امروز 6 مرداد 1403 - 19 محرم 1446
خواندنی ها

شرح مناجات شعبانیه - (7) - شب 28 ماه مبارک رمضان

9 اردیبهشت 1401 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: رمضان 1401
یا مُقَلِّب القلوب
متن سخنرانی
سیدمحمد انجوی‌نژاد
موضوع: شرح مناجات شعبانیه
قسمت هفتم
تاریخ: 1401/02/09

 

» هر چقدر که اجازه بدهید شهوات بر شما حکمرانی کنند، احساس شما در ارتباط با چشم دل ضعیف‌تر می‌شود
» اندک‌اند کسانی که وقتی دنیا به آن‌ها فشار می‌آورد، اعتقادات دینی خود را حفظ کنند
» اغلب غصه‌هایی که مؤمنین دارند، کفاره دورشدن از معنویات است
» خیلی از گناهان رسمی در آخرالزمان اصلاً قُبح ندارد، حسن تلقی می‌شود
» بدانید که آرامش واقعی دنیا و آخرت ما در گرو رضایت خداست
این فرازی که دیشب خدمتتان عرض کردیم «إلهى هَبْ لى کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها إِلَیْکَ حَتّى تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ» امشب نگاهی به این دوتا قسمتش بکنیم با توجه به اینکه به‌نظرم می‌رسد که می‌شود کمی عمیق‌تر هم حرف زد و شاید اهل دل‌ترید و سوءتفاهم نمی‌شود.

» هر چقدر که اجازه بدهید شهوات بر شما حکمرانی کنند، احساس شما در ارتباط با چشم دل ضعیف‌تر می‌شود

«أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها إِلَیْکَ» به فارسی‌ یعنی چشم دل ما را به نوری که خودت به ما عنایت کردی روشن کن. اینجا یک بحث داریم که این بحث در فضای متافیزیکی هم هست. آنجا این بحث را سال‌ها تحت‌عنوان «چشم سوم» می‌گویند که باز طبق همه عادت‌هایی که در غرب هست مخصوصاً در حوزه علوم انسانی خودشان را مبدع و مخترع بعضی از کشفیات می‌دانند من‌جمله همین بحث چشم سوم که در ادبیات دینی، نه در اسلام، از زمان ابراهیم بحث چشم دل مطرح بوده که حالا آن‌ها اسمش را چشم سوم گذاشته‌اند و بحث سر این است که آدم‌ها غیر از اینکه با چشم سر می‌بینند یک سری چیزهای دیگر را هم می‌بینند که این دیدن با آن دیدنی که راجع‌به چشم سوم است شاید متفاوت باشد؛ یعنی یک‌جور حس‌کردن است؛ ولی باز هم تجربی است؛ یعنی در عالم جسم است. به‌عنوان مثال وقتی که می‌گوید «اندرون از طعام خالی دار تا در آن نور معرفت بینی» اگر شما ریاضت بکشی و این ریاضت را آدمی بکشد که حتی دین نداشته باشد، خدا و معاد را قبول نداشته باشد در اثر ریاضت، بصیرتی حاصل می‌شود؛ یعنی اگر آدم به جسمش فشار بیاورد توانایی روحش بیشتر می‌شود و این همین چیزی است که الآن مخصوصاً در برخی از فرقه‌های هندی خیلی مشهور است. اصحاب ریاضت کسانی هستند که به جسمشان فشار می‌آورند. آن «اندرون از طعام خالی دار» مال هر آدمی است و هر آدمی هم که به شهواتش نه نگوید حسش ضعیف می‌شود؛ یعنی هر چقدر که اجازه بدهید شهوات بر شما حکمرانی کنند حس و برداشتتان ضعیف می‌شود _منظر ما الآن اصلاً دینی نیست_ و هر چقدر که از آن طرف بروی و نه بگویی قدرت پیدا می‌کنی. در ادبیات دینی و عرفانی هم می‌بینیم که امام‌سجاد‌‌(ع) این را یک دستور می‌داند.  «انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک» چشم دل را معرفی می‌کند.» اندک‌اند کسانی که وقتی دنیا به آن‌ها فشار می‌آورد، اعتقادات دینی خود را حفظ کنند
خب حالا من به لحاظ اینکه  امشب برایتان سوء‌تفاهم نخواهد شد عرض خواهم کرد که ببینید نه در ایران بلکه در جهان، نه در جهان ۱۴۰۱، در کل طول خلقت قرآن کریم نظرش این است که «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ» آن‌هایی که کنار پیغمبرها بودند، اولین به تمام پیغمبران، اصحاب و یاران بر می‌گردد، «ثلة» یعنی برخی، برخی از کسانی که کنار پیغمبران بودند با این عوالم آشنا هستند «وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ». هر چقدر با پیغمبر فاصله زمانی ایجاد می‌شود مؤمنین واقعی که دنبال روح ایمان هستند تعدادشان کم می‌شود لذا اگر الآن بگوییم که در ایران و در جهان مؤمنین واقعی که دنبال این‌جور چیزها مثل معرفت و… هستند تعدادشان اندک است این کاملاً هم قرآنی و هم روایی است. آن جمله‌ای که آقااباعبدالله(ع) فرمودند: «الناس عبید الدنیا» که الناس دلالت بر عموم مردم دارد، مردم کل کره زمین، بنده‌های دنیا هستند و اگر در جایی بین دنیا و آخرتشان تضاد ایجاد نشود همراهی می‌کنند حالا دنیایش را داده‌ای، نماز هم می‌خواند و می‌آید؛ ولی اگر بین دنیا و آخرتشان تضاد ایجاد بشود؛ یعنی اگر مشکل دنیایی پیدا کنند «قَله دیانون» قَله یعنی خیلی کم هستند کسانی که دنیا و آخرتشان تضاد پیدا کند یا یک مشکل دنیایی داشته باشند دور نماز و عبادت را خط نکشند و در این شب وداع با ماه مبارک رمضان خیلی رک‌وراست این است که ما تکلیف خودمان را مشخص کنیم جزء آن کسانی هستیم که با امواج دنیایی می‌آییم حرکت می‌کنیم و معنویت را هم کسب می‌کنیم یا نه اگر دنیا به ما پشت کرد یا جایی دنیا با آخرت ما تضاد پیدا کرد هم پایش می‌ایستیم؟ و پیشنهاد من به شما این است که این تصمیم را بگیرید و دعا کنید و از خدا بخواهید که زمانه به هر سمتی رفت من جزء همین قلیل مؤمنین خاص می‌مانم نه مؤمنین عام، در جهان شاید از هشت میلیارد شش میلیارد مؤمن عام هستند و اگر شانس بیاورند و جایی معنویت و مادیاتشان با هم تلاقی نداشته باشد و درگیر نشود همین‌جوری می‌روند دیگر.

 روز قیامت هم خیلی از این جماعت بالأخره نجات پیدا می‌کنند؛ اما آنکه در سوره واقعه می‌گوید «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ» «أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ» وقتی مشخص می‌کند این اصحابی که قرار است به بهشت بروند چه کسانی هستند می‌گوید که آن‌ها خاص کنار خداوند تبارک‌وتعالی هستند. خب حالا مثلاً یکی بیست سال یکی سی، چهل، پنجاه، شصت سال از زندگی‌اش گذشته است می‌گوییم بقیه را هم بمان دیگر، این‌قدر به بهانه‌های واهی تغییر مسیر نده، آی می‌خواهم فلان کنم و … خب واقعاً درست است همرنگ‌نشدن با جماعت خیلی آدم را اذیت می‌کند؛ اما از آن طرفش هم که نگاه می‌کنی آدم احساس لذتی می‌کند که من با جماعت همرنگ نمی‌شوم خودم ذاتا این‌قدر موضوعیت دارم که جماعت خیلی برایم فرقی نمی‌کند. این می‌شود همان انتخابی که امشب باید بکنیم که من الآن در ذهنم این بود که اگر دیدم امشب جلسه جمع‌وجورتر است این بحث را بگویم اگر نه خب همان بحث را کمی عمومی‌تر پیش ببریم و با خودمان تعارف را کنار بگذاریم و شما هم به دوستانتان که می‌دانید الآن همین‌جوری بین رفت‌و‌برگشت مردد هستند این بحث امشب را برسانید که با همدیگر تعارف نداشته باشیم در این جمع قلیل ایمانی در ظاهر و باطن ماندن سخت است؛ ولی خب بالأخره ما الآن ده سال، بیست‌سالش را گذرانده‌ایم بیست سال دیگر هم چشم به هم بزنی می‌گذرد و بالأخره به جایی می‌رسد که ما دیگر اصلاً نمی‌توانیم جدا شویم. خداوند تا حدی اجازه می‌دهد که روی ما فشار بیاید.

»اغلب غصه‌هایی که مؤمنین دارند، کفاره دورشدن از معنویات است
این آیه را از همین سمت چشم دل یک بار دیگر مرور کنیم. «إِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا» کسانی که می‌گویند تو خدای مایی سپس استقامت می‌کنند. خب این مال همین مدتی است که بودیم، حالا مرددیم برویم نرویم، خدا می‌گوید که این‌جوری نیست که بگویند تو باید اینجا شصت سال جان بکنی و در اثر فشار جامعه اذیت بشوی که مثلاً تو چرا مذهبی، مؤمن و حزب‌اللهی هستی، من هم ولت کردم می‌گویم دیگر روز قیامت جوابش را می‌دهم. قرآن کریم می‌فرمایند نه «تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ» از سمتی دیگر ما ملائکه را بر آن‌ها نازل می‌کنیم از آنجا چشم دلت احساس می‌کند که «أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا» می‌گوید دیگر در دلش خوف نیست، غصه از دلش بیرون می‌رود، اغلب غصه‌هایی که مؤمنین دارند، کفاره رفت‌و‌برگشت‌هایشان است. اگر حقیقتاً استقامت کرده بودیم و در این مسیر رفته بودیم، خدا دارد می‌گوید ملائکه را نازل می‌کنم آن‌ها به او می‌گویند و با چشم دلش این را می‌گیرد. حالا در زمانه‌ای که مردم به‌خاطر چشم سرشان به‌شدت تحریک‌پذیرند؛ یعنی هر چه می‌بینند فکر می‌کنند باید به همان سمت بروند فضای حقیقی، فضای مجازی، فضای خیابان، فضای جامعه، فضای همکاران، دوستان، همه علیه ایمان این مدلی است اصلاً کاری به جمهوری اسلامی ندارد، ایمان این مدلی خیلی مخالف دارد، ایمانی که هم در ظاهرت شعارهای ایمانی بدهی، هم در باطنت، ایمانی که در آن نماز شب، تهجد، جلسه، توسل و زیارت موضوعیت دارد؛ یعنی جزء برنامه‌هایت است. این ایمان در جامعه امروز، اگر همین الآن نظام هم عوض شود سیستم جهانی روی آدم این مدلی فشار می‌آورد.

 می‌گوید از یک تاریخ به بعد چشم دلت احساس می‌کند که «أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتي كُنتُم توعَدونَ» از جایی به بعد دیگر تو یک احساس درونی داری که هر کس هر چه بگوید تو فقط یک لبخند درونی می‌زنی. برای ما بعضی‌وقت‌ها خیلی مهم نیست که فرض می‌کنم من برای خودم عظمتی قائلم که اگر یک بچه هفت، هشت، ده‌ساله بگوید تو خجالت نمی‌کشی الآن همه گوشی اپل دارند تو این را داری؟ من اذیت نمی‌شوم، برای خودم عظمتی قائلم که احساس می‌کنم این عظمت به این نیاز ندارد یک اپل بهش آویزان باشد تا من احساس عظمت کنم یا لباس برند من را بزرگ کند. وقتی انسان‌ها در وجود خودشان احساس عظمت کنند، نیازی ندارند دنیا را به خودشان آویزان کنند، من اله هستم، بله هستم، یا مثلاً نیازی ندارد حتماً کسی بگوید تو استادی، آیت‌اللهی، دکتری، پروفسوری که من از این القاب دنیایی احساس عظمت کنم؛ لذا می‌فرمایند اولیا خدا در درون خودشان با خودشان خوشند و اتفاقاً کسانی که از دنیایی که به خودشان آویزان کردند احساس عظمتی می‌کنند وقتی به درون خودشان رجوع می‌کنند خیلی احساس بدی دارند؛ یعنی لباسش را در می‌آورد اصلاً از خودش بدش می‌آید، می‌فهمد مثل اینکه من این‌قدر وسواسی که روی ظاهرم داشتم برای همین بود که احساس می‌کردم خودم کوچک هستم ظاهرم را آراسته می‌کردم که بزرگ جلوه کنم بعد به حمام می‌رود لخت می‌شود یک‌دفعه خودش را در آینه می‌بیند از خودش بدش می‌آید. پس چشم دل بعد از یک دوره استقامتی باز می‌شود. «الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا» چشم دل باز می‌شود. چه احساس می‌شود؟ « تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ»  نزول ملائکه احساس می‌شود. منظور این نیست که آن‌ها را ببینی. آن حسی که ملائکه بعد از نزول برای تو ایجاد می‌کنند که «أَلّا تَخافوا» خوف از دلت بیرون می‌رود «وَلا تَحزَنوا» حزن هم بیرون می‌رود. دوباره بگویم و اگر وقتی همین آدم یک رفت‌وبرگشت کرد آن خوف و حزن دوباره می‌آید اذیتش می‌کند. دوباره باید برگردد تا به آن نقطه بعد از استقامت برسد.

» خیلی از گناهان رسمی در آخرالزمان اصلاً قُبح ندارند، حسن تلقی می‌شوند
«وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ» وقتی این اتفاق می‌افتد، چشم دل؛ یعنی حِست باز می‌شود و پاره می‌شود، حجاب‌های ظلمانی؟ نه، حجاب‌های نورانی! الان مرز این قضیه را هم خدمتتان عرض می‌کنم. من یادم است در زمان جنگ خیلی از بچه‌ها از فیلم و عکس فراری بودند. حالا عده‌ای مثل خود من اگر فرار هم می‌کردیم در آن زمان شاید ادا بود. مثلاً طرف می‌گفت یک عکس بگیریم؟ نه آقا نمی‌خواهیم و فلان! ولی در دلم می‌دانستم دلیلی که نمی‌خواهم این نیست که از عکس فراری هستم دلیلش این است که می‌خواهم ادای آدم خوب‌ها و بزرگترها را دربیاوریم. هر کس در سن نوجوانی و جوانی بیشتر ادا در می‌آورد دیگر. عده‌ای فراری بودند از این باب. بعضی از کارهایی که امروز در لوای مذهب می‌شود زمان ما به آن می‌گفتند ریا! بهش می‌گفتند ریا! الان اصلاً کلمه ریا منقلب و استحاله شده است. مردم اصلاً احساس ریا نمی‌کنند. معمولاً الان ریا لقلقه زبانی کسانی است که کار معنوی نمی‌کنند. به او می‌گویی چرا نمی‌کنی؟ می‌گوید من ریا کار نیستم. این دوبله ریا کار است یعنی هم اعلام می‌کند که من ریا کار نیستم، دروغ می‌گوید و هم اینکه پشت پرده و بک گراندش مفهوم این کلام است که من کارهای خوب می‌کنم تو نمی‌بینی؛ ریا هم دارد می‌کند. یعنی کسی که ریا می‌کند فقط ریا می‌کند، این آدم هم ریا می‌کند و هم دروغ می‌گوید.

ولی اعمال مذهبی که ما الان داریم انجام می‌دهیم یکی از آیتم‌هایش دیده‌شدن است که اسمش را گذاشتیم تبلیغ. یک وقتی ممکن است من بخواهم راجع‌به آقا قضاوت کنم و مثلاً بگویم این آقا به اسم تبلیغ دارد ریا می‌کند، اینکه قطعاً اشتباه است. من راجع‌به خودم دارم صحبت می‌کنم که تک تک ما در خلوتمان بنشینیم و ببینیم مبلغیم یا ریا است؟ ریا یعنی چه؟ ریا یعنی همین دیگر. مثلاً شما بیایید اینجا و عبادت کنید برای ریا و دیده‌شدن. نماز جماعت، منبر، سینه‌زنی، خیرات و فلان باشد. الان خیرات رسماً دارد به مانور خوب‌بودن تبدیل می‌شود. یعنی من خیرات می‌کنم بیست پست برای بیست هزار تومان در اینستاگرام دارم می‌زنم. خب اگر من بگویم کاری که ایشان دارد می‌کند ریا کاری است اینکه قطعاً غیر دینی است. اما ایشان و من وقتی این کار را می‌کنیم باید نیت خودمان را چک کنیم دیگر. باید ببینیم واقعاً برای چیست؟ دارم گزارش می‌دهم اعتماد مردم جلب بشود که بیشتر کمک کنند؟ من خودم باید اینجوری باشم؛ یا نه، دارم این را می‌گویم که بگویند چقدر آدم خوبی است؟ این می‌شود ریا! بنابراین بر کرسی قضاوت نمی‌نشینیم ولی می‌نشینیم و فکری می‌کنیم که الان می‌خواهیم این قسمت را باز کنیم که حجاب نورانی چیست، اول ببینیم حجاب ظلمانی چیست؟ حجاب ظلمانی هم الان فراموش شده. در جامعه امروز که می‌گویند در آخرالزمان حسن و قبح اعمال عوض می‌شود، خیلی از گناهان رسمی در آخرالزمان اصلاً قبح ندارد، حسن است. مثلاً طرف می‌گوید من لات هستم! پست می‌زند که من چاقو می‌کشم! بعد کلی لایک می‌گیرد! خب معلوم است حسن و قبح عوض شده است دیگر. کلی طرفدار پیدا می‌کند. این مال ایران نیست مثلاً طرف در آمریکا سه تا آدم را کشته طرفدارهایش جلوی دادگاه تحسن کردند که آقا این قهرمان است نمی‌دانم فلان است! می‌گویند چرا می‌گویید جربزه آدم‌کشی دارد؟ او خیلی شجاع است! یک تنه رفته وسط چاقو کشیده و سه نفر را زمین زده!

» بدانید که آرامش واقعی دنیا و آخرت ما در گرو رضایت خداست
ببینید حسن و قبح‌ها در آخرالزمان دارد عوض می‌شود. خیلی‌خب حالا برمی‌گردیم سر خودمان؛ حجاب‌های ظلمانی در مسائل معنوی که الان آیا معنویت ما، من و تویی که تنهایی داری گوش می‌دهی اصلاً ذهنت را سمت این و آن نبر ما امشب داریم با خودمان صحبت می‌کنیم. من با خودم صحبت می‌کنم تو هم با خودت صحبت می‌کنی. مباحث معنوی که من دارم نشر می‌دهم و جلوی مردم انجام می‌دهم، نماز، خیرات، منبر، سینه‌ می‌زنم و … خودم بنشینم که «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ» من خودم می‌دانم چه خبر است، یک وقت نشود که بیایند تمام این‌ها را در آن قسمت تحت حجاب‌های ظلمانی و نه روحانی بگذارند! یک بار دیگر مرور کنم. بچه‌هایی که مخصوصاً کادر و دست‌اندرکارند و زحمت می‌کشند. بالاخره ما برای این زحمت توقعی داریم دیگر. وقتی چشم دل باز می‌شود که در قسمت اول گفتم، حجاب نورانی برطرف می‌شود. یعنی کار به جایی می‌رسد که اولش می‌گوییم وقتی حجاب‌های ظلمانی را می‌زنیم کنار چه می‌شود؟ تو آمدی اینجا برای اینکه خدا راضی شود و به بهشت بروی. این خیلی کار خوبی است. خیلی خوب است که در این زمانه آدمی برای بهشت و دوری از جهنم کار کند و ریا هم نکند. وقتی چشم دل باز می‌شود و آن ملائکه‌ای که گفتم «أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا» کاری می‌کنند که دیگر رفتن به بهشت هم جزء انگیزه‌هایت نیست. می‌گوید خدا عمر و فرصتی به من داده دارم استفاده می‌کنم، خوشش بیاید.

لذا امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «لَو أدْخَلْتَنِی النّارَ أَعْلَمْتُ أهْلَها انّی اُحِبُّکَ» یعنی این فرض را علی(ع) دارد که منِ علی را هم ممکن است خدا بیندازد در آتش! برایم مهم نیست من برای فرار از آتش این کارها را نکردم برای حب الهی این کارها را کردم. این حجاب نورانی است. و اگر به دوره و زمانه‌ای برگردیم و حتی همین الان کسانی واقعاً هستند که این مدلی‌اند. گرچه خیلی کم هستند. ولی این مدلی‌اند! یعنی طرف اگر قرار باشد که خدا خوشش بیاید حاضر است دویست سال زندگی کند و تمام این دویست سال را رنج و درد بکشد و بگوید خدا خوشش می‌آید دیگر! طرف حاضر است به امام‌حسین(ع) بگوید حاضرم هزار بار با شمشیر تکه تکه بشوم دوباره زنده بشوم و در راه تو شهید بشوم، درحالی‌که با یک بار شهیدشدن به ته بهشت رفته است. پس معلوم است که او بهشت را نمی‌خواهد رضایت امام(ع) را می‌خواهد. و همین داستانی است که امروز وقتی در گوشه‌ای جانبازی را پیدا می‌کنی که سی سال کسی احوالش را نپرسیده است؛ رفیق خودم؛ وقتی به او می‌گویم چطوری؟ چنان قشنگ می‌گوید الحمدالله که من روحیه می‌گیرم. بله جانباز آن مدلی هم داریم که اذیت شده است. سی سال است کسی احوالش را نپرسیده! یک برق شادی در چشمانش می‌آید و الحمدالله‌ای می‌گوید و بلافاصله خون در صورتش می‌دود اصلاً بشاش می‌شود. به چه فکر می‌کند؟ الحمدالله سی‌سال است خدا از من خیلی خوشحال است، گور بابای بقیه! اصلاً برایم مهم نیست.
من مادر شش شهید را که سال تحویل در مشهد می‌بینم و با شرمندگی به سراغشان می‌روم که الان او باید سر سفره هفت‌سین باشد چرا اینجا ایستاده؛ بروم و مثلاً بگویم من هم جای یکی از پسرهایتان هستم و خلاصه روی ما حساب کنید ناراحت نباشید ما هستیم. دروغ هم می‌گوییم ولی تعارف کنیم حالا. بعد می‌گوید یک پسرم مانده و شرمنده خدا هستم! هفت تا داشتم شش تایش را داده‌ام. خب معلوم است که این مادر دنبال بهشت نیست و معلوم است که چشم دلش باز شده ملائکه نازل شده‌اند و حس کرده پس نه خوف دارد و نه حزن. لذا عزیز من امشب در وداعیه ماه مبارک رمضان تکلیفت را با خدا مشخص کن. قرار است جزو مؤمنین موجی‌ای باشی که هر وقت کار دنیایت تمام شد یا مثلاً دنیا کاری نداشت یا دنیا اذیتت نکرد، چکت برنگشت، شکست عشقی نخوردی و فلان نماز خوب بخوانی. دست و پایت را هم می‌بوسیم برو باز هم خیلی گلی. اما مؤمن اصلی که تا می‌گویند حسین(ع) خیلی ملتهب می‌شود و به جوش می‌آید، فرمود «قَلَت دَیانون» من این مدلی‌ها را خیلی دوست دارم. حالا مثلاً از این صحبت الان من بیست سال می‌گذرد و خیلی‌هایمان نیستیم و یا خیلی‌هایمان رفتیم به جایی رسیدیم که دیگر هستیم و یا جایی رفتیم که بریدیم؛ خیلی‌خب. ولی می‌گذرد. چیزی که نمی‌گذرد آن طرف است.
و بالاخره در جایی باید بگوییم که آقا حواسمان باید بیشتر به آن طرف باشد و چقدر زشت است که جلسه شب‌های قدر تمام شود و ملائکه ببینند عده‌ای که دارند الان بیرون می‌آیند و این‌قدر لبیک لبیک گفتند دلشان مالامال است از حسرت دنیا! یکی از آن‌ها حسرت نخورد که امشب خدا من را دوست داشت آخر جلسه یا نه؟ همه نگرانی‌اش این بود که امشب خدا بالاخره کار من را راه می‌اندازد که 1401 به این قسمت از دنیا برسم یا نه؟ ان‌شاءالله خدا ما را جزو همان «دَیانونی» قرار بدهد که قلیل هستند. امشب را خیلی خاص برای همه دعا کنید و بدانید که آرامش واقعی دنیا و آخرت ما در گرو رضایت خداست. حالا هر کس هر چه دوست دارد بگوید که بله فقر که آمد ایمان از بین می‌رود. بله این‌ها روایت‌های درستی است ولی عمومی است. از نگاه حاکمیتی است. می‌گوید اگر حاکم شدی حواست باشد فقر بیاید عموم مردم از دین می‌برند ولی فقر و ثروت برای خواص اصلاً فرق نمی‌کند. آن‌ها کسی را دیدند و یک حالی هستند که در این حال اصلاً دنیا تأثیری در ارتباط معنویشان ندارد. من خدمتتان عرض می‌کنم نود درصد بچه مذهبی‌های ما اینکه دنیایشان چگونه بگذرد به شدت در اعمال معنویشان موثر است. به شدت! و من امتحان کردم، یک روزی که دنیا خیلی اذیتم می‌کرد با دلخوری تمام رفتم سر جانمازم نشستم که به خدا بگویم ولو ظاهری، من این جانماز و تسبیحم را ول نمی‌کنم. ظاهری! همین الان زدی آسفالتمان کردی ولی من این الحمدالله‌ گفتن را ول نمی‌کنم. اگر نمی‌توانیم مثل خوبان باشیم ادایشان را درمی‌آوریم.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید