امروز 19 آذر 1403 - 6 جماد ثاني 1446
خواندنی ها

خودباوری(1) - شب اول محرم‌1402

27 تیر 1402 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: خود باوری
یا حبیب
متن سخنرانی
 سید محمد انجوی‌نژاد
موضوع: خودباوری – قسمت اول
تاریخ: 1402/04/27

عناوین سخنرانی:
»خودباوری اصل قضیه خداشناسی است
»خصوصیات انسان خودباخته
»خصوصیات انسان‌های خودشیفته
» آدم‌های  خودشیفته صفر و صدی هستند
» آدم‌های خودشیفته چون هوششان عمیق نیست قادر به کنترل احساسات خودشان نیستند

»خودباوری اصل قضیه خداشناسی است
بحثی که در این دهه ان‌شاءالله اگر عمری باشد در خدمتتان هستیم و به نظرم رسید، بحث خودباوری است. بحثی که هم جنبه‌های انسان‌شناختی و هم جنبه‌های معنوی دارد. در بحث‌های روانشناختی راجع‌به خود‌باوری خیلی بحث می‌شود؛ اما خیلی سبقه و رنگ دینی‌اسلامی ندارد و از طرفی هم چون بالأخره آن‌ها مدلشان این است که فایده‌گرا باشند بیشتر به این سمت می‌روند که در خودباوری به من چه می‌رسد در حالیکه خودباوری برای امت اسلامی یک نیاز است برای اینکه بتوانند در جهان امروز نقش خودشان را ایفا کنند به آن جنبه اجتماعیش هم می‌پردازیم که امت، ملت و حکومت چه خودباوری‌هایی باید داشته باشند و متقابلاً جهت تعالی بیشتر چگونه به هم کمک می‌کنند؛ اما مقدمتاً بخواهم خدمتتان عرض کنم این است که یک نیاز خیلی بزرگ برای زندگی همه ما همین قضیه خودباوری است.

 از نظر کسانی که شرایط انسان‌ها را بررسی می‌کنند انسان‌ها چهار گروهند:
گروه اول کسانی هستند که خودباخته و منفعل هستند؛ گروه دوم کسانی هستند که خودشیفته هستند؛ گروه سوم کسانی هستند که دیگرشیفته هستند و گروه چهارم کسانی هستند که خودباور هستند.
در آیات قرآن حتی یک جاهایی رسماً خداوند تبارک و تعالی به مسلمانان و انسان‌ها توصیه می‌کند که حتی اصل قضیه خداشناسی هم به خودباوری و خودشناسی برمی‌گردد؛ یعنی انسانی که خودباور نباشد در مسائل معنوی هم برایش مشکل ایجاد می‌شود. حالا چون در جلسه اول و مقدمه هستیم، خصوصیات چهارتا گروه را نگاهی کنیم، شاید بد نباشد. خیلی وقت‌ها من خودم هم نمی‌دانم جزء کدام یک از این چهار گروه هستم، کسی باید از بیرون بیاید و بگوید آقا خصوصیات این‌ها این است من هم تشخیص بدهم که این را دارم یا ندارم.

»خصوصیات انسان خودباخته
اولش راجع‌به خودباخته‌ها می‌گویند که ما احساسمان این است که خودباخته یک آدم کم‌رو است که این هم هست؛ اما کم‌رویی خیلی چیز بدی هم نیست، آدم پررو و بی‌حیا، خیلی آدم مورد توجهی نیست؛ اما اینکه اول می‌گوییم کم‌رویی درحقیقت این افراد خصوصیات دیگری هم دارند که آدم با این خصوصیات خیلی ضرر می‌کند، یکی‌ از این خصوصیات کمرویی است. آدم‌های خودباخته به‌خاطر اینکه حیا دارند کم‌رو نیستند، به‌خاطر اینکه خودباخته هستند کم‌رو هستند. بله ممکن است انسانی مثلاً فرض می‌کنیم در احوالات مرحوم آیت‌الله بهجت، ایشان همیشه سرش پایین بود می‌گفتند که کم‌رو است حتی نسبت‌به خلائق هم احساس خجالت می‌کند. ممکن است یک جا‌هایی حُسن باشد؛ اما اگر ادامه این بحث را راجع‌به خودباخته ببینیم، می‌بینیم مثلاً این‌ چیزها را می‌گویند، یکی اینکه کم‌رو است دوم اینکه احساس حقارت می‌کند؛ یعنی یک جاهایی حتی یک حرف درستی می‌خواهد بزند باورش نمی‌شود این حرف درست است! ما جاهایی مثلاً تواضع می‌بینیم در آدمی که خودباور هم هست خیلی هم سطح بالا است و متواضع است.  آدم‌های خودباخته تواضعشان از موضع تواضع و به‌عنوان یک حُسن و یک سجیه اخلاقی نیست. تواضع می‌کند چون‌ که خودش، خودش را قبول ندارد مثلاً حرف درستی هم که می‌خواهد بزند می‌گوید البته من خیلی کوچک‌تر از این جمع هستم واقعاً هم خاک تو سرم، می‌دانم حرفم ارزشی هم ندارد؛ اما شاید این حرف را من بگویم مثلاً بد نباشد. این دیگر تواضع نیست این جاییست که طرف رسماً خودتحقیر است؛ یعنی خودش را قبول ندارد.

 در خصوصیات بحث خودباختگی این را می‌گویند که کم‌رو است بعد ناتوان است. ناتوان به این معنا که شخص برای اینکه بخواهد کاری بکند اصلاً احساس نمی‌کند قدرت انجام این کار را دارد. ناتوان به این معنا، نه اینکه توان نداشته باشد. معمولاً تنهاست، برای چه تنهاست؟ برای اینکه این آدم اصلاً ارزشی برای خودش قائل نیست که بتواند با بقیه ارتیاط بگیرد احساس می‌کند که بقیه رسماً این‌قدر با او فاصله دارند که نمی‌تواند ارتباط بگیرد، تنهایی این آدم‌ها بیشتر همین است. اتفاقاً این آدم‌ها معمولاً بعضی‌شان خیلی هم هنرمند هستند؛ یعنی قلم خیلی خوبی دارند. من از اهالی قلم، کسانی را می‌شناسم که خیلی خوب نثر و شعر می‌گویند، خیلی کلمات عمیق و نافذ می‌گویند؛ اما خودباخته‌اند. این خودباختگی در جایی که نیاز داریم تهاجمی کاری را انجام دهد، خود را نشان می‌دهد. این آدم بیشتر به‌درد سرودن و نوشتن تراژدی می‌خورد یعنی آدمی است که دائم در این مسیر است و شما فکر می‌کنید که او خیلی آدم عاطفی و عمیقی است. بعد با او ارتباط می‌گیری می‌بینی که نه! اتفاقاً آدم خیلی زبون و حقیری است و او بیشتر از اینکه درد دل کند دارد شما را هم کوچک و حقیر می‌کند؛ در این معنا داریم می‌گوییم. خصوصیت بعدی این است که متحیرند؛ یعنی آدم‌های خودباخته به‌لحاظ اینکه خودشان، خودشان را قبول ندارند معمولش این است که هیچ تصمیمی نمی‌توانند بگیرند هیچ جای ثابتی نمی‌توانند بایستند استقامتی در هیچ مسیری ندارند. آدم‌هایی که این مدلی هستند، آدم‌هایی هستند که به‌لحاظ اینکه خودشان باورشان نمی‌شود که یک تصمیم درست گرفته‌اند، یک انتخاب درست کرده‌اند، این آدم‌ها معمولاً ثبات و استقامت ندارند دائم در حال جابه‌جایی‌ از رشته‌ای به رشته‌ای، از علمی به علمی، از زندگی‌ای به زندگی‌ای، از شهری به شهری، از جایگاهی به جایگاهی هستند.

این آدم‌ها به‌لحاظ اینکه خودشان قوت و قدرت ایجاد یک ثبات را ندارند بیشتر گمانشان این است که محیط مشکلی دارد می‌گوید این شهر خیلی شهر بدی است، این شغل خیلی شغل بدی است، این خانواده مشکل دارد، این جماعت مشکل دارند. این آدم‌ها برای اینکه مشکل خودشان را فراموش کنند بیشتر در حال فرافکنی‌اند؛ یعنی دائم در حال این هستند که بگویند آقا زمانه با ما نمی‌سازد، بد زمانی به دنیا آمدیم، بد کشوری به دنیا آمدیم، بد شهری به دنیا آمدیم. بیشترین کسانی که شهر، زمان و کشور خودشان را تحقیر می‌کنند و می‌گویند بد است، آدم‌هایی هستند که خودشان بلد نیستند، آن‌ها اگر در هر زمانی و هر کشوری و هر جایی خلق بشوند یا بخواهند زندگی کنند اگر خودتحقیری و خودباختگی خودشان را درمان نکنند آسمان همه جا برای آن‌ها همین رنگ است؛ یعنی آن‌ها ابدا کسانی نیستند که فکر کنی یک جایگاهشان را تغییر دهی مثلاً احساس خوبی به آن‌ها دست بدهد.

»خصوصیات انسان‌های خودشیفته

قسمت دوم: آدم‌های خودشیفته

از آن طرف کسانی داریم که آن‌ها یک مدل دیگر دارند کار را خراب می‌کنند. خودشیفته‌ها کسانی هستند که بعضی‌وقت‌ها به‌لحاظ تربیت خانوادگی بعضی‌وقت‌ها به‌لحاظ هوشی که دارند و تفاوت واقعی که احساس کردند [خودشیفته شده‌اند]. ببینید ما دو مدل هوش داریم، هوش هیجانی و هوش عمیق. آدم‌هایی که هوش هیجانی دارند کسانی هستند که خیلی زود فهمیده‌اند از بقیه بیشتر می‌فهمند و به‌جای اینکه این‌قدر هوش داشته باشند که از این هوششان استفاده کنند خودشیفته می‌شوند. آدم‌هایی که هوش عمیق دارند وقتی می‌فهمند از بقیه بیشتر می‌فهمند، این‌قدر هم هوش دارند که صدایش را درنیاورند و بتوانند رشد کنند یا مدیریت کنند؛ اما آن‌هایی که هوش هیجانی دارند کسانی هستند که بلافاصله خودشان را هم لو می‌دهند.
مثلاً فرض می‌کنیم سر کلاس نشسته است، آدمی که هوش عمیق دارد حرف معلم را جلو جلو می‌فهمد؛ اما در بدنش، ادبیات بدنش، صورتش و چهره‌اش عمقی دیده می‌شود که معلم هم نمی‌تواند حدس بزند که او فهمید.
اگر یک وقت معلمی آمد و گفت بچه شما نسبت به بقیه کلاس باهوش‌تر است دقت بفرمایید که این آدم هوش هیجانی دارد که لو رفته است. آدم‌هایی که هوش عمیق دارند حتی باهوشیشان لو نمی‌رود. سریع آن پدر و مادر نگویند دیدی معلمش هم گفت بچه ما خیلی باهوش است بروند به بچه‌ هم بگویند. نه، این بچه فقط هوش هیجانی دارد و هوش هیجانی هیچ دردی را در جامعه و خانواده درمان نمی‌کند الا اینکه شخص را به یک آدم خودشیفته تبدیل می‌کند که از آن خودباخته هم عقب‌تر می‌رود.
اتفاقاً کسانی که هوش عمیق دارند این‌قدر باهوش‌اند که تو نمی‌توانی حدس بزنی حتی نمی‌توانی بفهمی اصلاً طوری باهوش است که بهت اجازه نمی‌دهد بفهمی و این افراد هستند که بعداً مدیران جامعه می‌شوند، بعداً کسانی می‌شوند که در جوامع رشد می‌کنند به ریاست می‌رسند، به قله می‌رسند.
هوش هیجانی‌ها آدم‌های معمولی می‌شوند که بعداً هم دائم _دقت کنید_ آدمی که هوش هیجانی دارد بعد از مدتی که خودشیفته بود به‌لحاظ اینکه نمی‌تواند به جایی برسد بر می‌گردد و خودباخته می‌شود، دوباره به زمین و زمان فحش می‌دهد که قدر من را ندانستند من در این مملکت، در این خانواده، در این شهر هدر رفتم. چرا؟ چون این آدم هوش هیجانی داشته و این هوش هیجانی مدیریت نشده. پس خودشیفته‌ها کی‌اند؟ کسانی که هوش هیجانی دارند. احساس منبع بودن می‌کنند؛ یعنی احساس می‌کنند از همه بهتر می‌فهمند لذا از مشورت و مطالعه دور می‌شوند.
کسانی هستند که چون در مدرسه آن چیزی که بغل‌دستی با یک ساعت، دو ساعت می‌فهمیده او در پنج دقیقه فهمیده احساس می‌کند که اصلاً نیازی به مطالعه و مشاوره ندارد احساس می‌کند که چون توانسته شب امتحان بخواند و هوش هیجانی داشته
و نمره بالایی گرفته و بغل‌دستی که ده ساعت خوانده و نتوانسته اندازه او نمره بگیرد، این آدم گمان می‌کند که  در این عالم کسی از او بهتر نمی‌فهمد لذا مطالعه نمی‌کند در حالیکه ما در آیات و روایات و در تاریخ اسلام داریم که حتی خداوند تبارک و تعالی به سلیمان، به ابراهیم و به بعضی از  انبیاء دستور می‌داد که از حیوانات هم مشورت بگیرید؛ اما آدم خودشیفته چون فکر می‌کند که از همه بالاتر است از هیچکس مشورت نمی‌گیرد احساس منبع بودن می‌کند.
ببینید از نظر اعتقادی در دین و در فرمایشات امیرالمؤمنین‌(ع) _ این شب‌ها برنامه‌ام این است کوتاه صحبت کنم دیگر احادیث و روایات را نمی‌گویم، برداشت‌ها را می‌گویم، شما بدانید این چیزهایی که دارم می‌گویم مستند به آیات و روایات است_ در فرمایشات بزرگان این را داریم که بالاترین نقطه انحراف و سقوط خودعصمت‌پنداری است؛ یعنی شخص فکر کند اشتباه نمی‌کند. بعد امیرالمؤمنین‌(ع) خصوصیاتش را می‌گوید که آدم‌هایی که نمی‌گویند من امام معصومم؛ اما آدم‌هایی که این مدلی هستند کسانی هستند که خودشیفته و خودعصمت‌پندار هستند و آن‌ها در معرض سقوط به حضیض ذلت هستند.
گفتم این آدم خودشیفته که هوش هیجانی دارد بر می‌گردد می‌رود در پشت سر خودباخته‌ها قرار می‌گیرد حتی پایین‌تر از او. می‌گوید اگر می‌خواهی بفهمی چطوری‌اند این خصوصیات است در خودت هم چک کن.
دائم در حال نقد است و بر خودش نقدی ندارد. دائم دارد نقد می‌کند. ببینید یکی از نکاتی که شما باید در نقد دقت کنی این است که این آدم چقدر منتقد خودش است. اول این مهم است. یک منتقد واقعی چون منتقد است نگاهش نقادانه است، اگر هوش عمیق داشته باشد؛ یعنی خودشیفته نباشد خودباور باشد بیشترین مقدار نقدش به خودش است.
بیشترین مقدار نقد! خدمتتان مثال بزنم. به زمان رژیم گذشته بر می‌گردیم، حضرت امام (ره) را می‌بینیم که نسبت‌به حکومت پادشاهی نقد داشته است بعد کتاب‌ها و فرمایشات حضرت امام(ره) حتی بعد از انقلاب، شما بعد از انقلاب صحبت‌های حضرت‌امام‌‌(ره) راجع‌به دشمن و منافقین را در نظر بگیر در یک کفه ترازو بگذار، صحبت‌هایی که در کتاب‌هایش، در فرمایشات و سخنرانی‌هایش که به خودش بر می‌گردد را در کفه دیگر ترازو بگذار میزانی که امام خودش را می‌زند اصلاً با آن میزانی که او را دارد می‌زند قابل مقایسه نیست. اصلاً قابل مقایسه نیست!

وصیت‌نامه سیاسی‌الهی امام، منشور روحانیت امام، وصیت‌نامه اعتقادی‌اخلاقی امام، فرمایشات امام در قم زمانی که در قم بود، فرمایشاتش در تهران وقتی که تهران آمد تا آخرین فرمایشاتش که مثل امروز که سالگرد قبول قطعنامه ۵۹۸ است حتی همین فرمایش آخری راجع‌به اطلاعیه‌ای که راجع‌به قبول قطعنامه بود. شما متر کنید، وزن کنید و ببینید امام(ره) چقدر خودش را می‌زند؟ چقدر نقد می‌کند؟ امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند آدم خودشیفته دارای هوش هیجانی که بعداً خودعصمت‌‌پندار می‌شود و حتی بعد عقب‌تر از آدم‌های خودباخته قرار می‌گیرد، کسی است که دائم در حال نقد دیگران است.

حالا یک درصدشان ابدا خودشان را نقد نمی‌کنند؛ یک درصدشان نقدشان نسبت به بقیه پایین‌تر است. آدمی که هوش عمیق دارد و خودباور است چون خودش را می‌شناسد بیشترین میزان نقدش خودش است و درصدی هم می‌تواند بقیه را نقد کند. و لذا خیلی فرق است بین آدم خودباور و آدم خودشیفته. آدم خودباور اول خودش را می‌شناسد و بیشتر از بقیه روی خودش حساس است.

» آدم‌های  خودشیفته صفر و صدی هستند
آدم‌های خودشیفته صفر و صدی هستند. صفر و صدی یعنی چی؟ این‌قدر خودشیفته است و خودش را صد می‌داند که وقتی می‌خواهد ارتباط برقرار کند هم دنبال صد می‌گردد. یعنی اصلاً نمی‌تواند کسی را بالاتر از خودش ببیند. لذا وقت‌هایی این‌قدر طرف را بالا می‌برد که معلوم نیست این‌قدر بالا باشد و وقت‌هایی هم این‌قدر طرف را پایین می‌آورد که معلوم نیست این‌قدر پایین باشد. هم قضاوتش نسبت به بالا بودن اشخاص اشتباه است و هم قضاوتش نسبت به پایین بودنشان.

 آدم خودشیفته کسی است که صفر و صدی است. اصلاً اهل وزن کردن نیست. حالا ما در جلسه اول  داریم بیشتر این مدل‌ها را می‌گوییم در خودباوری که برویم خیلی حرف برای گفتن داریم که چگونه آدم‌ها به خودباوری می‌رسند. مثلاً در بحث خودباوری که مخالف این بحث است  و می‌خواهیم صحبت کنیم این است که خودباورها کلا نسبی‌گرا هستند. چرا؟ چون خودش را شناخته است و چون قضاوتش راجع‌به خودش هم نسبی است لذا یاد گرفته نسبت به مردم هم نسبی باشد.  آدم خودشیفته کسی است که صفر و صد است.

یا در اوج لذت است یا در اوج عذاب، وسط ندارد. یا عالی عالی است یا صفر است. بعضی وقت‌ها نگاهش می‌کنی مست است و قرآن‌کریم راجع‌به آدم‌های  خودشیفته دقیقاً همین  را می‌گوید. چه می‌گوید؟ می‌گوید این‌ها کسانی هستند که وقتی می‌آید «وَ إِذامَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً»؛ وقتی بهش خوش می‌گذرد مست است. و « إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً»؛ وقتی بدی به او می‌رسد صفر صفر است. اصلاً انگار نه انگار قرآن‌کریم آیاتی دارد در این مایه و مضمون است که «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»؛ اصلاً! یا صفر است و یا صد.

خصوصیت بعدی خودشیفته‌ها، گفتم هوششان هیجانی است دیگر؛ کسانی هستند که زود، محکم و صد پای کار می‌آیند. زود، محکم و صد هم از کار کنار می‌کشند. یعنی تا مسئولیتی بهش می‌دهی که جدید است با تمام وجود زود، محکم و صد پای کار می‌آید. کلا من خدمتتان عرض کنم آدم‌هایی که زود، محکم و صد پای کار می‌آیند، شک نکنید که زود، محکم و صد هم کنار می‌کشند. آدمی که دیر می‌آید دیر راضی می‌شود؛ وقتی هم که می‌آید با مطالعه و فکر می‌آید؛ سر و صدا نمی‌کند؛ هیجان به خرج نمی‌دهد؛ این آدم قطعاً می‌ماند.

قطعاً می‌ماند! آدمی که یکهو می‌آید یکهو هم می‌رود. دلیل یکهو آمدن می‌گویند همین هوش هیجانی است. چون هوش هیجانی دارد سریع به خودش اعتماد می‌کند. خودشیفته است دیگر! سریع اعتماد می‌کند و هر چه به او پیشنهاد کنی می‌گیرد. چون خودش را صددرصد قبول دارد خیلی زود هم تصمیم می‌گیرد. وقتی رسید باز  چون هوش هیجانی دارد سریع ارضاء می‌شود و چون هوش هیجانی دارد خیلی زود هم تصمیم می‌گیرد کنار بکشد. اما آدمی که خودباور است و هوش عمیق دارد با تأمل می‌آید، می‌ماند، با تأمل تحمل می‌کند و«الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا» می‌شود. یعنی وقتی پای کار هر چیزی می‌آید  استقامت می‌کند و به همین دلیل هم تا آخر می‌ماند.

خودشیفته دارای خصوصیات منفی است. اولاً از مظاهر خودشیفتگی حسادت است. یعنی آدم‌هایی که نسبی‌گرا نیستند و صفر و صدی هستند به همین دلیل حسادت خیلی درشان بروز دارد. همه ما یادمان هست کسانی که در کلاس‌های ما در مدارس معمولاً شاگرد اول بودند، هوش هیجانی داشتند و زود می‌گرفتند عجیب بود با اینکه این‌ها بهشان می‌خورد بیشتر محسود واقع شوند یعنی بهشان حسادت کنند اغلب‌شان حسود هم بودند. یعنی نه تنها بیست می‌گرفت بلکه دوست داشت تو پانزده هم نگیری. از مفاسد مترتب بر خودشیفتگی حسادت است.

» آدم‌های خودشیفته چون هوششان عمیق نیست قادر به کنترل احساسات خودشان نیستند
دوم به دلیل هوش هیجانی وقتی ناراحت می‌شود کینه همیشه در وجودش زنده است. یک سال، دو سال، ده سال، سی سال! من رفیق دارم باور کنید مثلاً بعد از سی سال همدیگر را دیدیم می‌گوید هنوز آن برخورد تو آن روز توی دلم است! من اصلاً یادم نیست این کی بوده؟

و کجا بوده؟ بعد او هنوز این برخورد من توی دلش است! چون این‌ها هوششان هیجانی است نمی‌توانند بدی را فراموش کنند. ما خواهیم رسید به این نکته که آدم‌های خودشیفته آخرش با خدا دعوایشان می‌شود. قطعاً اینطوری است. این‌هایی که می‌گویم مال آقا امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه است؛ حسادت، کینه و خشم و عصبی بودن! ببینید مشکل بزرگ هوش هیجانی چیست؟ مشکل بزرگ هوش هیجانی این است که آدم‌های باهوش این مدلی در صورتشان حالات درونی‌شان دیده می‌شود چون هوششان عمیق نیست قادر به کنترل احساسات خودشان نیستند.

من در جمع‌هایی که صحبت می‌کنم مخصوصاً در سن‌های پایین‌تر و فاصله که کمی نزدیک‌تر است از روی تک تک صورت بچه‌ها می‌فهمم الان چه حالی دارد. مگر اینکه خیلی خِنگ باشد. یعنی آدم کمی هوش داشته باشد در هوش هیجانی در صورتش معلوم است. اما کمی جلوتر می‌رویم بنده خدایی داشت با من مشورت می‌کرد می‌گفت فلانی آمده، امنیتی هست و فلان.  واقعاً این‌ها اینقدر گاگول‌اند؟ من گفتم چطور؟ هر چه می‌گفتیم انگار اصلاً حالی‌اش نمی‌شد. ببینید فرقی که نمی‌فهمیم این است، در هوش هیجانی تو هر چی می‌گویی او حالی‌اش می‌شود و تو می‌فهمی. در هوش عمیق این‌قدر هوش دارد که نگذارد تو بفهمی! و فکر می‌کنی گاگول است.

کمااینکه بعضی وقت‌ها معلم‌ها می‌گویند دانش‌آموزی بیست گرفت که اصلاً به قیافه‌اش نمی‌خورد بیست بگیرد. چرا؟ چون اینقدر هوشش عمیق است که احساساتش را در صورتش نمی‌توانی تشخیص بدهی. در هوش هیجانی سریع خشمگین می‌شوند و خشمشان در صورتشان کاملاً معلوم می‌شود.
رگ گردن باد می‌کند، اخم‌ها در هم می‌رود و اصلاً این آدم چون هوش هیجانی دارد بر صورتش و بر اعضاء و جوارحش نمی‌تواند مسلط باشد. و قشنگ می‌فهمی ناراحت، خوشحال و یا عصبی است یا عصبی نیست. دقت کنید این‌هایی که من دارم بهتان می‌گویم برای این نیست که شما مثلاً الان بگویی این یک مدل است.
برای اینکه خودت را چک کنی و در جلسات بعد می‌رسیم به اینکه این‌ها چقدر برای ما ضرر دارد.
چقدر آدم‌های باهوش و با هوش هیجانی هستند که اگر بلد بودند هوش خودشان را کنترل کنند برای زندگی‌شان، جامعه‌شان، شهرشان، خانواده‌شان، اعتقاداتشان و برای قبر و قیامتشان می‌توانستند موفق باشند. به دلیل اینکه این مدلی هستند برمی‌گردند می‌رسند به جایی که از خودباخته‌ها هم بدتر می‌شوند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند این‌ها کسانی هستند که زود خشمگین می‌شوند و خشمشان مشخص است. زود عصبی می‌شوند و عصبیتشان مشخص است. و این‌ها این مدلی هستند. خب تا اینجا را گفتیم ان‌شاءالله اگر عمری بود در جلسات بعد دو مدل دیگر را هم عرض می‌کنیم. بعد به سراغ خودباوری می‌رویم.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید