امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

» خلاصه سخنرانی | نگاهی به قرآن «2» [سوره حمد «قسمت دوم»]

13 آذر 1404 -   12:14 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

یا لطیف
سخنرانی حجةالاسلام سید محمد انجوی‌نژاد
31 / 01 / 92

موضوع : نگاهی به قرآن «2» [سوره حمد «قسمت دوم»]

بسم الله را جلسه قبل عرض کردیم تا قضیه اسم اعظم.

در مورد الحمدلله ربّ العالمین نکته ای مانده که عرض می کنم :
بهشت 7 در دارد و هر دری یک ذکری. ذکری که بالای سردر رحمت بهشت نوشته شده این است : یا مَن سَبقَت رحمتُهُ غضبه؛ ای کسی که رحمت تو بر غضبت سبقت می گیرد. معنایش این است که هر جایی خداوند تبارک و تعالی بتواند، بدون اینکه ضرری به جای دیگری برسد، می بخشد. گاهی اوقات بخشش باعث گستاخ شدن بنده می شود؛ این ضرر است. یک وقت ممکن است بخشش، حق بنده دیگری را ضایع کند. این هم ضرر است؛ ولی یک جایی هست که کار، بین ما و خداست. یعنی خدا اگر ببخشد، هیچ اتفاقی نمی افتد؛ الّا کرم خدا. این جا رحمت خداوند تبارک و تعالی سبقت می گیرد.

در جایی هم که خداوند تبارک و تعالی غضب می کند، باز هم رحمت سبقت دارد. به این دلیل که رحمت خداوند ایجاب می کند که هیچ بنده ای بی حیا نشود یا رحمت خداوند ایجاب ممی کند که حق کسی که تو حقش را ضایع کردی، دادرسی بشود. به این هم رحمت می گویند. بنابراین اگر جایی باشد که من و شما باشیم و خدا؛ و اتفاق بدی بین ما افتاده باشد و بخشش این قضیه به من و کس دیگری لطمه نزند، حتما و حتما رحمت سبقت دارد.

«ب» بسم الله به رحمن و رحیم می چسبد. در حالی که خداوند تبارک و تعالی هزاران صفت دیگر دارد که می توانست فاتحة الکتاب باشد، که این صفت یعنی رحمان و رحیم است.
فرق رحمان و رحیم در این است که در صفت رحمانیه، رحمت خداوند عام و در صفت رحیمیه، رحمت خاص است. یعنی در صفت رحمانیه آنگونه که امام صادق (ع) می فرمایند محبتی که خلق به یکدیگر می کنند – خلق یعنی تمام مخلوقات – قطره ای از دریای رحمت رحمانیه خداوند تبارک و تعالی است. و در روایت دیگر هم می فرمایند 99 قسمت از رحمت خدا، رحیمیه است و یک قسمت آن رحمانیه که با همین یک قسمت، محبتِ بین خلق توزیع می شود.

الحمدلله رب العالمین :
الحمدلله دو بحث دارد : یکی اینکه به توحید ذاتی برمی گردد و یکی به توحید افعالی. قسمتی که به توحید ذاتی برمی گردد، این است که خدا کلّا قابلیت دارد که انسان او را شکر کند. ولو هیچ ارتباطی هم با ما نداشته باشد، ذات خداوند آن قدر زیبا و قابل قدردانی و شکر و مدح است که همینطور انسان باید خدا را شکر کند. چه خدا چیزی به ما بدهد یا ندهد. در قسمت توحید افعالی است که نعمت هایی که خداوند به ما داده، شکر می شوند.
در ادبیات عرب، شکر منقلب ِ کلمه ی کشر است. کشر در لفظ منقلب شده است. کشر روی زبان فصحاء عرب خوب نمی چرخیده و تبدیل‌اش کرده اند به شکر.
و کشر به معنای کشف است. وقتی می خواهی شکر کنی باید بگردی و نعمت هایی که افراد دیگر نمی بینند را کشف کنی بعد شکر کنی. این کشف است. مثلا در بیمارستان آدمهای معلول یا ناقصی را می بینی، کشف می کنی که سالم هستی. یا فقیری را می بینی، کشف می کنی غنی هستی. یا انسانی را می بینی که در معصیت خیلی جلو رفته و چشم دل ندارد که فرو رفتن در منجلاب را بفهمد. تو این را می بینی که این هم نعمتی است که شکر لازم دارد.

پس بنابراین شاکر واقعی کسی نیست که نعمت های روبرویی که با چشم سر دیده نمی شود را حمد گوید؛ بلکه کسی است که نعمت هایی که کسی نمی بیند را کشف کند. موسی (ع) در خرابه ای وارد شد و صدای حمد بسیار زیبایی را شنید، داخل شد و پیرزنی را دید که دست، پا و چشم ندارد. موسی گفت چرا شکری به این زیبایی داری؟ گفت شکر چشم و پایی را می کنم که ندارم تا با آنها معصیت کنم و شکر دستی که ندارم تا با آن ظلم کنم. این می شود کشر : کشف شکر برای حمد.
خداوند تبارک و تعالی وقتی نعمتی می دهد و ما می گوییم الحمدلله، زیاد برانگیخته نمی شود، در جایی احساس می کند که بنده، بنده ی مؤمن، لایق و شایسته ای است که ببیند کشف می کند که چه چیزهایی دارد و بداند.
یکی از آفات انسان ها این است که تا نعمتی از آن ها گرفته نشود، قدر نعمت را نمی دانند. مؤمن کسی است که بر این آفت، هنرمندانه غلبه کند و نعمت را آن زمان که دارد، آن گونه پاس بدارد و مدح و شکر گوید که گویا ندارد؛ گویا در تمنای این نعمت به سر می برد. این می شود اصل کلمه ی مدح و شکر.

الحمدلله رب العالمین.
اما داستان «ربّ» چیست که خداوند خودش را در فاتحة الکتاب، ربّ معرفی می کند؟ می دانیم که انسان ها در فطرت خود نیاز دارند به اینکه کسی را بپرستند و یک موجود متافیزیکی ماوراءالطبیعی آن ها را حمایت کند. ربّ النوعی که انسان ها در باستان می پرستیدند و تمام وقایع جهان را به خدایان مختلفی ربط داده بودند. خدای مهر، خدای عشق، خدای آب، خدای باد، خدای آتش، خدای قهر، خدای زلزله، خدای سیل. طبیعتا با این نگاه، خداها تقسیم می شدند به خدایان خوب و خدایان بد.
خدایان بد به این معنا نبود که خدایی بد است؛ به این معنا بود که این ها باعث بدی های کره زمین می شوند. خدایان خوب هم باعث نعمت ها می شدند. بیشتر به خدایان خوب علاقه داشتند : مثل خدای آب، خدای دریا، الهه عشق و … و بیشتر به این ها مهر می ورزیدند و سعی می کردند با قربانی کردن، خودشان را از خدایان به اصطلاح بد، ایمن کنند. خدای آتش را در پای آتش قربانی می کردند؛ موقع زلزله قربانی می کردند.

این واقعیت وجود دارد که اگر قرآنی نبود، پیغمبری نبود و وحی ای نبود، این خدایی که ما خدای واحد می دانیم‌اش، آنقدر رفتارهای عجیب ومتناقض دارد که اگر ما خدایان مختلف نداریم به این دلیل است که خودش گفته یکی‌ست؛ والا من و شما می گفتیم چند خدا وجود دارد!
در جایی خدا از میان آتش طفلی را نجات می دهد؛ در جایی همین کودک را بزرگ می کند، سرطان می دهد. در جایی من بدی می کنم، خوبی جواب می دهد. در جایی خوبی می کنم، بدی می بینم. در جایی بدی می کنم، بدی جواب می دهد. در جایی خوبی می کنم، خوبی جواب می دهد. یعنی عکس العمل های خداوند آنقدر متفاوت و متناقض است که بعضی از اوقات ما اگر نمی دانستیم و قل هو الله احد را بلد نبودیم، می گفتیم هزارتا خدا داریم.
رب العالمین یعنی کسی که برای عالَم روش های تربیتی به کار می برد. وقتی می گوییم روش تربیتی، اخلاق دیگر کلیشه ای نمی شود. اخلاق کلیشه ای یعنی اخلاقی که مثلآ شما همیشه لبخند بزنید یا نه، این ادم افسرده ست، همیشه اخم دارد. این آدم عصبی ست، همیشه عصبانی ست. این آدم خیلی ریلکس است.
خداوند این گونه نیست. خداوند در روش های تربیتی از قهر و عذاب، لطف و عذاب، بلا و نعمت در جای خودش برای تربیت استفاده می کند. خداوند تبارک و تعالی، مدیر مدبّری است؛ نه مدیری که فقط مدیریت می کند برای اینکه بتواند جامعه را یک جوری بچرخاند.
تفاوت در این است که مدیر غیر مدبر سعی می کند جامعه را راضی نگه دارد؛ اما مدیرِ مدبّر به فکر سعادت جامعه است و سعی می کند جامعه را تربیت کند. درصدی از تربیت، قهر است، درصدی عذاب و درصدی ناراحتی. روش های تربیتی در دنیا همین گونه اند. حتی حیوان که غریزی رفتار می کند، در تربیت فرزند خود همیشه از محبت استفاده نمی کند؛ بعضی وقت ها گاز می گیرد، بعضی وقت ها برخورد می کند.
تربیت بدون قهر غیر ممکن است. لذا این که خداوند تبارک و تعالی خودش را رب معرفی می کند، یعنی وظیفه ی من به عنوان خدا این نیست که به شما سرویس بدهم، نعمت بدهم، شما را پروار و فربه کنم. وظیفه ی من این است که شما را تربیت کنم.
در تربیت، برای شما درصدی مشکلات ایجاد می شود. یک جاهایی باید ضیق بودن و تنگ بودن زندگی را احساس کنید. یک جاهایی باید فراخ تر باشد تا بتوانید لذت بیشتری ببرید؛ تربیت 2 مدل است.
این خدا متفاوت نیست، یک خداست. ولی بعضی وقت ها روش های تربیتی قهر و عذاب است، بعضی وقت ها مِهر و نعمت. بعضی وقتها کمبود است، بعضی وقت ها فوران نعمت.
جامعه انسانی با جامعه گوسفندی متفاوت است. در جامعه انسانی، هر انسان یک کیس خاص است. یعنی برای برخورد با هر انسان، روش خاصی وجود دارد.
وقتی می فرمایند که الطّرق الی الله بعدد انفاس الخلائق – راه های رسیدن به خدا به تعداد انسان هایی است که خلق کردیم – یعنی هر انسان یک مدل رشد، تعالی و ترقی پیدا می کند.
در جامعه گوسفندی، جامعه با مقداری علوفه راضی می شود. حاکمانی که سعی می کنند انسان ها را راضی نگه دارند حتما باید سعی کنند آن ها را گوسفند بار بیاورند.
خداوند افراد مختلف را به طرق مختلف تربیت می کند. ممکن است روش تربیتی که برای همسایه، دوست و رفیق تو به کار می برد، درکام تو خیلی تلخ باشد و ایراد بگیری که چرا این روش را به کار بردی؟ اما حقیقت این است که این روش برای تو تلخ است، برای او تربیت است. ممکن است تو در اثر فقر دینت را از دست بدهی و همسایه ات در اثر ثروت. ممکن است ثروت، او را بی ادب و بی تربیت کند. ممکن است تو در اثر سلامت، دینت را از دست بدهی و همسایه تو در اثر بیماری. خداوند روش های تربیتی مختلفی به کار می برد. پس خدا یکی است و رفتار ها چون تربیتی است اینقدر تناقض دارد.
اسم این تبعیض نیست؛ اسم این عدالت است. عدالت یعنی به کار بردن روش های تربیتی برای افراد مختلف به صورت های مختلف.
پس خداوند رب است؛ مربی است. مربی تشخیص می دهد که یک بنده را چطور به تعالی برساند.

مالک یوم الدّین :
اینجا یوم الدّین یعنی قیامت.
مالکیت خداوند دو مدل است. یک مالکیت دنیایی و یک مالکیت آخرتی.
در مالکیت دنیایی خداوند تبارک و تعالی اختیار را هم قرار داده است. یعنی مالک خداست؛ ولی به شما اختیار داده که بعضی چیزها را به ملک خودت در بیاوری. خانه من، جای من، اخلاق من و رفتار من. شما الان کاملا مختار هستی اینجا بنشینی یا بروی. در دنیا خداوند انسان ها را مختار ِ مجبور خلق کرده است. در برخی چیزها اختیار، در برابر برخی چیزها جبر. شما نمی توانید پدر و مادر خود را انتخاب کنید، زمان تولد و فوت‌تان را نمی توانید انتخاب کنید. این اندازه می توانید بخورید. چقدر بدوید، چقدر از بدنتان استفاده کنید، چقدر بخوابید،… این ها حد دارند.
یک سری قوانین در دنیا هست که ما را مجبور کرده است. در یک سری اعمال و رفتار کاملا مختار هستیم.
می گوید مالک به این معناست : که در دنیا خداوند صاحب همه چیز است؛ اما خیلی از این ها را در اختیار ما قرار داده و این ما هستیم که می توانیم از این ها استفاده مثبت کنیم یا منفی.
تمام مسائل دنیا همین گونه اند. یعنی حتی قشنگ ترین و زیباترین کلمات دنیا مثل علم، هم استفاده مثبت دارد هم منفی. با فضیلت تر از علم در دنیا نداریم. در دنیا بین مثبت و منفی، این شما هستید که انتخاب می کنید.
در آیات شریفه سوره دهر خداوند می فرماید: اِنّا هَدَیناهُ السَّبیل إِمّا شاکراً وَ إِمّا کفوُراً : در دنیا ما راه ها را اجباری قرار دادیم. این راه هاست. راه جدید نمی توانیم اختراع کنیم. مثلا بنده می خواهم برای زندگی دنیایی، مریخ را انتخاب کنم. نمی شود. کل راه های دنیایی این هاست. یا مثلا بنده می خواهم در دنیا به جای اینکه معده غذا را هضم کند، کبدم هضم کند! این غیر ممکن است.
پس شما در این ها مجبورید. ولی بین راه هایی که مختارید، خداوند از مالکیت خودش استفاده نمی کند. یعنی بگوید چون من مالک قوای فیزیکی این انسان هستم، الان به او اجازه نمی دهم اینجا را ترک کند. نه، هر وقت دوست داشته باشد، ترک می کند.
مالکیت در دنیا به این معناست. اما مالکیت از بعد از این دنیا، مطلق در اختیار خداست. شما هیچ اختیار ی ندارید تا  لحظه ای که تکلیف شما مشخص شود. یعنی از لحظه ی مرگ، دیگر حتی اختیار صحبت کردن هم نداری، اختیار زبان را از تو می گیرند. آیه شریفه قرآن می فرماید:  زبان، دیگر زبان ماست. دست، دست ماست. پا خودش حرف می زند : یومَ تَشهدُ. شهادت می دهند. چون مالک خداست. آن جاست که تازه انسان می فهمد که این دست مال من نبوده؛ مال خدا بوده.
یعنی بزرگترین نیروی جاسوسی خداوند تبارک و تعالی در وجود ما، خود ما هستیم. خود ما هستیم که خداوند به ما مقداری اختیار داده است.
انا لله و انا الیه راجعون. انسان تا یک جایی مختار است. اما به محض اینکه به ته خط می رسد دیگر بدون اختیار، باید برگردد. وقتی برگشتیم دیگر اختیار کاملا دست خداست. دوباره در دست قدرت خداوند تبارک و تعالی قرار می گیرد.
از لحظه مرگ، کلا اختیار از ما گرفته می شود. مالک حقیقی در آنجا خودش را نشان می دهد. دیگر شما آنجا قدرت بحث ندارید که بخواهید قانع کنید. حکم، حکم خداست.
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

در بعضی روایت ها داریم مثلا بنده حرفی می زند یا دفاعی می کند، این جا بهانه جویی خداوند است. اختیار را به عقل و زبان شما برمیگرداند تا دفاعی کنید و نجاتتان دهد. یعنی در حقیقت خودش دارد دفاع می کند، این دفعه با زبان تو. حتی به ذهنت می اندازد که این دفاع را انجام بده.
پس در دنیا ما مختار ِ مجبور هستیم؛ چون مالک، خداست. در قیامت ما صددرصد مجبور هستیم؛ چون مالک حقیقی خداست و مالکیتش را در آنجا نشان می دهد. لذا می فرمایند : مالک یوم الدین.

إِیاک نَعبُدُ :
یک بحث در مورد سبک زندگی همین است. ما روزی چندین بار سوره حمد را می خوانیم، اگر یک بار طوری بخوانیم که بخواهیم منبعد هر چه گفته عمل کنیم، یقینا زندگی ما تغییر می کند.
ایاک نعبد و ایاک نستعین، حصر دارد. فقط و فقط در دنیا مجبور هستم تو را عبادت کنم. برای اینکه بقیه را عبادت کنم، در حقیقت در جایی حساب باز کردم که مال من نیست. مجبورم تو را عبادت کنم.

و ایاک نستعین :
و مجبورم در دنیا فقط از تو کمک بخواهم. اصلا من راه دیگری ندارم غیر از اینکه فقط از تو کمک بخواهم. چون تو رب العالمین هستی، تو مالک یوم الدین هستی. مجبورم این کار را بکنم. صدها بار با اشک و توسل زمزمه می کنیم «یا مُقلّبَ القُلوبِ وَ الأبصارِ یا مُدبّرَ الّلیلِ وَ النّهارِ.» اما آیا واقعا در سبک زندگی ما مقلب القلوب، خداست؟ مدبر اللیل، خداست؟ محول الحول، خداست؟ پس اینهمه دست و پا زدنهای گناه آلود ما برای رسیدن به قسمت های مختلف دنیا برای چیست؟ اینهمه زیرآب زدن و غیبت کردن و اختلافات فامیلی، برای رسیدن به آرامش دنیا، غیر از این است که نمازهای ما کاملا شعار است؟
بسم الله الرحمن الرحیمی که یک شخص معمولی از نظر اعتقاد می گوید با آدمی که به قدرت آن اعتقاد دارد، زمین تا آسمان فرق دارد. حضرتآیتالله بهاءالدینی می فرمودند یک یا زهرا کوه را تکان می دهد. یازهرایی که من می گویم یا یازهرایی که آقای بهاءالدینی می گوید؟ منظور، یا زهرایی است که می داند که زهرا (س) کیست. بسم الله الرحمن الرحیمی که می داند ایاک نعبد و ایاک نستعین را.

حضرت امام فرمودند اگر 2 رکعت نماز مقبول داشته باشم، دیگر مشکلی ندارم. [مقبول یعنی سوره حمد بشود سبک زندگی من]
یک جاهایی من و شما باید کاملا درک کنیم. یعنی باید جاهایی را تجربه کنیم و بفهمیم که این آیه یعنی چی؟ آقا امیرالمؤمنین (ع) برای کسانی که مجالی برای تجربه کردن خدا و دیدن با چشم دل ندارند، می فرمایند که اگر تو آدم حلیمی نیستی، ادای آدم های حلیم را دربیاور. اگر آدم متوکلی نیستی، ادای متوکل ها را در بیاور و از خدا بخواه در این ادا برای تو تجربه و بصیرت و علمش را قرار دهد. اگر اعتقاد نداری، ادا در بیاور. یواش یواش خداوند به تو می رساند.

پرستش کردن خدا، بدون مالک یوم الدین غیر ممکن است. اگر فکر مرگ و قیامت نباشی، نمی توانی خدا را حقیقتا پرستش کنی. چون حبّ دنیا به قدری قوی است که شما را حتما و حتما مغلوب می کند. دنیا پرستی قطب مخالف خداپرستی است.
نعبد و نستعین. فعل جمع به کار می برد؛ نفی فردگرایی و انزوا. یعنی اگر می خواهید خدا را بپرستید جمع شوید و با هم بپرستید. یدالله مع الجماعة : دست خدا با جماعت است. اگر می خواهید به خداوند استعانت بورزید، جامعه باشد.
اِنّ اللهَ لا یغیرُ ما بِقَومٍ حَتی یغیروا ما بِانفُسهم. اگر یک جامعه می خواهد به خدا برسد، باید همه با هم حرکت کنند. سیستم باید سیستم جمعی باشد. تأکید بسیار زیادی در خیلی از آیات و روایات اخلاقی و دینی و اصولی، کلمه ی امت را به کار می برند : وقتی می خواهید به سمت خدا بروید، جامعه را حرکت بدهید به سمت خدا. امت اسلامی. نمی گویند ملت که از هم جدا باشند.

اهِدِنا الصّراطَ المُستقیم :
امام صادق (ع)، بحارالانوار، جلد 4، صفحه 9 :
خداوندا! ما را بر راهی که به محبت تو می رسد و به بهشت واصل می گردد و مانع از پیروی هوس های کشنده و آراء انحرافی و هلاک کننده است، ثابت بدار.

خصوصیات صراط مستقیم :
1- محبتی است. یعنی با عشق، محبت و علاقه دارم در مسیر خداوند حرکت می کنم.
2- می فرماید : به بهشت واصل می گرداند. بهشت یعنی روح و روان و آرامش. در دنیا آرامش خواهد داشت. اگر انسانی از نظر روحی و روانی در ارتباطش با خدا در دنیا ناآرامی داشت، در قیامت هم حتمآ ناآرام خواهد بود. شک نکنید. دنیا تجسم آخرت است.
3- و مانع از پیروی از هوس های کشنده، نه هوس های مجاز. هوس هایی که باعث می شود من به ذلت بیفتم، به ناراحتی بیفتم، به گناه بیفتم.
آراء انحرافی : به دلیل اینکه آراء بسیار زیادی در جامعه هست و خیلی از این ها با صراط مستقیم تطبیق ندارند، خدایا تو باید مرا هدایت کنی.
آراء در جایی که انسان ها با هم دچار اختلاف نشوند رحمت است. اختلاف آراء نباید به اختلاف اعضاء امت اسلامی منجر بشود.
امام صادق (ع) راجع به گنهکاران پست جامعه خود می فرمودند که من با گناه تو مشکل دارم، با ذات تو به عنوان یک انسان مؤمن شیعه هیچ مشکلی ندارم.
آیا اختلاف عقیده هم انحراف است؟ خیر. آراء انحرافی آن است که به اختلاف امت منجر شود، نه به اختلاف عقاید.
یکی از بزرگترین مشکلات امروز جهان اسلام که توطئه رسمی صهیونیست است، اختلافات شیعه و سنی است. که متأسفانه جدیدا ما داریم کوتاه میاییم و برادران اهل سنت هنوز مسئله را نگرفته اند. ما نامه به مصر و .. می نویسیم آن ها تقابل ایجاد می کنند. ما با اهل سنت 20 – 30 درصد اختلاف داریم، با صهیونیست ها دو هزار درصد! برای مخالفت با صهیونیست باید با اختلاف بیست درصدی کنار بیاییم.
آراء و نظرهای مختلف می تواند وجود داشته باشد و هیچ کدام هم منحرف نباشند. با همدیگر تکمیل کننده یک پازل برای امت اسلامی باشند. اما وقتی می رسیم به انحراف، یعنی آرائی که باعث اختلاف می شود و هلاک کننده است. که فرمودند هیچ قدرتی در جهان نمی تواند امت اسلامی را از هم بپاشاند، مگر خود اعضاء امت اسلامی! امت اسلامی به معنای اسلام – حتی صوفیه – ، منهای وهابیت و بهائیت که وارداتی است.
عَلم امت اسلامی را امتی می تواند به دوش بکشد که در بین خودش بتواند آراء را به اختلاف نکشاند.
صراط مستقیم را سه مدل معرفی کرده اند : اسلام، قرآن و پیامبران و امامان.

بر اساس قرآن :
+ َاطیعوُا اللهَ وَ اَطیعوُا الرّسوُلَ وَ اوُلی اَلاَمر مِنکم.
صِراطَ الّذینَ اَنعَمتَ عَلیهِم غَیرِالمَغضوُبِ عَلیهِم وَ لَا الضَّالّینَ.
در اینجا قرآن دو گروه انحرافی معرفی می کند :
1. غَیرِالمَغضوُب عَلیهِم – که خیلی بد هستند.
2. وَ لَا الضّالّین – که بد هستند.

غَیرِالمَغضوُبِ عَلیهِم کسانی هستند که منافق‌اند، گمراهند؛ گمراهی آن ها آشکار است و آن را را تبلیغ و ترویج می کنند.
ضَالّینَ، کسانی هستند که گمراه‌اند، اما عناد ندارند. منافق نیستند. تبلیغ هم نمی کنند.
بین این دو گروه خداوند اختلاف قائل شده است. در غَیرِالمَغضوُبِ عَلیهِم یکی از مواردی که خداوند نمی بخشد مؤمنی است که به عقیده ای رسیده و بر این عقیده – دینی یا غیر آن –  استواری ندارد، اما آن را تبلیغ می کند. مثال بارز آن در مسائل خانوادگی ماست. یعنی تخصص خانوادگی ندارد، مشاوره می دهد. بعد به مباحث علمی و بعد به مباحث دینی وارد می شود.
در مسائل دینی یکی از انحرافات بزرگ، کسانی هستند که بدون اطلاع و استقامت و اشراف کامل نسبت به یک مسئله دینی، چیزی را می گویند.
ثبات لازمه ی مؤمن است. وقتی به ثبات رسیدی می توانی به بغل دستی و دوستت تبلیغ و توصیه کنی؛ مخصوصا در مباحث دینی.
خیلی از ما به دلیل اینکه بدون اشراف تبلیغ می کنیم، غیرالمغضوب هستیم. یعنی مورد غضب واقع می شویم.
ضالین کسانی هستند که اگر گمراهند، برای خودشان گمراهند. تبلیغ نمی کند، شرح نمی دهد.
به یک معلم بزرگواری که صحبتهای بی اساسی کرده بود و اینجا به ایشان ثابت شد که بی اساس بوده، گفتیم باید بروید تک تک افراد را از گمراهی بیرون بیاورید. گفت نمی توانم؛ توبه می کنم. نمی شود. گفتیم توبه ندارد.
در مباحث دینی خیلی دست به عصا حرکت کنید.
مرحوم شهید مطهری هم فرمودند بعد از من، کتاب های مرا به علما و اساتید بدهید یک بار دیگر بررسی کنند. اگر اشتباه عقیدتی باشد خیلی سخت است.
کسانی که بدون اشراف در مسائل خانوادگی، رفتاری و مسائلی که تخصص ندارند، نظر می دهند و نظرشان را تبلیغ هم می کنند. بعضی از مسائل رفتاری برای ما تجربه شخصی است. اصلا اجازه نداریم تجربیات شخصی خود را تبلیغ کنیم.
درمسائل خانوادگی، در مباحث اجتماعی و هر بحث دیگری ما مرجع و بزرگتر داریم. این بزرگترها هستند که اجازه دارند دخالت کنند؛ چون اشراف دارند به مسائل مختلف.
در مباحث پزشکی چقدر شما را از خود درمانی پرهیز می دهند؟ اجازه خوددرمانی نداریم. پزشک، یک اشرافی بر آناتومی بدن شما دارد که شما در جریان نیستید. از رنگ چشم، نبض تو و … برداشت های مختلف می کند. اینها خیلی مهم هستند.
در مسائل دینی همین گونه است که اشراف بسیار لازم است.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید