را بگویید ما هم دلایلمان را می گوییم اصلاً دعوا نداریم.

اگر که هوای نفس نباشد و شعور بر دین حاکم باشد اصلاً دعوای دینی وجود ندارد حتی بین مسیحی و اسلام، یهودی و اسلام دعوایی نیست، بیایند بنشینند صحبت بکنیم، مقداری شما راست می‌گویی مقداری هم ما راست می‌گوییم، به یک جمعی می‌رسیم. مشکل، مشکل هوا گرفتن است. یکی از آقایان دکتر می‌گفت فلسفه دین ایجاد و القاء حیرانی است. یک چیزی از مقام حیرت در سیستم هفت طبقه عرفا شنیده که حیرت چیست، در بحث سلوک و اوصاف اشراف این مقام حیرت را بحث کردیم که مقام حیرت چیست. گفت فلسفه دین القاء و ایجاد حیرانی است یعنی مردم نفهمند چه کسی راست می‌گوید، چه کسی دروغ می‌گوید! صراط مستقیم، هدایت تشریحی و تکوینی برای این است که ما صراط مستقیم را بفهمیم. خدا بنده‌ها را خلق کرده و گفته اینقدر دین‌های مختلف می‌فرستم که شما حیران بشوید نفهمید چیست! که بعد بتوانید از این القاء حیرانی به عنوان مقام پنجم عرفان به پلورالیسم و تکثرگرایی و نسبیت برسیم! این چرت و پرت‌ها چیست که می گویی؟! اصلاً فلسفه دین صراط مستقیم است.

دلیل این همه بحث‌ها و جدال‌ها که شب‌های ماه رمضان یک اشاره‌ای هم کردیم، این تکمیلیش است، “چون ندیدن حقیقت ره افسانه زدند، جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه”. چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند دین شعوری نیست. بنشینیم راجع به دین بحث کنیم کاری ندارد که، بعد هم با هم  می‌رویم بیرون نمازمان را می‌خوانیم، اصلاً دعوایی نیست.

باید روشن باشد یعنی باید بتوانیم خیلی عقلی از آن دفاع کنیم. بعد که مقام عقل وقتی می‌آید، تطبیقش اشکال پیدا می‌کند. من یک مثال برایتان بزنم؛ خانمی که دوست دارد در جامعه انگشت نما نباشد، چه کار می‌کند؟ دوست دارد در شیراز جلوی نامحرم جلب توجه نکند، چه کار می‌کند؟ چادر می‌پوشد درست است؟ چون چادری زیاد است وقتی چادر می‌پوشد دیده نمی‌شود. این خانم به آمریکا می رود، مسلمان‌های آمریکا چگونه حجاب می‌پوشند؟ همان طوری باید بپوشد، به همین سادگی. چرا؟ چون عقل می‌گوید هدف از حجاب انگشت نما نشدن است، این یک نفر چادر مکشی وسط مسلمان‌ها بپوشد انگشت‌نما می‌شود، تمام شد به همین سادگی.

حالا ببینید ما چقدر کار و عمل و فرمایش و کار دینی داریم که تشخیص نمی‌دهیم یک جایی ممکن است درست باشد، یک جایی ممکن است غلط باشد، والسلام. بعد می‌بینی که اینقدر کلاس شعور را در دین پایین می‌آوریم که بنده و شما مجبور شویم با عمامه به سر سر اینکه چرا قمه نزنیم، بحث کنیم! بچه دبستانی می‌فهمد، بحث برای چیست؟! یک دبستانی باید بفهمد که اگر یک عملی در صدر اسلام فرضاً و اجب عینی بوده و  انجام می‌شده است، امروز باید تطبیق بدهد و ببیند این عمل الان واجب عینی است یا نه.

شیوه حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری(مدظله) و دو سه مرجع دیگر در اجتهاد که واقعاً جدی و با شجاعت در این قضیه وارد می شوند، همین است. در خاطرات وزیر ورزش آن زمان نگاه کنید می‌گوید وقتی می‌خواستیم شطرنج را خدمت حضرت امام(ره) سؤال کنیم، خدمت حضرت امام (ره) توضیحات را دادیم، ایشان فرمودند در این شانس وجود دارد؟ گفت: نه عقل است، محاسبه ریاضی است. امام(ره) فرمودند حلال است، تمام. بلافاصله گفتند حلال است. بعد گفتند اسم شطرنج در روایات آمده، امام(ره) فرمودند اگر آمده باشد این، قمار نیست. اتفاقاً جزء چیزهایی است که اسمش در روایات آمده است. امام(ره) فرمودند قمار نیست، هر چه اسمش آمده باشد، قمار نیست. این ورزش است، این عقلی و فکری است، شانسی نیست که یک کسی پول بگذارد شانسی پول ببرد. طاس، قضیه را مشخص نمی‌کند، برنامه ریزی ورزشی و فکری است.

کسانی که دین شعوری ندارند گیر می‌کنند برای چه؟ برای اینکه عادت نکرده اند با دین، عقلانی و شعوری برخورد کنند. این داستان کربلا را یادم نمی‌رود با لباس آخوندی، طلبگی در کربلا یک کار خیلی قشنگ خوب درجه یک که در شیراز صد هزار بار انجام می‌دهیم را انجام دادم، خادم حرم ایراد گرفت. بلافاصله فهمیدم این کارم در کربلا حرام است، والسلام. چرا؟ برای اینکه از نظر آن ها وَهْن است. وقتی شعوری است از مستحب قطعی شیراز در کربلا اصلاً دفاع نکردم.

بحث را در چند ثانیه جمع کنم؛ گفتیم اگر پاک بمانیم لازمه‌اش این است نقاطی که هوا دارد را رفع کنیم، روایت را از امام موسی بن جعفر(علیه‌السّلام) خواندیم و عرض کردیم سه راه وجود دارد که انسان به غنا برسد، غنا یعنی بی‌نیازی یعنی محض پاکی.

یکی از راه ها را گفتیم که احتمال دارد به ذهنمان برسد، بحث عقل و دین بود. دو راهش را گفتیم اصلاً به ذهنمان نمی‌رسد که آن ها را هم عرض کردیم رسیدیم به اینکه یکی از دلایلی که دین ما هوا می‌گیرد این است که دین های ما مسیر خودشان را قشنگ طی نمی‌کند.

اولین مسیر گفتیم دین فضولی است یعنی در شناسنامه شما شیعه اثنی عشری نوشته.
دوم گفتیم  دین حصولی یعنی عده‌ای بابت شیعه بودن و مسلمان بودن و مسیحی بودنشان اطلاعات جمع می‌کنند.
سوم دین شعوری است که اطلاعاتشان را جمع می‌کنند، با عقل به آن می‌رسند و از آن دفاع کنند.
چهارم دین حضوری است.
اینکه به این دین چگونه برسیم قسمت “فَلْيَتَضَرّع” است که ان شاء الله اگر عمری باشد هفته آینده از این قسمت روایت بحث را ادامه می دهیم. پس تا دین شعوری و محاسنش یک سری نکات را گفتیم، معایبش را هم ان شاء الله خواهیم گفت.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید