امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی سوز مناجات - قسمت سوم

13 آذر 1404 -   2:46 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

نزد بزرگترین عرفا که می روی و درخواست توصیه می کنی که مثلاً بنده پسر یا دختر خوب و مؤمنی هستم، روی دهانش دست می گذارد و می گوید: دهانت را ببند! یعنی کار ایمان به اینجا رسیده است که امروز از زبان و دهان ما اصلاً احتمال خیر نمی رود!!!

یالطیف
سخنرانی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: سوز مناجات – قسمت سوم
1394/3/16  


إِلَهِي لَمْ يَزَلْ بِرُّكَ عَلَيَّ أَيَّامَ حَيَاتِي فَلا تَقْطَعْ بِرَّكَ عَنِّي فِي مَمَاتِي.

خدايا! همواره در طول زندگی، از لطف و احسانت ‏برخوردار بوده‏ ام، پس از مرگ هم، لطف خويش از من دريغ مدار.

إِلَهِي كَيْفَ آيَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِكَ لِي بَعْدَ مَمَاتِي وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِي [تُولِنِي‏] إِلا الْجَمِيلَ فِي حَيَاتِي.
خدايا! چگونه مايوس باشم از اينكه پس از مرگ هم نگاه لطف و احسان تو بر من خواهد بود، در حالی كه در طول حياتم، با من جز احسان و نيكی نكرده‏ ای.

إِلَهِي تَوَلَّ مِنْ أَمْرِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ.

خدايا! كار مرا آنگونه به سامان برسان كه تو سزاوار آنی(نه آن سان كه من در خور آنم).

وَ عُدْ عَلَيَّ بِفَضْلِكَ عَلَي مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ.

و با بزرگواريت، به من عنايت كن، بر گناهكاری كه در لجه جهل خويش فرو رفته است.

إِلَهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوبا فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَي سَتْرِهَا عَلَيَّ مِنْكَ فِي الْأُخْرَي.

در دنيا گناهانی را بر من پوشانده‏ای كه در آخرت، نيازمندترم كه پرده پوشش خود را بر آنها افكنی.

یکی از بزرگان صحابه ی آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) در جنگ صفین نقل می کند و می گوید دیدم بنده خدایی از راه آمده و چیزی به همراه ندارد. می گوید آمده ام برای علی(علیه‌السّلام) شمشیر بزنم. گفتم: شمشیرت کجاست؟ گفت: شمشیر ندارم، فقط آمده ام بزنم. به او شمشیر دادم. گفتم: زره هم نداری؟ گفت: زره هم ندارم. این هم زره. با چه چیزی می خواهی بروی؟ گفت: با اسب که اسب هم ندارم. این هم اسب. زره و اسب را هم دادیم.

وسط جنگ دیدیم یک آدمی با اسب با سرعت از کنارمان رد می شود و می رود و باز ده دقیقه ی دیگر با سرعت از این طرف می رود! می گفت لشکریان ما و معاویه به این زیاد نگاه نمی کردند چون از این طرف میدان به تاخت تا آن طرف می رفت، باز دوباره از آن طرف به تاخت به این طرف می آمد. بعد از شش، هفت بار رفتن، گفتم چه کار می کنی؟! برای چه شمشیر نمی زنی؟ گفت: این اسب چطوری می ایستد؟! اسب سواری هم بلد نیست!

خدا به این کمک نمی کند. آخر سر به او گفتیم شما نمی خواهد زحمت بکشی، یک اسبی هم گرفته ای برو دنبال کارت. گفت: نه، من این همه راه آمده ام که جهاد کنم. اصلاً تو این کاره نیستی! گفت: محال است، باید جهاد کنم. گفت قرا بود جاسوس و اسیری را بکشیم، گفتم برو پشت خاکریز او را با شمشیر بکش. دیدیم گوشش خونی شده، اسیر هم نیست! گفتیم چه اتفاقی افتاد؟ گفت: اسیر به من گفت قبل از اینکه من را بکشی، بیا در گوشت چیزی بگویم. گوشم را گاز گرفت! همینطوری که گوشم در دهانش بود، شمشیرم را گرفت و طناب دستش را پاره کرد و رفت! مرد بود که من را نکشت!
این ها را برای این می گویم که میزان دخالت مِهر و قدرت خدا در زندگی امروز ما، قیاس خوبی برای اینکه رفتار خدا را در قیامت بفهمیم، نیست. خدا آنجا بساط دیگری دارد. ورودش در اینجا ده درصدی است اما ورودش در آخرت صددرصدی است. وقتی آدم اینگونه فکر می کند، می گوید من اینجا از خداوند رحمت کوچک مثلاً یک کیلویی ببینم، نشان دهنده این است که می خواهد در قیامت میلیاردها تُن رحمت، خرج کند.

در اینجا این نکته را می گوید که وقتی در دنیا از تو زیبایی می بینم، حتماً در آخرت خیلی بالاتر است. البته در جمع های مؤمنین و برای تائبین اینگونه است. اصلاً رفتار تو در قیامت با الان، قابل مقایسه نیست. آنجا بساط دیگری است و دلیلش هم این است که اینجا دست من را باز گذاشته ای و فرمان دویدن داده ای، و آنجا دست من را می بندی. وقتی دست بسته در اختیار تو هستم، حتماً رفتارت در قیامت با من فرق می کند.

از همین استدلال حضرت امام(ره) ادامه می دهند که: “تَوَلَّ من أَمْرِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ، وَ عُدْ عَلَيَّ بِفَضْلِكَ عَلَي مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ”.
فقط یک شرط لازم دارد، شرطش چیست؟ که اگر اینجا من خطایی کردم، گناهی مرتکب شدم، دلیلش جهل باشد. عده ای جهل را اینگونه معنا می کنند که نمی داند گناه است. اگر نمی داند گناه است، پس گناه نکرده. کسی که نمی داند گناه، گناه است، اصلاً عقاب ندارد و نیازی به توبه نیست.

جهل یعنی کسی که فریب گناه را خورده است. کسی هست عمداً گناه می کند، کس دیگری فریب گناه می خورد. فریب گناه، انواع مختلف دارد؛ یک درجه اش این است که مثلاً شخص گمان می کرده با این گناه می تواند به قسمتی از دنیا برسد و نمی دانسته مالک اصلی خداوند است. به خدا گفته من این گناه را می کنم و برایم می صرفد. نگفته گناه بد یا خوب است، گفته این گناه را انجام بدهم، می صرفد. این دروغ را می گوییم، این پله را رد می کنیم. این یکی از بساط جهل است.

جهلی که اینجا به آن اشاره شده، جهل به این نیست که بگوییم گناه را نمی شناخته، جهل به این است که خدا را قشنگ نمی شناسد، توحیدش تکمیل نیست بعد استدلال هایی را جور می کند و این گناهان کف را انجام می دهد. ضد این چیست؟ کسی است که عمداً از سر عناد و جرأت، با شناخت کامل مرتکب گناه می شود. می گوید تو اصلاً قدرت نداری بر طرف کنی، تو اصلاً نیستی که ببینی! ما به این ها انکار می گوییم و وقتی انکار در کار می آید، وضعیت خیلی خراب می شود.

باز با همان استدلال اولیه که امام داشتند، قسمت بعدی را اضافه می کنم؛ ” إِلَهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوبا فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَي سَتْرِهَا عَلَيَّ مِنْكَ فِي الْأُخْرَي.
در دنيا گناهانی را بر من پوشانده‏ای كه در آخرت، نيازمندترم كه پرده پوشش خود را بر آن ها افكنی.

باز هم اینجا پوشاندن گناهان نزد خدا در دنیا، درصدی است یعنی تمام هم و غمش را نمی گذارد که گناهان پوشیده بماند، لذا خیلی از گناهان در دنیا افشا می شود. اگر درصدی بگیریم، درصد بالایی از گناهان بالاخره در دنیا افشا می شود. یا کسی می فهمد یا جهانی یا ملی یا شخصی می شود. می بینم در میان گناهانی که انجام می دهم، درصد زیادی از آن ها را می پوشانی با اینکه بنا نداری درصد زیادی دخالت کنی، این درصد کمی که دخالت می کنی مقدار زیادی از گناهان من را می پوشاند!

یعنی اینقدر ستاریت خداوند عظیم است که یک قسمت و نیم پرده اش، درصد زیادی از گناهان خلق را پوشش داده که امام صادق(علیه‌السّلام): “لَوْ تَکاشَفْتُم ما تَدافَنْتُم” اگر کشف اتفاق می افتاد، همدیگر را دفع نمی کردند. وقتی اینگونه است: “أَنَا أَحْوَجُ إِلَي سَتْرِهَا عَلَيَّ مِنْكَ فِي الْأُخْرَي”. اتفاقاً در دنیا بساطی است که انسان می تواند فرار کند. مثلاً گناهی لو می رود و آدم آن را می پیچاند. مردم فراموش می کنند، حافظه ی دنیا و عموم مردم کوتاه مدت است و همه چیز زود فراموش می شود. فراموش نمی شود؟ شهر دیگری زندگی می کنم. نمی شود؟ گمنام می شوم. نمی شود؟ به کشور دیگری می روم، بالاخره کاری می شود کرد و در دنیا با بی آبرویی زندگی کرد اما در آخرت دیگر مجرد است و فراموشی وجود ندارد.

همه می بینند، اصلاً چشم برای دیدن لازم نیست، همه چیز مجسم و مجرد است. بعد چه اتفاقی می افتد؟ اگر یکی از گناهان من در روز قیامت افشا شود، دیگر نمی شود جمعش کرد! آنجا احتیاج خیلی بیشتر است. تلاشی که خیلی از ما در دنیا برای حفظ آبرو می کنیم، واقعاً نسبت به تلاشی که باید برای حفظ آبرو در قیامت بکنیم، باید خیلی بیشتر باشد. در آنجا همه چیز کاملاً مشخص است، اعمال نه، نیّات کاملا مشخص است. “تعلمُ خائنة الاعین و ما تخفی الصّدور” آن چیزی که در سینه ها پنهان است مشخص است. اگر بخواهد بساط پرده دری الهی ایجاد بشود، هیچ مَفرّی نیست!

در اینجا استدلال امام چیست؟ می گوید اینکه اینجا من توانسته ام برای گناهم کاری بکنم، بالاخره تو خیلی پوشانده ای. اصلاً به کریم نمی آید آنجایی که من نمی توانم کاری بکنم، ستاریت نکند! من آنجا کسی را ندارم یعنی امام حتی برای استغفار از یک موضعی جلو می رود که این موضع، قوت خدا را در بحث رحمت نشان می دهد.

» ستاریت خداوند تبارک و تعالی در دنیا و آخرت چگونه است؟
در آخرت هر چه هست، با دنیا خیلی متفاوت است و به این کاری نداریم. ستاریت خداوند در آخرت خیلی عمیق تر از دنیاست. یعنی چه؟ یعنی خداوند اینقدر در ستاریت جلو می رود که خودت هم دیگر گناهانت را به یاد نمی آوری، این میزان عمق ستاریت خداوند در آخرت است که اینجا اینگونه نیست. یعنی اینجا نود سال هم که عمر کنی، گناهان ده، پانزده سالگی ات کاملاً در خاطرت است.

»» اما شرایط در دنیا چیست؟
– اولین شرط:
کسانی که نسبت به گناه جرأت دارند، نباید روی ستاریت خداوند حساب کنند! جرأت یعنی چه؟ یعنی این شخص هر اتفاقی بیفتد، برایش اهمیتی ندارد و بر انجام گناه جرأت دارد. جلوتر که می رود، به گناه هم افتخار می کند! اگر من و شما از موضع ضعف گناه کرده باشیم، اینجا می توانیم بر روی ستاریت حساب کنیم. اگر از موضع جرأت باشد، مقداری مشکل پیدا می شود.

– دومین شرط:
“اتّقوا عَن مَواضع التّهم”. بعضی مواقع شخص برای آبروی خودش ارزش قائل نمی شود که از موضع تهمت خودش را دور کند یا فاصله بگیرد. وقتی این اتفاق می افتد، خدا می گوید: این شخص دلش برای خودش نمی سوزد، من تا حدی ستاریتم را رقیق می کنم تا حداقل به خودش بیاید! مثلاً یکی از بچه های کانون به من می گفت، نماز شب می خوانم اما پدرم همه جا می گوید من نماز نمی خوانم! بین فامیل نشسته، سر و صدا و داد و بیداد که بچه ام کافر و ملحد است! درحالیکه من هر شب نه، ولی دو سه شب در هفته را حتماً نماز شب می خوانم. توسل دارم، قرآن می خوانم، برای خودم قرآن همراه جیبی دارم، جلسه می آیم و گریه کن هستم.

حدس زدم مشکلش چیست! گفتم: این لباسی که پوشیده ای نشان می دهد که شما نماز می خوانی؟ گفت: به لباس که نیست! گفتم: راست می گویی. بعد گفتم: رفقایت چطور؟ گفت: اغلبشان نمی خوانند، بعضی اوقات خلاف هم می کنند، عرق و بساطی دارند! گفتم: پس آن ها نماز شب نمی خوانند. گفت: نه اصلاً در این خط ها نیستند! گفتم: الان سه، چهار سؤال کردم، عزیز من این لباست، این موهایت، این هم رفقایت هستند! مگر پدر شما علم غیب دارد که از قلبت کشف کند بچه خوبی هستی؟!

مردم به ظاهر چشم می دوزند و عقلشان به چشمشان است. توقع داری مثلاً پدرت امام صادق(علیه السام) باشد و بفهمد که شما باطن نورانی داری و نماز شب می خوانی؟! دارد قیافه ات را نگاه می کند، فکر می کند پسرش لا ابالی است. این چه می شود؟ می شود موضع تهمت. دوری از موضع تهمت یعنی انسان بگوید من دوست دارم خوب باشم، خوب هم می مانم، برایم مهم نیست که مردم چه کنند، خدا در اینجا می گوید ستاریت من مقداری رقیق می شود و می گویم باید آبرویت برای خودت، بیشتر از بقیه مهم باشد.

+ پرانتز باز می کنیم: یک زمانی می گویند ریای ممدوح، نه، اصلاً کلمه ریا بار منفی دارد و این غلط است.
» تظاهر دو مدل است:
1- تظاهر بد که ریا می شود.
2- تظاهر ممدوح. تظاهر ممدوح واجب است.

یعنی اگر احساس کردی پدرت فکر می کند که نماز نمی خوانی، بر شما واجب است جلوی پدرت نماز بخوانی. بعضی وقت ها اظهارات دینی واجب می شود.

ریا چه می شود؟ ریا این است که به جلسه امام حسین(علیه‌السّلام) می آیی و به سر خودت می زنی تا ملت ببینند و بگویند چه آدم خوبی است! تظاهر ممدوح چه می گوید؟ می گوید اگر می توانی در خانه ات بر سر بزنی، گریه کنی و مناجات بخوانی اما می بینی در جلسه ای باشی که بر عظمت جلسه می افزاید یا باعث تبلیغ می شود، آن حال خوب را رها کنی بروی و وسط خیابان گریه کنی، ما  به این تظاهر ممدوح می گوییم، نه ریای خوب! اصلا ریای خوب وجود ندارد!

یکی از بساط ها همین است که شخص آبرویش، برای خودش هم، مهم نیست! یا اینکه اصلاً احساس بیخیالی می کند. بعضی ها فکر می کنند از زهد یا از عرفانش است که می گوید زیاد مهم نیست مردم راجع به من چه فکری می کنند، نه، بر تو واجب است ظواهری که باعث حفظ شدن آبرویت می شود را، حفظ کنی.

– سومین شرط:
یکی از معدود چیزهایی که باز بر شما واجب است، دفاع از آبروی مؤمن است. دفاع از آبروی مؤمن یعنی چه؟ یعنی غیر از اینکه آبرویت برای خودت مهم است، آبروی بقیه هم مهم و واجب شرعی است. یعنی اگر نسبت به مؤمنی دفاع نکنی، همان لحظه مرتکب حرام شده ای و مقدار زیادی از اعمالت هم از بین رفته.

+ باز پرانتز باز می کنم:
جدیداً سطح توقعمان را پایین آورده ایم و می گوییم مؤمنین آبروی هم را نبرند، نمی خواهد از هم دفاع کنند‍! ببین، کار جامعه به کجا رسیده؟! تو شَر مرسان، دهنت را ببند، برادرت را ذلیل و خوار نکن، آبروی خواهرت را نبر، نمی خواهد دفاع کنی! این تازه مربوط به جامعه ایمانی ما است یعنی بیشتر توصیه های اخلاقی امروز ما به جامعه ایمانی این است که بیزحمت حرف نزنید!!! درحالیکه حقیقت ایمان چه می گوید؟ حقیقت می گوید باید برای آبرو اقدام کرد.

نزد بزرگترین عرفا که می روی و درخواست توصیه می کنی که مثلاً بنده پسر یا دختر خوب و مؤمنی هستم، روی دهانش دست می گذارد و می گوید: دهانت را ببند! یعنی کار ایمان به اینجا رسیده است که امروز از زبان و دهان ما اصلاً احتمال خیر نمی رود!!! حتی خدمت پیغمبر(صل الله علیه و آله) که می رود و می گوید: چه کار باید بکنم؟ می گویند: نود و هفت درصدش دست این دهان است، آن را ببند! برادرها، دقت می کنید؟ خواهرها که الحمدلله معمولاً، دُرّ و گوهر می بارد! ولی حقیقت در بحث آبرو می گوید اگر آبروی جامعه دینی برای تو مهم نباشد، ستاریت خداوند رقیق می شود.

در جامعه ای که می بینی هتاکی ها سریع لو می رود! در جامعه ای که می بینی گناهان سریع روی بورس می آید! در جامعه ای که بلوتوث های آبرو بر سریع پخش می شود! این به چه چیزی بر می گردد؟ به این بر می گردد که حساسیت جامعه، نسبت به آبروی دین و جامعه دینی پایین آمده و خداوند می گوید جامعه این کار را کرد، من هم ستاریتم را رقیق می کنم.

– چهارمین شرط و نکته آخر:

قبلاً هم در بحث ستاریت، این تذکر را داده ام. یکی از ستارهای مهم خود شما هستید یعنی چه؟ یعنی برادر من، خواهر من سفره دلت را برای هیچ کس باز نکن. بنده در کل جامعه ایران که می شناسیم و می خواهم اعتماد کنم تا به کسی سرّی را بگویم، یک نفر را می شناسم که دستم به او می رسد تا سرّم را بگویم و خیالم راحت است که این شخص امین است، آقا حجت بن الحسن العسکری(عج) است! چرا؟ برای اینکه مردم ما بر اعصابشان کنترل ندارند! در آرامش و محبت خیلی خوبند اما کوچکترین فشار روی کسی بیاید، اولین کاری که می کند پمپ مخزن اسرار را باز می کند!

یعنی تا فشار آب بالا می زند، اولین چیزی که این فشار را متعادل می کند، باز شدن همین مخزن اسرار است! در روابط عاشقانه و عاطفی خیلی خوب هستند، حتی زن و شوهرها، عالی هستند، احساسات خیلی قوی پیدا می کنند که اعتماد کنند. اسراری که فکر می کنی پخش شود برای آبروی تو مضر خواهد بود، اگر خواستی فقط به امام زمان(عج) می توانی بگویی. اگر دسترسی به مقام معظم رهبری(حفظه الله) هم بود، بله، دیگر تمام! یعنی در دفتر رهبری(مد ظله) هم، به کسی نگو. این توصیه مال چیست؟ دستور امام صادق(علیه‌السّلام) است که می‌فرمایند: غیر از امام، هیچ کس امین اسرار شما نخواهد بود!

در عالم رفاقت و مردانگی کنار همدیگر بوده اند، بعد مشکلی پیش می‌آید، طرف بین خانواده‌اش پخش می کند، تا به حال صد هزار بار اتفاق افتاده! بین زن ها که الی ما شاء الله!  چون زن ها خیلی زود آمپرشاون بالا می‌رود، تا آمپر هم بالا می‌رود اولین چیزی که باز می کنند، مخزن اسرار رفیق است! این خودش فلان است!

احساس می‌کنی اگر این سرّ گفته شود، آبرویت رفته، اگر اینجا شما سرّ را فاش کردی، امام صادق(علیه‌السّلام) می‌فرمایند: اولین کسی را که ملامت می‌کنی، خودت باشد! هیچ امینی وجود ندارد، در حالت های احساسی قوی با هم دوست هستید، کنار آب دریا نشسته اید و همه چیز ردیف است، در اولین دعوا سر مخزن می‌پَرد!‍

بزرگترها حتماً می‌دانند، برادر، خواهرهای کوچکتر، دانش آموزها دقت کنند، اسرارتان را برای خودتان حفظ کنید. آبرویتان را به حراج نگذارید. هیچ رفیق امینی در عالم پیدا نمی‌کنید!

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید