یا ممتحنه
متن سخنرانی
سیدمحمد انجوینژاد
عنوان سخنرانی: چرا ممتحنه؟ – قسمت دوم
تاریخ :1403/09/15
عناوین اصلی سخنرانی:
» راهحل امیرالمؤمنین(ع) در خصوص کنترل حب دنیا چیست؟
» گاهی انسانها، خودشان را فریب میدهند
» چگونه در زندگی صبور شویم؟
» خدا آدمها را امتحان نمیکند که رفوزه شوند، امتحان میکند که رشد کنند
جلسه قبل راجع به این صحبت کردیم که چرا مهمترین لقب حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) ممتحنه است و نکاتی را عرض کردیم تا رسیدیم به روایتی که آقا امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند کسی که میخواهد ما اهل بیت را دوست داشته باشد «فَلْیَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِجِلْبَابا» آماده شود برای فقر پیچیده و سخت و بعد عرض کردیم سید مرتضی در تفسیر این روایت میفرمایند، فقر سه قسمت است. یک قسمت از امتحانات شماست و فقر مادی است. یک قسمتش فقر در مقابل خداوند تبارک و تعالی است و استدلال کردیم به آیه «يَا أَيُّهَا النَّاسُ آَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» قسمت سوم، فقر در معنی لغت آن حلقهای است که در بینی شتر قرار میدهند برای اینکه شتر چموش را مهار کنند و شما به واسطه محبت ما اهل بیت چموشی خودتان را کنترل کنید نه این که حذف کنید. یعنی شما در برابر خور، خواب، خشم و شهوت که مخلوق خداست، نیاز به کنترل دارید و محبت ما اهل بیت میتواند کاملا این را کنترل کند.
» راهحل امیرالمؤمنین(ع) در خصوص کنترل حب دنیا چیست؟
در قسمت بعدی راجع به امتحان که مهمترین قسمتش حب دنیاست، خداوند تبارک و تعالی در شش آیه قرآن فرمودند که شیطان دنیا را برای شما زینت میدهد، یعنی یک درصدی از جذابیتی که دنیا برای ما دارد مال شیطان است.آقا امیرالمؤمنین(علیهالسلام) روی این شش موردی که فرمودند شیطان زینت میدهد دو تا راهحل دارند. میفرمایند، میتوانید فکر کنید، تحقیق کنید یا تجربهها را ببینید یا مشورت کنید با کسانی که دنبال دنیا دویدند و به دنیا رسیدند. به آنها بگویید ما الان می خواهیم مسیر شما را طی کنیم و ده سال دیگر جای شما باشیم. چطور بود؟ به عقل جمعی اعتماد کنید. اگر اجماعی ولو منفصل ایجاد شد که به شما گفتند به این قسمتهای دنیا ما رسیدیم و این مضرات را داشته؛ به این اجماع منفصل اعتماد کنیم. دوم اینکه آقا امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند بروید و بچشید. نکته خیلی مهمی است که مردم همه آنقدرعقل ندارند که به مشورتها عمل کنند. مردم عموما دوست دارند بچشند برای همین است که اینقدر بزرگترها در جامعه منزوی میشوند. برای اینکه مردم آنقدر عقل ندارند که به مشورت بزرگتر اعتماد کنند. امیرالمؤمنین میفرمایند، بچشید و مثالش را هم میزنند؛ در یک بیابانی تشنهاید و از دور آب میبینید و میدوید و باعث میشود بیشتر عرق بریزید و گرمتان شود اگر میتوانستید تشنگی را دو ساعت تحمل کنید، الان نیم ساعت هم نمیتوانید تحمل کنید. بعد میرسید و میبینید سراب است. خیلی خب، دفعه بعد از تجربيتتان استفاده کنید. برخی از مردم تمام عمرشان دنبال سراب میدوند؛ هر وقت هم به آنها بگویی سراب است، باز تجربه خودشان هم برایشان تجربه نمیشود. این نصیحت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است که یا مشورت کن واعتماد کن! یا برو بچش! در تربیت فرزند من خیلی وقتها میگویم اگر بچهها واقعا نمیخواهند به حرفتان گوش بدهند، بگذارید بچشد. به بچه کوچک چندبار میگویی بخاری جیزه؟ بالاخره یک وقتی که تو در اتاق دیگری هستی یا در آشپزخانهای؛ این [بچه] میرود و به بخاری دست میزند. اغلب بچهها دستشان با بخاری سوخته است. بعد این بچهها بزرگ میشوند فکر میکنند واقعا بزرگ شدند. هیجده سالش هم هست [اما] به نسبت بخاری همانقدر بچه است که نسبت به سبک زندگی ناآگاه است. خوب میخواهد برود بچشد؛ برو بچش! خیلیوقت پیش به یک دوستی گفتم، سن تو برای ازدواج کم است. پسر گفت، نه و فلان … چهارسال بعد که طلاق گرفت؛ گفت تازه فهمیدم. خب حالا فهمید. چهکارش میکنی؟ اینها بحثهایی است که در جاهایی آدمها باید بچشند.
» گاهی انسانها، خودشان را فریب میدهند
شش جای قرآن( این عدد شش هم یک سرّی دارد) میگوید در جایی که شیطان نمیتواند زینت دهد خود آدم عمل بدش را زینت میدهد. جزو آنجاهایی است که قرآن میفرماید «فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ» ببینید این خیلی مشخص است. خداوند تبارک و تعالی وقتی ما را طوری خلق کرده است که میتوانیم از ملائک بالاتر برویم، قطعا که از جن میتوانیم بالاتر برویم. شیطان ته تهش، یک جن است. قرآن در داستان بلعم باعورا میفرماید «فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطان» شیطان آمد مثل شاگرد زانو زد و از بلعم باعورا یاد گرفت. تازه بلعم باعورا آدم خوبی بود؛ مستجابه الدعوه بود! شما ببینید آدمهای بد چه هستند؟ این جنایاتی که امروز اسرائیل میکند، شک نکنید شیطان ناراحت میشود؛ یعنی شیطان میگوید من نسبت به بنی آدم کینه داشتم نه در حد کشتن دوازدههزارتا بچه و یتیم کردن چهلوهفتهزارتا! کینه من این مدلی نیست. در جای دیگر در قرآن میفرماید، برخی از گناهکاران که روز قیامت میگویند شیطان ما را فریب داد؛ شیطان میگوید پرونده من شفاف است؛ اصلا من از شما یاد گرفتم و رفتم بقیه را فریب دادم و کلا رفع مسئولیت میکند. شش جای قرآن هم میگوید که آدمها خودشان عملشان را برای خودشان زینت میدهند چون الان ذهنت سمت صهیونیسم رفت، سریع ذهنت را بیرون بیاور و خودت را نگاه کن! نگو نه، من از آنهایی نیستم که به شیطان درس بدهم، اصلا اینطوری نیست. بله، ممکن است در بیست مورد من آدم خوبی باشم؛ در ده مورد آدم بدی باشم. پنج تا شیطان فریب داده و پنج تا هم با این که آدم خوبیام، خودم را فریب دادهام؛ شیطان هم زورش نمیرسید. پیچیدگی نفس انسانها از پیچیدگی نفس شیطان قطعا عمیقتر است. به چیزهای مختلف لعاب میدهد. به عنوان مثال خدمتتان عرض میکنم، ما در آیات و روایات اصلا شک نداریم که ریا گناه کبیره است؛ یعنی اهل سنت و شیعه ندارد. در این دوره و زمانه ریا کلا از مد افتاده؛ یعنی کسی اصلا توجه به کبیره بودن این گناه ندارد. ریا یعنی یک کار معنوی را برای غیرخدا انجام دادن!
من خودم را دارم چک میکنم. تمام این سلفیهایی که میگیریم، فیلم هایی که پخش میکینم و کلیپهایی که میگذاریم؛ همهاش برای خداست؟ بسیاری از گناهان در آخرالزمان از فایل گناه حذف شدند؛ مثل ریا، دروغ و غیبت! الان اصلا غیبت را گناه نمیدانند. من کار بدی کردم، شما حق ندارید کار مرا به کس دیگری بگویید. حالا کاری به تهمت نداریم. غیبت گناه کبیره است و شیطان هم زورش نمیرسد که تهمت و غیبت و ریا را خنثی کند. خود انسانها این کار را کردند؛ خیلی راحت! شما برای یک گناه ساده تن و بدنتان می لرزد ولی برای دورغ که « مِفتاحُ كُلِّ شَرٍّ» است و برای غیبت که «أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا» است و برای تهمت که «أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» است اصلا احساس گناه نمیکنید! من اگر بخواهم در فضای مجازی پستهای بچههای خودمان را در بیاورم پنچهزارتا غیبت درمیآروم. من میبینم، تعجب میکنم که بچه مؤمنها چرا احساس گناه نمیکنند که این حرف را زدند؟ این آدم اینجا هست که دربارهاش صحبت کردید؟ غیبت همین است. وقتی فضا سیاسی میشود که دیگر هیچی! غیبت و تهمت و آبروریزی واجب هم میشود! به شماهایی که در بدنه و کف عالم سیاست هستید کاری ندارم که شما برای هیچی دارید گناه مردم را می شویید اما ردههای چسبیده به کسانی که در آن بالای سیاست هستند، منافع دارند برادر! شما چرا نمیفهمی؟ عالم سیاست عالم منافع است. چرا نمیفهمی؟ خیلی عجیب است که غیبت را اصلا گناه نمیداند و جرأت هم نداری به او بگویی! اگر به او بگویی غیبت است؛ ناراحت هم میشود. به قول مرحوم آقای بهجت یکی از الطاف الهی به ما دو چیز است که نمیبینیم 1- باطن اعمالمان 2- نفسمان. اگر جایی باشد مثل آیینه که شما نفستان و باطن اعمالتان را ببینید زندگی برایتان جهنم میشود. کاملا جهنم میشود! خداوند تبارک و تعالی به ما خیلی لطف کرده ولی من میگویم کاش لطف نمیکرد! ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن، خیری ندیدهایم از این اختیارها!
بسیاری از ما لحظه مرگ چندتا آرزو میکنیم. یکی از آرزوها این است که گوش نداشتیم! یکی از آرزوها این است که چشم نداشتیم! یکی از آرزوها این است که زبان نداشتیم! آرزوهایی که در طول دنیا هر وقت یکی را میبینیم که گوش ندارد، چشم ندارد، زبان ندارد؛ الحمدالله میگوییم. خدایا شکر! خدایا شکر که چی داداش؟ ابزار گناه داریم! کسی که باید الهی شکر بگوید، اولیاء خدا هستند. شش جا [در قرآن]هم این را میگوید طوری اعمالش را زینت میدهد که خود شیطان میماند. این جمله خیلی عجیب است. شیطان خیلیجاها به عظمت خدا اقرار میکند. دائم! شیطان در عرش بوده و میداند چه خبر است. یکی از جاهایی که شیطان الله اکبر میگوید، جایی است که بشر در ورطه گناه کاری میکند که شیطان به عظمت خلقت بشر پی میبرد و میگوید الله اکبر! چه آفریدهای؟ یک بار هم خدا این را میگوید، من متن آیه را از رو بخوانم. «مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ» خدا میگوید بندهی من تو را تست میکنم. یکبار میگویم ، دوبار میگویم، سهبارمیگویم، این دنیا فریبت ندهد. چهاربار میگویم سراب را نشانت میدهم؛ میروی به سراب میرسی، باز دنبال سراب بعدی و بعدی و بعدی میدوی! ملائکه هم تعیین تکلیف میکنند و میگویند این[آدم] دنیا را میخواهد. کسی که ارادهاش را تماما بر دنیا میگذارد، عین آیه قرآن میگوید و زینتهای دوازده گانه، ششتای اولی که شیطان زینت داد و ششتای دومی که خود ما زینت دادیم؛ نفس زینت داد. «نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا» هرچه بخواهد، میگویم برو برای خودت! «وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ» [خدا] تا یک حدی با تو راه میآید. اصلا تو نه مشورت! نه تجربه و نه سراب! دائم از این طرف به آن طرف و به امید اینکه نه، این یکی فرق میکند. ما چهکار میکنیم؟ فکر نکن به او نمیدهم! میدهم و میگویم، بگذار تا آخر عمرش بدود! تا کجا؟ «هذهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ» آنجا چشم باز میشود.
ما مرگ، قبر، برزخ و صراط داریم و بعد بهشت و جهنم داریم. خیلی عجیب است که امام صادق(علیهالسلام) در این روایت میفرمایند، تا در جهنم نمیفهمد! در قبر ملائکه میگویند، این نمیفهمد که مرده است. چهقدر انسان پیچیده و عجیب است! هرچه میزنند؛ هر کاری میکنند نمیفهمد مرده است؛ در برزخ هم نمیفهمد؛ هنوز دنبال یک راهحلی میگردد که یکجوری بپیچاند و حتی فکرمیکند که میتواند پیروز شود. این ها تا لب جهنم نمیفهمند. جهنم تنها جایی است که وقتی آدم واردش میشود، قالب سوم را به ما میدهند؛ تا قبل از آن قالب مثالی است. در قالب انسانی و مثالی نمیفهمد تا به قالب جاودانگی میرسد و در بهشت و جهنم چون عقل بینهایت میشود در آنجا میفهمد. واقعا الله اکبر! امیرالمؤمنین(علیهالسلام) این صحبتها را میکرد، سلمان عقب نشسته بود، داد زد و گفت، کاش به دنیا نیامده بودم. اینقدر وضع من خطرناک است؛ کاش به دنیا نیامده بودم.
» چگونه در زندگی صبور شویم؟
خب چه کسانی موفق میشوند از این سیزده تا مرحله بگذرند؟ شش تا شیطان بود، شش تا نفس بود و یکی خود خدا بود. سیزده تا پرتگاه در مقابل ماست، چه کسانی میتوانند بگذرند؟ به اول بحث دیشب برمیگردیم «السَّلامُ عَلَيْكِ يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ» کسانی که امتحان خودشان را درست پس داده باشند. امتحان در چیست؟ در این است که انسانها بتوانند صبر را در دنیا مزه کنند. اگر دروغ «مِفتاحُ كُلِّ شَرٍّ» است؛ صبر، رأس ایمان است. رأس ایمان یعنی ایمان یک بدنه دارد و هیچ بدنهای بدون سر اصلا زنده نیست؛ یعنی آدمی که صبر ندارد کلا ایمان ندارد. خوب، انواع و اقسام صبر را خدمتتان عرض میکنم. صبر بر مصیبت و معصیت را نداریم. آنها را در جزوههای معارفی دانشگاه انشاءالله به شما درس میدهند و دردی را هم دوا نمیکند. برادرمن، خواهر من، صبر یک تجربه معنوی است. مثلا از تاریکی میترسید، به دل تاریکی بزنید. میخواهید صبر داشته باشید باید به دل صبر بزنید. بشینید عقب و دعا کنید که خدایا به من صبر بده و مناجات صابرین و اینها، جواب نمیدهد. صبر مثل ماهیچه است؛ یعنی صبر اول، دوبار صبر میکنید تقویت میشود. صبر یک قسمت از نفس است و با تجربه معنوی تقویت میشود. مراحلش چیست؟
1-تصویرسازی؛ یعنی به عقب برگردید و تصویرسازی کنید. الان خودتان را در این شرایط بگذارید که امشب سرپناهی برای زندگی ندارید. دردهه 80 سه شب در اصفهان کارتون خوابی کردم. تصویرسازی کردم که کارتون خواب، کارتون خواب که میگویند، چیست؟ تا همین دفعه قبل هم که اصفهان بودم، نگفتم و این هم لو رفتم؛ یعنی یکی از این کارتون خوابها مثل اینکه وضعش خوب شده بود و پای منبرآمده بود و ما را شناخت. اول تصویرسازی کردم که من چهقدر تحمل کنار خیابان بودن و دنبال جا گشتن دارم؟ چهقدر تحمل بوی بد و گرسنگی را دارم؟ سه شبانه روز تصویرسازی کردم که بد هم نبود. یعنی به غیرکارتون خوابی من آنجا بیشتر میخوردم برای اینکه رسیدگی میکردند. اولش به دلیل تصویرسازی ذهنی خیلی شدیدی که برای خودم کرده بودم، خیلی راحت گذشت. برای اینکه فکر نمیکردم اینقدر راحت باشد. یک تصویرسازی خیلی پیچیده! تصویرسازی یعنی چه؟ یعنی خیلی بزرگ و فجیع یک درد را در نظر بگیرید و تصویرسازی بکنید که من چهجوری میتوانم این را درمان کنم؟ من چهقدر قویام؟ چهقدر ضعیفم؟
2-یک مقداری بچشید. این جمله امیرالمؤمنین(علیهالسلام) یادتان نرود، ایشان فرمودند اگر با آغوش باز از رنجها استقبال نکنید، رنجهایی سراغتان خواهد آمد که توقعش را ندارید. یکسری رنجها را باید با آغوش باز برای خودتان روزی کنید. اگر الان در فلان کار جهادی نروید و بیخوابی، بدخوابی، جای کثیف و اینها را مزه نکنید یک مدل دیگر رنج سراغت خواهد آمد. میتوانید هم بگویید نه ما تا آخر دنیا خوش میگذرانیم. خیلی خوب، بسلامت! همین الان گفتم اگر تجربه را گوش نمیدهید بروید بسلامت آقا! پس بنابراین تنتان را به کار و رنج بزنید.
3- هر چهقدر که شما بیشتر صبر میکنید، دفعه بعد صبورتر هستید. اینها مسیرهای مادی است. بعد آرام آرام از صبور بودن خودتان یک لذتی میبرید و استقبال میکنید. دقیقا روایت دیشب امیرالمؤمنین(علیهالسلام) برایتان قشنگ جلوه میکند که با آغوش باز از رنج و درد استقبال میکنید. روز اول بچه را باشگاه فرستادید، خانه میآید و میگوید دیگر نمیروم. میگویید چرا؟ میگوید، دویدم، نفسم گرفت، پایم درد گرفت و فلان! این بچه وقتی در حد قهرمان بالا میآید، دنبال مربی میگردد که او را بدواند و اذیتش کند. در آموزشهای زمان جنگ محبوبترین فرماندهها کسانی بودند که خیلی اذیت میکردند. چرا؟ چون بچهها دیده بودند وقتی به خط میزنند، آن اذیت هست که جواب میدهد. مثلا یکی از فرماندهان ما دوسه شب نگذاشت ما خشک شویم. یعنی میخواستی بخوابی کلا خیس بودی! اگر یک وقتی میخواست خشک بشود آب روی ما میگرفت. ما در تر بودن، استراحت را آموختیم. بعد لب اروند که گیرکردیم و گفتند 24 ساعت عملیات به تعویق افتاد. بچههایی که در این کانالهای انحرافی بغل اروند بودند؛ ساعت هفت در کانال رفتند که هشت و نیم به خط بزنند؛ گفتنند نمیشود و افتاد فردا شب! خوب چهکار کنیم؟ برگشتن که نمیشود. همینجا تا فرداشب بمانیم. غذا هم این بغل هست! ماهی، گربه ماهی هم از بغلتان رد شد، گرفتید بخورید. این را چون بچهها رد کرده بودند؛ آنجا درود میفرستادند به فرماندهای که شب رویشان آب میپاشید و نمیگداشت بخوابند. آدمها در صبر قویتر میشوند. این مسیر مادیاش است.
4- مسیر معنویاش را هم بگویم و تمام! به ذکر، وضو و نماز اعتماد نداریم. به محضی که رنج میآید سعی میکنیم رنج را مادی حل کنیم، ذکر نمیگوییم. همراهی با تسبیح نداریم، قرآن را باز نمیکنیم و بخوانیم. بگویم 90درصد، شاید اشتباه گفته باشم؛ صد درصد بچه رزمندهها یک قرآن در جیبشان داشتند. غیر از اوقات بیکاری، برای مجروحیت هم قرآن را باز میکردند و میخواندند. اعتقاد نداریم که این آیه، نگاه به این آیه و ارتباط با خداوند تبارک و تعالی میتواند انسان را قوی کند. در احوالات شهید شهریاری، شهید هستهای و این شهیدی که در شیراز با رادیواکتیو شهیدش کردند و اولین شهید هستهای ما بود. آقای شهید حسین پور، استاد دانشگاه شیراز بود. شهید شهریاری مشکل پیچیدهای در این فضا پیدا میکرد یک جانماز داشت؛ میگفت، نماز میخوانم مشکلم حل میشود. [در این زمانه] این نیست.
» خدا آدمها را امتحان نمیکند که رفوزه شوند، امتحان میکند که رشد کنند
5- آخرین روش، ببینید همه ما در وجودمان سیاهی داریم. همه ما وقتی مریض جسمی هستیم اگر آمپول باشد، جراحی باشد، درد بعد جراحی باشد، هر چه که شما فکر کنید، حاضریم بچشیم . خداوند تبارک و تعالی امتحاناتش را به اندازهای میدهد که ما نبرّیم. اگر میگویید، داریم میبرّیم؛ شما ضعیفید. اگر خودتان باشید این امتحان را رد میکنید. خدا کاری نمیکند که آدمها رفوزه شوند، امتحان میکند که آدم ها رشد کنند. شما اگر رفوزه میشوید، ضعیفید. به معلم نمیشود بگویی این بچه تنبل است و درس نمیخواند؛ ساده بگیر! معلم میگوید من امتحان میگیرم و میدانم که میتواند این را بخواند. او را تنبل بار نمیآورم .امتحانات انسانها را از خدا دور نمیکند و به خدا نزدیک میکند. خدا طوری امتحان نمیکند که آدم ها از خدا ببرّند. بعضیها خار به انگشتشان برود اولین کسی را که با او خداحافظی میکنند، خداست. برو بابا با این خدا! اصلا معلوم نیست وجود دارد؟ ندارد؟ امتحانات دردناک، سیاهیهای ما را میسابد و روز قیامت شاکر میشویم. لذا امثال من ضعیف، امتحانهای ما مگر چیست؟ امروز یکی از بچه ها در اتاقی که ما و بچه رزمنده هایی که هستیم عکس زخم بسترهایش را زده و نشان داده بود. حالا میگویید سیسال، چهلسال پیش جانباز بوده حالا خوب شده! خوب که نمیشود؛ بدترهم میشود. دلم نمیآید آن عکس را امشب بردارم و در کانال بگذارم که زخم بستر را دیگر با بخیه نمیتوانستند درست کنند، با طناب بستند. من ضعیف از آن امتحانها داشته باشم در حالی که در آسایشگاه هستم، نه زنی، نه بچهای، نه بازدیدی! منم و یک تخت و یک سقف؛ من میبرّم. من ضعیف النفسم! این مال اوست که عکسش را زده و زیرش خنده گداشته و نوشته که با طناب دارند زخمهایم را رفو میکنند؛ دیگر با نخ بخیه نمیشود. خوب، من ضعیفم. امتحان های ما مگر چیست؟ چهارتا حرف میزنند، همینهاست دیگر! شماها کدامتان شب گرسنه سربه بالین گذاشتید؟ اگر گرسنه سربه بالین میگذاشتید که امشب اینجا نبودید. دنبال نان بودید که شب گرسنه سربه بالین نگذارید. کدامتان شب جا ندارید که بخوابید و فکر این هستید که هوا تا صبح چطور میشود؟ گرم باشد کولر دارید، سرد باشد فلان، این سوسول بازیها چیه؟ امتحان های ما مگر چیه؟ چپ نگاه کرد! راست نگاه کرد! این را گفت! این را نگفت! خوب، الحمدالله! الحمدالله امتحانهایمان اینقدر مسخره است. با این امتحانها چیزی هم نمیشویم. امیدی نیست چیزی بشویم ولی این که کم میآوریم، دیگر خیلی ضایع است.
خوب، همه ما یک سیاهیهایی داریم. الان هم حالیمان نمیشود که این سیاهیها روزقیامت چه بلایی سرمان میآورد و حالیمان نمیشود که همین امتحانات ساده سیاهی را میسابد. آقا، جلویت پیچید و اعصابت خرد شد. میخواهی داد بزنی و فحش بدهی اما سکوت میکنی؛ این دارد میسابد. امتحانات ما همه کف خیابان در شهر امن است. غزه که نیستیم. من این چند خط شعر سعدی را خیلی دوست دارم این را میخوانم و ادامه جلسه با حاج علی آقا! بوستان، باب چهارم در باب تواضع؛ درشرح حال بایزید بسطامی است.
شنیدم که وقت سحرگاه عید ز گرمابه آمد برون بایزید
عید رفته حمام و خودش را تمیز کرده و بیرون آمده است.
یکی تشت خاکسترش بی خبر فرو ریختند از سرایی به سر
دشمنانش روی پشت بام ایستاده بودند، یک تشت خاکستر روی سرش ریختند.
همی گفت شولیده دستار و موی
سر و دستار و لباسش کاملا کثیف شده!
کف دست شکرانه مالان به روی
این لجن ها و خاکسترها را از سرش به صورتش هم کشید.
که ای نفس من در خور آتشم به خاکستری روی درهم کشم؟
چهقدر راحت به قیامت انداخت؟ سیاهی را سابید. نفسی که بنا بود به آتش مؤدب شود، در دنیا خدا به خاکستر مؤدب میکند. اگر خاکستر را تمکین نکنید، سراغ آتش میرود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید