امروز 6 مرداد 1403 - 19 محرم 1446
خواندنی ها

توجه - (1) - شب 19 ماه رمضان %

31 فروردین 1401 -   12:00 ق.ظ  دسته بندی: توجه
یا مقلب القلوب
متن سخنرانی
سیدمحمدانجوی‌نژاد
موضوع: توجه _ قسمت اول
تاریخ: 1401/01/31

 

عناوین اصلی سخنرانی:
» آدم‌ها نیاز دارند دائم در معرض ذکر و یادآوری باشند
» وقتی از معنویت فاصله بگیری، کم‌کم روحت نسبت به آن بیخیال می‌شود
» عده‌ای فکر می‌کنند می‌توانند با فکرکردن جای خالی ذکر را پر کنند!
» هدف خدا از خلقت این نبوده که همه ما امام‌خمینی(ره) بشویم!
» خدایا در روزگار کنونی نمی‌توانم خودم را حفظ کنم، مگر تو کمک کنی
در بحثی که راجع‌به رسیدن به مراتب بالای آرامش معنوی و در حقیقت رسیدن به خداست سه پله را در نظر گرفته‌اند که این سه پله ملازم همدیگر هستند یعنی این‌طوری نیست که شما از پله اول رد شوید و به پله دوم بروید و دیگر با پله اول کاری نداشته باشید. نه طوری است که شما این سه پله را که رفتید و رد می‌کنید هنوز با پله اول و دوم هم کار دارید. و این سه پله عبارت است از:
1. تفکر: که انسان فکر کند.
2. ذکر
3. توجه
که حالا توجه را در ادبیات عرفانی تنبه هم می‌گویند که شاید توجه فارسی‌تر است. خود قرآن هم در آیه «إنّی وَجَّهتُ وَجهی لِلذی فَطَرَ السّماوات والأرض حنیفاً» بیشتر بحث توجه را مطرح می‌کند تا ما بدانیم که در حقیقت غیر از این که انسان باید هوشیار باشد یک «وَجيهاً» یعنی حالتی خدایی هم باید داشته باشد. کل بحث ما ان‌شاءالله در این سه شب و این مدتی که در خدمتتان هستیم اگر توفیق باشد این است که بدانیم داستان این چیست؟» آدم‌ها نیاز دارند دائم در معرض ذکر و یادآوری باشند
قسمت اول این است که آدم‌ها کلاً طوری نیستند که اگر چیزی را بهشان یادآور نشوی همیشه در ذهنشان باشد. مثلاً شما نمی‌توانید بگویید که به لحاظ اینکه در آموزش رانندگی به او گفتند وقتی می‌خواهی به راست بپیچی باید احتیاط کنی و خواستی از یک کوچه وارد خیابان اصلی شوی باید ترمز بزنی دیگر لازم نیست ما تابلو راهنمایی و رانندگی آنجا بزنیم و علامت خطر و احتیاط باشد. چقدر ببیند؟ یک بار ببیند؟ دو بار ببیند؟ یعنی چه این را گذاشتی؟ کمی به عقل آدم‌ها اعتماد کن! می‌گوییم نه آدم‌ها این‌طوری نیستند. آدم‌ها طوری هستند که نیاز دارند دائم در معرض ذکر و یادآوری باشند. اصلاً معنی فارسی ذکر یعنی یادآوری. دائماً نیاز دارند بهشان بگویی آقا این اینجوری هست. حتی در بحث ذکر و وعظ یکی از چیزهایی که در ادبیات اخلاقی ما هست این است که غیر از اینکه کس دیگری تو را متذکر شود و وعظی برای تو داشته باشد، آدم‌ها یک ذکر درونی یا واعظ درونی هم دارند. مثلاً من صبح فلان چیز خوب را می‌شنوم؛ خیلی خب آقا قبول کردم. تا شب همان را ده بار هم خودت باید به خودت بگویی. این نیاز ماست. چرا؟ چون قوه‌ای تحت عنوان قوه فراموشی که خیلی به درد می‌خورد اینجا برای ما مشکل ایجاد می‌کند.

فراموشی تیغ دو دم است. یک دمَش خیلی به درد می‌خورد. فرض می‌کنیم خدایی نکرده یکی از عزیزان شما از دنیا برود اگر قرار باشد به همان حال روز اول بمانید و فراموش نکنید بیچاره‌اید که! طرف روحش از ناراحتی دارد از کالبد بیرون می‌زند بعد بگوییم فراموشی وجود ندارد نه وجود دارد و خیلی چیزهای دیگر. فراموشی یک نعمت است اما یک دمَش هم این است که بالاخره در جاهایی فراموشی بد است. و این بد بودن فراموشی همین است که می‌گوید باید به خودت یادآوری کنی. لذا بحث ذکر این بحث است. تازه اینکه دارم بهتان می‌گویم نما و روی کار است. حتماً ذکر باطنی هم دارد. نمی‌شود بگوییم که مثلاً خدا گفته ذکر بگو و ذکر یعنی چند حرف را به هم چسباندن «لااله‌الاالله» این ذکر است. بعد هیچ محتوا و باطنی هم ندارد. این را نمی‌توانیم بگوییم که! یک وقت هست که ما می‌خواهیم از منظر روان‌شناختی بحث کنیم و محیطی آکادمیک است که اصلاً قرار نیست از معنویت و ضمیر ناخودآگاه و… بگوییم؛ این بحث دیگری است. این هم آنجا بحث شده است. یعنی مبحث توجه در روانشناسی کامل بحث شده است. اما الان داریم از منظر دینی صحبت می‌کنیم. شب قدر است! یعنی ملتی که آمدند خدا را قبول دارند ظاهراً. پس وقتی سراغ این می‌آییم ذکر غیر از یادآوری، باطنی هم دارد. که این باطن را من و شما خیلی وقت‌ها تجربه‌اش کردیم.

» وقتی از معنویت فاصله بگیری، کم‌کم روحت نسبت به آن بیخیال می‌شود
خدا ان‌شاءالله امسال را پر از تجربه‌های معنوی خیلی زیاد برای همه ما قرار بدهد. چرا؟ چون واقعاً همه‌اش نظری صحبت‌کردن خیلی دیگر جواب نمی‌دهد. متاسفانه دوره، دوره حس شده است. یعنی باید دنبال چیزی بگردیم که مردم حسش کنند. اما مثلاً من در جایی خیلی ناراحت بودم؛ گفتن ذکر «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» هم ثواب دارد و هم یادآوری این است که خدا بالاخره قدرت مطلق است و از این حرف‌ها؛ اما روح «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» غم را از دل من برده است. بُرده دیگر الان چکارش باید بکنم؟ بگویم نبرده؟ مثلاً در جاهایی من خیلی می‌ترسیدم حالت عادی‌اش این است که اگر این فضا برای من و هر کدام از شما ایجاد شود باید بترسید. باطن ذکر «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» ترس من را برده است. و خیلی وقت‌ها اصلاً اینطوری نیست که در رابطه با فواید ذکر جزوه دانشگاهی به شما بدهند. نه خیلی وقت‌ها باید بچشید. بعضی وقت‌ها باید ذکر را چشید.

من این مثال را پارسال برایتان زدم الان هم دوباره می‌گویم چون شب قدر قشنگ برایمان جا می‌افتد. خیلی از مردم کلاً فقط در ماه رمضان قرآن می‌خوانند و می‌گوید در ماه رمضان روزی یک جزء را باید بخوانم. خب ببینید این کتاب بینوایان که نیست قرآن است! شما وقتی می‌خواهید شروع کنید اتفاقاً باطن قرآن برای منی که با قرآن بیگانه‌ام روز اول خواندن را برای من سخت می‌کند. «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»؛ برای اینکه بخواهی به قرآن نزدیک شوی طهارتی لازم داری. آقا امیرالمؤمنین(ع) راجع‌به نماز چه می‌فرمودند؟ نه نماز علی(ع) نمازِ من! همین نماز الکی! مگر این نماز چیست؟ من نمی‌دانم چیست؟ هفده دقیقه تازه زیر هفده دقیقه هم رکورد داریم! هفت دقیقه هم رکورد داریم! هر رکعتی بیست ثانیه هم می‌شود رکورد زد. چرا بعضی‌ها نمی‌توانند بخوانند؟ امیرالمؤمنین(ع) فرمود: نماز خواندن سخت است! چرا سخت است؟ چون این ذکر و کلمات عربی را کنار هم چیدن؟ نه؛ اصلاً به خاطر این نیست. شما امتحان کنید و مثلاً همین خم و راست شدن و تشکیلات را داشته باشید نیت هم نکنید و باستید هر چه دوست داری ایستاده بخوان. یک کتاب را ایستاده بخوان. بعضی وقت‌ها من و شما حتی زیارت جامعه کبیره را ایستاده می‌خوانیم بیست و پنج دقیقه نیم ساعت طول می‌کشد اندازه یک رکعت نماز خسته نمی‌شویم برای اینکه روح نماز سنگین است. زیارت جامعه یعنی من دارم با امام حرف می‌زنم نماز یعنی من دارم با خدا حرف می‌زنم. پس معلوم است این‌ نماز که می‌گوید «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ» این نماز خودش ولو هیچی نفهمی؛ بعد از بسم‌الله وقتی السلام‌علیکم را گفتی یادت می‌آید که داشتی نماز می‌خواندی! همین هم سنگین است نمی‌تواند بخواند. اول ماه رمضان نمی‌تواند نماز بخواند. بهش می‌گویم: دوم ماه رمضان چطور؟ راحت‌تر شد. الان دیگر ردیف شده است. برای اینکه روح قرائت قرآن با روح من مقداری متجانس شده، نزدیک شده، هم‌جنس شدیم. بعد اگر هم‌جنس بشوی گره می‌خورد کسی حتی عادت کرده نمازش را اول وقت بخواند چهار بعدازظهر می‌شود روحش بهم می‌ریزد. روح ذکر با روح من و تو ارتباط برقرار می‌کند. اولش خیلی سخت است بعد یواش یواش آسان می‌شود آخرش دل کندن مشکل می‌شود. دیگر نمی‌توانی گره می‌خوری. و این‌ها چیزهایی است که روانشناختی است و اصلاً بعضی وقت‌ها ربطی به مباحث دینی هم ندارد.

یعنی شما با هر چیزی که انس بگیرید ولو یک خودکار باشد انس می‌گیرید. شما با یک جسم انس می‌گیرید. طرف می‌گوید غیر از خانه خودم خوابم نمی‌برد. یک ماه مسافرت رفته است دلش برای شیراز تنگ می‌شود می‌آید شیراز دلش برای محله‌اش تنگ می‌شود. وقتی سنگ، زمین، آسمان، درخت و… با روحت انس می‌گیرد تو می‌خواستی ذکر خدا با روحت انس نگیرد؟ اگر فاصله بگیری انس به بی‌خیالی تبدیل می‌شود. بالاترین غفلت چیست؟ بالاترین غفلت این است که من از معنویت فاصله می‌گیرم روحم نسبت به معنویات بی‌خیال می‌شود. این می‌شود غفلت. پس قدم اول ذکر است. ذکر یعنی چه؟ یعنی همین لب‌هایت بجنبد. آقا من نمی‌توانم نماز بخوانم. وایسا بخوان دیگر نمی‌توانم بخوانم یعنی چه؟ والله به خدا عجب گیری افتادیم! نمی‌توانم بخوانم یعنی چه؟ او راست می‌گوید فاصله روحی پیدا شده باید کسی بیاید وصلش کند، باید خدا امشب نگاهی به او بکند تا دوباره کمی احساس قرابت پیدا کند. از این طرف بدی‌ها هم همین است. یعنی آدم به زشتی‌ها هم خو می‌گیرد. وقتی امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: انس به گناه توبه را سخت می‌کند. گناه کردن را نمی‌گوید، انس به گناه را می‌گوید؛ یعنی مدتی که با گناهی همراه شدی توبه سخت می‌شود. انس روحی است دیگر.

» عده‌ای فکر می‌کنند می‌توانند با فکرکردن جای خالی ذکر را پر کنند!
اگر دویست سال پیش کسی می‌گفت آدم‌ها از دو وجود خلق شدند یکی این جسم و یکی روح درون است و همین طور که جسم به گرما، سرما و فلان خوراکی، خواب و فلان نوع لباس خو می‌گیرد روح هم خو می‌گیرد؛ اگر دویست سال پیش این را می‌گفتیم همه می‌گفتند حرف غیر علمی نزن! دنیا دنیای مدرنیته است. دویست سال پیش می‌گفتند. الان که دیگر نمی‌توانند بگویند که! آمار اوایل 2022 یکی از مرکز تحقیقاتی درجه یک آلمان کار کرده بود نوشته بود هفتادوسه درصد اهالی فعلی کره زمین مدلی از معنویت را قبول دارند. معنویت یعنی همان معنا دیگر. معنا مال جسم که نیست مال روح است. دویست هزار سال پیش این نبود. بعد عده‌ای فکر می‌کنند که می‌توانند با فکر جای خالی ذکر را پر کنند. آقا می‌روی زیارت چکار؟ بشین زندگی نامه امام‌حسین(ع) را بخوان و به حرف‌هایش عمل کن. این از مقوله ذهن و فکر است دیگر. قطعاً آن هم هست. به «فکر» هم می‌رسیم؛ اگر امشب به «فکر» برسیم یا هر وقت؛ اما این پله نباید فراموش بشود. اصلاً نباید این پله فراموش بشود. آقا من اعترافی بکنم، من که برای شما دارم روی منبر می‌روم خودم بعضی وقت‌ها می‌گویم این یعنی چه که تسبیح را در دست گرفتی و لب‌هایت را داری هی تکان می‌دهی؟ این‌ها یعنی چه؟ این شک برای خودم ایجاد می‌شود. فکر نکنید من از موضع یقین دارم با شما صحبت می‌کنم نه این شک ایجاد می‌شود. سریع چکار می‌کنم؟ به تجربه‌های معنوی برمی‌گردم. خدا درجه همه شهدا را متعالی کند.

 امشب با یکی از دوستان یاد مرحوم شهیدجلیلی‌محدثی‌فرد کردیم. فرمانده ما بود خیلی عادی قبل از عملیات گفت: بچه ها من هم می‌ترسم شما هم می‌ترسید همه می ترسند. چه کسی نمی‌ترسد؟ تاریکی است آن طرف بعثی نشسته و امکانات ما در این حد هست اما امکانات آن‌ها این‌جوری است؛ الان می‌خواهی بروی، سکوتِ قبل از عملیات خیلی ترسناک است. وقتی می‌بینی دولولی که آن هواپیما را می‌زنند سمت تو گرفتند و در این هوای شب تیر آن خودش را نشان می‌دهد که به سمت تو می‌آید، همه می‌ترسند. چه کسی می‌گوید من نمی‌ترسم؟ اما ده روز قبل همین طور بگوید «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ العلی العظیم». همین‌جوری بگویید. یکدفعه احساس قوت می‌کنی، خدا، علی العظیم، بالا و بسیار بزرگ، روحت با روح او متصل شده است. یکدفعه می‌بینی با چشم خدا داری کره زمین را نگاه می‌کنی؛ با چشم خدا کره زمین دیدن یعنی توپ پینگ‌پنگ کوچکی وسط منظومه شمسی که یک تکه ریز مثل اَرزنش می‌شود این میدان جنگی که شما می‌خواهی بزنی به خط؛ و آن چیزی که اصلاً دیده نمی شود همین دولول است! وقتی با چشم خدا نگاه می‌کنی اصلاً دیده نمی‌شود.

گفتی آقا همین‌طوری تسبیح به دست بگیریم و بگویم دیگر؟ بله بگو. زیر آب، بالای آب و فلان بگو. همین‌جوری بگو. لبت حرکت کند کار سختی نیست که! این باعث می‌شود «فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ»  روحت به روح الهی وصل می‌شود. خب آقا تجربه معنوی‌اش این می‌شود که آقا ما گفتیم و شد. شد دیگر! بقیه‌اش هم همین است. مثلاً می‌گوید آقا اگر عصبانی شدی بگو «الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد». پس این باطن ذکر است. اذکار مختلفی داریم مثل اذکار روزانه و… که در جاهای مختلف جواب می‌دهد. بعضی وقت‌ها همین‌جوری ذکری را مثلاً می‌گیریم بعد که تمام می‌شود یادم می‌آید ذکری را شروع کردم بلافاصله آن عقل حساب‌گر ریاضی‌دانِ منطق‌دان و فلسفه‌خوان به سراغ من می‌ِآید و می‌گوید: داداش این چه بود؟ این صد تا دویست تا را برای چه گفتی؟ اصلاً تو حواست بود مرد حسابی؟ خودت را مسخره کردی؟ بگذار کنار این تسبیح را!  بعد همان جا رو به خدا می‌کنم و می‌گویم آقا خودت گفتی لب‌هایت را حرکت بده و چیزی بگو ما هم گفتیم دیگر. گیر نده دیگر! این چه نمازی بود که تو خواندی؟ همین است که هست دیگر! من دنبال این هستم که چیزی گفته باشد و عمل کنم. حالا گیر بدهی که تو چرا فلان و این‌ها؟ مثل قضیه آن بنده خدایی است که می‌گفت یک نفر روی درخت قائم شده بود و او داشت نماز می‌خواند تا گفت «السَّلاَمُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُهُ» از بالای درخت صدای فرشته‌ها را در آورد و گفت قبول نیست، دوباره محکم‌تر خواند. دوباره گفت قبول نیست. سه باره محکم‌تر خواند گفت قبول نیست. دفعه چهارم رو کرد به خدا گفت: اگر نماز علی(ع) را از من توقع داری که به دلت می‌گذارم. همین که هست دیگر. همین که هست!

» هدف خدا از خلقت این نبوده که همه ما امام‌خمینی(ره) بشویم!
آقا آیت‌الله‌بهجت(ره) فلان، امام‌خمینی(ره) فلان؛ به ما چه! شب نوزدهم به خدا می‌شود ادای عارف‌ها، علما و آیت‌الله‌ها را در نیاوریم؟ آن‌ها فایلی جداگانه هستند؛ خودت روز قیامت بررسی کن. همین است که هست! ما همین هستیم؛ اگر می‌خواستیم آیت‌الله فلانی بشویم تا الان شده بودیم. نه من همین دوازده‌چهارده‌پانزده‌ ساله‌هایی که نشستند. آن‌ها در دوازده سالگی معلوم بود چه می‌شوند. بعد وقتی همین است که هست و عموم مردم هم همین‌طوری هستند واقعاً من فکر می‌کنم توقع خدا این نیست که همه ما امام‌خمینی(ره) بشویم. همه امام‌خمینی(ره) بشوند خب کی برود فوتبال بازی کند؟ کی مهران مدیری بشود؟ کی انجوی بشود؟ کی تو بشوی؟ من فکر نمی‌کنم هدف خدا از خلقت این باشد که همه امام‌خمینی(ره) بشوند! دنیاست دیگر عده‌ای وقت نمی‌کنند خیلی به این چیزها بپردازند. یارو بدبخت همین الان دارد چُرت می زند از صبح پشت ماشین سر کارش بوده خسته کوفته بلند شده آمده! والله داداش دست و پایش را ببوس صد رحمت به این آدم. همین الان دارد چرت می‌زند. رویم نمی‌شود به خدا بگویم ولی خدایا قدر بعضی‌ها را بدان. به همه دویست تا پیشنهاد شیطانی نمی‌شود اما ول کنند شب قدر بیایند اینجا بنشینند. الان هوا هم دارد یواش یواش سرد می‌شود. بعضی‌ها از بچگی‌شان دور و برشان ملائکه در طواف بوده است مثل من و تو نبودند که! ذکر یعنی همین بگو دیگر. من باید به روح ذکر برسم! آقا نمی‌خواهد برادر من! در کتاب نمی‌دانم «تذکرة اولیاء» خواندم فلان. بی‌خود خواندی آقا جان! تذکرة اولیاء می‌خوانی چکار؟ جلسه عمومی است دیگر. حالا چهار تا عارف هم وسط جلسه نشستند من عذرخواهی می‌کنم بروید پای منبر کسی که سطح عرفانی داشته باشد ما که این چیزها را بلد نیستیم که. ما گنهکارها این‌طور بلدیم که وقتی دور هم جمع می‌شویم برای شب نوزدهم یک‌جوری خدا را مثلاً راضی کنیم. چه جوری راضی‌اش کنیم؟ خب چه جوری راضی‌اش کنم؟

امشب شب رسیدن به خداست! ولمان کن بابا جان مادرت! شیطان را از من کمی فاصله بده من به خدا نمی‌خواهم برسم! همین ذکر، نماز مسخره، نماز شب الکی که می خوانی و اعمال شب قدری که گفتم؛ ما داداش همین را بلدیم. همین را بلدیم! بالاخره باید کسی مثل من عوام باشد که بتواند سخنگوی عوام‌الناس باشد دیگر. بزرگان و اولیاء هر کاری کردند برای خودشان بوده به ما ربطی ندارد. خدایا ما داریم می‌بینیم و می‌شنویم تو هم داری می‌شنوی و می‌بینی دیگر. می‌دانی خیلی از مردمی که اینجا آمدند از اینکه این‌قدر شب‌های قدر اینجا می‌آیند و دعا می‌کنند خسته شده‌اند؟ این همه دعا چه شد؟ کجا رفت؟ خسته شدند! آخرالزمان است دیگر! می‌دانستی مردم صبح که بیدار می‌شوند تا تلویزیون و موبایلشان را روشن می‌کنند چه چیزی می‌بیینند؟ چه چیزی می‌خوانند؟ می‌دانستی خیلی وقت است خبرخوبی نشنیده‌ایم؟ چه مادی و چه معنوی؟ من فرض می‌کنم امام‌زمان(عج) امشب بنشیند که تو بیایی و تمام زندگیت را برایش بگویی؛ بگویی آقا ببخشید خطاها و گناهان و خوبی‌ها و … را بعداً خدمتتان می‌گویم خب! اول ساختار من را ببین و در این ساختار به من نمره بده. در ساختاری که سلمان بود و در را که باز می‌کرد این طرف خانه رسول‌الله(ص) و آن طرف خانه حضرت‌زهرا(س) و حضرت‌علی(ع) بود، توی این ساختار من نبودم من در ساختار دیگری هستم؛ اینجا شیراز است داداش! بعد فکر می‌کنید واقعاً امام‌زمان(عج) چه نمره‌ای می‌دهد؟ بعضی وقت‌ها به بچه‌های کانون گیر می‌دهند و می‌گویند مثل اینکه شما کسی که تازه وارد می‌آید قیافه‌اش هم معلوم است خیلی مذهبی نیست انگار بیشتر تحویل می‌گیرید خودی‌ها را تحویل نمی‌گیرید. بچه‌های کانون شعورشان می رسد کسی که در آن ساختار دارد می‌آید چقدر محترم است تا منی که در این ساختار دارم می‌آیم؛ تا منی که اگر امشب منبر نداشتم نمی‌دانم اصلاً می‌رفتم مجلس یا نمی‌رفتم؟ کسی که آمده و گوشه‌ای نشسته خدا دارد در ساختار دیگری نمره می‌دهد.
ذکر را در همان ساختار ببین. در همان ساختار! همه بزرگان این را گفتند که شب نوزدهم بنشینید و ماه رمضان قبلی از شب بیست‌وسوم تا الان را مرور کنید و حساب‌هایتان را با خدا صاف کنید. خیلی‌خب الان نشستی ماه رمضان تمام شد من دوباره خطا کردم، ذکر را ترک کردم، دل شکستم، عصبانی شدم، گناه کردم و دوباره فلان؛ خدایا ببخش! خیلی‌خب گفتیم دیگر، ببخش! قسمت دومی هم دارد؛ ما در ماه رمضان قبل بهت حرف‌هایی زدیم و قرار بود کارهایی هم برایمان بکنی، ظاهراً آن‌ها را هم می‌نشینیم با هم صحبت کنیم دیگر! آن‌ها را یادت بیاید؟ ما با خدا معامله کردیم و گفتیم این کارها را می‌کنیم و ان‌شاءالله سعی می‌کنیم بنده‌تر باشیم، خدایا تو هم  کمی وضعیتت با ما فرق کند دیگر! مثل اینکه اوضاع ما سال به سال بدتر دارد می‌شود. هم مادی هم معنوی! اصلاً اشکالی ندارد امشب شما مناجات شاکین را بخوانید. «الهی‌اَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا» خدایا مشتی یتیم را روی کره زمین ول کردی! آدمی نیست که آدم ببیندش و بگوید این آدم روح من را می‌خواند دو تا کلمه بگوید من آدم می‌شوم! ردیف می‌شوم! یکی نیست یک جوری دست من را بگذارد در دست حقایق! دنیایِ بی‌ولیِ بی‌بزرگ! هیچ کس دَمِ دست ما نیست اصلاً! همه اولیاء خدا را مخفی و غیرقابل دسترسی کردی! دیدی من وقتی ولی‌‌ای را می‌بینم چقدر متواضع می‌شوم و چقدر روی من تاثیر می‌گذارد؟ هی برای من شعر ردیف می‌کند که «طی این مرحله بی‌همرهی خضر مکن»! این‌ها را برای آن زمان بگو که خضرها ریخته بودند و در هر محله یک خضر بود؛ الان ما کجا پیدا کنیم؟
 این همه مردم را ول کرده‌ای به امان کی؟ که حالا مثلاً شب قدر بیام… . بس است دیگر آقا! توبه کردیم! چند بار توبه کنیم؟ توبه کردیم دیگر! از ماه رمضان قبل تا الان از سال 1399 بدتر شدم؟ غلط کردم؛ اگر بدتر شدم غلط کردم! اگر نه بهترم، خب بهترم دیگر چه می‌خواهی دیگر؟ توقع داشتی من در این یک سال چی بشوم؟ من این‌جوری یواش یواش ریزه ریزه دارم خطاهایم را کم می‌کنم. خوش‌ات نمی‌آید؟ بزرگی را بفرس گوش من را بگیرد همین! ذکر همین است داداش! بلند شو نمازت را بخوان دیگر. «الله اکبر»«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»«السلام عليكم و رحمة الله و بركاته» تمام شد رفت! روحت را متصل کن.
» خدایا در روزگار کنونی نمی‌توانم خودم را حفظ کنم، مگر تو کمک کنی
قدم دوم
قدم دوم چه می‌گوید؟ ذکر خودش سه مدل است. وقتی لسانی و با زبانت گفتی بعد باید سراغ ارکان بیایی. یعنی ذکر بیاید و در بدنت هم خودش را نشان بدهد. این تجربه معنوی لازم  دارد. بله شده است که مثلاً ما در خطری واقع شدیم و از همه وجود گفتیم «یاالله» «یاحسین(ع)» «یاابوالفضل» دست ما را گرفته‌اند. من همیشه خدمت‌تان عرض کردم و می‌دانید دیگر آن لحظه آخر بالاخره دست ما را می‌گیرند. اما این لحظه آخر من دارم زندگی می کنم و هی پنج سال پنج سال دارد روی عمرم می‌رود. خب این‌جوری که نمی‌شود من همین‌طور کج‌دار و مریض جلو بروم! لحظه آخر دست همه‌مان را می‌گیرند ان‌شاءالله! خدایا به حق شب قدرت لحظه آخر دیگر دستمان را رها نکن. خب خیالمان ان‌شاءالله راحت است. یعنی چی الان؟ مثلاً من لحظه آخر بیایم و بروم جهنم؟ بقیه مردم دیگر به چه امیدی اطراف تو بچرخند؟ بالاخره باید برای ما آبرو داری بکنی دیگر!
بعد می‌آییم سراغ این قسمت که زندگی یعنی چه؟ سوالاتی که بچه‌ها دارند. من می‌خواهم لذت معنویات را بچشم که این تجربه معنوی لازم دارد. تجربه معنوی این قسمت که الان می‌خواهم برایتان بگویم وارد مقوله «توجه» می‌شود. تجربه معنوی باعث توجه ما می‌شود و اغلب تجربه‌های معنوی عنایتی است.  یعنی آن چیزی که باعث می‌شود ما در امر معنویت چیزهایی را حس کنیم این‌طوری نیست که بگوییم برنامه‌ریزی می‌کنیم از فردا برادرها و خواهرها خانم‌ها و آقایان بروند فلان جا و تجربه معنوی را برایشان آنجا توزیع می‌کنند. جبرائیل و این‌ها آمدند دارند برایشان کار می‌کنند و… . نه آقا ما فقط برای عرزائیل نشانه داریم. من فقط تولید خودرو ملی را می‌توانم گزارش بدهم که تجربه معنوی دیدن عزرائیل را می‌توانید بچشید! ولی در این قضیه اصلاً این‌طوری نیست؛ عنایتی است. عنایت خدا برای اینکه تجربه‌های معنوی به افراد بیشتری از مردم برسد مدتی است کم شده؛ ما بد شدیم! خیلی‌خب بد شدیم ما امشب در شب قدر آمده‌ایم دعا کنیم. برای همین آمدیم دیگر! قرار نیست ما از خواسته‌مان کوتاه بیاییم. مگر خودت نگفتی کم نخواه. خدایا تجربه‌های محسوس معنوی! من دیگر نمی‌توانم مردم را با سخنرانی و وعظ راضی کنم. دارد برای مردم ایجاد شبهه می‌شود. این خدایی که می‌گویند، این امام زمانی که می‌گویند، این امدادی که می‌گویند، این شب قدری که می‌گویند، این عنایتی که می‌گویند؛ کجاست؟ کو آقا؟ بهتر نیست ول کنیم برویم سمتی که خدا نیست حداقل به خوشی دنیایمان برسیم؟ اگر نچشیده بودم اصلاً نمی‌گفتم ولی چشیده‌ام. زیاد نه ولی چشیده‌ام.
 امشب اتفاقاً از آن شب‌هایی است که می‌خواهی حساب‌هایت را با خدا راست و ریس کنی باید این شرط را بگذاری؛ ببین اگر این چرخ همان چرخ و این چرخیدن همان چرخیدن و دنیا قرار است همین‌جوری مثل قبل از سال 1401 چرخش برای من بچرخد، من فکر نمی‌کنم بتوانم خیلی آدم خوبی بمانم. چیزی که لازم دارم توجه است. توجه یعنی تجربه معنوی که قدم اولش است. عنایت است. چیزی به ما بچشان دیگر! این قدر کتاب داریم قصص‌الفلان که فلان لات، فلان عرق‌خور، فلان قاتل، فلان جانی و هر چه آدم کثیف در تاریخ بوده، در کوچه‌ پس کوچه‌ای صحنه‌ای جایی یک تجربه معنوی دیدند زندگی‌شان عوض شده و به ولی خدا تبدیل شدند. ما چه جنایتی کردیم که این‌قدر معنویت محسوس در عالم کم شده است؟ تبعیض تاریخی داری قائل می‌شوی؟ آن زمانی که این‌قدر بال‌های شیطان باز و گسترده نبود از این تجربه‌ها، عنایات و معجزات ریخته بود. الان ما باید همه‌اش در داستان‌ها بخوانیم و بیاییم روی منبر بگویم 1249  فلان شد. به من چه؟! الان 1401 است. از 1399 مثال داری؟ وضع‌مان بد شده؛ خب بد شده! شب نوزدهم پس برای چه آمدیم؟ ما برای همین آمدیم وضع‌مان بد شده غلط کردیم ولی این‌جوری که چرخ روزگار دارد می‌چرخد ما نیستیم دیگر داداش! هستیم ولی آن توقع را از ما نداشته باش. یک فکری بکند خدا دیگر! چه کسی فکر می‌کند مثلاً خدا ما را خلق کرده و نعوذبالله زبانم لال مثل عقده‌ای‌ها آن بالا نشسته که بمیریم و ما را به جهنم ببرد؟! چه کسی همچین فکری درباره خدا می‌کند؟ خدا از خدایش است که همه ما ابراهیم‌خلیل‌الله و موسی‌کلیم‌الله بشویم. خیلی‌خب مگر از خدایت نیست خدا؟ نگاه کن ببین نمی‌شود دیگر!
من چند بار این مطلب امام‌سجاد(ع) در دعای شب بیست‌ویکم را یاد آوری کنم؟ تازه امام‌سجاد(ع) آن سال با آن وضعیت سال و آن معنویت جهان و سنت غالب و فلان که این چیزها نبود گفته است. امام‌سجاد(ع) گفته در شب بیست‌ویکم هم گفته است که خدایا از همه سو جهان را بر سر من ریختی، شیطان را برمن مسلط کردی، از درونم نفسم دارد من را بیچاره می‌کند و بعد می‌گویی آدم باش؟ امام سجاد(ع) فرمود: نمی‌توانم! «الا به عَوْنَكَ وَ بِفَضْلِکَ» مگر اینکه تو کمکم کنی. کمک یعنی این. دنیا دنیای محسوسات است. چیزی می‌خواهم که لمس کنم و بگویم مثلاً توبه کردم این غم از دلم بیرون رفت. فکر یعنی این، اینجا دیگر ذکر به ارکان می‌رود. ذکر ارکان یعنی ما حس کنیم. جنگ خیلی چیز بدی است نه از این نظر که مثلاً خرابی می‌آورد، شهید می‌دهیم و…  این هم خیلی بد است. فکر نکن مثلاً خانواده شهدا دیگر همه جور سالم ماندند؛ نه بنده خدا شهید شد راحت شد اما خیلی از خانوادهایشان اذیت هستند. آن‌طرف که داری می‌کُشی او هم خانواده و تشکیلات دارد آن‌ها هم تاریخی برایشان اتفاق می‌افتد که تا سه نسل بعد دارند لطمه می‌خورند. جنگ خیلی چیز بدی است. چرا بچه‌های جنگ این‌قدر حسرت آن روزگار را می‌خورند؟ چون روزی یک تجربه معنوی داشتند. روزی یکی دو تا سه تا ده تا! حسرت آن فضا را می‌خورند. و چرا تو حسرت اعتکاف را می‌خوری؟ برای اینکه در اعتکاف داری چیزی را حس می‌کنی. سه روز از  همه چیز می‌کَنی و آن چیزی که امام‌سجاد(ع) گفت شیطان را پشت در مسجد می‌گذاری در مسجد را بر دنیا سه روز می‌بندی. روز اول کمی سخت است روز دوم خو می‌گیری و روز سوم می‌آیی می‌گویی آقا نمی‌شود شش روز اعتکاف بگیریم! این چیست؟ این حِس است. از اعتکاف دور می‌شوی کم‌رنگ می‌شود، سه سال دور می‌شوی اصلاً یادت می‌رود معنویت چیست! به همان جایی که هستی خو می‌گیری. این فضا را می‌شود ایجاد کرد؟ خیلی سخت شده؛ خیلی! نه به‌عنوان ما که داریم کار می‌کنیم و برنامه می‌گذاریم به‌عنوان خودم؛ برای من هم خیلی سخت شده؛ خیلی سخت شده است دیگر!
دو تا قسمت دارد بگوییم و والسلام. امشب این دفعه سومی است که یادم رفت چه می‌خواهم بگویم! ببین با خدا کَل بندازی خدا هم همان روی منبر ضایع‌ات می‌کند! خدایا ما غلط کردیم.
هیچ آدابی و ترتیبی مجوی     هر چی می‌خواهد دلت تنگت بگوی
 شب نوزدهم می‌گویند شب حساب و کتاب  است دیگر و امشب از آن شب‌هایی است که باید بنشینیم حساب و کتاب کنیم خسته شدیم از بس گردنمان را کج کردیم و گفتیم خلاصه همه چیز ردیف بوده فقط  من خراب کردم نه آقا هیچ چیز ردیف نیست والله؛ هیچ چیز ردیف نیست قربونت بروم! من هم خراب کردم و می‌توانستم بهتر باشم ولی واقعاً هیچ چیز ردیف نیست و خیلی فرشته‌ها را آن بالا جو نگیرد که بگویند انسان‌های ناسپاس و فلان! روایت داریم که بنده شب قدر می‌آید می‌گوید: «یا ربنا الهی العفو» فرشته‌ها می‌گویند تا الان کجا بودی؟ بیا داداش! _به فرشته‌ها چه بگوییم؟ فرشته‌ها را داداش صدا کنیم یا خواهر؟ هر چه که هستند_ داداش یا خواهر هر چه هستید، بیایید پایین دو روز اینجا زندگی کنید بعد این‌جوری جوگیر باشید و زیرآب ما را بزنید که تا الان کجا بودی؟ فرشته‌ها هم متاسفانه کمی پوئن منفی بازی می‌کنند برای ما! سخت است دیگر!
دو سه خط از حافظ  برایتان بخوانم. از این غزل‌ش خوشم آمد و به نظرم رسید این دو سه خط را برایتان بخوانم.
زان یار دل نوازم شکری است با شکایت   (حرف‌های من است حافظ چند وقت پیش گفته!)
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
در این شب سیاهم گم گشته راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت (دقیقاً عنایت معنوی را دارد می‌گوید)
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان این راه بی‌نهایت
سخت است آقا! کمی سخت است و من خیلی راحت خدمت شما عرض می‌کنم امشب هر کس هر چقدر پشیمان است به اندازه‌ همان پشیمانی‌اش الان نه و همان سر شب که اذان گفتند به حرمت شب قدر بخشیدنش. مشکل ما مالِ بعد از شب بیست‌وسوم است!
حالا ان‌شاءالله دو شب آینده بتوانیم بسطش بدهیم. ان‌شاءالله می‌نشینیم کار می‌کنم امشب هم به معنی دعا و به روضه توجه داشته باش. به روضه توجه داشته باش؛ گریه! شهید مطهری بعد از عمری فلسفه خواندن و نوشتن روش رئالیسم و نقد مکتب فلسفه غرب، بحث‌های فلسفه تحلیلی و… اصلاً کلاً کسی که در فضای فلسفه می‌رود خیلی عقلانی نگاه می کند؛ آخرهایش آمد و گفت همین روضه‌های امام‌حسین(ع) خیلی دست ما را گرفت! یکی از تجربه‌های معنوی همین کربلاست دیگر ان‌شاءالله. همین‌ها را داشته باش بقیه‌اش دیگر خیلی وسواس نداشته باش که حالا من چقدر مورد توجه باشم؟ نه آقا با خدا امشب رو راست باش و بگو حساب‌هایمان را داریم صاف می‌کنیم هر چی از ما توقع داشتی ما غلط کردیم؛ غلط کردیم دیگر باید چکار بکنیم؟ الان چوب را بگذارند بالا و من را اعدام کنند؟ من به این هم راضی هستم! ولی اگر من بنده بدی هستم به قول امام سجاد(ع) خداییِ تو همیشه خوب است. من این خوبی را حس کنم؛ می‌دانم اگر الان من را به محکمه‌ای ببری و بنشینی و کسی که به پرونده من مسلط است رسماً ثابت می‌کند که من بدهکار هستم، من که این را می‌دانم و این مفروض را نداشتم و غیرعقلانی است که من فکر کنم از تو بدهکار نیستم! این را که من می‌دانم ولی خب زشت است تو با این عظمت من را به محکمه بیاوری و بگویی تو به من بدهکاری! هیچ پدری با سی سال اختلاف سنی بچه چهارپنج ساله‌اش را در محکمه نمی‌نشاند که ثابت کند من پدر خوبی هستم. بچه دارد بهانه می‌گیرد دستی به سرش می‌کشد و چیزی بهش می‌دهد دیگر! امشب ما این هستیم.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید