امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی شرایط روحی مسلم آخر الزمان

13 آذر 1404 -   3:17 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

برای رسیدن به نقطه تسلیم، نورانیت و انسانیت، یک انقلاب اولیه وجود دارد. مایه و بسترِ این انقلاب، “خشوعِ قلب” در برابر ذکر خداوند است.

یا انیس
سخنرانی حجت السلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: شرایط روحی مسلم آخر الزمان – قسمت اول
شنبه 1394/10/5

 

◄ عناوین اصلی که در این سخنرانی به آن پرداخته شده است:
»‌ در آخر الزمان، فقط سیاه و سفید داریم.
» منظور از “أَلَمْ يَأْنِ”، رشد نیست، انقلاب است.
» زمینه انقلاب چیست؟
» حزب الله واقعی کیست؟
» تکان بخور و عوض شو! پوستین را وارونه کن.
» حربه شیطان در مسیر انقلاب چیست؟
»‌ چرا برخی به ایجاد انقلاب احساس نیاز نمی کنند؟!
» پیامبرِ ما پیامبرِ انقلابی بود!
» اصل مسلمان حزب اللهی، این است که سبقت می گیرد!
» منظور از صف اول، خط شکنی اخلاقی – اجتماعی است.
» در آخر الزمان، بینابینی وجود ندارد!

ان شاء الله بحث جلسه قبل با عنوان نظام جهان اسلام را، در جلسه آینده به آن می پردازیم.

»‌ در آخر الزمان، فقط سیاه و سفید داریم.
امشب نگاهی به شرایط لازم برای اینکه یک مسلم یا یک انسان از نظر قرآن کریم، به عنوان وارسته محسوب شود، خواهیم داشت.
سوره حدید قبل از سوره مجادله آمده و سوره مجادله معرفی حزب الله است. برای اینکه کسی بخواهد در امت حزب الله باشد، سوره حدید یک سری شرایط را از نظر رفتاری، اجتماعی و اخلاقی، از قبل مهیا می کند. در حال حاضر حزب الله های زیادی در دنیا داریم، برخی سیاسی، نظامی، عقیدتی هستند که مشهورترین آن ها حزب الله لبنان است.

سوره مجادله معرفی کننده کلمه حزب الله است، ربطش به جلسه قبل این است که عرض کردیم در آخر الزمان، یک حزب الله و یک حزب الشیطان داریم. این وسط چیز دیگری نداریم! ممکن است در یک زمانی حزب الله و حزب الشیطان و بدوی نشینان قبایل استوایی داشته باشیم. مثلاً عده ای غرق در علم و مُخ ریاضی اند. یا در سده هایی کسی پیدا می شد که فقط شاعر بود و فقط هم شعر می گفت. نه می دانست حزب الله چیست، نه می دانست حزب الشیطان چیست! می توانست وسط باشد.

در آخر الزمان شرایط به گونه ای است که جناح وسط نداریم. یعنی بگوییم سیاه، سفید و خاکستری، در آخر الزمان فقط سیاه و سفید داریم. حزب اللهی که سوره مجادله معرفی اش می کند، در سوره به عنوان یک انسانِ مسلم، شرایطی را برایش باز می کند.

+ اولین خصوصیت:
با این آیه شروع می کند و اعتقادش این است که برای رسیدن به نقطه تسلیم، نورانیت و انسانیت، یک انقلاب اولیه وجود دارد.

» منظور از “أَلَمْ يَأْنِ”، رشد نیست، انقلاب است.
– أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ.

اینکه “آمَنُوا” را گفته یعنی عده ای مسلمانند، شهادتین را داده و ایمان هم آورده اند. “أَلَمْ يَأْنِ” نشان دهنده این است که مدتی هم اینگونه بوده اند. مدتی اسلام داشته؛ نمازش را می خوانده، روزه اش را می گرفته، زندگی اش را می کرده، مثل همه مسلمانان چهار گناه انجام می داده و چهار کار ثواب می کرده.

اتفاقی در زندگی شخصی، اجتماعی او می افتد و انقلاب روحی رخ می دهد. خودمان در سنینی رشد و حرکت به سمت بالا و پایین داریم. صعود داریم، سقوط هم داریم. همه هم پلکانی است، ولی برخی انقلابی صعود یا سقوط می کنند. یعنی یک شبه سقوط می کند!

مثلا بیست سال مؤمن بوده، بچه ای داشته که پاره تنش بوده که حالا بزرگ شده و دقیقا در شب ازدواجش تصادف می کند و کشته می شود. مادر بعد از سی، چهل سال مسلمانی یک دفعه انقلابِ منفی برایش رخ می دهد، چون انقلاب مثبت و انقلاب منفی داریم. یک شبه سقوط می کند.

قرآن اینجا می گوید منظور من از “أَلَمْ يَأْنِ”، رشد نیست! شمایی که تا دیروز مسلمان شش درجه ای بوده ای، بنا نداری انسان مسلمانِ هفت درجه ای بشوی؟ ما به این رشد می گوییم. “أَلَمْ يَأْنِ” یعنی کسانی که ایمان آورده اند، نقطه ای به نام نقطه انقلاب دارند. آیا شمایی که تا امروز مسلمانِ پنج درجه ای بوده ای، بنا نداری فردا صبح نود و پنج بشوی؟! مقصود این است. پس وقتی اینگونه می گوید یعنی قرار است اتفاق خیلی مهمی رخ دهد.

» زمینه انقلاب چیست؟
– “أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ”!
مایه و بسترِ انقلاب، خشوع قلب در برابر ذکر خداوند است.

یعنی اتفاقی می افتد انسانی که اصلا عظمت خداوند را درک نمی کرد، یک دفعه از این رو به آن رو می شود!
خیلی از حوادث تاریخی ما قابل اثبات نیست. مجبوریم به قول تاریخ نویسان اعتماد کنیم. برخی مواقع مستنداتی وجود دارد که هیچ راهی برای انتقال مستندات نبوده است. نه نامه، نه کتابت، نه فیلم، نه عکس، نه کسی از آن زمان زنده بوده و نه سلسله روات دارد. مثلاً حدس می زنیم در دوران عصر حجر، دایناسورهایی بوده اند که در اثر عصر یخبندان از بین رفته اند و بعضاً برای برخی از این مستندات، ممکن است شواهد علمی هم پیدا شود.

در تاریخ ادبیات عرفانی ما و تاریخ حالِ حاضر ما هم همین است! مثلاً برای عالمی کتاب می نویسند و به او فضایلی را منتسب می کنند، در حالیکه پسرش می گوید چنین چیزهایی نبوده است! همین الان هم به برخی از بزرگان ما خوب و بدهایی را منتسب می کنند. دروغ هایی گفته می شود که خیلی بین المللی است، ولی گفته می شود!

می گویند از این صد نفری که می شنوند، پنجاه نفرشان تحقیق می کنند که راست یا دروغ است، از آن پنجاه نفر هم بیست نفر خبر تکذیبیه را می شنوند. از صد، به اندازه سی نفر، بُرد کرده ایم، دروغ را بگو! این در حالت خوشبینانه اش بود.

همه این ها را به این دلیل گفتم که بگویم برخی از داستان های عرفانی ما، داستان است. برخی از حرف ها را جرأت نمی کنم روی منبر بزنم، به یکی از دوستان گفتم اگر موبایل بود، نصف داستان هایی که از قدیم، از علماء و عرفا و بزرگان نقل قول شده، رد می شد چون قابیلت استناد داشتیم. دو سوم شفاهایی که در کتاب ها می نویسند، دروغ است.

مثلاً برای مرحوم نخودکی کتاب نوشته اند که طومار اعتراضات را به همراه داشته. اصلاً ایشان به این کرامات عجیب و غریبی که شما اختراع کرده اید، نیازی ندارد!

فضیل عیاض دزد بود که نمی دانیم، بود یا نبود! مستند نیست. تا چهل سالگی که دزد بوده یعنی داریم جواز می دهیم کسی تا چهل سالگی که سن تکامل است، عمداً چهل گفته اند که در روایت داریم اگر کسی تا چهل آدم شد که شده، اگر نشد، بعدش سخت است، می خواهد بگوید که به روایت هم وصل است. چهل ساله بوده یا نه را نمی دانیم. دزد بوده یا نه را هم نمی دانیم. روی دیوار مردم رفته را هم نمی دانیم، اما روی دیوار که رفته این آیه را شنیده: آیا زمان آن نرسیده کسانی که به خدا پشت کرده اند گرچه که ایمان داشته اند، در مقابل ذکر خدا خاشع شوند. این آدم شد، ما به این انقلاب می گوییم.

» حزب الله واقعی کیست؟

اگر کل داستانش هم خیالبافی باشد، مثال خوبی برای انقلاب است. برخی از مردم در یک لحظه تصمیم می گیرند، منقلب می شوند! آن حزب الله آخر الزمان که می خواهد کار زمین را به دست بگیرد، از این مدل حزب اللهی که از دوازده سالگی شروع کرده و روز به روز، سال به سال، آرام آرام، قدم به قدم پیشرفت کرده و چهل، چهل و پنج، پنجاه، پنجاه و پنج، هشتاد و تازه به نقطه عدالت رسیده، می تواند آدم خوبی باشد و هیچ چیزی برای بد بودن ندارد، نیست!

منظور جوان شانزده، هفده ساله ای است که یک دفعه متحول می شود. نقطه ای که دشمن روی آن خیلی کار می کند. مثلاً عکس بدکاره ای را نشان می دهد که در فلان کشور، در فلان کاباره، یک دفعه داعشی شده! ما این را خیلی بد می دانیم، اتفاقا جزء افتخارات امثال داعش همین است که چنین شخصی احتیاج به جهاد نکاح ندارد و به سوریه آمده است. او را با همین قرآن منقلب کرده اند و واقعا از این رو به آن رو شده. یا فلان خواننده فرانسوی به جبهه النصره پیوست، همه می خندیم. ما عرضه نداشتیم آدمش کنیم، آن ها آدمش کردند! آدمِ خودشان. خنده دار نیست بگوییم برای شهوت به سوریه و عراق رفته اند؟ مرد حسابی در کشور خودش نکاح فراوان است، حالا برای نکاح جهاد کند؟!

از بس مردم را به این سمت برده ایم که می توانی آرام آرام آدم شوی، به انقلاب و تحول نیازی نداری! مردم خودمان را سیب زمینی کرده ایم. مثلِ دهه شصت نداریم که در مدرسه یا دانشگاه، یک شبه از بین صد نفر نمره دو، پنجاه نفر با نمره نود و پنج بیرون بیایند. تکفیری که اصلش صهیونیسم است، از همین قرآن ما دارد سوء استفاده می کند.

» تکان بخور و عوض شو! پوستین را وارونه کن.
+ به این می رسیم که شیطان به وسط می آید. به ادامه آیه دقت کنید:
– وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ.
“فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ” یعنی چه؟ یعنی حتی آرزوی خوب شدن. عده ای با آروزی خوب شدن و ان شاء الله به نقطه فلان می رسیم، همینطوری دارند این مسیر را طول می دهند. تکان بخور و کلاً عوض شو! پوستین را وارونه کن.

اولین چیزی که شیطان می گوید این است که مگر می توانی؟ مگر می شود؟ بدکاره را از وسط کازینوی لندن، بیرون کشیدند و الان دارد نماز شب می خواند، چگونه بچه مسلمان شیعه در شیراز می گوید نمی شود؟! چگونه به خودت می گویی نمی توانم؟!

» حربه شیطان در مسیر انقلاب چیست؟
شیطان پیچیده اش می کند؛ خدا این کار را نمی کند. اصلاً آدم این کاره نیست! آرام آرام باید رفت. رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود، عزیزِ من، “رهرو”! رهرو یعنی بعد که در راه آمد، باید آهسته و پیوسته برود. برای در راه قرار گرفتن، باید با سر شیرجه بروی. زمانی خیلی خوب جواب می داد و مردم منقلب می شدند. الان مردم را نسبت به انقلابِ اخلاقی و روحی بی تفاوت کرده اند و حساسیتش را از بین برده اند.

آدم ها سعی می کنند خیلی بد نباشند و معمولی باشند. افتخار هم می کند که مذهبی نیستم، ولی آدم خوب و معمولی هستم. آدم ها دارند نسبت به اینکه معمولی باشند، قانع می شوند. برای چه؟ برای اینکه شیطان آن ها را از انقلابِ روحی و اخلاقی ترسانده است.

»‌ چرا برخی به ایجاد انقلاب احساس نیاز نمی کنند؟!
برادر بزرگوارمان که داشت برای بچه ها صحبت می کرد، یاد دهه شصت افتادم که در چهره برخی که دقیق می شدی معلوم بود مسجدی است. بعد می دیدی که در چهره این آدم، آرام آرام دارد اتفاقاتی می افتد. چون عادت کرده خوبم و برای خوب تر شدن نیازی به خوب تر شدن دارم، نه نیازی به انقلاب!

بعد آدمی که قیافه اش آخر خط است، چشم هایش از حدقه بیرون زده، با دست هایش بازی می کند، رگ گردنش ورم کرده، به هم می ریزد و می گوید من هم می توانم بیایم؟؟ دیگر نمی خواهم به خانه بروم!

تخصص شهید چمران، منقلب کردن این مدل آدم ها بود! بعد هم کار می کردند. چرا؟ چون مؤمن نمی خواهد منقلب شود، می خواهد خوب تر بشود! خیلی از دعوای ما مؤمنین با خدا این است که چرا خدا توفیق خوب تر شدن نمی دهد! دزد و فضیل عیاض به این نتیجه می رسد که باید برایم انقلاب روحی اتفاق بیفتد. یک دفعه دل می کند و همین آدم همه چیز را رد می کند!

در محله عشقی مشهد، لاتِ عرق خور بود که از کازینوها پول می گرفت که آنجا را به هم نزند. در آمدش بود؛ نانِ قمار، از عرق فروش، بخاطر شَر خری! یعنی از سه فیلترِ حلالِ طیّبِ خالص، رد می کرد!!!

با این نان بزرگ شده، هیکل درشتی داشت. می گفت کنار خیابان داشتم می رفتم، پیکانی کنار دستم ایستاد. دیدم نوشته ستاد جنگ های نامنظم. کسی پیاده شد که خود شهید چمران بود! محل نگذاشتم و رفتم. آمد و کنار من شروع به قدم زدن کرد. آرام دستم را گرفت. دستم را فشار داد و گفت: خیلی مردی؟! گفتم بله! اگر مردی بیا به جبهه برویم! همین یک جمله، آنجا مرد می خواهد. گفت می آیم آقا! شهید چمران می گوید سوار شو. تمام شد! به همین سادگی! این منبر نظامی اش بود.

منبر اخلاقی اش چگونه است؟ طرف سیگارش تمام می شود و می خواهد برود بخرد. دژبان نمی گذارد و دعوا می شود. چند نفر او را گرفتند و جلوی چمران انداختند که این عتیقه ای که از مشهد آورده ای را جمع کن! چه شده؟ می گفت فحش های رکیک و هر چه داشتم به چمران دادم! سرش پایین بود و نگاه نمی کرد. گفتم کچل سرت را بالا بیاور! سرش را بالا آورد و گفت: جانم آقا؟

گفتم سیگارم تمام شده این نامردها نمی گذارند بخرم! گفت: فلانی موتور را بردار ببین چه سیگاری می خواهد، برایش بخرید. نمی شود خودت بروی، می گفتی برایت می خریدیم! سرش را پایین انداخت.

گفتم آقا ببخشید، اینقدر به شما فحش دادیم، چه؟! گفت: ما هم به خدا از این فحش ها زیاد داده ایم! ما تو را می بخشیم، خدا هم ما را ببخشد. رفت در اتاق و تا صبح گریه کرد. نماز صبح که شد، در را باز کرد. اولین وضوی عمرش را گرفت. در نماز ایستاد، اولین نماز عمرش را خواند. کنار دستی اش گفت در قنوت نمازش گفت: خدایا روی ماندن ندارم. نماز صبح تمام شد و ماموریت دادند. به چمران گفت: آقا مصطفی شما برو، من اینجا می ایستم! تیر می خورد، فحش می داد و می جنگید. دو رکعت نماز خواند، جنازه اش به قدری سوراخ شده بود که نمی توانستند جمعش کنند! این یعنی انقلاب!

همینطوری نشسته ایم که ان شاء الله خوب می شویم، این دهه نشد دهه بعدی. تمامش کن! لباس خفت گناه را دور بینداز و لباس دیگری را بر تن کن، به دنبال کار و زندگی ات برو. من آدم شنبه نیستم، امروز یکشنبه است!

پس اولین خصوصیت حزب الله در سوره حدید این است که نقطه تحول دارند، نه نقطه خوب شدن! کلاً عوض می شوند.
چرا؟ نقطه عطفش چیست؟ “أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ”. در مقابل این خدا نباید اینگونه باشم.

به علامه مجلسی گفتند در نانوایی را می بندند و با هم عرق می خورند. صبح با همین بساط به خمیر دست می زنند و نان نجس به مردم تحویل می دهند. علامه ساعت دو نصف شب به نانوایی رفت و در زد. گفتند جمع کن که صاحبش علامه مجلسی آمده! آمدند جمع کنند، گفت داخل نمی آیم. با نانوای اصلی کاری داشتم. گفت جانم حاج آقا امر بفرمایید. گفت: شب ها بیداری، نماز شب بخوان! نگفت دهنت را آب کش و عرق خوری بد است! آیه نخواند و نگفت به خدا بپیوند! انقلاب ایجاد کرد، نانوای خائنِ نجس کننده نانِ مردم، از امشب می توانی از عرق خوری به نماز شب خوان، تبدیل شوی.

به طرف نماز خوان می گویی نماز شب می خوانی؟ می گوید خدا توفیق دهد، دارم سعی می کنم بخوانم! خدا توفیق نمی دهد، خودت هم علاف نکن!

» پیامبرِ ما پیامبرِ انقلابی بود!
فرق پیامبرِ ما با سایر پیامبران این بود که پیامبرِ انقلابی بود! توقع پیامبرِ ما این بود که مؤمنین با ایمانشان از صفر به بالای نود برسند. پیامبرِ حداقلی نبود!

طرف می گوید دزدی می کنم، حداقلش این است که بیشتر از معونه ام دزدی نمی کنم! درست است به قیافه ام نمی خورد، حداقلش این است که نمازهایم را می خوانم و اگر قضا شد، قضایش را بجا می آورم! شما خیلی هنر می کنی! برای ده دقیقه نماز خواندن افتخار می کنی که اگر قضا شد، قضایش را بجا می آوری!!! تعجب است جبرئیل آن بالا چه کار می کند، حق تو را خورده!

آدم باید صد را ببیند تا به بالای هفتاد یا هشتاد برسد. اگر آمار بگیریم، اغلب شما دست بالا می کنید! اغلب ما از وضع موجودمان راضی هستیم! احساس انقلاب نمی کنیم.
تعریف جامعه شناسی انقلاب: جامعه به نقطه ای برسد که از وضع موجود راضی نباشد، انقلاب ایجاد می شود.

+ دومین خصوصیت:
» اصل مسلمان حزب اللهی، این است که سبقت می گیرد!
– “إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقَاتِ وَ أَقْرَضُواْ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضَاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ”.
در عالم برای دادن، پراکندن، صدقه دادن و بذل هر چیزی احساس مالکیت نمی کنند. خط اول هستند و در خیرات سبقت می گیرند، نه نوبت!

برای سوریه می گوید واقعا لازم است ما بیاییم؟! یعنی نوبت می گیرد. روز قیامت یقه من را نمی گیرند که چرا بخاطر ناراحت شدن چند خانواده، نگفتی اصل حقیقت مسلمان حزب اللهی این است که نوبت نمی گیرد، سبقت می گیرد! فالستبقوا الخیرات…

» منظور از صف اول، خط شکنی اخلاقی – اجتماعی است.
+ روایت داریم:
پیامبر(ص) فرمودند: اگر مؤمنین واقعی می دانستند صف اول نماز جماعت چیست، برای رسیدن به صف اول، بر روی هم شمشیر می کشیدند!

حقیقتاً ساده انگاری است کسی برداشت کند، منظور نماز جماعت است. من اگر با دو نفر به صف اول برسیم و بدانم قرار است دعوا شود، جایم را به او می دهم. مگر دیوانه ام برای صف اول روی برادر مؤمنم شمشیر بکشم؟! خیلی، در صفوف بی هزینه برای صف اول شمشیر می کشند! هزینه ندارد، اعتبار هم دارد!

صف صدقه، زکات، خمس و جهاد هم داریم. منظور از صف اول، خط شکنی اخلاقی – اجتماعی است. مؤمنین واقعی منتظر نوبت نمی ایستند، اهل سبقتند! این سبقت با ایثار است و چون با ایثار همراه است، ارزش دارد. در صف اول که چیزی به تو می رسد، ایثاری نکرده ای!

به نظر من بگذار برادرت صف اول بایستد و خودت صف دوم نماز بخوان. قول می دهم انقدر ثواب دارم که روز قیامت به تو می دهم تا ضرر نکنی. انقدر به مسائل اخلاقی ساده نگاه نکنید. انقدر دنبال ثواب های مفت و بی هزینه نباشید.

در کربلای دو، می خواستیم معبر بزنیم. وقت نبود و باید روی مین می رفتیم! سر اینکه چه کسی برود، دعوا بود! آخرش محمد نامی با شانزده، هفده سال جلو آمد و گفت من می روم. برای چه تو بروی؟ چون پرورشگاهی ام. اسمم محمد است و فامیلی ندارم! برای سبقت، قانع کرده.

+ سومین خصوصیت:
– وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَدَاء عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ.

» در آخر الزمان، بینابینی وجود ندارد!

اصلا در آخر الزمان، بینابین نداریم! یا صدقین، اولیاء یا شهدا هستند یا اصحاب جحیم! در آخر الزمان مؤمن معتدل نداریم! برخی یک سیستم گناهی پانزده ساله برای خودشان بسته اند که این گناه را می کنم، بعد هم توبه می کنم! برخی کلمه توبه را به گند کشیده اند.

اصلاً بینابینی را معرفی نمی کند. اینان چون راست می گویند، حاضرند بابت صدقشان جانشان را بدهند. الان وسطی های جامعه ایمانی ما خیلی زیادند!! از نظر جامعه شناسی اسلامی هم روایت داریم که عده ای جناح وسط هستند، نه خیلی اینطرفند، نه خیلی آنطرف! این را قبول داریم، ولی تعداد وسطی ها دارد بیشتر از قوانین جامعه شناسی می شود! اتفاقاً سیاست هم این است که اینطرفی ها را هم به وسط بکشانند، همه مؤمن معمولی بشوند! مؤمن معمولی خیلی هنر کند، خودش را به بهشت می برد!

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید