امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

پاکی و دین حضوری - قسمت دوم

13 آذر 1404 -   1:01 ب.ظ  دسته بندی: پاکي و دين حضوري

استدراج یعنی دین تعقلی نیست، میزان عبادت انسان را فریفته، به یک نقطه ای از اطمینان رسانده و در این نقطه اطمینان ضربه پذیری این مومن در اوج و ماکسیموم قرار دارد، الان بزند زمین خورده است و دیگر نمی شود کاری کرد. اگر تعریف ها ما را به نقطه آرامش، ثبات، عدم توجه و عدم وسواس در رفتارهای خودمان برساند همان جا نقطه ای است که آرام می گیری و شیطان ضربه اش را می زند.

یالطیف
سخنرانی‌ حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: پاکی و دین حضوری – قسمت دوم
1393/5/18

یک درصد از دینداری ما برای این است که عبودیت‌مان ثابت بشود. اگر همه‌اش عقل‌مان قانع می‌شد عبودیت ثابت نمی‌شد. خداوند دین را برای دو کار آورده: 1- اقناع و راضی کردن عقل ما که این از طرف خدا است. 2- اثبات بندگی از طرف ما که این جایگاه تعبدی و تعقلی است. این یک نکته، نکته دوم در تکمیل عرایض هفته قبل اینکه، آن هایی که قسمت تعقلی دین را جدی نمی‌گیرند بر قسمت تعبدی پایبند نخواهند ماند، خیلی از مسائلی که الان مبتلا به روبرویمان است مسائلی است که به دلیل اینکه ما در قسمت تعقلی خوب کار نکردیم، در قسمت تعبدی برایمان اشکالاتی پیش می‌آید، بعنوان مثال خدمتتان عرض می‌کنم در برهه‌ای قرار داریم که بر وحدت جهان اسلام نیاز است. قسمت تعقلی دین چه می‌گوید؟ می‌گوید که چند قاعده داریم، این قواعد عقلی که در شیعه مخصوصاً خیلی بر روی آن تأکید می‌شود، اگر کاملاً یاد گرفته باشید راجع به تطبیق‌های روبرویت هیچ مشکلی نخواهی داشت.

در یکی از بحث‌های دیگر این مثال را زده بودم که الان به این بحث می‌چسبد؛ یکی از علماء و مراجع تقلید که ایشان مسجد و نمازی داشت، در ورودی مسجد یک حوضچه کوچک آب بود که طلاب آنجا وضو می‌گرفتند. این طلاب آنجا وضوها را گرفتند و با دست خیس وارد مسجد شدند و به نماز جماعت ایستادند. بین دو نماز یک طلبه‌ای می‌آید به آقا می‌گوید آقا ببخشید من حواسم نبود وقتی که وضو می‌گرفتم خون دماغ شدم، چند قطره از خون دماغم در حوضچه ریخت. این یعنی چه؟ یعنی آب چون کُر نیست با این دو سه قطره خون، این آب نجس است. این طلبه‌ها همه وضو گرفتند و آب به سرتاپایشان پاشیده شد، در مسجد روی فرش و موکت هم ریخته شد. آقا فرمودند: بلند شو برو صدایش را هم در نیاور، شما قائده دین را بر هم زده‌اید. آقا فرمودند: نه من به هم نزده‌ام، ما یک بحث داریم تحت عنوان “لا ضررَ و لا ضرارَ فی الاسلام”، هرچیزی که باعث ضرر بشود در اسلام حرام است.

این قاعده عقلی است، اگر ما نتوانیم تطبیق بدهیم تعبدی‌های بعدی خراب می‌شود. امروز هنوز مانده‌ایم برای بچه‌هایی که خیلی انسان‌های عابدی هم هستند، مسائل ساده ای را که می‌خواهیم برایشان جا بیندازیم نمی‌توانیم برای اینکه قواعد عقلی را نمی‌داند. “لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام”، این قاعده نفی و ضرر قاعده عقلی است. نباید به هیچ چیز، به هیچ کس و به هیچ جا ضرر بزند، این عین عبادت است. بلند شو برو ، اینکه شما اینجور می گویید باید تمام مسجد را باید آب بکشیم، چقدر آب باید مصرف بشود؟ چقدر اسراف می شود؟ نجس نیست، تمام شد رفت.

ان شاء الله گربه است، ان شاء الله گربه است هم جزء بحث‌های یکی از مراجع تقلید بوده است. موشی داشت می‌دوید آمد از جلوی آقا گذشت، دیدند همه جا الان نجس می‌شود، موش را بیرون انداخت و گفت: ان شاء الله گربه است. یعنی مراجع ما کسانی که مجتهد هستند به لحاظ اینکه مسائل عقلی‌شان تکمیل است در تطبیق‌هایشان کمتر اشتباه می‌کنند ولی عابدان ما زیاد اشتباه می‌کنند.

از این طرف کسی به اسم امام معصوم داریم که رسماً می‌گوید قرآن را با نیزه دارهایش آتش بزنید. پیغمبر است می‌گوید بروید مسجد را خراب کنید. از این طرف خواجه ربیع‌ها را داریم که عابد بودند اما نتوانستند عقلانی تطبیق بدهند و کناره گرفتند، از چه کسی؟ از امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) به خاطر چه؟ برای اینکه در عبادت‌هایش نقص‌هایی ایجاد می‌شد. حضرت امام(رحمة الله‌علیه) خیلی قشنگ می‌فرمودند: در بحث شرایط ولی فقیه نظر ایشان این بود که ولی فقیه می‌تواند بگوید امروز نماز نخوان. امام معصوم ما به علی بن یقطین چه فرمود؟ فرمود مانند اهل سنت وضو بگیر و نماز بخوان قاعده این است چرا؟ چون پشتش یک سری قواعد عقلی داریم که چه می‌گوید؟ می‌گوید یک سری مصالح عقلی است که بر تمام عبودیت‌های ما اشراف دارند. انسان‌هایی که عقلانی مباحث عقلی دینشان را تکمیل نمی‌کنند، در مباحث عبودیتیشان بعداً کم می‌آورند. یا خواجه‌ ربیع یا خوارج یا انسان‌های بریده‌ و منزوی‌ می‌شوند. دینداران خیلی خشکی که هیچ لذتی از دینداریشان نمی‌برند. چرا؟ چون اصلاً آن قسمت را کار نکرده‌اند.

استادمان زیبا می‌فرمودند: اشک بر اباعبدالله(علیه‌السّلام) امضاء است. مرحوم آقای واله این جمله مشهورشان است که می‌فرمودند: اشک بر ابا عبدالله(علیه‌السّلام) امضاء است. امضاء باید پای یک متنی بخورد، متنت کجاست؟ امضاء خالی که نمی‌شود. اصلش این است که قسمت عقلی را تکمیل کنیم بعد سراغ مباحث بعدی برویم که چقدر می‌توانیم کارهای مختلف انجام بدهیم. دلیل خارجی شدن خوارج حذف عقل است. نمی‌شود بحث‌های این شب‌ها را بدون نگاه به وقایع جهان اسلام بگذرانیم، در حال حاضر داعش به جایی رسیده که سرش را پایین می‌اندازد و در روستا مردان را سر می‌برد، به زن‌ها تجاوز می‌کند، بعد هم آنها را می‌فروشد، به اسم دین و اسلام، بینش هم می‌ایستد و نماز جماعت می‌خواند. هر دینی می‌خواهند باشند مسیحی، سنی، مسلمان، یزیدی، ایزدی باشند برایش فرقی نمی‌کند، بسم الله الرحمن الرحیم می‌گوید، تجاوز می‌کند بعد هم می‌ایستد نماز می‌خواند!! ماحصل اسلام غیر عقلی این است، اسلام و دین فضولی نتیجه‌اش همین است.

این با کسانی که این کار را نمی‌کنند خیلی فرقی ندارد، اگر عقلانیت دینشان را تکمیل نکنند. این چنین احمق‌هایی را انسان راحت می‌تواند به این نقطه برساند. هر شب هم با خوابی که ان‌ شاء الله ما بمیریم و خدمت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) برویم، می‌خوابند. خیلی از این ها جنایتکاران زندان‌های مختلف هستند که آزاد شده‌اند، به ریش‌هایشان نگاه نکنید خیلی از این ها جنایتکاران اعدامی و زناکاران زندان‌های مختلف عربی هستند که به آن ها گفته اند آنجا بروید اگر زنده ماندید، آزاد هستید. آن خارجی که در زمان امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) بچه را در رحم مادر بیرون کشید و ذبح کرد، وقتی از او سؤال کردند چرا این کار را می‌کنی؟ گفت این مشرک است، طفلی که آخر می‌خواهد مشرک بشود من همین الان نجاتش دادم. الان هم، همین است نسل کشی و شخم زدن از زیر زمین به همین معنا است، من دارم نجاتش می‌دهم طفل های این ها به بهشت می‌روند، این ها می‌خواستند مشرک بشوند و به جهنم بروند، ما نجاتشان دادیم. هنوز نتوانسته‌اند یک قاعده معنوی برای این بحث‌های کثیف جنسیشان جور کنند و به خاطر همین جهاد نکاح گذاشته‌اند. در زمان قدیم هم کاملاً سابقه داشته است، این مربوط به چیست؟ مربوط به دینی است که تعبدش کامل است، تعقلش صفر است، زیر صفر است. وقتی یک مفتی اعظم، مفتی یعنی کسی که ادبیات عربش، اصول و فقه‌ش را خوانده است. مفتی عربستانی درس خوانده  فتوا می‌دهد، می‌دانید که فتوا چقدر تعبدی است؛ می‌گوید خوابیدن زن کنار دیوار حرام است، چرا؟ چون دیوار مذکر است!! از این طرف برای جهاد نکاح فتوا می‌دهد که حتی پدر بزرگ با نوه‌اش می‌تواند عمل شنیع داشته باشد، که فیلم مفتی‌شان با نوه‌اش را گرفته‌اند!

این دو قضیه را چگونه می‌توانید با هم جمع کنید؟! هیچ جوری مگر اینکه اینقدر شخص روی تعبدش قفل باشد که به تعقل نرسد. برای این شخص هیچ پارادوکس ذهنی هم ایجاد نمی‌شود، اصلاً هیچ  تضادی در ذهنش نیست که این دو فتوا چگونه کنار هم قرار بگیرد. اشکال بزرگی که الان در دینداران ما وجود دارد همین است که این ها به لحاظ اینکه دنبال عقل دینی نمی‌روند و فقط دنبال توسل هستند. الان که نصف جهان به هم ریخته، یک عده از شیعیان هنوز درگیر این هستند که ما در سینه زنی برهنه بشویم یا نشویم!! اصلاً مگر چیز مهمی است این از اینطرف فتوا جور می‌کند، او از طرف دیگر، این در منابع می‌گردد او در سیره، نصف جهان را دارند شخم می‌زنند شما راجع به چه چیزی داری بحث می‌کنی؟! ببینید خود امام حسین(علیه‌السّلام) الان کجاست که ما راجع به چه چیزی داریم بحث می‌کنیم! مذهبی هایی در آخرالزمان از مسلمان و مسیحی و یهودی و غیره پیدا می‌شوند مانند این یهودیانی که الان دارند به مباحث رژیم صهیونستی اعتراض می‌کنند، یهودیان عاقلی هستند، چون اول به عقلشان رسیده‌اند بعد به دینشان. الزاماً نباید مسلمان باشند عاقل است می‌فهمد که این کار جنایت است. هیچ خدایی این کار را قبول نمی‌کند ولی آن خاخامی که نشسته و دستور می‌دهد؛ یک تیر به زن بار دار بزنید که با یک تیر دو نشان زده باشید، خدا اسراف را دوست ندارد. می‌دانید که حکم شرعی‌اش این است، فتوای یکی از خاخام‌های یهود است که می‌گوید اگر می‌توانید با یک تیر دو نفر را بکشید، زدن دو تیر اسراف است؛ “انّ الله لا یُحبُ المُسرفین”، خدا مسرفین را دوست ندارد، زن حامله را یک طوری بزن که جنین هم برود تا روز قیامت بتوانی سرت را بلند کنی و به موسی(علیه‌السّلام) بگویی من اسراف نکرده ام، این هم دیندار تعبدی غیر عاقل است.

عاقلش هم داریم، بنابراین بحثی که الان جدی داریم بر روی آن کار می کنیم این است که برادرها و خواهرها وقتی نداریم باید بیشتر مطالعه کنیم، عمیق باشیم و بتوانیم در آخرالزمان تطبیق بدهیم. یک دفعه می بینید در لشکر شیطانی ثبت نام کردی و رفتی! مؤمنانی که در آخرالزمان قدرت تطبیق دین را با وقایع مقابل را ندارند، حتماً در لشکر شیطان جا می‌مانند! امام صادق(علیه‌السّلام)  می‌فرمایند: در هنگام ظهور یک عده از علماء به اصطلاح علماء شیعه جلوی امام زمان(عج) را می‌گیرند و می‌گویند شما دروغ گو و کذابی! هم زمانی که کائنان و خاخام ها و کشیش ها دارند بیعت می کنند، آن ها می فهمند این ها نمی فهمند!! چیزی که ما در آخرالزمان خیلی به آن نیاز داریم قدرت تطبیق است، تطبیق دین با وقایع مقابل. که الان باید چه کار کنم؟ اینجا باید ساکت باشم؟ اینجا باید داد بزنم؟ اینجا باید اعتراض بکنم؟ اینجا باید اعتراض نکنم؟

مؤمن واقعی در آخرالزمان کل جهان را یک بستری می بیند که در این بستر به عنوان یک انسان، یک نقش خیلی جدی دارد. مارکسیست ها یک قاعده داشتند، جزء اصول دیالکتیک مارکسیست است و خیلی هم از ذهن نیست، اصول دیالکتیک چهار قاعده داشت، یکی از آن ها این بود که شما این تصویر را اینجا گرفتی تکانش می دهی، شما که این تصویر را تکان می دهی یک اکسیژنی، یک هوایی اطراف این تصویر تکان می خورد. این تکان هوا به این منتقل می شود بعد به چیزهای دیگر منتقل می شود، آرام آرام بزرگ می شود، مثل برفی که شما از بالای کوه رهایش کرده ای می رود. شما که اینجا تصویر را با سرعت تکان می دهی شاید آنطرف کره زمین طوفانی اتفاق بیفتد، البته فیزیک هم این را می گوید که انرژی تبدیل می شود، محو هم نمی شود.

از قائده تبدیل انرژی به این رسیدم که شما هر کاری می کنی در اتفاقات جهان سهیم هستی. روایت داریم در آخرالزمان بچه مؤمن، مؤمن به معنای کلی نه مؤمن مسلمان، کسی که به آخرالزمان و منجی ایمان دارد، هر کاری می کند در وقایع آخرالزمان تأثیری دارد، هر کاری می کند. در خانه اش نشسته یک ثواب می کند یا یک گناه انجام می دهد. با دوستش صمیمی تر یا بریده تر، هر کاری در آخرالزمان می کند، در وقایع آخرالزمان یک تأثیری دارد. در آخر الزمان یک “و عَجّل فَرَجَهُم” این ذکر در زمان ظهور تاثیر دارد، در خانه اش هم نشسته و می گوید! دو میلیون نفر راهپیمایی رفته اند، اگر ما برویم دومیلیون و یک نفر می شود، اگر نرویم می شود دو میلیون نفر، چه کسی می فهمد؟! چه کسی می بیند؟! در آخرالزمان اینگونه نیست، هر کسی هر وظیفه ای در آخرالزمان انجام می دهد، در یک قسمتی از پازل ظهور را تغییرات ایجاد می کند. چه کسانی می توانند این کار را بکنند؟ کسانی که دینشان را به مرحله شعوری رسانده باشند و بتوانند از رفتارهای دینیشان دفاع عقلی بکنند.

به اصل بحث برگردیم، اگر دین به مرحله شعوری رسید، انسان در قسمت های عبادی هم جدی تر می شود. ببینید من یک عمل تعبدی را خدمتتان عرض می کنم، یک عمل تعبدی چیست؟ می خواهیم زیارت جامعه کبیره را ایستاده بخوانیم، تعبدی است.

“و ارواحکم فی الأرواح و انفسکم فی النفوس و اثارکم فی الاثار” متن زیارت جامعه کبیره است یعنی برای شماها فرق نمی کند ما بگوییم یا نگوییم، بلند بگوییم یا آهسته بگوییم، در دلمان بگوییم یا نگوییم، “و قبورکم فی القبور”، کنار قبر شما بگوییم یا عقب تر بایستیم و بگوییم، از شیراز بگوییم یا در خود نجف بخوانیم، فرقی نمی کند. تعقلی اش این را می گوید که اگر اهل بیت(ع) بر ما اشراف دارند که دارند، شما نامه نانوشته خوانی. اگر ندارند خوب ندارند هر چقدر بخواهی نزدیک بروی فرقی نمی کند، اما تعبدی چه می گوید؟ می گوید اشراف دارند اما شما جلو برو، جامعه کبیره بخوان و بهتر است که ایستاده بخوانی. چند نفر داریم که این کار را انجام می دهند؟ در حرم امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) و حرم امام رضا(علیه‌السّلام) و هر جا که زیارت جامعه می خوانند، شما بگرد چند نفر ایستاده می خوانند؟! خود من یک بار هم ایستاده نخوانده ام، یکی دو بار دچار جو شدیم و ایستاده شروع کردیم، بعد از دو سه صفحه گفتم برای امام رضا(علیه‌السّلام) فرقی نمی کند می نشینم و می خوانم.

حضرت امام(ره) مجتهد، مرجع تقلید، عقلانیتش تکمیل، مرحوم حاج سید احمد آقا می گفت: یک روز برای اولین بار در نجف برف می آمد، در هوای سرد دیدم امام(ره) به بالای پشت بام رفت، نمی توانست برود، راه بند آمده بود، زیارت جامعه را رو به حرم امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) ایستاده خواند، کار هر روز امام بود. گفتم آقا قربانت بروم شما که دیگر مجتهدی، مرجع تقلیدی، برای آن ها فرق نمی کند، در خانه بنشین، این بالا برایتان ضرر دارد، شما پیر هستید، هوا سرد است مریض می شوید، فردا بخوان یک جور دیگر بخوان. امام(ره) فرمودند: احمد جان این عوام بازی ها را از من نگیر یعنی انسان هایی که از نظر تعقلی به درجه اجتهاد می رسند روی تعبدی هایشان خیلی محکم تر می شوند، تا آن هایی که نه فقط تعبدی شروع می کنند بعد هم آرام آرام کم می کنند، بعد هم می بُرند و تمام می شود.

اگر به دین شعوری نرسیدیم چه اتفاقی می افتد؟ امام حسین(علیه‌السّلام) می فرمایند: “اللهم لا تستدرجنی بالاحسان و لا تؤدّبنی بالبلاء“؛ اگر یک کسی دینش را از مرحله حصولی به مرحله شعوری نرساند دو اتفاق برایش می افتد:

1- برایشان استدراج اتفاق می افتد.
گمان می کند که دیندار است و در آن مرحله  ای که باید امتحان دینداری اش را بدهد، نمره منفی می گیرد و در لشکر شیطان می رود. بیست سال است که می گوید: بنده حمله دار هستم، مسئول کاروانم و سفر کربلا می برم، نوکر امام حسین(علیه‌السّلام) هستم، شیطان هیچ کاری به این شخص ندارد، برای چه؟ برای اینکه می داند این تعبدی است، پشت دینش عقل نیست. آن لحظه که “خَسر الدنیا” شد و همه چیز را رها کرد، خوب که دوره طراوتش گذشت و تازه می خواهد یک چیزی بگیرد و به بهشت برود، همان جا شیطان سراغش می آید و زمینش می زند، استداراج این را می گوید. آقا ابا عبدالله(علیه‌السّلام) می فرمایند که استدارج برای مؤمنین تعبدی خیلی خطرناک است. اصلاً استداراج مال مؤمنین تعبدی است چون اصلاً روی رفتارهایشان فکر نمی کنند، دارند انجام می دهند. همه باهم می رویم، همه با هم می آییم، اهل اینکه بنشینند ساعتی فکر کنند نیستند، اهل اینکه ساعتی عمیق بشوند نیستند، اهل اینکه این رفتارهای دینیشان را عقلانی در زندگیشان را نهادینه کنند نیستند. بعد یک جاهایی یا در دام استدراج می افتند یعنی گمان می کنند اینطوری است، شصت سالش است تازه یاد گرفته سر شیعه ببرد!! شصت سال داشته عبادت می کرده حالا در شصت سالگی از دنیا زده و به خیلی از شهواتش پشت پا زده، یک دفعه در شصت سالگی یادش آمده که حالا وقت جنایت است!!

در جامعه خودمان هم همینطوری است، یادم نمی رود در همین شیراز فکر کنم ده، پانزده سال پیش شاید هم بیشتر، یک جلسه خصوصی بود. ما هم به عنوان مسئول هیئت دانشگاه رفته بودیم، حضرت آقای صدیقی(حفظه الله) صحبت می کردند، فرمودند: خیلی از ما به دینداری هایمان می نازیم، فکر می کنیم که تمام امتحاناتمان را پشت سر گذاشته ایم! ایشان فرمودند: اتفاقا خداوند تبارک و تعالی مهم ترین امتحانات را برای بعد از چهل سالگی می گذارد. این که الان در خیابان چشمه هایم را می بندم یا صد هزار تومان پول مردم را نخوردم یا رهن کردم یا در هفده سالگی جبهه رفتم، همه این ها امتحان های الکی است، مهم ترین امتحان ها بعد از چهل سالگی است. چرا؟ چرایی اش این است که شیطان بعد از چهل سالگی خیلی جدی سراغ طرف می آید و می گوید الان وقتش است، هر کاری میخواهم انجام بدهم الان وقتش است، حالا که  بچه است بگذار الان جبهه برود، سینه اش را بزند، کانونش را بیاید، به او کاری نداریم. بگذار ده سفر کربلا برود، با سر وارد حرم شود و سرش از مشبک های ضریح هم رد بشود و به قبر امام حسین(ع) بخورد، به او کاری ندارم. اصلش را می گذارم برای وقتی که اگر الان زمین بزنمش دیگر نمی تواند بلند شود، این خیلی مهم است، این را استدراج می گویند. چقدر بچه هایی بودند زمانی که ساک هایشان را روی دوششان می انداختند و از مناطق جنگی خداحافظی می کردند و به سمت شهرها آمدند، فکر کردند دیگر تمام شده است یعنی گمان می کردند الحمدالله رب العالمین، خداوند به ما توفیقی داد، نوجوانی و جوانیمان را در جبهه ها گذرانده ایم و الان ملائکه به سمت شهر برگشته ایم! شیطان تا دید این شخص خیالش راحت است، زد. اصلاً سیستم شیطان این است وقتی گارد می گیری نیرو صرف نمی کند، وقتی می بیند بی دفاعی و خیالت راحت است، حمله می کند.

سیستم شیطان این است که همه وقتش را برای کسی که الان وسط روضه اباعبدالله(علیه‌السّلام) نشسته، هدر نمی دهد. سیستمش این است که نمی آید در ماه رمضان هزینه بگذارد، نمی آید در ده محرم وقت صرف کند، عاقل است. می گوید کجا؟ می گوید آنجایی که باید. الان در چه برهه ای است؟ بچه اش تصادف کرد مرد. این همه بچه در عالم می میرند، چگونه پدر و مادرهایشان دیندار می مانند و بعضی هایشان بی دین می شوند؟ بچه اش تصادف کرد و مرد، الان وقتش است. دختر یکی از پیر غلامان ابا عبدالله(علیه‌السّلام) در سه سالگی کشته شد. بعد رسماً به ما گفت صبح تا شب دارند به من طعنه می زنند که چهل سال نوکر امام حسین(علیه‌السّلام) هستی، دخترت باید در سه سالگی کشته بشود؟! این ارباب است که شما داری؟! این پیر غلام داشت می بُرید که خدا به او عنایتی کرد و دستش را گرفت.

دقیقاً آنجایی که شیطان می داند و برنامه ریزی می کند، الان کجا را باید بزنم؟ الان روی بورس است، کنکورش را قبول شده، پدر و مادرش ردیفند، کارهایش مرتب است، نمازهایش اول وقت و جماعت می خواند، مسجد کنار خانه شان است، هر هفته جلسه اهل بیت(ع) می رود، سفرهایش را جور کرده است و پول هاش حلال است، من چگونه به این شخص ضربه بزنم؟ استداراج چه می گوید؟ می گوید شیطان می ایستد در زندگی شما، در طول تاریخ نگاه می کند و دقیق زیر نظرت دارد، هر جا خیالت راحت شد، سراغت می آید. دیگر الحمدالله از ما که گذشت، ما گذرانده ایم و پرونده مان هم پر است، دقیقا همین جا وقتش است.

به یکی از بزرگان چند سال قبل عرض کردم که از نظر عقلی کار شما با دین ما تطبیق ندارد، یک نگاه عاقلن در سَفیه به من کرد و گفت یعنی شما می گویی من با این ریش سفیدم، با شصت سال سن نمی فهمم اسلام چیست؟ این یعنی چه؟ یعنی دقیقاً به نقطه ای رسیده است که می گوید چون من ریشم سفید است و شصت سال سن دارم، خطری من را تهدید نمی کند، همین جا می زند. چه زمانی باید زبیر را بزنی؟ باید زمانی بزنی که می گوید من سیف الاسلام هستم. اگر زبیر بگوید من “عبدٌ من عَبید مُحَمّد(ص)” به قول آقا امیر المؤمنین(ع)، هستم، علی را نمی توانی بزنی، چرا؟ چون تا آخر عمر می گوید: “أنا عَبدُکَ الضَعیف الذّلیل الحَقیر المِسْکین المُسْتکین المُسْتجیر لا یملک لنفسه نفعا” همینجوری دارد می فهمد که کیست. علی(علیه‌السّلام) را نمی توانی بزنی چون وقتی حضرت زهرای(س) شهیده را می خواهد خاک کند، می گوید: خدایا به این کنیز بیچاره ات رحم کن. ولی زبیر را می توانی بزنی چون می گوید من سیف الاسلام هستم، شیطان می گوید سراغ این بروید.

می توانی طلحه را بزنی چون می گوید من “طلحة الخیر” هستم. استدراج یعنی دین تعقلی نیست، میزان عبادت انسان را فریفته، به یک نقطه ای از اطمینان رسانده و در این نقطه اطمینان ضربه پذیری این مومن در اوج و ماکسیموم قرار دارد، الان بزند زمین خورده است و دیگر نمی شود کاری کرد.

یک جمله از نمونه جملات این ها را در معصومین پیدا کنید که اینگونه گفته باشد! بنده ذخیره ام، بنده استوانه هستم، بنده سیف هستم، طلحة الخیرم، اصلاً وجود ندارد! نمی توانی حضرت امام(رحمةالله علیه) بزنی چون می گوید من یک طلبه حقیری هستم، چرا شلوغش می کنید؟! نمی گوید که من استوانه اسلام و انقلاب هستم، من مؤسس هستم، می گوید من باشم یا نباشم فرقی نمی کند، خدا هست. من باشم یا نباشم این مملکت مسیر خودش را ادامه می دهد، این را نمی توانی بزنی ولی اگر می گفت: من نباشم چه می شود؟! روی برانکار که داشتند از جماران او را بیرون می بردند، شیطان سراغش می آمد. شرک را اینجا وارد می کرد، در نود سالگی وارد می کرد. گفت: به خدا بگو شفایم بده تا بتوانی این انقلاب را نگه داری. شیطان همین جمله را از امام(ره) گرفته بود، کار امام(ره) تمام بود! لذا پاسدار حضرت امام(ره) می گوید آخرین باری که زیر بغل های ایشان را گرفتیم که توانست راه برود، دو قدم راه برود و آبی به سر و صورت بزند، گفتم آقا ان شاء الله خدا شفا بدهد، مملکت به شما نیاز دارد، سایه تان روی سر ما باشد، گفت: مملکت مال خداست. گفت این دفعه آخر است که دارم با شما راه می روم، تمام شد. نمی توانی این را بزنی.

اینقدر ذهنت را به سمت امام(ره) نبر، راجع به خودت فکر کن. استدراج یعنی شیطان ما را به نقطه ای برساند که خیالمان جمع شود تا خیالت جمع شد ضربه را زده است. استدراج یعنی شما را به نقطه ای برساند که آرام بگیری و بگویی دیگر از ما گذشت.

امام حسین(علیه‌السّلام) جزء دعاهایش این است: خدایا، من را به نقطه استدارج نرسان. چگونه می شود نرسید؟
1- عقل.
2- تطبیق.

بتوانم سریع تطبیق بدهم. یکی از دوستان می گفت چقدر از تاریخ انقلاب و تاریخ اسلام مثال می زنید؟! مرد حسابی قرآن گفته زندگی شما باید بر مبنای تطبیق تاریخی باشد. بنده اگر امثال خودم را در طول تاریخ نبینم، ضربه پذیری ام را بالا برده ام. ما باید راه گذشتگان را ببینیم، چقدر مثل من و شما بوده اند؟ چند سال عمر کرده اند؟ کجا زمین خورده اند؟ یا زمین نخورده اند؟ چرا زمین نخورده اند؟ چرا توانست دینش را با خودش ببرد یا چرا نتوانست دینش را با خودش ببرد؟ چه اتفاقی افتاد که در لشکر یزید(لعنة الله علیه) رفت؟ و چه شد که در لشکر امام حسین(علیه‌السّلام) ماند؟ باید این ها را بفهمیم و بتوانیم تطبیق بدهیم.

طرف افتخار می کند و می گوید: رئیس دفتر امام جمعه فلان روستا، به من گفت که خدا از شما راضی باشد و خدا خیرت دهد، نتیجه می گیریم امام جمعه فلان روستا از من راضی است بعد نتیجه می گیریم امام جمعه فلان شهر از من راضی است، پس نتیجه می گیریم که امام جمعه مرکز از من راضی است بعد نتیجه می گیریم امام جمعه استان از من راضی است و بعد از آن دفتر مقام معظم رهبری(حفظه الله) و در نتیجه امام زمان(عج) هم راضی است، پس خداوند راضی است! چقدر ما از این افتخارات در زندگیمان جمع کرده ایم؟؟ پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمودند: من وقتی زبیر را می بینم، غم از دلم زدوده می شود. اگر همچنین جمله ای پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در مورد ما گفته باشد، خدا را بندگی نمی کنیم. وقتی امیرالمؤمنین(علیه السلام) شمشیر زبیر را دید، بوسید و گفت این شمشیر چقدر غم را از چهره پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دور کرده است. ما یک همچنین جمله ای را از پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، اشرف مخلوقات است شنیده باشیم ادعای خدایی می کنیم!

استدراج چه می گوید؟ می گوید به نقطه اطمینان نرسی که بگویی من دیگر الحمدالله کارم ردیف است مانند این اطمینان های مادرانه، من شیر حلال دادم، زیارت عاشورا خواندم، خیالم از دخترم، پسرم راحت است! سال شصت مادر مسعود رجوی یک مصاحبه کرده بودند، گفته بود این را حلال بزرگش کردم، خیالم از بچه ام راحت است! اغلب پدر و مادر های ما خیالشان از ما راحت است ما چه؟ ما هم باید خیالمان از خودمان راحت باشد؟! من دقیق بچه ام را می شناسم، در فامیل مشهور است، اسمش را می آورند پشت سرش نماز میخوانند، اگر این تعریف ها ما را به نقطه آرامش، ثبات، عدم توجه و عدم وسواس در رفتارهای خودمان برساند همان جا نقطه ای است که آرام می گیری و شیطان ضربه اش را می زند. حالا برو مادر را بیاور بچه اش را جمع کند.

در مشهد مادری بود که یک دختر داشت، منافق بود اعدامش کرده بودند. یک پسر داشت جزء پچه های کمیته بود، شهیدش کرده بودند. دختر در رحمت آباد خاک بود، پسر بهشت الرضا(ع) خاک بود. از او پرسیده بودند که داستان چیست؟ گفته بود داستان این بود که دختر من لای پر قو بزرگ کردم، تمام توجه‌ام به این دختر بود، این دختر کنار من بود، این دختر از شیر مادری خورد که با زیارت عاشورا به او شیر می داد، پسرم هم در خیابان بود، دعوا می کرد. هر روز می گفتم تو آخر من را عاقبت به شر می کنی و همیشه می گفتم این دختر من را بهشت می برد، حجاب و عفافش را نگاه کن. این دختر در خانه تیمی منافقین کشته شد، به جهنم رفت. چرا؟ چون تعریف مادر برای دختر یک تابویی ایجاد کرد که من مشکلی ندارم و تکذیب مادر پسر را تحریک کرد که برود آدم بشود.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید