امروز 5 مرداد 1403 - 18 محرم 1446
خواندنی ها

جاودانگی (3)

4 شهریور 1402 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: جاودانگی

 

   یا حبیب
متن سخنرانی
سید محمد انجوی‌نژاد
موضوع: جاودانگی – قسمت سوم
 تاریخ:1402/06/04
عناوین سخنرانی:
»اصل دعوای قوای الهی و قوای شیطانی در بحث سبک زندگی است
»بخواهیم یا نخواهیم اعتبارات دنیا نوعا وفا ندارند
»هدف خلقت خودسازی است
»وقتی که عباداتت در خلقیاتت تأثیر نمی‌گذارد بهترین بستر برای شیطان است
»رکن اصلی معرفت توجه است
»مخرب‌ترین قوه شهوت، غضب است
»رکن اصلی تفاوت بشر با بقیه مخلوقات و حیوانات عاطفه است
»اصل دعوای قوای الهی و قوای شیطانی در بحث سبک زندگی است
در این جلسه سومی که راجع‌به جاودانگی صحبت می‌کنیم، در مقدمه کوتاهش باید عرض کنم که اصل دعوای قوای الهی و قوای شیطانی در بحث سبک زندگی است؛ یعنی ما می‌توانیم عباداتمان را کامل داشته باشیم؛ اما سبک زندگیمان مبتنی بر مبانی شیطانی باشد و می‌توانیم عبادات را نداشته باشیم؛ اما سبک زندگیمان بهتر از مدل قبلی باشد. تمام این چیزهایی که راجع‌به اخلاق، عرفان، اعتقادات و … می‌گوییم و می‌شنویم، همه این‌ها مقدمه‌ای است که باید در سبک زندگی ما خودش را نشان دهد؛ یعنی اصل دعوا اینجاست. لذا ما جاهایی به اشتباه فکر می‌کنیم که تأثیر دین فقط برای جانماز است در حالیکه تأثیر دین باید در خود زندگی و سبک زندگی دیده بشود. جاودانگی هم همین است؛ یعنی کسانی که دنیا را مقدمه کوتاه آن مسیر ابدی می‌دانند. انسان‌هایی که دنیا را پایان همه چیز می‌دانند و پایان دنیا را پایان خودشان می‌دانند که سکولاریزم همین را می‌گوید که همه چیز دنیاست، وقتی این را می‌گویند، آن‌ها یک سبک زندگی دارند که با جاودانگی کاملاً متفاوت است. این جمله را یکی از بزرگان _اسمش را یادم رفت_ روی دیوار اتاقش با دست‌خط خودش، خطاط هم بود، نوشته بود زده بود که باید بدانیم ابد در پیش است، ما هستیم که هستیم. یعنی وقتی ما خلق شدیم و وقتی خدا خلقت ما را ایجاد کرد بنایش این بود که ما باشیم که باشیم، تا کی؟  تا چیزی که ما اصلاً نمی‌توانیم با عقلمان درکی از آن داشته باشیم که مثبت بی‌نهایت یعنی چه.

لذا در در بحث جاودانگی اولین تأثیر این تفکر جاودانگی در سبک زندگی ماست؛ یعنی اتفاقاً زندگی را خیلی برای ما راحت‌تر می‌کند چون گذرا است. اگر ما با سکولارها همراه بشویم و پایان دنیا را پایان همه چیز بدانیم حسرت، غم، غصه، آه، ناراحتی، بدبختی، بیچارگی، ضعف اعصاب، سکته و … و اگر هم بهش نرسیم خودکشی می‌کنیم؛ اما وقتی ما خودمان را در جایگاهی قرار می‌دهیم که این زندگی یک مقدمه کوتاه است، این باعث می‌شود که اعصاب آرام‌تر بشود. آیه شریفه‌ای که می‌فرماید «رَبِّ ٱشۡرَحۡ لِي صَدۡرِي» شرح صدر یعنی وصل کردن سینه و عقل به جاودانگی، «وَيَسِّرۡ لِيٓ أَمۡرِي» که چه بشود؟ که در زندگی من کارها برایم ساده‌تر بشود. این مقدمه کوتاهی که لازم بود.

»بخواهیم یا نخواهیم اعتبارات دنیا نوعا وفا ندارند
بعد سراغ اثراتی می‌آید که این نگاه جاودانه در سبک زندگی ما دارد. یکی این است که ما بخواهیم یا نخواهیم اعتبارات دنیا نوعا وفا ندارند. بخواهیم یا نخواهیم! اعتبارات یعنی فامیلت، ژن خوبت، قیافه‌ات، قدرتت، اموالت، اعتبارت، مشهوریتت، مقامت و … نوعا وفا ندارند. بله همه آدم‌ها این را می‌دانند؛ اما کسی که خودش را به جاودانگی وصل می‌کند «فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ» اینکه اعتبارات دنیا وفا ندارند در سبک زندگیش باعث می‌شود دل نبندد و دلش را به آن طرف ببندد. کسی که در سبک زندگی‌اش به جاودانگی اعتقاد ندارد مجبور است دل ببندد بعد می‌بیند وفا هم ندارد، دچار یأس، پریشانی، ناراحتی و هزارتا مشکل دیگر می‌شود. اصولاً دین یا بهتر بگوییم اصولاً وحی آمده است که زندگی کردن را برای ما ساده‌تر کند. شناخت یا فقه که اسم فقه را می‌گیرید، در ادبیات عرب فقه به‌معنای آسان‌گیری و آسان شدن است. فقیه کسی است که در سبک زندگی به ما کمک می‌کند راحت‌تر زندگی کنیم. نه مشکل شدن. کلا اعتبارات دنیا وفا ندارند. خب همه هم می‌دانیم، اوایلش کمی بچه هستیم دل می‌بندیم فکر می‌کنیم وفا دارد بعد که یکی یکی ازمان گرفتند می‌فهمیم که وفا ندارند. خب حالا باید چه کار کنیم؟ جاودانگی به ما کمک می‌کند که ناراحت و عصبی نشویم و بگوییم می‌رویم. همان جمله‌ای که دو جلسه قبل هم خدمتتان عرض کردم مثل یک رستوران خیلی خوب و عالی است که ما ناهار دعوتیم، همه‌مان هم می‌دانیم فقط ناهار دعوتیم و خیلی‌هایمان هم می‌دانیم اصلاً معلوم نیست شام هم چه بخوریم؛ ولی نمی‌آییم غصه بخوریم که چون شام ما معلوم نیست از این ناهار لذت نبریم. الان می‌رویم ناهار را در رستوران می‌خوریم، لذت هم می‌بریم و بیرون می‌رویم. چرا؟ چون در ذهن ما این حک شده که این موقت است. نسبت به دنیا هم همین است. آمده‌ایم یک ناهار بخوریم معلوم نیست شام کجا هستیم. آن‌هایی که به جاودانگی متصل‌اند این را می‌فهمند و برای شام فکری می‌کنند و می‌روند. آن‌هایی که متصل نیستند این را می‌فهمند از ناهار لذت نمی‌برند، چون وفا ندارد، چون می‌داند تمام می‌شود. یک بحث خیلی جدی است، آیا جاودانگی در تفکر و ذهنیت ما نسبت‌به خلقت و زندگی کردن چه تأثیر دیگری دارد؟ تأثیر اول را گفتم.

»هدف خلقت خودسازی است
تأثیر دوم: از یکی از فلاسفه یک سؤال خیلی مهمی کردند. یک آدم معمولی حالا معمولی هم نمی‌گوییم، آدم عالمی که بالأخره با این بحث‌های فلسفی کمی مشکل داشت، من این سؤال و جواب را شنیدم خیلی برایم جالب بود، سؤال کرده بود که این بحث‌هایی که شما الان دارید می‌کنید مثلاً وجود است یا ماهیت، قدیم است یا ازل، حقیقت خلقت انسان چیست و … ! آقا بگذار ما زندگیمان را بکنیم، این چرت و پرت‌ها چیست شما برایش زندگی می‌کنید؟! شب با این فکر می‌خوابی که بالأخره اصالت با کدام است، صبح با این فکر پا می‌شوی می‌روی بحث می‌کنی. شما چه کار می‌کنید؟! اصلاً معلوم است؟! سؤال این بود دیگر! شما خلق شده‌اید که هی بنشینید راجع‌به این چرت‌پرت‌ها فکر کنید، بحث کنید اصل با چیست، نمی‌دانم واجب‌الوجوب یعنی چه، علت‌العلل یعنی چه، بالأخره معلول یعنی چه. این بحث‌ها چیست؟!

جواب این فیلسوف برای من خیلی زیبا بود، گفته بود ببین الان مشکل من با تو این است، تو فکر می‌کنی خلق شدی برای اینکه از طعام، اطعمه اشربه و هوای دنیا لذت ببری، من فکر می‌کنم خلق شدم برای اینکه حقیقتی را پیدا کنم. اگر عده‌ای در زندگیشان دنبال حقیقت می‌گردند، با این همه درس و بحث و … ، برای چه تو به آن‌ها می‌گویی زندگیشان مهمل است. خب الان تو مثلاً صبحانه، ناهار، شام، خواب و … خیلی زندگیت خوب است؟! این هم یک سبک زندگی است. می‌گوید خدا به من یک فرصت داده که حقیقتی را پیدا کنم. بهش می‌گویند شناخت و تکامل. فرصت داده که من اینجا چیزی بفهمم، وقتی آن طرف به سوی بی‌نهایت رفتم، دستم این‌قدر از معارف خالی نباشد.معرفت یعنی این. بعد من این جمله را تقریباً شبیه به جمله علامه طباطبایی دیدم که می‌گویند ما غیر از اینکه بخواهیم خودسازی کنیم اصلاً هدف دیگری برای خلقت نداریم. ما خلق شده‌ایم خودسازی کنیم. ناهارِ سر جایش است، آن کارها را هم می‌کنیم، صبحانه، ناهار، شام، این‌ها همه سر جایش است؛ اما هدف اصلی من این است که آن‌ها را بخورم، آن تفریحات را داشته باشم که برای خودسازی روحیه و توان داشته باشم. از نظر من هدف خلقت این است که برای خودسازی خلق شده‌ام. پس این دومین تأثیری که در سبک زندگی ما دارد.

»وقتی که عباداتت در خلقیاتت تأثیر نمی‌گذارد بهترین بستر برای شیطان است
سومین این است که وقتی انسان به جاودانگی معتقد است، اعتقاد دارد که «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ». اعتقادش این است که اینجا نَفَسی نمی‌کشد، قدمی بر نمی‌دارد مگر اینکه سه حالت دارد: یا مباح است؛ یعنی اجازه دارد این کار را بکند، برای هیچ چیز هم سودی ندارد، نه برای دنیا نه برای آخرت، یا واجب است با زیرمجموعه‌اش آن طرف می‌فرستد یا حرام است نباید این کار را انجام بدهد. این سه گروه را دارد و آدمی که دارد زندگی می‌کند وقتی به جاودانگی اعتقاد دارد روزبه‌روز و سال‌به‌سال از تعداد مباح‌ها و حرام‌هایش کم می‌کند و به تعداد واجبات و مستحباتش اضافه می‌کند. حالا این واجب و مستحب در ذهنت سریع نماز و روزه نیاید، همه چیز، چه عبادات عام مثل تمام خدمت‌رسانی‌ها و کارها، چه عبادات خاص مثل زیارت، ان‌شاءالله می‌خواهی اربعین بروی، نماز، روزه و … ؛ ولی با این نگاه بهش نگاه می‌کند، هر کاری می‌خواهد بکند. مثقال ذره! می‌گوید این سه مدل است:
۱-مباح است، خیلی‌خب انجام می‌دهم، اشکالی هم ندارد؛ اما سعی می‌کنم مباح‌ها را به‌سمت مستحب و واجب ببرم. وقت‌هایش را برای آن بگذارم.
۲- حرام است، انجام نمی‌دهم، انجام بدهم هم بلافاصله تویه می‌کنم « استغفرالله ربی و اتوب الیه «
۳- آن قسمت مستحبات، واجبات و به‌صورت کلی فرائض.

تأثیری که در سبک زندگی می‌گذارد این است. در این مدل سبک زندگی نگاهمان عملگرایانه است؛ یعنی باید ببینم که اگر یک سبحان‌الله می‌گویم در سبک زندگی من چه تأثیر مثبتی دارد. بارها عرض کرده‌ام، البته یک جلسه کامل راجع‌به این صحبت کردم که عبادات باید مقدمه تغییر سبک زندگی باشد و از بعضی‌ها گله کردم که می‌گویند ما رفتیم راهپیمایی اربعین و برگشتیم الحمدلله! بهش می‌گویم تو آن را هدف قرار داده‌ای، برای چه می‌گویی الحمدلله؟! دقت کنید! وقتی باید الحمدلله را بگویی که وقتی برگشتی ببینی در سبک زندگی‌ات تغییرات مثبتی اتفاق افتاده است. مرحوم علامه می‌فرمودند وقتی که عباداتت در خلقیاتت تأثیر نمی‌گذارد بهترین بستر برای شیطان است بعد مثال می‌زنند می‌گویند یک عصبیت می‌تواند تو را ده سال عقب بیندازد. یک بار عصبانی شدن می‌تواند تو را ده سال عقب بیندازد. ببینید وقتی با این نگاه جاودانگی نگاه می‌کنی می‌گویی مگر ما چقدر برای زندگی فرصت داریم، بعد من چرا باید با یک عصبانیت ده سال عقب بیفتم. تا برویم سراغ بحث‌های دیگر. این زبانش را می‌چرخاند یک غیبت می‌کند پنج سال عقب می‌افتد و … .
کسانی که به زندگی سکولار نگاه می‌کنند همه نگاهشان این است که توبه می‌کنیم؛ اما کسانی که به‌صورت جاودانگی به زندگی نگاه می‌کنند می‌گویند توبه می‌کنیم چیست؟! خدا ارحم‌الراحمین است می‌بخشد چیست؟! من دارم ده سال عقب می‌افتم! از آن طرفش هم هست، یک کنترل ممکن است تو را بیست سال جلو ببرد. صفحه اول کتاب عرفان مرحوم آخوندملاحسینقلی همدانی، قبل از اینکه تو بخواهی بروی آن دویست و هفتاد، هشتاد صفحه را بخوانی، اولین جمله‌اش می‌گوید که بالاترین مرحله عرفان کنترل در گناه کردن است. این را کنترل کن. یک کنترل چقدر تأثیر می‌گذارد! خب حالا من در سبک زندگی سکولار عصبانی می‌شوم. در این سبک زندگی می‌گوید در عصبانیت بالأخره باید سر یکی دادی بزنم خالی بشود. این را آن سبک زندگی دارد بهت می‌گوید؛ اما در سبک زندگی جاودانگی می‌گوید این عصبانیت را کنترل می‌کنم پنج سال، ده سال جلو‌ می‌افتم؛ یعنی وقتی با این نگاه سودگرایانه نگاه می‌کنم چون داری با بی‌نهایت به اعمال و عبادات نگاه می‌کنی  همین است. همین آقای همدانی در  صفحات صد و بیست، سی می‌گوید در حرم امام رضا(ع) همیشه نماز وتیره (دو رکعت بعد از نماز عشا) می‌خواندم، آن روز خیلی گشنه‌ام بود، ضعف داشتم، گفتم  ولش کن دیگر. گفت پرده‌ای از جلوی چشمم کنار رفت و دو منظره به من نشان دادند که سوخت و پرید.  _منظره نمی‌دانیم یعنی چه! در صحبت بعدی علامه طباطبایی شاید منظره برایتان جا بیفتد_  بعد گفتم این چه بود؟ گفتند این دو رکعت وتیره که نخواندی و گفتی خدا ارحم‌الراحمین است، خدا می‌بخشد! کی گفته نیست؟! این دو رکعت که نخواندی آن پرید. یعنی چه؟ یعنی فرصت است. خیلی چیزها فرصت است.

یک وقت دیگر هم برایتان گفتم، من سه‌چهاربارش یادم هست، یکی را مطمئنم  شب قدر مسجد ملاهاشم مشهد بودیم، ما نوجوان بودیم سیزده‌چهارده سالمان بود نشسته بودیم خدا رحمت کند علامه تهرانی می‌گفت گوشتان با من است، زبانتان با خدا باشد، ذکر بگویید، شب قدر است، کارهایت را mp3  باید انجام بدهی. ذکرت را بگو، همزمان که ذکر می‌گویی هر کاری دوست داری انجام بده در ثانیه به ثانیه شب قدر. درحالیکه می‌دانید سخنران‌ها دوست دارند به آن‌ها توجه کنی. بعد یک بار دیگر گفت حرفی که من شب قدر زدم یادتان باشد کل دنیا همین است، کل شب‌ها همین است، همیشه همین است. لذا وقتی سراغ این قضیه با نگاه جاودانگی می‌رویم  کنترل گناهان خیلی ساده‌تر می‌شود چون احساس می‌کنی فرصت است. با نگاه سکولار می‌گوید خب گناه را انجام می‌دهیم بعد هم توبه می‌کنیم. راست هم می‌گوید.

»رکن اصلی معرفت توجه است
اما در نگاه جاودانگی این نیست. فرمودند شاید مردم فکر می‌کنند بزرگ‌ترین عذاب‌های قیامت در سوره قیامه، واقعه، انسان و … آمده است؛ اما بزرگ‌ترین عذاب قیامت در سوره عصر آمده. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ ﴿۲﴾» بزرگ‌ترین عذاب قیامت احساس ضرر است. یک دفعه می‌بینی با کسی شنبه‌شب با هم به کانون رفته‌اید، پرونده همین شنبه را باز می‌کند تو کجایی او کجاست! برای همان یک ساعت!  چرا؟ به پله بعدی می‌رسیم. علامه طباطبایی آخر عمرش می‌فرمود رکن اصلی معرفت توجه است. من شب‌های قدر چند سال پیش سه جلسه راجع‌به توجه صحبت کردم. آن زمان این را نخوانده بودم. بعد ایشان شرح می‌دهد که توجه از تفکر و تذکر ( به معنای ذکر گفتن) بالاتر است. کدام تفکر؟ آن تفکری که می‌گوید «تفكرُ ساعةٍ افضل من عبادة سبعین سنةٍ» آن تفکری که یک ساعت فکر کنی از هفتاد سال عبادت بالاتر است می‌گوید توجه از آن بالاتر است.  متوجه باش کجایی. متوجه باش فرصت یعنی چه. بعد خود علامه می‌فرمایند که من حساب کرده‌ام عموم مردم یک‌سوم زندگیشان را خوابند، _مثلا هشت ساعت می‌خوابد_ بعد می‌گفت این آیات و سوره‌هایی که مال قبل از خواب است و می‌گوید با وضو بخواب مال این است که این هم خیلی مهم است، به خوابت هم باید توجه کنی. توجه! اواخر عمر همه سراغ علامه می‌رفتند و این چند جمله مال اواخر عمر علامه طباطبایی است. یکی هم منقول از علامه حسن‌زاده آملی است. می‌گفت اواخر عمر که خدمت علامه می‌رفتیم می‌گفتیم آقا نصیحتی بفرمایید، بالأخره شما در پایان این قضیه هستید، در عرفان پیری شده‌اید. ایشان فقط دوتا کلمه بیشتر نمی‌گفت. می‌گفت آقا جان! توجه توجه! توجه کنید! حالا این ممکن است به آن آیه شریفه قرآن بر گردد « وَجَّهۡتُ وَجۡهِيَ » که توجه من به جمال الهی باشد. آن سر جایش است.

»مخرب‌ترین قوه شهوت، غضب است
سراغ قسمت بعدی می‌آییم. پس با این قضیه انسان‌ها در کنترل شهوات خودشان موفق‌ترند. شهوت انواع و اقسام دارد. امام‌صادق(ع) می‌فرمایند بالاترین، مخرب‌ترین، داغون‌کننده‌ترین و بیچاره‌کننده‌ترین قوه شهوت ،غضب است. بعضی‌هایتان پدر و مادر هستید، در خانه، یادتان هست خدا رحمت کند مرحوم علامه آیت‌الله فاطمی‌نیا اعتکاف به شیراز آمد؟ خب جمعیت همه نشسته‌اند، طبق‌معمول ده‌هزار‌نفر نشسته‌اند بعد ایشان باید تشخیص بدهد چه بگوید. بالا رفت، صحبتی که ایشان می‌کرد راجع‌به این بود می‌گفت آقا اینجا نشسته است، روضه گوش می‌دهد، گریه می‌کند، در خانه در را که می‌زند، بچه‌هایش و زنش شروع به لرزیدن می‌کنند، شمر می‌خواهد وارد بشود. می‌دید دیگر! نه الزاماً چشم بصیرت، آدم می‌شنود. بعد آقای فاطمی‌نیا گفت سعد‌بن‌معاذ را در قبر گذاشتند، همان قبری که پیامبر(ص) با دستش کنده است. ما آرزویمان است خاکی از کربلا به‌عنوان تبرک رویش بگذارند. پیامبر خودش گذاشته، سنگ لحد را چیده، رحمه‌ للعالمین بالای سر قبر ایستاده نماز میت را خوانده، تلقین کرده. سعد‌بن‌معاذ کیست؟ فرمانده جناح راست رسول اکرم(ص) در جنگ‌ها؛ یعنی یکی از دوتا فرمانده است. یکی علی‌بن‌ابیطالب(ع) است یکی سعد‌بن‌معاذ. بعد مادرش می‌گوید خوشابه‌حالت که اینگونه وارد بهشت شدی. پیغمبر(ص) با تأسف به مادرش نگاه کرد گفت در خانه زن و بچه‌اش را می‌لرزاند، چنان در قبر او را فشردند که قلب من فشرده شد.  حالا مثلاً تو دلت به چه خوش است برادر؟! علامه این را می‌گوید که این عبادتت باید در سبک زندگیت دیده شود در کنترل شهوت. بالاترین قوه شهوت، قوه غضبیه است.

»رکن اصلی تفاوت بشر با بقیه مخلوقات و حیوانات عاطفه است
رکن بعدی، اثر بعدی عاطفه است. ببینید خیلی عجیب است. داریم اثرات را به‌ترتیب می‌گوییم، سه را می‌گوید عاطفه. رکن اصلی تفاوت بشر با بقیه مخلوقات و حیوانات عاطفه است. عاطفه دارد. دقت کنید؛ این را درک کردن خیلی چیز سختی نیست، علامه هم نگوید می‌شود درک کرد. تمام قرآن با «بسم‌الله الرحمن الرحیم » شروع می‌شود. خداوند تبارک و تعالی برای معرفی خودش رحمن و رحیم را بالا گرفته است. اَلَم اینهاست. و انسان مؤمن اگر به‌سمت عظمت الهی برود و به صفات الهی وصل بشود باید رحمانیت و رحیمیتش تقویت بشود. اصل این است. بالاترین رکن بشریت داشتن عاطفه است. خیلی‌ها یا نمی‌فهمند یا می‌فهمند، خودشان را به آن در می‌زنند، یا اینکه در این وادی نیستند. یکی از چیزهایی که روضه اباعبدالله(ع) دارد برای ما به ارمغان می‌آورد عاطفی کردن بچه‌هیئتی‌هاست. روزی با یکی از مداح‌های باصفا صحبت می‌کردیم، صحبت از دختربچه‌ای بود که پدرش آمده بود با او درددل می‌کرد که دخترم سرطان گرفته، دعا کنید و … . خیلی راحت هم داشت تعریف می‌کرد. گفت چشم آقا دعا می‌کنیم. بعد که او رفت به من گفت حاجی ما در روضه اباعبدالله (ع) خیلی رقیق شده‌ایم، دختر من این‌طوری شده بود من تا حالا سه بار خودم را کشته بودم. بعد همان‌جا سرش را بلند کرد به امام‌حسین‌ (ع) گفت یااباعبدالله تو ما را رقیق کردی، ما را این‌جوری امتحان نکنی. روضه در تشیع، در بقیه دین‌ها هم همین است، یا دینشان را تحریف کردند یا حذف کردند.

می‌دانید چرا می‌گویند گریه نکن؟ برای اینکه می‌دانند عاطفه رکن اساسی بشریت است و تو بشری آدمی، سواری نمی‌دهی، تسلیم سیستم سکولار سرمایه‌داری جهانی نمی‌شوی. باید عاطفه را ازت بگیرند. من واقعاً حسرت می‌خورم که امسال زائرین اربعین دارند دوبرابر می‌شوند، تا دیروز اندازه پارسال بود، دارند دوبرابر می‌شوند و واقعاً حسرت می‌خورم. بیشتر از اینکه به ایرانی‌ها حسرت بخورم دارم به عراقی‌ها حسرت می‌خورم که این‌ها در این گرما چه کار می‌کنند. آدم می‌ماند! این چه وضعی است! امروز تلویزیون دختربچه را نشان می‌داد البته من زیاد نگاه نمی‌کنم، خیلی دل این چیزها را ندارم، همین جوری شانسی بین دوتا برنامه ورزشی این را پخش کرد، دختربچه با حجاب کامل کامل که زیر آفتاب خیلی گرم‌تر است ، مشکی است. می‌گفت هفت روز است من دارم پذیرایی می‌کنم، پرسید روزی چند ساعت؟ گفت بین نوزده تا بیست ساعت. چهار ساعت هم در همین گرما در چادر بغلی که هیچ چیز نداشت خوابیده، اصلاً برق نداشت. بعد پرسید چرا؟ گفت چون امام‌حسین‌(ع) را دوست دارم. آن دختر  حداکثر یازده سالش بود. ببینید می‌خواهند عاطفه را از ما بگیرند. اینکه امام‌(ره) فرمودند ما هر چه داریم از محرم و صفر داریم. نگفت انقلاب هر چه دارد، ایران هر چه دارد، گفت ما، انسان‌ها هر چه داریم از محرم و صفر داریم. چرا؟ چون محرم و صفر عواطف را تحریک می‌کند حتی مسیحی، گبر، یهود و لائیک را! چرا تحریک عواطف می‌کند، ۱۴۰۰ سال پیش برای کسی این اتفاق افتاده؟ _دقت کنید این جوابِ من را تو می‌فهمی، به‌درد مناظره نمی‌خورد._چون خدا خواسته است. «اِنَّ لِقَتْلِ‌ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ اَبَداً» این حرارت را خدا خواسته. چه می‌دانیم!
می‌دانید این را کی می‌فهمد؟ آن توریست آمریکایی می‌فهمد که الان رفته راهپیمایی اربعین، با او مصاحبه می‌کنند می‌گوید خیلی خوب است. می‌پرسد چرا خیلی خوب است؟ می‌گوید من نمی‌دانم چرا، فقط می‌دانم خیلی خوب است. این را خدا خواسته است. خب قبل از محرم بهتان گفتم که من خیالم کاملاً راحت است که این تحریک‌های علیه محرم جواب نمی‌دهد. یک عنایت الهی است. خیلی زمان‌ها بوده است. زمان‌هایی بوده که اصلاً درِ حرم را بسته بودند، اجازه عزاداری نمی‌دادند؛ ولی در قلب‌ها بود، نمی‌شود آن بگیری. فقط یک حالت دارد، خودت را تسلیم شیطان کنی. کسی که با امام‌حسین‌ (ع) درافتاد رسماً خودش را تسلیم شیطان کرده و نمی‌خواهد هم برایش توضیح بدهی چون خودش می‌داند. می‌داند تسلیم شیطان شده است. علامه‌حسن‌زاده می‌گوید خدمت علامه‌طباطبایی رسیدم گفتم آقاجان نصیحتی بفرمایید. گفت دعای سحر امام‌باقر(ع) را خیلی بخوان.  _من دارم از زاویه جاودانگی بهش نگاه می‌کنم_ پرسیدم چرا؟ گفت برای اینکه در این دعا سرتاسر عظمت، نور، معرفت، علم و شرف است. صحبتی از بهشت نیست. دعا دارد به ما می‌گوید بهشت شیرین است؛ اما بهشت‌آفرین خیلی شیرین‌تر است. کمی غرق در این معنای عظمت الهی بشو خیلی شیرین‌تر است.
این بحث را با یک خاطره تمام می‌کنم. جناب آیت‌الله عبدالقائم شوشتری که زمانی امام‌جمعه دورود بود بعد به شاهین‌شهر رفت. از نزدیکان امام بود. الان هم کاملاً در بستر هستند. من دو‌سه سال اصفهان هفتگی داشتم، تقریباً هر هفته خدمت ایشان هم می‌رفتیم. در خانه می‌رفتیم، تراس و اتاقی بود، هر وقت می‌رفتیم بیست‌تایی  بودند. بعضی وقت‌ها من صحبت می‌کردم، ایشان صحبت می‌کرد، یک جمله گفته که آن را گذاشته‌ام یک وقت دیگر بگویم؛ ولی این جمله را خدمتتان می‌گویم. یکی از دوستان آنجا نشسته بود می‌گفت که سال ۶۷ که آمریکا به عراق حمله کرد، _خود آقای شوشتری هم داشت گوش می‌داد_ ما خدمت حضرت آقا رسیدیم گفتیم که آمریکا دور ما را  گرفت، افغانستان، پاکستان، ترکیه، عراق، قطر، عربستان صعودی. در عراق هم که آمد حاکم شد دیگر! حاکم آمریکاست. بعد می‌گفت ایشان با لبخندی به ما گفت که اصلاً غصه نخورید، در این خیری هست که شما بعدها متوجه می‌شوید. این خاطره را به خاطره دوم پیوند می‌دهم که طرف از دوستان ما از بچه‌های مشهد بود، تعریف می‌کرد می‌گفت که ما راهپیمایی اربعین رفتیم، طرف آمد با التماس به ما گفت به خانه ما برویم. بنده خدا پا هم نداشت، با یک پای قطع با عصا آمده بود. ما هم گفتیم برویم. بعد رفتیم، از جاده اصلی دو کیلومتر به‌سمت یک روستا می‌رفت.  او با همین یک پایش داشت می‌رفت ما هم پشت سر او می‌رفتیم. بعد گفتیم او ما را کجا می‌برد! پا ندارد، می‌خواهد چه کار بکند، ما شش‌تا جوان قل‌چماقیم.
خلاصه رفتیم در خانه نشستیم، سفره را انداخت. تشکر کردیم که خیلی زحمت دادیم، دست شما درد نکند و … . فارسی و عربی قاطی با هم صحبت کردیم گفتیم که حاج‌آقا پاتون چه شده؟ گفت در جنگ ایران و عراق قطع شد. می‌گفت ما دیگر کلا کُپ کردیم، یک روستای دورافتاده و … . نشستیم همین‌طور که غذا داشت زهرمارمان می‌شد خوردیم. نگاهمان به عکسی افتاد، گفتیم بحث را عوض کنیم، پرسیدیم ایشان کی هستند؟ گفت داداشم است در جنگ ایران و عراق کشته شده است. می‌گفت ما دیگر تا صبح شیفت نگهبانی گذاشته بودیم که او کی می‌آید سر ما را ببرد. دوستانش هم الان دور و برند و… . او به‌شدت احترام می‌گذاشت و … بعد این رفیق ما که خودش هم رزمنده است می‌گفت من با خودم گفتم اگر ما عراق را گرفته بودیم و فتح کرده بودیم الان مردم عراق، حداقل همین شیعیان نظرشان راجع‌به ما چه بود؟! و الان چیست؟! و فهمیدم تمام این عنایت به این بر می‌گردد به اینکه آمریکا گرفت و به ما تحویل داد. آن خاطره مال سال ۶۷ است، این هم مال ده سال پیش است. من سریع یاد صحبت آقای شوشتری افتادم. این دوتا را با هم گره بزنید. «العبد یدبر والله یقدر » قرآن با این آیه سوره بقره شروع می‌شود
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
الم﴿١﴾
ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ ﴿٢﴾
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ﴿٣﴾»
می‌گوید مؤمن در سبک زندگی جاودانگی بیشترین نگاهش به اراده خداست. خدا بخواهد چه کار کند. بعد سراغ عبادات می‌رود، تا ایمان به غیب نداشته باشی که خداوند تبارک و تعالی در غیب مشغول است.  «العبد یدبر» ما برنامه‌هایمان را می‌ریزیم «والله یقدر » او اندازه‌گیری می‌کند که چه اتفاقی می‌افتد.
پریشب به یکی از دوستان که می‌گفت مکر می‌شود فلان و … گفتم عزیزم نصف کره زمین دست شوروی بود، در ضمن شوروی آن زمان نصفه‌ای دستش بود که خیلی وحشی‌اند، بلوک شرق از بلوک غرب لات‌تر است، بلوک غرب سوسول‌اند. لات‌های کره زمین دست شوروی بود. ما شب خوابیدیم، صبح بیدار شدیم گفتند شوروی از هم پاشیده است. جمهوری‌های استقلال یافته! دقیقاً چند ماه قبلش امام فرموده بود و خندیده بودند. به آقای جوادی آملی نامه داده بود و برای گلت سین فرستاده بود که به‌زودی شما کمونیست را در موزه تاریخ می‌بینید. همه‌شان خندیده بودند. چند ماه نشد این اتفاق در یک شب افتاد.
«العبد یدبر والله یقدر »
وقتی به عظمت الهی تکیه داری، تو فکر می‌کنی فلانی خیلی بزرگ است، قدرتمند است و …  . در عظمت الهی کل کره زمین این‌قدر کوچک است که دیده نمی‌شود؛ یعنی اگر روزی خدا به فرشته‌ها بگوید بروید در  خلقت من زمین را پیدا کنید، چند نسل باید بگردند تا ببینند بالأخره پیدا می‌کنند یا نه.
«العبد یدبر والله یقدر »
وقتی که پشتت خدا باشد، به عظمت تکیه کنی، کارهای زمین خیلی برایت کوچک می‌شود.
ان‌شاءالله خدا به همه ما توفیق عمل عنایت کند.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید