امروز 15 آذر 1404 - 14 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی هم دلی و هم زبانی در رفتار علی(علیه السلام) - اعتکاف 94

13 آذر 1404 -   1:20 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

شما کنار علی(علیه‌السّلام) احساس ایمنی می‌کنی. چرا؟ چون علی(علیه‌السّلام) برای هیچ چیزی تو را خفّت نمی‌دهد، برای هیچ چیزی تو را ذلیل نمی‌کند و برای هیچ چیزی تو را در منگنه قرار نمی‌دهد. چرا؟ چون علی(علیه‌السّلام) مبناها را حل کرده و می داند دنیا ارزش این چیزها را ندارد.

یالطیف
سخنرانی‌ حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: همدلی در رفتار علی(علیه‌السّلام)
اعتکاف 1394

اعتکاف زیاد جای صحبت کردن‌های خیلی عمیق و اخلاقی حتی فلسفی نیست اینجا بیشتر جای تبلور احساس، شور و شعف که شما باید اجرا کنی. در خلوتی که برای خودت ایجاد می‌کنی در نماز شب، قنوت نماز، نماز جماعت که شاید مهم ترین و پر ثواب ترین قسمت اعتکاف نماز جماعت است، می‌توانی تصمیم‌های خیلی جدی را بگیری.

صحبتی که خدمتتان عرض خواهم کرد راجع به رفتار آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) و نشانه‌هایی که راجع به همدلی در رفتار ایشان دیده می‌شود، است. بنا به نامگذاری که رهبر معظم انقلاب(مد ظله) بحث همدلی و هم زبانی را مطرح نمودند، در دو جلسه در شنبه‌های کانون مباحث اقتصادی، اجتماعی، عاطفی و سیاسی را خدمتتان عرض کردیم و حالا هم به مناسبت اعتکاف، ماه رجب و ماه امام علی(علیه‌السّلام)، همدلی در رفتار آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) را عرض می‌کنیم.

کتابی به نام “الدر النظیم فی مناقب الائمة اللهامیم” اثر علامه مشعری آملی که از کتاب‌های مختلف من جمله از نهج‌البلاغه و حتی از کتاب‌های علی شناسی مستشرفین و حتی از کتاب “الامام علی صوت العدالة و الانسانیة” جُرج جُرداق مسیحی و کتاب‌های مختلفی که وجود دارد، مرحوم علامه مشعری آملی در این کتاب حدود صد و پنجاه صفت رفتاری زندگی امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) را استخراج کرده اند که اگر برایتان سریع بخوانم دو، سه دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد اما حیف می‌شود.

نکته کلی که بر تمام صفاتی که جمع آوری کرده اند اشراف دارد، این است که تمام صفات رفتاری است، نه عبادی یعنی یک صفت نیست که بگوید امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) رکوع نمازش را اینقدر طول می‌داد یا در عبادتش مثلاً از خوف یا شوق خدا غش می‌کرد. چون لب به خنده می‌گشود، از حدود فرا نمی‌رفت و چون خشمگین می‌شد خشم از هیبتش نمی‌کاست. پرسشش تعلّم و پی جویی اش تفهّم بود. بردباری اش بسیار و دلسوزی اش فراوان. این ها اولین صفاتی است که برای امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) استخراج شده و نگاه که می‌کنی می‌بینی اسمی از عبادت نیست.

یک جا می‌گوییم همدلی به عنوان یک سیاست استراتژیک یعنی چه؟ یعنی شما فیلم بازی کنی. قرآن کریم در مورد همدلی بین کفار و مؤمنین این تفاوت را قائل است و می‌گوید در آغوش کشیدن هایشان را نگاه نکن. این کفار نه فقط کفار، منظور هر مطلب دنیایی است. فرض می‌کنیم بازی فوتبال است و تیم برنده شده. مدیر عامل و مربی و بازیکن همدیگر را در آغوش می‌گیرند و اشک شوق می‌ریزند، هق هق می‌کنند، سر بر شانه ی همدیگر می‌گذارند و ظاهرش همدلی است اما مبنای این همدلی یک سود شخصی است بنابراین همین ها دو ماه دیگر در زمان باخت به جان همدیگر می‌افتند.

قرآن کریم می‌فرماید: همدلی که بر مبانی دنیایی استوار باشد، مانند همدلی گرگان برای شکار است! این ها برای شکار اینقدر کنار یکدیگر ایستاده اند اما همدلیشان مبنا ندارد. اگر شکار گیرشان نیاید، همدیگر را خواهند درید! ائتلاف عربی برای شکار یمن است. ائتلاف تکفیریان برای رسیدن به سود شخصی است. بین مؤمنین قبل از اینکه همدلی ایجاد بشود، مبنا را درست کنیم. مبنا چیست؟ مبنا این است که قبل از متدین بودن، باید به اخلاق انسانی متخلق باشند. اول انسانیت را ترویج کنید.

حتی در قرآن کریم به پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می گوید: “لَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ”. به دلیل اخلاق زیبای انسانی ات است که ‌توانسته ای اینقدر دین را گشترش بدهی و راه را باز کنی، نه به خاطر تعداد رکعات نمازت، نه به خاطر اینکه ده سال اعتکاف رفته ای.

صفات انسانی که در امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) ریز می‌شود مثل خوشرویی. خوشرویی یک مبناست. انسان خوشرو فیلم بازی نمی‌کند. انسان خوشرو وقتی در جمع وارد می‌شود چون مبنا دارد، باعث می‌شود که جمع به همدلی نزدیک شود. بردباری، یک مبناست. آدمی که سعه ی صدر دارد، امور برایش آسان می‌شود، چون آسان است همدل می‌شوند.

پرسشش تعلّم است. برای چه می پرسد؟ برای این نمی‌پرسد که ضعف علمی شخص را به رخش بکشد یا برای این نمی‌پرسد که دنبال یک سود دنیایی باشد مانند آخرین پرسش لحظات آخر عمر ابوریحان بیرونی که همه در کتاب‌های درسی خوانده اید و هیچ سودی برایش نداشت الا تعلّم. می‌پرسد برای اینکه علمش بالا برود.

بعضی‌ها به من می‌گویند شما هنوز درس می‌خوانید؟ می‌گویم بله. می‌گویند برای چه؟! برای علم دیگر. مگر می‌شود آدم درس نخواند؟! برای علم دارد درس می‌خواند. خیلی از کسانی که در طول تاریخ خود ایران و اسلام ما مثل علامه طباطبایی و جعفری علامه شده اند یعنی کسی که غیر از مباحث حوزوی، فقه، اصول، فلسفه، کلام و مباحثی که در حوزه دینی روی آن کار می‌شود، علوم دیگر هم می دانند، مثل: ریاضی، موسیقی، نجوم، فیزیک، شیمی و… در آثار، اقوال، سخنرانی و در شاگردانشان هیچ اثری از آن علم نمی‌بینید یعنی اصلاً یاد نگرفته ترویج کند، علم را یاد گرفته که تعلّم داشته باشد. علم برایش ارزشمند است.

در بحث علوم دینی علومی داریم که اغلب می‌دانید، علوم غریبه است. علوم غریبه یعنی یک سری ذهنیات و کشفیات قلبی. یک سری راه‌های ماورایی و متافیزیکی. پسر مرحوم حضرت آیت الله العظمی حجت(ره) تعریف می کرد: رمل و اسطرلاب را چیده بودم که به یک نتیجه‌ای دست پیدا کنم و بساطی جور بشود. همین جوری گیر کرده بودم و یک هفته یک خانه اش پر نمی‌شد! می‌گفت: آقای حجت از بالای سرم رد می‌شد همنیطوری که رد می شد، گفت: چه کار می‌کنی؟ گفتم: مشغولم. می‌گفت: با نوک پایش حرکتی روی خانه‌هایی که چیده بودم انجام داد و گفت: اینجوری حل می‌شود و حل شد! گفتم: پدر جان این ها را بلد بودی؟! گفت: بله. گفتم: برای چه استفاده نمی‌کنی؟ گفت: علم را برای استفاده کردن نمی‌آموزم!

یکی از ضعف‌هایی که بنده و امثال بنده‌ای که مبلغ دینی هستیم، داریم این است که وقتی به یک علمی می‌رسیم، به نیت ترویج و تبلیغش علم را می‌آموزیم. این یک خصوصیت است یعنی علم را فی نفسه ارزش می‌نهند. خودش ارزش است، تعلّم ارزش است، عبادت محسوب می‌شود.

دلسوزی اش فراوران است. آدمی که در قلبش حسادت است، نمی‌تواند دلسوز باشد. آدمی که در قلبش کینه، بُخل یعنی صفات غیر دلسوزانه وجود دارد نمی تواند دلسوز باشد. وقتی می گوید دلسوزی امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) فراوان بود یعنی چه؟ یعنی امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) شخصیتی بود که روی این قسمت کار کرده بود. حسود نمی‌تواند دلسوز باشد. در داوری از حق دور نمی‌افتاد. چرا دور نمی‌افتاد؟ برای اینکه دنبال حق بود، نه دنبال نفع. چرا ما در داوری از حق  دور می‌افتیم؟ چون دنبال نفع هستیم.

نه آزمند بود، نه ناشکیبا. حرص نمی‌زد. چرا حرص نمی‌زد؟ برای اینکه این انسان دنیا را شناخته بود و می‌فهمید دنیا اصلاً ارزش آزمندی و حرص ندارد. چرا ناشکیبا نبود؟ برای اینکه این انسان دنیا را شناخته بود و می دانست دنیا ارزش ناشکیبی ندارد.

در پیوستن، نیکو کردار بود و در گسستن بزرگ رفتار.
 کسی احوالپرسی می‌کرد، با نیکی پاسخ می داد به گونه ای که این شخص گمان می‌کرد امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) از اینکه این شخص آمده با او رفیق شود، احساس افتخار و خوشحالی می‌کند. از آن طرف در گسستن بزرگ رفتار بود، در گسستن کریمانه اقدام می‌کرد به گونه ای که شخص گمان می‌کرد امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) به او احتیاج دارد!

کسی که می‌آمد دست رفاقت با علی(علیه‌السّلام) بدهد به دلیل نیک رفتاری امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) در ذهنش این توهم شکل می‌گرفت که چه خوب شد ما رفتیم بنده خدا تنها بود و از تنهایی بیرونش آوردیم و آن کسی که قهر می‌کرد امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) طوری دنبالش می‌رفت که باز این شخص با خودش می‌گفت: عجب اشتباهی کردیم او را تنها گذاشتیم! بنده خدا دارد دنبال ما می‌گردد.

این ها مبناست. شما کنار علی(علیه‌السّلام) احساس ایمنی می‌کنی. چرا؟ چون علی(علیه‌السّلام) برای هیچ چیزی تو را خفّت نمی‌دهد، برای هیچ چیزی تو را ذلیل نمی‌کند و برای هیچ چیزی تو را در منگنه قرار نمی‌دهد. چرا؟ چون علی(علیه‌السّلام) مبناها را حل کرده و می داند دنیا ارزش این چیزها را ندارد.

دویست باری مقداری از اشعار عطار نیشاپوری را برایتان گفته ام، این دویست و یکمین بار باشد: چون این تکه را دوست دارم باز می گویم: فلان شیخ را گفتند که فلان آیت الهی که حالا رقیبش هست فرمود: در پیشگاه عرفان و سلوک الهی ما پیلیم و فلانی پشه. جوابش فرمود که به او بگویید هم پیل تو هستی و هم پشه. ما هیچیم. مبنا را حل کرده؛ ما هیچیم.
این مقدمه بود.

»»» مبنای اول: ما در امر رسیدن به خداوند تبارک و تعالی دو مسیر داریم:
1- مسیر تکوین
2-مسیر تشریع

مسیر تشریع اول را باز می‌کنم. تشریع یعنی همین چیزی که شما لَه لَه می‌زنید که بشنوید. امام صادق(علیه‌السّلام) چه فرمودند؟ خداوند چه فرموده؟ تفسیر قرآن چه گفته؟ چه سیر مطالعاتی بخوانیم؟ چه کتابی بخوانیم؟ حضرت آیت الله العظمی فلانی چه فرموده؟ استاد اخلاق بیاورید. حلقه معرفت بگذارید. این ها تشریع است. تشریع یعنی آموزش. آموزش در کجا قرار می‌گیرد؟ در مغز. آموزش یعنی اطلاعات.

یک اخلاق تشریعی داریم که اغلب مردم دنبال اخلاق تشریعی هستند یعنی گمان می‌کنند اگر مبناها را حل نکنند، با اضافه کردن معلوماتشان می‌توانند متخلق به اخلاق الهی بشوند! مبنا را حل نکرده، مدام بالا می‌پرد. در یک بحثی عرض کردم شرعیات یعنی دینداری‌ها، عبادات، نمازها، روزه‌ها و…، شرعیات به این معنا بدون اخلاقیات یعنی چه؟ یعنی تکفیر! تکفیری ها همینطوری هستند دیگر، حافظ کل قرآنند ولی اخلاقیات ندارند، انسانیت ندارند!

تشریع یعنی آموزش و اینکه چه کتابی بخوانیم. تعداد زیادی شاگرد داریم که کاملاً معلومات استاد را از او گرفته اما تکوینیات استاد را نگرفته اند و به شدت هم به بیراهه رفته اند یعنی سی و پنج سال سر کلاس استاد بوده، پای زندگی استاد پنج دقیقه ننشسته! استاد را همیشه بر کرسی تدریس یا در مقام خطابه یا در مقام نوشتار دیده. کتابش را خوانده، سر کلاسش بوده و نمراتش هم بیست شده! اما چون با زندگی استاد مأنوس نشده، گمان می‌کند که شاگرد استاد است و به همین دلیل است که استادهای امروز جامعه ما وقتی از دنیا می‌روند، شاگردشان اصلاً قابل مقایسه با آن آدم نیست! چرا؟ چون این فقط علمش را یاد گرفته!

تعداد زیادی از خوارج فقاهت را از امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) یاد گرفتند، علم امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) را یاد گرفتند، تمام سخنرانی‌ها در مسجد بودند اما با علی(علیه‌السّلام) زندگی نکردند. چون زندگی نکردند، اخلاقیات را یاد نگرفته اند. ما به این  تشریع می‌گوییم، اخلاق تشریعی، هدایت تشریعی، مبناهای تشریعی، اصول تشریعی، فروع تشریعی، فقه تشریعی، احکام تشریعی، کلام تشریعی تمام علوم این مدلی تشریعی می‌شود.

تکوین یعنی چه؟ فارسی تکوین یعنی جنس این آدم‌. “قُلْ کُلّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَته”؛ قرآن کریم می‌گوید: به مردم بگو شما بر مبنای جنستان عمل می‌کنید. اعتکاف فضای علم افزودن نیست، فضای جنس پاکسازی کردن است. فضای زدودن ناخالصی‌های جنس. ما به این تکوین می‌گوییم. در فارسی می‌گوید فلانی ذاتش خراب است. ذات یعنی چه؟ یعنی کوْن.  امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) قبل از هر چیزی که از علی(علیه‌السّلام) دیده بشود، ذاتش دیده می‌شد. رفتار علی(علیه‌السّلام) دیده می‌شد. بعد سراغ گفتار می‌رفتند، حتی نحوه ی کلام. خطبه متقین را دقت بفرمایید، در خصوصیات متقین آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) تمام خصوصیاتی که برمی‌شمارند خصوصیاتی است که از کوْن دیده می‌شود.

فرض کنید اگر آدمی قرار باشد یک جلد کتاب را بخواند، امتحان بدهد و بیست بشود، چه ربطی به خوراکش دارد؟ خوراک به سلول بدن تعلق می‌گیرد، نه به ذهن. می‌گوید نه، “قلیل مؤونة” کم مصرف می‌کرد. در اعتکاف باید یک بازخوانی بکنیم. راجع به چه؟ راجع به ذات خودمان. ذات ما چیست؟ ذات از کجا شروع می‌شود؟

اول از بررسی رفتار، رفتارهایی که داشته ام، از سال قبل تا الان. ان شاء الله سال‌های بعد هم، همین‌گونه باشد. هر اعتکاف نسبت به اعتکاف قبلی و بعدی مقایسه رفتاری شود. چه اتفاقاتی برای من افتاده؟ شما حتماً و حتماً یادتان است که حضرت آیت الله فاطمی نیا که چند سال پیش اینجا خدمتشان بودیم، تعدادی گفتند حضرت آیت الله فاطمی نیا که می گفتند این بود؟! فکر می کردند چه چیزی می گوید؟! فرمودند: جوان اعتکاف کردی، خدا قبول کند اما به خانه برگشتی و به مادرت اخم کردی، دو زار رشد نکرده ای!

گفتند: این ها را که بلد بودیم، روضه خوان‌ های محله مان هم، همین را می‌گفتند! اشکال در این است که ما فکر می‌کنیم روضه خوان‌های محله ما سطح پایین می‌گویند، چرا؟ چون ما علممان بالا رفته اما کوْن ما هنوز پست است. ذات باید چک بشود و یک آدمی مثل آیت الله فاطمی نیا وقتی می‌آید، می‌فهمد کجا را باید بزند. اینجا که کلاس درس نیست که مثلا بنده ابراز فضل کنم و بگویم علمم این است.

اینجا کلاس اصلاح است. اصلاح یعنی چه؟ اصلاح نفس، اصلاح ذات. چه کسی می‌تواند اصلاح کند؟ هیچ علمی! من: 1- بفهمم.  2- اصلاح کنم. خودم شخصاً باید این کار را بکنم. مشکلات ذاتی من چیست؟ می‌گوید روایت بگویید مردم غیبت نکنند، تهمت نزنند، دروغ نگویند، زیر آب همدیگر را نزنند. این ها که تشریع است، ما باید کار کنیم تا مردم قلبشان را اصلاح کنند. قلب صالح، غیبت نمی‌کند. به قول مرحوم آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی، ریشه‌ها، خاک را باید اصلاح کنی. چرا میوه را سم پاشی می‌کنی؟! چرا برگ را سم پاشی می‌کنی؟! خاک را باید اصلاح کنی.

قرآن کریم راجع به زمین تأکید دارد و می‌گوید: این زمین، زمینی است که بار نمی‌آورد. شما صبح تا شب در این زمین کود می‌ریزی و بذر می‌پاشی. این زمین نَکِد است، زمین نَکِد یعنی کوْن، زمینه، چیزی که در وجود ما است. امثال بنده فقط می‌توانم بگویم خودت باید بنشینی و فکر کنی و آخر آن را دربیاوری. حب دنیا، حب دنیا یعنی چه؟ یعنی بنده راجع به دنیا هنوز تکلیف خودم را مشخص نکرده ام.

بالاخره این دنیا چرک کف دست هست یا نیست؟! بالاخره این دنیا گذرا هست یا نیست؟! بالاخره این دنیا ارزش شادمانی و غصه خوردن در آن معنای سطح بالا را دارد یا  ندارد؟! بالاخره این دنیا ارزش حق الناس را دارد یا ندارد؟! کل این دنیا ارزش رنجاندن یک مؤمن را دارد یا ندارد؟!

امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) گفت: اگر کل دنیا را به من بدهند، ارزن را از دهان مورچه نمی‌گیرم! به من ده میلیون بدهند، من ارزن را می‌گیرم، یک میلیون هم بدهند، می‌گیرم. اصلاً امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) اشتباه کرد! این چه کاری است؟! این چه حرفی است دارد می‌زند؟! ده میلیارد بدهند، نمی‌گیرم. ده میلیارد را بگیر، دو کیلو ارزن هم بخر به مورچه‌ها بده بخورند! منظورش این نیست که ارزن را از دهن مورچه نگیر، منظورش این است که کل دنیا به کوچکترین دلخوری ولو در دهان یک مورچه، نمی‌ارزد!

دارد به ما می‌گوید ذاتتان را اصلاح کنید. ارزش دنیا چقدر است؟ چقدر برای دنیا حساب باز کرده ای؟ به اندازه حسابی که باز کرده ای حرص بزن، به همان اندازه غصه بخور، به همان اندازه هم شاد باش، و بدان ا گر بیش از حد حرص می‌زنی یا بیش از حد غصه می‌خوری یا بیش از حد شادی، برای دنیا زیادی حساب باز کرده ای لذا خیلی از مواقع امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) فرمودند ارزش را ندارد. خدمت امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) آمدند و عرض کردند: برای خلیفه گری اقدام کنید و شما رئیس کل مملکت بشوید. فرمودند: ارزش ندارد، اگر بر بنده اجبار بشود و احساس تکلیف کنم، می‌آیم و کار می‌کنم.

الان ما از امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) خیلی جلوتر هستیم، چون دو میلیارد می‌دهیم که به این تکلیف برسیم!! امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) مفتی دنبال کار دین می‌رفت. ما ارزشمان بالاتر است، پانصد میلیون خرج می‌کنیم که تکلیف بر دوش ما نهاده شود و این مدل شیعیان امیرالمؤمنینی هم خود امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) باورش نمی‌شود که در آخر زمان اینقدر تکلیف برای ما اهمیت داشته باشد!

اعتکاف یعنی چه؟
 یعنی بدان اگر این چیزهایی که در دنیا برای تو ارزشمند بود نباشد، اتفاقی نمی‌افتد و اینکه ما به برادرها و خواهرها توصیه می‌کنیم که برادر من، خواهر من دو، سه روز موبایل و اینترنتت را کنار بگذار که بفهمی نبودن این ها لطمه‌ای به دنیای تو نمی‌زند، برای اینکه این قضیه را امتحان کنی.

»»» مبنای دومی که امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) داشت:
این را دقت کنید، همدلی ایجاد نمی‌شود برای چه؟ برای اینکه ذات ما نیاز به دو گزینه دارد:
– گزینه اول: محبت.
– گزینه دوم: نفرت.

نفرت جزء ذات ما است. چرا؟ چون خداوندی که عالم را خلق کرد می‌دانست انسان‌هایی که فکر می‌کنند می‌شود با محبت دنیا را گذراند، اشتباه می‌کنند. دنیا دنیایی است که یک درصدش را باید نفرت داشته باشی.

داریم راجع به همدلی صحبت می‌کنیم، چه ربطی به نفرت دارد؟! ربطش این است که امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) مدیریت کرده بود محبت خودش را تماماً خرج دوستان کند، “رحماءُ بینهم” و نفرت خودش را تماماً خرج دشمنان کند، “اشداء علی الکفار”. اگر “اشداءُ علی الکفار” سر جایش خرج نشود، اگر این طرف دشمنی نباشد که تمام نفرت خودم را خرجش کنم، نفرتم به دوستانم سرایت می‌کند لذا می‌گویند نصف دین، دشمن شناسی است. اصلاً همدلی بدون دشمن شناسی غیر ممکن است.

دوست من یک حرفی به من می‌زند من می‌خواهم از او ناراحت بشوم، می‌گویم چهار تا دوست دور همدیگر هستیم، از این ناراحت بشوم، از چه کسی ناراحت نشوم؟! انقدر آن طرف نفرت من را به خودش مشغول کرده که من قدر دوستم را کنار خودم می‌دانم. نفرت نسبت به دشمن مقوی محبت بین خودی هاست به یعنی اگر نفرت نباشد، آدم بین خودی قاطی می‌کند! می‌بینی بچه مذهبیِ حزب اللهیِ درجه یکِ کار بیستِ هیئتیِ ما تمام همّ و غمش این است که یک رفیقش زمین بخورد!!

زن حزب اللهیِ درجه یکِ رئیس کل بسیج دانشجویی در زندگی اش غرق شده، فکر و ذکرش را مادر شوهرش مشغول کرده!! از وقتی آمریکا را از ذهن این در آورده اند این سراغ مادرشوهرش رفته. مردِ خطِ  اولِ حزب اللهی که آرزوی شهادت داشت، همه فکر و ذکرش این است که مادر زن با سر زمین بخورد!!

این خیلی مهم است. تجربه شخصی خدمتتان عرض می کنم، بنده انقدر نفرت دشمنان در دلم است که نمی‌توانم از دوستانم متنفر باشم و بدم بیاید. نمی‌توانم ناراحت بشوم. هر چه بشود با هم هستیم دیگر. نه فقط با دوستان کانونی و هیئتی و بچه مذهبی ها و خیلی چیزهای دیگر.

ما به نفرت نیاز داریم، “آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا”؛  کدام دشمنان را می‌گوید؟ مادر زن یا مادر شوهر را می‌گوید. آن زمان که صهیونیسم نبوده. با این هایی که اسمشان را دشمن گذاشته ای، مدارا کن. چهار تا حرف می‌زنند، مدارا کن. مدارا یکی از قسمت‌های مهم زندگی امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) در مقابل دوستان است، دوستانی که با آدم دشمنی می‌کنند. نمی‌داند و نا آگاه است، کوتاه بیا، خودت را کوچک کن اشکالی ندارد، جای دوری نمی‌رود چون دوست است.

جمله را از آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) دقت بفرمایید: اگر شرایط طوری ایجاب کرد برای نگه داشتن یک دوستت، کل دنیا را هزینه کنی، باید هزینه کنی! مدارا کن. چرا زمان جنگ بچه‌ها با هم دعوایشان نمی‌شد؟ برای اینکه دشمن رو به رو داشتند و نفرتشان برای آن طرف خاکریز بود. این طرف خاکریز دعوا نمی‌شد، بحثی نمی‌شد، ناراحتی پیش نمی آمد. چرا عاشق همدیگر بودند؟ چون عشق درصدش بالا بود، نفرت ارضاء شده بود.

امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) در یارانش کاملاً واضح و آشکار کرده بود که نفرت خود را در کجا خرج کنند، خطبه آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) را دقت بفرمایید: قبضه شمشیر را در مشت خویش بفشارید، دندان‌ها را به یکدیگر بفشارید، درد را در فک خودتان احساس کنید، چشمان خود را احساس کنید که از حدقه دارد بیرون می‌زند، خون را در صورت بدوانید، قدم‌های خود را محکم کنید، سرهای خودتان را به خدا بسپارید، به خط دشمن بزنید.

این قسمت نفرتش است، برای این طرف می گوید: کنار هم نشسته اید، یار همدیگر باشید، کشت شما، کشت برادرت باشد. عشق شما، عشق برادرت باشد. فقر شما، فقر برادرت باشد. دست در جیب برادرت کنی و بدون اینکه بفهمد پول برداری و خرج کنی. زمان جنگ در سنگر قوطی می‌گذاشتند، هر کس پول داشت می‌ریخت. یکی بالا شهری بود دو هزار تومان، یکی هم پایین شهری بود صد تومان می ریخت. خرجی پیش می‌آمد با هم خرج می‌کردند، با هم می‌خوردند. هم دلی که شعاری نمی شود.

نفرتت را برای آن طرف خرج کن. دشمنت را بشناس و از دشمنت متنفر باش که بتوانی خوبی ها را تحمل کنی. بتوانی با دوستان خودت مروت داشته باشی. بتوانی با دوستانی که دشمنی می‌کنند مدارا داشته باشی. این نمی‌فهمد، جهل دارد ولی دشمنت نیست. لذا وقتی پدرت می میرد شما را در آغوش می‌کشد، گریه می‌کند و سر روی شانه‌ات می‌گذارد، این شخص جهل داشت که با شما دشمنی می کرد. دشمن شناسی اش قوی نبود که با شما دشمنی می کرد.

پر صلابت بود اما در معاشرت شیرین تر از عسل می‌نمود. در دوستی خالص و مصلحت اندیش بود. خالصانه مصلحت تو را به عنوان یک دوست رعایت می‌کرد ولو تندی کند، ولو اشکالت را بگوید. و در پیمان استوار و وفادار. بردبار بود و برای همگان بی دردسر. دردسر برای کسی نداشت. و پیوند دهنده بود بین یاران. از خدای عزوجل خشنود بود و بر خلاف هوای خویش گام می‌نهاد. به آزار رسان خویش سخت نمی‌گرفت. همه این هایی که دارد پشت سر همدیگر می آورد، اخلاقیات تکوینی است.

در آنچه به او ربط نداشت، دخالت نمی‌کرد و وارد نمی‌شد. خیرش فراوان بود و شرش ستر. در خوراک به اندک اکتفا می‌کرد و در بهره برداری از دنیا به کمترین قانع بود. بر خلاف اهل دنیا که از بلا می‌هراسند، خود را برای خلق به بلا می‌افکند و از آبرو، مال، جان و اموال خویش برای شادمانی خلق خرج می‌کرد. در آنچه که به خدا مربوط بود، به شدت شتابان بود. یعنی برای خدا می‌دوید اما برای دنیا عجله نداشت، قسمت است دیگر، رسیدیم که رسیدیم، نرسیدیم هم مهم نیست.

خود را می‌شناخت و دائم نفس خویش را فرو می مالید. انقدر امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) بر خود نهیب می‌زد که نهیب زدن بر یاران دیگر جایگاهی نداشت. انقدر به نفس خودش مشغول بود که مجالی برای ارزیابی کردن نفوس دیگران نبود. سخن ناصح را می‌پذیرفت و بر مردم گمان نیک داشت. “الحبّ فی الله” را با فهم و علم و در “البغضُ فی الله” نیز با فهم و علم وارد می‌شد.

اگر می خواست کسی را دوست داشته باشد، چیزی را دوست داشته باشد، پستی را دوست داشته باشد، مالی را دوست داشته باشد، اول می‌دید این دوستی در مسیر خدا است یا نه و اگر قرار بود چیزی را دوست نداشته باشد، اول چک می‌کرد این دوست نداشتن در مسیر خدا است یا نه؟!

هر کوششی را کوچک تر از کوشش خویش می‌پنداشت. هر کس هر تلاشی می‌کرد می‌گفت از کار من بهتر است. و هر نفسی را خالص تر از نف خویش. همنشین بی نوایان، یاری رسان حق پرستان، یاور غریبان، رفیق بیچارگان و پناه پناه جویان.

بنده خدایی هست که کار خیریه زیاد انجام می دهد و تشکیلات خیریه ای زیاد دارد، مِن جمله از جاهایی که خودش هم در این کار یدی دخالت می‌کند، در شمال ویلای درجه یک در بهترین جای شمال با مساحت زیاد گرفته، پشت سر هم در تمام سال با کمیته امداد قرار بسته، مستعضعفینی که در عمرشان یک درخت گیر نمی‌آورند که زیرش بنشینند، چایی و کباب بخورند، اینجا می آورد و بهترین نوع تفریح و تغذیه را برایشان جور کرده. از این کار هم لذت می‌برد.

یکی از دوستان می‌گفت اگر به شما هم پول بدهند، شما هم راضی هستی همین کار را بکنی؟ گفتم صددرصد! چون امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) فرمود حسن جان: قشنگ ترین لحظه عمر من، بالاترین لذت علی آنجایی ست که در کنار یتیمان، بینوایان، بیوگان سر سفره رنگین بنشیند آنان بخورند و علی لذت ببرد.

آقا امام مجتبی(علیه‌السّلام) می‌فرمایند: این همه در خانه پدرمان امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) عمر کردیم، روزی قبل از ظهر رد می‌شدیم، بوی جیگر آمد. پدرم لبخندی زد. گفتم: بوی خوبی بود نظرتان هست جگر بخریم؟ لبخند پدر را من باب تایید گرفتیم. سریع رفتیم جگر خریدیم و برگشتم. وقتی به خانه رسیدم دیدم امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام)  زانوانش را بغل کرده، اشک در چشماش جمع شده! امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) فرمودند حسن جان: دارم گریه می کنم چرا علی باید به ذهنش بگذرد در جایی که مردم گرسنه یک لقمه نان هستند، جگر بخورد؟!

برادرها و خواهرها، اسم مومن و حزب الله را دارید به یدک می کشید. خرج های زیادی را کم کنید. با این خرج هایی که شما دارید می کنید عده زیادی خوشحال می شوند. مدام نگویید فلانی میلیاردر است و چرا ما نداریم؟! آن زمانی که حاکمان ما تجمل و تبرج داشتن را جرء محاسن بدانند و به رخ بکشند، نقطه ی انحطاط اسلام است، نه فقط جمهوری اسلامی!

ابهت و عظمت اسلام باید مشخص بشود، باید ببینند! به این کارها می گویند کارهای پوپولیستی، کارهای مردم فریب. بله ممکن است عده ای این کارها را انجام بدهند تا مردم را فریب بدهند اما علی(علیه‌السّلام) هم همیشه از این کارها انجام می داد. قصد فریب دادن مردم را نباید داشت اما واقعاً بر من و شما، حاکم باشیم یا نباشیم، آیا جایز است سفره هایی که می توانیم با تقسیم آن عده ای را خوشحال کنیم را، تماماً با نفس بنشینیم و نان را در روغن چرب بزنیم و نوش جان کنیم؟!

اگر فردا در مملکت کاره ای شدی، تجمل و تبرج را از تشکیلاتت کم کن، نمی شوی از زندگی ات کم کن. چقدر آدم داریم که گیر مارک هستند! لباس باید مارک دار باشد! چقدر آدم داریم که گیر شکم هستند! چقدر آدم داریم که برای یک شب در یک مکان مثلاً با تجمل خرج می کنند که بگویند رفته ایم تا به دلمان نماند!!

بعد امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) تمام عمرش دو سیخ جگر نخورد و نگفت به دلم نماند. گفت: شما نمی توانید مثل من باشید اما می توانید خودتان را جمع کنید. “أَعِینونی بِورعٍ و اجتهاد و عِفَّة و سداد “.

دائماً هم این ملت فریب می خورند، دائما می گویند فقر را برمی چینیم، بیکارها به سر کار می روند، سفرهایتان را رنگین می کنیم! ملت ما شعار را می بیند و مبنا را دقت نمی کند! کسی که در کاخ می نشیند، نمی تواند برای کوخ نشین راه حلی بیاورد! اگر می خواهی حل کنی اول باید از کاخ بیرون بیایی. کسی که به نان چرب عادت کرده، نمی تواند نان تو را چرب کند. کسی می تواند مردم را از فقر، یتیمان را از بی عاطفگی، محرومان را از محرومیت نجات بدهد، که در وسط فقر و محرومیت زندگی کند. علی(علیه‌السّلام) باشد، علی(علیه‌السّلام) نمی توانم باشم، پایین تر از علی(علیه‌السّلام) باش! در مسیر علی(علیه‌السّلام) باشد.

خودت را سمت جناح های سیاسی و قوه مجریه و مقننه نبر، خودت را نگاه کن. به خاطر علی(علیه‌السّلام) مقداری تجمل خودمان را بعد از اعتکاف کم کنیم. انسان باشید، عاطفه ات را تقسیم کن. مردم را از نگاه محبت آمیز، لبخند و نوازشت محروم نکن. اگر نانی داری با فقرای جامعه تقسیم کن. به کمتر خوردن، کمتر گشتن و عادی بودن قناعت کن. لذتت را در لذت بردن مردم قرار بده. لبخندت را بعد از دیدن لبخند یتیمان جامعه قرار بده.

زمانی در کانون خواهری نامه نوشته بود که مردم خودمان گرسنه اند چرا به سوریه کمک کنیم؟! گفتم خواهری که نامه نوشته، بیرون از حسینیه برای محرومان ایران دارند پول جمع می کنند، شما برو کمک کن! شما نه به آن ها می دهی نه به این ها، خودت داری می خوری!!

تا سبک زندگی خود را بر مبنای دلسوزی قرار ندهیم، من و شما با سلوک، عرفان و تشریع کاملا بیگانه ایم. سبک زندگی باید بر مبنای انسانیت باشد. اعتکافی که کسی وقتی از آن بیرون می رود و خلقش به علی(علیه السلام) نزدیک تر شده باشد، اعتکاف به درد بخوریست. نه اعتکافی که مبحث کلامی بیشتری یاد گرفته باشد! اعتکاف باید انسانیت من و شما را متبلور کند و انسان از آن بیرون رود.

در یکی از بحث های انسان شناسی عرض کردم اولیای خداوند به درجه ای از انسانیت می رسند که فارغ از اینکه عمل شما در قبال برادر و خواهرت عقوبت و پاداشی تحت عنوان جهنم و بهشت داشته باشد، دلشان نمی آید کسی را اذیت کنند!

طرف می گوید حق الناس کرده ام راهی بگویید تا برطرف کنم. وقتی خوب نگاه می کنی می بینی تمام دلش را تشریع پر کرده و دنبال راهیست تا حق الناس را برطرف کند، دلی که اذیت شد را چه خواهی کرد؟! بخشید تمام شد رفت، تو چرا خوشحالی؟! به جهنم نمی روی و به بهشت می روی، چرا خوشحالی؟! چرا افسرده نیستی که شعور نداشته ام دل کسی را نیازارم؟!!! چرا نمی گویی من انسان نبوده ام؟! لذا امیرالمومنین(علیه‌السّلام) نمی نشست که ببیند بهشت می رود یا به جهنم! می گفت: خدایا جهنمی که علی(علیه‌السّلام) در ذهن خود ساخته که حتی من علی(علیه‌السّلام) با اصول اساسی انسانیت فاصله دارم وگرنه در دیانت علی(علیه‌السّلام) سر سوزن یا یک میلیمتر خطا نمی بینی.

علی(علیه‌السّلام) از اینکه خدایی باشد و عبادتش کامل باشد، هیچ احساس خطر نمی کند، این طرف قضیه انقدر انسانیت قله اش رفیع است که علی(علیه‌السّلام) هم فاصله خودش را با این قله زیاد می بیند، جهنم ذهنی برایش زیاد کرده که چرا شبی علی(علیه‌السّلام) خوابیده باشد و خلقی در گوشه ای نگرانی داشته باشد و من بتوانم آن را برطرف کنم؟! این انسانیت است.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید