امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

سوز مناجات - قسمت نهم

13 آذر 1404 -   2:59 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها

دنیا محل ریزش شئونات است، این را باید بدانیم! تمام احترامات ما در دنیا مثل فواره است. زمانی که در مسیر محترم شدن بالا می روی، بدان یک روزی این فواره سرنگون می شود. یا به دلیل شرایط دنیا سرنگون می شود، یا به دلیل شرایط خودت. همیشه که نمی توانی روی بورس باشی! یک وقت هم ممکن است مریض و علیل و پیر بشوی!

یا انیس
سخنرانی حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد
موضوع: سوز مناجات – قسمت نهم
1394/4/12
رمضان المبارک

عظیم بودن افراد از نظر خداوند تبارک و تعالی این است که در مقابل خدا کوچکند. آقا امیر المومنین(ع) می فرمایند: عظمت برادرم در چشم من،‌ به این دلیل بود که دنیا در چشمش کوچک و خدا بزرگ بود. انسانی که عظمت ندارد نمی شود او را در شأن یک انسان دید.

این قضیه را بارها عرض کردیم که زمان جنگ، عراق چند هواپیما فقط به قصد جماران فرستاده بود. امام(ره) همیشه می گفتند چون همه مردم پناهگاه ندارند، من به پناهگاه نمی روم. به امام(ره) گفتند که مردم الان دیگر در خطر نیستند، این هواپیماها مستقیم دارند به سمت جماران می آیند، الان هم اصفهان هستند؛ تا هشت دقیقه دیگر به جماران رسیده اند. بر شما واجب است که به پناهگاه بروید!

مرحوم آقای توسلی می فرمودند: امام(ره) رو هُل می دادم. اما ایشان خیلی عادی داشتند راه می رفتند. وقتی امام(ره) به پناهگاه رسید، پزشک هم آمد. خواست فشار خون بگیرد، لبخندی زدند و فرمودند فشار خون آقای توسلی را بگیر، من حالم خوب است! آدمی که عظمت دارد نباید از هواپیما بترسد. اگر بترسد بیخود امام شده و اگر ترسید، ما نباید مأموم این امام شویم. اگر امامی ترس، کبر، غرور و بعضی چیزهایی که کف مبارزه نفس است را دارد، نباید مأموم او شد.

عظمت خدایی منشی می آورد! خشم امام، مهر امام، عفو امام خدایی است. وقتی نگاه می کنی هیچ دلیلی غیر از خدا نمی توانی پیدا کنی. چرا اینگونه است؟ چون به منبع عظمت وصل شده است. “حتی تصل الی معدن العظمه”، پشتش به خدا است. چون پشتش به خدای حقیقی و بزرگ است، احساس عظمت می کند. مرحوم آقای دولابی مثال قشنگی برای این قضیه می زدند: حقارت انسان ها برای این است که بزرگتر ندارند! اگر بزرگتر قوی داشتند، این ها حقیر نبودند و قدرتمند بودند. مثال می زدند که یتیمی در مدرسه همیشه کتک می خورد. مادرش یک روز عکس پهلوانی را پیدا کرد و به دیوار زد و گفت: این عکس پدرت است که از دنیا رفته، بالاخره آن را پیدا کردم! از فردا این یتیم همه را می زد! “حتی تصل الی معدن العظمه”، می گوید من بچه این پدر هستم.

عبد خدا، چون عبد خداست عبد هیچکس نیست. خدا درجات همه درگذشتگان را زیاد کند، شعرای ما سوتی زیاد می دادند! یکی از آن ها مدح پادشاهان است. حتی شاعری که مثل حافظ در وادی عرفان است هم در مدح پادشاهان شعر دارد. مثلا شعر را کامل می گفت و دو خط آخر اسمی از امیر ارسلان می آورد. شما اگر آن دو خط آخر را برداری، شعر کامل است، پادشاه هم که سوادی نداشت، نمی فهمید و فکر می کرد کل شعر برای اوست! ولی به هر حال می گفت. یکی از کسانی که هیچوقت مدح پادشاهان را نگفت، سعدی بود.

سعدی در کنار رکن آباد با شلواری پاره نشسته و پاهایش را دراز کرده بود (سعدی خیلی فقیرانه زیست)، سلطان غزنوی بالای سرش آمد و گفت: سعدی تو هستی؟
– بله.
– از ما حاجتی بخواه.
– حاجتم این است که کنار بروی، چون الان دارم آفتاب می گیرم، اما شما سایه کرده ای!
– چرا پاهایت را دراز کرده ای؟
– دستم را در مقابل پادشاهان دراز نکرده ام تا بتوانم راحت پایم را دراز کنم.

آرامش و آسایش ما در تکیه به خداست و پادشاهان عالم برای ما خیلی بزرگ هستند، در صورتیکه در مقابل خدا اصلا دیده نمی شوند! وقتی به معدن عظمت وصل می شوی، خدا وارد کار می شود و تو دیگر می توانی به خط بزنی.

خدا درجات همه شهدا را متعالی فرماید، حاج عبدالحسین برونسی، یک آرپی جی 7 عادی با شش گلوله آرپی جی را در دو کوله، یکی در جلو و یکی در پشت، بست و به وسط دویست تانک بعثی وارد شد! یک نفره، در میان دویست تانک بعثی! خونسرد و عادی به برجک تانک های اولی و دومی و … می زد. چند نفر از اُسرایی که از تانک های بعثی گرفته بودند، می گفتند، ما تعجب کردیم که این فرد چطور و با چه عقلی یک تنه از وسط خاکریز آمد و با شش آر پی جی، در میان دویست تانک بعثی قرار گرفت و به تانک ها می زد؟!!

اصلا این دویست تانک را نمی بیند، دویست هزار و دویست ملیارد را هم نمی بیند! “تصل الی معدن العظمه”، من خدایی دارم که این ها در مقابل خدا عددی نیستند! اصلا کره زمین ما در خلقت خدا دیده نمی شود! تلسکوپ لازم دارد، آن هم تلسکوپ مخصوص جبرئیل! چون دیده نمی شود. زمین دیده نمی شود، آن وقت دویست تانک برای خدا مهم باشد؟! “تَصِلَ اِلی مَعدنِ العَظَمه”، چون پشتش به عظمت خوش است، این انسان حقیر نمی شود، قویست و محکم پای کار است!

»»» باید از کجا شروع کنیم؟

– قدم اول:
از انقطاع، یعنی بریدن دلبستگی ها.

– قدم دوم:
تمرین عظمت روحی.

– بنده بعضی چیزها را برنمی تابم.
– بی زحمت بربتاب و تحمل کن!
– بنده فلان چیزها برایم مهم است.
– برایت مهم نباشد!
– بعضی از شئونات برای بنده مهم است.
– شئونات نداشته باش!

یکی از اساتید از قول حاج آقا مرتضی آملی(ره) نقل می کرد که بزرگی از اولیاء خدا، در حد مرجعیت، روزی متوجه می شود که شأنش برایش خیلی مهم است. یک کار زشتی در جمع کرد که کل جمع از او کنار کشیدند. نمی گویم که به این شکل رفتار کنیم، در جلسه قبل گفتم که “کار نیکان را قیاس از خود مگیر”، اما با این کارش ملت را پَرّاند! چون احساس کرد که شأن برایش مهم است، گفت بگذار بی شأنی و غیر محترمی را مزه کنم، که ببینم تاب غیر محترم بودن را دارم؟؟

در آخرالزمان ان شاء الله زمانی که تشریف می آورند، همگی در خدمت این بزرگوار باشیم و از کارگزاران حکومتشان باشیم، امام زمان(عج) یک عده را از مقام هایشان برکنار می کنند و یکی از گروه هایی که در آخر الزمان با امام زمان(عج) دشمنی می کنند، کسانی هستند که شئوناتی داشته اند و تمرین نکرده بودند که این شئونات را نداشته باشند، به شئوناتشان عادت کرده بودند. این محترم بودن ها کاری می کند که امام زمان(عج) این احترام را از آن ها می گیرد. این افراد هیچ کاره های امام زمان(عج) می شوند که بعد جبهه می گیرند و لشکر راه می اندازند!

دقیقا همان اتفاقی که در زمان امیرالمومنین(علیه السلام) افتاد که عده ای از بزرگانِ مجاهدِ جانبازِ درجه یک، به شئونات خلافی رسیده بودند و تمرین نکرده بودند که را نداشته باشند، بنده باید حتما فرماندار یک حکومت و یک قسمتی در مملکت اسلامی باشم، و زمانی که حضرت علی(علیه السلام) گفت تو دیگر فرماندار نباش، در سپاه شیطان رفت! بر علیه امامی که می دانست امام است و شکی در آن نداشت، شمشیر کشید!!

دنیا محل ریزش شئونات است، این را باید بدانیم! تمام احترامات ما در دنیا مثل فواره است. زمانی که در مسیر محترم شدن بالا می روی، بدان یک روزی این فواره سرنگون می شود. یا به دلیل شرایط دنیا سرنگون می شود، یا به دلیل شرایط خودت. همیشه که نمی توانی روی بورس باشی! یک وقت هم ممکن است مریض و علیل و پیر بشوی!

یک زمانی وقتی ما می خواستیم وارد دانشگاه شیراز بشویم، می گفتم من پسر آقای دکتر انجوی هستم! بفرمایید، سلام برسانید. الآن پدرم باید بگوید من پدر انجوی هستم! همین است! “گهی زین به پشت و گهی پشت به زین”. یعنی شئونات و احترامات در دنیا دقیقا مانند فواره بالا می رود، بعد هم پایین می آید. در مسیر بالا رفتن تو باید تمرین نداشتن این شأن و امتحان را بکنی. تمرین کنی که اگر من آن را نداشتم چه می شود؟ اتفاقی می افتد؟ می توانم تحمل کنم؟

عظمت می گوید انسان دارد در مسیر به خدا رسیدن حرکت می کند، به خدا رسیدن شأن انسان است، شأن های دنیایی نمی ماند! اما وقتی به عظمت وصل می شوی، دیگر انسان مانند خداست، خدا برای خودش شأن قائل نیست بلکه ذاتش محترم است. شئونات خدا را محترم نکرده است. مثلا می گوییم خدای عَزَّ وَ جَلّ، خدا چون خداست برای خودش محترم است، نه اینکه چون مثلا استاندار شده و یا مدیرکل شده، شأن پیدا کرده.

حدود ده سال قبل، فردی که در شیراز مقام بزرگی داشت، مادرش از دنیا رفت. خواستیم در مراسم ایشان شرکت کنیم، مراسم در حسینیه عاشقان ثارالله بود، از شدت شلوغی نشد که وارد شویم. از در باشگاه فجر همین طور پرچم زده بودند، و انقدر که برای مادر او گریه می کردند برای مادر خودشان گریه نکرده بودند! اصلا جای پارک هم نبود، گفتم خدا رحمتشان کند و رفتم! همانجا هم اعلام کردند که چهارشنبه مراسم هفتمشان است. این بنده خدا روز دوشنبه برکنار شد. مراسم هفتم که رفتیم نه کسی بود، نه پرچم و نه گلی!! حتی قاری هم نبود که من خودم قرآن خواندم! دنیا این است! مردمی که برای شئونات و احترامات و مقامات به تو نگاه می کنند، به تو نگاه نمی کنند بلکه به مقامت نگاه می کنند! به این شأن و مقام هایت دل نبند. “چرخ بازیگر از این بازیچه ها، بسیار دارد”.

زمانی که به عظمت وصل می شوی، دیگر این خودت هستی که بزرگی! هرچه که می خواهد باشی، خودت برای خودت بزرگ هستی. نود و دو سال داری و می خواهی از دنیا بروی، میلیون ها نفر در هر جای دنیا نشسته اند و دعا می کنند که خدایا این پیرمرد نود و دو ساله را دو سال دیگر برای ما نگه دار! خدایا از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا! این عظمت است!

هشت هزار و خورده ای سال ما انسان ها از حضرت آدم(سلام الله علیه و علی نبینا) که خلق شد تا زمان حال، بر روی کره زمین عمر داریم، بزرگترین تشییع جنازه تاریخ انسانیت مربوط به حضرت امام خمینی(ره) است. برویم ببینیم این آدم چطور زندگی کرده است و یاد بگیریم. دست ما کوتاه و خرما بر نخیل! روح الله دم دست ماست، ببینیم چطور زندگی کرده؟ چه شئوناتی برای خودش قائل بوده است؟ چه کار می کرده وچه کارهایی نمی کرده؟

زمان قدیم، بچه های کمیته انقلاب اسلامی، در زمستانِ سرد و گزنده ی مشهد، دم در خانه مرحوم آقامیرزا جواد آقای تهرانی(ره) می بینند که آدم مشکوکی در کوچه است، نصف شب بعد از اذان صبحی که در مشهد 3:45 است، وارد می شوند و می بینند یک آدمی است که چیزی را بر سرش می اندازد، نگاه می کنند می بینند آقا میرزا جواد آقاست، می پرسند حاج آقا اینجا چه کار می کنید؟!
– رفتم حرم نماز خوانده ام و برگشته ام.
– چرا داخل نمی روید؟!
– کلید را فراموش کرده ام.
– کسی در خانه نیست؟
– چرا، زن و بچه هایم هستند!
– در بزنید!
– نه، من انقدر ارزش ندارم که آن ها را از خواب بیدار کنم!!!

وقتی به معدن عظمت وصل می شود، نیازی به احترام مردم ندارد، و در مقابل تا آنجا که بتواند مردم را محترم می شمارد. امام با هفتاد و پنج سال سن، زمانی که می خواستند وارد جلسه بشوند، ربع ساعت زمان می برد تا کفش ها را کنار بزنند که پایشان بر روی یکی از کفش ها نرود. تا جایی که یک روز کمر امام درد گرفت، که قصد برگشت می کنند، گفتند خیلی شلوغ است نمی توانم کفش ها را کنار بزنم، کمرم درد می کند. ما کمک کردیم تا کفش ها را کنار زدیم و امام(ره) توانستند رد شوند!

آدم زجر می کشد از مردم بی جنبه ای که برای چهار روز دیده شدن، انقدر تَبَخْتُر و تکبر آن ها را می گیرد! انقدر باد می کنند!! ابرو بالا می اندازد و سلامش متفاوت می شود! شما که هنوز نمی توانی سلام کردن و راه رفتنت را طوری کنترل کنی که در آن تکبر و بی جنبگی موج نزند، چطور می توانی وارد وادی عرفان شوی؟! بسیاری از مواقع احترامات مردم به مقام، ما را فریفته می کند! عزیزم مردم دارند به این مقام احترام می گذارند، نه به تو!!

آقای قرائتی می فرمودند که نمرود خیلی ادعای خدایی می کرد، خدا هم یک پشه به داخل دماغش فرستاد، بیرون نیامد و همین طور بالا رفت تا اینکه به مغزش رسید و مرد! با خودش گفته بود ارزشی ندارد که من برای کشتن یک پشه مایه بگذارم! در مملکتی که خودش را بزرگ جهان می داند(ایالات متحده آمریکا)، بزرگترین مشکلشان گردباد و باد تورنادو است. خدا گاهی به باد می گوید فوت کن تا نشان دهم که این ها جلوی باد من هم نمی توانند بایستند!

وقتی به عظمت وصل می شوی، انسان هم احساس عظمت می کند. این عظمت عاریه ای و اجاره ای نیست، تو اینجا مالک عظمت هستی نه مستاجر عظمت!! و در این شرایط است که انسان به درجات خیلی بالایی می رسد. یکی از بچه ها می گفت می خواهیم یک تیم هَکِر راه بیندازیم که در سایت ها هرجا که بر علیه مقام معظم رهبری(مد ظله) صحبتی می کنند، همه را هک کنیم! من گفتم ایشان خودشان تیم هکر دارند، این عظمت است که دنبال اینجور چیزها نمی دوند! مثلا شما می شنوی که دختر خاله پسر عمه همسایه ی سمت چپ خاله شادونه علیه شما چیزی گفته است! می روید آن را پیدا کنید که بگویید من اینطور نیستم؟

+ پرانتز باز:
آنان که به دنبال این هستند که به همگان ثابت کنند که خوبند، یک جایی از کارشان مشکل دارد! خوب ها به دنبال اثبات خوبیشان نمی دوند. چون خوبی که می خواهند از آن دفاع کنند، خوبی عاریه ای است، در آن مستأجرند، بنابراین از خوبیشان دفاع می کنند. آن کس که خوبی ذاتی دارد، کسی نمی تواند به خوبی اش لطمه ای وارد کند. چون از نظر این شخص باید در چشم خدا خوب بود، نه در چشم خلق!! اگر در جایی در چشم خلق بد بود، خلق است دیگر! “جِنَّةِ وَ النّاس”، جن و مردم می آیند و تخریب می کنند. بروند در سایت ها بزنند که رهبری فلان کار را کرد، بگویند. مگر قرار است که همه مردم منصف باشند؟ مگر قرار است همه با اشراف قضاوت کنند؟ انسان وظیفه اش را که انجام می دهد باید در نظر داشته باشد که در چشم خدا خوب باشد. راضی کردن مردم، به معنای حقارت انسان است.

+ نکته آخر:
راجع به وقایعی که در فارس در حال جریان است، قبلا هم گفتیم که جناب آقای دکتر احمدی استاندار محترم، نه با ما هم جناحند و نه هم سلیقه سیاسی، اما انسان محترم، بزرگوار و متعادلی بودند و در این دو سه سال آرامش دیدیم و چیز خاصی نبوده، و ان شاء الله استاندار بعدی که می خواهند منصوب کنند:

اولا: قضیه رفتن ایشان بر اثر فشار کسانی که نان خود را در هیاهو و غوغا می بینند نبوده باشد، چون یک عده ای فقط در بستر هیاهو می توانند بر موجی سوار شوند.

ثانیا: ان شاء الله کاری کنند که استاندار بعدی هم که می خواهد بیاید، فضا را به هم نزند! از نظر ما اینکه از کدام جناح باشد فرقی نمی کند. آدمی که متعادل باشد، آرامش داشته باشد، مدیر و مدبر باشد برای ما کفایت است. ان شاء الله خدا به همه ما توفیقات بیشتر عنایت بفرماید.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید