امروز 6 دی 1403 - 23 جماد ثاني 1446
خواندنی ها

خودباوری(2) - شب دوم محرم‌1402

28 تیر 1402 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: خود باوری
  یا حبیب
متن سخنرانی
سید محمد انجوی‌نژاد
موضوع: خودباوری – قسمت دوم
تاریخ: 1402/04/28


عناوین سخنرانی:
»آموزش نمی‌تواند خَلق را تغییر دهد فقط خُلق را تغییر می‌دهد
»آدم‌های خودباور، آدم‌های شرطی هستند
»موازنه از خصوصیات خداوند است
» انسان خودباور آن‌قدری به خودش باور دارد که در توان خودش است، خارج از توانش را به خدا باور دارد.

نکته‌ دوم چند ثانیه‌ای راجع‌به بحث دیشب که یکی از اساتید محترم روانشناسی صحبتی کردند راجع‌به اینکه هوش هیجانی این چیزی نیست که شما گفتید من هم برایشان توضیحی دادم و قانع شدند اینکه اولاً کلمه هوش هیجانی ترجمه غلط از اصطلاح غربیش است، ترجمه واقعی‌اش هوش کنترل هیجان می‌شود. دوم این معنایی که من به کار می‌برم مال خودم است؛ یعنی هوش هیجانی این مدلی است. حالا در کتاب‌های دیگر چه نوشتند، آن‌ها تعریفی دیگر می‌توانند داشته باشند؛ یعنی در حقیقت مشترک لفظی است منظورمان هوش هیجانی که شما در دانشگاه می‌خوانید نیست.

اما راجع به ادامه بحث:
»آموزش نمی‌تواند خَلق را تغییر دهد فقط خُلق را تغییر می‌دهد
در بحث دیگرشیفتگی بودیم. ما در روایتی که همه بلدیم که مفهوم مخالف هم دارد این را داریم که «حبّ الشیءِ یُعمی و یُصمّ» یعنی محبت زیاد؛ حب اینجا به‌معنای محبت غیرعقلانی است، هم کور و هم کر می‌کند خب این جزء ذات انسان است و اتفاقاً خیلی جاها لازم است؛ یعنی مادر حتی اگر بچه‌اش جنایتکار هم باشد نمی تواند قبول کند. مادران، پدران، دوستان یا عاشقانی که خطای معشوق را قبول می‌کنند، خیلی معدودند. قاعده این نیست، قاعده این است که قرار نیست یک عاشق خطای معشوق را قبول کند اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی. قرار و قاعده اصلی این است که «حبّ الشیءِ یُعمی و یُصمّ» نسبت به چه؟ نسبت به اشکالات. حالا در بحث دیگرشیفتگی ما این را داریم، آدم‌های دیگرشیفته فقط هم این نیستند؛ یعنی ما نمی‌توانیم بگوییم که مادرها دیگرشیفته هستند نه، مادرها فرزندشیفته هستند. دیگرشیفتگی غیر از اینکه ««حبّ الشیءِ یُعمی و یُصمّ» می‌شود، کور می‌شود نمی‌تواند معایب را ببیند مفهوم مخالف هم دارد بغض‌الشی هم  یعمی و یصم دارد؛ یعنی دیگرشیفته‌ها با همان شدتی که شیفته می‌شوند با همان شدت هم متنفر می‌شوند! چرا؟ چون صفر و صدی هستند؛ یعنی وقتی شیفته می‌شود صد است! یک نمره از صد پایین بیاید او متنفر می‌شود.
لذا وقتی که ما در همه مباحث مختلف دوست داریم قضاوتی بکنیم، قضاوت منصفانه این است که احساسات و پیش‌زمینه ذهنی شما در این قضاوت دخیل نباشد. احساسات و پیش‌زمینه ذهنی، حب یا بغضی را ایجاد می‌کند که ما را از قضاوت منصفانه دور می‌کند که در بحث خودباوری به آن خواهیم رسید. قاعده اصلی این است! خدمتتان مثال می‌زنم قلب‌ها در انسان‌ها دو مدل روزی خداوند است اصلاً نمی‌شود با آن مقابله کرد. مدل غالب در مردان، قلب، کم تحت تأثیر قرار می‌گیرد استثناها را ول کن. مدل غالب در زنان، قلب خیلی تحت تأثیر قرار می‌گیرد باز استثناها را ول کن. من و تو به‌عنوان یک مرد یا تو به‌عنوان یک زن می‌فهمیم، ما جزء استثناها هستیم یا کلیات. روحانی فاضلی که همه می‌شناسید، اگر الان بگویند این روحانی را رئیس قوه قضاییه بگذارند یا جایی در محکمه‌ای قرار است قضاوت کند همه شما تأیید می‌کنید که آقا او عالیست او را بگذارند دیگر حل است عدالت حاکم است. بعد ایشان خودش می‌گوید: من قلبم طوری عقلم را تحت تأثیر قرار می‌دهد که خودم می‌دانم به درد این کار نمی‌خورم. یک قلب قسی‌تر، قسی نه الزاماً به معنای بد، یک قلب محکم‌تری لازم است. زنان عموماً وقتی که در مقام قضاوت قرار می‌گیرند اذیت می‌شوند. چون قلبشان برایشان حکم می‌کند. راجع‌به حب‌الشی سه هزارتا دلیل می‌آورد این اول و آخر دنیاست بعد به یک درصد پشیمان می‌شود دقیقاً سه هزارتا دلیل می‌آورد که این بدترین آدم روی کره زمین است. خب این‌ها مال قلب است ما نمی‌توانیم با ذاتیاتمان مقابله کنیم.
قرآن کریم در آیاتی که راجع‌به حکمرانی دارد صحبت می‌کند، وسط آیات حکمرانی یک دفعه این آیه می‌آید که ما می‌مانیم که منظورش دقیقا چیست؟! «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ» می‌گوید شما یک جوری خلق شدید، آموزش نمی‌تواند این خَلق شما را عوض کند، آموزش می‌تواند خُلق شما را عوض کند. یک جوری خلق شدید که بر مبنای آن خلقتت اقدام می‌کنی. بنابراین انسان‌های دیگرشیفته دقیقاً نسبت به همان دیگر هم خیلی راحت می‌توانند متنفر بشوند و این انسان‌ها باید خودشان را مدیریت کنند. حالا این مدیریت این است که بعضی چیزها را قبول نکنند بعضی راه‌ها را نروند مسیرهایی  باید انتخاب کنند که به آن بیاید. در آیه دیگر قرآن کریم که می‌فرمایند شما را قبیله قبیله، نحله نحله آفریدیم. شرایطتان با هم فرق دارد. ما می‌دانستیم که دنیا به این همه تفاوت نیاز دارد. تو داری در مسیری می‌روی که مال تو نبوده، مسیر دیگری است بسم‌الله.

»آدم‌های خودباور، آدم‌های شرطی هستند
بعد می‌آییم سراغ خودباوری بحث دهه ما که دیگر تقریباً از الان شروع می‌شود.
اولاً آدم‌های خودباور، آدم‌های شرطی هستند؛ یعنی راجع‌به اعمال و رفتارشان شرایط را نگاه می‌کنند. در شرایطی مُرید، در شرایطی مُراد، در شرایطی منتقد و در شرایطی همراه می‌شوند. مثل آن قسمت اول نیستند که فقط می‌توانند منتقد یا هوادار شوند. نه! در شرایطی منتقد، در شرایطی هوادار می‌شوند. باز هم عرض می‌کنم این‌ها ترجمه جملات آقاامیرالمؤمنین‌‌‌ (ع) است. احساساتشان متعادل است و آن را کنترل می‌کنند در خانه، مشاوران خانواده این جمله را زیاد به شما می‌گویند: پدر‌ها کتوم‌ترند، هم دیرتر از دست بچه‌هایشان عصبانی می‌شوند هم دیرتر تحت تأثیر قرار می‌گیرند مادرها برعکس هستند. بنابراین در متن روایت، ببینید روایت چقدر با شاکله، خَلق و ذات ما تطبیق دارد، می‌فرمایند نفرین مادر در حق بچه شنیده نمی‌شود خدا می‌داند چه خبر است! یعنی دقیقاً فاصله بین این جمله، الهی من قربونت برم با جمله‌ای که بری زیر تریلی مُخت بپاشد با آسفالت یکی بشود در قول مادر ممکن است دو ثانیه باشد. چرا؟ چون مادر است، چون حب‌الشی دارد.

آدم‌هایی که خودباور هستند متعادلند باید خودت را کنترل کنی. البته من همین الان به شما بگویم قاعده این است که پدر و مادر نسبت به بچه نمی‌توانند خودشان را کنترل کنند نقطه‌ضعف است. یک جایی می‌گوید که «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» اما ده جای دیگر می‌گوید  در طول تاریخ چقدر آدم‌های محکم بودند تا بچه‌دار شدند،‌ بچه‌ که آمده نقاط ضعفشان آشکار شده به خاطر بچه‌اش دزد شده، جهنمی شده، عصبی شده و خیلی زیادی خوش‌حال شده تمام آن نقاط اخلاقی که برایش حسن بود بعد از آمدن فرزند همه تبدیل به نقطه‌ضعف می‌شود خب این هم نمی‌توانیم ایراد بگیریم خلقت خداست. حتماً برای خلقت لازم بوده است.

»موازنه از خصوصیات خداوند است
انسان‌های خودباور نسبی‌گرا هستند از علائم خودباوری نسبی‌گرایی است. من جلسه قبل، دیشب هم گفتم که ما در خودباوری خیلی از شاخه‌هایش را نمی‌بینیم. در حالی که انسان خودباور یک سری خصوصیات دارد که خیلی برگ و میوه دارد یکی از میوه‌هایش نسبی‌گرایی است. نسبی‌گرایی یعنی چه؟ دقیقاً نسبی‌گرایی ترجمه اخلاقی  کلمه موازنه است که حضرت امام(ره) در کتاب اربعین حدیث برای موازنه کلی مطلب دارد. وزن می‌کند. باز استاد فلسفه‌ای نیاید بگوید آقا این نسبی‌گرایی یکی از مکاتب غرب است و… .  آن‌ها را هم والا بلد هستم. این هم جعلی است و چیز دیگری داریم می‌گوییم. این نسبی‌گرایی ترجمه عربی کلمه موازنه است که امام(ره) می‌فرمایند: موازنه از خصوصیات خداست و انسان‌هایی که متخلق به اخلاق الهی می‌شوند اهل موازنه می‌شوند. خدا چکار می‌کند؟ خدا وزن می‌کند. اگر بخواهد به یک انسان نمره بدهد، وزن می‌کند. نمره بالای ده قبولی است. آنجایی که تقسیم می‌کنند و پرونده‌ها را به دست چپ و راست می‌دهند کسانی که پرونده به دست چپشان می‌رسد زیر ده هستند نه اینکه صفر هستند  و کسانی که پرونده به دست راستشان می‌آید بیست نیستند، ده هستند. ده‌وبیست‌وپنج هستند. خدا اهل وزن کردن است. وقتی می‌رسد به یک انسان وزنش می‌کند؛ اگر انسانی بالای پنجاه درصد برای من بهره‌وری داشته باشد، این انسان برای من از جهت ارتباطی مفید است. زیر پنجاه درصد اشتباه است. کار، شغل، پول همین‌طور و دنیا همین‌طور!  دنیا هم همین است. هیچ انسانی در دنیا صد نیست صفر هم نیست. شما به صدام و هیتلر هم نزدیک بشوید قطعاً صفر نیستند. صفر نیستند!

ما بعد از همین اغتشاشات بحث و مناظره‌ای داشتیم که حالا خیلی آن بحث پخش نشد. این را زیاد هم گفتم. گفتم ببین من می‌خواهم قضاوت سیاسی کنم. مثلاً حکومت پهلوی؛ آدمی می‌تواند بنشیند از این چند دهه حکومت پهلوی تا دو سال حُسن بگوید. مگر می‌شود حُسن نداشته باشد؟! یک آدم هم می‌تواند بنشیند تا دو سال بد بگوید. مگر می‌شود بدی نداشته باشد‌. حکومت جمهوری اسلامی، پاکستان، سوئیس، آمریکا و… را آن‌هایی که منفعل هستند یا کلاً سیاه می‌بینند یا کلاً سفید! این‌ها همه خاکستری هستند. نمرات مهم است. چند است؟ ده، دوازده، یازده و… است. امیرالمؤمنین‌(ع) می‌فرمایند کمال‌گرایی که در ذهن توست می‌تواند برای تو آفت شود. در چی آفت شود؟ در قضاوت‌هایت! می‌فرمایند: «علیکم بالموازنة» این جمله طلایی امام صادق(ع) در ارتباطات خانوادگیتان، کاریتان، در محل کار، خانواده و جامعه‌ات را در نظر بگیر. بیس و منشأ این جمله آن حالت موازنه‌ایست که تو داری یعنی همین خودباوری. امام(ع) می‌فرمایند مؤمن واقعی کسی نیست که فرق بین خوب و بد را تشخیص بدهد، مؤمن واقعی کسی است که فرق بین خوب و خوب‌تر را تشخیص دهد و خوب‌تر را انتخاب کند که همه می‌گویند. این یکی را هم بگو!  بین بد و بدتر! بسیاری از انتخاب‌های تو قطعاً بد است. قطعاً بد است! اما باید ببینیم این بد دفع افسد به فاسد هست یا نه. یعنی شما با انتخاب این بد، خودت را از انتخاب بدتر پرهیز می‌دهی و جلوگیری می‌کنی. این موازنه است. لذا کسانی که این کاره هستند مخصوصاً جوان‌ها و نوجوان‌هایی که فکر می‌کنند زندگی یا صفر است همه‌اش باید بروند بدبختی و بیچارگی‌ها یا اینکه کاخی است و او هم سیندرلاست و اسب سفید و… ، بدانند در زندگی‌شان انتخاب بین خوب و بد خواهند داشت. انتخاب بین خوب و خوب‌تر خواهند داشت. و از همه مهم‌تر انتخاب بین بد و بدتر هم خواهند داشت.
آقا این بد است، خیلی‌خب بد است؛ اما تو اگر این را رها کنی به بدتری دچار می‌شوی یا نه؟ مؤمن واقعی آن نیست که فرق بین خوب و بد را بفهمد. هر حیوانی بین خوب و بد را می‌فهمد. اصلاً نقطه تمایز من و تو با حیوانات همین است موازنه و نسبی‌گرایی. که ما بتوانیم بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنیم و بین خوب و خوب‌تر، خوب را. این دو تا خیلی مهم است. می‌گوید: آدم خیلی خوبی است. چرا می‌گویی آدم خیلی خوبی است؟! اتفاقاً آدم خیلی بدی است چون باید خوب‌تر را انتخاب می‌کرد. پس ما همیشه مخیر نیستیم. اصلاً  برادر من و خواهر من، دنیا که کلاس مدرسه نیست یک وایت‌برد بگذارند وسطش یک خط بکشند خوب‌ها این طرف بدها آن طرف! دنیا دنیای عمق است. آدم‌ها خیلی پیچیده هستند. آقا شما ایشان را تأیید می‌کنید؟ تأیید یعنی چی؟ اصلاً نمی‌فهمم تأیید یعنی چی؟ تأیید یعنی اینکه امام‌معصوم است؟ نه هیچ کس همچین کاری نمی‌کند. تأیید یعنی یزیدابن‌معاویه است؟ این هم کسی همچین کاری نمی‌کند. تأیید یعنی فی‌الجمله خوب است، امروز. فردا هیچ خبری ندارم. هیچ خبری! قبلاً هم برایتان گفتم یکی از دوستان برگه‌ دراز و طوماری آورده بود و می‌گفت مشاور به من داده که در خواستگاری این‌ها را بپرس. اگر می‌خواستی برای سازمان انرژی اتمی یک مسئول بگذاری این‌قدر گزینه نداشت. خب حالا پرسیدی جواب طرف مثلاً چقدر مهم است؟! آدم‌ها تغییر می‌کنند. دقیقاً الان دارم تو را به مرز ناامیدی می‌برم تا برسم به قسمت آخر خودباوری در بحث امشب.
آدم‌ها تغییر می‌کنند. چه می‌دانم آقا! شما از کجا فهمیدی آدم‌ها تغییر می‌کنند؟ از خودم، از تو، از دوست‌هایم، از همه چیز فهمیدم. آدم‌ها تغییر می‌کنند. آی! آن روز این حرف‌ها را می‌زد! آن روز این حرف‌ها را می‌زد، درست. در زمان جنگ رفیقی داشتیم شهید شد خدا رحمتش کند و درجاتش را متعالی کند. کار خیطی کرد در آن فضا واقعاً این گناه خیلی خیط بود. خیلی‌ها هم دیدند. رفیق دیگری داشتیم که الان یک‌سوم است یعنی دوسومش پریده و یک‌سومش مانده. جانباز است. ما بهش می‌گوییم جانباز سیصدوپنجاه درصد یعنی تقریباً یک تکه گوشت است ولی فهمیده بود. حرفی که او آن زمان به من زد مال الانش نیست که این سن و سال و تحصیلات را دارد. مال زمانی است که هفده سالش بود. گفت آقا این کار خیط را کرد اصلاً دلیل نمی‌شود بگوییم پریشب نمازشب می‌خوانده او هم داغون بوده. پریشب نمازشب خوانده امشب هم این کار خیط را کرده. مگر قرار است کسی که کارهای خوب می‌کند تا ابد کار بد نکند و مگر قرار است کسی که کار بد می‌کند تا ابد کار خوب نکند. دنیا همین است. شعر می‌خواند و گریه می‌کند که آقا هر وقت خوردم زمین امام‌حسین(ع) دستم را گرفت. خوردی زمین دیگر، برای چه نخوری؟ جمله کلیدی حضرت‌امام (ره) که جالب است این جمله را در پایان بحث موازنه می‌گوید و این جمله را از من شنیده‌اید. در پایان بحث دیگری گفتم. حضرت‌امام (ره) می‌فرمایند:« تا آخر عمرت تنها راه مبارزه با نفس، مبارزه با نفس است.» دو تا بخوری دو تا بزنی. امروز دو تا زدی دو تا خوردی مساوی هستی. فردا سه تا زدی دو تا خوردی یک هیچ عقب هستی. پس‌فردا چهارتا زدی دو تا خوردی. الان یک هیچ جلو هستی. آخر پرونده را نگاه می‌کنند.

» انسان خودباور آن‌قدری به خودش باور دارد که در توان خودش است، خارج از توانش را به خدا باور دارد.
آقا برای چه جهان این‌قدر شیر تو شیر است؟ مشخص کنید چی خوب و چی بد است. خوب‌تر و بدتر و این مسخره‌بازی‌ها را هم کنار بگذاریم تا همه بدانند چه کاره‌اند. همین جمعی که الان نشستند نسبت به تصمیمات آینده‌شان همه متحیرند. الان طرف در همین جلسه نشسته که همین دیروز از خواستگارش همه سؤال‌ها را پرسیده و همه بر طبق عقاید خودش بوده و خوشحال است که ان‌شاءالله بعد از دهه‌محرم می‌رویم توی کار دلی دلی و این‌ها. این حرف را زدی و گفتی آدم‌ها تغییر می‌کنند. تغییر می‌کنند دیگر! خب؛ متحیر شد. قسمت آخر خودباوری در این فضا و از این منظری که نگاه کردیم چیست؟ خودباور کسی است که آن‌قدری به خودش باور دارد که در توان خودش است، خارج از توانش را به خدا باور دارد. امام(ره) می‌فرمایند هر وقت آن‌قدر به خودت باور داشتی که احساس کردی حل است دقیقاً منفذی برای شیطان باز کردی که از همان مسیری که در را باز گذاشتی گفتی حل است داخل می‌شود. داخل می‌شود! همین امسال من بحثی برایتان کردم راجع‌به عصمت. گفتم بعضی از ما در بعضی از گناهان عصمت داریم. پس در سایر گناهان هم می‌شود به عصمت رسید. من‌جمله‌اش گفتم مثلاً من هیچ وقت قتل نمی‌کنم. عصمت دارم. قاتل که نیستم دیگر! از آنجایی که خداوند تبارک و تعالی کلا خیلی تو زدن پوز من است همان شب خواب دیدم یک نفر را کشتم. آتشش زدم تبدیل به خاکستر کردم در دریا ریختم  که اثری ازش نماند و بعد هم عذاب‌وجدان داشتم راه می‌رفتم و گریه می‌کردم خدایا من را به‌خاطر فلان و فلان ببخش. با گریه از خواب پریدم و گفتم: نه قتل هم ممکن است! برای چه نتوانم قتل کنم؟! ممکن است پیش بیاید. آقا پیش می‌آید باور کن! باور کن کسانی که قتل کردند هیچ وقت فکر نمی‌کردند قتل کنند.

 
کسانی که خودباور هستند این‌قدر خودباورند و خودشان را می‌شناسند که اصلاً نمی‌توانند بدون توکل به خداوند تبارک و تعالی زندگی کنند. اصلاً نمی‌تواند زندگی کند! می‌ترسد! نماز نمی‌خواند! عجب جرأتی داری نماز نمی‌خوانی! ماشاالله! خیلی جرأت می‌خواهد. خیلی جرأت می‌خواهد یک روز خدا را فراموش کنی. یک روز!  «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ» بعضی‌وقت‌ها اتفاقاً خداوند منتظر همان یک روز است ببیند تو آن یک روز را رد می‌کنی یا نه. عاقبت‌به‌خیری و عاقبت‌به‌شری در یک روز مشخص می‌شود. در یک روز! ببینید خودباوری دارد به کجا می‌رسد؟ خودباورها چون توکل به خدا دارند و باورشان به خودشان در همین حد است همیشه با دره فاصله می‌گیرند. مثالی که برای تقوا برای شما زدم گفتم تقوا مثل هاشور بغل جاده‌های ترانزیت می‌ماند که شما به‌محض اینکه چرخت روی هاشور می‌رود، هاشور اصلاً هیچ خطری ندارد جزء جاده است؛ ولی آن صدایی که ایجاد می‌شود به تو می‌گوید فاصله بگیر. نمی‌توانی بگویی من حواسم هست این لبه راه می‌روم، می‌گوید نه، لبه راه نرو. این خودباوری نیست، کم‌شعوری است. روی لبه راه نرو، فاصله بگیر.
زمان دانشجویی‌ام در دانشگاه شیراز یکی از علمای بزرگ به دانشگاه شیراز آمدند بعد یک جمعیت خیلی عجیبی از دانشجوها فقط برای نماز آمدند. گفتند ایشان می‌خواهد نماز جماعت بخواند برود. از خوابگاه‌ها و … ریختند، تمام محوطه پر شد که پشت سر ایشان نماز بخوانند و ایشان برود. خدا حفظشان کند هنوز زنده‌اند. صحبت هم نکردند همان اول گفته بود من نماز می‌خوانم می‌روم، حالم خوب نیست نمی‌توانم صحبت کنم. بعد من همان لحظه در ذهنم بود که آیت‌الله بهجت خدا رحمت کند و درجاتشان را متعالی کند که وقتی این عالم را با آیت‌الله بهجت مقایسه می‌کنی قطعاً آقای بهجت محبوب‌تر است. چرا این کارها را نمی‌کنند؟ چرا این‌جور جاها نمی‌روند؟ چرا فلان؟ همین جوری در ذهنم سؤال بود تا اینکه یکی از شاگردان ایشان در مشهد  بدون اینکه من اصلاً سؤالی از او بکنم در صحبت‌هایش این را گفت که آقای بهجت از مردم خوفی دارد که از آن‌ها فاصله دارد. این خوف به این دلیل نیست که مردم بدند، این خوف به این دلیل است که خودش را این‌قدر باور ندارد که این‌قدر به آن‌ها نزدیک بشود. بالأخره ده‌تا خم بشوند دستت را ببوسند، بیست‌تا خم شوند پایت را ببوسند، صدتا خم بشوند، بالأخره به‌قول حضرت امام‌(ره) من خوف این را دارم که حرف‌های آقای حجازی باورم آید. وقتی که فخرالدین حجازی آن صحبت‌ها را جلوی امام کرد که شما فلان هستی.
اتکال؛ توکل یعنی چه؟ یعنی من باورم در حدی است که می‌ترسم. همین قدر باور دارم. توفیق که پیش می‌آید، حضرت امام‌(ره) می‌فرمایند _اینکه می‌گویم تیترش مال من است مضمونی که از امام به این تیتر می‌خورد این است_  امام می‌فرمایند فرق آدم‌های خودشیفته با خودباور این است که خودشیفتگان توفیقاتشان را از خودشان می‌دانند، خودباوران هیچ توفیقی را از خودشان نمی‌دانند هر چه هست خداست. یاد شهید سیزده‌ساله اصفهانی شهید مهرداد اسداللهی افتادم که حتماً هر کس ندیده است امشب برود در نت سرچ کند دربیاورد. با این بچه سیزده‌ساله صحبت می‌کنند که شما در عملیات این‌جوری بوده‌اید، این کار را کردید، فلان کردید، کلی تعریف می‌کند، با این سن و سال جنگیدی. بعد مثلاً این سیزده‌ساله میدان مین خنثی می‌کرده؛ یعنی جزء خطرناک‌ترین کارهای زمان جنگ. اولاً به دوربین نگاه نمی‌کند، سرش پایین است، ثانیاً اصلاً شانه‌هایش افتاده است، ثالثا تُن صدایش دارد می‌لرزد از خوف اینکه حرف‌های این گزارشگر باورش بشود. سیزده سالش است! بعد می‌گوید که ما هیچ کاری نکردیم هر کاری بوده خدا بوده. نه من نه هیچ رزمنده‌ای هیچ کاری نکرده، همه کارها مال خدا بوده بعد همین آدم در خط می‌تواند جلوی آن بعثی آموزش‌دیده دو متری بایستد چون قدرت آدم‌ها مثلاً من چه باشم که قوی باشم، صد و بیست کیلو باشم، بهترین آموزش‌های جهان را هم دیده باشم، صد هزار تریلیارد هم پول داشته باشم، همه آیتم‌های قدرت در جهان امروز این است دیگر. قدرت آدم‌ها به آن چیزی که دارند نیست به آن چیزی است که به آن تکیه داده‌اند، به مقامش، به پولش، به بنین و طرفدارانش و به فالوورهایش تکیه داده است؛ قدرتش همان‌قدر است.
دقت کن. او به چی باید تکیه بدهد که اصلاً قابل رقابت با این عظمت باشد. چقدر دارد می‌بازد!  آن‌ها (خودباورها) اهل تکیه هستند؛ یعنی ابدا طوری نیست که خودباوریشان باعث بشود به خودشان شیفته بشوند، دائم در هراسند. دائم دارند مراقبت می‌کنند. مولانا جالب می‌گوید که مثال دنیای امروز ما مثال آهویی است که می‌خواهد  بر سر برکه‌ای آب بیاشامد و برکه کُنام شیر است. می‌گوید نگاهش کن چه جوری آب می‌خورد مؤمن از  دنیا این‌جوری استفاده می‌کند، یک قُلُپ آب می‌خورد، بیست‌بار گوش‌هایش می‌چرخد نگاه می‌کند، پشت سرش، این طرف، آن طرف که نیاید. کی نیاید؟ آنکه قرآن کریم می‌گوید که شیطان از شش جهت می‌آید. شش جهت، نه چهار جهت. از شش جهت می‌آید. مولانا می‌گوید این تقوا دارد. خب، چقدر خودباوری دارد؟ به اندازه آن چیزی که بهش تکیه داده است همان قدر عظمت دارد. مهرداد اسداللهی محکم؛ اما لرزان، دارد کارش را درست  انجام می‌دهد؛ اما با اتکا به آسمان. هر چه خدا بخواهد. آیه بعدی قرآن، چقدر من این آیه را دوست دارم، چند هزار بار گفتم. دو آیه را من ده هزار بار گفته‌ام نه خودم خیلی باور کردم نه مستمعم. یکی آیه «وَلَو أَنَّ أَهلَ القُرىٰ آمَنوا وَاتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ» اگر مردم مملکت‌ها بدانند که اگر از زمین و آسمان برکت می‌خواهند و می‌خواهند رشد کنند باید «آمَنوا وَاتَّقَوا» ایمان داشته باشند و تقوا بورزند. قرآن است دیگر، روایت هم نیست که بگوییم رجال بخوان ببین در درایه گفته، مستند هست یا نیست. قرآن است دیگر حالا یکی قرآن را قبول دارد یکی هم ندارد.
یکی دیگر هم آیه «حَتَّىٰ إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا» وقتی پیغمبران ما هم دیگر امیدشان از خودشان ناامید شد، خودباورتر از معصوم که نداریم، وقتی امیدشان از خودشان قطع شد «حَتَّىٰ إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا» و فهمیدند تمام این توانایی‌هایی که بهش می‌نازیدند و تمام لیست افتخاراتی که در ذهن‌شان برای خودشان ردیف کرده بودند، کلا کاری از او بر نمی‌آید، وقتی به اینجا رسیدند، خداوند تبارک و تعالی می‌گوید آنجا من تازه وارد می‌شوم. لب پنجره ایستاده‌ای می‌خواهی خودت را از طبقه پانزدهم پایین بیندازی. خوب جایی رسیده‌ای، وقتی آدم می‌خواهد خودش را بکشد یعنی خوب جایی رسیده است، یأس مطلق منتها نصفه است «لا اله» است «الا الله» را نگویی خراب است. «حَتَّىٰ إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ» را رسیده‌ای «وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا» هم رسیده‌ای که من هیچ راهی برایم نمانده است غیر از اینکه از این پنجره پایین یپرم «جَاءَهُمْ نَصْرُنَا» «لا اله الا الله» الان باید به «جَاءَهُمْ نَصْرُنَا» برسی.
پیشنهاد من این است به عقب برگرد وضو بگیر دو رکعت نماز بخوان به خدا بگو دنیا مال تو است من تا الان فکر می‌کردم که در دنیا یک چیز دیگر قرار است دستم را بگیرد «جَاءَهُمْ نَصْرُنَا» امتحان کن! به چادر حضرت زینب(س) من حرفی را که اعتقاد ندارم نمی‌زنم، حرفی را که تست نکرده باشم نمی‌زنم، می‌دانید دیگر، مثلا اینکه می‌گویند برای نماز شب فرشته‌ها بیدار می‌کنند! به ما چه! به این رسیده‌ام. هر وقت به اینجا رسیدی یک وضو بگیر دو رکعت نماز بخوان بگو بُریدی «بسم‌الله» مگر نگفتی «حَتَّىٰ إِذَا اسْتَيْأَسَ»  «حَتَّىٰ إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا» دوتا معنی دارد: حتی نشان می‌دهد خدا اصلاً منتظر این نقطه ماست. «إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ» هم نشان می‌دهد خدا اصلاً جور کرده از همه چیز ناامید بشویم. من احساسم این است مناجاتی که مرحوم شهید چمران در باب تنهایی و محاسن تنهایی گفته است از این آیه الهام گرفته است که خدایا شکرت می‌کنم که به بهانه‌های مختلف، حق یا ناحق مردم را از دوروبرم شوراندی و به نقطه‌ای رسیدم که الان فقط به تو نگاه می‌کنم. «حتی» انگار من منتظر همین بودم. الان ایمان تو اینجا تکمیل شد.
خدا ان‌شاءالله به همه‌مان توفیق عمل عنایت کند.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید