امروز 20 دی 1403 - 8 رجب 1446
خواندنی ها

متن سخنرانی - چرا ممتحنه؟ (1) - ایام فاطمیه دوم 1403

14 دی 1403 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: چرا ممتحنه؟

یا ممتحنه
متن سخنرانی
سیدمحمد انجوی‌نژاد
موضوع سخنرانی: چرا ممتحنه؟- قسمت اول
تاریخ: 1403/09/14

 

عناوین اصلی سخنرانی:
» تفسیر «لاإِکرَاهَ فِی الدِّینِ» در قرآن چیست؟
» وقتی قلب از محبت خدا خالی می‌شود محبت اولیاء دیگر جایش را می‌گیرد
» چرا حضرت زهرا(سلام الله علیها) مرگ خود را از خدا خواست؟
» مکانیزم دنیا همراه با سختی‌هایی است که اگر آن¬ها را به جان نخریم، مجبوریم سختی های بزرگتر را تحمل کنیم

 

بحتی که ان‌شاءالله امشب شروع می‌کنیم، چرا ممتحنه؟ عنوان بحث را بخواهیم باز کنیم به این برمی‌گردیم که وقتی زیارت خانم صدیقه کبری(سلام‌الله‌علیها) را معصوم با این جمله آغاز می‌کند «ألسّلامُ عَلُیکَ يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ» یعنی مهم‌ترین صفت حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) را که اولین صفتی است که باید به آن سلام بدهیم «مُمْتَحَنَةُ» یعنی امتحان شده برمی‌شمارد و این داستان بحثی می‌شود که الان داریم. وقتی امتحان الهی را از منظر کلام صدیقه کبری(سلام‌الله‌علیها) می‌خواهیم وارد شویم، نکته مهمش این است که یک خانمی است که هیجده سال از خداوند تبارک و تعالی عمر گرفته؛ نه سال اولش در رنج و غربت و قحطی و جنگ و استرس جنگ؛ نه ‌سال دوم که همه خبر دارید چه اتفاقاتی افتاده است تا لحظه شهادت! یعنی خانمی که امام صادق(علیه‌السلام) هم می‌فرماید ما در حاجاتمان وقتی کارمان گیر می‌کند به مادرمان متوسل می‌شویم؛ خودش زندگی اش این بوده است. یک زندگی تماما گریه! یعنی حتی در شادترین روزهایی که یک زن باید داشته باشد مثل عروسی که داستان عروسی حضرت با آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و فضای پر از ناراحتی و غم و گریه تا بعد لحظه به دنیا آمدن فرزندان! برای هر فرزندی خانم در حین بارداری و هنگام زایمان و بعدش، گریه و غم و مصیبت داشته، یک خانم هیجده ساله که به اندازه یک آدم سیصدساله زجر کشیده است.

 

» تفسیر «لاإِکرَاهَ فِی الدِّینِ» در قرآن چیست؟
از این منظر وقتی به بحث امتحان نگاه می‌کنیم و الگوی فاطمی می‌گوییم، خود فاطمه چه بوده است؟ این را از کلام خودشان می‌خواهیم بررسی کنیم. این بحث چون کلام حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) را می‌خواهیم بگوییم، لازمه اش این است که نگاهی به این قسمت از آیةالکرسی کنیم چون صحبتی که از حضرت می‌خواهیم نقل کنیم به آیه قرآن و آیة الکرسی استدلال می‌کنند. به این قسمت از آیه دقت کنید « لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» که همه بلدید تا می‌رسد به «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ». «لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ» که بحث خیلی مفصلی است که دین باید قلبی باشد چون در سطح جامعه دین اجباری نیست این معنای درست آن نیست. لا اکراه یعنی دین باید قلبی باشد و اگر کسی می‌گوید من دیندارم ولی قلبش قبول نکرده باشد، دیندار نیست. نه این که من به این آقا بگویم این کار را نکن و بگوید «لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ»! اصلا این ربطی به این آیه ندارد. آیه می‌گوید دین باید با قلب پذیرفته شود. اکراه یعنی کراهت قلبی! چرا؟ «قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» برای این که ما به انسان‌ها یک قوه‌ای به نام اختیار دادیم و می‌تواند انتخاب کند و رشد و تکامل را با گمراهی روشن کردیم و کاملا مشخص است. الان ممکن است شما در ذهنتان بگویید که بعضی جاها مشخص نیست، آن جاهایی که مشخص نیست را اصلا شما ولش کن! همین قسمت هایی را که مشخص است، بگیر!ممکن است شما در نحله‌های عقیدتی و سیاسی بروید و یک‌سری ابهامات باشد اما در یک فضای بالاتر و اصول کاملا مشخص است. این طرف رشد است و این طرف گمراهی! خیلی تابلو! وقتی ما این کار را کردیم، قد تاکید است؛ تبین هم تاکید است، دیگر «لاإِکرَاهَ فِی الدِّینِ» باید با قلبت قبول کنی. اگر قبول نکنی مشکل خودت است.

نکته بعدی این است که آن هایی که ایمان آوردند «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا» خدا را به ولایت پذیرفتند. در قسمت دوم می گوید «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» یک عده هم مخالف به ولایت پذیرفتن خدا هستند. ولایت در این‌جا چند مدل معنا می‌شود. یک معنایش همان ولایتی که جزو مباحث تشیع و اسلام و حتی دین‌های دیگراست. یک معنایش دوستی است؛ خداوند دوست دارد. ببینید مسیری که انسان‌ها هدایت می شوند، قلب است. لا اکراه، کُره است؛ مخالف «کُره» محبت و معرفت می‌شود. مسیر را از اول مشخص کرده است و ما از مسیر محبت قلبی شما را هدایت می‌کنیم؛ اگر قلبتان را به سران طاغوت بسپارید آن‌ها هدایتتان می‌کنند؛ یعنی دینتان را، معرفتتان را و راهی را که دارید انتخاب می‌کنید خیلی عقلی هم نیست، بیشترش محبتی است که محبت لایه لایه دارد؛ یک قسمتش محبت دیگران است، یک قسمتش محبت نفس است، یک قسمتش محبت دنیاست. دعوا سر حب و محبت است. کسی که از نظر عقلی، دینی، معرفتی، سیاسی تعطیل است وهر بچه دبستانی هم این را می فهمد؛ به کسی که او را دوست دارد می‌گویی چرا حرف این را گوش می‌دهی؟ می‌گوید دوستش دارم. چرا دوستش داری؟ می‌گوید بازیگر خوبی است، خوشکل است، فوتبالیست خوبی است. شما چرا برای او توضیح می‌دهید که اگر این بازیگر خوبی است یا خوشکل است یا قدش بلند است یا مثلا خوب می‌تواند زیرتوپ بکشد این الزاما نظرات اعتقادیش درست نیست؟ او مسیرش را عقلی انتخاب نکرده است و حبی انتخاب کرده است. دوستش دارد و تقلید می‌کند هرچه هم بگوید، چشم می‌گوید. صد میلیون می‌دهد که با او سلفی بگیرد این عقلانی است؟ مسیر، مسیر حب است. دوستش دارد و برایش مایه می‌گذارد.

از طرف دیگر خیلی وقت‌ها که این مدل پای کار خدا ایستادن او برای ما عقلانی نیست. از او هم بی‌خود سوال می‌کنید، آقا این افراط‌ها چیه ؟ چرا این مدلی هستی؟ می‌گوید دوستش دارم. دوست داشتن یعنی چه؟ دوست داشتن یعنی شما اگر احساس کنید ممکن است خوشش بیاید، انجام می‌دهید و اگر احساس کنید ممکن است بدش بیاید، انجام نمی‌دهید؛ این می‌شود دوست داشتن! اطاعت های دیگر عقلانی است. یک کاری قطعا بد است مولا خوشش نمی‌آید و انجام نمی‌دهید. یک کاری خوب است مولا خوشش می‌آید؛ فرموده است و انجام می دهید. عقلا، شرعا و فقها سه‌چهارهزار نفری که شب‌های قبل عاشورا، اباعبدالله(ع) به ایشان گفت اگر من امام شما هستم، اذن می‌دهم که بروید؛ هیچ گناهی در پرونده‌اشان نوشته نمی‌شود هرکه در قیامت گیر دهد می‌گویند خودش گفته بروید اما آن دوهزارونهصدوبیست نفری که رفتند؛ همه‌شان می‌دانستند که امام دوست دارد که بمانند. موضوع این بود که با دلشان پای کار امام نبودند و با عقلشان پای کار امام بودند. شاید اگر امام می‌گفت شما سه‌هزارتا اگر رفتید و امامتان را تنها گذاشتید همه جنهمی‌ هستید و برکت هم از زندگیتان می‌رود؛ من فکر می‌کنم دوهزاروهفتصد نفرشان می‌ماندند. مگر دیوانه است خودش را جهنمی کند.

 

» وقتی قلب از محبت خدا خالی می‌شود محبت اولیاء دیگر جایش را می‌گیرد
به مؤمن غیرمحب اگر راه فرار بدهی، فرار می‌کند؛ راه فرارش را ببندی می‌ایستد. شما فرض کنید روزه مستحب باشد و بگوییم خدا روزه را دوست دارد چند درصد روزه می‌گیرند؟ ما پای کار خدا که دلی نیستیم؛ عقلی‌ هستیم. تازه می‌گویند که دین شما عقلی نیست. بدبختی ما این است که دینمان عقلی است اگر عقلی نبود و از مسیر محبت بود مثل حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) که می‌فرمایند ما مدلمان این است و اگر ما ولی‌مان خدا بود خیلی جلوتر بودیم. همه دینمان عقلی است. نود درصد سوالی که نسل جوان از بزرگترهایش می‌کند راجع به مباحث عقلی است. یکی سؤال نمی‌کند من محبت خدا در دلم نیست چه خاکی به سرم بریزم؟ اصلا این سؤال موضوعیتی برایش ندارد. محبت خدا نیست که نیست! وقتی قلب از محبت خدا خالی می‌شود محبت اولیاء دیگر جایش را می‌گیرد. بالاخره یک محبتی باید در قلب باشد. بعد این محبت اولیاء دیگر، این دوستان دیگرت را فکر نکن یک محبت واقعی است. اگر اذیت شدید نگویید چرا آدم‌ها این‌قدر بی معرفتند؛ ذات محبت زمینی همین است.

 

» چرا حضرت زهرا(سلام الله علیها) مرگ خود را از خدا خواست؟
نکته دوم من همیشه برایم یک سؤال بود و خیلی هم ناراحت شدم که چرا جدیدا در نودسالگی! باید به این جواب برسم. شصت‌سال این سوال در ذهنم بود که این «اللهم عجل فی وفاتی» حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) دلیلش چیست؟ چرا یک خانم هیجده ساله باید این‌جا این را بگوید؟ بعد به ما بگویند شما باید پای کار خدا بایستید ولی این زود می‌خواهد راحت شود و برود. معصومین، امام حسن(علیه‌السلام)، امام حسین(علیه‌السلام) و حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) را می‌نشاند و می‌گوید من دعا می‌کنم شما آمین بگویید و خوب این دعا می‌گیرد. حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) مستجاب الدعوه نباشد کی مستجاب الدعوه است؟ برای چه دعا می‌کنی «اللهم عجل فی وفاتی» خدایا زودتر مرگ مرا برسان؟ چقدر ناراحت شدم که من چند وقت است این متن را دیده بودم اما گذری! چند وقت پیش داشتم آیه «لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ» را بررسی می‌کردم که رسیدم به این متن! متن مربوط به وقتی است که حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) در بستر افتادند و بانوان مهاجر و انصار به عیادت خانم صدیقه کبری(سلام‌الله‌علیها) آمدند. جملات ایشان خیلی جالب است. دقت بفرمایید من فارسی‌اش را برایتان می‌خوانم. می‌فرمایند دیگر نمی‌خواهم در دنیا بمانم «ألَّلهُمَ عَجِّلْ وَفَاتِي سَرِيعا» و کاری به کار شما ندارم چون شما نخواستید به هدایت ما تن بدهید. یک‌دفعه می‌رسم به هدف خلقت الهی از خلق این معصومین که ایشان هیجده سال تلاشش را کرد و دید دیگر به سقف رسیده است. از این به بعد هرچه بگوید این مردم دیگر عمل نمی‌کنند، هرچه خواسته گفته است.

فلسفه وجود اولیای خدا در روی زمین این است که مردم را هدایت کنند. حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) در هیجده سالگی به سقفش رسید و رسما می‌گوید من می‌خواهم زودتر از این دنیا بروم و کاری به شما و مردان شما ندارم. ما می‌خواستیم شما را کمک کنیم شما خلافت علی را قبول نکردید؛ شما پی خواسته‌های خودتان رفتید؛ من دیگر وظیفه‌ای ندارم. حضرت زهرا در جمله آخر می‌فرماید «لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ» ما اهل بیت، ما جانشینان خداوند تبارک و تعالی، به زور دنبال هدایت کردن شما نیستیم؛ باید بخواهید. نمی‌خواهید، در خانه ما را نمی‌زنید. دیگر حرف‌های ما محلی از اعراب ندارد؛ ما دیگر کاری در دنیا نداریم. تا آن‌جایی کارداریم که از ما یک کاری بربیاید. کاری برنیاید، «ألَّلهُمَ عَجِّلْ وَفَاتِي سَرِيعا» این‌جا خانم استدلال می‌کنند به «لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ». علی می‌خواست شما را کمک کند اما شما او را رها کردید. ما اهل بیت کسی را به زور هدایت نمی‌کنیم چون اگر به زور هدایت کنیم فایده ندارد، هیچ فایده ندارد. «لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ» دین باید قلبی باشد. مهم‌‌ترین دلیلی که شما علی را کنار گذاشتید این بود که علی سخت می‌گیرد. سخت علی چه بود؟ خرخره ثروتمندان دزد را می‌گرفت که این‌قدر نخورند و به این‌طرفی‌ها بدهد و این‌ها شعورشان نرسید که قرار نیست به شما سخت بگیرد. متنها این ثروتمندان چه کسانی بودند؟ رؤسای قبایل بودند. به قول امروزی‌ها الیگورشیا می‌گویند. کسانی بودند که آن‌ها مردم را هدایت می‌کردند.

 

» مکانیزم دنیا همراه با سختی‌هایی است که اگر آن‌ها را به جان نخریم، مجبوریم سختی های بزرگتر را تحمل کنیم
برگردیم به آیة الکرسی، کسانی که اولیائشان خدا نیست و اولیائشان این رییس قبیله، این پولدار، این الیگورشیا و این گنده است؛ اینها اگر به ضررشان هم باشد پای ولی‌شان ایستادند. حضرت فرمودند علی نمی‌خواست به شما سخت بگیرد از این نرم‌تر اصلا وجود ندارد. اصلا شما چه‌جوری می‌توانید بگویید یک امام معصوم بیاید به قول مسیحی‌ها از پاپ کاتولیک‌تر باشد؛ از خدا که نمی‌تواند بهتر باشد اما به جملات دقت کنید، مکانیزم دنیا همراه با سختی‌هایی است که اگر آن‌ها را به جان نخریم، مجبوریم سختی های بزرگتر را تحمل کنیم. الان بعد از 1400 سال بعضی از مباحث روانشناختی این‌ها را می‌گوید که دنیا با مکانیزم خلقتش همراه با سختی‌هایی است که اگر آنها را با جان نخریم و اگر استقبال نکنیم مجبوریم به سختی‌های بزرگتر تن دهیم. سریع علامت سؤال ذهنتان را پاک کنم مخاطب مؤمنین است. آن کسی که جهنم را انتخاب کرده است کاری به او نداریم. الان هم فکر نکنید از کسی که جهنم را انتخاب کرده است بخواهد حرف‌های ما را گوش دهد. دنیا یک سختی‌هایی دارد که باید به جان بخریم که می‌رسیم. این به جان خریدن راه حلی دارد یا نه؟ در آیة الکرسی می‌فرماید:
1- اعتقاد باید از مسیر قلب باشد .
2-اگر دوست داشته باشید دنبال رضایت محبوبید و رضایت محبوب برایت لذت بخش است، کراهت محبوب برایت متنقر کننده و تنفرزاست. اگر سمت اولیاء طاغوت بروید ، رضایت او برایتان مطلوب است و کراهت او برایتان نامطلوب است و دوست دارید این مدلی باشید. شما رفتید و سختی‌ها را از لشکر کسی انتخاب کردید که هم به سختی‌های بزرگ‌تر دچار خواهید شد و هم قیامتتان را از دست می‌دهید. این طرف یک سختی‌هایی دارد و این را خانم هیجده ساله‌ای می‌گوید که از نظر روحی و روانی واقعا زندگی سختی داشته است.

سراغ آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌رویم. این جمله آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) از جملاتی است که خیلی باید رویش فکر کرد. نهج البلاغه حکمت 112 «مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلْیَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِجِلْبَابا» کسی که ما اهل بیت را دوست دارد خودش را آماده کند برای یک فقر خیلی پیچیده شده!  سید مرتضی این کلمه فقر را این‌جا تفسیر می‌کند و شرح می‌دهد. می‌گوید فقر سه قسمت است:
1- فقر مالی که از آن سختی‌هایی است که باید در یک برهه‌ای از زندگیتان بچشید و اگر نچشید به سختی‌های بزرگ‌تر دچار می‌شوید.
2- فقر زیر مجموعه قرآن «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» یعنی بگویید همه چیز مال خداست، ما فقیر درخانه خدا هستیم و اگر این را بگویید یک احساس غنا به شما دست می‌دهد که از عالم بی نیاز می‌شوید. دستتان را جلو عالم دراز نمی‌کنید، زبانتان دراز است و پایتان هم دراز است. راحت! چرا فلان حرف را نمی‌زنید؟ می‌گوید نمی‌شود. چرا نمی‌شود؟ می‌گوید وامدارم. می‌گویم وامداری حرف نزن! برو شیمی درس بده! شیمی را مثال زدم. برو علوم تجربی درس بده! در حوزه علوم انسانی وامداری، حرف نزن! به اندازه‌ای که وامدار نیستی حرف بزن! خوب شد آقا! تعدیلش کردم. در دیدارشعرا با رهبر معظم انقلاب در اوایلی که ایشان رهبر شده بودند و مرحوم اخوان ثالث هم بود. الان در ذهنم نیست که مرحوم اخوان ثالث بلند شد این حرف را زد یا یک شاعر دیگر! فرق نمی کند، حرف و جوابش مهم است ولی فکر کنم اخوان بود. بلند شد و گفت، بسم الله الرحمان الرحیم همان‌طور که می‌دانید در طول تاریخ، شعرا منتقد پادشاهان و حکام بودند. آقا یک لبخندی زد و گفت، در طول تاریخ که نه، منظورت از الان است چون تا الان که نبودند. چرا تاریخ را تحریف می‌کنید؟ در طول تاریخ همیشه شعرا وامدار ثروتمندان و پادشاهان بودند. مولوی هم که بودی باید یک مثنوی برای حاکم زمانه بیرون می‌زدی! چه کسی می‌گوید همیشه شعرا منتقد بودند؟ ما چندتا فرخی یزدی داریم؟ چندتا میرزاده عشقی داریم؟ اصلا نداریم. تازه این‌ها هم که کمونیست بودند؛ یعنی نانشان در مخالفت این مدلی بود. خیلی با تساهل و تسامح بخواهیم بگوییم، چندتا انوری داریم؟ ناصرخسرو را یادم رفت. «من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی دُر لفظ دری را» مگر چندتا این‌طوری داشتیم؟

3- سید مرتضی در شرح کلام امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌گوید ریشه لغوی فقر این است؛ یک حلقه‌ای است که ازبین استخوان بینی شتر رد می‌کنند و به استخوان گیرمی‌کند و دردناک است. فقر به آن حلقه می‌گویند. این حلقه چکار می‌کند؟ شتر وقتی چموشی می‌کند ساربان حلقه را می‌کشد. به کلام امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) برگردیم، «مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ» کسی که ما اهل بیت را دوست دارد «فَلْیَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِجِلْبَابا» خودش را برای فقر آماده کند. محبت ما اهل بیت نمی‌گذارد چموش شوید. هر وقت چموش شدید حلقه محبت را بکشید. چموشی از نظر قرآن کریم؛ بنده دنیا شدن، حلقه را بکش! از شادی‌های دنیا خیلی خوشحال‌شدن، حلقه را بکش! از مقام های دنیا سرمست‌شدن، حلقه را بکش! از ناراحتی های دنیا خیلی ناراحت‌شدن، حلقه را بکش! تمام زندگی را وقف دنیا کردن، حلقه را بکش! این را فرداشب می‌گویم که در شش آیه [قرآن] خدا می‌گوید شما را برای امتحان خلق کردیم. چیز دیگری هم نمی‌گوید؛ مثلا در یک آیه بگوید، شما را خلق کردیم برای امتحان شدن بعلاوه فلان! نه، همه آدم‌ها را برای امتحان‌شدن خلق کردیم. در نه آیه‌ی دیگر می‌گوید بعد از امتحان زندگیتان شروع می‌شود. این را که اسمش زندگی گذاشتید؛ زندگی نیست. بعد از امتحان زندگیتان شروع می‌شود. در چهار آیه می‌گوید اصلا سیستم‌تان را طوری خلق کردیم که این دنیا چون ته دارد، اذیت می‌شوید. ما یک دنیای بدون ته و الی بی‌نهایت برایتان در نظر گرفتیم. همه را جمع کرده و این‌جا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند، هر کاری در زندگی که فکر کردی برای آن خلق شدی اشتباه است؛ حاشیه زندگی است؛ خلق شده‌اید که بروید.

از این‌جا می‌خواهید تهران بروید، خلق شدید که در این جاده حرکت کنید و این نهصد کیلومتر را بروید اگر می‌خواهی بغل بزنید و بنزین بزنید، غذا بخورید، اگر جایی کوه و دشت است و می‌خواهید تنتان را به آب بزنید. همه را بروید. نگفتم نروید اما شما حرکت کردید که تهران بروید. حرکت نکردید برای این که بغل کوه چای بخورید. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند، همه زندگی مبارکتان، اما هر وقت فکر کنید که این ‌همه برای این خلق شدید، اشتباه است. هر وقت فکر کنید برای این خلق شدید، اشتباه است! ببینید، چقدر سکته می کنند بابت این‌که یک قسمت از دنیا گیرشان نیامده! چقدر خودکشی می‌کنند که یک قسمت از دنیا گیرشان بیاید؛ یعنی قلب و روح و روان و جسمشان را گذاشتند که یک چیزی از این بغل، پمپ بنزین و دستشویی و رستوران و بغل کوه، گیرشان بیاید و در این آب سد بپرند و این‌ها را فکر می‌کنند زندگی است. اصلش این است که شما مستقیم بروید. «إِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»‌ خدایا ما را در صراط مستقیم بینداز! معنی صراط مستقیم چیه؟ همه می‌گویند «وَلَاالضّالین» و نه گمراهان! صراط مستقیم یعنی راه شهدا، انبیاء و فلان! این‌ها درست ولی دقیق بگو صراط مستقیم چیه؟ صراط مستقیم یعنی جلو بروید. گمراهی چیه؟ این بی راهه‌ها؛ زده بغل پمپ بنزین، دستشویی، رستوران و فلان! شما برای این‌ها راه نمی روید. ان‌شاءالله خدا به همه ما توفیق عمل کرامت کند. بقیه‌اش اگر زنده بودیم فردا شب، صلوات ختم کنید.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید