امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - از نان واجب‌تر؟! (4) - شب چهارم محرم1400

13 آذر 1404 -   4:16 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها
یا حبیب
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: از نان واجب‌تر؟! _ قسمت چهارم
شب چهارم محرم الحرام
تاریخ: 1400/05/21

 

عناوین اصلی سخنرانی:
» صداقت مؤلفه‌ای در جهت آرامش اجتماعی
» حریم شخصی هر انسانی، حریم شخصی اوست؛ حتی همسر هم اجازه ورود ندارد
» هدف در جامعه اسلامی باید رسیدن به زندگی با صلح و آرامش باشد
» وظیفه شما مردم اصلاح باطن و خفای خویش است
» برای اصلاح ظاهر جامعه اول باید ریشه‌ها را دریابیم
» چه گناهانی نعمت‌های دنیایی ما را تغییر می‌دهند؟

در راستای بحثی که خدمتتان داشتیم چند گزینه هویت‌مندی، دانش و بلندنظری را گفتیم.

» صداقت مؤلفه‌ای در جهت آرامش اجتماعی
گزینه بعدی که امشب در بحث آسیب‌های اجتماعی و آرامش اجتماع البته با نگاه به مرام امام‌موسی‌صدر معرفی می‌کنیم؛ بحث صداقت است. صداقت دقیقاً یعنی چه؟ کمی سطح پایین‌تر بخواهم بگویم خیلی‌وقت‌ها خیلی از ما معنای رُک‌بودن را صداقت می‌گذاریم. کلمه صدق به‌معنای گفتن و حقیقت‌گفتن در وقتِ گفتن و سکوت در وقت نگفتن است. رُک یعنی چه؟ رُک یعنی من حرفم را می‌زنم. خب بیخود می‌کنی حرفت را می‌زنی. حرفم را می‌زنم که علامت خوبی نیست؛ علامت آدمی است که بر نفسش کنترل ندارد. بعد جالب این است که حُسن و قُبح‌ها عوض شده است. مثلاً رُک‌بودن که رسماً علامت بی‌شعوری است به یک حُسن تبدیل شده است. طرف بی‌شعور است می‌گوید: «داداش من همه جا حرفم را می‌زنم» نه؛ «حرفم را می‌زنم» علامت صداقت نیست. خیلی‌وقت‌ها صدق در سکوت است. در اسلام گزینه‌های مثبت و منفی با توجه به هدف‌شان نمره‌گذاری می‌شوند. هدف از صدق چیست؟ هدف از صدق امنیت، آرامش و اعتماد است. خیلی‌وقت‌ها حرف‌زدن موجب امنیت، آرامش و اعتماد می‌شود اما خیلی‌وقت‌ها سه‌تا گزینه را نقض می‌کند.

حتی گاهی در اسلام دستور داریم که البته این دستور عقلانی است؛ وقتی هم که خودمان به هدف نگاه می‌کنیم عقل هم به ما می‌گوید که گفتن حقیقت خودش دروغ است؛ یعنی شما اصلاً اجازه ندارید حقیقت را بگویید! مثلاً در اصلاح ذات‌البین. بین دو جریان، بین دو گروه، بین دو فرد می‌خواهی صلح ایجاد کنی حقیقت این است که خلاف بگویی، خلافی که منجر به صلح بشود. دروغی که منجر به صلح بشود از حقیقتی که فتنه را زیاد کند افضل است. این‌ها خیلی عقلانی است اصلاً لازم نیست اسلام بگوید. ما می‌گوییم اگر قرار است صلحی ایجاد بشود باید هر حرفی می‌زنیم، هر کاری می‌کنیم، در مسیر آن صلح باشد. پس بنابراین صداقت ۱- به‌معنای رک‌بودن نیست. ۲- به‌معنای گفتن همه حقیقت نیست.
 
انسانی که رُک است نقطه‌ضعف بزرگی تحت‌عنوان عدم کنترل نفس و عدم کنترل عقل بر زبان دارد. «می‌گویم، جلویش حرفم را می‌زنم» خب  نتیجه چه می‌خواهد بشود؟! بسیاری از حرف‌هایی که اگر زده بشود جوابی دارد؛ باز تو  جواب بدهی، او جواب می‌دهد، درحقیقت اسمش فتنه است. درحالی‌که اگر او حرفی بزند تو سکوت کنی، همان جا بعد از مدتی که زمان می‌دهی فتنه ایجاد نمی‌شود. صداقت در این تعریف!

» حریم شخصی هر انسانی، حریم شخصی اوست؛ حتی همسر هم اجازه ورود ندارد
جلوتر می‌آییم؛ ما در اسلام بحثی داریم تحت‌عنوان حریم شخصی. حریم شخصی یعنی حریم شخصی. جک نگفتم؛ غیب هم نگفتم. حریم شخصی یعنی حریم شخص من. طرف مقابل من همسرم، دوستم، فرزندم یا پدر و مادرم است؛ او شخص من نیست. حریم شخصی یعنی حریم شخصی؛ یعنی یک شخص برای خودش یک حریم دارد. و اگر برای شخص در این حریم اتفاق منفی یا مثبتی بیفتد که راضی نباشد این اتفاق مثبت و منفی از حریم شخصی‌اش بیرون برود؛ این از نظر دین کاملاً قابل احترام است. نمی‌توانی بگویی من رفیق نزدیکش هستم یا این بچه‌ام است یا او پدرم است و… . مثلاً در دوره خارج از ولایت پدر و مادر بر فرزندان، پدر و مادر اصلاً اجازه ندارند سراغ حریم شخصی فرزند بروند. از نظر شرعی اجازه ندارند. دیگر از پدر و مادر بالاتر که نداریم.

مثلاً زن و شوهر با هم اختلاف و دعوا دارند بعد هم طلاق و طلاق‌کشی سر اینکه خانم یا آقا سراغ موبایل همدیگر رفته‌اند. ببینید هدف چه شد؟ یک زندگی که می‌توانست با یک توبه یا یک قبول اشتباه در حریم شخصی خودش حل بشود یا با دیدن یک محبت باعث پشیمانی‌اش بشود، به یک فتنه تبدیل شد و ایجاد اختلاف بین دو فامیل و احتمالاً عقده‌ای و بدبخت‌شدن چندتا بچه! تو چرا سر موبایل همسرت می‌روی؟! اصلاً کی به تو اجازه داده است؟! اگر در آن چیز خوب و بدی باشد حریم شخصی‌اش است و وقتی تو به هدف نگاه می‌کنی که خوب ببینی یا بد ببینی ممکن است به فتنه برسد!
– نه من می‌خواهم زیر سقف با کسی زندگی کنم که اعتماد داشته باشم!
اعتماد داری؛ نگاه می‌کنی اعتمادت خراب می‌شود.
– نمی‌خواهم اعتماد کاذب داشته باشم!
نه داداش اعتماد کاذب داشته باش. آن چیزی که تو اسمش را اعتماد کاذب می‌گذاری؛ اسمش شک است که حرام است. اسمش شک است؛ اعتماد کاذب دیگر چیست؟ من با کسی ده سال دوست هستم نمی‌دانم فلان خطا را می‌کند بعد از ده سال هم تمام می‌شود یا می‌میریم یا بالأخره پانزده سال می‌شود، تا آخرش هم همین جوری داریم پیش می‌رویم؛ مگر مریضی می‌آیی به من می‌گویی او فلان خطا را می‌کند.

» هدف در جامعه اسلامی باید رسیدن به زندگی با صلح و آرامش باشد
ببینید امام‌موسی‌صدر می‌فرمایند هدف در جامعه اسلامی این است که «احکام شرعی» و «احکام اخلاقی» طوری مدیریت شود که به صلح و آرامش برسد؛ چه در خانواده، چه در محله و چه در کشور. صلح و آرامش هدف اصلی است. خداوند دوست دارد بندگان کنار همدیگر با آرامش زندگی کنند. در مدارس از بچگی به بچه‌ها آموزش بدهیم _ما در مدارس خودمان این آموزش را می‌دهیم_ که هدف اصلی از ارتباط بین شما لذت‌بردن و صلح است. هر رفتاری می‌بینی که این هدف را خراب می‌کند باید حذف کنی. هر رفتاری! باور کنید اگر آدم‌ها کور و کر و لال بودند زندگی خیلی راحت‌تر بود. خیلی راحت‌تر! اگر عقل ما مثل حیوانات بود خیلی از این جنگ‌ها پایان می‌یافت؛ این بدبختی‌ها و مشکلات؛ همه چیز که زیر سر آمریکا و استکبار جهانی نیست؛ خیلی وقت‌ها زیر سر من و توست؛ زیر سر همین مدیریت کوچک بر خانواده‌مان است.

ایشان می‌فرمود آنچه که برای انسان در رسیدن به صلح و آرامش اصل است این است که وقتی می‌خواهد به چیزی توجه کند؛ مثلاً شما الآن اینجا نشسته‌اید، می‌خواهید ببینید این میکروفونی که اینجا می‌خواهند بگذارند به چه درد می‌خورد، اول ببینید این توجه برای رسیدن به چه هدفی است؟ اگرهدف قرارگرفتن این میکروفون در اینجا به تو ربطی ندارد؛ چرا توجه می‌کنی؟! دوباره بگویم؟ همه گرفتید؟ اصلاً چرا توجه می‌کنی؟! وقتی به تو ربطی ندارد چرا توجه می‌کنی؟! من شخصاً گاهی مثلاً نیاز دارم به یک مغازه مراجعه کنم، بعد می‌گویم مغازه فلان چیز کجاست؟ می‌گویند در فلان خیابان است. خیابان همان خیابانی است که خودمان داریم زندگی می‌کنیم. من تا حالا ندیده بودم. اصلاً چرا باید ببینم؟! من تا وقتی دنبال یک آچار نمی‌گردم چرا باید بدانم مغازه آچارفروشی کجاست؟ اصلاً اصل توجه زیر سؤال است.
وقتی می‌خواهی بروی زندگی کسی را در محیط مجازی یا حقیقی بررسی‌ کنی اول ببین به چه درد تو می‌خورد! اصلاً جزء وظایف تو بررسی این هست یا نه. بعد او برای خودش دارد زندگی می‌کند تو از بررسی زندگی او داری به زندگی خودت آتش می‌‌زنی. هدف! جمله خیلی عجیب است! احکام شرعی!
فرض کنیم ما می‌خواهیم در جامعه اسلامی سیئه‌ای را از کف جامعه اسلامی حذف کنیم. چندتا سؤال پیش می‌آید:
1.    آیا من می‌توانم این سیئه را حذف کنم؟ اگر نمی‌توانم بروم یاد بگیرم؛ وقتی یاد ندارم برای چه اقدام می‌کنم؟
2.    با این روشی که من می‌خواهم این سیئه را حذف کنم به چه هدفی می‌رسم؟ « نه؛ من مأمورم کارم را انجام بدهم» کی همچین حرفی زده؟! «کلما حکم به العقل حکم به الشرع» کی به تو گفته من مأمورم این کار را انجام بدهم؟ عقل باید مأموریتت را تأیید کند.
عقل چه می‌گوید؟ عقل می‌گوید بعد از اینکه من گفتم «الف» چه اتفاق مثبتی می‌افتد؟ اگر هیچ اتفاقی نمی‌افتد بیخود گفتم «الف»؛ اما اگر اتفاق منفی می‌افتد گناه کرده‌ام گفته‌ام «الف». من فقط در صورتی می‌توانم بگویم «الف» که بعد از آن اتفاق مثبتی  بیفتد. لذا وقتی امام‌موسی‌صدر سراغ جامعه شیعیان لبنان آمد گفت من الآن باید با چه چیزی برخورد کنم؟ در زمان قبل از امام‌موسی‌صدر اگر در لبنان کسی می‌خواست سراغ برخی از مفاسد اخلاقی برود باید سراغ جامعه شیعیان می‌رفت!! این را می‌دانستید؟!
آیا امام‌موسی‌صدر از آنجا شروع کرد؟! اول گفت آیا الآن من باید این مطلب را بگویم؟ دوم اگر بگویم به چه نتیجه‌ای می‌رسم؟ درنهایت به این نتیجه می‌رسید که نه نتیجه این کار مثبت نیست؛ من باید از جای دیگری شروع کنم. از جای دیگر! اول باید بروم سراغ اینکه منشأها و ریشه‌ها را اصلاح کنم؛ وقتی منشأ و ریشه اصلاح شد لاجرم میوه اصلاح می‌شود. لاجرم! لذا توجه به میوه فاسد اشتباه است. توجه به میوه فاسد اشتباه است اصلاً تو نباید ببینی. نباید ببینی! این خاطره را فکر می‌کنم یکی‌دوسال پیش نقل کرده‌ام و یادتان رفته است. ما هفده‌هجده سالمان بود که در مشهد به مسجد حاج‌حکیم خدمت حکیم‌سبزواری رفتیم. خب ما بالاشهر زندگی می‌کردیم؛ یک سری سؤالاتی داشتیم گفتیم وضعیت خیابان‌ها خوب نیست و… . ایشان گفت: اتفاقاً من خیلی در این محلات می‌چرخم وضعیت خوب است. خب حالا حکیم‌سبزواری است و… آدم چه بگوید! بیرون آمدیم روی موتور نشسته بودیم. یادم است با یکی از بچه‌ها که الآن جانباز است داشتیم می‌گفتیم و می‌خندیدیم که حاج‌آقاها با ماشین شیشه‌دودی بیرون می‌آیند فکر می‌کنند همه چادر پوشیده‌اند؛ داشتیم مسخره می‌کردیم. بعدها فهمیدیم که در منظر اولیاءالله  اصلاً توجه به این‌ها فول است. فقط مبنا و ریشه را می‌بینند. فقط ریشه را!
لذا مرحوم‌قوام وقتی از منبر پایین آمد که همه داستانش را شنیده‌اید و صدبار صداوسیما پخش کرده است. در زمان پهلوی لعنه‌الله‌علیه بیرون آمد دید آن طرف خیابان آن زن بدکاره ایستاده، تنها چیزی که ندید یک زن بدکاره بود. یک ریشه دید تحت‌عنوان فقر؛ جلو رفت، بیست تومان ‌-در آن زمان بیست تومان زیاد بود- پاکت منبر دهه‌اش را داد و گفت که پول منبر امام‌حسین(ع) است. ادامه جمله را دقت کنید ببینید امام‌موسی‌صدرها، قوام‌ها، مرحوم‌آیت‌الله‌حائری‌ها که این مدل نگاهی داشتند چه می‌گفتند. پول را نداد و بگوید این پول را بگیر امام‌حسین(ع) توفیق می‌دهد توبه می‌کنی و دیگر این کار را نمی‌کنی؛ این پول برکت دارد؛ پول روضه است و فلان. جمله را دقت کن؛ روی تک‌تک کلماتش دقت کن. گفت: «این پول را بگیر، تا این پول هست نیازی به بدکارگی نداری.» چقدر مهم است. یعنی چه؟ یعنی وقتی تمام شد دوباره برو کارت را ادامه بده؛ ولی می‌داند کجا را دارد اصلاح می‌کند. ریشه را! که بعد می‌گوید چند سال بعد در کربلا همدیگر را دیدند و داستان مفصل الآن نمی‌خواهیم روضه بخوانیم. اصلاً میوه را نمی‌بیند.
تو اگر می‌خواهی وارد اجتماعی مثل شیعیان لبنان بشوی که از همه نظر داغون است و امروز می‌بینی این اجتماع باعث حسرت ما شیعیان ایران می‌شود باید ببینیم امام‌موسی‌صدر وقتی وارد شد هیچ میوه خرابی را ندید. ریشه‌ها را دید شروع کرد به اصلاح‌کردن زیربناها، ریشه‌ها را بررسی‌کردن و… . سابقه این قوم را دید؛ همه چیز را دید. بعد مردم در نقل‌قول‌هایشان می‌گفتند چه من فقیر بودم یا غنی، ولی بودم یا مذنب، هر چه که بودم، همه‌شان با هم متفق می‌گویند که وقتی امام‌موسی‌صدر به ما نگاه می‌کرد ما هیچ‌وقت در چشم‌هایش غیر از محبت ندیدیم و بعد اگر امام‌موسی شلاقمان هم می‌زد می‌فهمیدیم منشأ این شلاق محبت است. نمی‌زد؛ اما اگر می‌زد این شلاق را من با کمال میل می‌پذیرفتم. یکی از دلایلی که می‌گویند امام‌زمان‌(عج) ان‌شاءالله ظهور که بکند امثال من سیه‌رو به ثانیه نمی‌کشد که می‌پیوندیم این است که ما از امام‌زمان(عج) نمی‌ترسیم. من اصلاً از امام‌زمان(عج) نمی‌ترسم. ایشان ظهور کند مگر می‌خواهد چه کار کند؟ می‌خواهد بگوید آقای‌انجوی شما آن‌قدر وضعت خراب است که باید اعدام شوی. اعدام می‌شویم. اصلاً نمی‌ترسم. چرا؟ چون منشأ ارتباط ما با امام‌زمان‌(عج) ارتباط قلبی عشقی و محبتی است. من ممکن است از مادرم بترسم اگر مشکلی داشته باشم او بفهمد؛ ولی از امام‌زمان(عج) اصلاً نمی‌ترسم. اصلاً بنا نیست ما از امام بترسیم. بنا است ما تمکین کنیم. آقا می‌خواهد بگوید شما وضعت خراب است از اعدام که بالاتر نداریم که. اصلاً بگوید من امام‌زمان هستم معجزه می‌کنم هی زنده‌ات می‌کنم هی می‌کشمت. خب بکن آقا! تو می‌ترسی مگر؟ کی از امام‌زمان(عج) می‌ترسد؟ بعد می‌گویند علما و حاکمان ممالک اسلامی جانشین امام‌زمان‌(عج) هستند.
ایشان این موضوع را جا انداخت؛ بنابراین هیچ‌کس در لبنان از امام‌موسی‌صدر نمی‌ترسید. مطمئن بودم الآن می‌خواهد اتفاق بدی برای من رخ بدهد اصلاً امام‌موسی‌صدر بناست با من برخورد کند اما با کمال میل می‌رفتم؛ چون منشأ و ریشه را قبلاً گره زده. عزیزم من چه به تو بگویم دوستت دارم چه به تو فحش بدهم منشأ‌شان این است که من دوستت دارم و مردم را توجیه کرده‌ام که اخم من به هدف رسیدن به نقطه بهتر است. هدف من این است که به نقطه بهتر برسی و چون هدفم این است خیالم راحت است. مطمئنم او هم زده نمی‌شود. شک ندارم.

» وظیفه شما مردم اصلاح باطن و خفای خویش است
دیشب گفتم امام‌موسی‌صدر دو روایت را خیلی ذکر می‌کرد. مثلاً در احوال مرحوم آیت‌الله‌بهجت ما داریم که یک روایت را خیلی دوست داشت. آقای‌قاضی هم یک روایت را خیلی دوست داشت. در فرمایشات امام(ره) و رهبری می‌بینیم یک روایت سی‌چهل بار تکرار شده. بعضی از اولیاء خدا وقتی یک روایت را خیلی تکرار می‌کنند مقصودشان این است که من از این روایت اثر دیده‌ام و ضمیر ناخودآگاه‌شان دائم این را به زبان‌شان می‌آورد. یکی روایتی بود که دیشب گفتم؛ روایت دوم این است که پیامبراکرم(ص) فرمود: «وظیفه شما مردم اصلاح باطن و خفای خویش است»! چقدر ما از خودمان دفاع می‌کنیم؟ چند درصد از زندگی‌مان را؟!

فلانی این را گفت. آقا چرا گفتی؟ نه به‌ خدا این طور نیست؛ به پیر به پیغمبر. چقدر از زندگی‌مان را در صدد راضی‌کردن مردم هستیم که ما آدم خوبی هستیم! بعد پیامبر(ص) می‌فرمایند وظیفه تو اصلاح باطن و خفا است. وقتی این اتفاق افتاد نوبت خداست و  وظیفه خدا بعد از اینکه این عمل اتفاق افتاد اصلاح ظاهر توست. تو وظیفه‌ات را انجام بده خدا هم ظاهرت را اصلاح می‌کند. بنا نیست مدام توضیح بدهی. لذا در خیلی از علما و بزرگان هست، حضرت‌امام(ره) هم به ما و شما نصیحت کرده است که راجع‌به بزرگان نمره ندهید، قضاوت هم نکنید. برای نوه‌اش فاطمه می‌نویسد که قضاوت نکن. خیلی از علما و بزرگان در شرح خوبی‌ها و مکاشفات خودشان کتاب نوشته‌اند. آن‌ها وظیفه خودشان را این می‌دانستند؛ اما به امام که نگاه می‌کنیم می‌بینیم یک کلمه از کرامات خودش نگفته است. یک کلمه! خیلی عجیب است. در حالی‌که این اصلاً رسم است. فلان را دیدم، فلان خواب را دیدم، فلان جا فلان کردم؛ آن‌هایی که می‌نویسند حتماً هدف دیگری مدنظرشان است. ما هم نمی‌توانیم بگوییم چرا؛ چون نمی‌فهمیم.
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
چشم!
اما به امام که نگاه می‌کنیم می‌بینیم انگار این آدم رسماً مال این حدیث است. امام‌موسی‌صدر جزء عاشقان امام‌خمینی(ره) بود. اصلاً انگار این حدیث جزئی از زندگی‌اش است. بعد مردم راجع‌به همین امام چیزهایی می‌گویند که اصلاً خیلی عجیب‌غریب است. آقا فلان! می‌گوییم از کجا می‌دانید؟ می‌گویند می‌دانیم دیگر! نمی‌دانی، بلکه خدا به قلبت انداخته است! وظیفه تو چیست؟ وظیفه تو اصلاح خفا و درونت است و وظیفه خدا اصلاح ظاهرت است. این کار دیگر به دست خداست. بنابراین جزء چیزهایی که امام‌موسی‌صدر جا انداخته بود و خودشان هم این مدلی بودند همین بود که در خفا و اصلاح درون طوری بود و در ظاهر طور دیگری جلوه می‌نمود. چنان در میان مردم، شیعیان، مسیحیان و همه ادیانی که در لبنان هستند می‌رفت و می‌چرخید و می‌گفت و می‌خندید که اگر آدم احمقی نگاه می‌کرد می‌گفت ولی خدا این‌جوری ارتباط با همه مدل آدمی ندارد. غیر از این است؟ می‌گفت دیگر! اما چون در خفای خودش چنان ارتباطش با خداوند قوی بود و مناجاتش و اصلاح درونش و چه بسا هم‌زمان -حالا ما در بین علما مثلاً مرحوم‌امام(ره) را در اوج قله محبوبیت می‌بینیم- هم‌زمانی که امام روی سر مردم دست می‌کشد و دست تکان می‌دهد و جمعیت دارند داد می‌زنند: «روح منی خمینی بت‌شکنی خمینی» « خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست» هم‌زمان این مرد در درون دارد خودش را اصلاح می‌کند. هم‌زمان! که آقا این‌ها ظاهری است که خدا ساخته است و دلیلش باطنی است که همین الآن دارم با خودم کلنجار می‌روم که «در اندرون من خسته‌دل ندانم کیست که من خموشم و (همه نگاه می‌کنند خاموش است) او در فغان و در غوغاست»
هم‌زمان دارد این کار را می‌کند؛ نه مثل بعضی‌ها که مثلاً می‌رود در عروسی می‌نشیند؛ تسبیحش را در می‌آورد؛ اخم‌هایش را در هم می‌کند و ذکر می‌گوید. تو رو جان مادرت بس کن؛ خجالت بکش از این حد از بی‌شعوری! این مسخره‌بازی‌ها چیست؟ امام‌موسی‌صدر هم‌زمان که دارد با همه می‌گوید و می‌خندد -همه با همه تیپی می‌آیند- او در اندرون در حال اصلاح نفس است؛ نه اینکه اخم‌هایش را در هم بکشد و «استغفرالله ربی و اتوب الیه» بگوید! ان‌شاءالله نسلتان برانداز شود که آبروی دین را شما بردید. اتفاقاً یکی از رازهایی که من از امثال امام‌موسی‌صدر استنباط کردم این است که خیلی وقت‌ها گناه‌کاران اگر احساس کنند کسی خیلی به خدا نزدیک است می‌ترسند نزدیک بشوند. توهم  زده‌اند، اصلاً ترس ندارد همین الآن برایتان گفتم ولی جلوی این توهم را می‌گیرد. زمان جنگ دوستی داشتیم خدا حفظش کند؛ اصلاً به آدم که نگاه می‌کرد، احساس می‌کردی تا جزایر لانگرهانسَت را دارد می‌بیند؛ آن‌قدر نگاهش نافذ بود. چشم‌هایمان را می‌دزدیدیم می‌گفتیم آقا التماس دعا؛ می‌گفت به جان خودم  یک بار دیگر این طوری به من نگاه کنی بگویی التماس دعا یکی از آن گناه‌های زشتی که کرده‌ام را می‌گویم. همین است دیگر. اصلاً امام نباید طوری باشد که مردم از نزدیک‌شدن به او به‌خاطر اینکه او به خدا نزدیک است بترسند. امام نماینده خداست. مردم باید بتوانند بیایند حرف‌شان را بزنند.
پیرزنی جلوی پیغمبر(ص) نشست و از ابهت معنوی پیغمبر(ص) دست و پایش می‌لرزید؛ پیامبر(ص) ناراحت شد روی زمین نشست و گفت: مادر مثل پسرت هستم با من این‌جوری صحبت کن. چی شده؟ چرا این‌جوری هستی؟ یکی از مقامات سابق جمهوری‌اسلامی می‌گفت تازه به این مقام رسیده بودیم و خدمت مقام‌معظم‌رهبری رفته بودیم؛ خیلی دست و پایم را گم کرده بودم، آمدم از بغل رد شوم و بروم بنشینم که پشت کمرم زد و گفت: دمت گرم بنشین زود! نباید آدم‌ها این طوری باشند. امام‌موسی‌صدر وقتی وارد می‌شد داستان این بود. اصلاح درونت را بکن خدا ظاهر را اصلاح می‌کند. تو باطن را اصلاح کن خدا ظاهر را اصلاح می‌کند.

» برای اصلاح ظاهر جامعه اول باید ریشه‌ها را دریابیم
به جامعه برمی‌گردیم، همین سیاست مربوط به جامعه هم هست. شهیدبهشتی که از هم‌رزمان، همراهان و هم‌فکران امام‌موسی‌صدر بود در اول انقلاب که هنوز هیچ چیز نشده است، چهل سال نگذشته است فقط شش ماه گذشته، شش ماه! داد می‌زند که هدف‌ ما این نبود؛ اگر سر تا پای این جامعه  را قرآن بخوانی و حجاب بگیری لجن‌اندر‌لجن است وقتی که بی‌عدالتی و فقر در کوچه‌پس‌کوچه‌های جامعه است. این یعنی اصلاح جامعه هم باید این‌طور باشد. ظاهر جامعه را می‌خواهی اصلاح کنی؟ تو باطن و خفای جامعه را اصلاح کن، گناه را از کوچه به درون خانه نچپان که خراب‌تر می‌شود. تو خانه را درست کن؛ کوچه درست می‌شود. تو ریشه را دریاب، کوچه و خیابان درست می‌شود، اداره درست می‌شود. مشکلات جامعه اسلامی زیر میز دارد رقم می‌خورد نه کف خیابان. آن پولی که در اداره دارد زیر میز ردوبدل می‌شود جامعه را به فساد و فحشا می‌کشاند چون فساد و فحشا میوه دزدی و مال حرام است. دزدی و مال حرام ریشه است. آن بچه‌هایی که پدر و مادر توی سرشان می‌زنند که چرا این‌جوری شده‌اند، پدر و مادر اول باید زندگی خودشان را بررسی کنند! البته الزاماً همه این‌طور نیستند! وقتی این  سبک زندگی تِز امام‌موسی‌صدر برای اصلاح خودش می‌شود، این تِز را به اجتماع سرایت می‌دهد. می‌گردد ببیند مبانی فساد، بی‌هویتی، انفعال، بی‌عرضگی و تو‌سری‌خور‌بودن در جامعه شیعیان لبنان چیست؟ مبانی و ریشه‌ها را در می‌آورد بعد تطبیق می‌دهد که من امام‌موسی‌صدر برای این ریشه‌ها باید چه رفتاری داشته باشم؟ چه شخصیتی داشته باشم؟ اصلاح خودش را از درون شروع می‌کند بعد به اصلاح جامعه می‌پردازد.

و امروز سیدحسن‌نصرالله علی‌رغم تمام فشارهایی که از همه نظر وارد می‌شود خیلی موفق است. مثل آن زمان نیست که مردم یک کشور فقط در کشورشان خبرهای خودشان را ببینند، از همه جهان دارد فشار می‌آید. به نسبت این فشارها  خیلی موفق است. هر کس در این مسیر کار کرد [همین اتفاق برایش می‌افتد]. شما در تاریخ انقلاب جدیدترین‌هایش را بیاورید همین قاسم‌سلیمانی، محبوبیتش برای چیست؟ من جنگاورتر از قاسم‌سلیمانی که الآن هم زنده باشد می‌شناسم و با چشمم دیده‌ام که قاسم‌سلیمانی از نظر جنگاوری زیر سایه او قایم می‌شود؛ ولی محبوبیت صفر؛ نمره‌اش نزد خدا را هم نمی‌دانم. من جنگاورتر از قاسم‌سلیمانی در جبهه مقابل هم دیده‌ام. فکر نکن که آن‌ها آن طرف هیچ انگیزه‌ای ندارند، هیچ شجاعتی نیست. نه آقا این حرف‌ها چیست؟ ولی کجاست؟! شخصیتی که بر این مبانی خودش را می‌سازد می‌تواند شخصیت موفقی باشد.

» چه گناهانی نعمت‌های دنیایی ما را تغییر می‌دهند؟
و اما نکته آخر…
دیشب اشاره‌ای داشتم به اینکه خیلی از مشکلات زمین در آسمان حل می‌شود؛ من‌جمله اینکه خیلی از مشکلات جامعه این‌طوری است و من‌جمله اینکه خدا یک نقش اجمالی در اصلاح جامعه ما دارد. بعد نتیجه گرفتیم که دعا در اصلاح درصدی در جامعه نقش دارد. بعد مثل امشبی آقاامیرالمؤمنین(ع) خیلی وقت پیش با کمیل صحبت کرده و گفته شب‌های جمعه این سه‌تا را هم حداقل بگویید: «ااَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُغَيِّرُ النِّعَمَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ الْبَلاَءَ» یعنی درصدی از مشکلات شخص من، خانواده من، محله من، شهر من و کشور من و قاره و دنیا در این است که دعا می‌کنیم خداوند می‌گوید بعضی‌هایش حبس می‌شود؛ بعضی‌هایش اصلاً بلا نازل می‌شود و بعضی‌هایش نعمتت را به نقمت تبدیل می‌کند. نعمتت را برایت زهرمار می‌کند یک زهرمار به نعمتت سنجاق شده. خیلی تفسیر است که چه گناهانی باعث این‌ها می‌شود. در تفسیری که در شرح دعای کمیل از همه موثق‌تر است می‌گوید: (دقت کنید)

1.    ظلم
ظلم یعنی چه؟ یعنی مردم از ظلم‌کردن نترسند. خدا خیلی بدش می‌آید. سیستم ظلم هم این است که ظالم از مظلوم قدرتمندتر است. حالا دیگر از بالا جامعه شروع کن تا کف خانه‌‌ات. ظالم از مظلوم قدرتمندتر است! این فرهنگ‌ها برداشته شده است؛ ولی آن بچه‌ای که در خانه سیلی می‌خورد عرش به لرزه در می‌آید. آن دانش‌آموزی که در مدرسه؛ آن کودک یا نوجوانی که در فلان مؤسسه و فلان جا آزار می‌بیند؛ کتک‌زدن عرش را به لرزه در می‌آورد. دست بزن فقط نشان‌دهنده یک حیوان کثیف است. هیچ اسم دیگری روی آن نمی‌توانیم بگذاریم. اگر اینجا هم هستی بدت می‌آید به درک که بدت می‌آید. کسی که دست بزن دارد از عقل، انسانیت، خدا، دین و شرع فقط یک حیوان کثیف است ولو بقیه به او بگویند آیت‌الله‌العظمی! اول می‌گوید ظلم.
2.    تجری
تجری یعنی چه؟ یعنی مردم بابت گناه‌کردن افتخار کنند. من دیگر بازش نمی‌کنم.
دوباره می‌گویم، این موارد گناهانی است که دعا را حبس می‌کنند؛ نعمت را تغییر می‌دهند و… . 1. ظلم  2.تجری
من گناه می‌کنم بر سر خودم می‌زنم می‌گویم خاک بر سرم کنند نتوانستم گناه نکنم؛ اما اگر گناه کنم و به گناهم افتخار کنم و آن را نشان بدهم می‌شود تجری.
شب جمعه، شب رحمت و شب زیارتی آقااباعبدالله(ع) در خانه فرزندان امام‌مجتبی(ع) کریم مدینه می‌خواهیم نگاه‌مان کند دیگر! قرار نیست امشب من هر چه بگویم تو خوشحال بشوی بگویی چقدر حرف خوبی بود؛ بعضی وقت‌ها باید حرفی بزنم که به خودم و تو بر بخورد!
ظلم که کار یک حیوان کثیف است.
تجری یعنی گناهی که من به آن افتخار کنم؛ آشکارا انجام بدهم و از آن اِبایی نداشته باشم.

حال می‌خواهی ناراحت شوی یا خوشحال؛ ولی اگر بعداً چوب خوردی و به تو نعمت رسید بدان که امشب امام‌مجتبی(ع) نگاهت کرده است. گفته شده که این دوتا خیلی مهم هستند؛ این دوتا را بردارید، می‌توانید دعا کنید بقیه گناهان‌تان هم پاک می‌شود.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید