امروز 19 آذر 1403 - 6 جماد ثاني 1446
خواندنی ها

خودباوری (6) - شب ششم محرم‌1402

1 مرداد 1402 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: خود باوری
یا حبیب
متن سخنرانی
سیدمحمد انجوی‌نژاد
موضوع: خودباوری – قسمت ششم
تاریخ: 1402/05/01


عناوین سخنرانی
»دردها را نمی‌توانی فراموش کنی مگر به معدن عظمت وصل بشوی
»خودباوری اگر به نقطه کمال برسد تو منشأ تحولات می‌شوی
»جوان باید فعال و کنشگر باشد

»دردها را نمی‌توانی فراموش کنی مگر به معدن عظمت وصل بشوی
در گزینه‌های بحث خودباوری بودیم، به بحث چسبیدن به گذشته می‌رسیم. باز طبق معمول از کلام آقا امیرالمؤمنین(ع) نتیجه می‌گیریم که ایشان می‌فرمایند انسانی که عاقل باشد در حال زندگی می‌کند و برای آینده برنامه‌ریزی می‌کند. آینده هنوز نیامده است نگرانی برای چیزی که نیامده بیهوده است. گذشته هم گذشته، نگرانی برای چیزی که گذشته بیهوده است؛ اما معمولش این است که یکی از دلایل خُرد شدن روحیه ما که باعث می‌شود خودباوری خودمان را از دست بدهیم تمرکزی است که بر گذشته داریم. طبق آیه شریفه قرآن ذاتاً ما این مدلی هستیم « إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعً» خدا در قرآن می‌گوید من شما را خلق کردم، بروید مدیریت کنید. این حالتی که درونتان است شما را در مسیر تحقیر، یأس و ناامیدی نیندازد و آن حالت این است که اگر از روزی، مثلاً شما شنبه‌ای پانزده بیست ساعت زندگی کردی، در این بیست ساعت اگر نوزده ساعت و پنجاه و پنج دقیقه‌اش به تو خوش گذشته باشد آن چیزی که در ذهن تو می‌ماند همان پنج دقیقه‌ایست که خوش نگذشته است؛ یعنی همین الان من خدمتتان بگویم که شیرین‌ترین لحظات عمرت چیست کمی تأمل می‌کنی تا یادت بیاید؛ اما بگویم تلخ‌ترین، شما در ذهنت سریع جواب خودت یا جواب سؤال من را فوری می‌گویی. چرا؟ از بس که مرورش کردی. آدم‌ها تلخی‌های زندگیشان را دائم مرور می‌کنند. خب این پیش می‌آید نمی‌شود کاری کرد. مثلاً بنده با ایشان پنجاه سال، هفتاد سال، صد سال رفیق هستیم در این صد سال مجموع مشکلاتی که من با ایشان داشتم پنج ساعت است؛ اما هر وقت که مشکلی یک دقیقه‌ای پیش می‌آید آن پنج ساعت دوباره مرور می‌شود و به همین دلیل، چون آدم‌ها تلخی را نمی‌توانند فراموش کنند، بلد نیستند فراموش کنند، دچار این یأس‌ها و ناامیدی‌ها می‌شوند.

 امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند که پیش می‌آید. ذکری بگو، صلواتی بفرست، توسلی بکن. اتفاقاً خیلی از مشکلاتی که برای ما پیش می‌آید فقط برای این است که ما سرمان را به سمت آسمان بکنیم. اینکه چگونه از نظر علمی و روانشناختی مدیریت کنیم در بحث آرامش گفتم. الان بحثمان خودباوری است. اینجا از نظر خودباوری می‌گوید، باید به کسی دیگر تکیه بدهی. ما خیلی وقت‌ها در تلخی‌ها به آدمی تکیه می‌دهیم، به دوتا آدم تکیه می‌دهیم، جایی می‌نویسیم ده‌تا آدم بخوانند، یک کاری می‌کنیم هیچ اشکالی ندارد؛ اما همه این‌ها مسکن است، مسکن یعنی چه؟ اصلاً تخصص مسکن این است که درد را خاموش ‌کند نه اینکه آن را از بین ببرد. درد خاموش می‌شود، باز دو روز بعد به آن نیاز داری، باز به یکی دیگر بگویی. بعد اینجاست که در مناجات شعبانیه اینجوری می‌فرمایند «اِلٰهى‌ هَب لى‌ کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیکَ» می‌گویی من اگر بتوانم در درد‌ها، مشکلاتی که در گذشته برایم پیش آمده، به آینده کاری نداریم چقدر باید توکل کنی، فعلاً بحث توسل نسبت به گذشته است، اگر بخواهم این کلا حل بشود: «هَب لى‌ کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیکَ»  از گذشته ببُرم. کمال بریدن چیست؟ «فَتَصِلَ». به انگشت من دقت کن چه را می‌گوید «فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ» من باید به معدن عظمت تکیه بدهم آدم وقتی به بزرگی‌ها تکیه می‌دهد، کوچکی‌ها را راحت رد می‌کند. خیلی راحت!
از خودم مثال بزنم؛ مثلاً من الان سخنرانی می‌کنم، پنج‌ نفر بعد از سخنرانی بیایند اینجا بنشینند بگویند آقا این چرت و پرت‌ها چه بود گفتی؟! چه وضعی است؟! شب محرم ما را خراب کردی! این‌ها چیست که می‌گویی؟! و … ، روحیه من همینجور تضعیف می‌شود. خودباوریم دارد از بین می‌رود. یک دفعه آیت‌اللهی که استاد من است از راه بیاید به من احسنت بگوید. یک کلمه بگوید؛ احسنت! آن پنج‌تا که هیچی، پنجاه هزارتا هم بیاید دیگر جواب نمی‌دهد، چرا؟ چون به یک منبع بزرگتر از این پنجاه هزارتا وصل شدم. حالا در مناجات شعبانیه چه می‌گوید؟ «فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ» این دردها را نمی‌توانی فراموش کنی مگر به معدن عظمت وصل بشوی. حضرت امام (ره) در بحث اتصال به معدن عظمت در اسرارالصلاة می‌گویند: معدن اصلی عظمت همانی است که با الله‌اکبر شروع می‌شود. چه چیزی است؟ نماز. معدن اصلی، اسم اعظم و اکبر خدا همین نماز است. صلاة اسم اعظم خداست. اگر بتوانی به معدن عظمت وصل بشوی. پس بنابراین این‌هایی که به گذشته چسبیده‌اند یا آدم‌هایی که بلد نیستند تلخی‌ها را فراموش کنند، حق دارند. چرا؟ چون ما آدم و کوچک هستیم، باید بزرگتری تأییدمان کند به آن تکیه بدهیم که معدن عظمت است، اینجا می‌تواند از مسیر نماز انسان را کاملاً آرام کند. خیلی هم سخت است که بگویم آقا هر وقت مشکلی پیش آمد بدو برو نماز بخوان؛ ولی بالأخره قرار نیست که  برای هرکدام یک نماز بخوانیم، ممکن است آدم یک نماز بخواند باعث زنده شدنی بشود که یک سال جواب بدهد. «إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ». «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ ۗ»  فحشا و منکر فقط آن‌ چیزهایی نیست که الان در ذهن شماست. منکر یعنی چه؟ یعنی زشت، زشت یعنی چه؟ یعنی هر چیزی که من را اذیت می‌کند. یک خاطره تلخ می‌تواند زشت باشد.

»خودباوری اگر به نقطه کمال برسد تو منشأ تحولات می‌شوی

گزینه بعدی خیلی مبتلابه است . اگر می‌خواهی بدانی آدمی چقدر خودباور است، ببین برای اینکه بخواهد تصمیمی بگیرد و کاری بکند، چقدر محتاج تأیید همه است. همه! اجماع لازم دارد! برای جه می‌گویی همه؟ برای اینکه اگر هزار نفر بگویند باریکلا خوب است، دو نفر بگویند نه، او می‌لرزد. دو سه‌ تا مشکل داریم؛ مشکل اول را از آخر شروع می‌کنیم. مشکل آخر این است که هزار نفر بودند، ۹۹۸ نفر گفتند خوب است دوتا هم می‌گویند بد است. خوب است دیگر. پانصدو پنجاه‌ تا گفتند خوب است چهارصد و پنجاه تا گفتند بد است، خوب است دیگر، معلوم است. رای آورد. تو چرا خودت را باختی؟ عقب‌تر می‌آییم، می‌دانی مشکل اصلی تو چیست؟ مشکل اصلیت این است که خودت، خودت را باور نداری. برای اینکه بخواهی کاری بکنی و خودت را باور کنی نیاز داری دیگران اجماعاً تأییدت کنند و این اتفاق محال است. محال!
یک معلم است، ما کلی مدرسه داریم مثلاً طرف می‌آید می‌گوید:
_ این معلم خیلی بد است.
_ ببخشید چرا بد است؟
_ به این دلیل، به این دلیل
_ خیلی خب
پنجاه‌تا دانش آموز در این کلاس هستند من باید به یک اجماعی برسم که این معلم بد است، مثلاً بخواهم عوضش کنم تو یکی خوشت نمی‌آید که نمی‌توانم این کار را بکنم. یا نَه، از پنجاه‌تا، نُه‌تا خوششان نمی‌آید که نمی‌توانم این کار را بکنم. ما قرار نیست هر کس ساز مخالف زد مسیرمان را تغییر بدهیم. اصلاً قرار نیست این کار را بکنیم.
یک سخنرانی از یکی از علمای دانشگاهی گوش می‌دادم در وصف امام موسی صدر بود (آدم مشهوری نیست که شما بشناسید. مدرس است، من سخنرانی که گوش می‌دهم بیشتر مال مدرسین است.) بعد ایشان داشت سه شخصیت را با همدیگر مقایسه می‌کرد: امام موسی صدر، امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری.  این قسمت از متن سخنرانیش که راجع‌به حضرت امام (ره) است را می‌خواهم خدمتتان بگویم، که به همین بحث ما بر می‌گردد. ایشان می‌گفتند که امام در آن سنی که انقلاب کرد به یک خودباوری رسیده بود که محتاج تأیید هیچ‌کس نبود و توانست انقلاب کند. اگر همچین آدمی با این کاریزما نباشد اصلاً نمی‌تواند انقلاب کند. محتاج تأیید هیچ‌کس نبود! هیچ‌کس! آیت‌الله امامی کاشانی می‌گفتند که امام شطرنج را آزاد کردند، بعد گفتند حلال است مشکلی ندارد. از حوزه علمیه قم مشتی روی ما ریختند، این همه مدرک به ما دادند که آقا شما دستت به امام می‌رسد، برو بگو شطرنج را آزاد کردی نظر علما را هم ببین. بعد ایشان می‌گفتند این‌ها را روی میز امام گذاشتم، امام نگاهی کردند و گفتنند چیست؟ گفتم آقا برای شطرنج علما اِن‌قُلت دارند. گفت امام با چهارتا انگشتش [مدارک] را هل داد و گفت فکر کردی بلد نیستم. می‌گفت اصلاً به تأیید هیچ‌کس نیاز نداشت.
 این مدرس دانشگاهی که خدمتتان می‌گویم به‌اصطلاح در زندگی امام مؤید داشت، می‌گفت در برهه سال ۵۶ تا ۵۹-۵۸ امام نیاز به تأیید هیچ‌کس نداشت. خودش را بالاتر از مشاوره می‌دید. در این برهه‌ای که آدم می‌خواهد یک تنه انقلاب کند باید این مدلی باشد برای بعدش را کاری نداریم. برای آن برهه‌ای که شما بخواهی از لشکری تا دندان مسلح، که آمریکا و شوروی پشت سرش هستند، حکومت را بگیری دست مردم کف خیابان بدهی که هیچ چیزی ندارند. می‌گفت آدم اگر بخواهد همچین کاری بکند باید به این نقطه برسد. بعد من خودم در ذهنم و زندگی‌نامه‌ها پیگیری کردم، دیدم آره، اینطوری است؛ یعنی کسانی که تحولات شگرف را در جهان ایجاد می‌کنند، در برهه‌ای آن تحول را ایجاد می‌کنند که نیاز یه تأیید هیچ‌کس ندارند. خودشان را فرا مشاوره می‌بینند. خودباوری اگر به نقطه کمال برسد تو منشأ تحولات می‌شوی. خب الان ممکن است در ذهن تو بیاید امام بوده است دیگر، خیلی خب آقا، برگردید در تاریخچه آمریکا، بروید مطالعه کنید. اصلاً اسلام را کاری نداریم. ببینید انقلابی که باعث شد تا حدودی قضیه تبعیض نژادی در آمریکا، حداقل از قانون برداشته بشود. قانون آن زمان این بود که سیاه‌ها یک محلات خاص، مدارس خاص داشتند، اگر اتوبوس سوار می‌شدند در جای خاص می‌نشستند، مترو هم همینطور.  الان دیگر قانونش برداشته شده است. منشأ تحولاتش زنی سیاه پوست است که وقتی به او گفتند در قسمت سفید‌ها نمی‌توانی بنشینی گفت من می‌توانم بنشینم والسلام. انقلاب ایجاد شد زدنش قبول نکرد، بیرونش کردند قبول نکرد، می‌گفت من می‌توانم بنشینم نیاز به تأیید کسی ندارم.
 عده‌ای هستند اینطوری نیستند، دائم دارند خودشان را در معرض نظرسنجی می‌گذارند. حرفی جلو پنج نفر می‌خواهد بزند، با سی نفر مشورت می‌کند. یکی از آفاتی که انسان‌ها را می‌نشاند و راکد می‌کند، مشورت است. مشورت در «وَأَمرُهُم شورىٰ بَينَهُم» حد یقف دارد محدوده دارد. مشورت محدوده دارد! مدت زمان دارد. قبلاً هم در بحث آرامش برایتان گفتم الان هم بگویم اشکال ندارد شب‌های بعد نمی‌شود گفت. ما در مشهد رفیقی داشتیم، ایشان دفترچه‌ای داشت بچه‌هایی که می‌خواستند ازدواج کنند به او مراجعه می‌کردند. سیصد و خورده‌ای خواستگاری رفته بود، همه را یادداشت کرده بود، هیچکدام هم نشده بود یا این نخواست یا او نخواست؛ ولی دیگر محل رجوع شده بود می‌رفتند می‌گفتند در دست و بالت چه داری؟ می‌گفت چه دوست داری؟ همه مدل دارم. این آدم یکی از دلایلش همین بود که می‌‌خواست همه چیز جور باشد، هیچ چیز جور نمی‌شد. بعد این رفیق ما جلویش را گرفت گفت:
_ مرد حسابی این چه وضعیست تو چه می‌خواهی؟ تو بگو! آدم سیصد و خورده‌ای خواستگاری می‌رود!
_ می‌خواهم عاقل، عارف، حکیم، اهل نماز شب باشد با قرآن ارتباط داشته باشد و …
_ خب داداش دیر آمدی یکی بود ازدواج کرد.
_ کی؟
_ آیت‌الله جوادی آملی. تو دنبال مرجع تقلید می‌گردی یا زن می‌خواهی بگیری!
 ببینید این کمالی که همه قبول کنند اصلاً وجود ندارد. خدمت رسول خدا (ص) آمد و گفت آقا من مسلمان شده‌ام، قبیله من را به خودم واگذار کن. من را والی کن. پیامبر(ص) فرمودند:
_ تو چه خصوصیتی داری؟
_ خصوصیتم این است که همه مرا در قبیله دوست دارند هیچ‌کس با من مشکلی ندارد.
_ پیامبر(ص) فرمودند این از خصوصیات منافقین است، اصلاً غیرممکن است. منی که رحمه‌اللعالمین هستم، قطعاً پنجاه‌پنجاه است و آدم مشکل‌دار [وجود دارد] و آدم دشمن دارد. مگر می‌شود نداشته باشد! قطعاً اینطوری است!
بعضی وقت‌ها که به خط دشمن بزنی که تو، نود به ده دشمن داری برای اینکه «قَلَّ الدَّیانُونَ»  دینداران واقعی کم هستند، قطعاً دشمنت بیشتر است. بعد کاری می‌خواهد بکند، برنامه‌ای می‌خواهد اجرا کند، چیزی می‌خواهد تأسیس کند، دو نفر اَه می‌گویند کلاً ول می‌کند. این مال چیست؟ خودباوری نداشتن.

»جوان باید فعال و کنشگر باشد
پدر و مادرهای عزیز به رفتار بچه‌هایتان در سنین پایین دقت کنید. این‌هایی که دارم بهتان می‌گویم؛ بچه چون صاف است و رو بازی می‌کند، این چیز‌ها را در رفتار بچه‌هایتان تابلو می‌بینید. آن شب مثالش را در گروه سرود زدم بقیه‌اش هم همینطوری است، همه‌شان هم قابل اصلاح هستند؛ یعنی ما بچه‌ای که ذاتا منفعل آفریده بشود نداریم. پدر و مادرش، خانواده‌اش، همبازی‌هایش، یک اشکالی در زندگی‌اش است. اگر روزی آقا می‌فرمایند من چشم امیدم به جوانان است، به کدام جوانان؟ جوانانی که داریم این مدلی در نهایت خودتحقیری پرورش می‌دهیم و خودباوری اصلاً هیچ! تو شروع کن جوانش را بساز. شمایی که در مدارس کار می‌کنی بچه‌ها را منفعل بار نیاور. من بعضی از کلاس‌هایی که شرکت می‌کنم، آدم‌‌های مختلف چه بزرگ‌ترها چه کوچکترها، می‌بینم ساکتند چیزی نمی‌گویند، می‌گویم ببخشید اینکه شما چالش نمی‌کنید به نظرتان خوب است یا بد است؟ یعنی چه چالش نمی‌کنند؟! برای چه انتقاد نمی‌کنند؟! برای چه طغیان نمی‌کنند؟! برای چه گردن‌کشی نمی‌کنند؟! چرا این بچه این‌قدر نجیب است؟! چرا این‌قدر بچه‌ات اینجوری است؟ مادر بچه‌اش را آورده تعریف می‌کند به برکت منبر شما و کانون الحمدالله حرف نمی‌زند، ساکت است، لام تا کام باز نمی‌کند، سر سفره کم می‌خورد، به موقع می‌خوابد، به موقع بیدار می‌شود، شروری نمی‌کند، با هیچ‌کس دعوا نمی‌کند، گفتیم آقا بچه‌ات به برکت کانون نیست، خانم بچه‌ات خل است، باید یچه‌ات را روانشناس ببری. بچه باید اکتیو و فعال باشد. (چه خوشش آمد الان دارم تأییدت می‌کنم دارد فکر می‌کند آی جان مادرم  دارد می‌شنود شب آتیشی به پا کنم. آره؟)

بچه باید فعال باشد، جوان باید فعال و کنشگر باشد، باید سینه‌اش سپر باشد. حتی اگر تو بخواهی به جبهه مقاومت نگاه کنی، این مدلی نباید بچه‌ها را بار بیاوری. خب این‌ها همه‌اش سر جایش است. ما نمی‌توانیم بگوییم آینده را ان‌شاالله جوانان می‌سازند، بعد به جوان زمینه‌ اینکه پرخاش کند را ندهیم. خودش را باور کند، این‌قدر نترسد، آنجوری بار نمی‌آید! نباید بترسد باید حرف بزند انتقاد کند. خودمان یک عمر اینجوری بودیم بعد قطعاً هم اشتباه می‌کند. کلی از این انتقادهایی که من خودم تا الان کردم، کلی دعواهایی که کردم، کلی از قضاوت‌هایی که کردم، و کلی از برخوردهایی که کردم اشتباه بوده. مشکل از من نیست مشکل از خداست، به قول شاعر خدا باید ما را دوبار خلق کند یکبار خلق کند، تجربه پیدا کنیم. یکبار خلق کند، عمل کنیم. ما همین‌جوری هی عمل می‌کنیم خراب می‌شود، پشت‌سرمان تجربه پیدا می‌کنیم، دیگر وقت عمل گذشته است. همه ما اشتباه می‌کنیم. کی اشتباه نمی‌کند؟! بزرگتری که می‌نشیند وعظ می‌کند ما اله و بله‌ایم. چه پدرت باشد، چه مادرت باشد، چه معلمت باشد، چه من رو منبر باشم پایش را روی پایش می‌اندازد ما فلان! عزیزم تو خودت مگر نوجوان و جوانی چی بودی!؟ بیشین بینیم بابا!؟ ما خودمان یادمان است که چه خبر بوده. حالا دیگر کرک و پرش ریخته است نمی‌دانم از متانت و فلان صحبت می‌کند. مگر خودت چه بودی. حالا از کنترل شهوت صحبت می‌کند.
 باید اجازه بدهیم که طغیان کند و این باعث خودباوری می‌شود و آدمی که منفعل نیست و خودباور است او فردا زیر بار امریکا نمی‌رود؛ ولی آن که تو داری پرورش می‌دهی قطعاً می‌رود چون اصلاً به زور شنیدن عادت کرده است. حرف زور بشنود کوتاه می‌آید. کسی صدایش را برایش بلند کند کوتاه می‌آید. دقیقاً برعکس فرمایش امیرالمؤمنین(ع) که می‌فرمایند: مؤمنین واقعی در مقابل مظلوم (کوچکتر) متواضعند کسی بخواهد بهشان زور بگوید یک دفعه یک قسمتی از وجودشان را می‌بیند که نمی‌دانست این وجود دارد فکر می‌کرد او همین‌جوری گاگول و سر به زیر و فلان است. به قول قرآن کریم به پیغمبر اُذُن می‌گفتند اصلاً او طفلک هر چه می‌گویی باور می‌کند. گفت نه آن قسمتش هم می‌بیند. وقت وقتش آن جاودانه مرد! این شعری که همه بلدید مال آن شاعری که شهید شد.
علی آن جاودانه مرد
آن دُر درخشان امامت
آن خدامرد
همان کو مادر گیتی چو او فرزند نارد
همان کو در حرارت همچو خورشید
همان کو در سخاوت همچو یک ابر
همان کو در رشادت همچو یک شیر
همان کو در بر یک فرد مظلوم به زانو می‌نشیند
حال می‌پرسد و می‌گرید
برای امیرالمؤمنین‌‌‌(ع) شهید مطهری خوب کتاب می‌نویسد. جاذبه و دافعه علی را هرکس نخوانده حتماً برود بخواند. این‌قدر حیدر حیدر می‌گویید خدا قبول کند ان‌شاءالله، آن هم برو بخوان. هرکس حیدر حیدر خیلی می‌گوید ان‌شاءالله خدا قبول کند ایوان نجف هم ببینی؛ اما نهج‌البلاغه هم یک ورق بزن قربانت بروم. ما که طرفدار یک پهلوان نشدیم طرفدار یک امام هستیم.
وقت تمام است فقط برای فرداشب من یک نکته بگویم. ما شب هفتم را برای حُر می‌گیریم و عرضم به حضورتان بحثمان بحث توبه است. به آقا ماجد هم عرض کردم فردا مناجات توبه را هم بخواند. دلیلش هم این است که از شب هشتم در فضای روضه می‌رویم و جلسه داغ می‌شود، یک شب هفتم را ما نفس می‌گیریم، در خانه خدا برای مناجات می‌رویم، برای حُر هم هست؛ ولی فضای مناجاتمان فردا شب فضای توبه است و آن چیزی که خیلی مؤثر است دوتا نکته است. نکته اول اینکه تو فردا شب را واقعاً برای توبه بیایی، من‌ هم دارم می‌آیم، همه باید برای توبه بیایند و بدانی فردا شب از چه می‌خواهی توبه کنی؛ چون ما اگر همینطوری رو هوا «الهی العفو» بگوییم خدا می‌گوید خب او را ببخشید، مثل اینکه طرف می‌گوید آقا تو رو خدا ببخشید من هم می‌گویم خب برای چه باید ببخشم بگو مشکل چیست؟ خودش نمی‌داند مشکل چیست بعد می‌گوید ببخشید حلال بفرمایید. خدا می‌گوید من می‌خواهم ببخشمت حلال کنم، اصلاً می‌دانی مشکلت با من چیست؟ فردا را روی مشکلاتمان با خدا تمرکز کنیم که شب وقتی آمدیم بدانیم که برای چه داریم الهی العفو می‌گوییم. نکته دوم اینکه فردا غسل مشترکی بکنیم هم غسل زیارت اباعبدالله و هم غسل توبه و می‌توانیم غسل شهادت را هم اضافه کنیم یک غسل با چند نیت، فردا شب با غسل توبه و زیارت اباعبدالله و زیارت امام رضا(ع) و غسل شهادت تشریف بیاورید. ان‌شاءالله فضا فضای توابانه‌ای می‌شود و فردا شب معمولش این است که ما شب‌های هفتم آمادگی بهتری برای روضه شب‌های بعد پیدا می‌کنیم.
ان‌شاءالله خدا به همه ما توفیق عمل کرامت کند.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید