امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی سلامت معنوی قسمت 3

13 آذر 1404 -   12:51 ب.ظ  دسته بندی: سلامت معنوي

ارزش هر انسانی در پایان زندگی اش، به میزان حرف هایی است که در دلش نهفته، و نگفته است!

یا انیس
سخنرانی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: سلامت معنوی – قسمت سوم
95/1/28

◄ عناوین اصلی که در این سخنرانی به آن پرداخته شده:
» از نظر قرآن، چه کسی دارای سلامت معنوی نیست؟
»‌ راستگویی باید با خویشتن داری همراه شود.
» خویشتن داری یعنی چه؟
» ارزش انسان به این است که خویشتن دار باشد.
» اگر می خواهی از سلامت معنوی کسی مطمئن شوی، خویشتن داری اش را بسنج.
»‌ احساس ایثار، با ایثار متفاوت است.
» سلامت معنوی، احساس ایثار می آورد.
» اگر زمانی افراط کردی، نباید آن را با تفریط جبران کنی!
» از خصوصیات مؤمن، اصلاح طلبی است.
» فرق مؤمن معتقد و مؤمن متزلزل چیست؟

+ خلاصه ای از بحث سلامت معنوی:
بحثمان در مورد سلامت معنوی بود و جلسه اول خدمتتان عرض کردیم که درجات ایمان چیست. ایمان روح حاکم بر قلب و نفس است و فرق است بین سلامت معنوی که دنیا به ما توصیه می کند، مثل معنا درمانی غرب، و سلامت معنوی که قرآن و صحیفه سجادیه به عنوان دو کتاب اصلی بحث سلامت معنوی در اسلام معرفی می کند.

در آیه 16 سوره مائده “يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ”.
می گوید معنای اصلی سلامت معنوی این است که خداوند تبارک و تعالی ما را از ظلمت ها به نور هدایت کند و در صراط مستقیم نگه دارد.

“باب الاقتصاد فی العبادة” را عرض کردیم و گفتیم ارکان سلامت معنوی در اسلام این موارد است:
1- معرفت به مبدأ خلقت
2- شناخت نظام علّی و معلولی
3- تمایل به کمال

تا اینجا را عرض کردیم.

+ ادامه بحث:

» از نظر قرآن، چه کسی دارای سلامت معنوی نیست؟
4- محبت به خدا و مردم.

بعضی از گزینه هایی که عرض می کنیم قلبی و بعضی رفتاری است. فرق قلبی و رفتاری چیست؟ قلبی یعنی اعتقادات ما، رفتاری یعنی آن چیزی که مردم می بینند. اعتقادات در مغز است و ممکن است مردم نبینند اما رفتار را می بینند. از نظر قرآن، کسی که فقط اعتقادش سالم است، دارای سلامت معنوی نیست. باید هم اعتقاد و هم رفتارش سالم باشد.

مثلاً قرآن می فرماید: محبت به خدا و مردم جزء گزینه های سلامت معنوی است. این گزینه، دو قسمت اعتقادی و رفتاری دارد. یعنی وقتی گفته می شود دوست دارد و قلب رئوفی دارد، این اعتقادی است. اما آن کسی که محبت را هم نسبت به خدا و هم نسبت به مردم انجام دهد، رفتاری است.

5- نیکوکاری و عمل صالح.

یعنی یک عملی که سالم باشد و در آن نیکوکاری هم باشد. این هم جزء گزینه هایی است که یک قسمتش اعتقادی است، یعنی ممکن است شما کار نیکی را بکنی، اما عمل صالح محسوب نشود، چون نیتت خراب است! یک قسمتش رفتاری است. یعنی شما نیتت درست است، باید نیکوکاری هم بکنی. نمی شود بگویی من خیلی دوست دارم برای خدا به مردم کمک کنم، ولی کمک نکنم!

»‌ راستگویی باید با خویشتن داری همراه شود.
6- راستگویی و خویشتن داری است.
قرآن این دو را با همدیگر معرفی می کند. این هایی که خدمتتان عرض می کنم همه آیات قرآن است که ما رفرنسش را نمی گوییم تا وقت گرفته نشود. چرا راستگویی و خویشتن داری با هم آمده است؟ چون گاهی اوقات راستگویی اشتباه است. همه راست ها را که نباید گفت!
– می گوید: رفتی خانه فلانی؟
– بله
– چه خبر؟ چه گفت؟
– هیچ، به تو فحش داد!
اینکه راستگویی نیست! حتی اینجا توصیه می شود برای اصلاح بین مردم، بگو خیلی از تو تعریف کرد. خلافش را هم بگویی، اشکال ندارد. اما وقتی می گویند راستگویی با خویشتن داری همراه است یعنی چه؟ یعنی راستگویی همراه با صبر، حلم و عقل.

یک جاهایی داریم که پیامبر اکرم(ص) رسماً راستگویی را نفی کرده اند که چرا شما راست گفته ای؟ نباید راست بگویی. بعضی مواقع می گویند اینجا گفتن خلاف مطلب واقع، عین راستگویی است. من جمله در دستورات و روایات های ما در بحث جنگ، مثلاً دشمن شنود دارد، می گویی می خواهیم از محور “آ” سمت محور “ب” بزنیم. باید راستش را بگویی؟ اینجا واقعیت را نگفتن، عین راستگویی است. یعنی باید بگویی می خواهیم از محور “ب” به محور “آ” بزنیم. این راستگویی است.

برخی از ما صداقت و راستگویی را با خویشتن داری همراه نمی کنیم. خویشتن داری یعنی صبر. بعضی وقت ها لازم نیست چیزی را بگویی. من و شما انقدر حرف هایی در دلمان داریم که دفن می شود، حقیقت و راست است، اما الزامی نداریم این ها را بگوییم. چندین مورد داریم که بعضی ها در فارسی اسمش را دروغ مصلحتی می گذارند. دروغ که مصلحتی نمی شود! دروغ فی ذاته بار منفی دارد. این حرفی که اینجا زد اصلاً راست است، دروغ نیست. بعضی ها که خیلی خشکِ مقدس هستند، راستگویی های عجیب و غریبی را رعایت می کنند که اصلاً با انسانیت جور در نمی آید!

مثلاً مادرش نگران است، به او زنگ زده.
– پسرم، دخترم، چطوری؟ خوبی؟
–  نه! مریضم، سرما خورده ام، آنفولانزا گرفته ام دارم می میرم!
– چرا به مادرت گفتی؟! بنده خدا آنطرف دنیا اذیت می شود، کاری هم از دستش برنمی آید. – باید راست بگویم! پرسید، من هم راستش را گفتم.
– شما بگو خوبم، سلامتم، خیلی هم از شما بهترم. گناهش گردن من! مگر تو دیوانه ای؟ یعنی خدا انقدر عقلش نمی کشد که من فهمیده ام نباید این کار را بکنی، اما خدا می گوید هرطور شده باید راستش را بگویی، اصلاً اینجوری نیست.

یکی از شهدای مدافع حرم به خانواده اش نگفته بود به سوریه رفته، شهید که شد فهمیدند. یکی از علماء در حد مرجعیت، پنج دقیقه روی منبرش راجع به اینکه ایشان گفته بود سوریه نیستم و یک جای دیگر هستم صحبت کرد که ایشان عجب آدم عجیبی است، بارک الله! عجب راست خوبی را نگفته. آنجا می روی یا زمین می خوری، مجروح یا شهید می شوی، تمام می شود! به خانواده که مشکل دارند، پدر و مادر مریض هستند، به این ها بگویی مریضیشان ادامه پیدا کند که چه بشود؟ یک دفعه بفهمند سکته نمی کنند؟ ممکن است یک دفعه ای بفهمند و سکته کنند، ولی آنگونه که تو می گویی بالاخره باعث سکته شان می شوی. این ها را باید دقت کنیم.

» خویشتن داری یعنی چه؟
خویشتن داری یعنی چه؟ یعنی یک جایی که انسان می تواند حرفی را بزند، نزند.
جمله زیبایی را می گویم، روایت است، منتها روایتش مال خودم است! ارزش هر انسانی در پایان زندگی اش، به میزان حرف هایی است که در دلش نهفته، و نگفته است! 50 سال دیگر می گویند یکی از علمای دهه نود در شیراز [چنین جمله ای دارد] اشکال ندارد!! این جمله را مثل الان نقل می کنند. کلاً هر کس بمیرد خیلی بیشتر به حرف هایش توجه می کنند. یک دفعه عالم می شود! چون دیگر هیچ کس حسادت نمی کند.

در قم دیدم بنده خدایی فوت کرده، خدا رحمتش کند، بعد نوشته بود: حضرت آیت الله فلانی از دنیا رفت. بنده خدا به نسبت آیت اللهی اش جوان هم هست، مجتهد و فلان. بعد یادم آمد که در قم چقدر بر سر این موضوع دعوا بود که یک عده می گفتند چرا به او آیت الله می گویید؟ حالا که فوت کرده، همه راحت لفظ آیت الله را می گویند! دیگر حسادت نیست.

» ارزش انسان به این است که خویشتن دار باشد.

50 سال دیگر می گویند یکی از علمای شیراز فرمود: میزان ارزش هر کسی در زندگی اش، به میزان آن چیزی است که در پایان مرگ در دلش نهفته و نگفته است. به این خویشتن داری می گویند، چه مثبتش، چه منفی. این شخص انقدر فحش در دلش انباشته، چون انقدر خویشتن دار بوده که در اثر هر تألم و ناراحتی و هر برآشفتگی، هرچه در دلش دارد، بیرون نریزد، که برخی امروز افتخار می کنند من صاف هستم و هرچه در دلم دارم، بیرون می ریزم!

این را از کجای دین درآورده ای؟ افتخار هم می کند! پرچم بلند می کند که من چیزی را در دلم نگه نمی دارم. تو آدم نیستی که چیزی در دلت نگه نمی داری، دقیقاً گوسفندی! ارزش انسان به این است که خویشتن دار باشد. یعنی در دلش نگه دارد، چه دشنام هایش را، چه تعریف ها و خوبی هایش را. بعضی از ما فکر می کنیم امین بودن و امانتداری به میزان چیزهایی است که به ما گفته اند نگو و ما نگفته ایم. اگر آن را بگویی که در خط گناه کبیره رفته ای! حتی به اندازه چیزهایی که به تو گفته اند برو بگو و نگویی، لازم نیست. چه اصراری است؟

» اگر می خواهی از سلامت معنوی کسی مطمئن شوی، خویشتن داری اش را بسنج.
انسان ها در اعتکاف، با تمرین سکوت، خویشتن داری را یاد می گیرید. لازم نیست هرچه دارم را بیرون بریزم، نیازی نیست. اگر می خواهی از سلامت معنوی کسی مطمئن شوی، خویشتن داری اش را بسنج.

بدن انسان هم بعضی وقت ها هیجانات نامناسبی دارد. طرف دعوا راه می اندازد، می زند. صبر یک بحث است، اینکه انسان بر بدنش کنترل داشته باشد بحث دیگری است. برخی از ما ادعای کنترل بر نفس داریم. طرف اینجا نشسته، قیافه ش را هم عین علما و بزرگان کرده، عکس هم که می خواهد بگیرد طوری در افق محو می شود که انگار پس فردا قرار است در حلب شهید شود.

دائم هم کتاب های کنترل و طهارت نفس را می خواند، بعد خبر می آید که در خانه زنش را می زند!! در کل حیوانات هم بگردی، یک حیوان نداریم که برود در خانه زنش را بزند. حیوان زن داریم که شوهرش را بزند، مثل شیر. شیرهای ماده نان آور خانه هستند. در آنجا “النساء قوامون علی الرجال” است. نان می آورد، اگر مرد حرف گوش نکند، او را می زند.

بچه اش را می زند! کسی که خویشتن داری جسمانی ندارد، ادعای خویشتن داری معنوی و روحانی بشدت باطل و مسخره است. چه کسی به تو اجازه داده روی بچه ات دست بلند کنی؟! چه کسی به تو اجازه داده در خانواده و محل کار دعوا و درگیری راه بیندازی؟ من فکرش را می کنم که کدام حیوان ممکن است چنین کاری را بکند؟ یعنی ممکن است آدم به چه حدی از فشار برسد که نتواند دستش را کنترل کند؟ بعد این می خواهد نفسش را کنترل کند؟ عزیزم! باید بتوانی دستت را کنترل کنی. این داستان خویشتن داری است.

7- حسن ظن و تصور مثبت نسبت به جهان.
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن…

»‌ احساس ایثار، با ایثار متفاوت است.
8- احساس ایثار.
احساس ایثاری که در صحیفه سجادیه آمده، با خود ایثار متفاوت است.
ممکن است ایثار انگیزه های مادی داشته باشد. ایثار کنم که خدا هم بر من ایثار کند. ببخشم که خدا من را ببخشد. آدم خوب هایمان وقتی می خواهند بقیه را به خوب بودن و بخشیدن توصیه کنند، به آیات تاجرانه قرآن تمسک می جویند. آیاتی که تجّار معنوی را تحرک می کند: “فاعفوا و اصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لکم؟” ببخشید. دوست ندارید که خدا شما را ببخشد؟ اما وقتی به وادی سلامت معنوی می رویم، ایثار یک احساس است. یعنی اگر خدا هم نبخشد، این می بخشد.

» سلامت معنوی، احساس ایثار می آورد.
اصلاً سیستمش به گونه ای است که نمی تواند نبخشد. کسی بگوید ببخشید، می گوید چشم. سلامت معنوی، احساس ایثار می آورد. نمی گوید صدقه می دهم که رفع هفتاد بلا شود یا به یتیم ها و مساکین ایثار می کنم برای اینکه خداوند تبارک و تعالی در قبر و قیامت دست مرا بگیرد. مثلاً کسی روایت خوانده که اگر دست بر سر یتیم بکشی، هر یک مویی که از زیر دستت رد می شود یک حسنه برایت می نویسند و یک سیئه را پاک می کنند. می رود یک یتیم پیدا کند، اگر یتیم کچل باشد، فکر کنم پشیمان شود، می رود یتیم پر مو پیدا می کند! با این نگاه جلو می رود.

احساس ایثار یعنی سیستمش به گونه ای است که نسبت به ایثار، حس خوبی دارد، می خواهد ثواب دهند یا ندهند. اگر نانش را به بغل دستی اش بدهد بخورد، لذت می برد، مدلش این است. اگر حساب و کتاب کنیم، ثواب می شود. بحث ایثار این مدلی، ثواب می شود. خیلی هم خوب است، در همین مدل هم، آدمش کم است. بحث ایثار بدون حساب و کتاب، سلامت می شود. خیلی از اوقات کسی می خواهد کسی را حلال کند، ولی می گوید حلال نمی کنم.
– چرا حلال نمی کنی؟!
– می خواهم روز قیامت یقه اش را بگیرم!
– طبق آیات و روایات اگر حلال کنی، روز قیامت چیزی که بابت یقه گرفتن دستت را می گیرد، اندازه حلالیت ارزش ندارد.
– پس حلال کردم!

آدم های خوبِ ما اینگونه اند! اما آن هایی که سلامت معنوی دارند اینگونه نیستند. امیر المؤمنین(ع) اشک می ریخت که خدایا خوارج ناآگاه هستند! به آقا فحش داده، به رویش شمشیر کشیده، جنگیده و کشته شده، اما امیرالمؤمنین(ع) اشک می ریخت! آقا برای دشمنش گریه می کند. این یعنی حس ایثار را دارد، نه عمل ایثار.

» اگر زمانی افراط کردی، نباید آن را با تفریط جبران کنی!

9- اعتدال.
کسی می تواند بگوید من معتدل هستم که نه سابقه زیاد آنطرف افتادن داشته باشد، نه سابقه زیاد اینطرف افتادن. برخی از ما از اینطرف که می افتادیم، می خواهیم معتدل شویم، از آنطرف می افتیم! اگر اینطرف هستی، وسط راه برو. اگر زمانی افراط کردی، نباید آن را با تفریط جبران کنی! باید معتدل باشی. لذا امیرالمؤمنین(ع) می فرمودند: نخواهید دید جاهل و احمق را، مگر در حال تفریط یا افراط! نمی تواند وسط راه برود، دنبال آشوب و جنجال و هیجان است.

مؤمن واقعی باید معتدل باشد و وسط راه برود. وسط یعنی انسان نه خیلی داغ می شود و نه خیلی سرد. مؤمن واقعی هیچ چیز را در جهان فاجعه احساس نمی کند. برای اینکه فاجعه از مصادیق افراط است. مؤمن واقعی هیچ چیزی را در جهان تماماً سیاه نمی بیند. حتی اگر من و شما به طور مطلق بگوییم اسرائیل سیاه است، داریم افراط می کنیم. سیاه و سفیدی در جهان نسبی است. حتی نسبت به خیلی از افراطی ها، نمی توانیم افراطی قضاوت کنیم! مثلا همه می دانند که داعش افراطی است، اما در خود داعش هم نقاط مثبت زیادی داریم. نمی شود سیاه مطلق بود، همانطور که سفید مطلق هم نداریم.

هیچ کس تماماً بد و هیچ کس هم تماماً خوب نیست. ما بین بدها و خوب ها، آنی که نسبتاً بهتر است را انتخاب می کنیم. و از آنی که نسبتاً بدتر است، پرهیز می کنیم. این معنای اعتدال است.

به اعتدال سیاسی کاری نداریم، چون اعتدال سیاسی یعنی هر که با ما هست معتدل، و هر که با نیست، افراطی است! نگاه سیاسیون با نگاه ما که از نظر دینی، اسلامی، انسانی و  روانشناسی صحبت می کنیم، خیلی فرق دارد. 
آن ها معتقدند هر پرچمی که با ماست، خوب است، هر پرچمی که با ما نیست، پس بر ماست! این قاعده حاکم بر سیاست کل جهان است. اما ما می گوییم هر که با ما نیست، درصدی با ما نیست، درصدی هم با ما هست.

اسلام می گوید هر کس با ما نیست، معلوم نیست بر ما هم باشد، درصدی مشترکات داریم. ممکن است در کوپه قطاری یک نفر از آفریقا، یک نفر از اسکاندیناوی، یک نفر از اروپا یا آمریکای شمالی باشد. در این مدت که با هم هستید، با وجود اینکه هر کدام یک دین دارید،30،40،50 درصد مشترکات پیدا می کنید. اصلا این انسانی نیست که هر کس با ما نیست، پس بر ماست!

» از خصوصیات مؤمن، اصلاح طلبی است.

10- اصلاح طلبی.
هیچ وقت نباید من و شما، به شرایط موجود اکتفا کنیم. شرایط موجود با زمان رو به روی ما تغییر خواهد کرد و تصمیم های جدید را می طلبد.

محکم ترین قسمت دین ما فقه است یعنی در آن کم دست برده می شود. نماز صبح همیشه دو رکعت است و نمی شود آن را دو رکعت و نصفی کرد! حتی در قبال فقه که جزء قسمت های ثابت دین ماست، می گویند باید پویا باشد. یعنی اصلاحات لازم دارد، بقیه اش که حتما لازم دارد. اصلاحات رفتاری، اصلاحات انسانی، تطبیق ما با زمانه فعلی، کنار آمدن و سازگاری با تکنولوژی موجود و … باید اتفاق بیفتد.

از خصوصیات مؤمن، اصلاح طلبی است یعنی نه اینکه برای او اصلاحات کنند، مؤمن باید اطلاح طلب باشد یعنی طلب کند و شرایطش را با زمانه تطبیق دهد. اصلاحات در نفسِ ایمان و نفسِ مؤمن، قطعی و صد درصد و بلا انقطاع است. یعنی دائماً باید در حال اصلاحات باشد. مقداری به رفتار ما، مقداری به عبادات ما، مقداری به شرایط جامعه ما، مقداری به رفتارهای بیرونی و اجتماعی ما، مقداری به امت اسلامی و مقداری به فرمانروایان امت اسلامی بر می گردد. همه باید دائماً در حال تغییر باشند.

امامی که سال 57 انقلاب کرد، با سال 42 خیلی فرق داشت. در این 15 سال اصلاحات کرده است. برخی اوقات گله می کنند که فلانی ده سال پیش فلان حرف را زده، الان چیز دیگری می گوید! این شخص اصلاحات کرده، اما یکی اصلاحات منفی دارد، یکی اصلاحات مثبت. اصلاً‌ کلمه تغییر در غرب شعار تبلیغاتی است. اگر کسی می خواهد بگوید آدم به روزی هستم، می گوید خیلی متغیر هستم. موضوع این است که تغییرات باید مثبت باشد.

چقدر در جبهه انقلاب اسلامی، بابت رکود سی ساله ی ما، ضعف داریم! حرفی زده ایم و پای آن ایستاده ایم. سی سال است که هنر، ادبیات، شعر، منبر، مداحی، جلسات، اعتکاف ها و … راکد است. از مصادیق اصلاح طلبی، اصلاح قالب هاست. باید در قالب های ارائه دینی، اصلاحات شود، اگر نشود، غربی ها از ما می گیرند. طرف به جای اینکه از من بگیرد، در کلاس های مدیتیشن شرکت می کند و آرامش می گیرد. برای اینکه توانسته اند زبان دین خود را با زمانه تطبیق دهند. مقداری به خودمان بیاییم و در سیستم کاری، سیستم نظام آموزش و پرورش، اصلاحات داشته باشیم. دائم دارد نقد می شود، با فحش و نقد که نمی شود اصلاحات کرد.

» فرق مؤمن معتقد و مؤمن متزلزل چیست؟

اگر پرچم اصلاح طلبی، دست مؤمنین معتقد نباشد و دائما و سالیان متمادی رکود خودشان را تبلیغ کنند، پرچم اصلاح طلبی به دست مؤمنین متزلزل خواهد افتاد. فرق بین مؤمن ثابت قدم و متزلزل این است که اگر پرچم اصلاح طلبی در دست مؤمن متزلزل باشد، دیگر از دین، خدا و پیغمبر، اعتقادات و اصول و ارزش ها چیزی نخواهد ماند، چون او می خواهد ریشه ها را بزند، ولی اگر پرچم اصلاح طلبی در دست مؤمن معتقد باشد، دین را ثابت نگه می دارد، اما قالب ها و شرایط را عوض می کند. قطعاً پیامبر(ص) و ائمه(ع) اگر می خواستند جمله ای را در شش جمع مختلف بگویند، در شش مدل می گفتند. نه اینکه بگویند حرف ما یکی است.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید