امروز 6 مرداد 1403 - 19 محرم 1446
خواندنی ها

حقیقت این است (1) - شب اول محرم1401

7 مرداد 1401 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: حقیقت این است
 یا حبیب
متن سخنرانی
سیدمحمد انجوی‌نژاد
موضوع: حقیقت این است_ قسمت اول
تاریخ: 1401/05/07

 

 

»امروزه در مجامع علمی تجربه‌گرایی منسوخ شده است
»اگر حقیقت صددرصدی وجود داشت که ایمان هنر نبود
»یکی از مغلطه‌های امروز بازار دین انتخاب فرض غلط و دلیل‌آوردن برای آن است
»وقتی محتمل خیلی مهم باشد باید به احتمال اندک هم بها بدهی
»شرط قبولی عبادات خاص و عام، ایمان به غیب است
بحثی که خدمتتان خواهیم بود تحت‌عنوان «حقیقت این است» چون شب اول است و شاید دستمان بازتر باشد که کمی بحث را عمیق‌تر شروع کنیم.»امروزه در مجامع علمی تجربه‌گرایی منسوخ شده است
یک بحث راجع‌به مرور بر یک‌سری از احکام، اعتقادات و مباحث اجتماعی که بالأخره از یک منظر بگوییم حقیقت قضیه چیست. این مقدمه که شب اول است قبلاً هم جاهایی گفته‌ام شاید کمی توجه بیشتر لازم دارد آن هم این است که یک سیستم، مکتب و  فلسفه‌ای در چند دهه قبل خیلی مُد بود که می‌گفتند از نظر ما یقین فقط چیزی است که بتوانیم حس کنیم و همین الآن هم کسانی که این مدلی هستند شاید اصلاً اطلاع نداشته باشند که فلسفه پوزیتیویسم منسوخ شده است. الآن دیگر در جهان هیچ عالِمی نمی‌گوید من پوزیتیویسم هستم. یعنی حس‌گرا، تحربه‌گرا؛ می‌گفتند از نظر ما به چیزی می‌توانیم اعتقاد داشته باشیم که صددرصدی باشد. مثلاً می‌گویند آب مایع است، می‌گوید من باید حس کنم، روی دستم بریزی اگر دیدم مایع است قبول می‌کنم. این نوع نگاه تجربه‌گرایانه به دنیا و وقایع دنیا یک نتیجه‌ داشت، نتیجه‌اش این بود که نسبت به خیلی چیزهایی که ما نمی‌توانیم تجربه کنیم انکار ایجاد می‌شد؛ یعنی اگر کسی پوزیتیویسم را قبول کند یعنی من دیگر بقیه چیزهای غیرحسی را رد می‌کنم. خب آن‌ها بعد از مدتی خودشان به این نتیجه رسیدند که این اشتباه است و الآن ممکن است کسی کم‌سواد باشد، مثلاً علم نداشته باشد، تاریخ علم را بلد نباشد بگوید من تجربه‌گرا هستم؛ ولی در مساند علمی دیگر اصلاً هیچ‌گونه دلیلی برای تجربه‌گرایی ندارند؛ یعنی هیچ عالِم درجه یکی در جهان نمی‌گوید من تجربه‌گرا هستم. زیر آب تجربه زده شده است. این نکته اول.

نکته دوم به چند قرن پیش بر می‌گردد. فلسفه دیگری بود تحت‌عنوان «شکاکیون» و «شکاکیت». آن‌ها می‌گفتند چیزی که قابل شک باشد نباید به آن اعتنا کنی. ما هم در فارسی ضرب‌المثلش را داریم «روزه شک‌دار نگیر». می‌گویند اگر بشود به چیزی شک کرد دیگر حقیقت ندارد. حالا این دوتا را کنار همدیگر بگذارید. ۱- باید رسماً بتوانیم حس کنیم. ۲- به آن شک هم نباید بکنیم. یک سؤال که باعث شد این دو مکتب فلسفی کلا به موزه تاریخ برود و فقط در تاریخ علم دانشجوها بخوانند که این‌ها هم زمانی بوده‌اند  این بود که با این دو فلسفه‌ای که شما می‌گویید اصلاً در عالم چه وجود دارد که هم بشود حس کنی هم به آن شک نکنی؟ آن‌هایی که به سمت فلسفه اگزیستانسیالیسم رفتند، کسانی بودند که همین مدلی بودند. می‌گفتند در عالم حقیقتی وجود ندارد. هیچ چیز! نتیجه‌اش این شد دیگر، که همین‌ الآن هم هستند می‌‌گویند حقیقتی در عالم وجود ندارد چون ما به هیچ چیز یقین نداریم. به هیچ چیز! این لباس برای من خوب است یا نه؟ من می‌توانم حس کنم خوب است یا نه؟ شک ‌هم نمی‌توانم بکنم؟ هیچ لباسی را این‌طوری نمی‌توانی تأیید کنی. این غذا؟ نمی‌دانم. این خانه؟ نمی‌دانم. این آدم؟ نمی‌دانم.

اگر قرار باشد شما حقیقتی را صددرصد حس کنید و نتوانید به آن شک هم بکنید اگزیستانسیالیسم می‌شوید؛ یعنی کسی که می‌گوید اصلاً حقیقتی وجود ندارد. هیچ چیز! در دنیا چه خبر است؟ نمی‌دانیم. برای چه آمده‌ایم؟ نمی‌دانیم. برای چه باید برویم؟ نمی‌دانیم. چه کار باید بکنیم؟ این را هم نمی‌دانیم. راحت باش آقا! حالا این که دارم بهت می‌گویم نتیجه این فلسفه است؛ یعنی آدم‌هایش آخرش اینطوری می‌شوند. خودش ممکن است کلی صفحات داشته باشد، بعضی‌هایش هم منطقی باشد. خب این مقدمه کوتاه اول بود.

»اگر حقیقت صددرصدی وجود داشت که ایمان هنر نبود
آن چیزی که حقیقت است چیست؟ حقیقت در طول تاریخ، از زمانی که خدا خلقت را آغاز کرد، نه از زمان حضرت آدم، [از آغاز] خلقت، زمین و جهان را آفرید، از آن لحظه‌ای که خدا به این نتیجه رسید خلقی باید ایجاد بشود، قبلش هیچ نبود دیگر، فقط خدا بود، دیگر هیچ چیز نبود، بعد خدا شروع به خلق‌کردن‌ کرد، از آن لحظه از نظر خداوند تبارک‌وتعالی حقیقت آن چیزی است که ما احتمال می‌دهیم درست است. تمام! احتمال هم درجه دارد. زیر پنجاه باشد احتمال شما احتمال اشتباهی است. بالای پنجاه و از پنجاه به بالا هی احتمالت قوی، قوی و قوی‌تر می‌شود تا هشتاد درصد، از هشتاد درصد به بالا را «ظن» می‌گویند؛ یعنی احتمال خیلی قوی، قطعی. استدلال امیرالمؤمنین‌(ع) اینطوری بود می‌گفت زیر یک دیوار خوابیده‌ای، کسی رد می‌شود که دیوانه است، می‌گوید ممکن است این دیوار روی سرت بریزد. الآن احتمال چقدر است؟ به دیوار نگاه می‌کنی محکم است، به او هم نگاه می‌کنی دیوانه است، احتمال دو درصد، پنج درصد، چه می‌دانم صفر درصد، بالأخره یک احتمال. امیرالمؤمنین‌(ع) می‌گوید ولی معمولاً تو بلند می‌شوی.

خدا آیت‌الله فاطمی‌نیا را رحمت کند می‌گفتند من این مثال را یک مدل دیگر برایتان می‌گویم جا بیفتد. رفته‌ای دست‌شویی تجدید وضو کنی، کتت را گذاشته‌ای، خانم چادرش را گذاشته رفته دست‌شویی برگشته یک پسربچه یا دختربچه سه‌ساله بهش می‌گوید آقا یا خانم در کتت یا چادرت یک عقرب رفت. آقای فاطمی‌نیا می‌فرمود چند درصد احتمال دارد بگویی او که حرفش درست نیست، عقرب اینجا چه کار می‌کند؟! چند درصد احتمال دارد کت را برداری، نگاه نکنی و بپوشی؟ ما به احتمالات خیلی خیلی کم هم اعتنا می‌کنیم به دین که می‌رسد دنبال حقیقت صددرصدی هستیم. آقا خدا گفته این کار را نکن! حالا معلوم نیست فلان. حس نمی‌کنم. کو بهشتی، جهنمی، کی گفته؟! کی رفته دیده؟! کِی این کار شده؟! کی برگشته به ما بگوید؟! از کجا معلوم خدا گفته باشد؟! یکی از عزیزان روشن‌فکر می‌گفت در طول تاریخ از کجا معلوم این حرف‌هایی که پیغمبر گفته به ما درست منتقل شده باشد، همه هم قبول می‌کنند در حالیکه که عقل دارد می‌گوید اگر برای احتمالات کم خطری مترقب باشد ما قطعاً قبول می‌کنیم، ولو یک درصد. چند درصد احتمال دارد که امشب طوری باران بزند که حسینیه را سیل ببرد؟ بهت قول می‌دهم عده‌ای امشب با همین احتمال گفتند ما خوف می‌کنیم بعد همین می‌گوید از کجا معلوم پیغمبر گفته باشد؟! از کجا معلوم خدا گفته باشد؟! از کجا معلوم این‌جوری شده باشد؟ می‌گویم از هیچ جا، احتمال است.
تایید صحبت من از معصوم، خدمت معصوم‌(ع) آمد گفت: چرا خدا به ما یقین نمی‌دهد؟ امام فرمودند: اگر تو یقین داشته باشی این زهر است می‌خوری؟ گفت: نه. گفت: پس چه هنری کردی؟ هنر مؤمن این است که احتمالات الهی را رعایت کند نه یقینیات. لذا یک آدم گنهکار معمولاً هیچ‌وقت نمی‌رود مشروب الکلی بخورد، می‌گوید این ضررش قطعی است. مواد مخدر نمی‌کشد؛ ولی گناه دیگری که شاید از آن مشروب و مواد بزرگ‌تر است را چون یقین حسی پوزیتیویستی ندارد انجام می‌دهد. پس مقدمه بحث این است که اصلاً اگر حقیقت صددرصدی وجود داشت که ایمان هنر نبود. بعد در این قضیه صددرصدی، بعضی‌وقت‌ها چیزی برای ما صد‌در‌صدی است مثلاً در سنین پایین یک سری اطاعت‌ها از خدا برای ما صد‌در‌صدی است، سن که بالاتر می‌آید نفس من این اطاعت را نمی‌پسندد. با کوچک‌ترین شک، شبهه و احتمال، یکی یک شک وارد کند یک‌دفعه می‌گویم آقا ولش کن، معلوم نیست این‌طوری باشد، نوجوانی‌هایمان سوخت! جوانیمان پای فلان سوخت! حالا نمی‌دانم سر و ته دنیا چقدر است که چیزی در آن بسوزد؛ اما داداش آن زمان درست بوده تو الآن داری با یک احتمال ضعیف، یک احتمال قوی را کنار می‌گذاری. ۱۲۴هزارتا پیغمبر، ۱۴ تا معصوم، کلی اولیاء خدا در همه ادیان حرف‌های واحد زده‌اند، همان‌ها را جمع کنیم و عمل کنیم حل است. جمع کنیم و عمل کنیم.
آدمی را در نظر بگیر، همین آدمی که الآن مقیدات شرعی، اعتقادی، اجتماعی ، نماز  و… را کنار گذاشته است به‌خاطر اینکه می‌گوید ای آقا خدا این چیزها برایش مهم نیست، خیلی خب، همین آدم پسرش یا دخترش نعوذبالله سرطان می‌گیرد. احتمال اینکه خدا سرطان را شفا بدهد خیلی کم است؛ اما او یک دفعه مؤمن می‌شود، برای آن احتمال کم، چرا؟ چون سود شخصی در آن است. یک دفعه می‌بینی می‌گوید آقا مشهد نمی‌برین؟ برویم مشهد دعا کنیم، برویم کربلا دعا کنیم، آقا ما هم بیاییم اعتکاف دعا کنیم. برای سود شخصی‌اش یک‌دفعه احتمالات اندک طول تاریخ را که در طول تاریخ از هر هزار سرطانی یکی را خدا شفا داده؛ اما از هر هزارتا بی‌نماز به نهصد و نودتایش وعده عذاب داده است. اینجا چون سود شخصی‌اش است یک‌دفعه ایشان اهل احتمالات می‌شود. به صد نفر التماس دعا می‌گوید، اعتکاف می‌آید، مشهد می‌رود، دنبال سفر کربلاست، می‌خواهد حج برود، نماز جعفرطیارخوان می‌شود. پس ما اصلاً به تن‌دادن به احتمالات مشکلی نداریم، مشکل اینجاست که من اگر جایی سود شخصی و نفسم باشد حاضرم هزار رکعت بخوانم در حالیکه احتمال اینکه این هزار رکعت عملی بشود دو درصد است و جایی نفسم است و سود شخصی ندارم حاضر نیستم نماز واجبم را بخوانم در حالیکه احتمال اینکه مشکل برایم ایجاد بشود نود درصد است.

حقیقت این است که ما باید به احتمالات قوی احترام بگذاریم. احتمال اینکه خدا آدم را ببخشد چقدر است؟ زیاد است. بعد همین آدم چون این سود شخصی دارد به بخشش خدا که می‌رسد یک‌دفعه طرفدار احتمالات می‌شود. آقا شما خدا را نمی‌شناسید چقدر کریم و رحیم است. خدا ما را هم می‌بخشد داداش شما نگران نباش. می‌گویم خب من که اینجایش را با تو همدلم، آنجایش را با تو همدل نیستم. تو تا به رحمت می‌رسی یک‌دفعه احتمالات برایت یقین می‌شود، سرت را تکان می‌دهی می‌گویی شما خدا را نمی‌شناسید، ما می‌شناسیم می‌بخشد. من هم قبول دارم اینکه خدا می‌بخشد احتمالش هشتاد به بالا است. جاهای دیگر هم احتمالات بالا است چطور آنجا این‌قدر مطمئن و یقینی صحبت نمی‌کنی؟ که آقا دینداری به این نیست! قرآن کریم رسماً به کسانی که این مدلی هستند می‌گوید «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ» هستند. آن‌هایی که برایشان سود شخصی و دنیایی دارد قبول می‌کنند، آن‌هایی که ندارد را قبول نمی‌کنند. می‌گوید این نفاق است.

»یکی از مغلطه‌های امروز بازار دین انتخاب فرض غلط و دلیل‌آوردن برای آن است
حقیقت همیشه همین است درصدی است و در تمام حقیقت‌ها حتی در وجود خدا که صددرصدی است ما می‌توانیم شک کنیم بستگی به این دارد که آن فرضیه‌ای که اول فرض کردیم چیست. برایتان مثال بزنم.  این حسینیه را در نظر بگیرید، من فرض را بر این می‌گذارم که رنگ این حسینیه مشکی است. فرض غلط است. سرخ، قهوه‌ای، سفید، زرد و همه چی دارد؛ اما من فرض را بر این می‌گذارم. یک فرض غلط است، حسینیه تماماً مشکی نیست. یک فرض غلط می‌گذارم و شروع می‌کنم برای فرض غلطم دلایل می‌آورم، صدتا [دلیل می‌آورم]. حسینیه مشکی است ببین این مشکی است، آن مشکی است، باند مشکی است و… می‌گویم ببین صدتا دلیل برایت آوردم که حسینیه مشکی است. یکی از سفسطه‌ها و مغلطه‌های امروز بازار دین این است که من یک فرض غلط را انتخاب می‌کنم بعد شروع می‌کنم برایش دلیل ‌جور‌کردن. دلیل هم هست. شما در علم، دین، خانواده، اجتماع و سیاست اول باید چک کنی آن فرض درست است یا غلط بعد سراغ دلیل بروی وگرنه برای فرض غلط هم دلیل زیاد است. جوانان شیراز معتاد به مواد مخدرند. فرض غلط است، نیستند. بعد می‌گویی چرا همچین حرفی زدی؟ می‌گوید بیا نشانت بدهم، شروع می‌کند یک، دو، سه، چهار، سه هزارتا جوان معتاد بهت نشان می‌دهد. چون فرض غلط است شما اصلاً نباید دیگر ادامه بدهی. ادامه نباید بدهی! فرض غلط است.

در بحث‌های این مدلی بعضی از مفروضات غلط است. خدا همه را می‌بخشد. خب این فرض غلط است اصلاً خدا خودش رسماً گفته است من بعضی‌ها را نمی‌بخشم؛ ولی می‌توانی سیصد آیه در قرآن پیدا کنی که خدا گفته همه را می‌بخشم. برای چه؟ برای اینکه خدا این را بخشیده، او را بخشیده، نگاه کن او را هم بخشیده، حُر را هم بخشیده است، عون را هم بخشیده، همه را بگویی بعد بگویی دیدی گفتم خدا همه را می‌بخشد، نه آقا فرضت غلط است خدا خودش گفته است من همه را نمی‌بخشم. فرض غلط است. خدا هیچ‌کس را نمی‌بخشد، نگاه کن این را نبخشید، او را نبخشید و … این فرض هم غلط است. ما می‌گوییم جاهایی فرض غلط است. وقتی فرض غلط است دیگر شما نباید بروی دلایل را گوش کنی. الآن در مباحث اعتقادی، دینی، اجتماعی، سیاسی ما پُر از مفروضات غلط هستیم بعد برای این‌ها هم دلیل می‌آورند که این‌طوری است.

برای دوستان وقتی این را گفتم. من یادم است یکی از روحانیون خیلی خوب خود کانون، از بچه‌های خودمان است، همه می‌شناسید، امشب هم سخنرانی را می‌شنود، شروع می‌کند به امن یجیب خواندن که من اسمش را نیاورم، به هیئتی رفتیم ایشان داشت صحبت می‌کرد من هم نشسته بودم بعد شروع کرد سوره عصر را تفسیر‌کردن. خواند « بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِيمِ وَالْعَصْرِ‌ ﴿١﴾ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ‌ ﴿٢﴾ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ‌ وَتَوَاصَوْا بِالْحق» صبر و حق را اشتباه گفت. بعد که به تفسیر رسید هشت‌تا دلیل آورد که چرا خدا اول «تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ‌» گفته است بعد گفته «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ». می‌شود دلیل آورد! بعد من گفتم خیلی از دلایلت استفاده کردیم؛ ولی خدا اول گفته «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ» دقیقاً می‌شود یک منبر هم رفت هشت‌تا دلیل آورد که چرا خدا اول گفته «وَتَوَاصَوْا بِالْحق» اول فرض و متن را چک کن درست است یا نه وگرنه برای هر غلطی آدم می‌تواند دلیل بیاورد. همین الآن من فی‌البداهه برای اینکه اول حق باشد بعد صبر یا اول صبر باشد بعد حق می‌توانم بیست‌تا دلیل بیاورم؛ اما باید به متن برگردیم، ببینیم خود خدا چه گفته است. ما هنوز در مقدمه هستیم. مقدمه امشب کمی لفاظی‌اش بیشتر است، بالأخره جلسه جمع‌وجورتر است، اشراف بر فضا هم بیشتر است. باغ جنت برویم فضا خیلی باز است من مجبور می‌شوم در کلامم کمی آب بدهم،‌ عذرخواهی می‌کنم. به این‌ها خیلی بیشتر دقت کنید بعداً برایتان جا می‌افتد.

»وقتی محتمل خیلی مهم باشد باید به احتمال اندک هم بها بدهی
قسمت بعدی این است که حقیقت را در قسمت‌های مختلف، اقتصاد، اجتماع، روان‌شناختی و حقیقت دین، یکی یکی بررسی کنیم. در مباحث انسانی حقیقت را بررسی کنیم که از نظر انسانی، خصوصیات انسان چیست. این‌ها را در بیاوریم. حقیقت به همان معنایی که دارم بهتان می‌گویم؛ یعنی احتمال بالای پنجاه درصد. دقت کنید اگر یک مطلب خیلی مهم باشد، محتمل خیلی مهم باشد ما به آن درجه احتمال نگاه نمی‌کنیم. خیلی مهم باشد، مثلاً بگویند در خیابان شهید آقایی شب‌ها راننده مست با سرعت ۲۰۰ کیلومتر رد می‌شود. در سال دو بار رد شده، احتمالش می‌شود دو به ۳۶۵ضرب در ۲۴ ساعت ضرب در ۶۰ دقیقه، پنج ثانیه می‌خواهم از خیابان رد بشوم ضرب در پنج، خودت احتمالش را حساب کن. احتمال اینکه من بخواهم دو نصف شب از خیابان رد بشوم و راننده مست به من بزند این احتمال خیلی ضعیف است؛ اما چون مهم است من قطعاً دقت می‌کنم.

آیا خدا همچین خدایی است که نعوذبالله امیرالمؤمنین‌(ع) را به جهنم ببرد؟! اصلاً ممکن است؟! اما چون احتمال اینکه علی(ع) بخواهد جهنم برود خیلی خطرناک است امیرالمؤمنین‌(ع) جدی می‌گیرد. «إن أدْخَلْتَنِی النّارَ أَعْلَمْتُ أهْلَها انّی اُحِبُّکَ» یعنی یکی از مفروضاتی که علی(ع) خیلی جدی می‌گیرد این است که من هم به جهنم بروم. در مباحث دینی دلیل اینکه ما احتمالات بالا، متوسط و پایین را جدی نمی‌گیریم این است که معاد و وجود خدا را جدی نمی‌گیریم لذا به احتمالات خیلی کم راحت اهمیت می‌دهیم. مثلاً پیغمبر [چیزی] فرموده است، [یک نفر بگوید] شنیدی یک عالِم گفته پیغمبر این را نفرموده است.  تمام! دیگر من اصلاً رویش حساب نمی‌کنم. این عالِم کی بوده؟ چندتا عالِم در اسلام داریم؟ چند درصدشان مثل این عالِم گفته‌اند؟ یک میلیون  عالِم داریم شش‌تایشان این را گفته‌اند، تو اگر می‌خواهی این کار را نکنی، نکن برای چه می‌گویی نیست. چرا؟ چون محتمل را مهم نمی‌دانم. قرآن کریم می‌گوید اگر شما ده دقیقه به قیامت می‌رفتید و بر می‌گشتید یک طور دیگر زندگی می‌کردید و ما این کار را نمی‌کنیم. اگر می‌شد یک طور دیگر زندگی می‌کردید!  برای اینکه محتمل را قوی و مهم می‌دیدید.
کلی آدم هستند که به احتمال یک در صد میلیون می‌روند در قرعه‌کشی قرض‌الحسنه شرکت می‌کنند. امید هم دارد، رعایت هم می‌کند. چرا؟ چون پول برایش مهم است؛ اما عاقبت خودش، بهشت و جهنم را جدی نگرفته و من خوف این را دارم که این حرف‌ها را نزنم بعد کسی روز قیامت بیاید خِر من را بگیرد بگوید وقت من را گرفتی، دلم را الکی خوش کردی، بهم نگفتی چقدر آن طرف آب مهم است. باید به من می‌گفتی. دوست داشتی من از تو خوشم بیاید هی بیایم بگویم باریک‌الله فلانی خیلی لیبرال است، خیلی آدم خوبی است، مظهر رحمت و رأفت خداست که هستیم همین‌طوری هم باید باشیم دیگر؛ ولی از نظر فلسفی به دینداری نگاه نکردی و معرفی نکردی که اگر ما بخواهیم از منظر فلسفی و عقلانی نگاه کنیم رفتارهای ما باید عقلانی باشد و عقل دارد می‌گوید اگر محتمل خیلی مهم باشد باید به احتمالات اندک هم بها بدهی. خیلی اندک! در ثوابش هم همین است. اگر یک نعمت بهشتی برای من مهم باشد ذکرم را می‌گویم دیگر احتمال نمی‌دهم که آقا حالا این لبت را تکان بدهی یک عربی بخوانی چه می‌شود؟ می‌گویم چون محتمل خیلی مهم است اگر احتمالش یک درصد هم باشد انجام می‌دهم. اگر بدانم که واقعاً وقتی بر پیامبر(ص) صلوات می‌فرستم او دعا می‌کند و خدا من را می‌بخشد و این واقعاً برایم مهم باشد هر چه بهم بگویند الف میم لام ح ص یعنی چه؟ می‌فرستی فکر می‌کنی گناهانت پاک می‌شود. می‌گویم تو می‌گویی احتمالش دو درصد است، احتمالش خیلی بالا هست ولی تو می‌گویی احتمالش دو درصد یا نیم درصد است چون محتمل خیلی مهم است من صلوات می‌فرستم.
 تا در مباحث اجتماعی که می‌آییم. مباحث اجتماعی چیست؟ مباحث اجتماعی همین چیزهایی است که ما الآن داریم. در عوالم مختلف اجتماعی حقایقی وجود دارد که اگر ما این حقایق را نفهمیم سرمان کلاه می‌رود. به این‌ها هم خواهیم رسید. که حقیقت سیاست، اقتصاد، آسایش و  انسانیت چیست. چون به‌قول حضرت‌امام‌‌(ره) اول انقلاب می‌گفت الآن زمانه زمانه‌ای است که همه می‌گویند «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» همین ترامپ روزش را اصلاً بدون نام خدا آغاز نمی‌کرد. در کاخ سفید سه کشیش داشت اصلاً این سه کشیش فقط مخصوص اعمال عبادی خود ترامپ و اطرافیانش بود. در کاخ سفید یک کلیسای خانگی بود ترامپ هر روز صبح اول آنجا می‌رفت و عبادت‌هایش را انجام می‌داد تا جرج بوش که به نام مسیح به عراق حمله کرد تا همه من و شما که می‌گوییم «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» همه ما!

اما واقعاً حقیقت چیست؟ یعنی پشت این بسم‌الله‌ها، یامسیح‌ها، یاموسی‌ها، اعتقادات و پشت این الفاظ قشنگ انسانیت، مروت ، رحم، معرفت و مرام بفهمیم واقعا چه خوابیده است چون از نظر متون دینی پشت هر کدام از این‌ها می‌تواند چندتا چیز خوابیده باشد و بعضی از این چندتا چیز اصلاً به‌درد نمی‌خورد. اصلاً به‌درد نمی‌خورد! بعد این بازی‌های که امروز دیدیم. یک روز برای دفاع از انسانیت همه به جان هم می‌افتیم، یک روز دیگر برای دفاع از حقوق حیوانات همه به جان هم می‌افتیم، یک روز برای دفاع از حقوق یک سیاست‌مدار همه به جان هم می‌افتیم، یک روز برای دفاع از حقوق یک هنرمند همه به جان هم می‌افتیم. چرا؟ چون هنوز درک نکردیم که دفاع، انسانیت، حیوانات، مخلوقات، خدا و … یک کلام دارد یک پشت پرده دارد، این پشت پرده را اگر ما کشف نکنیم تا آخر عمر همین‌جوری بازی می‌کنیم. آخرش هم چیزی دستمان را نمی‌گیرد. این هم جزء چیزهایی است که به آن می‌پردازیم. من یک مقدمه گفتم یک شرح هم برای بحث که از فرداشب گزینه‌گزینه با هم بررسی کنیم.

»شرط قبولی عبادات خاص و عام، ایمان به غیب است
قسمت بعدی آیه شریفه قرآن که همه بلدید. اولین سوره قرآن بعد از فاتحه، سوره بقره: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ» خدا درجات همه علما مخصوصاً حضرت آیت‌الله حائری شیرازی را متعالی کند. ایشان می‌فرمود که آیه می‌گوید کسانی که ایمان آوردند اول «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»  بعد می‌گوید «وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ» یعنی کسانی که نماز می‌خوانند، نماز به‌عنوان مهم‌ترین عمل عبادی ظاهری «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ» به‌عنوان مهم‌ترین عمل عبادی اجتماعی یعنی انفاق. نماز یعنی ذکر، نماز، زیارت، منبر، سینه‌زنی، نوحه و هر چه از عبادات این مدلی که شما فکر کنید می‌شود نماز. انفاق [شامل] جهاد، خدمت‌رسانی، کار خیریه و هر چه از این مدل هم فرض کنید زیرمجموعه انفاق می‌شود. آقای حائری می‌فرمود شرط قبولی نماز در عبادت‌های خاص و عبادت‌های عام یعنی خدمات اجتماعی «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» است که ما ایمان داشته باشیم دنیا همینی نیست که ما فقط حس می‌کنیم. یک پوزیتیویسم هیچ‌وقت یک مؤمن نمی‌شود آخرش یک اگزیستانسیالیسم می‌شود.  آخرش همین است پوچ‌گرا، شک‌گرا، هر چه که شما فکر کنی. دنیا غیبی دارد و اگر به این غیب ایمان نداشته باشید اصلاً بقیه چیزها در جای خودش نمی‌نشیند. نماز، جهاد و انفاق یک مؤمن به غیب است که به‌درد می‌خورد. ایمان به غیب نداشته باشی هیچی. من‌جمله از ایمان به غیب این است که فکر نکنی عبادات و طاعات یک ظاهر است و من می‌فهمم چیست، ما اصلاً نمی‌فهمیم چیست.

به حضرت‌امام(ره) گفتند پیر شده‌ای زیارت جامعه کبیره را چرا ایستاده می‌خوانی. امام گفته بود آقا این عوام‌بازی‌ها را از ما نگیر. هر روز می‌خواهم در نجف زیارت جامعه کبیره را ایستاده بخوانم. عقل اصلاً نمی‌تواند این را بفهمد و امام هم چون آن آدمی که از او سؤال کرده، سؤال را عقلی مطرح کرده، پیر شدی، ایستاده، هر روز، لزومی ندارد؛ نمی‌تواند جواب عقلی بهش بدهد گفته آقا ولمان کن این عوام‌بازی‌ها را از ما نگیر؛ اما حقیقت ماجرا این است که ذکر، عبادت هر کاری که انسان‌ها می‌کنند همراهش یک غیب است. اگر بخواهی این غیب را حتی از مسیر علمی جلو بروی بحثش مفصل است. اشکالی ندارد اگر کسی فلسفه خوانده باشد برود حرکت جوهری ملاصدرا را بخواند که بفهمد چه گفته بعد تک‌تک این عبادات را بهت بگوید اتفاقاً چقدر یقینی است، چون من قسمت اول گفتم یقین وجود ندارد بعد عده‌ای می‌آیند می‌گویند یعنی چه یقین وجود ندارد، یقین وجود دارد اگر در وادی عرفانش بروی. برای ما عموم مردم همین را باید بگویی. اکثر این‌ها قطعاً یقینی است. مرحوم آقای فاطمی‌نیا می‌گفت شهود و غیب برهان است. برهان یعنی مقدمه، صغری، کبری و نتیجه. برهان ریاضی است. می‌گفت فقط فهمش برای همه میسر نیست. فکر نکن دینی از راه آمده هیچ برهانی پشتش نیست. صلوات را بفرست کاریت نباشد! نه آقا الآن سوادش را نداری بفهمی. برو مسیرش را  بخوان به آنجا برسی قشنگ می‌فهمی که نه این هم برهان است. چرا می‌گویی الکی است.
یک خاطره از شهید مطهری بگویم که من بعداً فهمیدم چه خبر است.  یکی از درد دل‌های عرفانی‌معرفتی مرحوم شهید مطهری این بود که من آن دقیقه‌ای که از دست‌شویی تا وضوخانه می‌روم، وضو ندارم و می‌خواهم تجدید وضو کنم خیلی بهم سخت می‌گذرد. بعد آن زمان نوجوانی ما که شنیدیم خندیدیم، یعنی چه خیلی سخت می‌گذرد، دست‌شویی‌ات را کردی برو وضو بگیر دیگر، این قسمت خدا هم انتظار ندارد هم‌زمان با دست‌شویی‌کردن وضو بگیری. این چه حرفی است شهید مطهری زده است! بعدها، ده سال بعد، پانزده سال بعد، یواش‌یواش فهمیدیم داستان‌های دیگری هم اینجا هست. خدمت امیرالمؤمنین‌(ع) رسیدند گفتند که آیا دروغ وضو را باطل می‌کند؟ امام فرمودند: بله باطل می‌کند. از نظر احکام شرعی که دروغ وضو را باطل نمی‌کند پس معلوم است وقتی امیرالمؤمنین‌(ع) می‌گوید باطل می‌کند نه به آن معناست که با آن وضویی که بعدش دروغ گفتی نمی‌شود نماز بخوانی پس مقصودش این است که وضو جسمی دارد که از آن دفاع کنیم آب را از این طرف بریز، بالا نرود، پایین نرود و دقت کنی. روحی دارد که دروغ آن روح را باطل می‌کند و آن روح چیست؟ همانی است که برای بقیه عبادات  و بقیه چیزها هم هست که ملائکه با کسی که دارد وضو می‌گیرد همراهی می‌کنند و آن  قسمتی که شهید مطهری از بعد از تخلی تا موقع وضو‌گرفتن  دارد بدون ملائکه حرکت می‌کند مضطرب است من نمی‌فهمم. الآن دارم می‌گویم نمی‌فهمم؛ ولی دلیلش را می‌دانم که چرا مضطرب است و اعصابش خرد است.
نماز هم همین است، آن کسی که نمازش قضا می‌شود یا می‌گذرد یا تأخیر می‌شود و از نظر احکامی هم هیچ اشکالی ندارد، احکام است دیگر؛ اما مضطرب نمی‌شود برای این است که فقط به ظاهر نماز عنایت کرده اگر به روح نماز عنایت می‌کرد دیوانه می‌شد. دیوانه می‌شد! می‌گفت چه شد من چه خاکی به سرم بریزم. مثلاً من صدتا نماز قضا دارم قضا کرده‌ام اصلاً احساسی از این ندارم که  نماز قضا و نماز ادا چقدر فرق دارد موضوع این است که قضا نشود یعنی احکام را رعایت می‌کنم. چرا؟ چون من فقط ظاهر نماز را می‌بینم. «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ» در عالم غیبی وجود دارد. این غیب را کی می‌خواهیم بفهمیم. این هم جزء چیزهایی است که ما ان‌شاءالله می‌خواهیم به آن برسیم که حقیقت ذکر و عبادت را تک‌تک بررسی کنیم که یک‌سری پشت پرده‌ها دارد که متأسفانه امروز با این پشت پرده‌ها خیلی بد دارند برخورد می‌کنند. بعضی چیزها فقط شعار است دیگر. سکولار نباشیم خب سکولار نباشیم یعنی مثلاً در هیئت بگوییم مرگ بر فلان، درود بر فلان سکولار نیستیم دیگر. سکولار یعنی یک مکتب که در این مکتب یا حتی یک ایده که در این ایده شما اعتقاد به قیامت و غیب ندارید این می‌شود سکولار. نه اینکه چهارتا شعار دادی سکولار نیستی ممکن است همان شعارها را بدهی برای رسیدن به دنیا و سکولاری. وقتی آدم‌ها غیب را نمی‌بینند.
من دوباره خدمتتان این خاطره را بگویم. خدا آقا سعید ثمردار را رحمت کند و همچنین مرحوم جعفر خلیلی مسئول تدارکاتمان که خیلی  وقت پیش با موتور تصادف کرد و فوت کرد. همان زمان، بچه‌های آن زمان یادشان است من به لحاظ‌های مختلف خیلی ناراحت و نگران بودم، شب خوابش را دیدم، این خواب حجت نیست؛ اما قطعاً آیه و نشانه است، واضح واضح، گفت به بچه‌ها بگو، دستش را هم این‌جوری کرد گفت ثانیه ثانیه نشستن در جلسه امام‌حسین‌(ع) اینجا زمین تا آسمان فرق دارد. هفت آمدی با هفت و یک ثانیه آمدی، نه آمدی با نه و یک ثانیه آمدی، ده رفتی با ده و پنجاه و نه ثانیه رفتی زمین تا آسمان فرق دارد این غیب است. اگر مؤمن بفهمد اثرات معصیتش و اثرات عبادتش چه ولوله‌ای در عرش برپا می‌کند از شدت تعجب سکته می‌زند.
چه ولوله‌ای! چه اتفاقات عحیب‌غریبی می‌افتد. از مرحوم شیخ‌الفقها آقای اراکی نقل می‌کنند که کسی سلام آخر نمازش را  یک سلام داد احکام است دیگر! «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته» آقای اراکی خیلی آرام  به او گفتند این دو سلام اولی چقدر طول می‌کشد، اگر می‌دانستی این چند ثانیه چقدر خواندن و نخواندنش در عرش توفیر دارد همین جا از ناراحتی سکته می‌کردی. خدمت رسول خدا(ص) آمد عرض کرد یارسول‌الله شما که تکبیره‌الاحرام گفتید و بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم را گفتید من رسیدم و گفتم الله‌اکبر. فکر می‌کرد خیلی کار مهمی کرده، چون خیلی آدم مهمی هستم و غیب را می‌فهمم خیلی ناراحت شدم که «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم‌»  را گفتید و من هنوز به شما اقتدا نکرده بودم رفتم یک شتر قربانی کردم و خدمت شما آمدم. پیامبر(ص) فرمود اگر کل شترهای تاریخ عربستان را به تعداد افراد کره زمین قربانی کنی جوابش آن یک بسم‌الله نمی‌شود. غیبی دارد. چرا همه چیز را مادی می‌بینیم. بعد می‌گوید مرگ بر سکولار، مرگ بر تجربه‌گرا، مرگ بر مادی‌گرا خب مرگ بر من است دیگر. نگاهت اصلاً غیبی نیست. چرا ما در بحران‌ها کنترلمان را از دست می‌دهیم؟ ۱- به دلیل اینکه خیلی به غیب اتکا نمی‌کنیم. ۲- اثرات کنترل یا عدم کنترل را درک نمی‌کنیم مگر اینکه عالم رؤیایی باشد.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید