امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی انسان شناسی - قسمت چهارم

13 آذر 1404 -   3:25 ب.ظ  دسته بندی: انسان شناسي

بیشتر از آن چیزی که برای خودت، فرزندت، متولیان و متربیانت، آرزو می کنی که اطرافشان از طبیعت حرام حفظ بشود، دنبال این باش که وسوسه ی حرام، آموزش حرام، معلم حرامی گیرش نیاید. این را مراقب باش! مراقب معلم حرامی باش. اطراف، محیط می تواند پسر نوح را خراب کند، می تواند معاویة بن یزید بن معاویة بن ابوسفیان را خوب کند.

یالطیف
سخنرانی‌ حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: انسان شناسی – قسمت چهارم
1393/11/18

 

خدمت برادران و خواهران بابت ایام دهه فجر که در آن قرار داریم، عرض تبریک داریم و ان شاء الله که خداوند به ما توفیق رهروی راه شهدا و امام(ره) را عنایت بفرماید.

بحثمان در کلمه ی انسان شناسی بود و این بحث را تا اینجا رساندیم؛ حضرت آدم را طبق برنامه و نقشه ی قبلی از عرش به زمین آوردند که همین قرار هم بود و عرض کردیم میوه ی ممنوعه در حقیقت یک روش و یک مرحله ای از تکامل خلقت آدم بود که به حبّ دنیا دچار شد. میوه ی ممنوعه حب دنیا بود که اگر این تکامل اتفاق نمی افتاد، آدم توان زندگی در کره ی زمین را نداشت. البته برخی از مراجع و بزرگان در تفاسیر، مثلاً میوه ی ممنوعه را به عنوان یک گناه تلقی می کردند.

مثلاً گفته اند منظور حسد است و برخی به عنوان یک نقطه ی خیلی مثبت تلقی کردند مثل تفسیر صافی که می گوید: میوه ی ممنوعه حب اهل بیت(ع) است. اما این تفسیری که حقیر در جلسه ی قبل راجع به میوه ی ممنوعه خدمتتان داشتم، امثال حضرت امام(ه) اعتقادشان این است که میوه ی ممنوعه نه گناه است و نه خیلی حسن، بلکه میوه ی ممنوعه یک درجه ای از تکامل انسان بود که باید اتفاق می افتاد و آدم به حب دنیا دچار می شد.

وقتی وارد زمین شد دومین مرتبه ای که از خلقت حضرت آدم(سلام الله علیه و علی نبینا) باید اتفاق می افتاد، این بود که در زمین – همین حلقه ی اتصال به ادامه ی بحث انسان شناسی می شود – خداوند تبارک و تعالی آدم را بی پناه رها کرد، آدمی که در عرش حریف شیطان نشد یعنی در حقیقت حریف وسوسه نشد، در زمین کاملاً سرگشته و حیران و بی پناه رها شد. که این آیات جواب ما را می دهد:
– آیه ی 37 سوره ی بقره: “فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ”، القاء اسماء الهیه.
القاء به معنای این است که خداوند در ذهن و ضمیر ناخودآگاه ما اسماء الهیه را گنجاند، صفت های خوبی که می تواند به ما کمک کند. همانجا هم خداوند توضیح داد، گفت: گناهی که آدم در اینجا مرتکب شد گناه ذاتی نبود. برای آدم در اینجا یکی از مراتب نافرمانی که به دلیل شکل گرفتن حب دنیا در قلبش بود، اتفاق افتاد که آماده ی زندگی برای زمین بشود، وگرنه این نبود که یک چیز بدی بوده باشد، گناه ذاتی بوده. کار خلاف و زشتی نکرد. در این موقع کاری کرد که ضعفی برایش در تکامل ایجاد شد، که می تواند در زمین زندگی کند تحت عنوان حب دنیا. این تکمیل بحث جلسه ی قبل بود.

در آیه ی30 سوره ی روم یکی از قسمت‌های مهم وجود انسان را به عنوان فطرت معرفی می‌کند. فطرت چیست؟ باز هم از حضرت امام(ره) کمک می‌گیریم، ایشان می‌فرمایند: فطرت در وجود ما یک نوای درونی الهی است که بر دو قسمت است:
1- فطرت مَخْموره.
2- فطرت مَحْجوبه.

به چه درد ما می‌خورد؟ امام(ره) می‌فرمایند: فطرت مخموره یعنی اینکه ما بر مبنای یک زیبا پسندی خلق شده ایم، در نبود این زیبا پسندی ما مرتکب فطرت محجوبه می‌شویم، یعنی به سمت شرع گرایش پیدا می‌کنیم. از اینجا یکی از بحث‌های خیلی جدی انسان شناسی شکل می‌گیرد. می‌دانید که مکتب‌های مختلف – در جلسات اول هم گفتم – اولین کاری که می‌خواهند بکنند این است که انسان را تعریف می‌کنند. یک تعریف‌های عجیب و غریب! بنده‌های خدا چقدر هم فکر می‌کنند! واقعاً هم فکر می‌کنند، زحمت می‌کشند نظرات مختلف را می دهند که بتوانند انسان را تعریف کنند.

مثلاً یکی می گوید انسان پدر تاریخ است. کس دیگری می گوید انسان پدر نفس خودش است. یکی می گوید انسان اوج تکامل علم است. هر کسی چیزی می گوید. این ها خودشان در طول این مکتب، چند مدل تغییر نظر می‌دهند. هزار و چهار صد سال پیش قرآن آمده، یک حرف زده، از آن وقت تا به حال همان را هم، داریم شرحش می‌دهیم. بعد می‌بینیم مکتبی در طول پنجاه سال، شش مدل انسان را معرفی می‌کند! یعنی این مکتب خودش هم نمی‌داند انسان چیست، همینجوری فقط دارد معرفی می‌کند! فلاسفه ی جهان خیلی زحمت می‌کشند برای معرفی خدا و انسان اما بدون تشریع، بدون قرآن، بدون انجیل واقعی، بدون تورات واقعی و بدون کلام خدا. بعد از پنجاه سال همه شان به نقطه ی اوج گیجی می رسند.

در فرآیند “نگاه به خدا در فلسفه” داشتم یک تَوَرُقی می‌کردم، ببینم چه خبر است و نظرات مختلف را بررسی می کردم، می دانید که هِگِل، کانت، این هایی که فیلسوف‌های متشرع، دیندار بودند و خدا را قبول داشتند و آدم حسابی بودند، آدم هایی بودند که خیلی مقدس هستند، در غرب هم مقدس هستند، برای ما هم آدم های دوست داشتنی هستند. بعد می بینید امثال این ها که اینقدر کار می کنند چون از یک منشاء وحیانی مثل قرآن بهره نمی برند، بنده های خدا بعد از سی، چهل سال ذکر و عبادت، مثلاً کانت اهل ذکر هم بود، ذکر می‌گفت، فکر می کرد، کلیسا می‌رفت و برمی‌گشت، یک چیزهایی می‌گویند که آدم تعجب می کند. یا یک فیلسوف بعد از هفتاد سال سن با این درجه عقل، مثلاً به این جمله می رسد که من بعد از تحقیقات به این نتیجه رسیده ام که خدا به انسان نیاز دارد نه انسان به خدا، زیرش هم یک امضاء می‌زند، هِگِل!

بعد از شصت سال فکر کردن چگونه به این نتیجه رسیده ای؟! یک آدم خداشناس بعد از شصت سال می گوید: انسان که به خدا نیاز ندارد، خدا به انسان نیاز دارد! هر چه آدم فکر می کند که تو به عنوان یک فیلسوف، نمی توانی بفهمی که مجرد نمی‌تواند به کسی که جسمی است، نیاز داشته باشد؟! این را نتوانستی بفهمی، این یعنی چه؟ یعنی ما برای انسان شناسی خیلی فکر کرده ایم. در این فکرها یک عده می آیند و می گویند انسان گرچه که از خاک است اما میلش، میل شیطانی است. تئوری های روانشناسی عجیب و غریب ایکس و ایگرگ که مثلا انسان به فلان چیز میل دارد.

حضرت امام(ره) بر طبق آیه ی شریفه ی قرآن تکلیف را کاملاً مشخص می‌کند و می گوید: ما فطرتمان فطرت مخموره است، یعنی به قول غربی ها ما همه ایکس هستیم، ما همه میل به زیبایی، خوبی، نشاط، جاودانگی و به هر چه کمال است میل داریم. در اثر خاموش کردن فطرت مخموره، فطرت محجوبه ایجاد می شود.

+ فطرت محجوبه یعنی چه؟ محجوب یعنی حجاب. فطرت محجوبه از حجاب انداختن و خاموش کردن فطرت مخموره ایجاد می شود. اصلاً بدی در ما وجود ندارد، دلیل بد شدن ما خاموش کردن خوبی هاست. این آیه ای که سوره ی روم دارد، همین را می گوید. اگر دقت بفرمایید از بحث های این مدلی به نتایج خیلی کاربردی خواهیم رسید. در اشاره ای که حضرت امام(ره) دارند به این آیه هم اشاره می کنند: “لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ السَافِلِینَ”. خلقت انسان فِى أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ  است یعنی بهترین نوع خلقت، جسمی و روحی. “ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ”، بعد در اثر رد کردن این خوبی ها به “أَسْفَلَ السَافِلِینَ” می رسد وگرنه انسان تماماً خوبی است، میل انسان تماماً میل خوبی است.

این فطرت مخموره در اثر آموزش ها و محیط، آرام آرام خاموش می شود. مثلاً بچه ی یک ساله که در اثر دیدن یک قطره خون می ترسد، این فطرتش است یا در اثر یک ضربه خیلی کوچک ناراحت می شود، فطرتش است. روی همین بچه کار می کنند، یک قومِ یأجوجِ مأجوجِ اجقِ وجقِ دیوانه ی روانیِ به شدت اُسْکُل به نام داعش بوجود می آید و آموزش سر بریدن می دهد، بچه یاد می‌گیرد، یعنی در چهار سالگی یاد می گیرد که سر ببُرد و ناراحت نشود! خاموش کردن فطرت مخموره خیلی سخت نیست، نیاز نیست حتماً شیطان بیاید و این بچه روح شیطانی اش بالا بگیرد. وقتی می بینیم یک بچه ی چهار ساله می تواند کار شیطانی انجام بدهد، به این نتیجه می رسیم که این بچه بدون شرّ هم می تواند شرّی کند. پس شرّ بودن به معنای شرّ بودن نیست، به معنای نبودن خوبی است.
به همین خاطر کسانی که در بحث انسان شناسی کار می کنند، روی دو قسمت انسان کار می کنند:
1- روی “استِ انسان”.
2- روی “هستِ انسان”.

روی استِ انسان یعنی چه؟ یعنی وقتی می گوییم “هستِ انسان” یعنی انسان وجود دارد؛ روی وجود انسان صحبت می کنیم. وقتی میگوییم “استِ انسان”، می گوید علی هست یعنی علی وجود دارد، بعد می گوید علی عالم است، روی ماهیتش صحبت می کنیم. عالم “است” یعنی یک چیزی در درونش است.

شرّی مطلقاً به معنای حقیقی وجود ندارد، اصلاً وجود ندارد. وقتی می گویند شرّ است یعنی یک چیزی از بین رفته و این جایش را پر کرده است. رحم در کودکان با آموزش به بی رحمی تبدیل می شود. آموزش بی رحمی چیست؟ پوشاندن رحم. راستی در کودکان با آموزش به دروغ تبدیل می شود. دروغ چیست؟ پوشاندن راستی. کذب، پوشاندن صداقت است. تا می آییم سراغ صفت های بالا؛ محبت وجود دارد، بیرحمی، نفرت یعنی چست؟ یعنی پوشاندن محبت. یک انسان برای اینکه بخواهد از یک چیزی متنفر باشد، هیچ راهی ندارد الّا اینکه محبت نسبت به آن چیز را بپوشاند.

بعد تعجب می کنیم، مثلاً طرف دارد جنس آمریکایی استفاده می کند، تعریف از اجناس آمریکایی می کند، فیلم آمریکایی را می بیند، برای قهرمان هالیوود عربده می کشد، برای اشک های یتیم آمریکایی هم دارد گریه می کند، بعد می گوید مرگ بر آمریکا! می گوییم این مرگ بر آمریکا اصلاً وجود ندارد. برای چه؟ برای اینکه مرگ؛ نفرت، با پوشاندن محبت به وجود می آید. وقتی لهجه ی انگلیسی می شنوی، غش و ضعف می کنی، وقتی نسبت به دشمنت محبت داری، نمی توانی بگویی مرگ. بغضِ عملی اینجاست. (این را در پرانتز عرض کردم، هیچ ربطی به بحث ما نداشت). صفات بد با پوشاندن صفات خوب بوجود می آید. اگر صفات خوب باشد، صفات بد اصلاً به وجود نمی آید. این قسمت اول؛ “لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ”.

ـ دوم کشش صفات مخموره نسبت به این صفاتی است که می گویم:

عشق. در وجود ما عشق وجود دارد؛ هستِ ماست. محکم جواب بدهید ببینم چقدر حواستان به من هست: علم هستِ ماست یا استِ ما؟ هستِ ماست؛ در وجود ماست. عشقِ به علم در وجود ماست. بعد می گوید عشق به کمال در وجود ماست. بعد که به کمال رسیدیم، می شود استِ ما یعنی جزء جنس ما می شود؛ خریدارش می شویم.

امام(ره) این ها را نام می برد: خیر، خیرخواهی برای خود و دیگران. چرا حسادت به وجود می آيد؟ حسادت از پوشاندن صفت خیرخواهی و عشق به خیر به وجودمی آید. این آدم بر خودش غلبه می کند. می خواهیم به این نتیجه برسیم که برادران و خواهران؛ ما برای اینکه بد شویم و گناه کنیم خیلی باید با خیرهای درون وجودمان مبارزه کنیم، باید آموزش ببینیم. خیلی از ما یادمان است که در دبستان، راهنمایی، دبیرستان خیلی از گناهان را آموزش دیده ایم، اصلاً بلد نبودیم، اصلاً میل نداشته ایم. آمدند به ما گفتند باید این میل را داشته باشی.

الان خیلی از مردم اصلاً نمی دانند مواد مخدر چیست، هیچ وقت هم در ذهنشان نمی آید که برویم مواد مخدر بکشیم ببینیم چیست. چه اتفاقی می افتد؟ یک عده می آیند به این ها آموزش می دهند، یعنی میل به مواد مخدر را به شما آموزش می دهند. می گوید شیطان وسوسه می کند، وسوسه یعنی چه؟ وسوسه یعنی آموزش دادن به شما که می توانی از بدی لذت ببری. مواد مخدر را معرفی می کند و می گوید به جای اکسیژن و ورزش بیا از این لذت ببر. گناه چه کار می کند؟ لذت خیرخواهی را از چشم ما می اندازد، به جایش لذت گناه را معرفی می کند، آموزش می دهد. اصلاً گناه آموزشی است.

شما یک بچه را در محیطی که هیچ کس نیست، یک انسان را در یک محیطی که هیچ کس نیست رها کن، تا هفتاد سال فقط به آن غذا برسان این نمی میرد، یک گناه نمی کند، یک مکروه مرتکب نمی شود. چگونه می گویند در وجود ما میل به شرّ و گناه است؟ همه ی ما آموزش می بینیم.

پسر نوح هم آموزش دید، به جای اینکه از نوح آموزش ببیند، از دشمن های نوح آموزش دید. ولی خیر خواهی فطری است. امام(ره) می فرمایند: در این فطرت مخموره یک فطرت تبعیِ کمکی دیگر هم وجود دارد که به آن فطرت تبعیِ فطرت مخموره می گویند. یک بغض‌هایی هم در وجود ما دارد، بغض نسبت به دروغ، بغض نسبت به شرّ، تنفر از نقص و… وقتی نگاه می‌کنیم بر خلاف نظریات خیلی از علماء در وجود ما، دو قسمت وجود دارد:
نصف وجود خلقت ما خلقت مخموره، نصف وجود هم فطرت‌های تبعیِ مخموره است. این طرف محبت به خیر و کمال، آن طرف نفرت از نقص و گناه و شرّ.

بعد چه اتفاقی می افتد؟ آموزش کار را خراب می کند. اولین کسی که خراب شد، قابیل چه؟ او هم آموزش دید، حرف شیطان را گوش داد. بعد از خلقت آدم هابیل بنی آدم بود، قابیل شد بنی الشیطان. یعنی اولین معلم اعمال شیطانی روی کره زمین، اولین شاگرد شیطان بود که آموزش دید. از قابیل به پایین داریم آموزش می بینیم. هابیل اینطرفی ها را آموزش می دهد، قابیل آنطرفی ها را. این به چه درد دنیای ما می خورد؟ به همین درد دارد می خورد، دارد می گوید اینقدر سیاه کاری ها و اعمال خودت را گردن فطرت و خلق و خوی انسانی خودت نینداز، هیچ ربطی ندارد. مشکل از آموزش و محیطی است که دارد تو را اذیت می کند و برخی از پدر و مادرهای بسیار ساده انگار که گمان می کنند چون فرزندشان فطرتش پاک است و در رحم و در تولد و بعد مراقبت کرده اند این را هر جا رها کنند هیچ اتفاقی نمی افتد، می گوید همه ی انسان ها فطرتشان پاک است.

زیارت عاشورا بخوانی شیر بدهی یا نخوانی شیر بدهی، فطرت این بچه پاک است، شما نگران نباش. مال حلال بخوری وقتی بچه ات در رحم است و در کودکی به او مال حلال یا مال حرام بدهی، فطرتش پاک است، مال حرام هیچ تأثیری در فطرتش ندارد – البته این که دارم می گویم بعضی از علماء این نظریه را ندارند – مال حرام هیچ تأثیری در فطرتش ندارد، غیر از این باشد صد در صد عدالت خدا زیر سؤال می رود. پس چیست؟ می گوید مراقب آموزش ها و محیط باش.

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلَهِ النَّاسِ، مِنْ شَرِّ الْاَموالِ الْخَنَّاسِ؟ شما همچنین چیزی شنیده اید؟ مال حرام؟ بلکه می گوید “مِن شَر الوَسواسِ الخَناس”، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ، این ها یعنی آموزش. قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، مِن شَرِّ مَا خَلَقَ، وَ مِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ، وَ مِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ، وَ مِن شَرِّ حَاسِدٍ “معلم حسود”، إِذَا حَسَدَ.

هیچ چیزی از طبیعت نمی تواند ما را گمراه کند، خود انسان ها، شیطان، آموزش و محیط می توانند. پسر نوح چه؟ با بدان که بنشست خاندان نبوتش گم شد. بنابراین چه کار می کنیم؟ بیشتر از آن چیزی که برای خودت، فرزندت، متولیان و متربیانت، آرزو می کنی که اطرافشان از طبیعت حرام حفظ بشود، دنبال این باش که وسوسه ی حرام، آموزش حرام، معلم حرامی گیرش نیاید. این را مراقب باش! مراقب معلم حرامی باش. اطراف، محیط می تواند پسر نوح را خراب کند، می تواند معاویة بن یزید بن معاویة بن ابوسفیان را خوب کند. آموزش!

پس فطرت محجوب یعنی شر خواهی، همان فطرت مخموره است که روی آن حجاب کشیده شده. من فقط آیاتش را می گویم بعد اگر خواستید خودتان می توانید دنبال کنید:

»»» کار کردهای ده گانه ی فطرت مخموره:

1- میل به دین.
سوره روم، آیه 30: میل به دین. یعنی انسان میل دارد یک چهارچوبی تحت عنوان دین یا مکتب داشته باشد. انسان هر چقدر پست بشود یک دینی دارد. مثل قضیه ی سیاست و دین می ماند، می گوید دین از سیاست جدا است، می گوییم شما که می گویی دین از سیاست جداست، همین جمله ی دین از سیاست جداست، یک سیاست است. سیاست شما این است که می گویی دین از سیاست جداست. سکولار بودن یک سیاست است، بحث دین هم همین است. طرف می گوید دینی وجود ندارد، درصورتیکه همین کلمه ی دینی وجود ندارد، یک دین است.

هر عقیده ی معنوی اسمش دین است، حالا عقیده ی معنوی می تواند بگوید وجود دارد، می تواند بگوید وجود ندارد. شما با گفتن دین یا خدا وجود ندارد، نمی توانی بگویی من عقیده ی معنوی ندارم. اصلاً گفتن “خدا وجود دارد” معنوی است، چون مادی نیست. گفتن “خدا وجود ندارد” هم معنوی است. شما نه “خدا وجود دارد” را می توانی مادی اثبات کنی، نه خدا “وجود ندارد” را. انسان به دین میل دارد. بی دینان عالم مکتب دارند، می گوید ما گروه فلان هستیم، حالا اسمش را مکتب نمی گذارد، می گذارد گروه، اصلا اسمش را شیطان پرست می گذارد. شیطان پرست هم معنوی است، هم کلمه ی شیطان معنوی است، هم کلمه ی پرست. شیطان معنوی است دیگر، از جنس ماده که نیست.

بی دینی، کلمه ی معنوی است، یعنی شما اعتقاد داری یک دینی وجود دارد، من یک دین دیگری دارم که این دین را قبول ندارد، می گویی وجود ندارد. اصلاً نمی توانیم از دام معنویت فرار کنیم. میل به معنویت یعنی ما حیوان نیستیم که بدون معنویت بتوانیم زندگی خودمان را توجیه کنیم. برای خودمان یک عقایدی داریم، این عقاید یا چهارچوب وحیانی دارد که دین می شود، یا چهارچوب وحیانی ندارد یعنی عقل خودمان این عقاید تشخیص داده که مکتب و ایدئولوژی می شود. پس میل به دین وجود دارد.

باز همین آدم را در یک چهار چوبی بینداز، به او غذا برسان، گفتیم اصلاً گناه نمی کند یقیناً اینطوری است چون آموزش بد نمی بیند، بعد ببین همین آدم در همین چهارچوب به خدا و دین هم می رسد. اتفاقاً چون آموزش بد نمی بیند، حرف هایی می زند عین حرف های قرآن است. ما آدم هایی در شرق و غرب داریم که قبل از اسلام مثل حرف های قرآن، حرف زده اند. قبل از میلاد مسیح هم آدم داریم که مانند حرف های عیسی مسیح، حرف زده، چرا ؟چون پاکی خودش را نگه داشته، فکر کرده، از فطرتش استفاده کرده، به یک درصدی از حقایق رسیده.

اصلاً دلیل تشریع یعنی نزول پیغمبران لطف خداست، لطفِ زیادی خداست وگرنه توقع خدا این است پیغمبر درونیمان بتواند ما را به خدا برساند. خدا مقداری لطف زیادی کرده محمد مصطفی(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را بر ما نازل کرده. قاعده ی عقلی اش این است که پیامبر درونیمان برای رساندن ما به حقیقتِ دین و خدا و اسلام و تسلیم کفایت می کند، تشریع لطف خداست. لذا سلمان قبل از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مسلمان بود، همه چیز را فهمیده بود، فقط جلو آمد و پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ردیفش کرد و او را کنار هم چید. و خیلی چیزهای دیگر که الان داریم در تاریخ می بینیم که فلان حرف الهی است، مثلاً قبل از میلاد مسیح، اقلیدس یا افلاطون فلان حرف را زده، عین این حرف در قرآن آمده. یعنی چه؟ یعنی حرف الهی زده. چگونه حرف الهی زده؟ می گوییم از فطرتش استفاده کرده است. کودکان ما بسیاری از خوبی ها و بدی ها را بلد هستند که این یعنی آموزش.

بنده خدایی در اصفهان می گفت که من خودم هم امتحان کرده ام. ده، پانزده سال است شنیده بودم، فیلمش را هم دیده بودم ولی امتحانی که کسی بگوید خودم امتحان کرده ام تا حالا ندیده بودم. در اصفهان زایمان در آب دارند، برای کم کردن درد و اینکه هم طبیعی باشد. می گفت: بچه ام در آب با همان شش ها شروع به نفس کشیدن و شنا کرد. بچه از رحم بیرون آمد، شنا کرد و همان زیر هم داشت نفس می کشید، احتیاج به اکسیژن هم، نداشت! می گفت: چند دقیقه شنا کرد او را بالا آوردیم. زمین ما سه چهارمش آب است، در فطرتش می گذاریم شاید کسی نبود به او آموزش شنا بدهد، این باید بلد باشد. آموزش زیستن در جنگل! در جنگل انسان داریم که بچه ی گرگ بوده یعنی گرگ به او شیر داده، با شیر گرگ بزرگ شده و اخلاق و رفتارش  همانطوریست. اگر الان یک شب در جنگل رهایمان کنند، بیست نوع مریضی می گیریم!

ما برای جسمش اینقدر فکر کرده ایم، برای روحش، برای دینش فکر نکرده ایم؟! می گوید میل به دین دارد. اولین خصوصیت کار کرد ده گانه فطرت مخموره، میل به دینداری است.

2- عشق به کمال.
کمال یعنی چه؟ یعنی پیشرفت، یعنی انسان نمی تواند مثل گاو باشد، انسان در همه چیز دوست دارد بالا برود لذا سیر صعودی تغذیه دارد، سیر صعودی پوشاک دارد، سیر صعودی مسکن دارد، سیر صعودی مرکب دارد، همه جای زمین به این بزرگی را نگشته ولی دارد به سمت آسمان می رود. سیر صعودی علم دارد، سیر صعودی معنویت دارد. در هر چیزی که بخواهد جلو برود، دوست ندارد بایستد. آموزش می بیند راکد بشود! آموزش می بیند که به همین داشته های خودش بسنده کند! قانعش می کنند که بسنده کند. این قانع شدن عقلی است، این عقلِ نسبیِ ناقصِ به درد نخورِ تکه پاره. فطرت تو از عقلت عاقلتر است. میل به کمال و پیشرفت دارد. طرف پنجاه، شصت، هفتاد یا هشتاد سالش است، دارد می میرد ولی میل به کمال را نمی توانند از او بگیرند. اصلاً دکتر گفته شش ماه دیگر می میری، نمی تواند پایش را دراز کند و منتظر مردن باشد. دکتر می گوید او را به خانه ببرید، هر چه دوست دارد به او بدهید، تلویزیون نگاه کند، نمی تواند تحمل بکند و می گوید تلویزیون دیدن من را بالا نمی برد!

3- تنفر از نقص.

سوره ی انعام آیه 76؛ می گوید نسبت به نقص متنفر است. گفتیم قسمت تنفر فطرت تبعیِ فطرت مخموره می شود و نصفه ی دیگر انسان است. نمی تواند نقص را تحمل کند. یک جایی نقص ببیند برنمی تابد، تحمل نمی کند، به سمتش می رود و سعی می کند اصلاح کند. در خیابان رد می شود یک سنگی کناری جا افتاده، هیچ فرقی نمی کند که این سنگ رویش به اینطرف باشد یا با جدول همسان و موازی باشد، سنگ را برمی دارد و با پایش موازی می کند، در یک سطح باشند و قیافه مهندسی داشته باشد. هارمونی طلب است، دوست دارد این کار را داشته باشد. آموزش می بیند شلخته بشود. آموزش می بیند با نقص های خودش بسازد. آموزش می بیند نسبت به نقص های خودش بی تفاوت باشد وگرنه این میل را دارد.

 4- حب نفس.
حب نفس مال فطرت است، جزء فطرت است و آموزشی نیست. بچه مواظب خودت باش! بچه آموزش نمی خواهد ببیند برای مراقبت از خودش، بچه آموزش می بیند که مراقب خودش نباشد، وگرنه برای مراقبت از خودش در فطرتش است، قبل از اینکه بفهمد من یعنی چه، قبل از اینکه بفهمد مالکیت یعنی چه. بچه ها تا زیر یک سال، یک سال و نیم مالکیت را نمی فهمند، مالِ من را نمی فهمند یعنی چه ولی همان موقع نسبت به منِ خودشان حساس هستند، آموزش می بیند و تلاش می کند.

حب نفس باعث می شود بچه یک ماهه نه، بچه یک روزه بابت نرسیدگی به نفسِ خودش گریه کند، من شیر می خواهم! گریه بدون تعلق و ناراحتی که نمی شود. بله ما بعدها آموزش می بینیم که فیلم بازی کنیم و گریه کنیم ولی بچه گریه اش، گریه ی واقعی است. گریه ماحصل رنج است. رنجی که این دارد می بیند مال حب نفس است، نفسش را دوست دارد و می گوید چرا من الان شیر نمی خورم؟ بعد ما آموزش می بینیم نسبت به نفس خودمان بی خیال باشیم، چه بی خیالی مادی، چه بی خیالی معنوی. یاد می گیریم و خودمان را در این مورد قانع می کنیم. می گویی ضرر دارد، می گوید داشته باشد. از ایمانت کم می کند، جواب می دهد از ایمان کم کند، مهم نیست!

5 و 6- حبّ عدل و خضوع در مقابل عدالت.

حبّ عدل جزء فطرت ما است. عدالت یک کلمه ی بسیار بسیار شیرین برای انسان است. انسان ها هر چه پاک تر، و هر چه فطرت مخموره ی انسان ها تبلورش بیشتر باشد، میلشان به عدل، تواضع در مقابل عدل و جهاد برای رسیدن به عدل در آن ها قوی تر است. انسان ها یاد می گیرند که عدل را فراموش کنند و به ظلم تن در دهند. یاد می گیرند، و گرنه اصلش عدالت است که دوست دارد. بچه ی یک ساله از مادر و پدرش ظلم را دارد یاد می گیرد، وگرنه او عدل را می داند. اگر شما بچه ای را در یک قفس بیندازی و به او آب و خوراک بدهی تا چهار سالش بشود و به بچه دیگری هم در قفس آب و خوراک بدهی که یک سالش شود و این دو را کنار همدیگر بگذاری، یقیناً چهار ساله به یک ساله ظلم نمی کند چون یاد ندارد و اصلاً نمی داند ظلم یعنی چه.

ظلم جزء آموزه های فطری ما نیست. ما در این چهار سال به بچه یاد می دهیم بر سر کوچکترت بزن. چون می زنیم، چون می بیند، ما نمی بینیم تلویزیون دارد می بیند. تام و جری می بیند که تام دارد بر سر جری می زند. این دارد یاد می گیرد و آموزش می بیند. آموزش می بیند اگر درشت تر بودی بزنی، باید بزنی. در جامعه ی ما بی عدالتی دارد آموزش داده می شود. اگر قوی تر بودی باید بزنی و اگر کوچک تر بودی مُنْظَلم هستی یعنی باید ظلم را بپذیری. اگر تام بر سر جری زد، وقتی به سرت ضربه خُرد، سرت  را بالا بیاور و بدو، سمت ظالم ها برنگرد.

در زندگی چون تو کوچک تر هستی تا آخر عمر باید مُنْظَلم باشی. اما وقتی در فطرت اصلی می رویم اصلاً اینطوری نیست؛ انسان نه مُنْظَلم می شود، نه ظالم. یعنی نه ظلم پذیر می شود و نه حاضر است ظلم کند، آموزشش را ندیده است. خیلی از جانورها همینگونه هستند. از فطرت جانور که دیگر کمتر نداریم. جانور مُنْظَلم نیست، جانور بعضی وقت ها مظلوم واقع می شود چون زورش نمی رسد، ولی ظلم پذیر نیست.

7- فروتنی در مقابل عظمت و در مقابل نهایتِ عظمت یعنی خدا.

این هم جزء فطرت انسان است. مثلا طرف ماه پرست شد، چرا ماه پرست شدی؟ می گوید عظمت را دیدیم به خاک افتادیم. خورشید پرست شد، چرا؟ دیدیم این وجود خیلی عظیم است به خاک افتادیم. ستاره پرست شد، چرا؟ دیدیم خیلی دور هستند، زیاد هستند، بزرگند، ستاره پرست شدیم. دریا پرست هم و باد پرست هم ما داریم. در جهان سیزده الهه داریم که معبود هستند. آتش، ستاره، خورشید، ماه، آب، باد، خاک، همه ی این ها الهه شده اند. بعد وقتی نگاه می کنیم می بینیم تمام این ها عظیم هستند نه جمیل، این خیلی مهم است. یعنی ما یک الهه نداریم که انسان به خاطر زیبایی و جذابیتش بپسندد و در مقابلش تواضع کند. تواضع انسان در مقابل عظمت است. تمام الهه هایی که خود مردم در طول تاریخ انتخاب کرده اند، چیزهایی بوده اند که سر و تهشان معلوم نبوده؛ باد، خاک، آتش، آب، سماوات، ستارگان، خورشید، ماه، چیزهایی که بزرگ هستند. انسان فطرتاً در مقابل عظمت، اهل کرنش و تواضع است و این جزء فطرت مخموره است.

8- حق طلبی.

یعنی حق خودش را بطلبد. حب نفس به علاوه ی عدالت خواهی به حق طلبی تبدیل می شود. انسان ها ذاتاً حق طلب هستند. آموزش می بینند که دنبال طلب حق نروند. آموزش می بینند مطالبه گری حق را مسکوت بگذارند.

9- آزادی خواهی.
این هم جزء فطرت است. آیاتش را همان اول بحث عرض کردم. آزادی خواهی یعنی میل به اینکه من دوست دارم استقلال داشته باشم. اگر بگوییم آزادی خواهی، جمع کردنش خیلی مشکل است، اسمش را استقلال طلبی می گذاریم. استقلال طلبی یعنی چه؟ یعنی این شخص دوست دارد در حیطه ی اختیارات خودش – وقتی می گوییم استقلال طلبی، داریم آزادی را منطقی معرفی می کنیم – آزاد باشد. این خیلی مهم است.

10- ایمان.
ایمانی که به حیات اخروی و جاودانگی دارد. آخرین نکته ای که خداوند در وجود ما، در فطرت مخموره ی ما تعبیه کرده این است که اگر موقت باشد، نمی توانیم با موقت کنار بیاییم و ارضاء شویم. آموزش می بینیم به دل خوشی های کوچک دل خوش کنیم، وگرنه نمی توانیم. ما میل به جاودانگی داریم.

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود، ما میلمان فردوس است. آن چیزی که ما به دنبالش می گردیم بهشتی است با این خصوصیات که در آن بهشت لذت مادی و معنوی توأمان باشد، موقت نباشد و پایان نداشته باشد، این میل آخر ما انسان ها است. حالا در دنیا یاد می گیریم: 1- برای فراموش کردن و به فراموشی گذاشتن میل جاودانگی خودمان، دنیا را با لذت های موقت خودمان بگذرانیم و این خیلی هم خوب است. آدمی که یاد ندارد در دنیا از لذت های موقت لذت ببرد و میل به جاودانگی خودش را به آخرت موکول نکند، در دنیا بیچاره است. میل به جاودانگی را نباید ساکت کرد، باید به آخرت موکول کرد. بنابراین آدم از معنویات عقب نمی ماند.

2- نباید لذت های موقت دنیا را با این بهانه که ما موقت هستیم، اینها چیست، سراب و بیخودی است، فراموش کرد، باید بتواند از این ها لذت ببرد. خصوصیت زندگی در دنیا این است که میل به جاودانگی را با عاقبت طلبی، آخرت جویی و عاقبت محوری ارضاء می کنیم، نسبت به لذت های مقابل خیلی موقتی دنیا هم، کاملاً می توانیم مدیریت داشته باشیم و لذت ببریم. این کل فطرت مخموره می شود.

» پس انسان از نظر اسلام اینگونه تعریف شد:
انسان ترکیبی است از فطرت مخموره به علاوه ی فطرت تبعه ی مخموره یعنی میل به خوبی ها و نفرت داشتن نسبت به زشتی ها. بعد انسان ها آموزش می بینند که اینطوری نباشند. اگر آموزش را از انسان برداری و او را در یک اتاقک شیشه ای بیندازی، آدم متولد می شود، آدم هم از دنیا می رود به خدا هم می رسد، تکمیلِ تکمیل، همه چیزش تکمیل است. اشکال ما در چیست؟ همان چیزی که فرشته ها گفتند؛ اشکال ما کره ی زمین است. اگر ما در یک جایی که مورد وسوسه و آموزش بد نبود زندگی می کردیم، همه ی ما مثل ملائکه بودیم و هیچ مشکلی هم نداشتیم.

ملائکه هم مانند ما بر مبنای فطرت مخموره خلق شده اند. فرق آن ها با ما این است که آموزش نمی بینند، چرا؟ چون اصلاً اختیار ندارند. ما آموزش می بینیم و اختیار داریم. همین کار را خراب کرده است. رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند یعنی به یک جایی می تواند برسد که غیر از خدا هیچ کس نمی تواند آن جایگاه را ببیند، بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت.

◄ چند نکته در خصوص انقلاب اسلامی:

یک حاشیه بر بحث انقلاب اسلامی بزنم بلکه برخی از دوستانی که اهل فکر هستند و عمر دارند و توان دارند و وقت دارند این حاشیه را یک کم جدی بگیرند و رویش کار کنند. مشکلی که در مملکت ما نه، بلکه در جهان وجود دارد این است که در جهان طوری کار کرده اند که مردم به جای اینکه اهل تشخیص باشند، اهل تحت تأثیر قرار گرفتن در مقابل تبلیغ هستند. یعنی به جای اینکه دنبال فقاهت باشند، فقاهتی که در دین اسلام امام صادق(ع) می فرمایند بر شما واجب است، دنبال تبلیغات هستند. فقاهت یعنی چه؟ یعنی فقیه شوی و رساله بنویسی؟ نه، فقاهت یعنی اهل تشخیص بودن، شناخت داشتن، معرفت داشتن. انسان هایی که تحت تأثیر تبلیغ قرار می گیرند، مستعد ترین افراد برای فریب خوردن هستند. انسان هایی که دنبال تشخیصند، کسانی هستند که عمیق تر نگاه می کنند.

هر سال مناسبت های زیادی است و بعضی از مناسبت های ما مذهبی است. یک دفعه می بینی قبل این مناسبت ها، محرم می شود، صفر می شود، ماه رمضان می شود، شبهات اهل بیتی در بازار می آید، مثلا سی شبه و سوال را با هم ردیف می کنند، انگار تعداد سؤالات زیاد دلالت بر حقانیت می کند! مثلاً سی سؤال شبهه دار راجع به آقای انجوی مطرح کنند، گویا که دلالت بر این می کند که حق با آن کسی که شبهه وارد می کند. این ها تاکتیک های روانشناسی است. مناسبت های انقلابی می آید شبهات زمان شاه و دهه ی فجر پشت سر هم ردیف می کنند. و مردمی که اهل تشخیص نیستند، اهل تحت تأثیر قرار گرفتن در مقابل تبلیغ هستند، باید آموزش ببینند اینطوری نباشند، این برای ما خوب نیست.

بعضی بدیهیات را بیاییم تکرار کنیم، مدام بگوییم این کار را بکن، مثال هایش هم زیاد است. ما هر سال محرم حتماً باید یک اشاره ای راجع به بعضی از شبهات به شدت آبکی که متأسفانه مردم ما تحت تأثیر قرار میگیرند، بکنیم. یک دفعه محرم یادشان می آید که مثلاً امام حسین(ع) دنبال شعور بود نه شور، به جای گریستن باید بالید!

شب جشن ولنتاین که یادشان نمی آید برای ولنتاینشان هزینه نکنند، مثلاً بروند برای مسلمین عالم، برای فقرای شهرشان هزینه کنند، شب کمک به غزه یادشان می آید! شب جشن عید نوروز که یادشان نمی آید، شب جشن عروسی بچه شان که یادشان نمی آید که این همه ته مانده ی غذا را حداقل جمع می کردی و به مستعضعفین شهرت می دادی. شمایی که خرج سالن، عروسی و بساط بچه هایت دویست، سیصد میلیون تومان بوده و برای فیلمبرداری چهل میلیون تومان داده ای، آنجا که یادت نمی آید به فقرای مسلمان داخل شیراز کمک کنی! شبی که ما می خواهیم از نان خودمان بزنیم و به غزه کمک کنیم، یادت می آید!

باز باید شبهات را دوباره برای مردم توضیح بدهیم، که چه بشود؟ که مردم ما اهل تشخیص نیستند! خودت ببین این آدم با ماشین پانصد میلیونی، اگر اهل کمک به فقرا بود، الان برای کمکی که تُوی بدبخت پایین شهری داری به غزه و عراق می کنی، حرص و جوش نمی زد. خودت ببین و تشخیص بده دیگر. مگر در محیط مجازی نیست؟ پروفایلش را برو چک کن، ببین شب ولنتاین چه کار کرده. ولنتاینمان دیگر کجا بود؟! این را از کجا در آوردند؟! به این ها که اعتراض نمی کنند!

شب چهارشنبه سوری ببین این ها کجا هستند؟ پول ترقه اش را برای محرومین عالم می دهد؟ یا یک دفعه چهارشنبه سوری و ولنتاین اینقدر مقدس می شود که خرج کردن برایش هیچ مشکلی ندارد؟! خرج کردن تو برای امام حسین(ع) فقط مشکل دارد؟ همین صاحب پروفایل مگر در محرم نبود که می گفت: این پول ها را به جای اینکه هیئت بروید، به فقرا بدهید؟ چهارشنبه سوری برو یقه اش را بگیر. آخر چقدر ما باید بدیهیات را برای مردممان توضیح بدهیم؟! حالا سراغ انقلاب اسلامی می آییم. باز دوباره از این شبهات ده خطی برای اینکه فقط مردم ما اهل تشخیص نیستند، دوباره روی سر ما می ریزند، پایین و بالا و مؤمن و از بچه ی پنج ساله تا مادربزرگم همه روی سر ما خراب می شوند که آقا این چه می گوید؟ راست می گوید؟ می گویم این خیلی بدیهی است، باز دوباره من باید توضیح بدهم؟

یک بار دیگر من توضیح می دهم. برادر، خواهر! ما یک ظلم سیستماتیک داریم، یک ظلم نهادینه. یک شکنجه ی سیستمی داریم، یک رشوه ی سیستمی داریم، یک ظلم جاری داریم. ظلم جاریِ در جهان، جاری است که بعضی جاهایش غیر قانونی جاری است. اگر قانون بفهمد جلویش را می گیرد. ظلم سیستماتیک قانونی است. مثلا می گوید زمان شاه شکنجه بوده، الان هم هست. زود هم قبول می کنند! دو نفر کهریزک زیر شکنجه کشتند. این دو با آن شکنجه ای که الان جاری است شکنجه شده اند، الان که دیگر اتو که نمی زنند، این چیزها که دیگر نیست. فرض می کنیم کتک زدن کسی این جزء ظلم جاری موجود در جهان است. یک رئیس مملکت که نمی تواند بیاید تک تک اعضای قوه قضائیه و مجریه و را چک کند که یک سیلی به ظلم نزند، خوب می زند. اما آن سیستم شکنجه و ظلمی که زمان شاه بود این سیستماتیک است، یعنی دستور است، از یک کنار بزنید، در موساد آموزش ببینید که چگونه اتو بکشید.

یا مثلا می گویند زمان شاه ارزانتر بوده. باز ما باید چهار ساعت توضیح بدهیم. برادر یک کم فکر کن و حرف بزن! حداقل دو کتاب از آمار اقتصادی چاپ آمریکای خود عناصر اقتصادی پهلوی را بخوان بعد حرف بزن! همینجوری روی هوا در دبیرستان ها می آیی و حرف می زنی! سال پنجاه و شش جمعیتمان بیست و پنج میلیون نفر بوده، صادرات نفتمان نسبت به سال نود و دو، پنج برابر بوده، یعنی پنج برابر سال نود و دو برای بیست و پنج میلیون جمعیت، نفت صادر می کردیم. اگر الان بیست و پنج میلیون جمعیتمان باشد و پنج برابر، اندازه ی همان سال پنجاه و شش، نفت جاری کنیم کلاً همه مان تعطیل هستیم دیگر، کنار دریا و ویلا می رویم. این ها این پول را چه کار می کنند؟ چرا این ها را نمی فهمی؟ آن زمان شصت درصد جمعیت مملکت روستا نشین بوده، الان شصت و هشت درصد، هفتاد درصد شهر نشین هستند! آن شصت درصد نه گاز داشتند، نه برق، نه آب، نه گاو، نه خر، نه بیمارستان، نه مدرسه، این چهل درصد دیگر هم که در شهرها بودند نصف بیشترشان در حلبی آباد زندگی می کردند، چرا این چیزهای اقتصادی را نمی فهمی؟! کجا زمان شاه وضع بهتر بوده؟!

یک استاد لائیک نه، ضد دین، کمونیست، لیبرال، دموکرات، کومله، داعشیِ اقتصاد خوانده بیاورید بتواند توجیه کند، دو جمله علمی بگوید که وضع اقتصادی، زمان شاه بهتر بوده. این چرت و پرت ها خریدار دارد؟! می دانید چه کسی خریدار است؟ در شبکه های اجتماعی، یک عده آدم هایی که اهل تشخیص نیستند، خریدار این چیزها هستند و می گویند وضع آن روزهایمان بهتر بوده، کاش شاه برگرده، بنده های خدا همینجوری هم نشسته اند که شاه برگردد! مرد حسابی حداقل برو آلبوم عکس تهران را ببین که جزء آن چهل درصدی بود که خیلی به آن می رسیدند. عده ای انقدر خوردند و بردند که تا هشتاد نسلشان الان در غرب تأمین است. این ها توضیح دارد؟!

در آن زمان دزدی می شده، الان هم دزدی می شود. سه هزار میلیارد اختلاسی که می گویند اسمش دزدی نیست، اختلاس است یعنی در حین انتقال پول وسطش یک معامله انجام بشود. مرد حسابی دارم می گویم کل مملکت را خوردند و بردند. الان مثلاً فیلم می سازند و می گویند احتمالاً رهبر انقلاب(مد ظله) یک اسب دارد و اسب سواری می کند، وای چقدر بد! قیمت یک کشتی تفریحی شاه، سیستماتیک، قانونی، نهادینه، در خزر صد و هشتاد میلیون تومان بوده. آن زمان با صد و هشتاد میلیون تومان می شد دو سوم تهران را بخری. عکسش نه، خودش الان هست. وان حمام شاه طلای تمام عیار بوده!  این ها را نمی فهمی؟! آن حضرت والا با این حضرت آقا(حفظه الله) فرق ندارد؟!

این ملت اهل تبلیغ این هستند دیگر. بعد سریال می سازد که آن زمان شکنجه می کردند الان هم شکنجه می کنند. بین شکنجه ی جاری و شکنجه ی سیستماتیک فرق است. دزدی، بوده، الان هم دزدی می کنند. اینجا سه هزار میلیارد، آنجا دو هزار میلیارد، این سیستم دزدی جاری در مملکت است، نمی شود صد در صد جلویش را گرفت، آن سیستم نهادینه ی دزد بود.

الان راننده ی اتوبوس داریم، به سمت مرز می رود، چهار نفر پلیس از نیروی انتظامی ایران جلویش را می گیرند،  یکی از این ها هم می گوید بیا این بغل، پولی بده و رد شو. به این رشوه ی جاری می گوییم. چه کسی می خواهد جلوی این ها را بگیرد؟ یکی از این ها خراب است. از مرز رد می شود، پلیس ترکیه جلویش می گیرد و می گوید: بده بیاد؛ رشوه ی سیستماتیک است. این رشوه با آن رشوه یکی است؟ آنجا رشوه هست، اینجا هم رشوه است. مقداری عقلانی حرف بزن.

انقدر قیاس ها مع الفارق است که آدم تعجب می کند چرا این قیاس اتفاق می افتد؟! آنجا هم ظلم می شد الان هم ظلم می شود. آنجا هم شکنجه بود، الان هم شکنجه هست. اصلاً برای چه انقلاب کردیم؟ شکنجه نیست که هست. ظلم نیست که هست. دزدی نیست که هست. وضع اقتصاد خراب نیست که هست. گرسنه نداریم که داریم. معتاد نداریم که داریم. عجب بساطی است! عزیز من در تهران برای اعتیاد محله بود، محله ی معتادها با تشکیلات و شورای شهر. سیستماتیک! نیروی انتظامی چشم هایش بسته و دو تن تریاک را رد کرده. مرد حسابی خواهر شاه رئیس باند مافیای مواد مخدر بود. ما به این نهادینه می گوییم. برادرها و خواهرها مقداری ملت را اهل تشخیص بار بیاورید، وگرنه ما مدام بدیهیات را توضیح بدهیم چه سودی دارد؟! ان شاء الله خدا به همه ی ما توان تشخیص عنایت بفرماید.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید