امروز 13 آذر 1404 - 12 جماد ثاني 1447
خواندنی ها

متن سخنرانی - از نان واجب‌تر؟! (7) - شب هفتم محرم1400

13 آذر 1404 -   4:21 ب.ظ  دسته بندی: متن سخنرانی ها
یا حبیب
متن سخنرانی
سید محمد انجوی نژاد
موضوع: از نان واجب‌تر؟! – قسمت هفتم
شب هفتم محرم الحرام
تاریخ: 1400/05/24

 

عناوین اصلی سخنرانی:
» گفت‌و‌گو راه‌ حلیست برای ختم اختلافات
» برای آغاز هر گفت‌وگویی باید اصول اولیه آن رعایت شود
» چت کردن در فضای مجازی بدترین بستر برای گفت‌وگوست
» در پروژه شروع یک گفت‌وگو باید چه مراحلی طی شود؟
» اگر بتوانی خودت را جای طرف مقابلت قرار دهی، بهتر می‌توانی با مردم مدارا کنی

یک احکام بگویم و آن هم اینکه یادم هست زمان جنگ همه ما بچه‌رزمنده‌ها فکر می‌کردیم که چون نماز شب می‌خوانیم و مجاهد فی سبیل‌الله هستیم، مجتهد هم هستیم؛ دائم فتوا می‌دادیم. این حلال است؛ آن حرام است. یادم هست وقتی مسئول تبلیغات تخریب -خدا حفظش کند الآن خادم امام‌رضا(ع) است آن زمان سنش خیلی کم بود- پشت میکروفون رفت و گفت که برادرانی که پوتین‌هایشان را در جاپوتینی نمی‌گذارند حرام است! بعد یک روحانی داشتیم خندید و گفت این دیگر خیلی فقهش پویا است. آیا جاگرفتن در هیئت یا مثلاً برای نماز از نظر شرعی حرام است؟ ببینید این چیزها را که به این سادگی آدم نمی‌تواند فتوا بدهد. باید از مرجع استفتاء کند آن مرجع بگوید حلال است یا حرام. عزیزانی که زودتر می‌آیند و برای دوستانشان جا می‌گیرند یک وقت است مثلاً مادرش است مشکل دارد؛ می‌خواهد دیرتر بیاید برایش جا می‌گیرد؛ عذری هست که عقل قانع می‌شود که این کار اتفاق بیفتد؛ در این شرایط بله ایرادی ندارد اگر نه این جاگرفتن غیراخلاقی است؛ همین! فقط غیراخلاقی است؛ یعنی این کار، کار اخلاقی‌‌ای نیست که مثلاً بیایی برای دوستانت جا بگیری و کسی که زودتر آمده جا نداشته باشد برود در جای دیگر بنشیند. حلال و حرام به این سادگی قابل فتوا‌دادن نیست. این هم احکام؛ همه اوکی هستین؟

» گفت‌و‌گو راه حلیست برای ختم اختلافات
یکی دیگر از گزینه‌هایی که امشب از مرام امام‌موسی‌صدر به آن می‌پردازیم و امشب هم شاید من خیلی حال دادوبیدادکردن نداشته باشم همین‌جوری نرم‌نرم ما را تحمل کنید. ایشان یک صحبت خیلی جدی داشت راجع ‌به اینکه منشأ اختلافات فعلی جامعه کوچک لبنان، چه شیعیان، چه دَروزی‌ها، چه مسیحیان، چه اهل‌سنت و در پلن بزرگ‌تر اختلافات جهان ماحصل چیست؟! خب اگر بخواهیم این اختلافات و جنگ‌ها را بررسی کنیم از کف خانواده، رفاقت‌ها، محل کار تا اختلافات اقتصادی سیاسی اجتماعی تا اختلافات جهانی یک درصدش مال یک عده آدم‌هایی است که استعمارگر یا استثمارگرند و می‌خواهند زور بگویند و زبانی غیر از زور حالیشان نمی‌شود؛ یعنی اگر احساس کنند تو زورت نمی‌رسد زور می‌گویند. اگر ببینند تو زورت می‌رسد وارد جنگ سرد می‌شوند، بحث مذاکره و گفت‌و‌گو را فراهم می‌کنند. امام‌موسی‌صدر می‌گوید غیر از این‌ کشورها که همان زمان استثناء می‌کند می‌گوید اسرائیل، شوروی آن زمان، آمریکای آن زمان یا اصطلاحی که ایشان به کار می‌برد قدرت‌های جهان‌خوار را کنار بگذار؛ این‌ها فقط زبان زور می‌فهمند. اما می‌آید درخصوص سطوح پایین‌تر از کف خانواده تا محله و محل کار و در سطح بالاتر شهر و کشور می‌گوید یکی از بالاترین دلایل اختلافات عدم گفت‌و‌گو است. بنابراین ایشان گفت‌وگو را یک گزینه خیلی مهم می‌داند که در جامعه اسلامی باید راجع‌به آن خیلی بحث بشود و جایگاه داشته باشد. گفت‌وگو!

بعد گفت‌وگو را از اینجا شروع می‌کند که:
1.    گفت‌وگو باید آموزش داده شود؛ یعنی مردم باید بدانند در چه شرایطی با هم گفت‌و‌گو کنند.
2.    بدانند در گفت‌وگو چه مغالطه‌هایی وجود دارد که فریب نخورند. وقتی می‌خواهی سر یک اختلاف حرف بزنی باید مغالطه را بشناسی. باید سفسطه را بشناسی.
لذا قبل از اینکه بگوید آقا بیایید بنشینیم با هم حرف بزنیم تا مشکلات حل بشود اول [به این موارد می‌پردازد که] ۱- آموزش خود گفت‌و‌گو ۲- آموزش فریب‌خوردن یا نخوردن ۳- آموزش اینکه برای رسیدن به تفاهم، طرفین گفت‌وگو چقدر باید بر نفسشان مسلط باشند تا گفت‌و‌گو به انجام و سرانجام برسد.
الزاماً هر گفت‌‌و‌گویی مفید نیست اگر طرفین بر مبنا و با منشأ هوای نفس گفت‌وگو کنند کار از آن چیزی که قبلاً بوده بدتر می‌شود؛ یعنی اگر قبلش مثلاً دوتا مورد اختلاف داشتند بعد از گفت‌وگو به ده‌تا مورد نزاع و فحش و فحش‌کاری تبدیل می‌شود. ما اسم این آموزه امام‌موسی‌صدر را «هنر گفت‌و‌گو» می‌گذاریم که من این هنر گفت‌وگو را در کتاب‌های غربی زیاد دیده‌ام؛ در مکتب لیبرالیسم خیلی رویش کار شده است؛ کتاب‌های مختلف نوشته‌اند؛ آموزش گذاشته‌اند؛ واحد درسی کرده‌اند در دانشگاه‌ها و مدارس آورده‌اند؛ کار می‌کنند  اما در کشور خودمان در جمهوری اسلامی پرداختن به هنر گفت‌وگو را من تقریباً ندیده‌ام! پرداختن به گفت‌وگو را دیده‌ام مثلاً حالا چه رسمی در صدا‌و‌سیما چه غیررسمی در تالارها و مناظره‌ها و دانشگاه‌ها و … ولی پرداختن به اینکه هنر گفت‌وگو این است که آن بک‌گراند ذهنی امام‌موسی‌صدر که هر چیزی باید به اصلاح، آرامش و تفاهم منجر شود را ندیدم.

» برای آغاز هر گفت‌وگویی باید اصول اولیه آن رعایت شود
در رابطه با گفت‌و‌گو ما از این منظر می‌خواهیم وارد شویم که اول باید هنر گفت‌وگو آموزش داده شود. اصلاً هنرش چیست؟ این کسی که می‌خواهد گفت‌وگو کند به کجا می‌خواهد برسد؟ مثالی که ایشان می‌زد مثلاً می‌گفت ببینید هزار و چهارصد سال است در بین خود مسلمین سر یک سری از افراد صدر اسلام دعوا وجود دارد. این‌ها فحش می‌دهند؛ آن‌ها هم فحش می‌دهند. می‌گفت ببینید هدف ما دقیقاً چیست؟ هدف ما این است که از سال فلان تا ده هزار سال بعد دو گروه باشیم همین طوری به هم فحش بدهیم، این یک هدف است؛ هدف دیگر این است که این دو گروه را دو گروه از انسان‌ها فرض کنیم  که یک پروژه برایشان تعریف کنیم صد سال دیگر به هم نزدیکتر باشند. نزدیکتر! هدف کدام است؟! فرض می‌کنیم هدف دفاع از دین باشد؛ آیا با این مسیر طرف مقابل جذب و جلب می‌شود؟! بعد ایشان می‌گفت تا حالا شما با این تعصب‌های دینی چند نفر از مخالفان را به دین خودتان جذب و جلب کرده‌اید؟ آمار بدهید اگر آمارتان قابل‌ توجه است -این را من می‌گویم- ما از حرف‌هایمان بر می‌گردیم.

خب بعد از انقلاب پیرامون همین تعالیمی که امام‌موسی‌صدر، شهیدبهشتی و مرحوم‌حضرت‌آیت‌الله‌بروحردی تحت‌عنوان دارالتقریب داشتند و بعد توسط امام‌(ره) و حضرت‌آقا ادامه پیدا کرد، گفت‌و‌گوی بین ادیان راه افتاد؛ که البته این وسط چندتا گروه مضر برای گفت‌و‌گوی بین ادیان داریم که یکی وهابیت است و دیگری هم همین شیعه انگلیسی که به‌ قول حضرت‌آقا دو لبه قیچی هستند برای پاره‌کردن هر گونه طناب اعتصام به‌سمت خدا. «وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ» این‌ها فقط حبل را قیچی می‌کنند. این‌ها اهل گفت‌وگو نیستند؛ نانشان در اختلاف است. امام‌موسی‌صدر اول این مرزها را برداشت. اول به گفت‌وگو بین‌ادیانی پرداخت؛ چون احساس کرد که یکی از مضرات جامعه آن زمان تعصبات دینی بدون منطق است. هیچ‌کس نیامده است بگوید که پنج‌تا گروه دینی که کنار همدیگر جمع می‌شوند مثلاً قرار است که همه طرفدار یک دین بشوند. خب نمی‌شوند؛ ولی گفته است این گفت‌وگو اگر بر مبنای تعصب و نفسانیت نباشد اختلافات را کمتر می‌کند و به نزاع منجر نمی‌شود، چیزی که برای جامعه مضر است. نزاع!
قدم بعدی هنر گفت‌وگو در همه چیز است. تأکیدی که امام‌موسی‌صدر داشت این بود که وقتی کف جامعه یعنی جوانان و دانشجویان سایر علوم به متکلمان دینی یعنی کسانی که در بحث کلام قرار است بحث، مناظره و گفت‌وگو کنند و مبلغان دینی و اندیشمندان حوزه‌های علمیه نگاه می‌کنند، نباید یک آدم متعصب دهان کف‌کرده رگ گردن قلمبه بیرون زده ببینند که قرار است با چوب تکفیر هر نظر مخالفی را تخطئه کنند! باید بدانند آدمی است که قرار است بین مردم دنبال این بگردد که میزان تفاهمات را بیشتر کند. حالا یک عده از آن طرف بوم می‌افتند که از همه چیز عدول می‌کنند و می‌گویند ما می‌خواهیم به تفاهم برسیم؛ امام‌موسی‌صدر می‌گوید ما این را نخواستیم؛ ما گفتیم تفاهمات. بعد استدلال‌ها را ببینید؛ وقتی دوتا انسان روبه‌روی هم می‌نشینند -این روبه‌روی هم می‌نشینند در ذهنت باشد چیزی هم مال سال ۱۴۰۰ باید به مرام امام‌موسی‌صدر اضافه شود- وقتی روبه‌روی هم با نیت اینکه به تفاهم برسند می‌نشینند؛ زمانی‌که برای اولین بار همدیگر را می‌بینند چشم‌در‌چشم به همدیگر دست می‌دهند و مصافحه می‌کنند و احوال‌پرسی می‌کنند؛ اولین قدم گفت‌وگو میان دو انسانی که یکدیگر را می‌بینند باید این باشد که ما گفت‌‌و‌گویی کنیم که میزان تفاهممان را بیشتر کنیم؛ این است که وقتی همدیگر را می‌بینند الفتی ایجاد می‌شود.
نکته دوم در هنر گفت‌وگو این است که وقتی دنبال رسیدن به آن هدف باشند؛ در لحن صحبت‌‌کردنشان هم مراقبند. من دو ساعت می‌خواهم گفت‌و‌گو کنم از قبل هدفم را متصور شدم پایان این دو ساعت من و این آقا باید به یک تفاهم بیشتر برسیم. اگر این نیت باشد من برنامه و پروژه گفت‌وگو را طوری تنظیم می‌کنم آخرش به آن نقطه برسیم که ولو ما با هم اختلاف عقیده داریم اما یک سری ارتباطات جدید بر مبنای تفاهم‌ها ایجاد شده باشد. اگر به این نیت باشد وقتی این پروژه را تعریف می‌کنم در لحنم مراقب هستم؛ در ادبیاتم مراقبم؛ پل پشت سرم را خراب نمی‌کنم این خیلی مهم است. به آن جمله که گفتم یادتان باشد بر می‌گردیم، دو نفر روبه‌روی هم نشسته‌اند یکی از معضلات امسال ۱۴۰۰ ما این است که این دو نفری که گفت‌وگو می‌کنند روبه‌روی هم ننشسته‌اند. کجا هستند؟ دارند چت می‌کنند؛ در فضای مجازی‌اند؛ همدیگر را نمی‌بینند؛ شرایط روحی همدیگر را درک نمی‌کنند. صد بار به همه‌تان گفته‌ام باز هم می‌گویم بحث جدی و گفت‌وگو پیرامون رسیدن به یک نتیجه، هر نتیجه‌ای می‌خواهد باشد اجتماعی اقتصادی خانوادگی یا هر چیز با پیامک و چت قطعاً قطعاً  نتیجه‌اش خیلی بد است. باید همدیگر را ببینند حرف بزنند. پیامک مال این است که آمدی نیامدی؟ سلام خوبی؟ چه خبر؟ گرفتی؟ نگرفتی؟ بادمجان‌ها را بزار! آوردم. همین! اطلاع‌رسانی است. جای گفت‌و‌گو نیست. در گفت‌وگو باید همدیگر را ببینند. شرایط همدیگر را درک کنند؛ دوتایی‌شان تنظیم کرده‌اند من ساعت سه گفت‌وگو دارم؛ باید اعصابم آرام باشد؛ غذایم را خورده باشم؛ فشارم نیفتاده باشد؛ استراحتم را کرده باشم. نه اینکه مثلاً طرف از همین الآن از جایی آمده است که لِه لِه است یک دفعه  آن طرف دیگر تازه از خواب بیدار شده است می‌خواهند با هم گفت‌و‌گو کنند؛ این که نمی‌شود.

» چت کردن در فضای مجازی بدترین بستر برای گفت‌وگوست
شاید نود درصد افزایش اختلافات در گفت‌و‌گوهای غیرحضوری مال همین است. چشم‌در‌چشم، روبه‌روی همدیگر با زمان مناسب. آقا چه ساعتی؟ فلان ساعت. یهو من به ذهنم برسد بحثی را با کسی شروع کنم که نمی‌دانم کیست و کجاست؛ چه کار می‌کند؛ چه کار نمی‌کند؛ چه جوری است؛ بیدار است؛ خواب است؛ خسته است یا نیست؛ گشنه است یا نیست؛ وسط دعوا هست؛ وسط دعوا نیست؛ در خیابان است یا نیست؛ در هواپیما است یا وسط جنگ است این جواب نمی‌دهد. خب این فضای مجازی که من خیلی بارها تأکید کردم که بابا این موبایلتان در حدی باشد که همان ضرورت‌ها را اقتضا می‌کند اگر بیشتر از این حد است در ایامی که می‌دانی حالت مناسب نیست روشنش نکن یا همراهت آویزانش نکن. هزارتا دعوا این‌جوری پیش می‌آید.

» در پروژه شروع یک گفت‌وگو باید چه مراحلی طی شود؟
در قدم بعد برای گفت‌وگو باید یک پروژه تعریف بشود. از چه شروع بشود؟
۱_ از مشترکات؛ سیستم باید این جوری باشد که ما یک پروژه تعریف کنیم و اول باید از تفاهمات شروع بشود. وقتی از تفاهمات شروع می‌شود آن کسی که مقابل تو است یک اطمینان خاطر حاصل می‌کند که ته این گفت‌و‌گو هر چه باشد من کلی پل پشت سرم دارم که خراب نکرده‌ام؛ یعنی اگر تهش دعوا هم شد آن پل هست می‌توانم از رویش برگردم. از تفاهمات شروع بشود.
۲_ گفت‌وگو فنی باشد؛ مقدمه داشته باشد. صغری، کبری و نتیجه در گفت‌وگو لحاظ بشود. بی‌منطق نباشد. لذا در برخی از گفت‌و‌گوها لازم است یک ناظر نفر سومی باشد. ممکن است طرفین آن‌قدر حواسشان به محتوا باشد قالب گفت‌و‌گو را فراموش کنند یا حواسشان نباشد رعایت کنند؛ نفر سوم می‌آید می‌گوید آقا ببخشید اینجا هنوز این تمام نشده است.
۳_ به طرف مقابل گفت‌وگو نگاه انسانی داشته باشد. اگر طرف مقابل گفت‌وگو کسی است که قرار است با هم بجنگید که گفت‌وگو ندارید. تو برو اسلحه‌ات را بردار این هم اسلحه بردارد؛ سنگر بگیرید بزنید همدیگر را بکشید.
۴_ وزن طرفین مساوی باشد. یعنی چه؟
یعنی مثلاً من با این آقا گفت‌وگو و مذاکره می‌کنم آن‌قدر وزن داشته باشم که اگر به نقطه‌ای رسیدیم دوتایی با همدیگر دست دادیم و به تفاهمی رسیدیم نه من بتوانم تفاهم را خراب کنم نه او بتواند. مثل این گفت‌گوهای مادر و بچه‌ها هست یا پدر و بچه، آن‌قدر وزن مادر و پدر بالاتر است که بچه به هر تفاهمی با مادر و پدر برسد آخرش می‌گوید نمی‌خواهم آقا به تو چه اصلاً!

می‌گوید قول دادی! بچه می‌گوید قول داده باشم! به همین راحتی! می‌گوید اگر وزن طرفین مساوی نباشد اصلاً شروع گفت‌وگو از نظر فنی اشکال دارد. شروعش اشکال دارد! لذا می‌گفت اگر قرار است جامعه شیعیان لبنان در لبنان بتوانند با طرفین مختلف گفت‌وگو کنند اول من باید وزنم را اندازه این گفت‌و‌گو بکنم. خیلی از سؤال‌هایی که من و شما هم داریم. مثلاً می‌گوید پیش فلان استاد رفتم گفتم من می‌خواهم با تو راجع‌به فلان مطلب گفت‌وگو کنم گفت برو آقاجان خودت را جمع کن. این چه غروری است؟! این دیگر چه استادی است؟ حالا کاری نداریم این را نباید می‌گفت؛ اما راجع‌به یک مبحث که او در آن استاد است و تو مثلاً فرض می‌کنیم در آن مبحث یک دانش‌آموز دبستانی هستی اصلاً شروع این گفت‌و‌گو چون وزن طرفین یکی نیست از نظر فنی اشتباه است. خوب معلوم است او قبول نمی‌کند. یا مثلاً فرض کنیم شما بخواهی بروی به یک قهرمان کشتی بالای ۱۱۰ کیلوگرم جهان بگویی من تقاضای مبارزه دارم. چند کیلویی؟ ۶۰ کیلو. کشتی بلدی؟ نه.  خب این شروعش اشتباه است.
این هشت سالی که دولت سابق دنبال گفت‌وگو بودند؛ که ان‌شاءالله آن‌قدر جرأت، جربزه، همیت و اراده به مملکت داده بشود که اگر خیانتی کردند اجازه ندهند که به پاویون‌رفتن‌ها و کاخ عوض‌کردن‌ها ادامه بدهند؛ بکشانند محاکمه‌شان کنند؛ خب در این هشت سال آیا دنبال این هم بودند که وزنشان را بزرگ کنند که در این گفت‌وگو روی آن‌ها هم حساب کنند؟ یا هر وقت می‌خواستیم وزن و زورمان را زیاد کنیم می‌گفتند نه شما چرا این کار را می‌کنید؟ مثلاً اسرائیل می‌آید صاف‌صاف در ایران دانشمند هسته‌ای ما را می‌زند می‌کشد؛ یک دو سه چهار پنج شش هفت هشت؛ از زمان  احمدی‌نژاد شروع می‌کند تا زمان روحانی بعد این‌ها مدام اطلاعیه می‌دادند که اسرائیل نمی‌تواند گفت‌و‌گوهای ما را خراب کند. او وسط خیابان می‌کشت؛ نطنز و دارغوز و مارغوز را می‌زد همه را نابود می‌کرد، دولت ما می‌گفت این توطئه‌های صهیونیست‌ها نمی‌تواند رابطه ما را در مذاکره خراب کند! بعد می‌گفتند اگر روی موشک بنویسید می‌خواهیم اسرائیل را نابود کنیم، این مذاکره ما را خراب می‌کند. ببینید چقدر وزن گفت‌وگو فرق دارد که این‌قدر این آدم ذلیل است که آخرش می‌آید می‌گوید این‌ها روی موشک نوشتند «مرگ بر اسرائیل» گفت‌و‌گو خراب شد اما آن‌ها دانشمند بکشند گفت‌و‌گو خراب نمی‌شود! نه نمی‌توانند خراب کنند؛ لطمه‌ای به ما نمی‌زند؛ ما در مقابل کدخدا ذلیلی هستیم که او هر غلطی دوست دارد بکند ما حاضریم همه مدل کوتاه بیاییم که او فقط با ما حرف بزند! خب ته این ماجرا چه می‌شود؟! خوب شد همه فهمیدند آخرش چه شد. وزن گفت‌وگو باید برابر باشد.
برادران و خواهران در جامعه امروز نمی‌توانند حزب‌الله را در لبنان نبینند‌. هی آمریکا می‌گوید این گروه تروریستی است، رئیس‌جمهور  و نخست‌وزیر لبنان که خودشان هم صعودی‌امریکایی هستند نمی‌توانند بگویند آمریکا تو راست می‌گویی برای اینکه وزن حزب‌الله در لبنان طوری است که مردم قبول کرده‌اند که یکی از ستون‌های لبنان است. حالا می‌تواند گفت‌وگو کند و حرف بزند. امام‌موسی‌صدر گفت امروز جای این نیست که بخواهیم گفت‌وگو کنیم؛ باید اول وزنمان را قوی کنیم تا دیده شویم. جمله ایشان این بود که «این جهان در اختیار جهان‌خوارانی است که اگر زورشان نرسد گفت‌وگو می‌کنند». اگر زورشان برسد می‌گویند مگر مریضیم گفت‌وگو کنیم؟ بعضی چیزها از بدیهیات است! می‌گویند مگر مریضیم گفت‌وگو کنیم زورم به او می‌رسد می‌گویم این کار را بکن می‌گوید چشم! می‌گوید که نه داداش من آن‌قدر آدم متقی و متواضعی هستم که به تو زور نمی‌گویم تا تو بگویی چشم؛ بیا بنشین با هم صحبت کنیم به تفاهم برسیم دوتا من دوتا تو! پس وزن در گفت‌وگو باید یکسان باشد. حالا می‌خواهد گفت‌و‌گوی علمی کند وزن علمی باید یکسان باشد؛ می‌خواهد گفت‌و‌گوی عقیدتی کند وزن باید یکسان باشد. یک وقت است سؤال است بله بزرگان باید جواب بدهند. یک وقت است نه بحث ما بحث گفت‌وگو است. نمی‌شود که همه مدعی بشوند که یک آدم ارزشمند صبح تا شب بیاید با همه گفت‌وگو کند. نه؛ یک آدم با وزن خودش. بله این مناظره‌هایی که برگزار می‌شود شوآف است. بیشتر طرفین دنبال دیده‌شدن هستند بعد هم چهارتا جمع بشوند این‌وری‌ها کف بزنند آن‌وری‌ها… این بحثش فرق می‌کند.
او می‌گفت ببینید در گفت‌وگو  اگر طرفین اهل خیر باشند واقعاً مباحث روشن می‌شود. بنشینیم با هم حرف بزنیم. برای حرف‌زدن با هم وقت بگذاریم. پدر و مادرهایی که در جلسه هستید برای صحبت‌کردن با بچه‌هایتان وقت بگذارید. آن معلم مدرسه اولاً خودش به‌قدر کافی برای درس‌دادن دردسر دارد؛ چون ما مدرسه داریم این‌ها را می‌فهمم؛ شغلش معلمی است قرار نیست مشکلات روحی‌روانی بچه تو را هم حل کند! ثانیاً خودش هم بچه دارد؛ او هم یک مادر یا یک پدر مثل تو است. نه دیگر ما بچه‌مان را مدرسه فلان گذاشته‌ایم باید تا تهش را برایمان بروند. چشم! امر دیگری باشد! حالا بگوییم چشم؛ رعایت نمی‌شود. حرف بزنیم و به بچه هم یاد بدهیم؛ حرف‌زدن راجع‌به مسائل خیلی از مشکلات را حل می‌کند. فنی هم به او آموزش بدهید. این طوری وارد شو؛ از تفاهمات شروع کن؛ لحنت را آماده کن؛ شرایط مناسب و مساعد باشد؛ همه این‌ها را بگو.

» اگر بتوانی خودت را جای طرف مقابلت قرار دهی، بهتر می‌توانی با مردم مدارا کنی
بعد از گفت‌وگو ایشان به‌عنوان گزینه بعدی مدارا را معرفی می‌کند. مدارا هم شرایط دارد. خود مدارا یک مقوله خیلی مهمی است. اهل مدارا بودن. اصلاً مدارا یعنی چه؟ امام‌صادق‌(ع) می‌فرمایند مدارا یعنی خودت را در جای طرف مقابل قرار بدهی. نمی‌توانی، سعی کنی. اگر سعی کنی بازهم معلوم نیست بشود، پس این گزینه را گوشه ذهنت داشته باشی که شرایط طرف مقابل با من متفاوت است و چون متفاوت است من باید همیشه این را در ذهنم داشته باشم که من باید درصدی کوتاه بیایم. کوتاه بیایم! خدمت بچه‌هایی که کوچک‌تر هستند عرض می‌کنم؛ شب قدر هم گفتم نمی‌دانم یادشان هست یا نه؛ گفتم مادر و پدرت تو را از وقتی که هیچ اراده و توانی نداشتی بزرگ کرده‌اند این خاطرات در ذهنشان است. چقدر به‌خاطر تو رنج کشیدند تو اصلاً خبر نداری. چه پدرت چه مادرت؛ الآن بزرگ شده‌ای؛ پانزده سالت است؛ بیست سالت است؛ به بقیه‌تان هم می‌گویم بعضی‌هایتان چهل یا پنجاه سالتان است؛ شصت سالتان است پدر و مادرتان الحمدلله در قید حیات هستند؛ صدایت کلفت شده است با صدای کلفت می‌گویی «چته»! او ده سال، بیست سال، سی سال خاطراتش در ذهنش زنده می‌شود و از داخل خورد می‌شود. فقط می‌تواند بهت بگوید ان‌شاءالله مادر بشوی پدر بشوی بفهمی. همین «چته» ساده! به بقیه‌اش دیگر کار نداریم که بعضی از ما چه جنایت‌هایی نسبت به پدر و مادرمان می‌کنیم که عرش می‌لرزد.

پس در مدارا اولاً خودت را در جایگاه طرف مقابل قرار بده. در هر مسئله‌ای. آقا تو یک جایگاه داری؛ این جمله مال خودم است زیاد هم گفتم؛ یک جایگاه داری خدا به تو یک توانایی داده است؛ قیافه‌ای، ظاهری، صدایی، ثروتی، ارثی، اعتباری، چیزی الحمدالله رب العالمین داده است؛ یکی حسادت می‌کند؛ حسادت نیش است دیگر آدم می‌سوزد؛ خیلی‌خب؛ مدارا می‌گوید اولین قدم این است که آدم باید خودش را در جایگاه او قرار بدهد که خدا به او نداده است. و جمله من این بود که شکر بر داشته‌های ما؛ یعنی مدارای بر حسادت‌ها. خدا بهش نداده است. حالا یک نیش هم نزند بدبخت چه کار کند! نمی‌گویم کارش درست است؛ ولی به‌قول آقاامیرالمؤمنین(ع) حسادت تنها گناهی است که خود آن حاسد را بیشتر اذیت می‌کند؛ ولی اگر می‌خواهی خودت را آرام کنی مدارا می‌گوید آقا خدا به او نداده است دیگر الحمدلله خدا به من داده است. این الحمدلله که خیلی دردی را دوا نمی‌کند. شکر عملی این است که بر کسانی که حسادت می‌کنند مدارا کنم چون خودم را در جایگاه آن‌ها قرار می‌دهم وگرنه اگر من هم بودم شاید حسادت می‌کردم. من هم اگر می‌دیدم خدا به کسی چیزهایی داده است و چرا به من نداده است شاید حسادت می‌کردم. خودت را در آن جایگاه قرار بده. سعی کن مثل او فکر کنی! مدارا این را می‌گوید. سعی کنی مثل او احساس کنی؛ سعی کنی درک کنی.
قدم دوم اینکه از مبنای انسانیت رفتار کنیم. این برداشت تاریخی را در مقتل‌نویس‌ها من دیده‌ام اینکه چقدر مستند است نمی‌دانم؛ ولی می‌گویند آقااباعبدالله‌(ع) صبح عاشورا گریه می‌کرد که مقابل من سه‌چهارهزار نفر هستند که اگر من را بکشند کارشان تمام است و به جهنم می‌روند. اینکه می‌گویم چقدر مستند است نمی‌دانم، این‌ها در کتاب‌ها هست. می‌ترسم مثلاً چیزی بگوییم بعد فردا بگویند نبوده است؛ مستند نبوده است؛ ولی اصلاً چیز عجیب‌غریبی نیست. اصلاً عجیب‌غریب نیست! حتی شمر که روی سینه اباعبدالله‌(ع) نشسته بود که همه بارها شنیده‌اید و دلیل اینکه پیکر مقدس اباعبدالله‌(ع) را برگرداند و سر را از پشت جدا کرد این بود که چنان امام‌حسین‌(ع) مهربان و باعاطفه در چشم‌های شمر نگاه کرد و به او گفت اگر سر امام‌ معصوم را جدا کنی هیچ کس دیگر نمی‌تواند از جهنم نجاتت دهد! پاشو این کار را نکن، ببینیم می‌توانیم کاری بکنیم یا نه. چه زمانی؟ علی‌اکبر را کشته‌اند؛ ابالفضل را کشته‌اند؛ همه را شهید کرده‌اند حالا آخر کاری می‌گوید اگر الان بلند شوی ببینیم می‌توانیم کاری بکنیم یا نه! مدارا این را می‌گوید. می‌گوید انسان باید به جایی برسد که آن‌قدر انسانیت داشته باشد که وقتی نگاهش می‌کنند، حس کنند.
لذا وقتی فرض می‌کنیم زنی از امام‌موسی‌صدر سؤال کرد -حالا آن زمان شاید خیلی از مسیحی‌ها و بقیه ادیان نمی‌دانستند که دست‌دادن زن و مرد حرمت دارد- که ببخشید من دستم را دراز کردم شما دست بدهید مثل اینکه شما دستت را دراز نمی‌کنی این‌جوری می‌کنی این بی‌احترامی به من نیست؟ گفت نه خانم. اول خودش را جای او قرار داد، نگفت کثافت فاسد فلان، نمی‌فهمد که دست زن و مرد اگر به هم برسد شهوت تحریک می‌شود! این ادبیات جواب نمی‌دهد که. گفت نه خانم من آن‌قدر برایت حرمت قائلم که می‌گویم اگر قرار باشد کسی دست تو را لمس کند باید فقط همسرت باشد و محرمت. و این جمله را چون یک انسان با همان نگاه و چون از دلش بر آمد می‌گویند اصلاً زن لرزید؛ در چشمانش اشک شوق جمع شد. گفت هیچ‌کس تا حالا این‌قدر برای من به‌عنوان یک زن حرمت قائل نشده بود. مدارا این را می‌گوید. حالا شما این دوتا گزینه را کنار همدیگر ببینید اگر گفت‌وگو و مدارا که من چندین سال پیش بحثی داشتم تحت عنوان «روابط اجتماعی در اسلام» دوسه جلسه مدارا و دوسه جلسه گفت‌وگو را کار کردیم؛ پختگی آن زمان مال همان زمان است دیگر؛ ولی کاش بشود مثلاً فرض کنیم تیمی بنشینند کار کنند این دوتا را واحد درسی کنند و اجباراً آموزش داده شود.
مگر الآن این‌طوری نیست؛ مثلاً زن و شوهر می‌خواهند عقد کنند می‌گویند شما باید یک کلاس آموزشی بروید که کار خوبی هم است حالا بستگی دارد در آن کلاس چه بگویند. این هم اجبار بشود. در حوزه‌های علمیه واحد درسی بشود. از بیرون دین هم به این قضیه نگاه کنند. هر چه راجع‌به گفت‌وگو و مدارا خوب است، عقل تأیید می‌کند، با شرع منافات ندارد را بیایند کار کنند تا یک واحد درسی بشود. بعد ببینید چقدر مشکلات جامعه ما برطرف می‌شود. چقدر دوری‌های ما از گفت‌و‌گو و مدارا باعث سوءتفاهمات شده است؛ چقدر چقدر چقدر وضع خراب است اصلاً نمی‌توانیم با هم حرف بزنیم. پنج‌تا جمله می‌گوییم ششمی‌اش دعوا است. چرا؟ چون منشأها و منبع‌ها اصلاً رعایت نمی‌شود. رعایت نمی‌شود! تمام این‌ها را لحاظ کنیم من به‌نظرم می‌رسد می‌توانیم در جامعه خیلی قشنگ‌تری زندگی کنیم.
شب توبه است. روایت پیغمبر(ص) از روایت‌های مستند و صحیح است؛ کسی هم ردش نکرده است و یکی از بهانه‌هاست. بهانه یعنی چه؟ یعنی مثلاً شما فرض کن به بزرگی لطفی می‌کنی او هم یک لطف بزرگ‌تر به تو می‌کند. حالا هرکه می‌خواهی باشی. خوب باشی؛ بد باشی؛ فرقی نمی‌کند. غلو هم نیست؛ ما باور می‌کنیم؛ نان باورمان را هم می‌خوریم. پیامبر‌(ص) فرمودند: «مَنْ صَلَّى عَلَيَّ مَرَّةً» کسی که یک بار بر من صلوات بفرستد. یک بار! حالا بگذار بقیه روایت را بگویم «لَمْ يَبْقَ لَهُ مِنْ ذُنُوبِهِ ذَرَّة» هیچ چیزی از گناهان در وجودش باقی نمی‌ماند. نگفته است یکی یا دوتا یا صدتا یا صد میلیارد.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید