امروز 29 مرداد 1404 - 24 صفر 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - معنویت و حجاب معاصرت - صفر 1404

28 مرداد 1404 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

یا انیس
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: معنویت و حجاب معاصرت
تاریخ: 1404/05/04

 

عناوین اصلی سخنرانی:
» پدیده‌ای جدید به نام گردشگری معنوی
» ضمانت اینکه ما معنویت اصیل را بدست بیاوریم چیست؟
» آیا معنویت مردم با گذشت زمان کمرنگ‌تر شده است؟
» معنویت در حقیقت چگونه معنا می‌شود؟
» برای به دست‌آوردن معنویت باید از کجا شروع کرد؟
» یک درجه انقطاع و بریدن از دنیا برای شما یک میلیارد سال شهرت معنوی می‌ارزد
» حجاب معاصرت چیست؟

 

پیام اخیری که آقا فرمودند قسمتی از آن مربوط به اهالی منبر و روحانیون بود و تأکید بر اینکه وظیفه آن‌ها در حقیقت القا و تقویت معنویت است. که حالا آن هفت بند هر کدام مخاطبی داشت. قسمتی که برمی‌گردد به جلسات و منبر، بحث معنویت بود. راجع‌به معنویت صحبت خیلی زیاد است؛ اما چیزی که شاید در این جلسه باید به آن بپردازیم که یک‌جوری گره می‌خورد به شرایط حاضر، معنویتی است که تعریفش خیلی مشخص نیست؛ یعنی ما وقتی می‌گوییم معنویت، عده‌ای برداشتشان از معنویت، احکام و واحبات و یا ترک محرمات است. عده‌ای برداشتشان حال خوب روحی است. عده‌ای برداشتشان از معنویت بحث‌های خدماتی است. [از عبارت] «عبادت مگر خدمت خلق نیست» هر کسی برداشتی دارد.

 

» پدیده‌ای جدید به نام گردشگری معنوی
کلا جهان ما مدتی است شاید نزدیک صد سال دارد به سمت «معنا» می‌رود. در همه ارکان جهان مردم از این مادی‌گرایی صرف و نگاه به قوانین زمینی خسته شدند. دارد به سمتی می‌رود که دنبال چیزی بالاتر از دنیای ماده بگردد. و هر کسی این ادعا را داشته باشد پیروانی پیدا می‌کند. حتی اگر شما فرض کنید عرفان سرخ‌پوستی باشد که واقعاً عرفانی است که برای خودش سیستم دارد یا بحث‌هایی که در آفریقا و یا در هند الا ماشاالله هست. الان من در آماری که عصر نگاه می‌کردم «گردشگری معنوی» به معنای اینکه آمده به معنا برسد، سی درصد گردشگری هند است. خیلی بالاست! من فکر می‌کنم فقط اماکن مقدس مثل مشهد، قم، کربلا و نجف و این‌ها این درصدها را دارند. و حالا گردشگری هند نیز سی درصد دارد؛ هندی که خیلی مرکز گردشگری است. سی درصد گردشگری معنوی است؛ یعنی آمدند دنبال مرتاض‌ها بگردند، بحث‌های پیشرفته یوگا را ببینند و یا چیزهای این مدلی. چین هم همین‌طور است؛ یعنی شرق کلا!  چه کسانی به گردشگری معنوی می‌آیند؟ معمولاً بین رنج سنی چهل‌شصت‌هفتاد سال است. بیشتر آمار این است یعنی کسانی که مادیات را تا جای زیادی رفتند و سیر نشدند، به سمت معنا برگشتند. اولین کسی که حرفی از معنا بزند جذبش می‌شوند. چیزهای مختلفی که شما تحت عنوان معرفت، معنویت و… می‌بینید.

خب حالا در این صده شیطان چه کار کرده؟ [مردم را به سمت] معنویت‌های فیک [کشانده است]. که من در بحث «معنویت‌های مدرن» چند جلسه معرفی کردم و در بحث «راه و بی‌راه» هم دوازده جلسه انواع و اقسامش را خدمتتان عرض کردم. معنویت‌های فیک که در حقیقت شخص حال خوشی داشته باشد و حس کند کمی از دنیا بالاتر است. همین که حس کند برای این‌ها کفایت است. می‌خواستم بگویم این هم هست که ما در جهان در معنویت رقیب داریم؛ یعنی تا حرف می‌زنیم کلی رقیب داریم که بعضی‌هایشان حتی از علم استفاده می‌کنند. مثلاً در بعضی قسمت‌هایی که تحت عنوان عرفان و معنویت و… که در ایران فعالیت می‌کند چایی فلان می‌دهند و چیزی در آن می‌ریزند و حال خوشی پیدا می‌کند و به آن آدمی که دارد حرف می‌زند متصلش می‌کند. آقا این به من انرژی داد و تلپاتی انرژی‌درمانی شدم و انرژی مثبت گرفتم. درحالی‌که آن انرژی مثبت را از چایی گرفته. در خانه هم می‌خورد همین حال به او دست می‌داد. و غیره! پس دکان الان زیاد شده.

 

» ضمانت اینکه ما معنویت اصیل را بدست بیاوریم چیست؟
اما معنویت چگونه تعریف می‌شود؟ یا تعریف معنویت چیست؟ ما شیعیان معنویت را زیرمجموعه ولایت می‌دانیم. یعنی چه؟ پرانتز باز کنم؛ اگر شیطان از راه مادیات نتواند عده‌ای را فریب دهد قطعاً از راه معنویت پیش می‌رود؛ از راه معنویت‌های مشابه! ضمانت اینکه ما معنویت اصیل را بدست بیاوریم ولایت است؛ یعنی از مسیر قرآن، سنت و اهل‌بیت(س). آن چیزی که این‌ها می‌گویند. ما در دوره پیامبر(ص) و معصومین هم کسانی داشتیم که ادعاهایی داشتیم و بعضی‌هایشان ادعایشان واقعاً ادعا بود. بالاخره ریاضت قدرت‌هایی به آدم می‌دهد‌. بعد اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌فرمودند این‌ها کافر و نجس هستند. نجس! یعنی کلمه نجس را به کار می‌برند. آقا مگر چه کار می‌کند؟ از مسیری رفته و به این توانایی رسیده که این مسیر، مسیر شیطانی است. نجس است. این نجس‌نجس که بعد‌ها در حوزه بعضاً باب شد و به همه می‌گفتند و خیلی فراگیر شد روایت دارد ولی بعضی‌ها در مصادیق دیگر خیلی دارند شلوغش می‌کنند. معنویتی که ما می‌خواهیم به آن برسیم مسیری دارد که آن مسیر در قرآن و روایات کاملاً مشخص شده؛ یعنی مسیر خیلی خیلی واضح و شفافی است. خداوند درجات مرحوم آقای فاطمی‌نیا را متعالی کند ایشان می‌فرمود من در تاریخ گشته‌ام عارفی در تاریخ ندیدم که اصیل باشد مگر اینکه قبلش مجتهد باشد؛ یعنی بتواند از دین برداشت و استنباط کند. امثال ما که حرف می‌زنیم تقلیدی حرف می‌زنیم. بقیه حرف می‌زنند ما یاد می‌گیریم کنار هم می‌گذاریم و تحویل می‌دهیم. آن کسی که منبع است باید مجتهد باشد، بتواند از دین استنباط کند و مسیر معنویت را تشخیص دهد بعد بیاید بگوید این کارها را انجام بده و … وگرنه الان که دیگر مد شده است خانم و آقا پیج اینستاگرام دارند ذکر می‌گویند و فلان. خیلی خوب است! می‌گوید اول باید مجتهد باشی و می‌گوید من عارفی ندیدم که تعالیمش اصیل باشد مگر اینکه قبلش مجتهد باشد. حالا این سلسله عرفانی که ما قبول داریم که به حضرت‌امام(ره) می‌رسد، از بالا که فکر کنی مثلا مرحوم قاضی، مرحوم شاه‌آبادی، علامه طباطبایی، همه این‌ها علامه، مجتهد، مسلط، آگاه به شرایط زمانه بودند! معنویت در 1404 تعریفش با 1304 فرق می‌کند؛ در هر زمانی معنویت یک جلوه‌ای دارد. آدم معنوی این‌طوری نیست. خب تا رسید به انقلاب اسلامی!

 

» آیا معنویت مردم با گذشت زمان کمرنگ‌تر شده است؟
شهید ثالث که بالاخره از کسانی است که هم مجتهد بود، هم عارف بود، هم خیلی به صورت وحشتناکی به شهادت رسید؛ یک ماهیتابه مسی گذاشتند روی سرش، زغال ریختند روی این ماهیتابه و ایشان زیر آن زغال و مس ذوب شد! این‌طور به شهادت رسید. ایشان در شرایط آن زمان یعنی 80، 100 سال پیش می‌گوید دلیل اینکه امروزه ولی خدا کم است این است که در سده‌های قبل، مردم به مستحبات اندازه واجبات مقید بودند و از مکروهات اندازه محرمات فاصله می‌گرفتند. هر چه آمدیم جلوتر این کمتر شد، کار به جایی رسیده است که مردم الان بعضی از گناهان را بدون اینکه احساس کنند گناه است انجام می‌دهند؛ تا رسیدیم به الان که مثلا 100 سال گذشته است. یک سوال در فرمایشات این بزرگوار پیش می‌آید؛ دقت کنید من مثالی برای شما می‌زنم؛ الان اگر در یک محله‌ای از محلات شیراز بگویند یک عده آدم ریختند سر دو سه تا زن که این‌ها چادری بودند و چادر از سرشان کشیدند، عکس‌العمل عموم مردم شیراز چیست؟ در آن زمانی که آن‌ها می‌گفتند ولی خدا خیلی خیلی زیاد است، مردم خیلی خوب بودند، مردم خیلی معنوی بودند، مساجد پر بوده، فلان بوده، رضا خان آمده، بدون اینکه یک نفر مقاومت کند، غیر از آن واقعه مسجد گوهرشاد که یک عده‌ای تجمع کردند و به شهادت رسیدند؛ یک جای ایران یک نفر مقاومت نکرده، چادر از سر مادر و خواهر ملت کشیدند، این آدم‌های معنوی هیچ، هیچ واکنشی نداشتند! من داشتم فکر می‌کردم واقعا الان معنویت افول کرده؟

از زمان امام حسین(ع) شما شروع کن، هر چه می‌آییم جلو اتفاقا مردم معنوی‌تر شده‌اند. شما الان فکرش را هم نمی‌توانی بکنی که یک عده بریزند نوه پیامبر را سر ببرند! مثل آب خوردن در صدر اسلام نوه پیامبر را سر بریدند، بعد از چند دهه، خیلی ساده! یعنی ما برمی‌گردیم به این صحبتی که الان عرض می‌کردم خدمتتان، معنویت در پیروی از ولایت مشخص می‌شود نه در نماز و روزه و نمی‌دانم مساجد پر باشد و فلان؛ همین الان عربستان 100 برابر همه کشورهای جهان حافظ قرآن دارد، حافظ کل قرآن، مسلط! اصلا مدارس دارد، مدارس حفظ قرآن، هر کدام 1000، 1500، 700، 800 حافظ کل قرآن! معنویت در پیروی از فرمان روز ولایت مشخص می‌شود. بله، آن نماز و روزه و نمی‌دانم تقوا و این‌ها همه سر جایشان هستند ولی برای ما سوال نمی‌شود که زمان رضاخان که می‌گفتند این‌طور است و آن‌طور است، چرا هیچ انقلاب یا تظاهراتی نشد؟ بریزند آژان‌ها را بگیرند، نه، همه تمکین کردند راحت، رفتند خانه‌شان! روضه را جمع کردند، همه گفتند بله، می‌رویم خانه‌مان، اشکالی ندارد! تا می‌آییم جلوتر یا حتی عقب‌تر؛ یک زمانی آنقدر مردم مقید به حکم مراجع بودند که می‌شد تنباکو را تحریم کنی کشور بخوابد، خیلی خب، اما همین مردم اگر مرجع می‌گفت آقا بیایید کمی هزینه بدهید، به جای قلیان نکشیدن کمی هزینه بدهید، دو تا داد بزنید، یک چاقویی بکشید، یک کاری بکنید حکومت ظالم را سرنگون کنید پای کار نمی‌آمدند.

من این بحث معنویتی را که الان گفتم به خاطر یک خاطره‌ای بود که من همین اخیرا از حاج قاسم شنیدم که نمی‌شود مصادیقش را باز کرد. حاج قاسم در مورد یکی از امثال من، که آدم بالاخره مشهوری است و همه می‌گویند خوب است و حزب‌اللهی است و فلان، گفته بود که من از او خیلی ناراضی هستم! خب؟ بعد گفته بودند آقا ایشان که آدم خوبی است، ماشاالله ببینید چه خبر است! گفته بود او در عافیت با دین همراه است، یک دانه فحش بخورد می‌کشد کنار! این حاضر نیست برای دین هزینه بدهد، یک ناراحتی پیش بیاید، گرم باشد، سرد باشد می‌کشد کنار! یادم آمد به آن خطبه آقا امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه که گفت این مساجد را پر می‌کنید، عالی، خدا قبول کند؛ اما تابستان می‌گویم بروید بجنگید می‌گویید گرم است، زمستان می‌گویید سرد است! بهار می‌گویم، می‌گویید کشت است، پاییز می‌گویم، می‌گویید برداشت است! ما 4 تا فصل که بیشتر نداریم؛ یعنی اینجا خودش را نشان می‌دهد که آدم برای عقیده‌اش چقدر حاضر است هزینه بدهد! هزینه بدهد! اغلب کسانی که در صدر اسلام پای حق امیرالمؤمنین(ع) نایستادند کسانی بودند که دیدند هزینه دارد، آقا چه کاری است حالا خلافت را یکی دیگر ببرد، دعوا راه بیاندازیم چه‌کار؟ اهل عافیت! کسانی که عافیت‌طلب بودند. معنویت اینجا تعریف می‌شود. بله در دوره امام صادق(ع) باشد ببینی امام چه می‌گوید، در دوره امام عسگری(ع) باشد ببینی امام چه می‌گوید، در دوره امیرالمؤمنین(ع) همین‌طور. او باید تشخیص بدهد جلوه معنویت که تو این همه نماز خواندی و روزه گرفتی و این همه خیرات کردی و … جلوه اجتماعی‌اش چه باید باشد؟ او باید تشخیص بدهد چه باید باشد وگرنه می‌شود همان معنویت فیکی که بالاخره شیطان راه انداخته که من احساس خوبی داشته باشم! اصلش همین است، اصل بحث معنویت؛ یعنی تبعیت از ولایت! در زمان‌های مختلف، مکان‌های مختلف و با جلوه‌های مختلف؛ یک روز باید صلح کنی، یک روز باید بجنگی، یک روز باید داد بزنی، یک روز باید داد نزنی، هر روز یک جلوه‌ای دارد، یک روز باید درس بخوانی، یک روز باید درس نخوانی! خاطره تکراری که با یکی از دوستان رفتیم خدمت حضرت آیت‌الله عزالدین زنجانی، که ایشان استخاره‌هایش خیلی یک بود. می‌خواستیم برویم منطقه؛ این دوستمان در یک حوزه خاصی بود در مشهد، گفته بودند شما باید درس بخوانید و بمانید برای بعد! اسلام نیاز به سرباز این مدلی هم دارد! بعد او دچار تردید شده بود، رفتیم خدمت آیت‌الله زنجانی، ایشان همین‌طور که در جانماز نشسته بود دوست ما از این بغل به او گفت حاج آقا یک استخاره، باز کرد، بست برگشت به دوست ما گفت امام می‌گوید برو جبهه، تو آمدی استخاره می‌کنی؟ که این دوستمان بنده خدا کلا رعشه گرفت. معنویت در آن است که ببینی امام در آن لحظه چه می‌گوید، آن لحظه. باید برویم به این سمت.

 

» معنویت در حقیقت چگونه معنا می‌شود؟
پس اینجا معنویت چگونه معنا می‌شود؟ ممکن است تو خیلی اهل جنگ باشی، اما در زمانی هستی که امام به تو می‌گوید نه، نجنگ! ممکن است اهل صلح باشی، در زمانی که امام به تو می‌گوید بجنگ! و بقیه تجلیات معنوی. تمام مشکلاتی که ما در معنویت داریم که کاربردی نمی‌شود این است که اولا عافیت‌طلبی است؛ هزینه نمی‌دهیم. دومین مشکل عدم تشخیص است؛ بین اینکه تو باید الان از این همه کارهای معنوی کدام را انتخاب کنی، نیازمند این است که ولی تشخیص بدهد. خدمت حضرت آیت‌الله بهاالدینی رحمةالله علیه رسیده بودند و کمی شروع به صحبت می‌کنند که مثلا فلانی‌ها که خیلی هم دین ندارند فلان مطلب را که اسلام گفته بیشر از ما رعایت می‌کنند؛ این‌جوری نمی‌کنند، اون‌جوری نمی‌کنند. آقای بهاالدینی‌ هم معمولا خیلی کم عصبانی می‌شدند. بعد گفت یک‌دفعه آقای بهاالدینی‌ عصبانی شد. گفت آقا جان این چه حرفی است؟! او در مسیر شیطان است! این نظم شیطانی است! صداقت شیطانی است! محبت شیطانی است! معرفت شیطانی است! معنویت شیطانی است! شیطان هم کاری با او ندارد. شیطان در مسیر ما کار دارد! «لاغوینهم» قسم خورده. می‌گوید می‌نشینم. کجا؟ در صراط مستقیم. اصلا به آن صراط‌های دیگر کاری ندارد. می‌گوید اولین بار بود که می‌دیدیم آقای بهاالدینی عصبانی می‌شود. ‌گفت آقا این چه حرف‌هایی است شما می‌زنید؟! این‌ها نشانه‌ی معنویت، صداقت، نظم، دست‌پاکی و هیچ چیز نیست. سیستم او است. در سیستم شیطانی دارد کار خودش را می‌کند. دارد برای سیستم شیطانی تبلیغات می‌کند. وقتی در سیستم الهی می‌آید، شیطان وسوسه می‌کند و چاله جلوی پایت می‌گذارد. دست‌انداز می‌گذارد. هزارتا مشکلات پیش می‌آید. پس اصل در این است که انسان ببیند ولایت چه می‌گوید. تشخیصی که ولایت آنجا می‌دهد آن را در مسیر ولایت بگیرد. اول باید در تمام قدم‌های معنوی چک کنیم که منبعش کجاست؛ قرآن و سنت. منبعش کجاست؟! دوم باید چک کنیم وقتش منسوخ نشده باشد. سوم باید چک کنیم اگر منسوخ نشده برای زمانه فعلی هم دستورالعمل هست یا نیست. این‌ها را وقتی چک کردی، آن‌وقت جواب می‌دهد. شادمان چه نمازند، وضو باطل بود آب این جوی همان از ده بالا گل بود

 

» برای به دست‌آوردن معنویت باید از کجا شروع کرد؟
خب ما برای معنویت باید از کجا شروع کنیم؟ این هم اگر شما فرضا تمام دستورات معنوی را [اجرا کنید] اصلا بگویید من کتاب آوردم، مال مجتهد است، همه هم به روایتِ معصوم مستند است و می‌خواهم انجام بدهم و خیلی چیزهای دیگر که الان هست؛ مثلا در خاطرات مرحوم آقای قاضی داریم، موثق هم است، ایشان می‌گفت «من أَخْلَصَ للهِ العبادةَ أربعينَ صَباحًا ظَهَرَتْ يَنابيعُ الحِكْمَةِ من قلبِهِ على لسانِهِ» کسی که چهل روز برای خدا خالص کار کند، خدا به او حکمت عنایت می‌کند. خیلی هم سخت است. چهل روز خالص خیلی سخت است؛ یعنی شما هِی باید برگردی‌ چله را از اول بگیری. بعد می‌گفت من واقعا گرفتم. خدا هم هیچ چیز به من نداد. گفت فهمیدم، آب این جوی همان از ده بالا گل بود، مشکلی این‌طوری داشته است. آن هم این بود که برای خدا نبود، برای حکمت بود. گفته برای خدا، نه برای رسیدن به حکمت. که خدا مثلا چشمه‌های حکمت را جاری کند. نه، نه، نه، برای خدا! ما مبنایی داریم. من احساسم این است که آن توصیه‌ای که حضرت امام راجع‌به مناجات شعبانیه و این فراض از مناجات شعبانیه می‌کرد، برای این بود که این مبنای معنویت است. آن هم این است که اگر انسان می‌خواهد وارد معنویت شود، اول باید تکلیفش را با دنیا مشخص کند. آدم اگر که موضعش نسبت به دنیا معنوی نباشد، تمام آن معنویت‌ها مثل همان چله‌ای می‌شود که مرحوم آقای قاضی گرفت. اول تکلیفت را با دنیا مشخص کن. اگر انسان تکلیفش با دنیا مشخص باشد حتی اگر سراغ معنویت نرود، خود این انقطاع از دنیا کاری عظیم معنوی است.

بعد نگاه می‌کنیم که اصلا این بحث‌هایی که آن‌ها تحت عنوان ریاضت و عرفان و بصیرت و فلان و این‌ها می‌کنند، در مسیری که مناجات شعبانیه دارد می‌گوید، اصلا گم است. هیچ است. صفر است. «إلهي هَبْ لي کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْكَ» چند نکته در خودش دارد
1. الهی؛ خدای من.
2. هب لی؛ هدیه است؛ یعنی چه؟ برای هدیه خیلی معلوم نیست که آدم لیاقت لازم باشد. هر کسی با نیت خالص برود و از خدا هدیه بخواهد، هب لی!
3. کمال؛ یعنی آخرِ آخرش را خواسته. زیاده خواهی در پیشگاه خداوند.
4. بعدی انقطاع است. این سِر است! خیلی هم این کلمه انقطاع را شنیدیم.
انقطاع هم شوخی نیست؛ یعنی این‌طوری نیست که مثلا بگوییم آدم‌ها خیلی زود می‌توانند از دنیا منقطع بشوند. مسیر! مسیر خیلی مهم است. پیامبر می‌فرماید مسیر چسبیدگی به دنیا در پازل شیطانی این است که هرچقدر جلوتر می‌رود، آمال و آرزوهایش طولانی‌تر و عمیق‌تر می‌شود. هرچقدر جلوتر می‌رود، دلبستگی و زنجیره‌هایش به زمین بیشتر می‌شود. طرف هجده سالش است، تا حالا سه بار وصیت‌نامه نوشته. پنجاه زده بالا، اصلا فکر نمی‌کند می‌میرد. مشخص است مسیر چه است. آدم‌ها این مسیر را باید دقت کنند. انقطاع به این زودی که حاصل نمی‌شود. اما چه می‌شود که بچه‌ای نوجوان به دلیل پاکی و لطافت که دارد بین انقطاع دارد حرکت می‌کند. همه‌اش در فکر این است که وصیتم را بنویسم. مثلا مداح برای قبر و قیامت می‌خواند، آن نوجوان دارد گریه می‌کند، آن آدمی که چیزی نمانده تا بمیرد، نشسته دارد نگاه می‌کند. می‌گوید با ما که نیست. چرا؟ مال پاکی است. کمال‌الانقطاع به سوی تو! می‌گوید آقا اصلا معنویت این است. تو با این تعالیم معنوی که داری می‌بینی در مسیر بریدن از دنیا هستی یا در مسیر چفت شدن و گره خوردن؟

چرا می‌گویند در دعاهایتان دقت کنید! از این طرف می‌گویند آقا هرچه می‌خواهی دعا کن. کسی جلویت را نگرفته. اما وقتی می‌گوید هرچه می‌خواهی دعا کن، این سوال هم باید پیش بیاید که چرا این را می‌خواهی؟ آقا مثلا تو هشتاد سالت است. نود سالت است. پنجاه‌ سالت است. شصت سالت است. الآن این دعا را برای چه می‌خواهی؟ نمی‌گوید نگو. ولی اینکه خودت از خودت سوال کردی که من الآن قاعدتا نباید این را بخواهم؟ باید فکر عاقبتم باشم. باید فکر جاودانگی و باقیات صالحات باشم. آرزوهایم باید به این سمت برود. برای خانه وام چهل ساله گرفته، چند سالت است؟ شصت سال. اشکالی ندارد. من نمی‌گویم اشکال دارد، ولی می‌گویم فکر هم می‌کند که وقتی وام این خانه تمام شود، نیست؟ انقطاع یعنی چه؟ یعنی آدم‌ها در مسیر زندگی هِی بریده‌تر شوند. زوایای دورشان کم شود. همه چیز باید کم بشود. مسیر انقطاع این است. به اصل وظیفه بپردازند. بله آدم وقتی نوجوان است بعد جوان است، بعد همین‌جوری بالاتر می‌آید هی درگیر می‌شود. تا جایی باید بالا برود از یک جایی باید فرود بیاید دیگر، و اگر غیر از این باشد شیطان حسرتی را نصیبش می‌کند که او دائم درگیر است که ای خدا جوانیمان سوخت. این جمله جوانیمان سوخت خیلی چیز مسخره‌ایست. جوانیمان سوخت یعنی چه؟! مثلا الان کی جوانیش نسوخته؟! حالا مثلا چون او یک ویلا و هواپیما و دوتا برج دارد جوانیش نسوخته؟! جوانی می‌سوزد. فکر می‌کنی اگر اموال داشتی یا مثلا بیشتر لذت برده بودی جوانیت نسوخته بود. اصلا عمر برای همه می‌سوزد. [می‌گویند] ما دهه چهلی‌ها بدبختیم! ما دهه پنجاهی‌ها بدبختیم! ما شصتی‌ها بدبختیم! حالا اگر نسوخته بود کجا را گرفته بودی؟! انقطاع یعنی اینکه آدم‌ها هر چقدر جلوتر می‌روند احساس کَندگی و بریدگی بیشتر دارند. بعد دیگر ادامه‌اش خیلی عجیب‌غریب است؛ «کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْكَ حَتّى تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ» چشم بصیرت مال انقطاع است نه مال فلان ذکر و اینکه اسم اعظم یاد بگیری! هرچقدر شما از دنیا بیشتر بریده بشوی دنیا را بهتر می‌بینی. هرچقدر از دنیا فاصله بگیری حقایق را بیشتر می‌فهمی. این فهم است. «فَتَصِلَ إلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ» این انسان بزرگ می‌شود «وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِک‏» و بعد داستان‌هایی که من خیلی نمی‌دانم چیست خیلی هم شرح نمی‌دهم.

 

» یک درجه انقطاع و بریدن از دنیا برای شما یک میلیارد سال شهرت معنوی می‌ارزد
این وسط چیزی که خیلی معنویت را اذیت می‌کند حجاب است. وقتی انسان انقطاع پیدا می‌کند «حَتّى تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ» پرده‌ها کنار می‌رود. اینجا حجاب ظلمانی را نگفته، حجاب نورانی را گفته؛ «حُجُبَ النُّورِ» یعنی چیزهایی که بد هم نیست؛ ولی حجاب است. علم بد است؟ نه، خوب است؛ ولی حجاب است. نماز و روزه بد است؟ نماز و روزه می‌تواند حجاب باشد. و خیلی چیزهای دیگر؛ هیئت می‌تواند حجاب باشد. چگونه می‌تواند حجاب باشد؟ اگر پله و وسیله‌ای برای رسیدن به دنیای بیشتر باشد. دنیای حلال! مثلا اگر الان بنده یک منبری خیلی مشهور و خوب باشم همه بگویند بارک‌الله! این که حرام نیست. این حجاب نورانی باعث می‌شود من از انقطاع فاصله بگیرم. من پیرغلام اباعبدالله(ع) باشم همه احترام کنند که بد نیست، شهرت خوب است؛ ولی چه می‌شود؟ اگر من ازش برای این استفاده کنم که احترام جذب کنم که اصلا احترام جذب‌کردن هم حرام نیست؛ ولی حجاب نورانی است. این آدم لذت انقطاع و معنویت را نمی‌چشد. یک عمر می‌دود برای رسیدن به یک چیز کم. خیلی کم! یک درجه انقطاع و بریدن از دنیا، یک درجه فاصله گرفتن از دنیا برای شما یک میلیارد سال شهرت معنوی می‌ارزد. اشکالش این است که ما یواش‌یواش فکر می‌کنیم این حجاب‌های نورانی خوب است باید دنبالش برویم. این احساس را می‌کنیم که باید دنبالش بگردیم. این در و آن در می‌زنیم که نه به معنویت برسیم بلکه به حجاب نورانی برسیم، شهرت معنوی کسب کنیم. فرض می‌کنیم که این‌ها مسیر رسیدن به درآمد نباشد چون خیلی‌هایش اصلا مسیر رسیدن به اصل دنیاست؛ یعنی خود حجاب ظلمانی است.

من یک خاطره دارم مطمئنم کسی نمی‌فهمد راجع‌به کیست. بنده خدا یک روحانی آمده بود گالش پایش بود. ایشان به زهد مشهور بود، ما به دانشگاه دعوتش کرده بودیم. مشهور به زهد بود! جلسه تمام شد خیلی هم صحبت‌های عرفانی کرد بیشتر از عرفا گفت و … همه هم متحول شدیم آمدیم بیرون؛ دیدیم گالش‌هایش را برده بودند! یکی فکر کرده بود دمپایی مستراح است پوشیده بود رفته بود دستشویی. خلاصه این‌ور و آن‌ور [گشتیم نبود]. حالا مثلا طرف شصت سال سنش است، گفتیم حاج‌آقا نیست دیگر، چه کار کنیم؟ این کفش‌ها را بپوشید. گفت من نمی‌پوشم! گفتیم الان می‌خواهیم به خوابگاه برویم این کفش‌ها را بپوشید. گفت نه، یکی می‌بیند؛ من همیشه باید با گالش باشم. ما آن زمان بیست سالمان بود فهمیدیم که ته این هیچ‌چیز نیست. زهد شده مسیر رسیدن به دنیا. این حجاب نورانی است؛ ولی عرفان و معنویت نیست. خدا رحمت کند مرحوم آقای گرایلی امام‌جماعت شبستان سمت چپ آخری مسجد گوهرشاد همین جدیدا هم فوت کرد، خودش هم پدر شهید بود، خاطره تعریف می‌کرد می‌گفت یکی از دوستانم از همین آدم‌های متدین دور حرم سی سال صف اول نماز جماعت صبح حرم بود. یک روز دیر رسید صف اول پُر شده بود، صف دوم نشست بعد به‌جای اینکه با خودش فکر کند که چه اشتباهی کردم که امروزصبح صف اول جایم نشده است از دلش گذشته بود که بعد از سی سال الان حاج‌آقا یا دو نفر دیگر بیایند بعد ببینند من صف اول نیستم چه می‌گویند. آقای گرایلی می‌گفت سی سال نماز صبحش را قضا کرد. دقت کن! حرام نبوده، حجاب نورانی است؛ یعنی من از مسیر معنویت دارم به یک چیز حلال می‌رسم؛ ولی حجاب است. وقتی انسان انقطاع پیدا می‌کند یک‌دفعه با خودش می‌گوید _دقت کن من در همین مثالی که آقای گرایلی زدند عرض کنم_ دنیای به این عظمت که چند میلیارد سال سابقه دارد و الان هیچکس غیر از خدا نمی‌داند سرش کجاست تهش کجاست تا ببینیم که کره زمین در آن چیست، که ایران در آن چیست، که مشهد در آن چیست، که مسجد گوهرشاد چیست، که آن شبستان پایین چیست، که آن یک متری که من عقب رفتم در آن چیست. اصلا ارزش فکر کردن دارد که حالا مثلا من یک متر عقبم یا جلو‌ام. انقطاع!

آدمی که منقطع است اصلا سراغ این افکار نمی‌رود. به درجه‌ای رسیده است اصلا سراغ این افکار نمی‌رود. باور کن این منبر معنوی است. مسیر رسیدن به دنیا هم برایش پول نمی‌دهند. خیلی‌خب؛ حل است! اما اگر من برای این موضوعیت قائل باشم که اینجا بنشینم یا آنجا بنشینم حجاب نورانی است. انقطاع ایجاد نمی‌شود. معنویت یعنی این. هر مسیر معنوی که تو را وابسته‌تر کند. من داشتم فکر می‌کردم یک بنده‌خدا گفت که خوشحال باشیم عمر کردیم و می‌توانیم ذکر بگوییم و … بعد با خودم گفتم که امام‌سجاد(ع)‌ هم همچین حرفی نزده، حضرت زهرا(س) هم همچین حرفی نزده، امیرالمؤمنین(ع) ‌هم همچین چیزی نگفته! ذکر را بهانه بودن کردی! ممکن است طرف صد سال عمر کند؛ ولی کی باشد؟ آخر این دعا را نگاه کن «وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِک‏» پایش روی زمین است روحش روی زمین نیست. «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي التَّجافِي عَنْ دارِ الْغُرُورِ» می‌گوید مثل آن حالتی که در نماز نشسته‌ای تشهد مال تو نیست مجبوری دست‌هایت را روی زمین بگذاری زانوهایت را بلند کنی، مؤمن این مدلی است، آماده است. هر کس ببیند می‌گوید نشسته است؛ ولی ننشسته است «وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِک».

 

» حجاب معاصرت چیست؟
آخرین نکته این است که اگر انسان‌ها تمام این مسیرها را رد کنند؛ یعنی از اول بحث تا الان همه‌اش حل بود، درستِ درست بود، شیطان می‌آید آخرین حجاب که دیگر ضربه‌فنی شیطان است را رو می‌کند. بهش می‌گویند حجاب معاصرت. حجاب معاصرت یعنی چه؟ یعنی آن جمله‌ای که من معمولا می‌گویم که قُرب قساوت می‌آورد. ما الان می‌گوییم فلانی صد سال پیش در خواب امام زمان(عج) را دیده، دم در خانه‌اش می‌رویم حالمان عوض می‌شود. آن‌هایی که همان زمان با فلانی بودند اصلا این حس را نسبت بهش نداشتند. کمی بالاتر برو، امام زمان(عج)، امام عسکری(ع)، ۱۴ معصوم روی زمین بودند، مردم این حس را نداشتند بعد ما می‌گوییم «يا ليتَنى كنتُ معكم» کاش ما بودیم! ما هم بودیم این حجاب، اسمش حجاب معاصرت است، یک ترفند شیطانی است. آدم قدر کسانی که باهاشون هست را نمی‌داند. تمام! ترفند است! مگر انقطاع ایجاد بشود. مگر اینکه مَنظرت و نگاهت به دنیا فرق کند [وگرنه] نمی‌داند، قدرش را نمی‌داند! من و تو ممکن است یک ولی خدا را دو دقیقه ببینیم کلی متحول بشویم، بچه‌اش دزد است. اغلب بچه‌هایشان دزد هستند. حجاب معاصرت است. اصلا این چیز عجیب‌غریبی نیست. آقا تو اگر آدم بودی بچه‌هایت را درست می‌کردی! اصلا این نیست. او آدم است، حجاب معاصرت است. ترفند شیطانی است. آدم قدر هم‌عصرش را نمی‌داند. آن‌هایی که برای امام‌خمینی(ره) لَه‌لَه می‌زنند الان قدر امام‌خامنه‌ای را می‌دانند؟! نمی‌دانند! آن‌هایی که برای مرحوم قاضی، آقای عابدی، آقای بهجت و … لَه‌لَه می‌زنند! جایی بودم از آقای بهاءالدینی خاطره‌ای تعریف کردم. من دوبار ایشان را دیدم خیلی روی من تأثیر گذاشته. در خوزستان بودیم جمع هم جمع طلاب بود، برای آن‌ها داشتیم صحبت می‌کردیم. یک خاطره از آقای بهاءالدینی تعریف کردم. یک طلبه که شاید از من هم بزرگ‌تر بود بعدش به من گفت که حاجی خود آقای بهاءالدینی من را معمم کرده. بعد گفتم الان یک فضیلت می‌گوید. گفت این‌جوری هم که شما می‌گویی نبود! من هم گفتم درسته! بله شما درست می‌گویی! حجاب معاصرت است! اغلب شما قدر پدر و مادرهایتان را هم نمی‌دانید. آدم مدلش این است. التماس می‌کنیم فلان ولی خدا سه دقیقه به ما وقت بدهد، سه‌هزار کیلومتر راه بکوبیم برویم برای آن سه دقیقه و برگردیم، ولی خدا پدر و مادرت است، همین بغل‌دستی‌ات است، سی سال است داری باهاش زندگی می‌کنی، حجاب معاصرت است.

وقتی آدم‌ها به دنیا وصل باشند شیطان مسیر را پیدا می‌کند اجازه نمی‌دهد شما از آن چیزی که داری استفاده کنی. مرغ همسایه را برایت غاز نشان می‌دهد. بعد که مُرد [می‌گویی] وای این‌ها را گفته بود! امروز برای من از مشهد یک چیز فرستادند، من اصلا این مُهر را دیدم به هم ریختم، الان دستم دارد می‌لرزد، این مهر مال شهید علی شیبانی است. ما از بچگی با هم بودیم، یکبار من همچین حالتی که به این مهر بعد از سی سال دارم به خودش نداشتم. حجاب معاصرت! این شیطان است نمی‌گذارد قدر آن چیزی که داری را بدانی. بعد هم شما هی ۲۴ ساعت بگویید بعدها قدر می‌دانیم. همه همین‌اند!قدردانی بعدی هیچ فایده‌ای ندارد! من این را بگویم بحث را تمام کنم. اگر آقا نبود در این ۱۲ روزه آسفالت بودیم. آسفالت! الان تو باید دنبال ناموست می‌گشتی دست گروه‌های دیگر! شکر کنیم و قدر بدانیم. همه می‌گویند ما نمی‌گوییم. یارو سرلشکر پهلوی است که این‌کاره است، دوره‌های عجیب‌غریب پیچیده دیده، با موساد آموزش دیده و … می‌گوید هیچ کشوری در جهان بعد از آن ضربه نمی‌‌توانست در ۱۲ ساعت خودش را جمع کند حداقل دو روز کار داشت و فقط کار ایشان بود. نه از نظر نظامی است نه [هیچ‌چیز] دیگر، یک الهیات این وسط هست. «إِلهي هَب لي کمالَ الإِنقِطاعِ إِليک».

 

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید