امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - سلوک کاربردی - قسمت بیست‌و‌چهارم - احیای شب جمعه ماه مبارک رمضان

13 آذر 1404 -   4:24 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها
  یا نور
متن سخنرانی
سید محمد انجوی‌نژاد
موضوع: سلوک کاربردی
قسمت بیست و چهارم
تاریخ:1402/01/11

 

 
»در آخرالزمان این‌قدر فاصله بین ایمان و کفر زیاد می‌شود هیچ کس نمی‌تواند بگوید من اشتباه گرفتم
»قطعاً ته محاسبه به ضرر ماست چون ما هیچ وقت به‌نسبت آنچه باید باشیم نیستیم
»چون محاسبه نمی‌کنیم برای نفسمان شأن و ارزش قائلیم

»در آخرالزمان این‌قدر فاصله بین ایمان و کفر زیاد می‌شود هیچ کس نمی‌تواند بگوید من اشتباه گرفتم
در ادامه بحث سلوک کاربردی که مقطعی هم هست که اگر کسی جلسه قبل و بعدش نباشد یک مقطع را شنیده باشد می‌رسیم به آن چهار مرتبه اصلی که از قدیم علما و بزرگان اخلاق برای سلوک می‌گفتند و اتفاقاً دقیقاً همین ایام هم وقتش است برای اینکه در روایت داریم که در آخرالزمان عده‌ای در گناه اسراف می‌کنند در جهان هم داریم می‌بینیم که بالأخره گناه عادی در جهان به گناهان غیر عادی تبدیل شده؛ یعنی مردم مثل صد سال قبل گناه نمی‌کنند گناهان غیر عادی می‌کنند یعنی دیگر زیادی گناه می‌کنند. یک وقتی آدم‌ها برای برطرف شدن شهوات، غرائض و هوای نفسشان گناه می‌کردند، آن قسمت از نفس را با گناه خاموش می‌کردند تا دوباره مثلاً فردا، پس‌فردا. الان در جهان برای تنوع گناه می‌کنند؛ یعنی کسی مثلاً می‌خواهد قتل هم مرتکب بشود الان کتاب روش‌های قتل را داریم که آقا هر بار یک جور نکش، هر بار یک‌جوری بکش. داعش که این کارها را می‌کرد، این‌ها مال آن اسراف در گناه است. در آخرالزمان وقتی اسراف در گناه پیش می‌آید مؤمنین هم از این طرف به تقرب، حقیقت و خدا حریص‌تر می‌شوند؛ یعنی وقتی شیطان تلاشش را زیاد می‌کند ملائک هم تلاششان را زیاد می‌کنند. فاصله بین اهالی ایمان و اهالی کفر در زمان‌های قبل نزدیک بوده مثلاً اینها دو روز فاصله داشتند. در آخرالزمان فاصله بین ایمان و کفر این‌قدر زیاد می‌شود که دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید [من اشتباه گرفتم] مثل زمان امیرالمؤمنین(ع) که می‌فرمود خوارج اینطوری‌اند کافر‌ها اینطوری‌اند. شبهه این است، شبیه حقیقت است.

 در آخرالزمان این‌قدر فاصله بین ایمان و کفر زیاد می‌شود هیچ کس نمی‌تواند بگوید من اشتباه گرفتم این‌قدر کفر تابلو است. اگر خاطر شریفتان باشد در زمان وقایع شام کلیپی آمد که یچه‌های حزب‌الله داشتند با تکفیری داعش می‌جنگیدند فاصله‌شان خیلی نزدیک بود صدای همدیگر را می‌شنیدند پنج شش‌ تا جمله این حزب‌اللهی به آن داعشی گفت یکی از جملاتش این بود؛
_ تو واقعاً نمی‌توانی تطبیق بدهی آیه قرآن را که کفار و منافقین کی هستند بعد کنار اسرائیل و به دستور امریکا داری می‌جنگی؟
بعد طرف گفت: _نه آقا ما کنار اسرائیل نیستیم
_ چشماتو باز کن کی مجروح‌هایت را دارد درمان می‌کند؟ کی به تو اسلحه می‌دهد؟
اگر کلیپش را ندیده‌اید سرچ کنید می‌آید.
یک دقیقه! یک دقیقه با هم حرف زدند طرف از همان طرف گفت آقا سلم‌الله آمد جلو و پیوست. به این طرف پیوست؛ یعنی در آخرالزمان مثل زمان خوارج نیست که ابن‌عباس برود بنشیند، وسط خوارج کم بیاورد؛ یعنی آن‌ها دلیل داشته باشند فلان داشته باشند ابن‌عباس نمی‌تواند قانعشان کند که علی حق است؛ ولی در آخرالزمان فاصله ایمان و کفر این‌قدر زیاد است، اگر طرف کنار اسرائیل ایستاده نمی‌فهمد نه که نمی‌فهمد نمی‌خواهد بفهمد همان طرف راضی است. نمی‌تواند روز قیامت بگوید نه آقا من کنار اسرائیل!
کسانی که با جمهوری اسلامی مشکل دارند بالأخره ما هم مشکل داریم همه انتقاد داریم دلیل نیست، همه که مطیع نیستیم؛ ولی مثلاً خیلی‌ها که آن طرف آب هستند مشکل دارند بعضی‌هایشان ذاتا با همه مسئولین مشکل دارند؛ اما حاج قاسم که شهید می‌شود کار به اسرائیل که می‌کشد این‌ها این طرف می‌ایستند؛ یعنی این را می‌فهمند که کنار منافقین، مجاهدین خلق، اسرائیل و سازمان سیا نباید ایستاد، این‌قدر را می‌فهمند گرچه از بالا تا پایین هم با نظام مشکل داشته باشند. بحث ما الان اصلاً سیاسی نیست من می‌خواهم به آن مراتب سلوک وصلش کنم که می‌گوید در آخرالزمان چون اینجوری است اتفاقاً مؤمنین به ایمان حریص‌تر هستند. خط فساد و خط نفاق خیلی پررنگ‌تر است و اگر کسی می‌گوید من نمی‌فهمم رسماً دارد دروغ می‌گوید قطعا می‌فهمد. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند من که از دنیا رفتم خوارج را نکشید حتی همان‌هایی که من کشتم هم عده‌ای از آن‌ها به بهشت می‌روند، نمی‌فهمیدند؛ ولی الان اصلاً اینطوری نیست. اصلاً اینطوری نیست! داعش و جبهه‌النصره محال است که نفهمند. بله ممکن است کسی باشد که خیلی پرت باشد خب اینکه این‌قدر گاگول و پرت است در داعش باشد یا در حزب‌االله یا در هیچکدام نباشد بهشت می‌رود لیس علی المجنون حرج، خُل است اگر واقعا نمی‌فهمد؛ ولی سیستم این است که جبهه حق و باطل کاملاً مشخص است. بله ممکن است داخل جبهه حق درگیری‌هایی باشد حتی در جبهه باطل الان دیشب طرفداران نتانیاهو رفتند تظاهرات کردند شب بعدش مخالفین، حتی آنجا ممکن است درگیری‌ها باشد؛ ولی باطل می‌داند اگر می‌خواهد با نتانیاهو بجنگد کنار حزب‌الله و ایران و حماس نباید قرار بگیرد کاملاً می‌فهمد لذا دارند به غزه سیخ می‌زنند که غزه حمله کند این‌ها دشمن بیرونی ببینند متحد بشوند، حماس هم فهمیده هیچ‌ چیزی نمی‌گوید هی می‌زند هی جواب نمی‌دهد.

»قطعاً ته محاسبه به ضرر ماست چون ما هیچ وقت به‌نسبت آنچه باید باشیم نیستیم
این مقدمه بحث شب‌های جمعه که ما می‌خواهیم برویم در مراتب سلوک که دارم می‌گویم اتفاقاً اگر دوستی مثلاً می‌گوید واقعاً الان دیگر زمان این حرف‌هاست؟ می‌گویم اتفاقاً الان واقعاً زمان این حرف است که مؤمنین خیلی راحت می‌توانند به خودشان بپردازند حالا چه ماه رمضان باشد چه نباشد و دقیقاً هم همین داستان است. حالا می‌رسیم به این قسمت من نمی‌دانم الان قسمت بیست و پنجم است بیست و ششم یا بیست و چهارم نمی‌دانم یادم رفته است؛ ولی الان ما تازه بعد از بیست و پنج قسمت رسیدیم به جایی که قسمت اول سلوک در دهه‌های قبل این را می‌گفتند؛ یعنی ما مجبور شدیم بیست و دو جلسه مقدمه بگوییم که می‌گویند سلوک امکان ندارد، تقرب به خدا امکان ندارد الا چهارتا پایه داشته‌ باشد که همه بلد هستید پایه اول محاسبه، پایه دوم مراقبه، پایه سوم معاتبه و پایه چهارم معاقبه؛ یعنی این چهار پایه باید باشد. محاسبه چه‌ می‌گوید؟ به همین مقدمه اول هم ربط دارد که اگر آدمی روزانه چک نمی‌کند کجاست، دوتا ضربه می‌خورد؛ ضربه اول از بدی می‌خورد که بدی‌هایش را چک نمی‌کند بعد یک دفعه چشم باز می‌کند می‌بیند که خیلی جمع شده است خیلی زیاد شده است. ضربه دوم را از خوبی می‌خورد که چون بدی‌هایش را نمی‌بیند فکر می‌کند خیلی خوب است و اگر بنشیند روزانه بررسی کند مثلاً امروز ماه رمضان بوده من می‌خواهم بررسی کنم ببینم آقا داستانم چیست؟

آدم‌ها باید روزانه محاسبه کنند و اولیای خدا روزانه هم نه همزمان با دم و بازدم محاسبه می‌کنند؛ یعنی اصلاً زندگیش با محاسبه همراه است هرچیزی که می‌بیند همزمان مغزش دارد تحلیل می‌کند خاطراتش دارد زنده می‌شود هر چیزی که می‌بیند! دائم دارد این اتفاق می‌افتد و وقتی محاسبه می‌کند اگر در همین سن‌ها باشد خیلی موفقند اگر به سنی برسد که راه بازگشتی نباشد و پلی پشت سر نباشد محاسبه خیلی خطرناک و سخت می‌شود بعضی از مؤمنین در آخر زندگیشان رسماً دق می‌کنند. ما این بازدید‌هایی که از خانه سالمندان می‌رویم یکی از شروطش این است که عکس نگیرید چیزی هم دیدید بیرون نگویید. مثلاً ممکن است شهری دیگر خانه سالمندان بروم باز هم بگویم یک شهر دیگر باز ممکن است به گوش آن‌ها برسد، نباید رسانه‌ای بشود؛ ولی واقعاً خودتان که خانه سالمندان می‌روید به این دید که نگاه می‌کنید آن آدمی که اهلش بوده یا اهلش نبوده کاملاً مشخص است، از حرف‌هایی که به تو می‌زند. چرا می‌گویم خانه سالمندان چرا نمی‌گویم  پدربزرگت مادر بزرگت، برای اینکه خانه سالمندان به نظر من یکی از مقدمات برزخ است حالا به هر دلیلی طرف را از دنیا بیرون کردند یا فرزندانش این‌قدر بی‌وفا بودند که خدا ان‌شاالله به حق ماه رمضان ما‌ را این مدلی زنده نگه ندارد یا اینکه بالأخره آلزایمر داشته، مشکلات داشته مجبور شدند او را خانه سالمندان گذاشتند. این در پله اول برزخ است آن‌جا دائم از نظر روحی خودش اینطوری است؛ یعنی از نظر روحی خودش را در پله اول برزخ می‌بیند حرف‌هایی که می‌زند تمام عبرت است نگاهش، خنده‌اش، گریه‌اش با چه گریه می‌کند به چه می‌خندد اصلاً تمام وجود این آدم عبرت است. زندگی پس از زندگی اگر می‌خواهی ببینی ملموس‌ترش خانه سالمندان است. وقتی آنجا می‌روی.
 آن‌هایی که ته خط هستند آن‌هایی که حرفه‌ای‌‌ترند مثلاً به ما می‌گویند کجا می‌خواهی ببینی می‌گوید آقا بخش اعدامی‌های زندان _اینکه اشکال ندارد بگوییم_ بچه‌ها‌ی خودمان که اینجا دارند در زندان کار فرهنگی می‌کنند روحانی هستند به من می‌گویند که عبرت‌هایی که از اعدامی‌ها می‌گیرم از کف حوزه علمیه نمی‌گیرم. چرا این‌ها این‌قدر عبرتشان قوی شده چون به قسمت محاسبه رسیدند «مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا» یعنی که ای بُرده هر آنجه که بوده چه داری که پس دهی اصلاً حساب کن که امروز محشر است. مؤمن هر روز حساب می‌کند که محشر است آقا من الان اینجا ادعا دارم که این حرف‌ها را می‌زنم لازم نیست یک ولی خدا یک آیت‌الله‌العظمی، یک عارف، یک پیر خیلی نورانی بنشیند این حرف‌ها را برای شما بزند آدم‌های معمولی هم می‌توانند اینطوری باشند من اصلاً حرف غیر کاربردی نمی‌زنم که مثلاً آقا فلانی فلان‌‌جور، هرجور می‌خواهد باشد، باشد. بعضی از صحبت‌هایی که از بعضی از بزرگان می‌خوانم می‌گویم اصلاً تناسبی نه با من و نه با مستمع‌ام دارد. من خودم نمی‌توانم اجرا کنم بعد بیایم به شما بگویم آقا از او یاد بگیرید اول خودم یاد بگیرم؛ اما اینی که یاد گرفتم این است که «مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا» نیاز به هیچگونه معرفت عمیق و فلان ندارد یک تمرین ذهنی است و کسانی که این مدلی‌اند دائم خودشان را در معرض محاسبه می‌بینند و حساب‌کتاب می‌کنند پس کسی که محاسبه نمی‌کند دوتا باخت دارد کسی که محاسبه می‌کند دوتا بُرد دارد بُرد اول اینکه سر خودش کلاه نمی‌گذارد خوبم! چون ما که هیچی پیغمبر اکرم(ص) اعتقادش این بود من خوب نیستم آ‌نکه باید باشم نیستم او که اشرف مخلوقات است می‌گوید من اونی که باید باشم نیستم. یا رسول‌الله چرا استغفار می‌کنی؟ می‌گوید چون من می‌دانم اونی که باید باشم نیستم لذا او را کبر  نمی‌گیرد. این اولین سود.
دومین سود اینکه بدی‌هایش را می‌بیند می‌فهمد بدهکارست مجبور است جبران کند. بدهکار دنبال جبران می‌دود آدمی که طلبکار است خیالش راحت است وقتی بدهکاری شب خوابت نمی‌برد، بدهکار حواسش جمع است. در توصیه‌های حضرت امام(ره) این را داریم که می‌گوید همیشه خودتان را بدهکار فرض کنید این می‌شود محاسبه. ته محاسبه نباید به‌نفع ما در بیاید چون غیرواقعی است فیک است قطعاً ته محاسبه به ضرر ماست چون ما هیچ وقت به‌نسبت آنچه باید باشیم نیستیم  .همیشه فرصت‌های هدر رفته داریم، همیشه ثواب‌های از دست داده داریم، همیشه گناه‌هایی که می‌شد نکنیم و کردیم، جملاتی که می‌شد نگوییم و گفتیم، چیز‌هایی که می‌شد نبینیم و دیدیم، چیز‌هایی که می‌شد نخوریم و خوردیم، پول‌هایی که می‌شد خرج نکنیم و در پولمان شبهه نندازیم و انداختیم! همیشه ما بدهکاریم. حالا جلوتر می‌روی سیئات المقربین حسنات الابرار؛ هر چقدر من بیشتر به خدا نزدیک می‌شوم آن ثواب‌های قبلیم هم گناه می‌شود برای چه؟ برای اینکه باز هم می‌شد بهتر باشیم. ببینید شما امتحان می‌دهی نمره‌ات خوب است راضی نیستی برای چه؟ برای اینکه می‌دانی می‌توانستی بهتر بگیری می‌گوید اگر در سؤال اولی حواسم بود، اگر سؤال دومی دقت می‌کردم، اگر فعل سؤال سومی را خوب می‌دیدم. همه ما همینیم پس ته محاسبه باید به بدهکاری منجر بشود اگر به طلبکاری و کبر برسد این محاسبه مال ما نبوده مال شیطان بوده.
امام صادق(ع) فرمود جمله خیلی عجیب است، این جمله که خیلی عجیب است را مرحوم آقای واله در مشهد در سن سیزده چهارده سالگی برایمان حل کرد. امام صادق(ع) می‌فرمایند که هیچ کسی در عالم خلقت از تو بدتر نیست برای مؤمن، بعد من همان زمان با خودم می‌گفتم که _جنگ هم بود_ من از صدام هم بدترم دیگر. بعد مرحوم واله اینجور حل کرد گفت ببین به هر کسی یک ظرفی می‌دهند به تو یک ظرفی می‌دهند اندازه این لیوان است به کسی یک ظرفی می‌دهند اندازه آن استکان است. بله این چای که در لیوان تو است بیشتر از آن چای است که در استکان اوست؛ اما ظرفت بزرگ‌تر بوده تو این‌قدرش را پر نکردی این نیم لیتر است او بیست سی‌سی بریزد پر می‌شود. آن بحثی که مشهد کردم گفتم بچه‌هایی که به بلوغ نرسیدند یک دانه صلواتشان، یک سینه زنیشان، یک رکعت نمازشان هزاران برابر می‌ارزد به کسانی که به مرز بلوغ رسیدند همین را می‌گفتم چون ظرف آن‌ها کوچک است ظرف آدم بالغ بزرگ است هرچه داخلش می‌ریزی پر نمی‌شود. آقای واله می‌گفت به‌نسبت است. به نسبت آنکه من باید می‌بودم و او می‌باید می‌بود او بهتر از من است حتی صدام! ما چه می‌دانیم چه خبر است؟ پس اگر ته محاسبه برسد به اینکه ما خوبیم [محاسبه اشتباه است].

»چون محاسبه نمی‌کنیم برای نفسمان شأن و ارزش قائلیم
دومین نکته‌ای که در محاسبه است خصوصیات منافق است که امام صادق(ع) می‌فرماید منافق را می‌خواهی بشناسی ۹ تا خصوصیت از منافق می‌گوید از قرآن هم استخراج کرده یکی را من الان به این محاسبه ربط می‌دهم دقت کن! من، تو، خانم‌ها، خواهر‌ها، آقایان به این خیلی مبتلا هستیم؛ جمله را من می‌گویم تو در ذهنت مرور کن از خصوصیات منافقین که مال محاسبه بد است این است که کار‌های زشت خودش را کوچک می‌بیند یا نمی‌بیند و کار‌های خوب خودش را بزرگ می‌بیند کار‌های زشت دیگران را بزرگ می‌بیند کار‌های خوب دیگران را کوچک می‌بیند یا نمی‌بیند. ده ثانیه فکر کن. یک، دو، سه… اغلبمان دچار این هستیم! منافق! اغلبمان دچار این هستیم! که این در هر قسمتی که نگاه می‌کنی هست می‌روی در مشاغل نگاه می‌کنی همینند در هنر همینند در ورزش دوتا مربی فوتبال دارند بعد از فوتبال صحبت می‌کنند این می‌گوید ما همه بازی دستمان بود او می‌گوید ما همه بازی دستمان بود این می‌گوید آن که می‌گوید ما همه بازی دستمان بود کدام بازی را دارد می‌‌گوید اگر این بازی را می‌گوید دست ما بود این می‌گوید آن! دیگر همینند. مدل است.  این مدل اخلاقی به عینک فوتبال دیدن ما هم سرایت کرده. مدل این شده کارهای زشت دیگران را بزرگ می‌بیند باز دوباره ادامه می‌دهد و در نتیجه برای اشکالات بزرگ خودش توقع عفو فوری دارد حتی از خدا، آقا این کار را نکن، شما خدایی؟ خدا کریم است شما کار نداشته باش و برای اشکالات کوچک دیگران نمی‌بخشد آقا تو که می‌گویی خدا کریم است خودت هم یک چیزی یاد بگیر. والا خدا برای تو که کریم نیستی کریم نیست آیه و روایت داریم به خدا و بقیه که می‌رسد توقع دارد که کوه را به کاه ببخشند به خودش که می‌رسد مو را از ماست می‌کشد، در زندگی فامیلیش، در ارتباطات زن و شوهری، در ارتباط پدر و مادر و بچه‌اش، در همکارانش، در رفقایش، در سیاستش، در اقتصادش و غیره.

سرایت کرده. امام اینجایی که می‌فرمایند اخلاق یک مقوله شخصی نیست یک مقوله اجتماعی است؛ یعنی آن خُلقی که تو داری در اداره‌ات در ورزشت  در اقتصاد هم خواهی داشت. خُلق است! نمی‌توانی خُلقت را بگویی من در فلان‌جا بدخُلقم نه، بد خُلقی به همه جا سرایت پیدا می‌کند. پس اگر محاسبه درست نباشد نفاق می‌شود. من خودم شما هم همه ما اینطوری هستیم هرکس به اندازه خودش رنج و درد‌هایی دارد روی اعصاب ما هم است.  آن قسمتی که از دعای کمیل امیرالمؤمنین(ع)‌‌‌ می‌فرمایند عذاب قیامت به روح می‌نشیند عذاب روحی از عذاب جسمی واقعاً بدتر است. می‌دانید که آدم‌ها به عذاب جسمی عادت می‌کنند جسم سریع خودش را با عذاب تطبیق می‌دهد و زمانه هم زمانی شده است که بالأخره هرکسی هرجایی اذیتی می‌شود یکی سر کارش یکی در خانه‌اش یکی با دوستانش یکی با فامیلش یکی از مملکت بالأخره ناراحتی زیاد است. یکی از چیز‌هایی که من هر روز هر وقت ناراحت می‌شوم ناراحتیم را بلافاصله تبدیل به رضایت می‌کند همین چهارپنج‌تا جمله است که فلانی در کوچه‌ای می‌گذشت دشمنان با فحش بر سرش خاکستر ریختند سرش را پایین انداخت و خندید و گفت منی که سزایم آتش بود خدا به خاکستری پاک کرد. محاسبه این است؛ یعنی وقتی شما محاسبه می‌کنی یک دفعه می‌بینی به رضا وصل می‌شوی چون تو به عالم خلقت بدهکاری هم به مخلوق هم به خالق هم به زمین هم به زمان به چهارتایش ما بدهکاریم.
هر دردی می‌آید سریع سه‌تا جمله می‌گویی که من بدهکارم این درد دارد بدهکاری من را می‌برد یک دفعه می‌بینی اعصاب خردت به رضایت قلبی تبدیل شد. محاسبه در سبک زندگی ما خیلی اثر بخش است. این همه زانو‌های غم و اعصاب‌های خرد و درب داغونی‌هایی که ما داریم حضرت امام (ره) فرمودند همش مال نفسانیت است، من و تو. چرا؟ چون محاسبه نمی‌کنیم برای نفسمان شأن و ارزش قائلیم اذیت می‌شویم، محاسبه که کنی تمام می‌شود. یکی از رفقای ما همان زمان جنگ مناجات می‌کرد خدا حفظش کند هنوز هم هست. می‌گفت خدا می‌خواهد دقیقاً چه بلایی سر من بیاورد؛ معلول بشوم صورتم هم آب جوش بریزد روغن بریزد بسوزد کسی نتواند نگاهم کند خانواده‌ام تحملم نکنند بدنم بوی چرک بدهد بیرون کنار جوب خشکی بغل مار و مور و فلان بیفتم در بیابانی ولم کنند از این بالاتر که خدا نمی‌تواند سرم بیاورد اگر سرم بیاورد خیلی از آن چیزی که حقم است سرم بیاید سبک‌تر است. دنیا اصلاً قابلیت این را ندارد من را اذیت کند. اذیت آن است که در قیامت و برزخ است «یتغلغل بین اطباقها» آن است. این چیزی نیست.
 و این یک مدل است حالا اسمش را خودم دارم می‌گویم قطعا هم می‌دانم اشتباه است؛ ولی می‌دانم در ذهنتان است اسمش را  مازوخیسم معنوی می‌گذارم. این در ذهنت می‌ماند که این مدل آدم‌ها در دنیا همین‌جوری که دارند راه می‌روند دائم در حال همینند آقا مثلا این آن را گفت اینجوری شد اونجوری شد این ناراحتی اینجا گرم شد اینجا سرد شد اینجا کمرم درد گرفت اینجا پام درد گرفت اینجا اون نیش زد او فلان و … این‌ها همه‌ را دائم دارد محاسبه می‌کند همزمان در پرونده می‌گذارد دائم لبخند می‌زند که چقدر خوب بود خیلی خوب بود. باور کنید من از عمق جان دارم می‌گویم به عمق جانت می‌نشیند. این درد‌هایی که ما داریم می‌کشیم خیلی زیادی حقمان است یک درد‌هایی مردم دارند می‌کشند واقعاً حقشان نیست ما که دارم می‌گویم عموممان را می‌گویم، همدیگر را دیگر می‌شناسبم. به قول مرحوم آقای جمالی استادمان در مشهد می‌گفت «يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ» روز قیامت آبروی همه می‌رود می‌گوید خب ما روز قیامت این درد را نداریم، بعد ما گفتیم چرا؟ گفت چون همه شما وضعتان از من خراب‌تر است روز قیامت اسرار من برود اسرار تو از من بدتر است جفتمان از هم در می‌رویم « يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ»   اصلاً چشم تو چشم نمی‌شویم چون می‌شناسیم. بچه است سرطان گرفته دارد درد می‌کشد یک سال دو سال سه سالش است. من در آن‌ها گیرم وگرنه درد‌های ما همه حقمان است. من در آن‌ها گیرم با خدا هم در آن‌ها به تفاهم نرسیدم تعبدی گفتم مصلحت و فلان، جوابیه برهان شر خواندم، خودم را از نظر فلسفی قانع کردم از نظر دلی قانع نیستم؛ ولی به خودم که می‌رسم هرچه می‌کشیم نه که حقمان است خیلی حقمان است. محاسبه آدم را به این نقطه می‌رساند که آن چیزی که باید می‌بود خیلی بیشترش باید می‌بودیم و نبودیم. اگر خدا عمر و توفیق و توان بدهد شب جمعه بعد از محاسبه به سمت مراقبه برویم. پس این چهار شب جمعه و شب بیست‌ و هفتم که شاه‌چراغیم این چهارتا را از همین منظر با همدیگر می‌رویم من فکر هم نمی‌کنم این مدلی که دارم می‌گویم تا الان گفته باشم که بتوانیم یک مدل دیگر این چهارتا پله را با همدیگر رد کنیم. ان‌شاالله خدا به همه توفیق بدهد.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید