امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی انسان شناسی - قسمت نهم

13 آذر 1404 -   3:34 ب.ظ  دسته بندی: انسان شناسي

دنیا و جامعه با عصبیت و دعوا به هیچ جا نمی رسد، فقط با مدارا و مروت. دلیل توفیقات اهل بیت ما(سلام الله علیهم اجمعین) این بود که اهل مدارا بودند.

یالطیف
سخنرانی‌ حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: انسان شناسی – قسمت نهم
1393/12/23

در قسمت نهم انسان شناسی به بحث انسان و جامعه آرمانی رسیدیم که راجع به این می‌خواهیم صحبت کنیم، اما یک مقدمه‌ای لازم دارد و آن هم این است که از نظر منطقیون انسان یک حیوان ناطق است و از نظر عرفا انسان تماماً اندیشه است. به قول مولوی رحمة الله علیه “ای برادر تو همه اندیشه‌ای مابقی خود استخوان و ریشه‌ای”. می خواهیم ببینیم تفسیر اسلام کدام است؟ آن قسمت از حیوان ناطق که مربوط به غرایز حیوانی آن ها می شود، باید مثل حیوانات تأمین بشود، فقط فرقش این است که نطق بلد است و می‌تواند صحبت کند کما اینکه اصلاً مشخص نیست که حیوانات ناطق نباشند. یعنی اینکه بگوییم حیوانات نمی‌توانند حرف بزنند، این حرف ماست، چون زبانشان را نمی‌فهمیم. حیوانات می‌توانند با هم حرف بزنند، شاید هم نتوانند، شاید این صداهایی که از خودشان در می‌آورند معنی داشته باشد و جای حرف را بگیرد، شاید هم نگیرد. ما نمی‌توانیم این را نه ثابت و نه نفی کنیم. اما این تعریف منطقیون تحت عنوان اینکه ما حیوان ناطقی هستیم دلالت بر این دارد که ما نیاز به طبیعیات حیوانی یعنی همان غرایض داریم! نیاز به امنیت، رفاه، آسایش و همان چهار گزینه ی مشهور خور و خواب و خشم و شهوت.

و اما در تعریف عرفانی که بعد هم به سمت عرفان افراطی تا فرقه‌های مرتاضی، اهالی و ارباب ریاضت می‌کشد، در این تعریف می‌گوید: اندرون از طعام خالی دار تا در آن نور معرفت بینی. ممکن است این که گفته: “خالی دارید” به معنای کم خوردن باشد، اما در ارباب ریاضات می‌گویند نه، مطلقاً حیوانیات مانع از معرفت و نورانیات می‌شود. “تو همه اندیشه‌ای”، انسان واقعی کسی است که تمام زندگی اش، اندیشه اش باشد، فکر و معرفتش باشد، سلوکش باشد و این همه نعمت‌هایی که در دنیا خلق شده فقط برای این است که ما را فریب بدهد. این عین جملاتی است که در برخی از اربابان صوفیه می‌بینیم، البته صوفیه واقعی، نه صوفیه فعلی که الحمدلله رب العالمین خورد و خوراکشان ردیف است! آن قبلی‌هایی که اهل ریاضت بودند این جمله را می‌گویند: “کل نعمت‌های الهی خلق شده است که ما را فریب بدهد”.

این همه آیات قرآن داریم که حتی اسم می آورد: “وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ، وَطُورِ سِينِين، وَ هَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ، لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ” یعنی وقتی از تین و زیتون استفاده می‌کنی، ما به خلقتت قوام می‌دهیم! این دو را مصرف کنید. یا بحث‌های دیگری تحت عنوان دستور بر عمران و آبادی و آزادی!این چیزهایی که در قرآن داریم با تعداد زیادی روایت راجع به نحوه زندگی در دنیا، تا حتی دین ما در نحوه آرایش و چیدمان خانه‌ها به زن‌ها توصیه دارد! روایت های زیاد مستندی مبنی بر این داریم که اینطور بچینید و… اما اربابان ریاضت می‌گویند این ها فقط برای فریب دادن ما است، کل زندگی که یک صوفی باید داشته باشد، باز هم تأکید می‌کنم، صوفیه‌های سابق! صوفیه‌های فعلی که سیاسی هستند و الحمدلله از چند کشور خارجی و داخلی درآمد دارند. خدا ان شاءالله به برکاتشان بیافزاید!

آن قبلی‌ها که اهل ریاضت بودند، می‌گفتند زندگی صوفی باید در یک کشکول جمع شود، یعنی باید بتوانی کل زندگی و لوازمت را در یک پارچه بپیچی. در بعضی از اقوالشان دارند که کشکول برای جمع کردن لوازم و اساس منزل است، یعنی فقط انقدر لوازم باید داشته باشی! و بعد در هر جا که منزل کردید نیمی از کشکول باید برای زیرانداز و نیمی برای رو انداز استفاده شود. این کل زندگیشان بود و واقعاً هم اعتقاد داشتند!

اما واقعا نظر اسلام این است که ما در این حد عدم استفاده از نعمت‌های دنیا داشته باشیم؟ نه نظر اسلام ناب این است که ما باید حد وسط این ها را داشته باشیم. به این معنا که از نعمت‌ها تا مرز تبذیر و اسراف و تبرّج استفاده کنیم. یعنی ما از نعمت بابت تفاخر و تبرّج استفاده نکنیم، فخر فروشی و اسراف و تبذیر هم نکنیم. به اندازه‌ای که نیازمان است استفاده کنیم. در روایات حتی می‌گوید به غیر از نیاز، اندازه شأن را هم باید در نظر بگیریم.

– می‌گوید آمدم خدمت امام عرض کردم که دختری را به همسری برگزیدم و می‌خواهم زندگیم را بچینم، شما چیدمان زندگی را برای من معرفی کنید.
– امام اول گفتند شما از شأن دختر بگو! من بر طبق شأنش می‌توانم چیدمان بچینم. ما برای شئون مختلف، یک چیدمان زندگی و یک الگوی زندگی ثابت نداریم!
– یعنی چه؟
– یعنی تو نمی‌توانی دختری که در ناز و نعمت بزرگ شده است را یک دفعه ته چاه طلبگی بیندازی! این دختر در آن شرایط بزرگ شده و شأنش ایجاب می‌کند. اگر می‌توانی باید زندگی در شأنش فراهم کنی!
شاید یک کسی بیشتر از شأنش باشد. نه به مرز تبرّج! یعنی به فخر فروشی، اسراف و تبذیر نرسد.

مثلاً فردی در عمرش بدون ماشین شخصی این طرف و آن طرف نرفته،  ماشین شخصی جزو شئونات لازم است. خیلی‌ها دارند یا مثلا همیشه پدر، مادر، برادرش او را می رسانده، حالا بگویید این بسته بلیط اتوبوس را بگیر و از این به بعد با اتوبوس برو! اینجا شأنش را رعایت نکرده ای. پس استفاده از نعمت این است، همگام با آن انسان‌ها باید به خود هم بپردازند، به تهذیب خود بپردازند، به قدرت و اراده خود و تسلط بر شهوات خود بپردازند.

به قول حاج ملا احمد انسان‌های واقعی کسانی هستند که دنیا را خر و مرکب خود قرار می‌دهند. خر در آن زمان، BMV محسوب می شده. انسان‌ها باید دنیا را خر و مرکب خود بسازند، بر او سوار باشند و آن ها دستور برو ، بشین، چپ و راست را بدهند، نه اینکه دنیا بر گُرده ی آن ها سوار باشد! باید بر شهواتشان کنترل داشته باشند که این تهذیب است. این مقدمه را گفتم که به بحث جامعه آرمانی برسیم.

سهم هر کدام از حیوانیات و روحانیات در انسان طبق تعالیم شیعه مشخص هستند. کاملاً مشخص است که انقدر برای دنیا و انقدر برای آخرتت است. استثنائاتی هم در این قضیه وجود دارد یعنی یک عده ای هستند که لذت بردن خودشان را در کناره گیری از دنیا می دانند. یک استثنائاتی وجود دارد، اما ما قواعد عمومی را مد نظر داریم. یک کسی که لذت بردن را در این می‌بیند که به اندازه عادی هم نخورد، نمی‌شود به او ایراد بگیری، کما اینکه بعضی اوقات‌ یقه این را می‌گیرند که تو چرا کم می‌خوری؟ دین اجازه نمی‌دهد. به کسانی هم که باربی شده اند و کم می‌خورند هم تذکر بده، چرا فقط یقه کسی را می‌گیری که به دلیل فقر کم می‌خورد؟ دیگری کم می‌خورد تا تناسبش را از دست ندهد، چرا یقه او را نمی‌گیری؟ صبح تا شب سالاد می‌خورد، مثل بز و گوسفند دائم در حال کاهو ‌خوردن است! یقه او را هم بگیر.

اگر یکی لذت می‌برد که کم بخورد و هیکلش روی فُرم بیاید و به قول خودشان باربی بشوند، این هم دارد کم می‌خورد چون دوست دارد که فقرا کمتر محرومیت بکشند؟! این ها استثناء هستند، اما بحث ما عمومی است. از نظر دین ما یک فرد به عنوان یک انسان، یک عضو از یک اجتماع به نام جامعه هم هست. در دین ما جامعه مانند کندوی عسلی می‌ماند که از حفره‌های کنار هم تشکیل شده و هر حفره می‌تواند یک خانواده باشد و هر خانواده حداقل از دو انسان تشکیل می‌شود.

از نظر دین ما انسان یک دوم از یک واحد اجتماع است. یعنی غیر از اینکه نقش خودش را دارد، نقشش را در اجتماع هم باید حتماً و حتماً مشخص کند. نقش من در جامعه چیست؟ یعنی اگر در پرونده یک انسانی بنویسند انسان خوبی بود، اما شیراز از او بهره‌ای نمی‌برد، یعنی برای اجتماع و جامعه شیراز کاری نمی‌کرد، از نظر خداوند تبارک و تعالی نیمی از وظایف انسانی اش را انجام داده است. بعضی از متدینین در سابق اسم می‌آوردند و می‌گفتند که این افراد آدم‌های نورانی هستند، یعنی اصلاً وجود این افراد فقط برای نور است. خودشان آدم های خیلی خوبی هستند و وقتی سؤال می‌کنی که مثلاً جامعه از این افراد چه بهره‌ای می‌برد، می‌بینیم اصلاً هیچ ارتباطی با جامعه ندارند.

حتماً منظورمان این نیست که روز قیامت این بنده خدا به جهنم می‌رود اما منظورمان این است که توبیخ خواهد شد از این نظر که نصف وظایف شیعگی ات را که نقش تو در اجتماع و ایجاد اجتماع و جامعه آرمانی بود، کجا بازی کردی؟ ما به مردم وعده داده ایم: “و نُريدُ أن نَمُنّ عَلىَ الّذينَ اسْتُضْعِفوا في الأرض”، در مسیر اینکه مؤمنان بر ارض استیلاء پیدا کنند، چیره بشوند و حکومت جهانی اسلام شکل بگیرد، دقیقاً نقش تو چه بود؟ بنابراین اسلام اینگونه نگاه می‌کند.

بعضی از ما اشتباه می‌کنیم و قانون‌های آرمانی را تحت عنوان قانون اساسی یک حکومت اسلامی می‌نویسیم، بعد سعی می‌کنیم حاکمان آرمانی را هم انتخاب کنیم. گمان می‌کنیم که به جامعه آرمانی می‌رسیم، در حالیکه از نظر دین شیعه جامعه آرمانی از کف جامعه شروع می‌شود، نه از سر جامعه! لذا امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) اگر در خیلی از برهه‌ها حکومت را دو دستی هم به او می‌دادند قبول نمی‌کرد، چون می‌گفت: علی آرمانی بدون تک تک آحاد جامعه آرمانی، افراد و نفوس آرمانی نمی‌تواند به آرمان‌هایش برسد و یا حتی فکر کند! گاهی اوقات اشتباه می‌کنیم و می‌گوییم اگر یک رهبر خوب باشد، یک رئیس جمهور خوب باشد همه چیز حل است! اصلاً اینطور نیست.

وظیفه شیعه  می‌گوید از کف جامعه باید شروع کنیم. تک تک ما باید شروع کنیم روی خودمان و بغل دستیمان و… کار کنیم که بتوانیم به آرمان‌های دینی برسیم و به این فکر کنیم که این تفکر کم کم به بالا سرایت می‌کند، کما اینکه ما در بسیاری از اقوام بد و پست داشتیم که پیغمبران درجه یک خدا حکومت را بر آن ها آغاز کردند، مثل بنی اسرائیل که اصلاً پیغمبر درجه یکی مثل کلیم الله، حکومت را بر بنی اسرائیل آغاز کرد. آرمان از بالا شروع شد اما نتوانست جامعه را به سطح رضایت خدا برساند، چون مردم موظف هستند نقش خودشان را در تهذیب جامعه اعلام کنند.

وقتی این اتفاق افتاد، در واقع یک اتفاق دو طرفه رقم می خورد. یعنی به عنوان مثال دانش آموز تلاش می‌کند بالا برود، معلم هم تلاش می‌کند که بالا بیاید. حتماً در قانون اساسی مدرسه نوشته اند که  وظیفه معلم تعلیم و بالا کشیدن دانش آموز از نظر علمی است و حتماً نوشته اند که وظیفه دانش آموز هم این است که درس بخواند و بتواند خودش را بالا ببرد، این دو جانبه است. دانش آموز اگر درس نخواند هیچ معلمی نمی تواند او را به هیچ قلّه ای از علم برساند. معلم هم اگر دنبال این نباشد که دانش آموزی را بالا ببرد، هیچ دانش آموز نخبه و مستعدی بالا نمی رود!

در پرانتز خدمت تان عرض می کنم؛ در اقوال ریاست محترم جمهور در چند مدت اخیر، یک بار اینطور گفتند که یک عده اقلیتی هستند که غصه دار دین مردم اند، البته با لحن خیلی تمسخر آمیزی این را گفتند، که احتمالا آن اقلیت هم امثال بنده هستیم دیگر چون ما برای دین مردم غصه می خوریم، یعنی در حقیقت فهوای کلام این بود که دین مردم را رها کنید و بگذارید خودشان دیندار بشوند، چرا غصه دین مردم را می خورید؟ اما در تعالیم نهج البلاغه گفته شده که بر حاکمان واجب است غصه دار دین مردم باشند و اگر حاکمان غصه دار دین مردم نباشند، کار امثال ما که خودمان را متولیان دینی می دانیم خیلی سخت می شود و به نظر من این بزرگوار باید اینطور می گفتند که ما به عنوان حاکمان جامعه باید خیلی بیشتر غصه دار دین مردم باشیم، از این اقلیت تشکر می کنیم و سعی می کنیم به شما کمک کنیم! عبارت درست دینی اش این است.

در جامعه آرمانی از بالا رهبری، قوه مجریه و بقیه باید تمام تلاششان را برای دینداری مردم بکنند نه اینکه ما رئیس جمهور داشته باشیم چه در این دوره، چه در دوره های قبل و چه در دوره های بعد، در گزارش سالیانشان ارتقاء سطح دینی مردم هیچ جایگاهی نداشته باشد!! این دیگر خیلی حرف است! عملکرد ما در ارتقاء سطح دینی مردم صفر مطلق است! هیچ نمی گوید! راجع به نفت و گازوئیل و پمپ بنزین ها و جهیزیه و وام و مسکن و همه این ها صحبت می شود اما از دین هیچ!! پس ما برای چه انقلاب کرده ایم؟ همین ها را هم می توانستیم از شاه مطالبه کنیم. پس ما حکومت جمهوری اسلامی نیستیم، چون از شاه هم می توانستیم این موارد را مطالبه کنیم. به شاه می گفتیم که با تو کنار می آییم، شما هم به مردم حال بده و وضعیتمان را بالا ببر و پول بده و…! مثلا مطالبات ما در زمان انقلاب حول محور دین بود.

اتفاقاً خیلی جدی مقام معظم رهبری(مد ظله) فرمودند: امسال سال فرهنگ و اقتصاد است. پس گزارش فرهنگی یعنی چه؟ یعنی نور در جامعه، بیایید گزارش بدهید که برای ایجاد نور در جامعه چه کار کرده اید؟ باید این ها را در گزارش بخواهیم دیگر. ما منتظر گزارش ارتقاء دینی جمهوری اسلامی در آخر سال هستیم. برنامه هایی که برای ارتقاء دین مردم داشته اند.

نظریاتی که در مورد چگونگی ارتقاء سطح دینی مردم وجود دارد را بررسی می کنیم، ما در جامعه شناسی غربی هم داریم کسانی مثل آقای آگوست کنت که نظرات جامعه شناسی داشتند  و آن ها هم روی این قضایا مانور داده اند. من از روی متنش برای شما می خوانم، این را آقای آگوست کنت می گوید: “جامعه آرمانی آن است که در آن هر کس درباره دیگری، آن کند که برای خود می کند”. هزار و چهارصد سال پیش هم امام صادق(علیه‌السّلام) فرمودند: “جامعه آرمانی جامعه ای است که در آن هر کس آنچه را که برای خود می پسندد برای دیگران هم بپسندد”، حالا پدر جامعه شناسی غربی آمده همان را برداشته و به عنوان اینکه بنده پدر جامعه شناسی جهان هستم ارائه داده است!

این ها هر کاری هم که در کشورشان اتفاق می افتد، ادعای پدری بر علم جهان می کنند. کمی جلوتر می رویم، به زمان قبل از امام صادق(علیه‌السّلام)، تفکرات افلاطون در بحثی که تحت عنوان اتوپیا یا شهر خورشید مطرح کرد، گفت: “جامعه آرمانی آن است که در آن انسان ها درد یکدیگر را درد خود بدانند، و سعی کنند همدیگر را بالا بیاورند”. در مدینه فاضله ای که در آراء اهل مدینه در زمان قبل تر از پدران جامعه شناسی غربی بوده اند، فارابی هم این بحث را باز می کند که، “جامعه آرمانی جامعه ای است که در آن درد یک گوشه از جامعه، در قسمت دیگرش هم احساس شود”. کمی جلوتر به یاد شعر فردوسی هم می افتیم که جامعه آرمانی را اینگونه معرفی می کند: “بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند / چو عضوی به درد آورد روزگار (در این طرف کره زمین) دگر عضوها (در آن طرف کره زمین) را نماند قرار / تو کز محنت دیگران بی غمی / نشاید که نامت نهند آدمی!”.

چون نزدیک عید است، این هجویه ای هم که پدر بزرگ ما برای همین شعر در آن زمان سروده بودند هم می خوانم که لبخندی بزنید. دقیقا برعکسش را گفته بودند: “بنی آدم اعدای یکدیگرند که در آفرینش ز سگ بدترند / چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها می کنند افتخار / تو کز محنت دیگران بی غمی مُسلٌم ز نسل بنی آدمی”!

پس جامعه آرمانی اینطور مطرح می شود که اولش با درد و گستره ی درد مشخص می شود. همچنین از نظر قرآن کریم، سوره آل عمران آیه 164، سوره جمعه آیه 2، سوره بقره آیه 129، سوره حدید آیه 25، سوره اعراف آیه 157، از این چند آیه خصوصیات جامعه آرمانی را ان شاءا لله برایتان در آورده ایم که خدمتتان عرض می کنیم:

– “جامعه ای باشد قانونی که در آن همه افراد حق بهره برداری از قانون را یکسان داشته باشند و اگر کسی قانونی را تمکین نکرد، در هر مرتبه و هر رده ای مؤاخذه شود و عقوبت شود”. این اولین خصوصیت جامعه آرمانی از نظر قرآن کریم است.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) شرح می دهند که قانون بد از بی قانونی بهتر است! کمی جلوتر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) شرح می دهند که حاکم فاجر از بی حاکمی بهتر است! می فرمایند بر قوم چاره ای نیست که حاکمی داشته باشد “وَلو کانَ فاجرا”  ولو فاجر باشد. آنارشیسم و بی قانونی به این معناست که افرادی به خودشان اجازه بدهند که قانون را تمکین نکنند. در حالیکه این جامعه آرمانی نیست.

– “جامعه اگر نسبت به قانون آگاه نیست را آگاه کنیم”.  جهل جامعه را نسبت به قانون برطرف کنیم. کما اینکه اجازه نمی دهیم کسی پشت فرمان ماشین بنشیند بدون اینکه کتابچه رانندگی را خوانده باشد و آزمون داده باشد، در بقیه مباحث هم مردم نباید نسبت به قانون جهل داشته باشند. از وظایف دانش آموز گرفته تا وظایف دانشجو و… همینطور جلو می رویم، وظایف صنف ها، وظایف کسبه ها، وظایف مسئولین، وظایف حاکمان، وظایف محکومان، وظایف زندانیان و… همه باید باز شود. حقوقشان باید از جهل خارج شود.

– “جامعه به نقطه ای از تهذیب برسد که تکلیف خود را در برابر حق بداند”. این ها همه آیات قرآن است و هیچ کدام نظر من نیست یعنی به آن نقطه رسیده باشد که بداند من در این جامعه، غیر از اینکه ایرانی، شیرازی، ترک، لر، کرد و یا بلوچ هستم، “عبد” هستم! وظیفه یک عبد در برابر معبود جزء وظایف جامعه ی ما است. جامعه آرمانی جامعه ای است که مردم خودشان را عبد می دانند و وظیفه و تکلیف خودشان را راجع به خدا مشخص می کنند.

– من وقتی ترجمه آیه را می نوشتم، زیر کلمه تلاش را دو بارخط کشیدم، عین آیه این است: “تلاش برای اقامه قسط و عدل”، قرآن می گوید: تلاش بشود، نمی گوید می رسید یا برسید! چون به این سادگی نمی رسید! جامعه باید در سال هزار و سیصد نود و سه با سال نود و چهار این تفاوت را داشته باشد که تلاش ما برای اقامه عدل و قسط، یک درجه ما را به عدل و قسط نزدیک کرده باشد. جامعه باید تلاش کند. یک عده هستند که در وسط تلاش به آن ها گفته می شود که ببینید چقدر ظلم است و نا امید می شوند. ما می گوییم جامعه آرمانی جامعه ای است که در آن قسط و عدل سال به سال گستره ی بیشتری داشته باشد.

– به لحن آیه قرآن دقت کنید. “خوبی ها در جامعه معروف شده باشند و بعد به آن امر شود و بدی ها منکر شده باشند و بعد از آن نهی شود. یعنی مستقیم نمی گوید مرگ بر قهوه! می گوید اول توضیح بده که قهوه بد است، بعد بگو مرگ بر قهوه! یا اول توضیح بده که قهوه خوب است، بعد بگو درود بر قهوه! قبل از اینکه جامعه را از یک بدی نهی کنی، اول بد بودن بدی را ثابت کن، تا منکر بشود، بعد نهی از منکر کن. اول خوب بودن خوبی را ثابت کن تا معروف بشود، بعد امر به معروف کن.

صد بار گفته ایم که ما در جامعه آرمانی امر به واجب و نهی از حرام نداریم. ما امر به معروف و نهی از منکر داریم یعنی اول باید واجب معروف بشود و بعد به آن امر کنی. زشتی باید منکر بشود، چرا که فکر می کند این کار خوب است، این کار اصلا برایش منکر نیست که تو می گویی نکن! جامعه آرمانی باید سطح آگاهی های مردم را از نسل های پایین به جایی برساند که زشتی ها برایشان منکر باشد و بدی ها مشخص باشند.

هنوز در سطوح بالای علمی ما روی این که فلان کار بد یا خوب است، بحث دارند. من الان واقعا خودم هم گیر کرده ام، به خیلی از اساتید در قم هم می گویم، بالاخره موسیقی حرام است یا حلال؟  یکی کنسرت را جمع می کند، دیگری بر پا می کند. چرا مشخص نمی کنید که موسیقی خوب است یا بد؟ با حرام است و حلال است که نمی شود مشخص کرد، یک سیمینار بگذارید و تکلیف مردم را مشخص کنید. حد و مرز استفاده از موسیقی چیست؟ ما یک مانیفست داشته باشیم برای ترویج موسیقی یا تردید در موسیقی، بالاخره یک چیزی باید داشته باشیم.

یکی از بزرگترین مشکلات ما در این سی سال بعد از انقلاب این است که در خیلی از چیزها یک مانیفست و یک دستورالعمل نداریم که بدانیم باید چه کار کنیم. نمی دانیم آزادی چیست، استبداد چیست، ولایت چیست، ضد ولایت چیست؟ فقط یک سری الفاظ را به کار می بریم، “درود بر آزادی”، “مرگ بر استبداد”، “درود بر ولایت”، “مرگ بر ضد ولایت”. دقیقاً یعنی چه؟ مصداقش را چطور مشخص کنیم؟ چه کسی آزاد است؟ چه کسی آزاد نیست؟ چه کسی ولایت دارد، چه کسی ولایت ندارد؟ به چه کسی باید “مرگ” بگوییم؟ به چه کسی باید “درود” بگوییم؟

مگر اینجا دبستان است که یک تخته بکشیم و بنویسیم خوب ها و بدها؟! من خودم مبصر بودم، وقتی می آمدم اول اسم کسی را که از او بدم می آمد در بدها می نوشتم. یکبار  یک عده از بچه ها گفتند که فلانی اصلاً امروز نیامده است! گفتم اگر می آمد بد بود، برای زمانی که آمد نوشته ام. مگر جامعه دبستان است که مردم به این سادگی قانع بشوند؟! بر طبق چه سازکاری ما می‌توانیم بگوییم بد و می توانیم بگوییم دروغ! مشخص ‌شود.

– “کار، کوشش و پویایی” از خصوصیات جامعه آرمانی در قرآن کریم، کار یک ارزش باشد.
 ما الان یک عده ای داریم که چون نیاز مالی به کار ندارند، کار نمی کنند. در صورتی که انقدر نگران نمازت هستی که کم و زیاد شده، من چه کار کنم اشکم کم و زیاد شده، من چه کار کنم حال خوشی در نماز ندارم، چه کار کنم پرهایم برای سلوک خوب بال نمی زنند، پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می فرمایند: مبغوض می دارم جوانی را که بیکار باشد. یعنی من بدم می آید، حالم از این فرد به هم می خورد. رفته در سیر و سلوک و به این فکر می کند که من چه کار کنم بال های پروازم به سمت آسمان نمی رود!

پس در جامعه آرمانی یک نفر هم نباید بیکار باشد، اینکه می گویند کار نیست، منظورم از کار این نبود که بروی یک جایی پول بگیری! الان بیکار هستی؟ کاری گیرت نمی آید؟ یک کاری جور کن. چرا هیچ کاری نداری؟ این همه کار در خیابان ریخته. صبح برو به این کارگر شهرداری بگو، بده من کمکت کنم. شب تا صبح بیکار نشسته پای قلیان، سیگار و… و غصه می خورد که کار گیر نمی آید، شغل گیر نمی آید! عزیز من شما که انقدر ما شاء الله روی فرم هستی، صبح این بدبخت بیچاره کارگر شهرداری هزار گرفتاری دارد، به او بگو فردا صبح نیا، من فردا جارو می زنم. بغض پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) پشت سر آدم بیکار است. مطالعه کن، یک کاری بکن دیگر.

قرآن کریم می فرماید: “افراد در جامعه ایمانی یک روز بیکار ندارند”. ما در بیست و پنج اسفند کلا تعطیل هستیم. حالا تعطیل باشد چه کار می کنی؟ نشسته ایم در خانه تلوزیون نگاه می کنیم و…! بالاخره در روز یک کاری باید داشته باشی وگرنه مرداب می شوی، وجود انسان می گندد. ما که تعطیلات نداریم، باید یک کاری بکنیم. حالا اگر کار جدی نبود، یک کار دیگری می توانی بکنی. کار منزل انجام بده این هم خوب است. یک بنده خدا در خاطراتش نوشته بود، شوهرم در منزل کار نمی کند، یک ترفندی یاد گرفته ام. مثلا مبل ها کثیف شده اند، می گویم این مبل ها دیگر به درد نمی خورند، باید برویم یک مبل تازه بخریم. می رود قشنگ تمیزش می کند و می گوید: نه نگاه کن مثل روز اولش شده. می رویم به سراغ پرده ها، پرده ها را دور بیندازیم، کثیف شده اند، به درد نمی خورند! نه این ها نو هستند! مگر نمی بینی چقدر خاک رویشان نشسته؟ می رود قشنگ پرده ها را می شورد و آویزان می کند و می گوید ببین چقدر نو است!! کار کن! یک کاری بکن، کار نداری ورزش کن! فوتبال بازی کردن هم کار است، برای اینکه ورزش است و روی بدنت یک کاری انجام می شود.

حافظ علیه الرحمه خصوصیات جامعه ایمانی را در یک بیت جمع می کند:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است                      با دوستان مروت با دشمنان مدارا
جامعه ای که بر مبنای مروت و مدارا است. این مهمترین و آخرین خصوصیتی است که در جامعه آرمانی می خواهم خدمتتان بگویم.
دنیا و جامعه با عصبیت و دعوا به هیچ جا نمی رسد، فقط با مدارا و مروت. دلیل توفیقات اهل بیت ما(سلام الله علیهم اجمعین) این بود که اهل مدارا بودند. اولین صفتی که برای یک پیغمبر یا امام به کار می بردند این بود. چطور آدمی است؟ اهل مداراست. حتی امیرالمؤمنینی که به نام حیدر معروف است. یعنی صف شکن، صفدر، در واقع یک اسم جنگ آوری است. وقتی که به معاویه گفتند این کار را نکن، آب را نبند، می آید آب را می گیرد. معاویه گفت ما می بندیم، او هم بیاید و بگیرد  کمی هم اذیت شود. گفتند بعد آب را بر ما می بندد، معاویه گفت شما علی(علیه السلام) را نمی شناسید، علی(علیه السلام) آب بر کسی نمی بندد، حتی در جنگ! این می شود مدارا.

مارکسیسم، ماتریالیسم، آن زمان می گفتند دهری مذهب، یعنی کسانی که به روزگار اعتقاد دارند و می گفتند خالق وجود ندارد، چنین فردی می گوید، خدمت هشام شاگرد امام صادق(علیه‌السّلام) رفتم و چند سؤال در مورد خدا پرسیدم. عصبانی شد و گفت چرا چرت و پرت می گویی؟ این حرف ها چیست، یعنی چه که خدا وجود ندارد؟ بس است دیگر، زیاد توضیح نده اعصاب ندارم!

به او گفتم تو شاگرد امام صادق(علیه‌السّلام) هستی یا نه؟ بله. گفتم من خدمت امام صادق (علیه‌السّلام) می روم و همین سؤال ها را کنار خانه خدا مطرح می کنم، پاهایم را نیز رو به خانه خدا دراز می کنم که خسته نشوم. در مقابل امام سرش را پایین می اندازد و با یک لبخندی به من نگاه می کند و گوش می دهد که من احساس می کنم دیگر تمام شد و من امام صادق(علیه‌السّلام) را مجاب کرده ام، او هم زمین خورده و دیگر جوابی ندارد.

صحبت هایم که تمام شد به من نگاه می کند و می گوید: حرف دیگری هم داری؟ فکر کن اگر هنوز هم حرفی مانده است بگو. من گفتم نه تمام شد. امام شما یک نفسی می کشد و شروع به جواب دادن می کند. من بدبختی که فکر می کردم امام شما را مغلوب کرده ام، چنان جواب من را می دهد که دیگر توان ندارم برخیزم و بروم. چقدر سطح مدارا و سعه صدر بالا است که به اینجا می رسد. این می شود نمونه ای از مروت و مدارا.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید